علت تفاوت احادیث اهل سنت و تشیع در مهدویت چیست؟ (پرسش)

علت تفاوت احادیث اهل سنت و تشیع در مهدویت چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. در ذیل، پاسخ به این پرسش را بیابید. تلاش بر این است که پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه این پرسش، در یک پاسخ جامع اجمالی تدوین گردد. پرسش‌های وابسته به این سؤال در انتهای صفحه قرار دارند..

علت تفاوت احادیث اهل سنت و تشیع در مهدویت چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / مهدویت در اسلام / مهدویت در حدیث
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
ابراهیم امینی

آیت الله ابراهیم امینی، در کتاب «دادگستر جهان» در این‌باره گفته است:

«ظاهرا علت قضیه این باشد که موضوع مهدویت، در عصر خلفای بنی امیه و بنی عباس یک جنبه کاملا سیاسی پیدا کرده بود، به‌طوری که نقل و ضبط احادیث مربوط به مهدی موعود آنهم با علائم و مشخصاتش، مخصوصا موضوع غیبت و قیام، کاملا آزاد نبوده است. خلفای عصر، نسبت به جمع و تدوین احادیث، مخصوصا داستان غایب شدن مهدی و قیام او کاملا حساسیت داشتند. بطوری که می‌توان حدس زد حتی نسبت به الفاظ غیبت و قیام و خروج هم حساس بوده‌اند.

شما نیز، اگر به تاریخ مراجعه کنید و اوضاع بحرانی و حوادث سیاسی عصر خلافت بنی امیه و بنی عباس را در نظر مجسم سازید حدس مرا تأیید خواهید کرد.

ما نمی‌توانیم در این وقت کم و مجال کوتاه، حوادث و وقایع مهم و شایان توجه آن اعصار را بررسی کنیم. لکن برای اثبات مقصد ناچاریم به دو مطلب اشاره نماییم:

مطلب اول: داستان مهدویت چون ریشه عمیق دینی داشت و خود پیغمبر اکرم (ص) خبر داده بود که در زمانی که کفر و بی‌دینی شایع شود و ظلم و ستم فراوان گردد مهدی موعود قیام می‌کند و اوضاع آشفته جهان را اصلاح می‌نماید، به همین جهت مسلمانان همواره آن موضوع را به‌عنوان یک تکیه‌گاه نیرومند و حادثه مهم تسلی‌بخش می‌شناختند و همیشه در انتظار وقوعش بودند.

مخصوصا در مواقع بحرانی و طغیان ظلم و ستم که از همه‌جا مأیوس می‌شدند عقیده مزبور زنده و شایع‌تر می‌شد و اصلاح‌طلبان و گاهی هم سودجویان از آن بهره‌برداری می‌کردند.

نخستین کسی که خواست از عقیده مهدویت که ریشه مذهبی داشت استفاده کند مختار بود. بعد از حادثه جانسوز کربلا مختار قصد داشت از قاتلین کربلا انتقام گیرد و حکومت آنان را منقرض سازد لکن دید بنی هاشم و شیعیان از قبضه نمودن خلافت اسلامی مأیوسند. چاره را در آن دید که از عقیده مهدویت استفاده کند و به وسیله احیای آن فکر، ملت را امیدوار سازد. چون محمد بن حنفیه همنام و هم‌کنیه رسول خدا (ص) بود یعنی یکی از علائم مهدی در او وجود داشت، مختار از این فرصت استفاده کرد، محمد را به‌عنوان مهدی موعود و خودش را وزیر و فرستاده او معرفی نمود. به مردم گفت: محمد بن حنفیه همان مهدی موعود اسلام است. در این زمان که ظلم و ستم به انتها رسیده و حسین بن علی (ع) و جوانان و اصحابش با لب تشنه در کربلا شهید شده‌اند، قصد نهضت دارد تا از قاتلان کربلا انتقام گیرد و جهان فاسد را اصلاح کند، منهم از جانب او وزیر و مأمور هستم. مختار به این وسیله نهضتی برپا ساخت و گروهی از قاتلین را به قتل رسانید در واقع این اولین نهضتی بود که بدین عنوان برپا شد و در مقابل دستگاه خلافت قیام کرد.

دومین کسی که خواست از عقیده مهدویت بهره‌برداری کند ابو مسلم خراسانی بود. ابو مسلم نهضت وسیع و دامنه‌داری را در خراسان‌ برپا ساخت، به‌عنوان خونخواهی امام حسین (ع) و جوانان و یارانش که در حادثه جانسوز کربلا کشته شده بودند و خونخواهی زید بن علی بن حسین که در زمان هشام بن عبد الملک با وضع فجیعی کشته شده بود و خونخواهی یحیی بن زید که در زمان خلافت ولید به قتل رسیده بود، در مقابل دستگاه ستمکار خلافت بنی امیه قیام کرد. گروهی از مردم، خود ابو مسلم را مهدی موعود می‌پنداشتند، و گروهی دیگر، او را به‌عنوان مقدمه ظهور و از علائم مهدی می‌دانستند که با پرچم‌های سیاه از جانب خراسان می‌آید. در این پیکار عمومی علویین و بنی عباس و سایر مسلمانان در یک صف قرار داشتند. دست به دست هم دادند و با اتحاد کامل، دودمان بنی امیه و عمالشان را از مسند خلافت اسلامی کنار زدند.

این نهضت ریشه‌دار گرچه به‌عنوان گرفتن حق مغصوب خاندان پیغمبر (ص) و خونخواهی مقتولین بی‌گناه علویین برپا شد، بعضی از رؤسای انقلاب هم شاید تصمیم داشتند که خلافت را به علویین تحویل بدهند، لکن بنی عباس و عمالشان در این میانه با یک زرنگی فوق العاده و نیرنگ جالبی نهضت را از مسیر حقیقی منحرف ساختند، حکومت علویین را که تا آستانه خانه آنان آمده بود قبضه نمودند، خودشان را به‌عنوان اهل بیت پیغمبر (ص) قالب زدند و در مسند خلافت اسلامی قرار گرفتند.

در این نهضت بزرگ ملت پیروز شد و توانست دست خلفاء ستمکار بنی امیه را از خلافت اسلامی کوتاه کند. مردم خوشنود بودند که شر خلفاء ظالم اموی را از سر خودشان کوتاه کرده‌اند، به علاوه حق را به حقدار رسانده‌اند و خلافت اسلامی را به خاندان پیغمبر (ص) برگردانده‌اند. علویین نیز تا حدی خوشنود بودند که گرچه خودشان به خلافت نرسیدند، لکن اقلا از ظلم و ستم دودمان اموی راحت شدند. افراد ملت از این پیروزی شادمان بودند و برای اصلاح اوضاع عمومی کشور و پیشرفت و ترقی اسلام و بهبودی حال خودشان خواب‌های طلایی می‌دیدند و بهمدیگر نویدها می‌دادند. لکن چندی نپایید که از خواب خوش بیدار شدند. دیدند اوضاع چندان تفاوتی نکرده و حکومت بنی عباس نیز با حکومت بنی امیه از یک قماش است. همه‌اش ریاست‌خواهی و خوشگذرانی و حیف‌ومیل اموال عمومی است و از عدل و داد و اصلاحات و اجرای احکام الهی‌ خبری نیست. کم‌کم افراد از خواب بیدار می‌شدند و به اشتباهات گذشته و نیرنگ بنی عباس پی می‌بردند.

سادات علوی نیز دیدند رفتار بنی عباس نسبت به آنان و نسبت به اسلام و مسلمانان چندان تفاوتی با رفتار بنی امیه ندارد. چاره‌ای نبود جز اینکه مبارزه را از نو شروع کنند و با خلفای بنی عباس نیز بجنگند. بهترین افرادی که ممکن بود به وسیله آنان نهضتی برپا ساخت اولاد علی و فاطمه (ع) بود. زیرا اولا در میان آنان افراد شایسته و پاکدامن و فداکار و دانشمند پیدا می‌شدند که برای خلافت از همه‌کس سزاوارتر بودند، ثانیا فرزندان حقیقی پیغمبر (ص) بودند و از جهت انتساب به آنجناب محبوبیت داشتند. ثالثا جنبه مظلومیت داشتند و حقوق مشروعشان، پایمال شده بود. توده ملت تدریجا به سوی خاندان پیغمبر (ص) متوجه می‌شدند. هرچه ظلم و ستم و دیکتاتوری خلفای بنی عباس زیادتر می‌شد به همان مقدار بر محبوبیت اهل بیت افزوده می‌شد و آنان را به مبارزه با بیدادگری و شورش علیه دستگاه تشویق و تحریک می‌نمود. نهضت ملت و قیام علویین شروع شد. گاهگاهی اطراف یکی از آنان را می‌گرفتند و نهضت و غوغایی برپا می‌کردند. گاهی هم صلاح می‌دیدند که از عقیده مهدویت که از زمان پیغمبر (ص) باقی مانده و در مغز مسلمانان نفوذ نموده بود بهره‌برداری نمایند و رهبر انقلاب را مهدی موعود معرفی نمایند. در اینجا بود که دستگاه خلافت بنی عباس، با رقیبان سرسخت و دلیر و دانشمند و محبوبی مواجه شد. خلفای بنی عباس سادات علوی را به خوبی میشناختند، از لیاقت ذاتی و فداکاری و آبروی ملی و شرافت خانوادگی آنان باخبر بودند، به علاوه از بشارتهایی که پیغمبر اکرم (ص) درباره مهدی موعود داده بود اطلاع داشتند. می‌دانستند که بر طبق اخباری که از پیغمبر (ص) رسیده، مهدی موعود که یکی از فرزندان زهرا (ع) است عاقبت قیام می‌کند و با ستمکاران مبارزه خواهد نمود و پیروزی او را هم حتمی می‌دانستند. از داستان مهدی و مقدار تأثیر و نفوذ معنوی این عقیده در مردم باخبر بودند. بدین‌جهت می‌توان گفت که: بزرگترین خطری که متوجه دستگاه خلافت بنی عباس می‌شد از ناحیه همان سادات علوی بود. همان‌ها بودند که آسایش روانی و خواب خوش را از خلفا و عمالشان سلب نموده بودند. البته‌ خلفا هم کمال سعی و جدیت را به خرج می‌دادند که مردم را از دور علویین پراکنده سازند و از هرگونه تجمع و نهضت و قیامی مانع شوند. مخصوصا درباره افراد بنام و سرشناس علویین کمال مراقبت را به خرج می‌دادند.

یعقوبی می‌نویسد: موسی هادی در جستجو و دستگیری طالبیین بسیار کوشش می‌کرد. آنان را در ترس و وحشت قرار داده بود. به تمام شهرستان‌ها بخشنامه فرستاد که در هرکجا فردی از طالبیین پیدا شد دستگیرش کنید و به‌سوی من روانه‌اش سازید[۱].

ابو الفرج می‌نویسد: وقتی منصور به خلافت رسید تمام همش این بود که محمد بن عبد الله بن حسن را دستگیر کند و از او و مقصدش اطلاعی به دست آورد[۲]»[۳].

  1. منابع مختلف حدیثی مهدویت کدامند؟ (پرسش)
  2. احادیث مربوط به مهدویت کدامند؟ (پرسش)
  3. چه کسانی از صحابه احادیث مهدویت را نقل کرده‌‏اند؟ (پرسش)
  4. آیا در مسایل مختلف مهدویت از شیعه و سنی روایت داریم؟ (پرسش)
  5. علت تفاوت احادیث اهل سنت و تشیع در مهدویت چیست؟ (پرسش)
  6. آیا احادیث مهدویت تنها از طرق شیعه بوده و در سند همه آنها شیعه وجود دارد؟ (پرسش)
  7. مبنای مؤلفان حدیثی مصادر مهدویت چه بوده است؟ (پرسش)
  8. ویژگی‌های مهم احادیث مهدویت چیست؟ (پرسش)
  9. دلایل اعتبار روایات احادیث مهدویت چیست؟ (پرسش)
  10. آیا کسی از علمای اهل سنت منکر احادیث مهدویت شده است؟ (پرسش)
  11. چرا بخاری و مسلم احادیث مهدویت ‏را در صحاح خود ذکر نکرده‏‌اند؟ (پرسش)
  12. آیا کسی از علمای اهل سنت ادعای تواتر در احادیث مهدویت کرده است؟ (پرسش)
  13. چه کسانی قائل به صحت احادیث مهدویت شده‏‌اند؟ (پرسش)
  14. آیا احادیث مهدویت متعارض است؟ (پرسش)
  15. تعداد امامان و امر امامت به ویژه مهدویت در روایات چگونه مطرح شده است؟ (پرسش)

پانویس

  1. تاریخ یعقوبی چاپ نجف سال ۱۳۸۴ هجری، ج ۳، ص ۱۴۲.
  2. مقاتل الطالبیین، ص ۱۴۳.
  3. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، ص ۱۶۲-۱۶۵.