پرش به محتوا

علت تفاوت احادیث اهل سنت و تشیع در مهدویت چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۲۰: خط ۲۰:
::::::[[آیت الله]] '''[[ابراهیم امینی]]'''، در کتاب ''«[[دادگستر جهان (کتاب)|دادگستر جهان]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::[[آیت الله]] '''[[ابراهیم امینی]]'''، در کتاب ''«[[دادگستر جهان (کتاب)|دادگستر جهان]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«ظاهرا علت قضیه این باشد که موضوع [[مهدویت]]، در [[عصر]] خلفای [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] یک جنبه کاملا سیاسی پیدا کرده بود، به‌طوری که [[نقل]] و ضبط [[احادیث]] مربوط به [[مهدی موعود]] آنهم با [[علائم]] و مشخصاتش، مخصوصا موضوع [[غیبت]] و [[قیام]]، کاملا آزاد نبوده است. خلفای [[عصر]]، نسبت به جمع و تدوین [[احادیث]]، مخصوصا داستان [[غایب]] شدن [[مهدی]] و [[قیام]] او کاملا حساسیت داشتند. بطوری که می‌توان حدس زد حتی نسبت به الفاظ [[غیبت]] و [[قیام]] و [[خروج]] هم حساس بوده‌اند.
::::::«ظاهرا علت قضیه این باشد که موضوع [[مهدویت]]، در [[عصر]] خلفای [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] یک جنبه کاملا سیاسی پیدا کرده بود، به‌طوری که [[نقل]] و ضبط [[احادیث]] مربوط به [[مهدی موعود]] آنهم با [[علائم]] و مشخصاتش، مخصوصا موضوع [[غیبت]] و [[قیام]]، کاملا آزاد نبوده است. خلفای [[عصر]]، نسبت به جمع و تدوین [[احادیث]]، مخصوصا داستان [[غایب]] شدن [[مهدی]] و [[قیام]] او کاملا حساسیت داشتند. بطوری که می‌توان حدس زد حتی نسبت به الفاظ [[غیبت]] و [[قیام]] و [[خروج]] هم حساس بوده‌اند.
::::::شما نیز، اگر به [[تاریخ]] مراجعه کنید و اوضاع بحرانی و حوادث سیاسی [[عصر]] [[خلافت]] [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] را در نظر مجسم سازید حدس مرا تأیید خواهید کرد.
 
::::::ما نمی‌توانیم در این وقت کم و مجال کوتاه، حوادث و وقایع مهم و شایان توجه آن اعصار را بررسی کنیم. لکن برای اثبات مقصد ناچاریم به دو مطلب اشاره نماییم:
شما نیز، اگر به [[تاریخ]] مراجعه کنید و اوضاع بحرانی و حوادث سیاسی [[عصر]] [[خلافت]] [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] را در نظر مجسم سازید حدس مرا تأیید خواهید کرد.
 
ما نمی‌توانیم در این وقت کم و مجال کوتاه، حوادث و وقایع مهم و شایان توجه آن اعصار را بررسی کنیم. لکن برای اثبات مقصد ناچاریم به دو مطلب اشاره نماییم:
::::::مطلب اول: داستان [[مهدویت]] چون ریشه عمیق دینی داشت و خود [[پیامبر خاتم|پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[خبر]] داده بود که در زمانی که [[کفر]] و بی‌دینی شایع شود و [[ظلم]] و [[ستم]] فراوان گردد [[مهدی موعود]] [[قیام]] می‌کند و اوضاع آشفته [[جهان]] را [[اصلاح]] می‌نماید، به همین جهت [[مسلمانان]] همواره آن موضوع را به‌عنوان یک تکیه‌گاه نیرومند و حادثه مهم تسلی‌بخش می‌شناختند و همیشه در [[انتظار]] وقوعش بودند.
::::::مطلب اول: داستان [[مهدویت]] چون ریشه عمیق دینی داشت و خود [[پیامبر خاتم|پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[خبر]] داده بود که در زمانی که [[کفر]] و بی‌دینی شایع شود و [[ظلم]] و [[ستم]] فراوان گردد [[مهدی موعود]] [[قیام]] می‌کند و اوضاع آشفته [[جهان]] را [[اصلاح]] می‌نماید، به همین جهت [[مسلمانان]] همواره آن موضوع را به‌عنوان یک تکیه‌گاه نیرومند و حادثه مهم تسلی‌بخش می‌شناختند و همیشه در [[انتظار]] وقوعش بودند.
::::::مخصوصا در مواقع بحرانی و طغیان [[ظلم]] و [[ستم]] که از همه‌جا مأیوس می‌شدند [[عقیده]] مزبور زنده و شایع‌تر می‌شد و اصلاح‌طلبان و گاهی هم سودجویان از آن بهره‌برداری می‌کردند.
 
