خوارج در سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
←افتخار به تشیع و دوری از خوارج
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
آنچه از [[سیره معصومان]] استفاده میشود این است که در صورت فایده نداشتن [[سخن گفتن]] با خوارج، باید از آنان دوری کرد و با آنها [[معاشرت]] ننمود و باید روشهای غیرمنطقی آنان را [[نقد]] کرد. اینک به نمونههایی از این برخوردها اشاره میکنیم: | آنچه از [[سیره معصومان]] استفاده میشود این است که در صورت فایده نداشتن [[سخن گفتن]] با خوارج، باید از آنان دوری کرد و با آنها [[معاشرت]] ننمود و باید روشهای غیرمنطقی آنان را [[نقد]] کرد. اینک به نمونههایی از این برخوردها اشاره میکنیم: | ||
=== | ===افتخار به تشیع و دوری از خوارج=== | ||
[[امام صادق]]{{ع}} در روایتی، [[شیعه]] [[علی]]{{ع}} بودن یارانش را افتخاری برای آنان معرفی میکند و از اینکه آنان طرفدار گروههای [[منحرف]] از جمله خوارج نیستند، ابراز [[خوشحالی]] میکند. [[سعید بن یسار]] گوید: من و [[حارث بن مغیره نصری]] و [[منصور]] [[صیقل]] از امام صادق{{ع}} اجازه [[دیدار]] گرفتیم. ایشان به ما [[وعده]] داد که در [[خانه]] [[طاهر]] (از [[نزدیکان]] [[امام]]) به دیدارشان برویم. [[نماز عصر]] را خواندیم، سپس نزد حضرت رفتیم. دیدیم بر تختی که به [[زمین]] نزدیک بود، تکیه زده؛ نزد حضرت نشستیم. حضرت ایستاد و نشست و پاهای خود را از روی تخت دراز کرد و گامها را بر زمین قرار داد؛ آنگاه فرمود: "[[شکر]] [[خدا]] را که [[مردم]] به راست و چپ رفتند؛ گروهی [[مرجئه]] و جمعی خوارج و دستهای [[قدریه]] شدند و شما ترابیه و شیعه علی{{ع}} نامیده شدهاید<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي ذَهَبَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فِرْقَةٌ مُرْجِئَةٌ وَ فِرْقَةٌ خَوَارِجُ وَ فِرْقَةٌ قَدَرِيَّةٌ وَ سُمِّيتُمْ أَنْتُمُ التُّرَابِيَّةَ وَ شِيعَةَ عَلِيٍّ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۸۰؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۵۶، با اندکی تغییر.</ref>. سپس دست راست خود را بلند کرد و (به معرفی [[اسلام]] پرداخت و) فرمود: [[آگاه]] باشید به [[خدا]] [[سوگند]] که آن ([[حقیقت]] [[دین]]) نیست جز ([[ایمان]] به) خدای یگانهای که [[شریک]] ندارد و [[رسول]] او و [[خاندان]] پیامبرش و [[شیعیان]] ایشان، [[کرم]] [[الله]] وجوههم و هر چه جز این باشد، ارزشی ندارد. به خدا سوگند [[علی]]{{ع}} [[شایستهترین]] [[مردم]] به [[سرپرستی]] و [[رهبری]] مردم پس از [[رسول خدا]]{{صل}} بود. این سخن را سه بار تکرار فرمود<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ قَالَ بِيَمِينٍ مِنْهُ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ رَسُولُهُ وَ آلُ رَسُولِهِ{{صل}} وَ شِيعَتُهُمْ كَرَّمَ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ وَ مَا كَانَ سِوَى ذَلِكَ فَلَا. كَانَ عَلِيٌّ وَ اللَّهِ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُهَا ثَلَاثاً}}.</ref>. این سخن در دو مورد در [[روضه]] کافی به نقل از [[سعید بن یسار]] آمده؛ اما این نقل کاملتر است. در این [[روایت]] [[حضرت]] شیعیان را از [[گرایش]] به [[گروههای انحرافی]] باز داشته و برای بیان این مطلب، مکان خاصی را به جز [[منزل]] خود در نظر گرفته است که خالی از اغیار باشد. در موارد دیگر نیز [[معصومان]] شیعیان را از گرایش به گروههای [[منحرف]] [[نهی]] کردهاند. [[هشام بن سالم]] گوید: بعد از درگذشت [[امام صادق]]{{ع}} من همراه جمعی (که نام میبرد) و صاحب طاق ([[مؤمن الطاق]])<ref>صاحب طاق یا مؤمن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان ابو جعفر احول کوفی بوده که دکانش در طاق المحامل کوفه بوده است. او از شیعیان مخلص و توانمند در مناظره و یکی از چهار نفر مورد علاقه امام صادق{{ع}} بود. مخالفان به او شیطان الطاق میگفتند (طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۱۸۵؛ ابن داود، رجال ابن داود، ص۳۲۶).</ref> در [[مدینه]] بودیم و مردم بر [[عبدالله بن جعفر]] [[اجتماع]] کرده بودند و او را [[امام]] میدانستند. بر او وارد شدیم و متوجه شدیم [[شایستگی]] برای [[امامت]] ندارد. از نزد وی بیرون آمده، متحیر ماندیم و نمیدانستیم کجا برویم. در یکی از کوچههای [[مدینه]] گریان و نگران توقف کردیم و میگفتیم: به سوی [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]] و [[خوارج]] برویم. در همین هنگام پیرمردی را دیدیم که با دست به من اشاره کرد. ترسیدم مردی از [[جاسوسان]] [[منصور]] [[خلیفه عباسی]] باشد؛ زیرا وی در مدینه جاسوسهایی داشت که میخواستند بدانند [[شیعه]] بر چه کسی اتفاق خواهد کرد تا گردن او را بزند. به همراه خود، [[ابوجعفر احول]] ([[مؤمن الطاق]])، گفتم: تو برو، او با من کار دارد. دنبال پیرمرد رفتم. [[تصور]] میکردم نمیتوانم از دست او [[نجات]] پیدا کنم؛ به همین جهت پشت سر وی میرفتم و به [[مرگ]] خود [[یقین]] داشتم؛ تا اینکه مرا به در [[خانه امام]] کاظم{{ع}} برد؛ سپس مرا رها کرد و رفت. در همین هنگام خآدمی که جلو درِ [[خانه]] بود، به من گفت: وارد شو، [[خداوند]] تو را [[رحمت]] کند. هنگامی که [[امام کاظم]]{{ع}} به من نگریست، بدون اینکه سخنی بگویم در آغاز فرمود: «ای [[هشام]]، نه به سوی مرجئه برو و نه قدریه و نه زیدیه و نه معتزله و نه به جانب خوارج، لکن به سوی من، به سوی من بیا»<ref>{{متن حدیث|يَا هِشَامُ... لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِيَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّيْدِيَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَيَّ إِلَيَّ إِلَيَّ}} ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۵۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۱.</ref>. پس از [[گفتگو]] با [[حضرت]] و دریافت پاسخهای خود، متوجه شدم او امام بعدی است. هرچه پرسیدم به من پاسخ درست داد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۰۶.</ref> | [[امام صادق]]{{ع}} در روایتی، [[شیعه]] [[علی]]{{ع}} بودن یارانش را افتخاری برای آنان معرفی میکند و از اینکه آنان طرفدار گروههای [[منحرف]] از جمله خوارج نیستند، ابراز [[خوشحالی]] میکند. [[سعید بن یسار]] گوید: من و [[حارث بن مغیره نصری]] و [[منصور]] [[صیقل]] از امام صادق{{ع}} اجازه [[دیدار]] گرفتیم. ایشان به ما [[وعده]] داد که در [[خانه]] [[طاهر]] (از [[نزدیکان]] [[امام]]) به دیدارشان برویم. [[نماز عصر]] را خواندیم، سپس نزد حضرت رفتیم. دیدیم بر تختی که به [[زمین]] نزدیک بود، تکیه زده؛ نزد حضرت نشستیم. حضرت ایستاد و نشست و پاهای خود را از روی تخت دراز کرد و گامها را بر زمین قرار داد؛ آنگاه فرمود: "[[شکر]] [[خدا]] را که [[مردم]] به راست و چپ رفتند؛ گروهی [[مرجئه]] و جمعی خوارج و دستهای [[قدریه]] شدند و شما ترابیه و شیعه علی{{ع}} نامیده شدهاید<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي ذَهَبَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فِرْقَةٌ مُرْجِئَةٌ وَ فِرْقَةٌ خَوَارِجُ وَ فِرْقَةٌ قَدَرِيَّةٌ وَ سُمِّيتُمْ أَنْتُمُ التُّرَابِيَّةَ وَ شِيعَةَ عَلِيٍّ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۸۰؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۵۶، با اندکی تغییر.</ref>. سپس دست راست خود را بلند کرد و (به معرفی [[اسلام]] پرداخت و) فرمود: [[آگاه]] باشید به [[خدا]] [[سوگند]] که آن ([[حقیقت]] [[دین]]) نیست جز ([[ایمان]] به) خدای یگانهای که [[شریک]] ندارد و [[رسول]] او و [[خاندان]] پیامبرش و [[شیعیان]] ایشان، [[کرم]] [[الله]] وجوههم و هر چه جز این باشد، ارزشی ندارد. به خدا سوگند [[علی]]{{ع}} [[شایستهترین]] [[مردم]] به [[سرپرستی]] و [[رهبری]] مردم پس از [[رسول خدا]]{{صل}} بود. این سخن را سه بار تکرار فرمود<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ قَالَ بِيَمِينٍ مِنْهُ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ رَسُولُهُ وَ آلُ رَسُولِهِ{{صل}} وَ شِيعَتُهُمْ كَرَّمَ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ وَ مَا كَانَ سِوَى ذَلِكَ فَلَا. كَانَ عَلِيٌّ وَ اللَّهِ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُهَا ثَلَاثاً}}.</ref>. این سخن در دو مورد در [[روضه]] کافی به نقل از [[سعید بن یسار]] آمده؛ اما این نقل کاملتر است. در این [[روایت]] [[حضرت]] شیعیان را از [[گرایش]] به [[گروههای انحرافی]] باز داشته و برای بیان این مطلب، مکان خاصی را به جز [[منزل]] خود در نظر گرفته است که خالی از اغیار باشد. در موارد دیگر نیز [[معصومان]] شیعیان را از گرایش به گروههای [[منحرف]] [[نهی]] کردهاند. [[هشام بن سالم]] گوید: بعد از درگذشت [[امام صادق]]{{ع}} من همراه جمعی (که نام میبرد) و صاحب طاق ([[مؤمن الطاق]])<ref>صاحب طاق یا مؤمن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان ابو جعفر احول کوفی بوده که دکانش در طاق المحامل کوفه بوده است. او از شیعیان مخلص و توانمند در مناظره و یکی از چهار نفر مورد علاقه امام صادق{{ع}} بود. مخالفان به او شیطان الطاق میگفتند (طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۱۸۵؛ ابن داود، رجال ابن داود، ص۳۲۶).</ref> در [[مدینه]] بودیم و مردم بر [[عبدالله بن جعفر]] [[اجتماع]] کرده بودند و او را [[امام]] میدانستند. بر او وارد شدیم و متوجه شدیم [[شایستگی]] برای [[امامت]] ندارد. از نزد وی بیرون آمده، متحیر ماندیم و نمیدانستیم کجا برویم. در یکی از کوچههای [[مدینه]] گریان و نگران توقف کردیم و میگفتیم: به سوی [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]] و [[خوارج]] برویم. در همین هنگام پیرمردی را دیدیم که با دست به من اشاره کرد. ترسیدم مردی از [[جاسوسان]] [[منصور]] [[خلیفه عباسی]] باشد؛ زیرا وی در مدینه جاسوسهایی داشت که میخواستند بدانند [[شیعه]] بر چه کسی اتفاق خواهد کرد تا گردن او را بزند. به همراه خود، [[ابوجعفر احول]] ([[مؤمن الطاق]])، گفتم: تو برو، او با من کار دارد. دنبال پیرمرد رفتم. [[تصور]] میکردم نمیتوانم از دست او [[نجات]] پیدا کنم؛ به همین جهت پشت سر وی میرفتم و به [[مرگ]] خود [[یقین]] داشتم؛ تا اینکه مرا به در [[خانه امام]] کاظم{{ع}} برد؛ سپس مرا رها کرد و رفت. در همین هنگام خآدمی که جلو درِ [[خانه]] بود، به من گفت: وارد شو، [[خداوند]] تو را [[رحمت]] کند. هنگامی که [[امام کاظم]]{{ع}} به من نگریست، بدون اینکه سخنی بگویم در آغاز فرمود: «ای [[هشام]]، نه به سوی مرجئه برو و نه قدریه و نه زیدیه و نه معتزله و نه به جانب خوارج، لکن به سوی من، به سوی من بیا»<ref>{{متن حدیث|يَا هِشَامُ... لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِيَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّيْدِيَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَيَّ إِلَيَّ إِلَيَّ}} ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۵۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۱.</ref>. پس از [[گفتگو]] با [[حضرت]] و دریافت پاسخهای خود، متوجه شدم او امام بعدی است. هرچه پرسیدم به من پاسخ درست داد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۰۶.</ref> | ||