پرش به محتوا

آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۹۰: خط ۹۰:
آیت‌الله '''[[سید عبدالله فاطمی‌نیا]]''' در کتاب ''«[http://fateminiya.blog.ir/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 فرهنگ انتظار]»'' در این‌باره گفته‌است:
آیت‌الله '''[[سید عبدالله فاطمی‌نیا]]''' در کتاب ''«[http://fateminiya.blog.ir/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 فرهنگ انتظار]»'' در این‌باره گفته‌است:
::::::«در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق کرده و از غیر او سلب می‌نماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جمله‌ها {{عربی|اندازه=155%|«و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه‏»}} که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل می‌دهد:
::::::«در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق کرده و از غیر او سلب می‌نماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جمله‌ها {{عربی|اندازه=155%|«و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه‏»}} که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل می‌دهد:
:::::*'''چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا می‌کند:''' {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ]]}}﴾}}<ref>«نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد».</ref>؛ {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}﴾}}<ref>«بگو در آسمان‌ها و زمین غیب را جز خدا نمی‌داند».</ref>.  
:::::*چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا می‌کند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ]]}}﴾}}<ref>«نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد».</ref>؛ {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}﴾}}<ref>«بگو در آسمان‌ها و زمین غیب را جز خدا نمی‌داند».</ref>.  
:::::*'''آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده:''' {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء]]}}﴾}}<ref>«خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد».</ref>؛ {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}﴾}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد».</ref>.
:::::*آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء]]}}﴾}}<ref>«خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد».</ref>؛ {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}﴾}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد».</ref>.
:::::*'''اقوال مفسرین:''' در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}}﴾}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد».</ref>. و آیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه و سنی بر پا نموده است:
:::::*اقوال مفسرین: در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}}﴾}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد».</ref>. و آیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه و سنی بر پا نموده است:
::::#زمخشری در تفسیر آیه شریفه می‌گوید: و این دلیل، کرامات را باطل می‌گرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده می‌شود اگر چه اولیاء مرتضین هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب خود گفته: مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامت‌ها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانسته‌اند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است می‌گوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی یابد. ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور (...) نقل می‌کند که او گفته: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفته‌ایم، در صورتی که می‌دانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بوده‌اند.
::::#زمخشری در تفسیر آیه شریفه می‌گوید: و این دلیل، کرامات را باطل می‌گرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده می‌شود اگر چه اولیاء مرتضین هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب خود گفته: مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامت‌ها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانسته‌اند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است می‌گوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی یابد. ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور (...) نقل می‌کند که او گفته: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفته‌ایم، در صورتی که می‌دانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بوده‌اند.
::::#فخر رازی می‌گوید: مقصود از غیب در آیه شریفه یک غیب است که آن روز قیامت باشد، و مؤید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمی‌کند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس می‌گوید: بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمی‌سازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد{{صل}} خبر می‌دادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع می‌گرداند. دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح می‌دانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر می‌دهد و صدق گفتارش آشکار می‌شود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب می‌گوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابوالبرکات در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر می‌دهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را می‌بینیم که گفته‌های صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران نیز کسانی پیدا می‌شوند که اخبار صادقه‌ای دارند، و می‌بینیم انسانی را که سهم الغیب بر درجه طالعش، می‌باشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ می‌گوید، و می‌بینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ می‌گویند، وقتی که این همه نمونه‌ها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت می‌کند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تأویل صحیح همان است که ما گفتیم.
::::#فخر رازی می‌گوید: مقصود از غیب در آیه شریفه یک غیب است که آن روز قیامت باشد، و مؤید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمی‌کند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس می‌گوید: بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمی‌سازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد{{صل}} خبر می‌دادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع می‌گرداند. دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح می‌دانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر می‌دهد و صدق گفتارش آشکار می‌شود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب می‌گوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابوالبرکات در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر می‌دهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را می‌بینیم که گفته‌های صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران نیز کسانی پیدا می‌شوند که اخبار صادقه‌ای دارند، و می‌بینیم انسانی را که سهم الغیب بر درجه طالعش، می‌باشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ می‌گوید، و می‌بینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ می‌گویند، وقتی که این همه نمونه‌ها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت می‌کند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تأویل صحیح همان است که ما گفتیم.
خط ۹۸: خط ۹۸:
::::#علامه بزرگوار در تفسیر آیه شریفه می‌فرماید: معنای آیه این است که خدا عالم به کل غیب یعنی همه غیب‌ها است، به علمی که مخصوص خود اوست، پس کسی را بر غیب که مختص خود اوست مطلع نمی‌گرداند، و مفاد آن سلب کلی است، اگر چه بعضی از دانشمندان اصرار بر سلب جزئی بودن دارند (...).
::::#علامه بزرگوار در تفسیر آیه شریفه می‌فرماید: معنای آیه این است که خدا عالم به کل غیب یعنی همه غیب‌ها است، به علمی که مخصوص خود اوست، پس کسی را بر غیب که مختص خود اوست مطلع نمی‌گرداند، و مفاد آن سلب کلی است، اگر چه بعضی از دانشمندان اصرار بر سلب جزئی بودن دارند (...).
::::::دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را فقط مخصوص پیامبران نمی‌دانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله می‌شوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق می‌دانند، و می‌گویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمی‌دهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که بر غیب مطلع شده‌اند و پیامبر هم نبوده‌اند، از خود قرآن یافتم، مانند مادر حضرت موسی(...) اکنون باید پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر می‌دهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع می‌سازد مصداق غیب نیست؟ ما نمی‌گوئیم مقصود از وحی در آیه وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم است، آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده می‌شود، مصداق غیب نیست؟
::::::دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را فقط مخصوص پیامبران نمی‌دانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله می‌شوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق می‌دانند، و می‌گویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمی‌دهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که بر غیب مطلع شده‌اند و پیامبر هم نبوده‌اند، از خود قرآن یافتم، مانند مادر حضرت موسی(...) اکنون باید پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر می‌دهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع می‌سازد مصداق غیب نیست؟ ما نمی‌گوئیم مقصود از وحی در آیه وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم است، آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده می‌شود، مصداق غیب نیست؟
::::::'''معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟''' در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، یا از قول پیامبران نقل می‌کند که می‌گفتند: ما غیب نمی‌دانیم، اگر غیب می‌دانستیم خیر فراوان به دست می‌آوردیم، و امثال اینها، مقصود از این آیه‌ها چیست؟ علامه می‌فرماید: (...) از آیه استفاده می‌شود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع می‌سازد بر هر قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص می‌دهند: معنای اصالت و تبعیت به دست می‌آید، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی غیب را بالأصاله و بالذات می‌داند، غیر خدا غیب را بالتبعیه و به تعلیم خدا می‌داند. علامه پس از فاصله‌ای از کلام دوباره مسأله اصالت را خاطر نشان کرده و می‌گوید: با این بیان واضح و آشکار می‌گردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که می‌گفتند ما غیب نمی‌دانیم، مقصودشان نفی اصالت و استقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم و اراده حضرت حق غیب نمی‌دانیم»<ref>[http://fateminiya.blog.ir/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 فرهنگ انتظار، ص۴۴-۶۸]</ref>.
:::::*'''معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟''' در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، یا از قول پیامبران نقل می‌کند که می‌گفتند: ما غیب نمی‌دانیم، اگر غیب می‌دانستیم خیر فراوان به دست می‌آوردیم، و امثال اینها، مقصود از این آیه‌ها چیست؟ علامه می‌فرماید: (...) از آیه استفاده می‌شود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع می‌سازد بر هر قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص می‌دهند: معنای اصالت و تبعیت به دست می‌آید، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی غیب را بالأصاله و بالذات می‌داند، غیر خدا غیب را بالتبعیه و به تعلیم خدا می‌داند. علامه پس از فاصله‌ای از کلام دوباره مسأله اصالت را خاطر نشان کرده و می‌گوید: با این بیان واضح و آشکار می‌گردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که می‌گفتند ما غیب نمی‌دانیم، مقصودشان نفی اصالت و استقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم و اراده حضرت حق غیب نمی‌دانیم»<ref>[http://fateminiya.blog.ir/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 فرهنگ انتظار، ص۴۴-۶۸]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
{{جمع شدن|۱۱. آیت‌الله امینی؛}}
{{جمع شدن|۱۱. آیت‌الله امینی؛}}
۲۱۸٬۱۵۶

ویرایش