::::::نخستین کسی که خواست از [[عقیده]] [[مهدویت]] که ریشه مذهبی داشت استفاده کند [[مختار]] بود. بعد از حادثه جانسوز [[کربلا]] [[مختار]] قصد داشت از قاتلین [[کربلا]] [[انتقام]] گیرد و [[حکومت]] آنان را منقرض سازد لکن [[دید]] [[بنی هاشم]] و [[شیعیان]] از قبضه نمودن [[خلافت]] اسلامی مأیوسند. چاره را در آن [[دید]] که از [[عقیده]] [[مهدویت]] استفاده کند و به وسیله احیای آن فکر، ملت را امیدوار سازد. چون [[محمد بن حنفیه]] همنام و هم‌کنیه [[رسول خدا]] {{صل}} بود یعنی یکی از [[علائم]] [[مهدی]] در او وجود داشت، [[مختار]] از این فرصت استفاده کرد، [[محمد]] را به‌عنوان [[مهدی موعود]] و خودش را وزیر و فرستاده او معرفی نمود. به [[مردم]] گفت: [[محمد بن حنفیه]] همان [[مهدی موعود]] [[اسلام]] است. در این زمان که [[ظلم]] و [[ستم]] به انتها رسیده و [[حسین بن علی]] {{ع}} و [[جوانان]] و اصحابش با لب تشنه در [[کربلا]] شهید شده‌اند، قصد [[نهضت]] دارد تا از قاتلان [[کربلا]] [[انتقام]] گیرد و [[جهان]] فاسد را [[اصلاح]] کند، منهم از جانب او وزیر و [[مأمور]] هستم. [[مختار]] به این وسیله نهضتی برپا ساخت و گروهی از قاتلین را به قتل رسانید در واقع این اولین نهضتی بود که بدین عنوان برپا شد و در مقابل دستگاه [[خلافت]] [[قیام]] کرد.
مخصوصا در مواقع بحرانی و طغیان [[ظلم]] و [[ستم]] که از همه‌جا مأیوس می‌شدند [[عقیده]] مزبور زنده و شایع‌تر می‌شد و اصلاح‌طلبان و گاهی هم سودجویان از آن بهره‌برداری می‌کردند.
::::::دومین کسی که خواست از [[عقیده]] [[مهدویت]] بهره‌برداری کند ابو مسلم [[خراسانی]] بود. ابو مسلم [[نهضت]] وسیع و دامنه‌داری را در خراسان‌ برپا ساخت، به‌عنوان [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} و [[جوانان]] و یارانش که در حادثه جانسوز [[کربلا]] کشته شده بودند و خونخواهی [[زید بن علی]] بن [[حسین]] که در زمان هشام بن [[عبد]] الملک با وضع فجیعی کشته شده بود و خونخواهی یحیی بن [[زید]] که در زمان [[خلافت]] ولید به قتل رسیده بود، در مقابل دستگاه [[ستمکار]] [[خلافت]] [[بنی امیه]] [[قیام]] کرد. گروهی از [[مردم]]، خود ابو مسلم را [[مهدی موعود]] می‌پنداشتند، و گروهی دیگر، او را به‌عنوان مقدمه [[ظهور]] و از [[علائم]] [[مهدی]] می‌دانستند که با [[پرچم‌های سیاه]] از جانب [[خراسان]] می‌آید. در این پیکار عمومی علویین و [[بنی عباس]] و سایر [[مسلمانان]] در یک صف قرار داشتند. دست به دست هم دادند و با اتحاد کامل، دودمان [[بنی امیه]] و عمالشان را از مسند [[خلافت]] اسلامی کنار زدند.
 
::::::این [[نهضت]] ریشه‌دار گرچه به‌عنوان گرفتن [[حق]] مغصوب [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} و خونخواهی مقتولین بی‌گناه علویین برپا شد، بعضی از رؤسای [[انقلاب]] هم شاید تصمیم داشتند که [[خلافت]] را به علویین تحویل بدهند، لکن [[بنی عباس]] و عمالشان در این میانه با یک زرنگی فوق العاده و نیرنگ جالبی [[نهضت]] را از مسیر حقیقی [[منحرف]] ساختند، [[حکومت]] علویین را که تا آستانه خانه آنان آمده بود قبضه نمودند، خودشان را به‌عنوان [[اهل بیت]] [[پیغمبر]] {{صل}} قالب زدند و در مسند [[خلافت]] اسلامی قرار گرفتند.
نخستین کسی که خواست از [[عقیده]] [[مهدویت]] که ریشه مذهبی داشت استفاده کند [[مختار]] بود. بعد از حادثه جانسوز [[کربلا]] [[مختار]] قصد داشت از قاتلین [[کربلا]] [[انتقام]] گیرد و [[حکومت]] آنان را منقرض سازد لکن [[دید]] [[بنی هاشم]] و [[شیعیان]] از قبضه نمودن [[خلافت]] اسلامی مأیوسند. چاره را در آن [[دید]] که از [[عقیده]] [[مهدویت]] استفاده کند و به وسیله احیای آن فکر، ملت را امیدوار سازد. چون [[محمد بن حنفیه]] همنام و هم‌کنیه [[رسول خدا]] {{صل}} بود یعنی یکی از [[علائم]] [[مهدی]] در او وجود داشت، [[مختار]] از این فرصت استفاده کرد، [[محمد]] را به‌عنوان [[مهدی موعود]] و خودش را وزیر و فرستاده او معرفی نمود. به [[مردم]] گفت: [[محمد بن حنفیه]] همان [[مهدی موعود]] [[اسلام]] است. در این زمان که [[ظلم]] و [[ستم]] به انتها رسیده و [[حسین بن علی]] {{ع}} و [[جوانان]] و اصحابش با لب تشنه در [[کربلا]] شهید شده‌اند، قصد [[نهضت]] دارد تا از قاتلان [[کربلا]] [[انتقام]] گیرد و [[جهان]] فاسد را [[اصلاح]] کند، منهم از جانب او وزیر و [[مأمور]] هستم. [[مختار]] به این وسیله نهضتی برپا ساخت و گروهی از قاتلین را به قتل رسانید در واقع این اولین نهضتی بود که بدین عنوان برپا شد و در مقابل دستگاه [[خلافت]] [[قیام]] کرد.
::::::در این [[نهضت]] بزرگ ملت پیروز شد و توانست دست خلفاء [[ستمکار]] [[بنی امیه]] را از [[خلافت]] اسلامی کوتاه کند. [[مردم]] خوشنود بودند که شر خلفاء [[ظالم]] [[اموی]] را از سر خودشان کوتاه کرده‌اند، به علاوه [[حق]] را به حقدار رسانده‌اند و [[خلافت]] اسلامی را به [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} برگردانده‌اند. علویین نیز تا حدی خوشنود بودند که گرچه خودشان به [[خلافت]] نرسیدند، لکن اقلا از [[ظلم]] و [[ستم]] دودمان [[اموی]] راحت شدند. افراد ملت از این [[پیروزی]] شادمان بودند و برای [[اصلاح]] اوضاع عمومی کشور و پیشرفت و ترقی [[اسلام]] و بهبودی حال خودشان خواب‌های طلایی می‌دیدند و بهمدیگر نویدها می‌دادند. لکن چندی نپایید که از [[خواب]] خوش بیدار شدند. دیدند اوضاع چندان تفاوتی نکرده و [[حکومت بنی عباس]] نیز با [[حکومت]] [[بنی امیه]] از یک قماش است. همه‌اش ریاست‌خواهی و خوشگذرانی و حیف‌ومیل [[اموال عمومی]] است و از [[عدل]] و داد و اصلاحات و [[اجرای احکام]] الهی‌ خبری نیست. کم‌کم افراد از [[خواب]] بیدار می‌شدند و به اشتباهات گذشته و نیرنگ [[بنی عباس]] پی می‌بردند.
 
::::::[[سادات]] [[علوی]] نیز دیدند [[رفتار]] [[بنی عباس]] نسبت به آنان و نسبت به [[اسلام]] و [[مسلمانان]] چندان تفاوتی با [[رفتار]] [[بنی امیه]] ندارد. چاره‌ای نبود جز اینکه [[مبارزه]] را از نو شروع کنند و با خلفای [[بنی عباس]] نیز بجنگند. [[بهترین]] افرادی که ممکن بود به وسیله آنان نهضتی برپا ساخت اولاد [[علی]] و [[فاطمه]] {{ع}} بود. زیرا اولا در میان آنان افراد شایسته و پاکدامن و فداکار و دانشمند پیدا می‌شدند که برای [[خلافت]] از همه‌کس سزاوارتر بودند، ثانیا فرزندان حقیقی [[پیغمبر]] {{صل}} بودند و از جهت انتساب به آنجناب محبوبیت داشتند. ثالثا جنبه مظلومیت داشتند و [[حقوق]] مشروعشان، پایمال شده بود. توده ملت تدریجا به سوی [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} متوجه می‌شدند. هرچه [[ظلم]] و [[ستم]] و دیکتاتوری خلفای [[بنی عباس]] زیادتر می‌شد به همان مقدار بر محبوبیت [[اهل بیت]] افزوده می‌شد و آنان را به [[مبارزه]] با بیدادگری و شورش علیه دستگاه تشویق و تحریک می‌نمود. [[نهضت]] ملت و [[قیام]] علویین شروع شد. گاهگاهی اطراف یکی از آنان را می‌گرفتند و [[نهضت]] و غوغایی برپا می‌کردند. گاهی هم [[صلاح]] می‌دیدند که از [[عقیده]] [[مهدویت]] که از زمان [[پیغمبر]] {{صل}} باقی مانده و در مغز [[مسلمانان]] نفوذ نموده بود بهره‌برداری نمایند و [[رهبر]] [[انقلاب]] را [[مهدی موعود]] معرفی نمایند. در اینجا بود که دستگاه [[خلافت]] [[بنی عباس]]، با رقیبان سرسخت و دلیر و دانشمند و محبوبی مواجه شد. خلفای [[بنی عباس]] [[سادات]] [[علوی]] را به خوبی میشناختند، از لیاقت ذاتی و [[فداکاری]] و آبروی ملی و [[شرافت]] خانوادگی آنان باخبر بودند، به علاوه از بشارتهایی که [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} درباره [[مهدی موعود]] داده بود اطلاع داشتند. می‌دانستند که بر طبق اخباری که از [[پیغمبر]] {{صل}} رسیده، [[مهدی موعود]] که یکی از فرزندان زهرا {{ع}} است عاقبت [[قیام]] می‌کند و با [[ستمکاران]] [[مبارزه]] خواهد نمود و [[پیروزی]] او را هم حتمی می‌دانستند. از داستان [[مهدی]] و مقدار تأثیر و نفوذ معنوی این [[عقیده]] در [[مردم]] باخبر بودند. بدین‌جهت می‌توان گفت که: بزرگترین خطری که متوجه دستگاه [[خلافت]] [[بنی عباس]] می‌شد از [[ناحیه]] همان [[سادات]] [[علوی]] بود. همان‌ها بودند که آسایش روانی و [[خواب]] خوش را از [[خلفا]] و عمالشان سلب نموده بودند. البته‌ [[خلفا]] هم [[کمال]] سعی و جدیت را به خرج می‌دادند که [[مردم]] را از دور علویین پراکنده سازند و از هرگونه تجمع و [[نهضت]] و قیامی مانع شوند. مخصوصا درباره افراد بنام و سرشناس علویین [[کمال]] مراقبت را به خرج می‌دادند.
دومین کسی که خواست از [[عقیده]] [[مهدویت]] بهره‌برداری کند ابو مسلم [[خراسانی]] بود. ابو مسلم [[نهضت]] وسیع و دامنه‌داری را در خراسان‌ برپا ساخت، به‌عنوان [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} و [[جوانان]] و یارانش که در حادثه جانسوز [[کربلا]] کشته شده بودند و خونخواهی [[زید بن علی]] بن [[حسین]] که در زمان هشام بن [[عبد]] الملک با وضع فجیعی کشته شده بود و خونخواهی یحیی بن [[زید]] که در زمان [[خلافت]] ولید به قتل رسیده بود، در مقابل دستگاه [[ستمکار]] [[خلافت]] [[بنی امیه]] [[قیام]] کرد. گروهی از [[مردم]]، خود ابو مسلم را [[مهدی موعود]] می‌پنداشتند، و گروهی دیگر، او را به‌عنوان مقدمه [[ظهور]] و از [[علائم]] [[مهدی]] می‌دانستند که با [[پرچم‌های سیاه]] از جانب [[خراسان]] می‌آید. در این پیکار عمومی علویین و [[بنی عباس]] و سایر [[مسلمانان]] در یک صف قرار داشتند. دست به دست هم دادند و با اتحاد کامل، دودمان [[بنی امیه]] و عمالشان را از مسند [[خلافت]] اسلامی کنار زدند.
::::::یعقوبی می‌نویسد: [[موسی]] [[هادی]] در جستجو و دستگیری طالبیین بسیار کوشش می‌کرد. آنان را در [[ترس]] و وحشت قرار داده بود. به تمام شهرستان‌ها بخشنامه فرستاد که در هرکجا فردی از طالبیین پیدا شد دستگیرش کنید و به‌سوی من روانه‌اش سازید<ref>تاریخ یعقوبی چاپ نجف سال ۱۳۸۴ هجری، ج ۳، ص ۱۴۲.</ref>.
 
::::::ابو الفرج می‌نویسد: وقتی [[منصور]] به [[خلافت]] رسید تمام همش این بود که [[محمد بن عبد الله بن حسن]] را دستگیر کند و از او و مقصدش اطلاعی به دست آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص ۱۴۳.</ref>»<ref>[[ابراهیم امینی|امینی، ابراهیم]]، [[دادگستر جهان (کتاب)|دادگستر جهان]]، ص ۱۶۲-۱۶۵.</ref>.
این [[نهضت]] ریشه‌دار گرچه به‌عنوان گرفتن [[حق]] مغصوب [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} و خونخواهی مقتولین بی‌گناه علویین برپا شد، بعضی از رؤسای [[انقلاب]] هم شاید تصمیم داشتند که [[خلافت]] را به علویین تحویل بدهند، لکن [[بنی عباس]] و عمالشان در این میانه با یک زرنگی فوق العاده و نیرنگ جالبی [[نهضت]] را از مسیر حقیقی [[منحرف]] ساختند، [[حکومت]] علویین را که تا آستانه خانه آنان آمده بود قبضه نمودند، خودشان را به‌عنوان [[اهل بیت]] [[پیغمبر]] {{صل}} قالب زدند و در مسند [[خلافت]] اسلامی قرار گرفتند.
 
در این [[نهضت]] بزرگ ملت پیروز شد و توانست دست خلفاء [[ستمکار]] [[بنی امیه]] را از [[خلافت]] اسلامی کوتاه کند. [[مردم]] خوشنود بودند که شر خلفاء [[ظالم]] [[اموی]] را از سر خودشان کوتاه کرده‌اند، به علاوه [[حق]] را به حقدار رسانده‌اند و [[خلافت]] اسلامی را به [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} برگردانده‌اند. علویین نیز تا حدی خوشنود بودند که گرچه خودشان به [[خلافت]] نرسیدند، لکن اقلا از [[ظلم]] و [[ستم]] دودمان [[اموی]] راحت شدند. افراد ملت از این [[پیروزی]] شادمان بودند و برای [[اصلاح]] اوضاع عمومی کشور و پیشرفت و ترقی [[اسلام]] و بهبودی حال خودشان خواب‌های طلایی می‌دیدند و بهمدیگر نویدها می‌دادند. لکن چندی نپایید که از [[خواب]] خوش بیدار شدند. دیدند اوضاع چندان تفاوتی نکرده و [[حکومت بنی عباس]] نیز با [[حکومت]] [[بنی امیه]] از یک قماش است. همه‌اش ریاست‌خواهی و خوشگذرانی و حیف‌ومیل [[اموال عمومی]] است و از [[عدل]] و داد و اصلاحات و [[اجرای احکام]] الهی‌ خبری نیست. کم‌کم افراد از [[خواب]] بیدار می‌شدند و به اشتباهات گذشته و نیرنگ [[بنی عباس]] پی می‌بردند.
 
[[سادات]] [[علوی]] نیز دیدند [[رفتار]] [[بنی عباس]] نسبت به آنان و نسبت به [[اسلام]] و [[مسلمانان]] چندان تفاوتی با [[رفتار]] [[بنی امیه]] ندارد. چاره‌ای نبود جز اینکه [[مبارزه]] را از نو شروع کنند و با خلفای [[بنی عباس]] نیز بجنگند. [[بهترین]] افرادی که ممکن بود به وسیله آنان نهضتی برپا ساخت اولاد [[علی]] و [[فاطمه]] {{ع}} بود. زیرا اولا در میان آنان افراد شایسته و پاکدامن و فداکار و دانشمند پیدا می‌شدند که برای [[خلافت]] از همه‌کس سزاوارتر بودند، ثانیا فرزندان حقیقی [[پیغمبر]] {{صل}} بودند و از جهت انتساب به آنجناب محبوبیت داشتند. ثالثا جنبه مظلومیت داشتند و [[حقوق]] مشروعشان، پایمال شده بود. توده ملت تدریجا به سوی [[خاندان]] [[پیغمبر]] {{صل}} متوجه می‌شدند. هرچه [[ظلم]] و [[ستم]] و دیکتاتوری خلفای [[بنی عباس]] زیادتر می‌شد به همان مقدار بر محبوبیت [[اهل بیت]] افزوده می‌شد و آنان را به [[مبارزه]] با بیدادگری و شورش علیه دستگاه تشویق و تحریک می‌نمود. [[نهضت]] ملت و [[قیام]] علویین شروع شد. گاهگاهی اطراف یکی از آنان را می‌گرفتند و [[نهضت]] و غوغایی برپا می‌کردند. گاهی هم [[صلاح]] می‌دیدند که از [[عقیده]] [[مهدویت]] که از زمان [[پیغمبر]] {{صل}} باقی مانده و در مغز [[مسلمانان]] نفوذ نموده بود بهره‌برداری نمایند و [[رهبر]] [[انقلاب]] را [[مهدی موعود]] معرفی نمایند. در اینجا بود که دستگاه [[خلافت]] [[بنی عباس]]، با رقیبان سرسخت و دلیر و دانشمند و محبوبی مواجه شد. خلفای [[بنی عباس]] [[سادات]] [[علوی]] را به خوبی میشناختند، از لیاقت ذاتی و [[فداکاری]] و آبروی ملی و [[شرافت]] خانوادگی آنان باخبر بودند، به علاوه از بشارتهایی که [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} درباره [[مهدی موعود]] داده بود اطلاع داشتند. می‌دانستند که بر طبق اخباری که از [[پیغمبر]] {{صل}} رسیده، [[مهدی موعود]] که یکی از فرزندان زهرا {{ع}} است عاقبت [[قیام]] می‌کند و با [[ستمکاران]] [[مبارزه]] خواهد نمود و [[پیروزی]] او را هم حتمی می‌دانستند. از داستان [[مهدی]] و مقدار تأثیر و نفوذ معنوی این [[عقیده]] در [[مردم]] باخبر بودند. بدین‌جهت می‌توان گفت که: بزرگترین خطری که متوجه دستگاه [[خلافت]] [[بنی عباس]] می‌شد از [[ناحیه]] همان [[سادات]] [[علوی]] بود. همان‌ها بودند که آسایش روانی و [[خواب]] خوش را از [[خلفا]] و عمالشان سلب نموده بودند. البته‌ [[خلفا]] هم [[کمال]] سعی و جدیت را به خرج می‌دادند که [[مردم]] را از دور علویین پراکنده سازند و از هرگونه تجمع و [[نهضت]] و قیامی مانع شوند. مخصوصا درباره افراد بنام و سرشناس علویین [[کمال]] مراقبت را به خرج می‌دادند.
 
یعقوبی می‌نویسد: [[موسی]] [[هادی]] در جستجو و دستگیری طالبیین بسیار کوشش می‌کرد. آنان را در [[ترس]] و وحشت قرار داده بود. به تمام شهرستان‌ها بخشنامه فرستاد که در هرکجا فردی از طالبیین پیدا شد دستگیرش کنید و به‌سوی من روانه‌اش سازید<ref>تاریخ یعقوبی چاپ نجف سال ۱۳۸۴ هجری، ج ۳، ص ۱۴۲.</ref>.
 
ابو الفرج می‌نویسد: وقتی [[منصور]] به [[خلافت]] رسید تمام همش این بود که [[محمد بن عبد الله بن حسن]] را دستگیر کند و از او و مقصدش اطلاعی به دست آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص ۱۴۳.</ref>»<ref>[[ابراهیم امینی|امینی، ابراهیم]]، [[دادگستر جهان (کتاب)|دادگستر جهان]]، ص ۱۶۲-۱۶۵.</ref>.
{{پرسمان مهدویت در حدیث}}
{{پرسمان مهدویت در حدیث}}


۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش