پرش به محتوا

معجزات امام مهدی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-| پاسخ‌دهنده = ]] :::::: +| پاسخ‌دهنده = | پاسخ = )
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-|تپس|بندانگشتی|100px|right| + | پاسخ‌دهنده = ))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-| پاسخ‌دهنده = ]] :::::: +| پاسخ‌دهنده = | پاسخ = ))
خط ۹۰: خط ۹۰:
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. نویسندگان کتاب [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. نویسندگان کتاب [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]؛
| تصویر = 991395.jpg
| تصویر = 991395.jpg
| پاسخ‌دهنده = ]]
| پاسخ‌دهنده =
::::::نویسندگان کتاب ''«[[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]»'' در این باره گفته‌اند:
| پاسخ = نویسندگان کتاب ''«[[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]»'' در این باره گفته‌اند:
::::::«یکی از فرازهای خواندنی زندگی [[امام مهدی]]{{ع}} در سال‌های نخستین تولد و پیش از دوران [[غیبت]]، [[معجزه‌ها]] و کرامات‌هایی است که به وسیله آن [[حضرت]]، انجام گرفته و معمولاً این بخش از حیات آن آیت بزرگ الهی،  مورد [[غفلت]] واقع شده است. ما تنها یک نمونه از آن‌ها را می‌آوریم: [[ابراهیم بن احمد نیشابوری]] گوید: زمانی که [[عمرو بن عوف]]<ref>که فرمانروایی ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت</ref> قصد کشتن مرا کرد، به شدت بیمناک شدم و [[وحشت]] همه وجود را فرا گرفت. پس با [[خاندان]] و [[دوستان]] خود خداحافظی کرده و رو به جانب خانه [[امام عسکری]]{{ع}} کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه [[امام]]{{ع}} وارد شدم، در کنار [[امام عسکری]]{{ع}} پسری دیدم که رویش مانند شب چهاردهم می‌درخشید، به گونه‌ای که [[نور]] سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم یعنی [[ترس]] از کشته شدن و تصمیم به فرار فراموش کنم. در این هنگام آن کودک به من گفت: ای [[ابراهیم]]! نیازی به گریختن نیست. به زودی [[خدای متعال]]، شرّ او را از تو دور خواهد کرد. حیرتم بیشتر شد. به [[امام عسکری]]{{ع}} گفتم: فدای شما شوم! این پسر کیست که از دورن من خبر می‌دهد؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: او [[فرزند من]] و [[جانشین]] پس از من است... [[ابراهیم]] گوید: بیرون [[آدم]]؛ در حالی که به [[لطف خداوند]] امیدوار بودم و به آنچه از [[امام مهدی|امام دوازدهم]]، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن [[عمرو بن عوف]]، [[بشارت]] داد".<ref>اثبات الهداة، ج ۳، فصل ۷، ص ۷۰۰.</ref> نیز در روایتی که جناب [[حکیمه]] عمه بزرگوار [[امام عسکری]]{{ع}} درباره ولادت [[امام مهدی]]{{ع}} [[نقل]] کرده، آمده است: چون روز هفتم فرا رسید، آمدم و [[سلام]] کردم و نشستم. [[امام]] فرمود: فرزندم را نزد من آور. من سرورم را آوردم... [[امام]] فرمود: فرزندم! سخن بگوی. نوزاد لب بگشود و پس از گواهی به [[یگانگی]] [[خداوند]] و [[درود]] بر [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} و پدران بزرگوارش، این [[آیات]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن| وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ}}<ref> و ما اراده کردیم و بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پا برجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانش، آنچه را از آن‌ها [= بنی اسرائیل] بیم داشتند، نشان دهیم؛ سوره قصص، آیه: ۵- ۶ .</ref><ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، ح ۱، ص ۱۴۳.</ref>»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۱، ص ۶۱ - ۶۲.</ref>.
::::::«یکی از فرازهای خواندنی زندگی [[امام مهدی]]{{ع}} در سال‌های نخستین تولد و پیش از دوران [[غیبت]]، [[معجزه‌ها]] و کرامات‌هایی است که به وسیله آن [[حضرت]]، انجام گرفته و معمولاً این بخش از حیات آن آیت بزرگ الهی،  مورد [[غفلت]] واقع شده است. ما تنها یک نمونه از آن‌ها را می‌آوریم: [[ابراهیم بن احمد نیشابوری]] گوید: زمانی که [[عمرو بن عوف]]<ref>که فرمانروایی ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت</ref> قصد کشتن مرا کرد، به شدت بیمناک شدم و [[وحشت]] همه وجود را فرا گرفت. پس با [[خاندان]] و [[دوستان]] خود خداحافظی کرده و رو به جانب خانه [[امام عسکری]]{{ع}} کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه [[امام]]{{ع}} وارد شدم، در کنار [[امام عسکری]]{{ع}} پسری دیدم که رویش مانند شب چهاردهم می‌درخشید، به گونه‌ای که [[نور]] سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم یعنی [[ترس]] از کشته شدن و تصمیم به فرار فراموش کنم. در این هنگام آن کودک به من گفت: ای [[ابراهیم]]! نیازی به گریختن نیست. به زودی [[خدای متعال]]، شرّ او را از تو دور خواهد کرد. حیرتم بیشتر شد. به [[امام عسکری]]{{ع}} گفتم: فدای شما شوم! این پسر کیست که از دورن من خبر می‌دهد؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: او [[فرزند من]] و [[جانشین]] پس از من است... [[ابراهیم]] گوید: بیرون [[آدم]]؛ در حالی که به [[لطف خداوند]] امیدوار بودم و به آنچه از [[امام مهدی|امام دوازدهم]]، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن [[عمرو بن عوف]]، [[بشارت]] داد".<ref>اثبات الهداة، ج ۳، فصل ۷، ص ۷۰۰.</ref> نیز در روایتی که جناب [[حکیمه]] عمه بزرگوار [[امام عسکری]]{{ع}} درباره ولادت [[امام مهدی]]{{ع}} [[نقل]] کرده، آمده است: چون روز هفتم فرا رسید، آمدم و [[سلام]] کردم و نشستم. [[امام]] فرمود: فرزندم را نزد من آور. من سرورم را آوردم... [[امام]] فرمود: فرزندم! سخن بگوی. نوزاد لب بگشود و پس از گواهی به [[یگانگی]] [[خداوند]] و [[درود]] بر [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} و پدران بزرگوارش، این [[آیات]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن| وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ}}<ref> و ما اراده کردیم و بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پا برجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانش، آنچه را از آن‌ها [= بنی اسرائیل] بیم داشتند، نشان دهیم؛ سوره قصص، آیه: ۵- ۶ .</ref><ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، ح ۱، ص ۱۴۳.</ref>»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۱، ص ۶۱ - ۶۲.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش