پرش به محتوا

تقیه در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{شیعه}}
{{شیعه}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پاسداری از دین]]''' است. "'''تقیه'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پاسداری از دین]]''' است. "'''تقیه'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تقیه در قرآن]] - [[تقیه در حدیث]] - [[تقیه در فقه اسلامی]] - [[تقیه در کلام اسلامی]] - [[تقیه در گفتگوهای بین‌المذاهب]] - [[تقیه در معارف مهدویت]] - [[تقیه در فقه سیاسی]] - [[تقیه در سیره معصوم]] - [[تقیه در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[تقیه در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تقیه در قرآن]] - [[تقیه در فقه اسلامی]] - [[تقیه در کلام اسلامی]] - [[تقیه در معارف مهدویت]] - [[تقیه در فقه سیاسی]] - [[تقیه در سیره معصوم]] - [[تقیه در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[تقیه در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[تقیه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==معناشناسی==
==معناشناسی==
خط ۲۱: خط ۲۰:


{{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>.
{{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>.
درباره [[تقیه]] [[احادیث]] فراوانی هم [[نقل]] شده که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
درباره [[تقیه]] [[احادیث]] فراوانی هم [[نقل]] شده که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|... فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ بَيْنَهُمْ‏ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}}<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛ “هر کاری که [[مؤمن]] از روی تقیه انجام می‌دهد، مشروط بر اینکه به [[تباهی]] در [[دین]] نینجامد، جایز است”؛
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «هر کاری که [[مؤمن]] از روی تقیه انجام می‌دهد، مشروط بر اینکه به [[تباهی]] در [[دین]] نینجامد، جایز است»<ref>{{متن حدیث|... فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ بَيْنَهُمْ‏ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}}؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>
امام صادق{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اتَّقُوا عَلَى دِينِكُمْ‏ فَاحْجُبُوهُ‏ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ...}}<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۷.</ref>؛ “بر دین خود بترسید، پس آن را به‌وسیله تقیه بپوشانید، کسی که تقیه نکند، [[ایمان]] ندارد”.
 
البته [[دانشمندان اسلامی]] [[وجوب]] یا جواز تقیه را مشروط به رعایت [[فلسفه]] آن دانسته‌اند، به این معنا که اگر تقیه برای [[حفظ دین]]، ایمان یا [[جان آدمی]] است، در مواردی که با تقیه [[اساس دین]] و ایمان به خطر می‌افتد یا [[جان]] دیگران [[تهدید]] می‌شود، تقیه جایز نیست<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۹. امام باقر{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا جُعِلَتِ‏ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ‏ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ}}؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۱۱.</ref>. اگر [[امام حسین]]{{ع}} برخلاف [[امامان]] دیگر، حاضر به تقیه و [[بیعت]] صوری و ظاهری هم با [[یزید بن معاویه]] نشد، بدین خاطر بود که با رسمیت یافتن [[خلافت یزید]]، اصل و [[اساس اسلام]] در [[معرض]] خطر قرار می‌گرفت<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ‏ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ‏ مِثْلِ يَزِيدَ}} (ابن‌طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۴).</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «بر دین خود بترسید، پس آن را به‌وسیله تقیه بپوشانید، کسی که تقیه نکند، [[ایمان]] ندارد»<ref>{{متن حدیث|اتَّقُوا عَلَى دِينِكُمْ‏ فَاحْجُبُوهُ‏ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ...}}کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۷.</ref>
 
البته [[دانشمندان اسلامی]] [[وجوب]] یا جواز تقیه را مشروط به رعایت [[فلسفه]] آن دانسته‌اند، به این معنا که اگر تقیه برای [[حفظ دین]]، ایمان یا [[جان آدمی]] است، در مواردی که با تقیه [[اساس دین]] و ایمان به خطر می‌افتد یا [[جان]] دیگران [[تهدید]] می‌شود، تقیه جایز نیست<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۹. امام باقر{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا جُعِلَتِ‏ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ‏ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ}}؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۱۱.</ref>.
 
اگر [[امام حسین]]{{ع}} برخلاف [[امامان]] دیگر، حاضر به تقیه و [[بیعت]] صوری و ظاهری هم با [[یزید بن معاویه]] نشد، بدین خاطر بود که با رسمیت یافتن [[خلافت یزید]]، اصل و [[اساس اسلام]] در [[معرض]] خطر قرار می‌گرفت<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ‏ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ‏ مِثْلِ يَزِيدَ}} (ابن‌طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۴).</ref>.


امامان در طول [[تاریخ]] در شرایطی به سر می‌بردند که ناچار از تقیه بودند، تقیه از [[حکومت‌های اموی]] و [[عباسی]] و در عین حال، مبارزه‌ای مؤثر و متناسب با شرایط و مقتضیات [[روز]]، تقیه از فضای [[حاکم]] بر [[جامعه]] و [[عالمان]] درباری [[اهل‌سنت]] و [[پرهیز]] از بیان [[احکام واقعی]] [[شریعت]] و گاه [[سخن گفتن]] مطابق با جوّ [[حاکم]] بر [[جامعه]]<ref>به همین جهت در علم اصول، بحث تعارض ادله، یکی از مرجحات در تعارض روایات، مخالفت با فتوای اهل‌سنت است؛ زیرا ممکن است روایت موافق با فتوای آنان در شرایط تقیه صادر شده باشد که طبعاً حکم واقعی شریعت نخواهد بود (ر.ک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۳۳).</ref>، [[تقیه]] به‌منظور [[مدارا]] با [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر [[اسلامی]] با [[هدف]] جلوگیری از [[سوء]] استفاده [[دشمنان]] مشترک [[مسلمانان]].
امامان در طول [[تاریخ]] در شرایطی به سر می‌بردند که ناچار از تقیه بودند، تقیه از [[حکومت‌های اموی]] و [[عباسی]] و در عین حال، مبارزه‌ای مؤثر و متناسب با شرایط و مقتضیات [[روز]]، تقیه از فضای [[حاکم]] بر [[جامعه]] و [[عالمان]] درباری [[اهل‌سنت]] و [[پرهیز]] از بیان [[احکام واقعی]] [[شریعت]] و گاه [[سخن گفتن]] مطابق با جوّ [[حاکم]] بر [[جامعه]]<ref>به همین جهت در علم اصول، بحث تعارض ادله، یکی از مرجحات در تعارض روایات، مخالفت با فتوای اهل‌سنت است؛ زیرا ممکن است روایت موافق با فتوای آنان در شرایط تقیه صادر شده باشد که طبعاً حکم واقعی شریعت نخواهد بود (ر.ک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۳۳).</ref>، [[تقیه]] به‌منظور [[مدارا]] با [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر [[اسلامی]] با [[هدف]] جلوگیری از [[سوء]] استفاده [[دشمنان]] مشترک [[مسلمانان]].
خط ۳۱: خط ۳۵:


==[[تقیه]] و [[حفظ هویت شیعیان]]==
==[[تقیه]] و [[حفظ هویت شیعیان]]==
[[مشی سیاسی امامان معصوم]] نشان می‌دهد که [[قیام]] و [[مبارزه]] برای [[دستیابی به قدرت]] [[سیاسی]] را غیر ممکن دانسته، یا دست‌کم به [[مصلحت اسلام]] و [[مسلمانان]] نمی‌دانستند، از این‌رو، رویکرد “تقیه” را برای [[حفظ جان]] و [[مال]] [[شیعیان]] خود مطرح کرده، خود نیز در [[مقام عمل]] بدان ملتزم شدند. اهمیت اتخاذ این رویکرد در زمانه‌ای که بسیاری از [[حاکمان]] [[جامعه]]، وجود آنان را در جامعه تهدیدی برای [[حکومت]] خود می‌دانستند و [[منتظر]] [[فرصت]] مناسب برای قلع و قمع شیعیان بودند، روشن‌تر می‌شود. از توصیه‌های آنان به پیروانشان، همچنین [[سیره]] عملی‌شان در برخورد با [[حکومت‌ها]] بر می‌آید که [[هدف]] اصلی آنان “حفظ و حراست از شیعیان و [[ترویج]] [[تفکر شیعی]] به تناسب شرایط [[زمان]] و مکان” بود تا در [[آینده]] شرایط مناسب دستیابی به قدرت سیاسی فراهم شود.
[[مشی سیاسی امامان معصوم]] نشان می‌دهد که [[قیام]] و [[مبارزه]] برای [[دستیابی به قدرت]] [[سیاسی]] را غیر ممکن دانسته، یا دست‌کم به [[مصلحت اسلام]] و [[مسلمانان]] نمی‌دانستند، از این‌رو، رویکرد «تقیه» را برای [[حفظ جان]] و [[مال]] [[شیعیان]] خود مطرح کرده، خود نیز در [[مقام عمل]] بدان ملتزم شدند. اهمیت اتخاذ این رویکرد در زمانه‌ای که بسیاری از [[حاکمان]] [[جامعه]]، وجود آنان را در جامعه تهدیدی برای [[حکومت]] خود می‌دانستند و [[منتظر]] [[فرصت]] مناسب برای قلع و قمع شیعیان بودند، روشن‌تر می‌شود. از توصیه‌های آنان به پیروانشان، همچنین [[سیره]] عملی‌شان در برخورد با [[حکومت‌ها]] بر می‌آید که [[هدف]] اصلی آنان «حفظ و حراست از شیعیان و [[ترویج]] [[تفکر شیعی]] به تناسب شرایط [[زمان]] و مکان» بود تا در [[آینده]] شرایط مناسب دستیابی به قدرت سیاسی فراهم شود.


منظور از تقیه، “پنهان کردن [[عقیده]] [[واقعی]] خود در موضوع حکومت” و “آشکار نکردن هدف اصلی شیعیان مبنی بر [[لزوم]] قیام و مبارزه برای اسقاط حکومت‌های نامشروع” است. با آنکه حکومت‌ها را [[نامشروع]] دانسته، منتظر فرصتی هستند تا حکومت را به جایگاه اصلی خود بازگردانند، با وجود این، به صورت آشکار از این عقیده و رویکرد سخن نمی‌گویند و از هرگونه اقدامی که این [[باور]] را برملا کند، [[پرهیز]] دارند<ref>تقیه در امور عقیدتی را هم این‌گونه تعریف کرده‌اند: {{عربی|التقية كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين أو الدنيا و فرض ذلك إذا علم بالضرورة أو قوي في الظن فمتى لم يعلم ضررا بإظهار الحق و لا قوي في الظن ذلك لم يجب فرض التقية}} (شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷).</ref>. به تعبیر برخی از [[روایات]]، هدف از تقیه “حفظ [[دین]] و عقیده” است. شاید سفارش به “حفظ [[اسرار]] ائمه” در پاره‌ای از روایات ناظر به همین [[واقعیت]] باشد.
منظور از تقیه، «پنهان کردن [[عقیده]] [[واقعی]] خود در موضوع حکومت» و «آشکار نکردن هدف اصلی شیعیان مبنی بر [[لزوم]] قیام و مبارزه برای اسقاط حکومت‌های نامشروع» است. با آنکه حکومت‌ها را [[نامشروع]] دانسته، منتظر فرصتی هستند تا حکومت را به جایگاه اصلی خود بازگردانند، با وجود این، به صورت آشکار از این عقیده و رویکرد سخن نمی‌گویند و از هرگونه اقدامی که این [[باور]] را برملا کند، [[پرهیز]] دارند<ref>تقیه در امور عقیدتی را هم این‌گونه تعریف کرده‌اند: {{عربی|التقية كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين أو الدنيا و فرض ذلك إذا علم بالضرورة أو قوي في الظن فمتى لم يعلم ضررا بإظهار الحق و لا قوي في الظن ذلك لم يجب فرض التقية}} (شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷).</ref>. به تعبیر برخی از [[روایات]]، هدف از تقیه «حفظ [[دین]] و عقیده» است. شاید سفارش به «حفظ [[اسرار]] [[ائمه]]» در پاره‌ای از روایات ناظر به همین [[واقعیت]] باشد.


[[فقیهان]] برای [[مشروعیت تقیه]] به [[دلایل]] متعدد [[عقلی]] و [[نقلی]] استناد کرده‌اند<ref>شیخ مفید تقیه را هنگام ترس از دشمن بر جان خود و نیز گاهی برای حفظ مال و بعضی از مصالح جایز دانسته و سپس به احکام مختلف آن در شرایط گوناگون اشاره کرده، می‌نویسد: {{عربی|إن التقية جائزة في الدين عند الخوف على النفس، وقد تجوز في حال دون حال للخوف على المال ولضروب من الاستصلاح، وأقول إنها قد تجب أحيانا وتكون فرضا، وتجوز أحيانا من غير وجوب، وتكون في وقت أفضل من تركها و يكون تركها أفضل وإن كان فاعلها معذورا ومعفوا عنه متفضلا عليه بترك اللوم عليها}} (اوائل المقالات، ص۱۱۸).</ref>. اشاره مختصری به این [[دلایل]] خالی از [[لطف]] نیست.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۰.</ref>
[[فقیهان]] برای [[مشروعیت تقیه]] به [[دلایل]] متعدد [[عقلی]] و [[نقلی]] استناد کرده‌اند <ref>شیخ مفید تقیه را هنگام ترس از دشمن بر جان خود و نیز گاهی برای حفظ مال و بعضی از مصالح جایز دانسته و سپس به احکام مختلف آن در شرایط گوناگون اشاره کرده، می‌نویسد: {{عربی|"إن التقية جائزة في الدين عند الخوف على النفس، وقد تجوز في حال دون حال للخوف على المال ولضروب من الاستصلاح، وأقول إنها قد تجب أحيانا وتكون فرضا، وتجوز أحيانا من غير وجوب، وتكون في وقت أفضل من تركها و يكون تركها أفضل وإن كان فاعلها معذورا ومعفوا عنه متفضلا عليه بترك اللوم عليها"}} (اوائل المقالات، ص۱۱۸).</ref>. اشاره مختصری به این [[دلایل]] خالی از [[لطف]] نیست.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۰.</ref>


==دلایل [[مشروعیت]] [[تقیّه]]==
==دلایل [[مشروعیت]] [[تقیّه]]==
===[[عقل]]===
===[[عقل]]===
[[عقل آدمی]] [[حکم]] می‌کند [[انسان]] برای [[حفظ]] سرمایه‌ای مهم، با [[دولت]] جائری که برای [[حفظ قدرت]] خود از ارتکاب هیچ اقدامی ابا ندارد، [[مدارا]] کند. در صورت [[لزوم]] برای [[حفظ جان]]، [[مال]] و [[آبرو]] عقیده‌اش را پنهان کرده و در عمل مماشات نماید، مگر آنکه رعایت [[تقیه]] موجب [[فساد اجتماعی]] و [[سیاسی]] شده و جریان [[حق]] از سوی [[ستمگران]] در معرض نابودی قرار گیرد.
[[عقل آدمی]] [[حکم]] می‌کند [[انسان]] برای [[حفظ]] سرمایه‌ای مهم، با [[دولت]] جائری که برای [[حفظ قدرت]] خود از ارتکاب هیچ اقدامی ابا ندارد، [[مدارا]] کند. در صورت [[لزوم]] برای [[حفظ جان]]، [[مال]] و [[آبرو]] عقیده‌اش را پنهان کرده و در عمل مماشات نماید، مگر آنکه رعایت [[تقیه]] موجب [[فساد اجتماعی]] و [[سیاسی]] شده و جریان [[حق]] از سوی [[ستمگران]] در معرض نابودی قرار گیرد.
ملاک [[حکم عقل]] و [[داوری]] عقلا بر جواز یا [[وجوب]] تقیه یا “قاعده اهم و مهم” است یا “قاعده دفع ضرر”. انسان برای [[مراقبت]] از امر اهمّی تقیه می‌کند یا برای دفع ضرر از خود یا گروهی که بدان تعلق دارد، تقیه می‌نماید.<ref>سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۱۱.</ref>
 
ملاک [[حکم عقل]] و [[داوری]] عقلا بر جواز یا [[وجوب]] تقیه یا «قاعده اهم و مهم» است یا «قاعده دفع ضرر». انسان برای [[مراقبت]] از امر اهمّی تقیه می‌کند یا برای دفع ضرر از خود یا گروهی که بدان تعلق دارد، تقیه می‌نماید.<ref>سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۱۱.</ref>


===[[سیره عقلا]]===
===[[سیره عقلا]]===
هرگاه انسان به خاطر ابراز [[عقیده]] یا [[انجام وظیفه]] خویش در معرض ضرر و خطر [[قطعی]] یا ظنی قرار گیرد و [[مفسده]] ضرر و خطر از [[مصلحت]] انجام وظیفه و ابراز و اظهار بیشتر باشد و انسان بتواند با [[کتمان]] و یا اظهارِ خلاف آن، ضرر و خطر را از خود دور کند، همه عقلا اجازه کتمان می‌دهند و حتی در بعضی از موارد آن را [[واجب]] می‌شمارند که این همان [[تقیه]] است<ref>قزوینی رازی، کتاب النقض، ص۱۲۸.</ref>.
هرگاه انسان به خاطر ابراز [[عقیده]] یا [[انجام وظیفه]] خویش در معرض ضرر و خطر [[قطعی]] یا ظنی قرار گیرد و [[مفسده]] ضرر و خطر از [[مصلحت]] انجام وظیفه و ابراز و اظهار بیشتر باشد و انسان بتواند با [[کتمان]] و یا اظهارِ خلاف آن، ضرر و خطر را از خود دور کند، همه عقلا اجازه کتمان می‌دهند و حتی در بعضی از موارد آن را [[واجب]] می‌شمارند که این همان [[تقیه]] است<ref>قزوینی رازی، کتاب النقض، ص۱۲۸.</ref>.
وجود تقیه در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته و عدم تقبیح تقیه‌کنندگان از سوی عقلا، نشانه وجود چنین سیره‌ای در میان [[مردم]] است. [[آیات]] متعدد [[قرآن]] نیز این [[سیره]] را نشان می‌دهد.
وجود تقیه در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته و عدم تقبیح تقیه‌کنندگان از سوی عقلا، نشانه وجود چنین سیره‌ای در میان [[مردم]] است. [[آیات]] متعدد [[قرآن]] نیز این [[سیره]] را نشان می‌دهد.


خط ۵۳: خط ۵۹:
غیر از [[آیات]] پیش‌گفته که هم پیشینه تقیه در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته را بازگو کرده، و هم بر [[مشروعیت]] آن دلالت می‌کنند، آیات دیگری هم وجود دارند که [[دلیل]] معتبری بر جواز تقیه‌اند.
غیر از [[آیات]] پیش‌گفته که هم پیشینه تقیه در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته را بازگو کرده، و هم بر [[مشروعیت]] آن دلالت می‌کنند، آیات دیگری هم وجود دارند که [[دلیل]] معتبری بر جواز تقیه‌اند.


'''[[آیه]] یکم'''
'''[[آیه]] اول:''' {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>.
{{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>.
 
این آیه بر [[مشروعیت تقیه]] دلالت دارد. [[مؤمنان]] نباید [[کفار]] و [[مشرکان]] را به [[ولایت]] و [[سرپرستی]] خود بپذیرند، به گونه‌ای که به مؤمنان [[بی‌اعتنایی]] کنند، مگر از روی تقیه و ناچاری. [[بدیهی]] است که اگر در ظاهر هم [[سیطره]] [[کافر]] پذیرفته شود، به معنای [[پذیرش ولایت]] او که امری [[باطنی]] و [[قلبی]] است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از [[مفسران]] استثنای در [[آیه]] را “استثنای منقطع” دانسته‌اند، نه “استثنای متصل”<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
این آیه بر [[مشروعیت تقیه]] دلالت دارد. [[مؤمنان]] نباید [[کفار]] و [[مشرکان]] را به [[ولایت]] و [[سرپرستی]] خود بپذیرند، به گونه‌ای که به مؤمنان [[بی‌اعتنایی]] کنند، مگر از روی تقیه و ناچاری. [[بدیهی]] است که اگر در ظاهر هم [[سیطره]] [[کافر]] پذیرفته شود، به معنای [[پذیرش ولایت]] او که امری [[باطنی]] و [[قلبی]] است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از [[مفسران]] استثنای در [[آیه]] را «استثنای منقطع» دانسته‌اند، نه «استثنای متصل»<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
 
روشن است که [[کافر]] و [[مشرک]] خصوصیتی ندارد. در نتیجه همان‌گونه که نباید [[ولایت کافر]] را پذیرفت، [[ولایت]] [[جائر]] را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط [[اضطراری]]. به ویژه اگر به روایاتی که «حاکم کافر عادل» را بر «حاکم [[مؤمن]] جائر» مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در [[فرهنگ اسلامی]] [[ظلم و ستم]] آن‌قدر [[زشت]] و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از [[حاکم]] مؤمن سر بزند و [[عدالت]] به قدری [[ارزش]] دارد که حتی از حاکم کافر هم پذیرفته می‌شود.
 
پس [[حکم اولی]] آن است که ولایت از آنِ [[مؤمنان]] است و نباید [[ولایت کفار]] را پذیرفت، اما [[حکم ثانوی]] در شرایط [[تقیه]] و [[اضطرار]] «پذیرش ولایت کفار» است.


روشن است که [[کافر]] و [[مشرک]] خصوصیتی ندارد. در نتیجه همان‌گونه که نباید [[ولایت کافر]] را پذیرفت، [[ولایت]] [[جائر]] را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط [[اضطراری]]. به ویژه اگر به روایاتی که “حاکم کافر عادل” را بر “حاکم [[مؤمن]] جائر” مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در [[فرهنگ اسلامی]] [[ظلم و ستم]] آن‌قدر [[زشت]] و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از [[حاکم]] مؤمن سر بزند و [[عدالت]] به قدری [[ارزش]] دارد که حتی از حاکم کافر هم پذیرفته می‌شود.
پس [[حکم اولی]] آن است که ولایت از آنِ [[مؤمنان]] است و نباید [[ولایت کفار]] را پذیرفت، اما [[حکم ثانوی]] در شرایط [[تقیه]] و [[اضطرار]] “پذیرش ولایت کفار” است.
برخی از مفسران، [[آیه شریفه]] را مانند شرایطی دانسته‌اند که [[عمار]] در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیده‌اش، اظهار [[کفر]] کرد. همچنین مستضعفانی که [[قادر]] بر [[هجرت]] نبوده و برای [[حفظ جان]] خویش مجبور به [[کفرگویی]] می‌شوند، نیز مانند [[مسلمانان]] [[اندلس]] که برای [[نجات]] [[جان]] خود و هجرت به [[سرزمین‌های اسلامی]] به [[اجبار]] [[مسیحیان]] تن داده و اظهار کفر نمودند<ref>ابن‌عاشور، التحریر والتنویر، ج۳، ص۷۴-۷۵.</ref>.
برخی از مفسران، [[آیه شریفه]] را مانند شرایطی دانسته‌اند که [[عمار]] در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیده‌اش، اظهار [[کفر]] کرد. همچنین مستضعفانی که [[قادر]] بر [[هجرت]] نبوده و برای [[حفظ جان]] خویش مجبور به [[کفرگویی]] می‌شوند، نیز مانند [[مسلمانان]] [[اندلس]] که برای [[نجات]] [[جان]] خود و هجرت به [[سرزمین‌های اسلامی]] به [[اجبار]] [[مسیحیان]] تن داده و اظهار کفر نمودند<ref>ابن‌عاشور، التحریر والتنویر، ج۳، ص۷۴-۷۵.</ref>.


'''آیه دوم'''
'''آیه دوم:''' {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>.
{{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>.
 
آیه درباره عمار و کفرگویی ظاهری او بود که [[پیامبر]] او را [[دلداری]] داده و [[تأیید]] کرد و فرمود: اگر باز هم تو را [[شکنجه]] کردند، همین‌گونه [[رفتار]] کن تا خود را برهانی.
آیه درباره عمار و کفرگویی ظاهری او بود که [[پیامبر]] او را [[دلداری]] داده و [[تأیید]] کرد و فرمود: اگر باز هم تو را [[شکنجه]] کردند، همین‌گونه [[رفتار]] کن تا خود را برهانی.
این [[آیه]] از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و [[مشروعیت تقیه]] دلالت دارد. وقتی در شرایط [[اضطراری]] می‌توان [[توحید]] را که اساسی‌ترین اصل [[اسلامی]] است، [[انکار]] و به [[کفر]] [[اقرار]] کرد و در این اصل هم [[تقیه]] نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی تقیه جایز خواهد بود. می‌توان در ظاهر [[حکومت جائر]] را پذیرفت، ولی در [[باطن]] به [[ولایت حاکم]] [[عادل]] [[ایمان]] داشت<ref>آیات دیگری که برای [[اثبات]] جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ}}. این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}. بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب [[انفاق]] مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق “افکندن خویش در هلاکت” است، می‌توان به این آیه [[استدلال]] کرده و [[حرمت]] ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در این‌گونه موارد استفاده کرد. نیاز به [[تذکر]] ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن [[جان]]، [[مال]]، [[آبرو]] و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به [[هلاکت]] افکندن خویش است.
این [[آیه]] از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و [[مشروعیت تقیه]] دلالت دارد. وقتی در شرایط [[اضطراری]] می‌توان [[توحید]] را که اساسی‌ترین اصل [[اسلامی]] است، [[انکار]] و به [[کفر]] [[اقرار]] کرد و در این اصل هم [[تقیه]] نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی تقیه جایز خواهد بود. می‌توان در ظاهر [[حکومت جائر]] را پذیرفت، ولی در [[باطن]] به [[ولایت حاکم]] [[عادل]] [[ایمان]] داشت<ref>آیات دیگری که برای [[اثبات]] جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ}}. این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}. بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب [[انفاق]] مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق «افکندن خویش در هلاکت» است، می‌توان به این آیه [[استدلال]] کرده و [[حرمت]] ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در این‌گونه موارد استفاده کرد. نیاز به [[تذکر]] ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن [[جان]]، [[مال]]، [[آبرو]] و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به [[هلاکت]] افکندن خویش است.


همچنین {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}} «(روزهای [[روزه]] گرفتن در) [[ماه رمضان]] است که [[قرآن]] را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای [[مردم]] و برهان‌هایی (روشن) از [[راهنمایی]] و جدا کردن [[حقّ]] از [[باطل]]. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در [[سفر]] نبود)، باید (تمام) آن را [[روزه]] بگیرد و اگر [[بیمار]] یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او [[واجب]] است)؛ [[خداوند]] برای شما [[آسانی]] می‌خواهد و برایتان [[دشواری]] نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که [[سپاس]] گزارید» [[سوره بقره]]، [[آیه]] ۱۸۵؛ {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}} «و در ([[راه]]) خداوند چنان که سزاوار [[جهاد]] (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در [[دین]]- که همان [[آیین]] پدرتان [[ابراهیم]] است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این ([[قرآن]]) [[مسلمان]] نامید تا [[پیامبر]] بر شما [[گواه]] باشد و شما بر [[مردم]] گواه باشید» [[سوره حج]]، آیه ۷۸؛ {{متن قرآن|لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا}} «توانگر باید از [[توانگری]] خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه [[خدا]] به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است [[تکلیف]] نمی‌کند؛ زودا که خداوند پس از [[سختی]]، آسانی برگمارد» [[سوره طلاق]]، آیه ۷، برای [[اثبات]] [[مشروعیت تقیه]] مورد استناد قرار گرفته‌اند.</ref>.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۳.</ref>
همچنین {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}} «(روزهای [[روزه]] گرفتن در) [[ماه رمضان]] است که [[قرآن]] را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای [[مردم]] و برهان‌هایی (روشن) از [[راهنمایی]] و جدا کردن [[حقّ]] از [[باطل]]. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در [[سفر]] نبود)، باید (تمام) آن را [[روزه]] بگیرد و اگر [[بیمار]] یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او [[واجب]] است)؛ [[خداوند]] برای شما [[آسانی]] می‌خواهد و برایتان [[دشواری]] نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که [[سپاس]] گزارید» [[سوره بقره]]، [[آیه]] ۱۸۵؛ {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}} «و در ([[راه]]) خداوند چنان که سزاوار [[جهاد]] (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در [[دین]]- که همان [[آیین]] پدرتان [[ابراهیم]] است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این ([[قرآن]]) [[مسلمان]] نامید تا [[پیامبر]] بر شما [[گواه]] باشد و شما بر [[مردم]] گواه باشید» [[سوره حج]]، آیه ۷۸؛ {{متن قرآن|لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا}} «توانگر باید از [[توانگری]] خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه [[خدا]] به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است [[تکلیف]] نمی‌کند؛ زودا که خداوند پس از [[سختی]]، آسانی برگمارد» [[سوره طلاق]]، آیه ۷، برای [[اثبات]] [[مشروعیت تقیه]] مورد استناد قرار گرفته‌اند.</ref>.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۳.</ref>
خط ۷۰: خط ۷۸:
===[[روایات]]===
===[[روایات]]===
روایات [[تقیه]] از نظر اعتبار در حد [[تواتر]] است و تردیدی در صدور آنها از [[امامان معصوم]] وجود ندارد<ref>طباطبایی، [[المیزان]] فی [[تفسیر]] القرآن، ج۳، ذیل آیه {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}} «[[مؤمنان]] نباید [[کافران]] را به جای مؤمنان [[دوست]] گیرند و هر که چنین کند با [[خداوند]] هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان [[تقیّه]] کنید و خداوند، شما را از خویش [[پروا]] می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» [[سوره آل عمران]]، [[آیه]] ۲۸. به عنوان نمونه، به دو روایتی که [[کلینی]] در این زمینه [[نقل]] کرده، اشاره می‌شود: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِي‏ءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹)؛
روایات [[تقیه]] از نظر اعتبار در حد [[تواتر]] است و تردیدی در صدور آنها از [[امامان معصوم]] وجود ندارد<ref>طباطبایی، [[المیزان]] فی [[تفسیر]] القرآن، ج۳، ذیل آیه {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}} «[[مؤمنان]] نباید [[کافران]] را به جای مؤمنان [[دوست]] گیرند و هر که چنین کند با [[خداوند]] هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان [[تقیّه]] کنید و خداوند، شما را از خویش [[پروا]] می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» [[سوره آل عمران]]، [[آیه]] ۲۸. به عنوان نمونه، به دو روایتی که [[کلینی]] در این زمینه [[نقل]] کرده، اشاره می‌شود: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِي‏ءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹)؛
{{متن حدیث|ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ}} ([[کلینی]]، کافی، ج۲، ص۱۶۸).</ref>.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۴.</ref>
{{متن حدیث|ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ}} ([[کلینی]]، کافی، ج۲، ص۱۶۸).</ref>.<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۴.</ref>


خط ۷۸: خط ۸۷:
ناگفته نماند که [[ائمه]]{{عم}} از فرصت‌های پیش آمده برای اظهار برخی از دیدگاه‌های خود در موضوعات مورد ابتلای [[شیعیان]] دریغ نکرده، و به‌رغم خطراتی که برایشان داشت، ابایی نداشتند. به‌ویژه در مقاطعی که از فشارهای [[سیاسی]] کاسته شده و شرایط [[اجتماعی]] و سیاسی برای بیان پاره‌ای از [[معارف دین]] فراهم می‌شد. به چند نمونه از روایاتی که با همین رویکرد از آنان [[نقل]] شده، اشاره می‌شود:
ناگفته نماند که [[ائمه]]{{عم}} از فرصت‌های پیش آمده برای اظهار برخی از دیدگاه‌های خود در موضوعات مورد ابتلای [[شیعیان]] دریغ نکرده، و به‌رغم خطراتی که برایشان داشت، ابایی نداشتند. به‌ویژه در مقاطعی که از فشارهای [[سیاسی]] کاسته شده و شرایط [[اجتماعی]] و سیاسی برای بیان پاره‌ای از [[معارف دین]] فراهم می‌شد. به چند نمونه از روایاتی که با همین رویکرد از آنان [[نقل]] شده، اشاره می‌شود:


'''[[روایت]] یکم'''
'''[[روایت]] اول:''' [[ابوخدیجه سالم بن مکرم]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره مراجعه شیعیان به [[قضات]] [[حکومتی]] در [[اختلافات]] نقل می‌کند که [[امام]] به من فرمود: {{متن حدیث|إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ‏ انْظُرُوا إِلَى‏ رَجُلٍ‏ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ}}؛ از اینکه برخی از شما برای [[داوری]] به [[اهل]] [[ستم]] مراجعه کنید، بپرهیزید، ولی در میان خود به کسانی مراجعه کنید که از [[قضاوت]] ما اطلاع دارند، او را میان خود [[حکم]] قرار دهید. تحقیقاً من او را در میان شما [[قاضی]] قرار دادم، پس داوری در اختلافات خود را نزد او ببرید.
[[ابوخدیجه سالم بن مکرم]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره مراجعه شیعیان به [[قضات]] [[حکومتی]] در [[اختلافات]] نقل می‌کند که [[امام]] به من فرمود: {{متن حدیث|إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ‏ انْظُرُوا إِلَى‏ رَجُلٍ‏ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ}}؛ از اینکه برخی از شما برای [[داوری]] به [[اهل]] [[ستم]] مراجعه کنید، بپرهیزید، ولی در میان خود به کسانی مراجعه کنید که از [[قضاوت]] ما اطلاع دارند، او را میان خود [[حکم]] قرار دهید. تحقیقاً من او را در میان شما [[قاضی]] قرار دادم، پس داوری در اختلافات خود را نزد او ببرید.


از این [[حدیث]] چند نکته استفاده می‌شود:
از این [[حدیث]] چند نکته استفاده می‌شود:
# شیعیان برای حل و فصل اختلافات خود نباید به قضات [[جور]] که از سوی حکومت‌های [[جائر]] [[تعیین]] شده‌اند، مراجعه کنند. با توجه به اینکه معمولاً قضات [[منصوب]] از طرف حکومت‌های جائر، افزون بر اینکه [[شایسته]] [[قضاوت]] نبودند، با [[موازین]] صحیح قضای [[اسلامی]] نیز [[بیگانه]] بوده و براساس [[مذهب]] رسمی [[حاکم]] بر [[جامعه]] قضاوت می‌کردند، نه [[تصدی]] [[منصب]] [[قضا]] برای آنان [[مشروع]] بود و نه قضاوتشان براساس موازین صحیح قضا؛ از این‌رو، [[شیعیان]] از مراجعه به آنان [[نهی]] می‌شدند؛
# شیعیان برای حل و فصل اختلافات خود نباید به قضات [[جور]] که از سوی حکومت‌های [[جائر]] [[تعیین]] شده‌اند، مراجعه کنند. با توجه به اینکه معمولاً قضات [[منصوب]] از طرف حکومت‌های جائر، افزون بر اینکه [[شایسته]] [[قضاوت]] نبودند، با [[موازین]] صحیح قضای [[اسلامی]] نیز [[بیگانه]] بوده و براساس [[مذهب]] رسمی [[حاکم]] بر [[جامعه]] قضاوت می‌کردند، نه [[تصدی]] [[منصب]] [[قضا]] برای آنان [[مشروع]] بود و نه قضاوتشان براساس موازین صحیح قضا؛ از این‌رو، [[شیعیان]] از مراجعه به آنان [[نهی]] می‌شدند؛
# برای قضاوت باید به کسانی مراجعه کرد که موازین قضا را از [[امامان معصوم]] آموخته باشند، از نظر [[اخلاقی]] هم [[وارسته]] بوده و در [[مقام]] [[احقاق حق]] باشند؛
# برای قضاوت باید به کسانی مراجعه کرد که موازین قضا را از [[امامان معصوم]] آموخته باشند، از نظر [[اخلاقی]] هم [[وارسته]] بوده و در [[مقام]] [[احقاق حق]] باشند؛
#با توجه به آنکه قضاوت “منصب” است و [[شاگردان]] [[ائمه]] دارای منصب قضاوت نیستند، [[امام]] به عنوان اینکه [[حکومت]] در [[حقیقت]] از آنِ او و [[نصب]] [[قضات]] شایسته [[شأن]] ایشان است، نه خلفای [[غاصب]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]]، از نصب آنان به مقام قضاوت خبر می‌دهد تا هرگونه [[نگرانی]] از شیعیان برطرف شود. شیعیان [[اطمینان]] داشته باشند که با مراجعه به شاگردان وارسته ائمه و آشنای به موازین قضای اسلامی، هم به [[حقوق]] خویش می‌رسند و هم با مراجعه نکردن به دولت‌های [[جائر]] و قضات [[جور]]، به آنان [[مشروعیت]] نمی‌بخشند.
#با توجه به آنکه قضاوت «منصب» است و [[شاگردان]] [[ائمه]] دارای منصب قضاوت نیستند، [[امام]] به عنوان اینکه [[حکومت]] در [[حقیقت]] از آنِ او و [[نصب]] [[قضات]] شایسته [[شأن]] ایشان است، نه خلفای [[غاصب]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]]، از نصب آنان به مقام قضاوت خبر می‌دهد تا هرگونه [[نگرانی]] از شیعیان برطرف شود. شیعیان [[اطمینان]] داشته باشند که با مراجعه به شاگردان وارسته ائمه و آشنای به موازین قضای اسلامی، هم به [[حقوق]] خویش می‌رسند و هم با مراجعه نکردن به دولت‌های [[جائر]] و قضات [[جور]]، به آنان [[مشروعیت]] نمی‌بخشند.


'''[[روایت]] دوم، [[مقبوله عمر بن حنظله]]'''
'''[[روایت]] دوم، [[مقبوله عمر بن حنظله]]'''
[[راوی]] می‌گوید: از [[امام صادق]]{{ع}} درباره دو نفر از شیعیان پرسیدم که در مسئله دَین یا [[ارث]] با یکدیگر [[اختلاف]] پیدا کرده و به [[سلطان]] یا قضات [[منصوب]] از جانب او مراجعه کرده‌اند، آیا کار [[درستی]] انجام داده‌اند؟
[[راوی]] می‌گوید: از [[امام صادق]]{{ع}} درباره دو نفر از شیعیان پرسیدم که در مسئله دَین یا [[ارث]] با یکدیگر [[اختلاف]] پیدا کرده و به [[سلطان]] یا قضات [[منصوب]] از جانب او مراجعه کرده‌اند، آیا کار [[درستی]] انجام داده‌اند؟
امام فرمود: {{متن حدیث|مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>}}<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۶۷.</ref>؛ کسی که در امر [[حق]] یا باطلی به [[سلاطین جائر]] مراجعه کند، [[داوری]] نزد [[طاغوت]] برده است، و آنچه را که به سود او [[داوری]] کند و به او بدهند، [[مال]] ناروایی را دریافت کرده است، اگرچه در واقع [[حقّ]] او باشد، زیرا [[حق]] خود را با [[حکم]] [[طاغوت]] دریافت کرده، در حالی که [[خداوند]] [[دستور]] داده که به طاغوت [[کفر]] بورزید، آنجا که فرمود: می‌خواهند داوریِ میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً [[فرمان]] یافته‌اند که بدان کفر ورزند.
امام فرمود: {{متن حدیث|مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>}}<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۶۷.</ref>؛ کسی که در امر [[حق]] یا باطلی به [[سلاطین جائر]] مراجعه کند، [[داوری]] نزد [[طاغوت]] برده است، و آنچه را که به سود او [[داوری]] کند و به او بدهند، [[مال]] ناروایی را دریافت کرده است، اگرچه در واقع [[حقّ]] او باشد، زیرا [[حق]] خود را با [[حکم]] [[طاغوت]] دریافت کرده، در حالی که [[خداوند]] [[دستور]] داده که به طاغوت [[کفر]] بورزید، آنجا که فرمود: می‌خواهند داوریِ میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً [[فرمان]] یافته‌اند که بدان کفر ورزند.
[[راوی]] می‌پرسد: پس برای [[حل اختلافات]] و نزاع‌های خود چه کنند؟
[[راوی]] می‌پرسد: پس برای [[حل اختلافات]] و نزاع‌های خود چه کنند؟
[[امام]] فرمود: {{متن حدیث|يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}}<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۶۷.</ref>؛ بنگرند به کسانی که از میان شما [[شیعیان]] سخن ما را [[روایت]] کرده‌اند و در [[حلال و حرام]] ما نظر انداخته، و [[احکام]] ما را شناخته‌اند، باید به داوری آنان [[رضایت]] دهند، تحقیقاً من چنین فردی را بر شما [[حاکم]] قرار دادم، پس اگر براساس حکم ما داوری کرد و طرفین دعوا از او نپذیرفتند، در [[حقیقت]] [[حکم خدا]] را خفیف شمرده‌اند، و سخن ما را رد کرده‌اند، و کسی که سخن ما را رد کند، سخن [[خدا]] را ردّ کرده و چنین فردی در حد [[شرک]] به خداست.
[[امام]] فرمود: {{متن حدیث|يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}}<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۶۷.</ref>؛ بنگرند به کسانی که از میان شما [[شیعیان]] سخن ما را [[روایت]] کرده‌اند و در [[حلال و حرام]] ما نظر انداخته، و [[احکام]] ما را شناخته‌اند، باید به داوری آنان [[رضایت]] دهند، تحقیقاً من چنین فردی را بر شما [[حاکم]] قرار دادم، پس اگر براساس حکم ما داوری کرد و طرفین دعوا از او نپذیرفتند، در [[حقیقت]] [[حکم خدا]] را خفیف شمرده‌اند، و سخن ما را رد کرده‌اند، و کسی که سخن ما را رد کند، سخن [[خدا]] را ردّ کرده و چنین فردی در حد [[شرک]] به خداست.


خط ۹۵: خط ۱۰۶:
#کسی که برای داوری -حق باشد یا [[باطل]]- به [[سلطان جائر]] یا [[قضات]] [[منصوب]] وی مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده، و هرچه را براساس این [[قضاوت]] دریافت کند، [[حرام]] است هر چند حق او باشد؛ زیرا با حکم طاغوت به حقش رسیده است، در حالی که [[خدای متعال]] در [[قرآن]] دستور داده که نباید به طاغوت مراجعه کرد؛
#کسی که برای داوری -حق باشد یا [[باطل]]- به [[سلطان جائر]] یا [[قضات]] [[منصوب]] وی مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده، و هرچه را براساس این [[قضاوت]] دریافت کند، [[حرام]] است هر چند حق او باشد؛ زیرا با حکم طاغوت به حقش رسیده است، در حالی که [[خدای متعال]] در [[قرآن]] دستور داده که نباید به طاغوت مراجعه کرد؛
#برای حل اختلافات خود به کسانی مراجعه کنند که سخن ما را [[روایت]] کرده، [[حلال و حرام]] [[خدا]] را بدانند، و به حکمی که آنان صادر می‌کنند، [[رضایت]] بدهند؛
#برای حل اختلافات خود به کسانی مراجعه کنند که سخن ما را [[روایت]] کرده، [[حلال و حرام]] [[خدا]] را بدانند، و به حکمی که آنان صادر می‌کنند، [[رضایت]] بدهند؛
# [[امام]] این گروه را به “منصب قضا” یا “منصب [[حکومت]] که [[قضاوت]] یکی از [[شئون]] آن است”، [[نصب]] کردند؛
# [[امام]] این گروه را به «منصب قضا» یا «منصب [[حکومت]] که [[قضاوت]] یکی از [[شئون]] آن است»، [[نصب]] کردند؛
#اگر منصوبان از جانب امام براساس حکمِ [[ائمه]] حکمی صادر کردند و [[مردم]] [[حکم]] آنان را نپذیرفتند، در [[حقیقت]] [[حکم خدا]] را خفیف شمرده‌اند و امام را رد کرده‌اند، رد امام [[معصوم]] ردّ خداست که در حدّ [[شرک]] به خداست<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۵.</ref>
#اگر منصوبان از جانب امام براساس حکمِ [[ائمه]] حکمی صادر کردند و [[مردم]] [[حکم]] آنان را نپذیرفتند، در [[حقیقت]] [[حکم خدا]] را خفیف شمرده‌اند و امام را رد کرده‌اند، رد امام [[معصوم]] ردّ خداست که در حدّ [[شرک]] به خداست<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۱۵.</ref>


==پرسش مستقیم==
==پرسش مستقیم==
*[[قاعده تقیه در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)]]
*[[قاعده تقیه در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)]]
{{پایان مدخل‌های وابسته}}


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش