پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل'
جز (جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده')
جز (جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل')
خط ۱۸: خط ۱۸:
به [[روایت]] [[ابن شهاب]] زُهری، ابوبکر بردبار، خویشتن‌دار، باوقار و صاحب رأیی [[استوار]] بود که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مشورت]]، وی را بر دیگران ترجیح می‌داد. از این رو، [[قریش]] (پس از [[رحلت پیامبر]]) وی را بزرگ شمرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۰.</ref>. گرچه تلاش شده ابوبکر را مردی نرم‌خو و ملایم نشان دهند، روایاتی بیانگر [[تندخویی]] اوست. [[ابن عباس]] در وصف وی گوید: در وی [[تندی]] و شدت [[غضب]] بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۰.</ref>، [[ابوبرزه]] گوید: ابوبکر چندان تندخو بود که در اثر غضب بر مردی، رنگ صورتش [[تغییر]] یافت<ref>طبرانی، المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۹.</ref>. ابوبکر، غلامی را که شتر بارکش‌اش را در بازگشت از [[حجة الوداع]] بدون هیچ تقصیری گم کرده بود، با تازیانه زد. رسول خدا{{صل}} فرمود: بنگرید که این مُحرِمِ ([[خشمگین]]) چه می‌کند. آنگاه فرمود: ای ابوبکر! [[کارها]] به دست من و تو نیست<ref>حلبی، ج۳، ص۳۱۳ و ۳۱۴.</ref>. عایشه گوید: من با توشه‌ای اندک بر شتری تیزرو سوار بودم و صَفیّه با توشه‌ای زیاد بر شتری کُندرو. [[رسول خدا]]{{صل}} برای تند حرکت کردن شتر  صَفیّه، [[فرمان]] داد توشه وی به شتر [[عایشه]] و توشه عایشه به شتر  صَفیّه منتقل شود. عایشه این را دلباختگی رسول خدا{{صل}} به  صَفیّه [[تفسیر]] کرد و گفت: آیا تو به [[پیامبری]] خود [[گمان]] نداری؟ فرمود: مگر تو در آن [[شک]] داری؟ گفت: پس چرا به [[عدالت]] [[رفتار]] نمی‌کنی؟ [[ابوبکر]] تندخو، با شنیدن این سخنان به صورت عایشه سیلی زد. آنگاه رسول خدا{{صل}} فرمود: ای ابوبکر! رهایش کن. [[حسادت]] بر شوهرش [[عقل]] او را پرانده<ref>ر.ک: مناوی، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و چشم او را [[کور]] کرده است، به گونه‌ای که پایین دره را از بالای آن تشخیص نمی‌دهد<ref>ابویعلی، ج۸، ص۱۳۰؛ ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷.</ref>. در خبر دیگری است که چنان به صورت عایشه سیلی زد که [[خون]] از بینی او جاری شد<ref>خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۲۳۹.</ref>. افزون بر [[تندخویی]] ابوبکر، [[عمر]] از وی با عنوان حسودترین فرد [[قریش]] یاد کرده است<ref>فضل بن شاذان، ص۱۴۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۳۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۲.</ref>.
به [[روایت]] [[ابن شهاب]] زُهری، ابوبکر بردبار، خویشتن‌دار، باوقار و صاحب رأیی [[استوار]] بود که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مشورت]]، وی را بر دیگران ترجیح می‌داد. از این رو، [[قریش]] (پس از [[رحلت پیامبر]]) وی را بزرگ شمرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۰.</ref>. گرچه تلاش شده ابوبکر را مردی نرم‌خو و ملایم نشان دهند، روایاتی بیانگر [[تندخویی]] اوست. [[ابن عباس]] در وصف وی گوید: در وی [[تندی]] و شدت [[غضب]] بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۰.</ref>، [[ابوبرزه]] گوید: ابوبکر چندان تندخو بود که در اثر غضب بر مردی، رنگ صورتش [[تغییر]] یافت<ref>طبرانی، المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۹.</ref>. ابوبکر، غلامی را که شتر بارکش‌اش را در بازگشت از [[حجة الوداع]] بدون هیچ تقصیری گم کرده بود، با تازیانه زد. رسول خدا{{صل}} فرمود: بنگرید که این مُحرِمِ ([[خشمگین]]) چه می‌کند. آنگاه فرمود: ای ابوبکر! [[کارها]] به دست من و تو نیست<ref>حلبی، ج۳، ص۳۱۳ و ۳۱۴.</ref>. عایشه گوید: من با توشه‌ای اندک بر شتری تیزرو سوار بودم و صَفیّه با توشه‌ای زیاد بر شتری کُندرو. [[رسول خدا]]{{صل}} برای تند حرکت کردن شتر  صَفیّه، [[فرمان]] داد توشه وی به شتر [[عایشه]] و توشه عایشه به شتر  صَفیّه منتقل شود. عایشه این را دلباختگی رسول خدا{{صل}} به  صَفیّه [[تفسیر]] کرد و گفت: آیا تو به [[پیامبری]] خود [[گمان]] نداری؟ فرمود: مگر تو در آن [[شک]] داری؟ گفت: پس چرا به [[عدالت]] [[رفتار]] نمی‌کنی؟ [[ابوبکر]] تندخو، با شنیدن این سخنان به صورت عایشه سیلی زد. آنگاه رسول خدا{{صل}} فرمود: ای ابوبکر! رهایش کن. [[حسادت]] بر شوهرش [[عقل]] او را پرانده<ref>ر.ک: مناوی، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و چشم او را [[کور]] کرده است، به گونه‌ای که پایین دره را از بالای آن تشخیص نمی‌دهد<ref>ابویعلی، ج۸، ص۱۳۰؛ ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷.</ref>. در خبر دیگری است که چنان به صورت عایشه سیلی زد که [[خون]] از بینی او جاری شد<ref>خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۲۳۹.</ref>. افزون بر [[تندخویی]] ابوبکر، [[عمر]] از وی با عنوان حسودترین فرد [[قریش]] یاد کرده است<ref>فضل بن شاذان، ص۱۴۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۳۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۲.</ref>.


به گفته [[شعبی]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۸.</ref>، ابوبکر و عمر شاعر بودند و اشعاری از آن دو وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم، ولی عایشه برای [[تنزیه]] پدرش از شراب نوشی در [[مدینه]]، [[اصرار]] داشت ابوبکر نه شاعر بود و نه [[شعر]] می‌دانست. عُمَر در نامه‌ای از کارگزارانش خواست بر کسانی که وی را بر ابوبکر [[برتری]] می‌دهند، [[چهل]] ضربه شلاق یا حد [[دروغ]] پردازان زده شود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۲.</ref>.
به گفته [[شعبی]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۸.</ref>، ابوبکر و عمر شاعر بودند و اشعاری از آن دو وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم، ولی عایشه برای [[تنزیه]] پدرش از شراب نوشی در [[مدینه]]، [[اصرار]] داشت ابوبکر نه شاعر بود و نه [[شعر]] می‌دانست. عُمَر در نامه‌ای از کارگزارانش خواست بر کسانی که وی را بر ابوبکر [[برتری]] می‌دهند، چهل ضربه شلاق یا حد [[دروغ]] پردازان زده شود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۲.</ref>.


رسول خدا{{صل}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و عبدالرحمان احول، از دامادهای ابوبکر بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۵۴.</ref>. نام ابوبکر را در شمار صحابه [[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۸۷؛ ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۱۱۸.</ref> و از [[حواریون]] رسول خدا آورده‌اند، اما ابن کلبی تنها زُبیر را [[حواری]] آن [[حضرت]] دانسته است<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۴۷۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۵۸.</ref>
رسول خدا{{صل}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و عبدالرحمان احول، از دامادهای ابوبکر بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۵۴.</ref>. نام ابوبکر را در شمار صحابه [[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۸۷؛ ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۱۱۸.</ref> و از [[حواریون]] رسول خدا آورده‌اند، اما ابن کلبی تنها زُبیر را [[حواری]] آن [[حضرت]] دانسته است<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۴۷۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۵۸.</ref>
خط ۵۱: خط ۵۱:
ابوبکر تنها کسی است که بدون [[تأمل]] [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} را پذیرفت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و به پیشنهاد او، دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار و سبب ورود [[مسلمانان]] به [[خانه ارقم]] شد. [[عایشه]] گوید: تعداد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به ۳۸ یا ۳۹ تن رسیده بود که ابوبکر [[اصرار]] داشت دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار شود!! و آن حضرت از کمی یارانش نگران بود. اما اصرار ابوبکر همچنان ادامه داشت تا رسول خدا{{صل}} آن را پذیرفت، آنگاه [[یاران]] حضرت در اطراف [[مسجد الحرام]] جای گرفتند و ابوبکر [[سخنرانی]] کرد. او نخستین خطیبی بود که (در [[اسلام]]) آشکارا [[مردم]] را به [[خدا]] و رسولش فراخواند. [[مشرکان]] وی و دیگر مسلمانان را به شدت زدند و در این میان، [[عتبة بن ربیعه]] چنان با کفش‌های چرمی‌اش به صورت ابوبکر کوبید که بینی از صورتش تمیز داده نشد. [[بنو تیم]] وی را که در آستانه [[مرگ]] بود، از چنگال مشرکان [[نجات]] دادند. حال عمومی ابوبکر در آخرین ساعات [[روز]] اندکی بهبود یافت و جویای اخباری از رسول خدا{{صل}} شد. چون از [[سلامت]] رسول خدا{{صل}} و اقامتش در خانه ارقم باخبر شد، نزد حضرت آمده، خواست در [[حق]] مادرش [[دعا]] کند و مادرش در همان جا [[مسلمان]] شد. همچنین [[حمزه]] در همان [[روز]] مضروب شدن [[ابوبکر]] و [[عمر]]، اندکی پس از آن [[مسلمان]] شدند<ref>خیثمة بن سلیمان، ص۱۲۶-۱۲۸؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۵۲-۴۶؛ نقد آن: امینی، ج۷، ص۳۲۲.</ref>
ابوبکر تنها کسی است که بدون [[تأمل]] [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} را پذیرفت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و به پیشنهاد او، دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار و سبب ورود [[مسلمانان]] به [[خانه ارقم]] شد. [[عایشه]] گوید: تعداد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به ۳۸ یا ۳۹ تن رسیده بود که ابوبکر [[اصرار]] داشت دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار شود!! و آن حضرت از کمی یارانش نگران بود. اما اصرار ابوبکر همچنان ادامه داشت تا رسول خدا{{صل}} آن را پذیرفت، آنگاه [[یاران]] حضرت در اطراف [[مسجد الحرام]] جای گرفتند و ابوبکر [[سخنرانی]] کرد. او نخستین خطیبی بود که (در [[اسلام]]) آشکارا [[مردم]] را به [[خدا]] و رسولش فراخواند. [[مشرکان]] وی و دیگر مسلمانان را به شدت زدند و در این میان، [[عتبة بن ربیعه]] چنان با کفش‌های چرمی‌اش به صورت ابوبکر کوبید که بینی از صورتش تمیز داده نشد. [[بنو تیم]] وی را که در آستانه [[مرگ]] بود، از چنگال مشرکان [[نجات]] دادند. حال عمومی ابوبکر در آخرین ساعات [[روز]] اندکی بهبود یافت و جویای اخباری از رسول خدا{{صل}} شد. چون از [[سلامت]] رسول خدا{{صل}} و اقامتش در خانه ارقم باخبر شد، نزد حضرت آمده، خواست در [[حق]] مادرش [[دعا]] کند و مادرش در همان جا [[مسلمان]] شد. همچنین [[حمزه]] در همان [[روز]] مضروب شدن [[ابوبکر]] و [[عمر]]، اندکی پس از آن [[مسلمان]] شدند<ref>خیثمة بن سلیمان، ص۱۲۶-۱۲۸؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۵۲-۴۶؛ نقد آن: امینی، ج۷، ص۳۲۲.</ref>


بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن عبیدالله]] مسلمان شدند، [[نوفل بن خویلد بن اسد]] آن دو را به بند کشید و از این‌رو "قرینین" نامیده شدند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۱ و ج۲، ص۳۶۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۷۰. تفصیل و نقد این روایت را بنگرید در: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۵۴-۵۷.</ref>. بر پایه روایتی دیگر، پیش از [[اسلام]] حمزه، جماعتی از [[قریش]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کردند و در آن میان یکی ردای آن [[حضرت]] را کشید. ابوبکر که در نزدیکی آن جمع نشسته بود، برخاست و با [[گریه]] و فریاد گفت: آیا کسی را می‌کُشید که از [[توحید]] می‌گوید؟ آنان رسول خدا{{صل}} را رها کرده، ریش [[أبوبکر]] را گرفتند و او را زدند و فرقش را شکستند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. أسامه از پدرش [[زید بن أسلم]] [[روایت]] کرده که ابوبکر در [[جاهلیت]] به بازرگانی معروف و [[ثروت]] وی هنگام [[بعثت]]، [[چهل]] هزار [[درهم]] بود که با آن به [[آزادی بردگان]] و تقویت [[مسلمانان]] پرداخت. تا اینکه هنگام [[هجرت]]، [[ثروت]] وی به پنج هزار درهم کاهش یافت، ولی در [[مدینه]] نیز همانند [[مکه]] [[رفتار]] می‌کرد. از این‌رو، رسول خدا{{صل}} فرمود: "از هیچ [[مالی]] مانند ثروت ابوبکر سود نبردم"<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.</ref>
بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن عبیدالله]] مسلمان شدند، [[نوفل بن خویلد بن اسد]] آن دو را به بند کشید و از این‌رو "قرینین" نامیده شدند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۱ و ج۲، ص۳۶۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۷۰. تفصیل و نقد این روایت را بنگرید در: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۵۴-۵۷.</ref>. بر پایه روایتی دیگر، پیش از [[اسلام]] حمزه، جماعتی از [[قریش]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کردند و در آن میان یکی ردای آن [[حضرت]] را کشید. ابوبکر که در نزدیکی آن جمع نشسته بود، برخاست و با [[گریه]] و فریاد گفت: آیا کسی را می‌کُشید که از [[توحید]] می‌گوید؟ آنان رسول خدا{{صل}} را رها کرده، ریش [[أبوبکر]] را گرفتند و او را زدند و فرقش را شکستند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. أسامه از پدرش [[زید بن أسلم]] [[روایت]] کرده که ابوبکر در [[جاهلیت]] به بازرگانی معروف و [[ثروت]] وی هنگام [[بعثت]]، چهل هزار [[درهم]] بود که با آن به [[آزادی بردگان]] و تقویت [[مسلمانان]] پرداخت. تا اینکه هنگام [[هجرت]]، [[ثروت]] وی به پنج هزار درهم کاهش یافت، ولی در [[مدینه]] نیز همانند [[مکه]] [[رفتار]] می‌کرد. از این‌رو، رسول خدا{{صل}} فرمود: "از هیچ [[مالی]] مانند ثروت ابوبکر سود نبردم"<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.</ref>


در روایتی از کلبی [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ}}<ref>« در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست» سوره حدید، آیه ۱۰.</ref>. درباره [[ابوبکر]] نازل شده است؛ زیرا دارایی‌اش را در [[راه]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرد<ref>واحدی، ص۳۷۲.</ref>. [[مال]] ابوبکر در [[روایات]] چنان ترسیم شده که گویا [[خداوند]] نیز به تردید افتاده، از رسولش پرسید: آیا ابوبکر که این چنین [[فقیر]] شد، از من [[راضی]] است؟<ref>واحدی، ص۳۷۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۷۲.</ref> [[عایشه]]، روایات بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} را از مال ابوبکر نقل کرده است. اما با توجه به بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} از [[اموال]] [[خدیجه]] و أموال پدرانش که از بزرگان [[قریش]] بودند، [[شغل]] ابوبکر و پدرش و [[فقر]] آن دو در [[جاهلیت]]، و از طرفی [[ضعف]] جدی برخی [[احادیث]] عایشه، تردیدی در جعلی بودن این روایات باقی نمی‌ماند، که به مناسبت دستیابی وی به [[قدرت سیاسی]] و از سویی به [[انگیزه]] مقابله با [[فضایل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ساخته شده است <ref>فخر رازی، ج۱۲، ص۲۲ و ج۲۹، ص۲۱۹. برخی دیگر با استفاده از اینها، ابوبکر را بر امیرمؤمنان علی{{ع}} برتری داده‌اند و سید مرتضی الشافی، ج۴، ص۵۲؛ اسکافی، ص۷۴ و ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۵ آنها را نقد کرده‌اند.</ref>.
در روایتی از کلبی [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ}}<ref>« در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست» سوره حدید، آیه ۱۰.</ref>. درباره [[ابوبکر]] نازل شده است؛ زیرا دارایی‌اش را در [[راه]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرد<ref>واحدی، ص۳۷۲.</ref>. [[مال]] ابوبکر در [[روایات]] چنان ترسیم شده که گویا [[خداوند]] نیز به تردید افتاده، از رسولش پرسید: آیا ابوبکر که این چنین [[فقیر]] شد، از من [[راضی]] است؟<ref>واحدی، ص۳۷۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۷۲.</ref> [[عایشه]]، روایات بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} را از مال ابوبکر نقل کرده است. اما با توجه به بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} از [[اموال]] [[خدیجه]] و أموال پدرانش که از بزرگان [[قریش]] بودند، [[شغل]] ابوبکر و پدرش و [[فقر]] آن دو در [[جاهلیت]]، و از طرفی [[ضعف]] جدی برخی [[احادیث]] عایشه، تردیدی در جعلی بودن این روایات باقی نمی‌ماند، که به مناسبت دستیابی وی به [[قدرت سیاسی]] و از سویی به [[انگیزه]] مقابله با [[فضایل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ساخته شده است <ref>فخر رازی، ج۱۲، ص۲۲ و ج۲۹، ص۲۱۹. برخی دیگر با استفاده از اینها، ابوبکر را بر امیرمؤمنان علی{{ع}} برتری داده‌اند و سید مرتضی الشافی، ج۴، ص۵۲؛ اسکافی، ص۷۴ و ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۵ آنها را نقد کرده‌اند.</ref>.
خط ۲۶۲: خط ۲۶۲:


==فرستادن [[سپاه اسامه]]==
==فرستادن [[سپاه اسامه]]==
[[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را باز نکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] [[چهل]] [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هِرَقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵.</ref>
[[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را باز نکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] چهل [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هِرَقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵.</ref>


==نبرد با مرتدان==
==نبرد با مرتدان==
خط ۳۱۲: خط ۳۱۲:
ابوبکر، [[اسود بن عبد یغوث]] را که از استهزا‌کنندگان رسول خدا{{صل}} بود، کُشت و [[جسد]] وی را نیز [[آتش]] زد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۴۳۱.</ref>. همو مردی از مخنثین را از مدینه بیرون کرد و پیش از وی رسول خدا{{صل}} شبیه آن کار را کرده بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۲۴۳.</ref>.
ابوبکر، [[اسود بن عبد یغوث]] را که از استهزا‌کنندگان رسول خدا{{صل}} بود، کُشت و [[جسد]] وی را نیز [[آتش]] زد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۴۳۱.</ref>. همو مردی از مخنثین را از مدینه بیرون کرد و پیش از وی رسول خدا{{صل}} شبیه آن کار را کرده بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۲۴۳.</ref>.


ابوبکر در حل [[مشکلات]] [[اجتماعی]] - [[قضایی]] عصر خود از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[یاری]] می‌خواست<ref>نمونه‌های آن را بنگرید در: کلینی، ج۷، ص۲۱۶ و ۲۱۷ و برقی، ج۱، ص۱۱۲ و ۱۱۳.</ref>. سبب این کار، [[دانش]] و [[شخصیت]] آن [[حضرت]] بود که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}}، بر همگان معلوم شده بود. رسول خدا{{صل}}، [[حکم]] ضمان حیوانی را که به دست حیوانی دیگر کشته شده بود، از [[ابوبکر]] و [[عمر]] و سپس از [[علی]]{{ع}} پرسید و [[قضاوت امام علی]]{{ع}} را در شمار [[قضاوت]] [[انبیا]] معرفی کرد<ref>کلینی، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. در مقدار حد شراب نوشی در دوره ابوبکر [[اختلاف]] است. روایاتی، مقدار آن را مانند [[زمان رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند و بر اساس روایاتی دیگر، حاضران از [[صحابه]] به [[دستور]] آن حضرت با دست و [[کفش]] به کسی که شراب نوشیده بود، می‌زدند تا رسول خدا{{صل}} آنان را بازدارد؛ اما ابوبکر [[چهل]] ضربه و سپس عمر هشتاد ضربه وضع کرد<ref>شافعی، الأم، ج۶، ص۱۹۵؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۷۷ و ۳۷۸.</ref>.
ابوبکر در حل [[مشکلات]] [[اجتماعی]] - [[قضایی]] عصر خود از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[یاری]] می‌خواست<ref>نمونه‌های آن را بنگرید در: کلینی، ج۷، ص۲۱۶ و ۲۱۷ و برقی، ج۱، ص۱۱۲ و ۱۱۳.</ref>. سبب این کار، [[دانش]] و [[شخصیت]] آن [[حضرت]] بود که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}}، بر همگان معلوم شده بود. رسول خدا{{صل}}، [[حکم]] ضمان حیوانی را که به دست حیوانی دیگر کشته شده بود، از [[ابوبکر]] و [[عمر]] و سپس از [[علی]]{{ع}} پرسید و [[قضاوت امام علی]]{{ع}} را در شمار [[قضاوت]] [[انبیا]] معرفی کرد<ref>کلینی، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. در مقدار حد شراب نوشی در دوره ابوبکر [[اختلاف]] است. روایاتی، مقدار آن را مانند [[زمان رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند و بر اساس روایاتی دیگر، حاضران از [[صحابه]] به [[دستور]] آن حضرت با دست و [[کفش]] به کسی که شراب نوشیده بود، می‌زدند تا رسول خدا{{صل}} آنان را بازدارد؛ اما ابوبکر چهل ضربه و سپس عمر هشتاد ضربه وضع کرد<ref>شافعی، الأم، ج۶، ص۱۹۵؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۷۷ و ۳۷۸.</ref>.


برخی بر اساس [[روایات]] {{متن حدیث|مَنْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فَاجْلِدُوهُ}}؛ معتقدند در عصر رسول خدا{{صل}} جلد به معنای تازیانه زدن بوده است<ref>طوسی، خلاف، ج۵، ص۴۹۶.</ref>. ابوبکر و عمر با دزدی و [[خیانت]] در [[غنیمت]] به شدت برخورد و مرتکب آن کار را به [[سختی]] [[مجازات]] می‌کردند، اما به موجب [[روایت]] {{متن حدیث|ليس في الغلول حد}}؛ بر آنان حد [[سرقت]] جاری نمی‌کردند <ref>قاضی ابویوسف، ص۱۷۲.</ref>. بنابر روایت [[ابن شهاب زهری]]، رسول خدا{{صل}} و ابوبکر کسی را برای قضاوت نفرستادند و این برخلاف روایتی است که قاضیان صحابه را شش تن، از جمله [[امام علی]]{{ع}} نام برده‌اند<ref>ابن حبان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.
برخی بر اساس [[روایات]] {{متن حدیث|مَنْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فَاجْلِدُوهُ}}؛ معتقدند در عصر رسول خدا{{صل}} جلد به معنای تازیانه زدن بوده است<ref>طوسی، خلاف، ج۵، ص۴۹۶.</ref>. ابوبکر و عمر با دزدی و [[خیانت]] در [[غنیمت]] به شدت برخورد و مرتکب آن کار را به [[سختی]] [[مجازات]] می‌کردند، اما به موجب [[روایت]] {{متن حدیث|ليس في الغلول حد}}؛ بر آنان حد [[سرقت]] جاری نمی‌کردند <ref>قاضی ابویوسف، ص۱۷۲.</ref>. بنابر روایت [[ابن شهاب زهری]]، رسول خدا{{صل}} و ابوبکر کسی را برای قضاوت نفرستادند و این برخلاف روایتی است که قاضیان صحابه را شش تن، از جمله [[امام علی]]{{ع}} نام برده‌اند<ref>ابن حبان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش