عایشه در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
جز (جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر') |
|||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
[[آیات]] فوق نشان میدهد که [[پیامبر اسلام]] نسبت به بعضی از همسرانش چنین بود، آنها به خاطر رقابتهایی که با یک دیگر داشتند گاه [[روح]] [[پاک]] [[حضرت]] را جریحهدار میکردند و گاه زبان به [[اعتراض]] او میگشودند و به افشاء سرش میپرداختند، تا آنجا که خداوند به [[سرزنش]] آنان و [[دفاع]] از پیامبرش پرداخته و مؤکدترین بیان را در این زمینه فرموده و حتی آنها را [[تهدید]] به طلاق میکند و حدود یک ماه از همسرانش [[قهر]] کرد، شاید خود را [[اصلاح]] کنند!<ref>الطرائف، ص۴۳۳؛ المراجعات، ص۳۷۸؛ صحیح بخاری در تفسیر سوره تحریم، ج۳، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۹۲.</ref>. | [[آیات]] فوق نشان میدهد که [[پیامبر اسلام]] نسبت به بعضی از همسرانش چنین بود، آنها به خاطر رقابتهایی که با یک دیگر داشتند گاه [[روح]] [[پاک]] [[حضرت]] را جریحهدار میکردند و گاه زبان به [[اعتراض]] او میگشودند و به افشاء سرش میپرداختند، تا آنجا که خداوند به [[سرزنش]] آنان و [[دفاع]] از پیامبرش پرداخته و مؤکدترین بیان را در این زمینه فرموده و حتی آنها را [[تهدید]] به طلاق میکند و حدود یک ماه از همسرانش [[قهر]] کرد، شاید خود را [[اصلاح]] کنند!<ref>الطرائف، ص۴۳۳؛ المراجعات، ص۳۷۸؛ صحیح بخاری در تفسیر سوره تحریم، ج۳، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۹۲.</ref>. | ||
==[[مکر]] [[عایشه]] در [[جانشینی]] [[پدر]]== | |||
امروز [[روز]] آخر [[عمر پیامبر]]{{صل}} است. [[اتحاد]] [[شومی]] که در کنار [[کعبه]] [[پیمان]] بسته بودند که اجازه ندهند تا [[خلافت]] در [[بیت]] [[پیامبر اکرم]] باقی بماند، با [[زیرکی]] هر چه تمامتر از [[فرصت]] استفاده میکنند و زمینههای [[اجتماعی]] را به نفع خود مهیا میسازند. ابتداء [[پیامبر]]{{صل}} را از [[نوشتن]] سفارش کتبی در مورد علی مانع شدند، سپس پیامبر{{صل}} را در اعزام [[سپاه اسامه]] ناکام گذاشتند و امروز صبح چند [[ساعت]] قبل از [[وفات رسول خدا]] با نیروی نفوذی که در بیت [[نبوت]] دارند به جای [[رسول خدا]] در [[محراب]] قرار گرفته با [[مردم]] [[نماز جماعت]] میخوانند تا سند موجهی برای تصاحب خلافت غاصبانهشان باشد. | |||
این باند به میزانی که [[قدرت اجرایی]] پیدا میکنند، به همان [[میزان]] [[قدرت]] [[تبلیغاتی]] خود را [[قوی]] میکنند و همه صحنهها را به نفع [[مصالح]] و [[منافع]] خود [[تفسیر]] کرده و به خورد [[جامعه]] میدهند. در حالی که پیامبر اکرم هنوز در [[اصرار]] و تاکید اعزام سپاه اسامه میباشد و نیروهای اعزامی در اردوگاه «[[جرف]]» به سر میبرند و در حالی که [[ابابکر]] و [[عمر]] و باند آنها ترمزی برای حرکت [[سپاه]] شدهاند تا در لحظه وفات رسول خدا غایب نباشند، در آن شرایط حساس [[ابوبکر]] بنا به پیامی که عایشه برای او فرستاد و او را از نزدیکی [[مرگ]] رسول خدا خبر داده بود، از [[لشکر اسامه]] جدا شده و به [[مدینه]] بازگشت. عایشه در راستای [[سیاست]] تعریف شده بین خودشان به ابوبکر گفت: به [[مسجد]] برود و با مردم [[نماز]] گزارد. | |||
عایشه میخواست این [[افتخار]] [[اقامه نماز]] [[جماعت]] در [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} به نام پدرش در [[تاریخ]] ثبت شود تا مؤیدی بر نقشههای بعدی آنها باشد. | |||
[[اسید ابن طاوس]] در طرایف سی و سوم از [[عیسی]] [[روایت]] کرده که از [[امام کاظم]]{{ع}} پرسیدم مردم بسیار میگویند که پیامبر{{صل}} ابوبکر را امر کرد که با مردم نماز بخواند، بعد از آن به عمر امر فرمود. پس [[امام کاظم]]{{ع}} سر به زیر انداخت بعد از آن فرمود: چنین نیست که میگویند و تو ای [[عیسی]] در امور بسیار دقت میکنی و قانع نمیشوی مگر به [[کشف]] آنها. عرض کردم: [[پدر]] و مادرم به فدایت باد، سوال نکردم از تو مگر از چیزی که بدین من نفع بخشد. به [[اندیشه]] آنکه مبادا [[گمراه]] شوم و ندانم و چه کسی را مثل تو بیابم که [[حقیقت]] حال برایم روشن کند. | |||
پس [[امام]] فرمود: چون [[مرض]] [[پیامبر]]{{صل}} سنگین شد سر خود را در دامن علی گذاشت و او را اغمایی عارض شد و هنگام [[نماز]] رسید و بانک [[اذان]] بلند شد. [[عایشه]] بیرون آمد و گفت: یا [[عمر]] بیرون رو و بر [[مردم]] نماز بخوان! عمر گفت: ای عایشه پدرت اولی است از من. عایشه گفت: راست گفتی و لکن پدرم مردی است تن پرور و نمیخواهم که مردم بر او [[هجوم]] آورند! تو نماز بخوان. عمر گفت: [[ابوبکر]] نماز بخواند و من به [[حمایت]] او میایستم و اگر مردم به او هجوم آرند من ایشان را کفایت میکنم. پس عایشه ابوبکر را گفت: برو و با مردم نماز بخوان و عمر ایستاده و مردم را کفایت خواهد کرد و محمد را غشوهای عارض شده و من [[گمان]] میکنم که از این عشوه به هوش نیاید و او را افاقه حاصل نشود و علی مشغول است و تاب مفارقت او را ندارد. | |||
اکنون بشتاب به نماز قبل از آنکه به هوش آید و اگر به هوش آمد گمان آن دارم که علی را به نماز امر کند و من دیشب از ابتدای آن میشنیدم که با علی [[راز]] میگفت و در آخر سخن به او فرموده: {{متن حدیث|الصلوة الصلوة}}. گوید: ابوبکر به قصد نماز بیرون آمد و مردم از [[نماز خواندن]] با او [[انکار]] داشتند و گمان کردند که به امر پیامبر{{صل}} است. [[تکبیر]] نماز را گفتند ولی آنقدر تاخیر افتاد که [[پیامبر]]{{صل}} به هوش آمد و فرمود: عباس را حاضر کنید! پس عباس و علی پیامبر{{صل}} را برداشتند و به [[مسجد]] آوردند و پیامبر{{صل}} نشسته با [[مردم]] [[نماز]] خواند بعد از آن او را برداشتند بر بالای [[منبر]] گذاشتند و دیگر بعد از آن به منبر نرفت و تمام [[اهل]] [[مدینه]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]] جمع شدند، حتی [[دختران]] [[خانهنشین]]. | |||
بعضی گریان و بعضی نالان و بعضی {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} گویان و پیامبر{{صل}} قدری [[خطبه]] میخواند و مدتی از خطبه بازمیماند و از جمله سخنانی که در آن خطبه فرمود این بود که: ای مهاجرین و انصار و سایر کسانی که امروز در این [[ساعت]] حضور دارید! باید هر کس حضور دارد سخنان مرا به غایبین برساند و بدانید که من [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود قرار دادم در میان شما [[کتاب خدا]] را که [[نور]] و [[هدایت]] در اوست و تبیان هر چیزی و [[خداوند]] هیچ چیز را در آن به جا نگذاشته و آن [[حجت]] خداست بر شما و خلیفه کردم در میان شما [[علم]] اکبر، علم [[دین]] و [[نور هدایت]] [[وصی]] خود [[علی بن ابیطالب]] را. | |||
بدانید که علی ریسمان محکم خداست و او را محکم نگاه دارید و به او چنگ زنید و از او جدا و پراکنده نشوید و [[نعمت خدا]] را به یاد خود بیاورید که شما با یکدیگر [[دشمن]] بودید و خداوند دلهای شما را با یکدیگر رام گردانید و [[دشمنی]] شما را به [[دوستی]] مبدل فرمود. ایها [[الناس]] این علی بن ابیطالب کنز خداست در امروز و بعد از امروز هر که او را [[دوست]] دارد و به او تولا جوید، در امروز و بعد از امروز به [[عهد الهی]] [[وفا]] کرده و [[حق]] [[واجب]] [[خدا]] را ادا نموده و هر کس او را دشمن دارد، در امروز و پس از امروز در [[قیامت]] [[کور]] و کر [[محشور]] شود و او را در نزد [[خداوند]] حجتی نخواهد بود<ref>کفایة الخصام، ص۳۲۷.</ref>. | |||
اگر [[پیغمبر]]، [[ابابکر]] را به [[امامت]] [[جماعت]] [[انتخاب]] کرده بود، آمدن خودش به [[مسجد]] با حال نقاهت چه معنی داشت؟ و اگر انتخاب نکرده بود برای چه هنوز پیغمبر [[حیات]] داشت ابابکر پیش دستی کرد؟ ابابکر [[منتظر]] [[مرگ]] پیغمبر و در صدد فراهم ساختن مقدمات کار [[خلافت]] بوده است که با این به مسجد آمدن پیغمبر تمام رشتهها پنبه شده است. | |||
علی{{ع}}، شخص [[عایشه]] را عامل این صحنهسازی معرفی کرده است. به این معنی که این عایشه بود که به شخصی دستور داد که [[ابوبکر]] را بگوید تا با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. اما پس از آن، [[رسول خدا]] شخصاً در آخرین رمق، در حالی که بر بازوی علی تکیه داده بود، بیرون آمد و در [[محراب]] ایستاد و پس از اینکه خود با مردم نمار گزارد به [[خانه]] برگشت و [[آفتاب]] بالا آمده بود که از [[دنیا]] [[رحلت]] فرمود. | |||
علی{{ع}} عایشه را متهم میکرد که کارگردان اصلی این صحنهسازی شخص او بوده و اساس و پایه آن را وی نهاده است. بارها این موضوع را با [[یاران]] خود هنگامی که دور یکدیگر جمع میشدند بیان کرده و میگفت: بیخود نبود که رسول خدا به [[حفصه]] و عایشه در همین مورد به خصوص گفت: شما چون رفیقههای کوچک یوسفید! [[حضرت]] میخواست تا بدین وسیله [[نفرت]] و [[انزجار]] خود را از کاری که کرده بودند برساند و مخصوصاً [[خشم]] خود را به عایشه نموده باشد و پیغمبر [[خدا]] چون به نیات آنها [[آگاهی]] داشت با تنی رنجور شخصاً بیرون شد و با باز گردانیدن ابوبکر از محراب، امامت را تا آخرین لحظات حیات خود به عهده گرفت و با این عمل خود کوشید تا نقش عایشه را در [[زمینهچینی]] خلافت پدرش ابوبکر خنثی کرده باشد<ref>نقش عایشه در تاریخ اسلام، ص۱۰۳.</ref>. | |||
[[آیت الله بهجت]] فرمود: آیا امکان دارد که رسول خدا اول [[نایب]] تعیین کند تا به جای او [[نماز]] بخواند ولی بعد خودش با آن حالت [[بیماری]] و تب شدید و در حالی که بر دوش عمویش عباس و دیگری (که [[حضرت امیر]] بود و نمیخواهند نام او را ذکر کنند) تکیه کرده بود و زیر بغل آن [[حضرت]] را تا [[مسجد]] گرفته بودند تا به مسجد برود و [[نایب]] خود را کنار بزند و خود به نماز بایستد؟ آیا چنین چیزی متصور است که خود به او امر کرده باشد و او را تعیین نموده باشد ولی بعد با آن حالت برود و او را کنار بزند و به جای او بایستند، اصل جریان به سه صورت از [[عایشه]] نقل شده است<ref>در محضر آیت الله بهجت، ج۲، ص۷۶.</ref>. | |||
[[آیت الله بهجت]] در ادامه فرمود: آیا [[پیامبر]]{{صل}} امر کرد که [[ابوبکر]] با [[مردم]] به جای ایشان نماز بخواند و به عنوان نایب خویش تعیین کرد و بعد خودش به مسجد رفت؟ یا اصلاً امری و فرمانی در کار نبود و او از پیش خود رفت؟ عایشه این جریان را این گونه نقل کرده است: | |||
#همه مردم به ابوبکر [[اقتدا]] کردند و ابوبکر به [[پیغمبر]]<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۱۶۲، ۱۶۷، ۱۷۵.</ref>. | |||
#همه به [[حضرت رسول]] اقتدا کردند حتی خود ابوبکر<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۱۶۷ و ۱۷۴.</ref>. | |||
# مردم حتی خود حضرت به ابوبکر اقتدا کردند<ref>صحیح بخاری، ج۴، ص۱۲۲.</ref>. | |||
بعد از او پرسیدند این سه نقل با هم [[اختلاف]] دارند و امکان ندارد که این واقعه به سه صورت اتفاق افتاده باشد! پاسخ داد: من چه میدانم بعضی اینگونه میگویند و بعضی آنگونه و بعضی دیگر به گونهای دیگر<ref>فتح الباری، ج۲، ص۱۳۰.</ref>. | |||
آری این است گفتار [[سیده]] [[اهل]] [[روایت]] در خصوص یک واقعه محسوس و آشکار<ref>در محضر آیت الله بهجت، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. | |||
در اینکه آیا ابوبکر [[نماز صبح]] را به [[جماعت]] به جا آورد یا نه موضوعی اختلافی است. گرچه [[صحت]] آن [[تأیید]] نشده است ولی [[اهل سنت]] قائلند که نماز اقامه شده است و بر اساس این [[اعتقاد]] است که تبعات سنگینی را بر این [[نماز]] بار کردهاند و از این نماز و [[امام جماعت]]، سوژهای درست کرده و قداستی آفریدهاند تا [[غصب خلافت]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} را هم توجیه کنند. | |||
وقتی باند [[نفاق]] تشکیلاتی عمل کند و اهرمهای فشار را به دست داشته باشد و از سرعت عمل در اشغال موقعیتها برخوردار باشد، قطعاً [[تبلیغات]] را هم به نفع خود قبضه میکند و لذا آنها میگویند: از طرف [[عایشه]] دستور داده که [[ابوبکر]] با [[مردم]] نماز بخواند (اگر قائل به [[خواندن نماز]] باشیم که آنها در تبلیغاتشان اعلام کردند) همین نماز همه را غافلگیر کرد و به [[شبهه]] انداخت و همان دستاوریز شد تا آنجا که آن را [[ناسخ]] [[حدیث غدیرخم]] وانمود کردند، چنانکه یکی از [[انصار]] در [[سقیفه]] درباره ابوبکر گفت: کسی را که [[پیغمبر]] در [[دین]] بر ما مقدم کرد، آیا ما در دنیای خود او را مقدم نداریم؟ این تقدیم در دین عبارت از همان نمازی بود که از اندرون [[خانه پیامبر]]{{صل}} پیغام داده شد که پیغمبر فرموده است: ابوبکر به جای من نماز بخواند. | |||
پس موضوع [[غدیر]] فراموش نشده بود ولی حوادثی که پیش آمد یا پیش آوردند آن را کهنه کرد و به همین جهت بود که علی{{ع}} با [[فاطمه]]{{س}} و [[حسنین]] شبها در [[خانه]] [[مهاجرین]] و انصار میرفتند که [[حدیث غدیر]] را به آنها گوشزد کنند و آنها به علی{{ع}} میگفتند: چرا پیش از [[بیعت با ابوبکر]] یادآوری ننمودی. | |||
[[شریک بن عبدالله]] از اعمش نقل کرد که گروهی از [[شیعیان]] و [[خوارج]] در [[کوفه]] پیش [[ابونعیم]] [[نخعی]] [[اجتماع]] نمودند. [[ابوجعفر محمد بن نعمان]] معروف به [[مؤمن طاق]] نیز حضور داشت. ابن ابی خدره گفت: من برای شما شیعیان ثابت میکنم که [[ابابکر]] از علی و تمام [[اصحاب]] پیغمبر بهتر است با چهار امتیاز که هیچ کس نتواند آن را رد کند. | |||
#او دومین نفر است که در خانه پیغمبر [[دفن]] شده. | |||
#دومین نفر است که با [[پیغمبر]] در [[نماز]] بود. | |||
#نفر دوم است که بر [[مردم]] نماز خوانده در موقعی که پیغمبر پس از آن [[وفات]] یافت. | |||
#او نفر دوم است که [[لقب]] [[صدیق]] را در این [[امت]] گرفته. | |||
[[مؤمن]] طاق گفت: پسر ابی خدره من برای تو ثابت میکنم که علی{{ع}} از [[ابابکر]] و تمام [[اصحاب]] پیغمبر بهتر است با همین امتیازاتی که برای ابابکر شمردی و [[اثبات]] میکنم که این امتیازات برای ابابکر [[عیب]] و [[نقص]] است و برای تو ثابت میکنم که [[واجب]] است که پیرو علی شوی و از او [[اطاعت]] کنی با سه دلیل از [[قرآن]] با اشاره و توصیف از [[پیغمبر اکرم]] با تصریح و نام بردن و از [[عقل]] با [[اندیشه]] و [[تفکر]]. | |||
قرار شد [[ابراهیم نخعی]] و [[اسحاق سبیعی]] و [[سلیمان بن مهران]] داور این بحث و [[مناظره]] باشند و [[قضاوت]] کنند. [[ابوجعفر]] مؤمن طاق گفت: پسر ابی خدره بگو ببینم پیغمبر{{صل}} خانهای را که [[خداوند]] به او نسبت داده و [[نهی]] نموده از اینکه بدون اجازه داخل نشوند به عنوان [[میراث]] برای بازماندگان خود نهاده یا [[صدقه]] است بر تمام [[مسلمانان]]، هر کدام را مایلی [[انتخاب]] کن. | |||
ابن ابی خدره فرو ماند چون میدانست هر کدام را انتخاب کند ایراد بر او وارد است. مؤمن طاق گفت: اگر میراث برای [[خانواده]] خود گذاشته باشد وقتی از [[دنیا]] رفت دارای نه [[زن]] بود به [[عایشه دختر ابیبکر]] یک نهم از یک هشتم خانهای که در آن ابابکر [[دفن]] شده میرسد، از تمام آن [[منزل]] نیم متر در نیم متر به [[عایشه]] میرسد، اگر صدقه گذاشته باشد از این بدتر در این صورت آن قدر از [[خانه]] به او میرسد که به کوچکترین افراد [[مسلمان]] برسد، داخل شدن در خانه پیغمبر بدون اجازهاش در [[زمان]] [[حیات]] و بعد از مرگش [[گناه]] است، مگر برای [[علی بن ابیطالب]] و فرزندانش زیرا خداوند آنچه برای پیغمبر [[حلال]] نموده برای آنها نیز حلال است. | |||
سپس گفت: شما میدانید که [[پیغمبر]]{{صل}} دستور داد درهای تمام کسانی که به [[مسجد]] باز میشد ببندند مگر در [[خانه علی]]. [[ابوبکر]] تقاضا کرد یک سوراخ برایش باز بگذارند تا از آن سوراخ پیغمبر را ببیند قبول نکرد. عمویش عباس از این جریان ناراحت شد. پیغمبر{{صل}} خطبهای ایراد کرد در آن [[سخنرانی]] فرمود: [[خداوند]] امر کرد به [[موسی]] و [[هارون]] که برای [[قوم]] خود در [[مصر]] [[خانه]] بسازند، دستور داد که در مسجد آنها شخص جنب نخوابد و با [[زنان]] نزدیک نشوند مگر موسی و هارون و [[فرزندان]] آنها. | |||
علی نسبت به من مانند هارون است نسبت به موسی و فرزندانش چون فرزندان هارون، [[حلال]] نیست برای هیچ کس که در مسجد پیغمبر با زنان همبستر شود و یا جنب در آنجا به سر برد مگر برای علی و فرزندانش، همه قبول کرده گفتند: صحیح است. [[مؤمن]] طاق گفت: پسر ابیخدره یک چهارم دینت از بین رفت این خود امتیازی بود برای علی{{ع}} که هیچ کس همتا و مانند او نبود اما اینکه [[ابابکر]] نفر دوم بود در [[غار]] با پیغمبر، بگو ببینم خداوند [[سکینه]] و [[آرامش]] را بر [[مؤمنین]] و پیغمبر در غیر [[نماز]] نازل نموده؟ [[ابن ابیخدره]] گفت: آری. | |||
مؤمن طاق گفت: پس در این صورت خداوند در غار بر او سکینه و آرامش نازل نکرده و [[حزن]] و [[اندوه]] او را یادآور شده است. ولی [[علی بن ابی طالب]] همان شب در بستر پیغمبر{{صل}} خوابیده بود و [[جان]] خویش را در راه پیغمبر در کف نهاده [[مقام]] او از [[دوست]] تو که در غار با خود پیغمبر بود (باز هم ناراحت و محزون بود) بالاتر است. گفتند: صحیح است. | |||
مؤمن طاق گفت: پسر ابیخدره نصف [[دین]] تو از بین رفت. اما اینکه ابابکر دومین نفر است که [[لقب]] [[صدیق]] یافته. خداوند بر ابابکر [[واجب]] نموده که [[طلب آمرزش]] کند برای علی بن ابی طالب در این [[آیه]]: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ...}}<ref>«و کسانی که پس از آنان آمدهاند میگویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفتهاند بیامرز» سوره حشر، آیه ۱۰.</ref>. این لقبی که برای [[ابابکر]] ادعا میکنی چیزی است که [[مردم]] برایش تراشیدهاند کسی را که [[قرآن]] [[گواهی]] به [[صدق]] و [[راستگویی]] او داده و او را [[تصدیق]] کرده بالاتر از کسی است که مردم برایش چنین لقبی بگذارند. علی{{ع}} در [[منبر]] [[بصره]] فرمود: {{متن حدیث|أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ آمَنْتُ قَبْلَ أَنْيُؤْمِنَ أَبُو بَكْرٍ وَ صَدَقْتُ قَبْلَهُ قَالَ النَّاسُ صَدَقْتَ}}؛ من [[صدیق]] اکبرم قبل از ابابکر [[ایمان]] آوردم و پیش از او تصدیق به [[رسالت پیامبر]] کردم مردم همه گفتند راست میگویی. | |||
[[مؤمن]] طاق گفت: پسر ابیخدره سه چهارم دینت از بین رفت اما اینکه گفتی [[نماز]] بر مردم خوانده ادعایی برای [[دوست]] خود کردی که ثابت نشد و به انجام نرسید، این امتیاز به [[تهمت]] نزدیکتر از [[فضیلت]] و [[مقام]] است. اگر این [[نماز خواندن]] به [[دستور پیغمبر]] بود او را از نماز جلوگیری نمیکرد مگر نمیدانی وقتی ابابکر جلو ایستاد که نماز بخواند [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} بیرون آمد و جلو ایستاد و نماز خواند و [[ابوبکر]] را مانع شده و کنار زد. این نماز از دو صورت خارج نیست یا دسیسهای بود که انجام داد همین که [[پیامبر]] متوجه [[حیله]] او گردید با [[ناراحتی]] و شدت [[بیماری]] که داشت بیرون آمد و نگذاشت نماز بخواند تا بعد همین کار را دلیل بر موقعیت و مقام خود نگیرد و آنها مجبور شوند از قبول کردن. | |||
وجه دوم اینکه بگوییم خود [[پیغمبر]] او را [[مأمور]] کرده بود و به او واگذار نموده بود مانند رساندن [[سوره]] [[برائت]] که ابتدا به ابابکر داد [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: نه باید خودت یا یکی از افراد خانوادهات باشد، جریان نماز هم همین طور بوده در هر دو صورت دلالت بر [[ذم]] ابابکر مینماید؛ زیرا آنچه پنهان بود و دیگران نمیدانستند [[کشف]] گردید این خود دلیل آشکاری است بر اینکه [[ابابکر]] [[لیاقت]] [[خلافت]] را بعد از [[پیغمبر]] نداشت و نه مورد [[اعتماد]] بود در [[امور دینی]]، گفتند: راست میگویی. [[مؤمن]] طاق گفت: پسر ابیخدره تمام دینت از بین رفت با این مدحی که کردی [[رسوا]] شدی. حاضرین به [[ابوجعفر]] مؤمن طاق گفتند: حالا دلیلی که در مورد [[اطاعت]] کردن از علی{{ع}} گفتی بیاور. | |||
مؤمن طاق گفت: از [[قرآن]] که او را توصیف نموده این [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref><ref>احتجاج، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. علی{{ع}} را دارای این صفت مییابیم که در این آیه [[خداوند]] فرموده: {{متن قرآن|وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ}}<ref>«و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref> یعنی آنهایی که در [[جنگ]] و [[رنج]] شکیبایند {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ}}<ref>«آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref> تمام [[امت اسلام]] [[اجماع]] دارند بر اینکه این صفتها [[شایسته]] علی{{ع}} است زیرا او هرگز در جنگ فرار نکرد با اینکه دیگران چندین مرتبه فرار نمودند. | |||
همه گفتند: راست گفتی. اما چیزی که پیغمبر{{صل}} تصریح به نام او نموده است این است که فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ قَوْلُهُ صإِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ}}؛ من میان شما در [[امانت]] گرانبها میگذارم که تا وقتی چنگ به دامن آن دو داشته باشید [[گمراه]] نخواهید شد بعد از من [[کتاب خدا]] و خانوادهام آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا وقتی در [[حوض کوثر]] پیش من آیند و این فرمایش دیگر [[پیغمبر]] که فرمود: مثل [[اهل بیت]] من همچون [[کشتی نوح]] است هر که سوار آن شد [[نجات]] یافت و هر که کناره گرفت [[غرق]] شد و هر که بر آنها مقدم شود [[گمراه]] است کسی که چنگ به آنها زند به مقصود میرسد. | |||
پس کسی که چنگ به دامن اهل بیت پیغمبر زند [[هدایت یافته]] و سبب [[هدایت]] دیگران میشود طبق فرمایش خود پیغمبر{{صل}} و هر که چنگ به دامن دیگران زند گمراه و [[گمراه کننده]] است. حاضرین گفتند: راست میگویی. | |||
اما [[دلیل عقلی]] اینکه تمام [[دنیا]] و [[مردم]] پیرو عالم و دانشمند هستند، ما میبینیم [[ملت]] [[مسلمان]] بر این معنی اتفاق و [[اجماع]] دارند که علی [[داناترین]] [[اصحاب پیامبر]] بود و همه مردم از او استفاده میکردند و محتاج به او بودند، اما علی{{ع}} به هیچ کدام آنها احتیاج نداشت این یک [[واقعیت]] انکارناپذیر است. دلیل اینکه باید از عالم [[پیروی]] کرد در [[قرآن]] این [[آیه]] است {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref><ref>احتجاج طبرسی، ص۲۰۵.</ref>. | |||
جمعی از علمای [[بغداد]] از [[شیعه]] و [[سنی]] برای شنیدن [[مناظره]] صاحب [[تفسیر]] [[آلوسی]] با مرحوم شیخ [[مرتضی آل یاسین]] در مرکزی تجمع نمودند، مرحوم آل یاسین [[اصرار]] کرد تا آقای الوسی مناظره را شروع کند، [[مفسر]] [[اهل سنت]] گفت: طبق [[حدیث]] [[عایشه]]، [[پیامبر]] در لحظه [[بیماری]]، [[ابوبکر]] را به جای خود برای [[اقامه نماز]] [[جماعت]] فرستاد نه [[امام علی]] را، شما جوابی دارید؟ مرحوم آل یاسین [[سکوت]] عمیقی کرد و در مجلس هم سکوت [[حاکم]] شد ناگهان سربلند کرد و فرمود: {{عربی|ان هذا الرجل ليهجر}} اشاره به هنگامی است که پیامبر فرمود: قلم و دواتی حاضر کنید تا وصیتی بنویسم که هرگز [[گمراه]] نشوید و [[خلیفه دوم]] گفت: تب بر [[رسول خدا]] [[غلبه]] کرده و دارد [[هذیان]] میگوید، یعنی امر او و عمل او در این حالت از نظر [[اهل سنت]] [[حجت]] نیست. [[آلوسی]] از جواب باز ماند و حرکت کرد و از مجلس رفت<ref>طبری، ج۲، ص۴۳۶؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۰۰؛ طبقات، ج۲، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۴۱۷.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |