ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل'
جز (جایگزینی متن - 'بدهی' به 'بدهی') |
جز (جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل') |
||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
==[[ابوسفیان]] و [[جنگ بدر]]== | ==[[ابوسفیان]] و [[جنگ بدر]]== | ||
[[جنگ بدر]] این گونه آغاز شد که ابوسفیان، بزرگ [[مکه]]، با یک کاروان نسبتاً مهم تجاری که از | [[جنگ بدر]] این گونه آغاز شد که ابوسفیان، بزرگ [[مکه]]، با یک کاروان نسبتاً مهم تجاری که از چهل نفر و ۵۰ هزار [[دینار]] [[مال التجاره]] تشکیل شده بود، از [[شام]] به سوی [[مدینه]] باز میگشت. [[پیامبر]]{{صل}} به [[یاران]] خود [[دستور]] داد تا آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمی از [[سرمایه]] [[دشمن]] را با خود حمل میکرد، بشتابند و با [[مصادره]] کردن این سرمایه، ضربه [[سختی]] بر [[قدرت]] [[اقتصادی]] و در نتیجه بر قدرت نظامی دشمن وارد کنند. | ||
اما ابوسفیان به وسیله [[دوستان]] خود در مدینه از تصمیم [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] شد و چون به این کاروان، هنگامی که برای آوردن مال التجاره به سوی شام میرفت نیز حملهای صورت گرفته بود، او قاصدی را به سرعت به مکه فرستاد تا جریان را به اطلاع [[اهل مکه]] برساند. قاصد در حالی که به توصیه ابوسفیان، بینی شتر خود را دریده و گوش آن را [[بریده]] بود و در حالی که [[خون]] به طرز وحشتناکی از سر و روی شترش میریخت و در حالی که پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده بود و وارونه بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوی خود جلب کند، وارد مکه شد و فریاد برآورد: "ای مردم پیروزمند! کاروان خود را دریابید! کاروان خود را دریابید! بشتابید و [[عجله]] کنید؛ اما [[باور]] نمیکنم به موقع برسید؛ زیرا [[محمد]] و افرادی که از [[دین]] شما خارج شدهاند؛ برای [[حمله]] به کاروان از مدینه بیرون شتافتهاند. در این موقع [[خواب]] عجیب و وحشتناکی که [[عاتکه]] "، فرزند [[عبدالمطلب]] و عمه [[پیامبر]]{{صل}} دیده بود، [[دهان]] به دهان میگشت و بر [[هیجان]] [[مردم]] میافزود <ref>ر.ک: عاتکه بنت عبدالمطلب، ج۴ دایرة المعارف صحابه.</ref>. | اما ابوسفیان به وسیله [[دوستان]] خود در مدینه از تصمیم [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] شد و چون به این کاروان، هنگامی که برای آوردن مال التجاره به سوی شام میرفت نیز حملهای صورت گرفته بود، او قاصدی را به سرعت به مکه فرستاد تا جریان را به اطلاع [[اهل مکه]] برساند. قاصد در حالی که به توصیه ابوسفیان، بینی شتر خود را دریده و گوش آن را [[بریده]] بود و در حالی که [[خون]] به طرز وحشتناکی از سر و روی شترش میریخت و در حالی که پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده بود و وارونه بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوی خود جلب کند، وارد مکه شد و فریاد برآورد: "ای مردم پیروزمند! کاروان خود را دریابید! کاروان خود را دریابید! بشتابید و [[عجله]] کنید؛ اما [[باور]] نمیکنم به موقع برسید؛ زیرا [[محمد]] و افرادی که از [[دین]] شما خارج شدهاند؛ برای [[حمله]] به کاروان از مدینه بیرون شتافتهاند. در این موقع [[خواب]] عجیب و وحشتناکی که [[عاتکه]] "، فرزند [[عبدالمطلب]] و عمه [[پیامبر]]{{صل}} دیده بود، [[دهان]] به دهان میگشت و بر [[هیجان]] [[مردم]] میافزود <ref>ر.ک: عاتکه بنت عبدالمطلب، ج۴ دایرة المعارف صحابه.</ref>. | ||
خط ۲۶۳: | خط ۲۶۳: | ||
[[ابوسفیان]] پس از [[غزوه بدر]]، راه [[عراق]] را برای [[تجارت]] به [[شام]] [[انتخاب]]، و بزرگترین [[کاروان تجاری قریش]] را با نقرههای فراوان راه اندازی کرد. [[زید بن حارثه]] با آنان در قَرَده، از آبهای [[منطقه نجد]]، درگیر شد و با [[غنایم]] زیادی به [[مدینه]] باز آمد. [[قریش]] از آن پس، این راه را نیز برای تجارت مناسب ندید <ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۶۳.</ref>. [[کنانه]] [[برادر]] [[ابو العاص بن ربیع]]، در [[دفاع]] از [[هجرت]] [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}}، با [[قریش]] درگیر شد. ابوسفیان در گفتگویی با [[کنانه]]، وی را قانع کرد زینب چند روزی به [[مکه]] بازگردد، سپس به مدینه هجرت کند تا بیش از این شوکت قریش شکسته نشود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۴۸۰.</ref>. | [[ابوسفیان]] پس از [[غزوه بدر]]، راه [[عراق]] را برای [[تجارت]] به [[شام]] [[انتخاب]]، و بزرگترین [[کاروان تجاری قریش]] را با نقرههای فراوان راه اندازی کرد. [[زید بن حارثه]] با آنان در قَرَده، از آبهای [[منطقه نجد]]، درگیر شد و با [[غنایم]] زیادی به [[مدینه]] باز آمد. [[قریش]] از آن پس، این راه را نیز برای تجارت مناسب ندید <ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۶۳.</ref>. [[کنانه]] [[برادر]] [[ابو العاص بن ربیع]]، در [[دفاع]] از [[هجرت]] [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}}، با [[قریش]] درگیر شد. ابوسفیان در گفتگویی با [[کنانه]]، وی را قانع کرد زینب چند روزی به [[مکه]] بازگردد، سپس به مدینه هجرت کند تا بیش از این شوکت قریش شکسته نشود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۴۸۰.</ref>. | ||
ابوسفیان در سال سوم با [[اموال]] کاروان [[نجات یافته]] قریش در [[بدر]]، سپاهی [[تدارک]] دید و از [[دارایی]] خودش | ابوسفیان در سال سوم با [[اموال]] کاروان [[نجات یافته]] قریش در [[بدر]]، سپاهی [[تدارک]] دید و از [[دارایی]] خودش چهل أوقیه (هر اوقیه هفت مثقال) برای [[نبرد]] [[أحد]] هزینه کرد<ref>واحدی، ص۱۵۹.</ref> و دو هزار تن از احابیش بنو کنانه را برای نبرد با [[رسول خدا]] به مزدوری گرفت<ref>طبری، جامع، ج۹، ص۳۲۲.</ref> که [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ}}<ref>«بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند» سوره انفال، آیه ۳۶.</ref> درباره وی نازل شد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۵۸۲-۵۸۱.</ref>. | ||
او همگام با دیگر بزرگان قریش، همسرانش [[هند]] و أمیمه را با خود همراه کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>، از حضور [[کودکان]] و مملوکان در نبرد جلوگیری نمود، با [[نبش قبر]] [[آمنه]] در میانه راه [[مخالفت]] کرد <ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۶.</ref>، پرچمداران [[بنوعبدالدار]] را برای نبردی سنگین و جبران ضعفشان در بدر [[تشویق]] کرد و با [[سازماندهی]] [[لشکر]] به [[جنگ]] پرداخت، [[سلمة بن ثابت]] را کُشت<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۰ و ۳۰۱.</ref> و با [[حنظله غسیل الملائکه]] مصاف داد. [[حنظله]] بر او [[پیروز]] میشد، ولی ابن شعوب<ref>حلیف ابوسفیان، ابن سعد، ج۵، ص۶۱.</ref> وی را به [[شهادت]] رساند<ref>ابن هشام، ج۳، ص۵۹۴؛ واقدی، ج۱، ص۲۷۳.</ref>. | او همگام با دیگر بزرگان قریش، همسرانش [[هند]] و أمیمه را با خود همراه کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>، از حضور [[کودکان]] و مملوکان در نبرد جلوگیری نمود، با [[نبش قبر]] [[آمنه]] در میانه راه [[مخالفت]] کرد <ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۶.</ref>، پرچمداران [[بنوعبدالدار]] را برای نبردی سنگین و جبران ضعفشان در بدر [[تشویق]] کرد و با [[سازماندهی]] [[لشکر]] به [[جنگ]] پرداخت، [[سلمة بن ثابت]] را کُشت<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۰ و ۳۰۱.</ref> و با [[حنظله غسیل الملائکه]] مصاف داد. [[حنظله]] بر او [[پیروز]] میشد، ولی ابن شعوب<ref>حلیف ابوسفیان، ابن سعد، ج۵، ص۶۱.</ref> وی را به [[شهادت]] رساند<ref>ابن هشام، ج۳، ص۵۹۴؛ واقدی، ج۱، ص۲۷۳.</ref>. | ||
خط ۲۸۷: | خط ۲۸۷: | ||
با اینکه برخی<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۴۱.</ref> تلاش کردهاند مَثالِب ابوسفیان را نگویند، گزارشهایی چند، نشان از باقی ماندن وی بر [[کفر]] دارد. او شب پس از [[فتح مکه]] در گفتگویی با [[هند]]، [[یاری خدا]] را در [[پیروزی]] [[مسلمانان]] [[انکار]] کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} او را از آن [[گفتگو]] خبر داد و آن را خدایی خواند<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۷.</ref>. همچنین در [[دل]] آرزوی [[جنگ]] دیگری با رسول خدا{{صل}} داشت که آن [[حضرت]] همان دم به سینه وی کوفت و فرمود: "در این صورت [[شکست]] خواهی خورد". [[ابوسفیان]] [[آمرزش]] خواست و آن را [[حدیث]] نفس خواند<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>. بر پایه گزارش دیگری، رسول خدا{{صل}} با [[لباس]] خانگی به [[مسجد الحرام]] آمد، ابوسفیان با [[تعجب]] گفت: نمیدانم او با چه چیزی بر ما [[پیروز]] شد! [[پیامبر]] بر پشت او زد و [[خدا]] را عامل پیروزی دانست<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۸.</ref>. [[بلال]] در فتح مکه [[اذان]] میگفت که هر یک از [[طلقا]] به نوعی از شنیدن صدای وی ابراز [[ناراحتی]] کردند. در این میان ابوسفیان از [[ترس]] [[آگاهی]] پیامبر بر [[اخبار]] سری، مطلبی نگفت. پس رسول خدا{{صل}} بر آنان وارد شد و از گفتگوهایشان خبر داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۷۱؛ واقدی، ج۲، ص۴۷.</ref>. ابوسفیان بعدها در مزاحی با حضرت، [[کنارهگیری]] خود و [[عرب]] را از جنگ با مسلمانان، عامل پیروزی آن حضرت تحلیل کرد، که با [[خنده]] رسول خدا{{صل}} روبه رو شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. | با اینکه برخی<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۴۱.</ref> تلاش کردهاند مَثالِب ابوسفیان را نگویند، گزارشهایی چند، نشان از باقی ماندن وی بر [[کفر]] دارد. او شب پس از [[فتح مکه]] در گفتگویی با [[هند]]، [[یاری خدا]] را در [[پیروزی]] [[مسلمانان]] [[انکار]] کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} او را از آن [[گفتگو]] خبر داد و آن را خدایی خواند<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۷.</ref>. همچنین در [[دل]] آرزوی [[جنگ]] دیگری با رسول خدا{{صل}} داشت که آن [[حضرت]] همان دم به سینه وی کوفت و فرمود: "در این صورت [[شکست]] خواهی خورد". [[ابوسفیان]] [[آمرزش]] خواست و آن را [[حدیث]] نفس خواند<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>. بر پایه گزارش دیگری، رسول خدا{{صل}} با [[لباس]] خانگی به [[مسجد الحرام]] آمد، ابوسفیان با [[تعجب]] گفت: نمیدانم او با چه چیزی بر ما [[پیروز]] شد! [[پیامبر]] بر پشت او زد و [[خدا]] را عامل پیروزی دانست<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۵۸.</ref>. [[بلال]] در فتح مکه [[اذان]] میگفت که هر یک از [[طلقا]] به نوعی از شنیدن صدای وی ابراز [[ناراحتی]] کردند. در این میان ابوسفیان از [[ترس]] [[آگاهی]] پیامبر بر [[اخبار]] سری، مطلبی نگفت. پس رسول خدا{{صل}} بر آنان وارد شد و از گفتگوهایشان خبر داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۷۱؛ واقدی، ج۲، ص۴۷.</ref>. ابوسفیان بعدها در مزاحی با حضرت، [[کنارهگیری]] خود و [[عرب]] را از جنگ با مسلمانان، عامل پیروزی آن حضرت تحلیل کرد، که با [[خنده]] رسول خدا{{صل}} روبه رو شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. | ||
پس از فتح مکه، [[غزوه حنین]] رخ داد و طلقا بدون داشتن [[دین]] و به منظور کسب [[غنیمت]] در آن شرکت کردند. ابوسفیان در عقب [[لشکر]] بود<ref>واقدی، ج۳، ص۸۸۵-۸۹۴.</ref> و به هنگام [[گریز]] مسلمانان، با خود ازلام [[جاهلی]] حمل میکرد و [[نفاق]] خود را در [[تمسخر]] و اظهار [[امیدواری]] به عقب نشینی آنان تا ساحل دریا بروز داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۹۴.</ref>. زمانی که رسول خدا{{صل}} را کنار [[غنایم]] [[حنین]] دید، آن حضرت را داراترین [[قریش]] [[وصف]] کرد و برای خود و فرزندانش، [[یزید]] و [[معاویه]] غنیمت خواست. آن [[حضرت]] با تبسمی، برای هر یک از آنان صد شتر و | پس از فتح مکه، [[غزوه حنین]] رخ داد و طلقا بدون داشتن [[دین]] و به منظور کسب [[غنیمت]] در آن شرکت کردند. ابوسفیان در عقب [[لشکر]] بود<ref>واقدی، ج۳، ص۸۸۵-۸۹۴.</ref> و به هنگام [[گریز]] مسلمانان، با خود ازلام [[جاهلی]] حمل میکرد و [[نفاق]] خود را در [[تمسخر]] و اظهار [[امیدواری]] به عقب نشینی آنان تا ساحل دریا بروز داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۹۴.</ref>. زمانی که رسول خدا{{صل}} را کنار [[غنایم]] [[حنین]] دید، آن حضرت را داراترین [[قریش]] [[وصف]] کرد و برای خود و فرزندانش، [[یزید]] و [[معاویه]] غنیمت خواست. آن [[حضرت]] با تبسمی، برای هر یک از آنان صد شتر و چهل اوقیه (هر اوقیه هفت مثقال) در نظر گرفت. او حضرت را هنگام [[نبرد]] [[بهترین]] [[جنگجو]]، و هنگام [[آشتی]] خوشرفتارترین [[مردم]] نامید<ref>واقدی، ج۳، ص۹۴۴-۹۴۵.</ref>. | ||