پرش به محتوا

غیب‌الغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[ + | پاسخ‌دهنده = )
جز (جایگزینی متن - '\ر\s=\s(.*)\.jpg\|' به 'ر = $1.jpg|تپس|')
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[ + | پاسخ‌دهنده = ))
خط ۲۶: خط ۲۶:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
| تصویر = مکارم شیرازی.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[ناصر مکارم شیرازی]]]]
| تصویر = مکارم شیرازی.jpg
| پاسخ‌دهنده = ناصر مکارم شیرازی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
::::::«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
خط ۴۰: خط ۴۱:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
| تصویر = 11695.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی]]]]
| تصویر = 11695.jpg
| پاسخ‌دهنده = سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آیت‌الله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
:::::«گاهی‌ ملاحظه‌ می‌شود صرف‌ حقیقت‌ وجود {{عربی|"بما هو جامع‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنجو الجمع‌ و الاندماج‌، فهو مرتبة‌ أحدیّة‌ الجمع‌ لانّ المفروض‌ ملاحظة‌ الذات‌ علی‌ ما هی‌ علیه‌ من‌ استجماعه‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنحو الجمع‌ و الوحدة‌، من‌ دون‌ تمیّز صفةٍ عن‌ صفةٍ"}}، و این‌ مرتبه‌ را بالذات‌ اختلافی‌ نباشد با مرتبه سابقه‌؛ بلکه‌ اعتبارات‌ مختلف‌ است‌؛ و إلاّ ذات‌ أقدس‌ بذاته‌ مصداق‌ جمیع‌ نعوت‌ کمالیّه‌، و مطابق‌ جمیع‌ صفات‌ جمالیّه‌ و جلالیّه‌ است‌ به‌ نحوی‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌أند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این‌ عبارت‌ حکیم‌ فارابی‌ است‌ و صدرالمتألّهین‌ در "اسفار" طبع‌ حروفی‌، ج‌ ۶، در ضمن‌ بحث‌ عن‌ صفاته‌ تعالی‌ علی‌ وجه‌ العموم‌ و الإطلاق‌ ص‌ ۱۲۰ و ص‌ ۱۲۱ گوید: کما قال‌ أبونصر الفارابی‌: {{عربی|"وجودٌ کلّه‌، وجوبٌ کلّه‌، علم‌ کلّه‌، قدرةٌ کلّه‌، حیوةٌ کلّه‌ لا أنّ شیئآ منه‌ علم‌؛ و شیئاً آخر منه‌ قدرة‌ لیلزم‌ الترکیب‌ فی‌ ذاته‌؛ و لا أنّ شیئاً فیه‌ علمٌ و شیئاً آخر قدرة‌ لیلزم‌ التکثّر فی‌ صفاته‌ الحقیقیّة‌".}} و نظیر این‌ مفاد را حکیم‌ سبزواری‌ در "منظومه‌"، طبع‌ ناصری‌ ص‌ ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی‌ أنّ علمه‌ تعالی بالاشیاء بالعقل‌ البسیط‌ و الإضافة‌ الاشراقیّة‌"}} از سیّد داماد در "تقدیسات‌" نقل‌ نموده‌ است‌، او گوید: {{عربی|"و قال‌ السَّیِّد الدّاماد فی‌ التقدیسات‌: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه‌ الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال‌، و کلّه‌ البهاءُ و الکمال‌. و ما سواه‌ علی‌ الإطلاق‌ لمعات‌ نوره‌، و رشحات‌ وجوده‌؛ و ظلال‌ ذاته‌".}}</ref> و واضح‌ است‌ که‌ تعدّد معانی‌ و تکثّر مفاهیم‌ اقتضای‌ تعدّد مطابَق‌ و تکثّر مصداق‌ را ندارند؛ بلکه‌ مفاهیم‌ دو قسم‌ است‌؛ بعضی‌ از آنها برهان‌ عقلی‌ قائم‌ است‌ بر آنکه‌ در واحد {{عربی|"من‌ جهة‌ واحدة‌"}} مجتمع‌ نشوند؛ چون‌ علیّت‌ و معلولیّت‌ در ذات‌ {{عربی|"واحدة‌ بجهة‌ واحدة‌"}}. و بعضی‌ دیگر برهان‌ قائم‌ بر تعذّر نباشد؛ بلکه‌ ممکن‌ است‌ که‌ با تکثّر مفاهیم‌، مطابق‌ واحد باشد؛ نظیر علم‌ مثلاً نسبت‌ به‌ ذات‌ أقدس‌ تعالی‌ و تقدّس‌، زیرا که‌ حقیقت‌ علم‌ عین‌ حضور است‌. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته‌ بنفس‌ وجوده‌، لا بحضور وراء حضور ذاته‌. و همین‌ حضور ذاتی‌ که‌ عین‌ حقیقت‌ وجود است‌، مناط‌ حضور ما عدای‌ اوست‌. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون‌ فاقداً لمرتبةٍ من‌ الوجود، و إلاّ لم‌ یکن‌ صرفَ الوجود. پس‌ کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته‌، بنفس‌ حضورِ ذاته‌ لذاته‌ بنحو أعلی‌ و أشرف‌ کما هو مقتضی‌ المقام‌ المنیع‌ الواجبی‌ جلّ و عَلا"}}. و واضح‌ است‌ که‌: {{عربی|"واجب‌ الوجود بالذّات‌، واجب‌ الوجود من‌ جمیع‌ الجهات‌. فهو کما أنَّه‌ صرفُ الوجود، کذلک‌ علمه‌ صرف‌ العلم‌، و قدرته‌ صرف‌ القدرة‌، و إلاّ لم‌ یکن‌ علماً من‌ کلّ جهة‌ و قدرةً من‌ کلّ جهة‌. بل‌ علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من‌ جهةٍ أُخری‌، و قدرةٌ من‌ جهةٍ و عجزٌ من‌ جهةٍ اُخری‌، تعالی‌ عن‌ ذلک‌ علوّاً کبیراً. فلا وجه‌ لدعوی‌ أنّ حقایق‌ الصفات‌ محدودةٌ و الذّات‌ غیر محدود بل‌ حقایق‌ الصِّفات‌ کنفس‌ الموصوف‌ بها لا حدّ لها بالبرهان‌ القطعی‌. نعم‌ مفاهیم‌ الصِّفات‌ محدودةٌ؛ و لذا تکون‌ متخالفة‌ لا مترادفة‌".}} و اینکه‌ بزرگان‌ از اهل‌ عرفان‌ فرموده‌أند که‌: صفات‌ {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی‌ الذات‌ و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض‌ آنها این‌ است‌ که‌: در مقام‌ ذات‌ که‌ مقام‌ صرف‌ حقیقت‌ هستی‌ است‌، و صرف‌ {{عربی|"الشی‌ لا حدّ له‌، و لا ثانی‌ له‌، حقایق‌ صفات‌ لا یمتاز بعضها عن‌ بعضٍ"}}. پس‌ {{عربی|"لا فرق‌ فی‌ هذه‌ المرتبة‌ بین‌ الوجود، و الوجوب‌، و العلم‌، و القدرة‌، و الحیوة‌، إلی غیر ذلک‌"}}. نه‌ اینکه‌ حقایق‌ آنها مانند موجودات‌ عالم‌، محدود هستند؛ و در مقام‌ ذات‌ فانی‌ و مستهلک‌؛ و نه‌ اینکه‌ این‌ معانی‌ را صِرف‌ اسم‌ و از ضیق‌ تعبیر بدانیم‌. {{عربی|"بل‌ واجب‌ الوجود فی‌ مقام‌ ذاته‌ وجودٌ کلُّه‌، وجوبٌ کلُّهُ، علم‌ کلّه‌، قدرة‌ کلّه‌، حیوة‌ کلّه‌، مرجع‌ جمیع این‌ مطالب‌ آن‌ است‌ که‌: هو صرف‌ الوجود و صرفُ الشَّی‌ کُلُّ الشَّی‌"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>.
:::::«گاهی‌ ملاحظه‌ می‌شود صرف‌ حقیقت‌ وجود {{عربی|"بما هو جامع‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنجو الجمع‌ و الاندماج‌، فهو مرتبة‌ أحدیّة‌ الجمع‌ لانّ المفروض‌ ملاحظة‌ الذات‌ علی‌ ما هی‌ علیه‌ من‌ استجماعه‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنحو الجمع‌ و الوحدة‌، من‌ دون‌ تمیّز صفةٍ عن‌ صفةٍ"}}، و این‌ مرتبه‌ را بالذات‌ اختلافی‌ نباشد با مرتبه سابقه‌؛ بلکه‌ اعتبارات‌ مختلف‌ است‌؛ و إلاّ ذات‌ أقدس‌ بذاته‌ مصداق‌ جمیع‌ نعوت‌ کمالیّه‌، و مطابق‌ جمیع‌ صفات‌ جمالیّه‌ و جلالیّه‌ است‌ به‌ نحوی‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌أند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این‌ عبارت‌ حکیم‌ فارابی‌ است‌ و صدرالمتألّهین‌ در "اسفار" طبع‌ حروفی‌، ج‌ ۶، در ضمن‌ بحث‌ عن‌ صفاته‌ تعالی‌ علی‌ وجه‌ العموم‌ و الإطلاق‌ ص‌ ۱۲۰ و ص‌ ۱۲۱ گوید: کما قال‌ أبونصر الفارابی‌: {{عربی|"وجودٌ کلّه‌، وجوبٌ کلّه‌، علم‌ کلّه‌، قدرةٌ کلّه‌، حیوةٌ کلّه‌ لا أنّ شیئآ منه‌ علم‌؛ و شیئاً آخر منه‌ قدرة‌ لیلزم‌ الترکیب‌ فی‌ ذاته‌؛ و لا أنّ شیئاً فیه‌ علمٌ و شیئاً آخر قدرة‌ لیلزم‌ التکثّر فی‌ صفاته‌ الحقیقیّة‌".}} و نظیر این‌ مفاد را حکیم‌ سبزواری‌ در "منظومه‌"، طبع‌ ناصری‌ ص‌ ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی‌ أنّ علمه‌ تعالی بالاشیاء بالعقل‌ البسیط‌ و الإضافة‌ الاشراقیّة‌"}} از سیّد داماد در "تقدیسات‌" نقل‌ نموده‌ است‌، او گوید: {{عربی|"و قال‌ السَّیِّد الدّاماد فی‌ التقدیسات‌: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه‌ الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال‌، و کلّه‌ البهاءُ و الکمال‌. و ما سواه‌ علی‌ الإطلاق‌ لمعات‌ نوره‌، و رشحات‌ وجوده‌؛ و ظلال‌ ذاته‌".}}</ref> و واضح‌ است‌ که‌ تعدّد معانی‌ و تکثّر مفاهیم‌ اقتضای‌ تعدّد مطابَق‌ و تکثّر مصداق‌ را ندارند؛ بلکه‌ مفاهیم‌ دو قسم‌ است‌؛ بعضی‌ از آنها برهان‌ عقلی‌ قائم‌ است‌ بر آنکه‌ در واحد {{عربی|"من‌ جهة‌ واحدة‌"}} مجتمع‌ نشوند؛ چون‌ علیّت‌ و معلولیّت‌ در ذات‌ {{عربی|"واحدة‌ بجهة‌ واحدة‌"}}. و بعضی‌ دیگر برهان‌ قائم‌ بر تعذّر نباشد؛ بلکه‌ ممکن‌ است‌ که‌ با تکثّر مفاهیم‌، مطابق‌ واحد باشد؛ نظیر علم‌ مثلاً نسبت‌ به‌ ذات‌ أقدس‌ تعالی‌ و تقدّس‌، زیرا که‌ حقیقت‌ علم‌ عین‌ حضور است‌. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته‌ بنفس‌ وجوده‌، لا بحضور وراء حضور ذاته‌. و همین‌ حضور ذاتی‌ که‌ عین‌ حقیقت‌ وجود است‌، مناط‌ حضور ما عدای‌ اوست‌. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون‌ فاقداً لمرتبةٍ من‌ الوجود، و إلاّ لم‌ یکن‌ صرفَ الوجود. پس‌ کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته‌، بنفس‌ حضورِ ذاته‌ لذاته‌ بنحو أعلی‌ و أشرف‌ کما هو مقتضی‌ المقام‌ المنیع‌ الواجبی‌ جلّ و عَلا"}}. و واضح‌ است‌ که‌: {{عربی|"واجب‌ الوجود بالذّات‌، واجب‌ الوجود من‌ جمیع‌ الجهات‌. فهو کما أنَّه‌ صرفُ الوجود، کذلک‌ علمه‌ صرف‌ العلم‌، و قدرته‌ صرف‌ القدرة‌، و إلاّ لم‌ یکن‌ علماً من‌ کلّ جهة‌ و قدرةً من‌ کلّ جهة‌. بل‌ علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من‌ جهةٍ أُخری‌، و قدرةٌ من‌ جهةٍ و عجزٌ من‌ جهةٍ اُخری‌، تعالی‌ عن‌ ذلک‌ علوّاً کبیراً. فلا وجه‌ لدعوی‌ أنّ حقایق‌ الصفات‌ محدودةٌ و الذّات‌ غیر محدود بل‌ حقایق‌ الصِّفات‌ کنفس‌ الموصوف‌ بها لا حدّ لها بالبرهان‌ القطعی‌. نعم‌ مفاهیم‌ الصِّفات‌ محدودةٌ؛ و لذا تکون‌ متخالفة‌ لا مترادفة‌".}} و اینکه‌ بزرگان‌ از اهل‌ عرفان‌ فرموده‌أند که‌: صفات‌ {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی‌ الذات‌ و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض‌ آنها این‌ است‌ که‌: در مقام‌ ذات‌ که‌ مقام‌ صرف‌ حقیقت‌ هستی‌ است‌، و صرف‌ {{عربی|"الشی‌ لا حدّ له‌، و لا ثانی‌ له‌، حقایق‌ صفات‌ لا یمتاز بعضها عن‌ بعضٍ"}}. پس‌ {{عربی|"لا فرق‌ فی‌ هذه‌ المرتبة‌ بین‌ الوجود، و الوجوب‌، و العلم‌، و القدرة‌، و الحیوة‌، إلی غیر ذلک‌"}}. نه‌ اینکه‌ حقایق‌ آنها مانند موجودات‌ عالم‌، محدود هستند؛ و در مقام‌ ذات‌ فانی‌ و مستهلک‌؛ و نه‌ اینکه‌ این‌ معانی‌ را صِرف‌ اسم‌ و از ضیق‌ تعبیر بدانیم‌. {{عربی|"بل‌ واجب‌ الوجود فی‌ مقام‌ ذاته‌ وجودٌ کلُّه‌، وجوبٌ کلُّهُ، علم‌ کلّه‌، قدرة‌ کلّه‌، حیوة‌ کلّه‌، مرجع‌ جمیع این‌ مطالب‌ آن‌ است‌ که‌: هو صرف‌ الوجود و صرفُ الشَّی‌ کُلُّ الشَّی‌"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>.
خط ۵۳: خط ۵۵:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
| تصویر = 11253.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[سید مرتضی حسینی شاهرودی|حسینی شاهرودی]]]]
| تصویر = 11253.jpg
| پاسخ‌دهنده = سید مرتضی حسینی شاهرودی|حسینی شاهرودی]]]]
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
خط ۶۱: خط ۶۴:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین صداقت؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین صداقت؛
| تصویر = 1368158.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی اکبر صداقت]]]]
| تصویر = 1368158.jpg
| پاسخ‌دهنده = سید علی اکبر صداقت]]]]
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
خط ۷۷: خط ۸۱:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۸. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۸. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
| تصویر = 1368238.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[محمد حسین نصیری|نصیری]]]]
| تصویر = 1368238.jpg
| پاسخ‌دهنده = محمد حسین نصیری|نصیری]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در این‌باره گفته است:   
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در این‌باره گفته است:   
::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا می‏‌داند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمی‏‌رسند، اما انسان می‏‌توان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی می‌باشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب می‌باشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد می‌تواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا می‌یابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده می‌نماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت می‌گردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه می‌باشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید می‌دانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی‏ غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا می‏‌داند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمی‏‌رسند، اما انسان می‏‌توان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی می‌باشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب می‌باشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد می‌تواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا می‌یابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده می‌نماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت می‌گردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه می‌باشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید می‌دانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی‏ غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
خط ۹۸: خط ۱۰۳:
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
| تصویر = 11792.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[منصف علی مطهری]]]]
| تصویر = 11792.jpg
| پاسخ‌دهنده = منصف علی مطهری]]]]
::::::آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش