ولادت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
←مسافرت به شام
(←منابع) |
|||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او میدانم، بدانند، به او آسیب میرسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref> | بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او میدانم، بدانند، به او آسیب میرسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref> | ||
==[[تولد پیامبر]]{{صل}} و ناله [[شیطان]]== | |||
در هنگام ولادت پیامبر{{صل}} شیطان در میان [[فرزندان]] خود فریادی کشید که همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز تو را به فزع آورده است؟ گفت: وای بر شما امشب وضع أسمان و [[زمین]] دگرگون شده و موضوعی در زمین به وجود آمده که از [[زمان]] [[عروج عیسی]] به [[آسمان]] تاکنون دیده نشده است، بروید و ببینید چه اتفاقی افتاده، [[شیاطین]] پراکنده شدند و پس از مدتی بازگشتند و گفتند: ما چیزی نیافتیم. | |||
[[شیطان]] گفت: من خودم باید این موضوع را به دست آورم، سپس به صورت گنجشکی شد و از جانب [[کوه]] حرا که یک فرسنگی [[مکه]] قرار دارد داخل شد، [[جبرئیل]] به او فرمود: باز گرد خدایت [[لعنت]] کند. گفت: ای جبرئیل از تو میپرسم بگو بدانم امشب در [[زمین]] چه واقعهای رخ داده؟ جبرئیل گفت: محمد متولد شده است. شیطان گفت: آیا مرا در او بهرهای هست؟ گفت: نه! گفت: در امتش [[نصیبی]] دارم؟ گفت: آری! شیطان گفت: به همین اندازه [[راضی]] و خشنودم. | |||
[[شب عرفه]] که [[شب جمعه]] بود، نطفه [[پیامبر]]{{صل}} در شکم [[آمنه]] بسته شد. در آن شب [[بتها]] سرنگون شدند. تخت شیطان چهل [[روز]] واژگون شد و شیطان به کوه ابوقبیس فرار کرد. صیحهای زد که تمام شیاطین دور او جمع شدند و گفتند: ای [[سید]] ما، این چه حالی است که داری؟ گفت: وای بر شما هلاک شدید، گفتند: چه خبر است؟ گفت: این محمد است که به وجود آمده است او همان امتی است که [[خداوند]] مرا به خاطر آن [[امت]] لعنت کرده و مرا شیطان رجیم نموده است، او [[یگانگی خدا]] را اظهار میکند. چیزی را برای [[خدا]] [[شریک]] قرار نمیدهد. شیطان گفت: چگونه بر آنها [[قدرت]] پیدا کنیم در صورتی که در میان آنان [[امر به معروف و نهی از منکر]] وجود دارد؟ شیاطین گفتند: ما از راه [[علم]] نزد عالم میرویم و گمراهش میکنیم، از راه [[جهل]] نزد [[جاهل]] میرویم، [[اهل]] [[دنیا]] از راه دنیا، [[زاهد]] را از راه [[زهد]]، [[زنا]] کار را از راه زنا [[وسوسه]] میکنیم. [[ابلیس]] گفت: آنان به [[لطف خدا]] چنگ میزنند، شیاطین گفتند: ما هم از راه [[هوی و هوس]]<ref>ریاحین الشریعه، ج۲، ص۱۹۷.</ref>. | |||
شیطان عنصری [[شر]] آفرین است که در برابر هر [[نسیم]] خیری که به قیمت [[هدایت]] [[انسانها]] و [[نجات]] از [[ضلالت]] و [[حیرت]] و [[سرگردانی]] تمام میشود، موضع [[وسوسه]] آفرینی و اغواگری دارد. از آن روزی که [[خداوند]] [[آدم]] را آفرید [[شیطان]] از خداوند مهلت خواست، کمر به [[گمراهی]] [[بنیآدم]] بست و تا امروز هم از موضع خود عقبنشینی نکرده است. شیطان در مواقع حساس و حوادث کلیدی که به [[هدایت]] [[انسانها]] منتهی میشود از [[بغض]] و [[ناراحتی]] [[صیحه]] زده است. مثلاً در [[حادثه غدیر]] که زمام [[هدایتگری]] [[امت]] به دست [[امامت]] [[نور]] و [[انتصاب امیرالمؤمنین]] رقم خورد ناله کشید و آن [[روز]] که [[حق علی]]{{ع}} را در [[سقیفه]] [[غصب]] کردند و [[ابوبکر]] جای [[حضرت]] از [[مردم]] [[بیعت]] گرفت شیطان خود را به [[منبر]] او رساند و پیشانی ابوبکر را بوسید و به او گفت: {{متن حدیث|بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي}} [[پدر]] و مادرم به فدایت. پس در بستن هر [[صراط]] و سبیلی که به [[خدا]] منتهی شود خوشحال است و در باز شدن هر طریقی که به [[هدایت الهی]] تمام میشود ناراحت و نالان. | |||
در [[طلوع]] [[خورشید]] عالم تاب [[نبوت]] که بر چیدن [[نظام]] [[ستمگری]] و [[جهالت]] و [[شرک]] و خصلتهای [[زشت]] را نوید میدهد، شیطان نالان است و وقتی [[جبرئیل]] جوابش میدهد که در امتش امکان اغواگری و وسوسه وجود دارد و با [[دعوت]] به [[شرارت]] و [[فساد]] راهی برای [[نفوذ]] [[افکار]] [[پلید]] تو فراهم میباشد، [[راضی]] و خوشحال است. | |||
دیگر از مواردی که شیطان سخت ناله کشید و از درد به خود پیچید زمانی بود که شعاع [[وحی]] برای [[هدایت مردم]] در پرتو [[کلام]] [[پروردگار]] به [[قلب]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تابیده شده. وحی، کلام نازل شده [[حضرت حق]] است که مردم را به محفل انس و [[آشتی]] با او فرامیخواند. دستورالعمل اجرایی چگونه زیستن، طبق [[موازین]] خداپسندانه وقتی به [[پیامبر]]{{صل}} [[ابلاغ]] شد، شیطان [[احساس]] خسارت و [[درماندگی]] کرد. چون هدایت یعنی خالی شدن دام شیطان از [[گمراهان]] و لذا از [[امیرالمؤمنین]] نقل شده که فرمود: هنگامی که وحی به پیامبر اکرم{{صل}} نازل شد، ناله [[شیطان]] را شنیدم گفتم: ای [[رسول خدا]] این چه نالهای است؟ فرمود: این شیطان است که چون من [[مردم]] را برای [[پرستش]] [[خداوند]] [[دعوت]] میکنم ناراحت شده است. تو میشنوی آنچه من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم، مگر آنکه تو [[پیغمبر]] نیستی<ref>علی کیست از کمپانی، ص۳۰.</ref>. | |||
یکی از رنجهایی که [[نبی]] [[رحمت]] در طول رسالتش میبرد این بود که بعد از اینکه [[آیات]] و [[بینات]] [[الهی]] نازل شد و همه اقشار مردم به [[حقیقت]] راه یافتند و [[معجزات الهی]] را [[مشاهده]] کردند، چرا یک دسته بر [[عناد]] و [[لجاجت]] و [[گمراهی]] خود پافشاری کرده و دست خود را از دست شیطان جدا نکردند و در [[کفر]] خود باقی ماندند و چرا یک دسته به ظاهر [[ایمان]] آوردند و در صف [[مسلمین]] خود را جا زدند؛ ولی کفر [[قلبی]] خود را [[کتمان]] کرده و بر [[نفاق]] خود [[پایدار]] و پایبند ماندند و در هر صحنهای از حوادث [[اسلام]] در جهت [[تضعیف]] و خالی کردن [[دل]] [[مؤمنین]] نقشه کشیدند، در حوادث تلخ [[سرزنش]] کردند و در حوادث شیرین، [[آینده]] مبهم و توهمات غیر واقع را به رخ مؤمنین کشیدند؟ و لذا [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ}}<ref>«و شیطانها بیگمان در یاران خویش میدمند» سوره انعام، آیه ۱۲۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۳۲.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |