خالد بن ولید: تفاوت میان نسخهها
←کارهای خالد در زمان رسول خدا{{صل}}
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
[[مکه]] بدون [[خونریزی]] [[فتح]] شد و چهرههای [[زبون]] [[کفار]] [[قریش]] هم با جمله [[پیامبر]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ}}؛ بروید که همه شما آزادید، [[احساس]] کردند مردهای بودند که از [[قبر]] بیرون آمدند. | [[مکه]] بدون [[خونریزی]] [[فتح]] شد و چهرههای [[زبون]] [[کفار]] [[قریش]] هم با جمله [[پیامبر]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ}}؛ بروید که همه شما آزادید، [[احساس]] کردند مردهای بودند که از [[قبر]] بیرون آمدند. | ||
[[پیامبر اکرم]] برای ویران کردن بتخانهها و [[مسلمانان]] کردن [[قبایل]] اطراف مکه، هیئتهایی را به نقاط مختلف [[مأموریت]] دادند، تا ضمن محو [[بتها]]، [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند. تنها در میان فرستادگان، | [[پیامبر اکرم]] برای ویران کردن بتخانهها و [[مسلمانان]] کردن [[قبایل]] اطراف مکه، هیئتهایی را به نقاط مختلف [[مأموریت]] دادند، تا ضمن محو [[بتها]]، [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند. تنها در میان فرستادگان، خالد بن ولید دست به [[کشتار]] بیرحمانه و [[جنایت]] هولانگیزی زد که سبب شد پیامبر اکرم برای [[تلافی]] جنایت او، علی{{ع}} را بفرستد و خونهای مقتولین و سایر خسارتهای وارده را بپردازد. | ||
ماجرا از این قرار بود: در اطراف مکه بتخانه معروفی بود به نام «[[عزی]]» که در [[سرزمین]] «نخله» واقع بود. پیامبر{{صل}} برای ویران کردنش، خالد بن ولید را [[مأمور]] کرد و در ضمن به او دستور داد نزد [[قبیله]] [[بنیجذیمه]] برود و آنها را به اسلام دعوت کند و تأکید نمود که مبادا در این راه خونی ریخته شود. | ماجرا از این قرار بود: در اطراف مکه بتخانه معروفی بود به نام «[[عزی]]» که در [[سرزمین]] «نخله» واقع بود. پیامبر{{صل}} برای ویران کردنش، خالد بن ولید را [[مأمور]] کرد و در ضمن به او دستور داد نزد [[قبیله]] [[بنیجذیمه]] برود و آنها را به اسلام دعوت کند و تأکید نمود که مبادا در این راه خونی ریخته شود. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
مهاجران و انصار از دستور خالد [[سرپیچی]] کردند و [[دستور پیامبر]]{{صل}} را که آنها را برای جنگ نفرستاده بود اطاعت کردند؛ زیرا آن [[جماعت]] [[اسیر]] بودند و قتل اسیر شرعاً [[حرام]] است. علاوه بر آن، این مردان همه مدعی اسلام بودند و خود را مسلم معرفی کرده بودند و دیگر [[دشمن]] به حساب نمیآمدند. بنابراین جنگ با آنها هیچ توجیهی نمیتوانست داشته باشد. علت [[اقدام]] خالد به کشتن آنان، ریشه در گذشته داشت. به زمانی که کاروانی [[تجاری]] متعلق به [[مکه]] از [[یمن]] باز میگشت و عموی خالد، فاکه بن مغیره و [[عوف بن عبد عوف]] و پسرش [[عبدالرحمن بن عوف]] در میان آن بودند، این [[جماعت]] [[اموال]] مردی از [[بنیجذیمه]] را با خود آورده بودند که در [[یمن]] مرده بود و میخواستند این اموال را به خانوادهاش تحویل دهند، اما مردی از بنیجذیمه به نام خالد هشام راه را بر آنها گرفت و برای تصاحب اموال به مساعدت مردانی که همراه داشت با آنان جنگید و در نتیجه [[فاکه بن مغیره]] و عوف بن عوف کشته شدند. | مهاجران و انصار از دستور خالد [[سرپیچی]] کردند و [[دستور پیامبر]]{{صل}} را که آنها را برای جنگ نفرستاده بود اطاعت کردند؛ زیرا آن [[جماعت]] [[اسیر]] بودند و قتل اسیر شرعاً [[حرام]] است. علاوه بر آن، این مردان همه مدعی اسلام بودند و خود را مسلم معرفی کرده بودند و دیگر [[دشمن]] به حساب نمیآمدند. بنابراین جنگ با آنها هیچ توجیهی نمیتوانست داشته باشد. علت [[اقدام]] خالد به کشتن آنان، ریشه در گذشته داشت. به زمانی که کاروانی [[تجاری]] متعلق به [[مکه]] از [[یمن]] باز میگشت و عموی خالد، فاکه بن مغیره و [[عوف بن عبد عوف]] و پسرش [[عبدالرحمن بن عوف]] در میان آن بودند، این [[جماعت]] [[اموال]] مردی از [[بنیجذیمه]] را با خود آورده بودند که در [[یمن]] مرده بود و میخواستند این اموال را به خانوادهاش تحویل دهند، اما مردی از بنیجذیمه به نام خالد هشام راه را بر آنها گرفت و برای تصاحب اموال به مساعدت مردانی که همراه داشت با آنان جنگید و در نتیجه [[فاکه بن مغیره]] و عوف بن عوف کشته شدند. | ||
[[عبدالرحمن عوف]] توانست [[قاتل]] [[پدر]] خود یعنی خالد بن هشام را بکشد و چون [[قریش]] قصد کردند به جذیمه [[حمله]] کنند، مردانی از جذیمه نزد [[سران قریش]] آمدند و گفتند: ما از ماجرای حمله به مردان شما خبر نداشتیم، عدهای از مردان ما خودسرانه و از روی [[نادانی]] به این کار دست زدهاند و ما [[راضی]] به عمل آنها نیستیم، ما حاضریم خسارات [[مالی]] شما را جبران کنیم و دیه کشتگان را بپردازیم. قریش نیز این پیشنهاد را پذیرفتند و مسئله تمام شد. اما گویا | [[عبدالرحمن عوف]] توانست [[قاتل]] [[پدر]] خود یعنی خالد بن هشام را بکشد و چون [[قریش]] قصد کردند به جذیمه [[حمله]] کنند، مردانی از جذیمه نزد [[سران قریش]] آمدند و گفتند: ما از ماجرای حمله به مردان شما خبر نداشتیم، عدهای از مردان ما خودسرانه و از روی [[نادانی]] به این کار دست زدهاند و ما [[راضی]] به عمل آنها نیستیم، ما حاضریم خسارات [[مالی]] شما را جبران کنیم و دیه کشتگان را بپردازیم. قریش نیز این پیشنهاد را پذیرفتند و مسئله تمام شد. اما گویا خالد بن ولید این ماجرا را فراموش نکرده بود و به رغم [[اسلام آوردن]]، در پی فرصتی میگشت تا [[انتقام]] عموی خود را بگیرد و چون این [[فرصت]] به دست آمد، دستور [[قتل]] اسرای بنیجذیمه را صادر کرد و با این کار از دستورهای [[رسول خدا]] [[سرپیچی]] کرد. | ||
زیرا [[پیامبر]]{{صل}} او را به [[جنگ]] [[مأمور]] نکرده بود از این رو چون این خبر به پیامبر{{صل}} رسید دستها را به [[آسمان]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم انی ابرء الیک مما صنع خالد}}؛ خدایا من از [[کردار]] خالد [[بیزاری]] میجویم. سپس پیامبر{{صل}}، علی{{ع}} راطلبید و به وی دستور داد تا به جذیمه برود و دیه کشتگان آنان را بپردازد و دیگر خسارات آنها را جبران کند و فرمود: ای علی نزد این [[قوم]] برو و در کارشان بنگر و [[افکار]] [[جاهلیت]] را زیر پای بگذار. علی{{ع}} با اموالی که پیامبر{{صل}} در [[اختیار]] او قرار داده بود به محل حادثه رفت و تمام خسارات آنها را جبران کرد و دیه کشتگان را پرداخت، سپس فرمود: آیا خونبها و خسارت دیگری مانده است که جبران نکرده باشم؟ گفتند: نه! فرمود: من بقیه این [[اموال]] را که در [[اختیار]] دارم به شما میدهم تا اگر چیزی باشد که [[پیامبر]]{{صل}} از آن بیخبر و شما [[آگاه]] باشید جبران کرده باشم. | زیرا [[پیامبر]]{{صل}} او را به [[جنگ]] [[مأمور]] نکرده بود از این رو چون این خبر به پیامبر{{صل}} رسید دستها را به [[آسمان]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم انی ابرء الیک مما صنع خالد}}؛ خدایا من از [[کردار]] خالد [[بیزاری]] میجویم. سپس پیامبر{{صل}}، علی{{ع}} راطلبید و به وی دستور داد تا به جذیمه برود و دیه کشتگان آنان را بپردازد و دیگر خسارات آنها را جبران کند و فرمود: ای علی نزد این [[قوم]] برو و در کارشان بنگر و [[افکار]] [[جاهلیت]] را زیر پای بگذار. علی{{ع}} با اموالی که پیامبر{{صل}} در [[اختیار]] او قرار داده بود به محل حادثه رفت و تمام خسارات آنها را جبران کرد و دیه کشتگان را پرداخت، سپس فرمود: آیا خونبها و خسارت دیگری مانده است که جبران نکرده باشم؟ گفتند: نه! فرمود: من بقیه این [[اموال]] را که در [[اختیار]] دارم به شما میدهم تا اگر چیزی باشد که [[پیامبر]]{{صل}} از آن بیخبر و شما [[آگاه]] باشید جبران کرده باشم. | ||
سپس علی{{ع}} نزد پیامبر{{صل}} بازگشت و گزارش کار را عرضه داشت. پیامبر{{صل}} دست به [[آسمان]] برد و فرمود: خدایا از [[کردار]] خالد [[بیزاری]] میجویم و این [[کلام]] را سه بار تکرار کرد تا اندکی [[آرامش]] یابد؛ زیرا کار خالد او را بسیار [[اندوهگین]] ساخته بود<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۷، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۳۶.</ref>. | سپس علی{{ع}} نزد پیامبر{{صل}} بازگشت و گزارش کار را عرضه داشت. پیامبر{{صل}} دست به [[آسمان]] برد و فرمود: خدایا از [[کردار]] خالد [[بیزاری]] میجویم و این [[کلام]] را سه بار تکرار کرد تا اندکی [[آرامش]] یابد؛ زیرا کار خالد او را بسیار [[اندوهگین]] ساخته بود<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۷، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۳۶.</ref>. | ||
===[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در قهرمانسازی از [[شخصیت]] خالد=== | ===[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در قهرمانسازی از [[شخصیت]] خالد=== |