آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشتهاند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشتهاند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۵۲
، ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-::::::* +*)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)) |
||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
| پاسخدهنده = سید محمد حسین حسینی طهرانی | | پاسخدهنده = سید محمد حسین حسینی طهرانی | ||
| پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[امامشناسی ج۱۲ (کتاب)|امامشناسی]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[امامشناسی ج۱۲ (کتاب)|امامشناسی]]»'' در اینباره گفته است: | ||
*«موجودات آئینهها و ظروف برای تجلّی و درخشش علم ذات او است، و برای خدا هم بُخلی نیست که از علوم خود به غیر بدهد بهطور ظهور و تابش، خواه شعوری باشد که به یک مگس میدهد و یا علمی باشد که به افراد عادی انسان و جنّ و فرشته و حیوان عنایت میکند و یا علمی باشد که از خزانۀ خاصّ خود به امام و رسول مرحمت میکند. اگر آنان را بر [[علم غیب]]، و غیب الغیب، و بر سرّ و بر سرّ مستور، و سرّ مستسرّ، و بر خزانههای پنهان از دستبرد بشر و فرشته مطّلع گرداند این یک امر عادّی بوده و به قدر ذَرّۀ سر سوزنی از کبریائیّت و عظمت او کاسته نمیشود، بلکه عین کبریائیّت و عظمت و جمال اطلاقی اوست که در عوالم امکان موجودی را آئینۀ تمام نمای صفات خود بنماید»<ref>[http://www.maarefislam.com/fa/doreholomvamaarefislam/bookscontent/imamshenasi/imam12/imam12.1.htm امامشناسی ج۱۲.]</ref>. | |||
:::::«ائمّه{{عم}} دارای [[علم غیب]] بودهاند درباره علم غیب در "[[نهج البلاغه]]" سخنانی از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد است از قبیل {{عربی|"انّک تری ما أری و ... و ... لو شئت لأخبرت کلّ واحد منکم ... و لکن أخاف ان تکفروا فیّ برسول اللّه."}} و بسیاری از بزرگان و معاریف اهل تسنّن به این معنی معترفاند. ابن اثیر جزری گوید با سلسله اسناد خود از عثمان بن صهیب، از پدرش که <ref>{{عربی|"قال: قال علیّ: قال لی رسول اللّه{{صل}}: من اشقی الاوّلین؟ قلت: عاقر النّاقة، قال: صدقت. قال: فمن اشقی الآخرین؟ قلّت: لا علم لی یا رسول اللّه، قال: الّذی یضربک علی هذا- و اشار بیده الی یا فوخه- و کان یقول: وددت انّه قد انبعث اشقاکم فخضب هذه من هذه، یعنی لحیته من دم رأسه."}}"اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.</ref> صهیب از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} روایت میکند که [[پیامبر اکرم|رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: "شقیترین از پیشینیان کیست؟ گفتم: پی کننده شتر صالح. فرمود: راست گفتی، سپس فرمود: شقیترین از پسینیان کیست؟ گفتم: نمیدانم ای رسول خدا{{صل}}، فرمود: آن کسی که بر اینجا شمشیر بزند و اشاره کردند به استخوان سر [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}}. و آن حضرت بعضی از اوقات میفرمود: دوست دارم که شقیترین شما برانگیخته گردد و این را از این خضاب کند یعنی ریش مبارکش را از خون سرش". و سپس ابن اثیر گوید: <ref>{{عربی|"انّ علیّا جمع النّاس للبیعة فجاء عبد الرّحمن بن ملجم المرادیّ فردّه مرّتین، ثمّ قال: ما یحبس اشقاها؟! فواللّه لیخضبنّ هذه من هذه، (...)"}}"اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.</ref> "[[امام علی|علی]]{{ع}} تمام مردم را برای بیعت جمع نمود، عبد الرّحمن بن ملجم مرادی آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را ردّ کرد و سپس فرمود: چه چیز جلوگیر و مانع شقیترین امّت میشود، سوگند به خدا که ابن ملجم محاسن مرا از خون سرم خضاب میکند. و بعدا تمثّل جست به این شعر: کمربند خود را برای مرگ محکم کن چون مرگ به تو خواهد رسید، و از مرگ جزع و فزع نکن زمانی که در آستان تو فرود آید". و سپس گوید عثمان بن مغیره گفت که: <ref>{{عربی|"لمّا دخل شهر رمضان جعل علیّ یتعشّی لیلة عند الحسن، و لیلة عند الحسین، و لیلة عند عبد اللّه بن جعفر لا یزید علی ثلاث لقم، و یقول: یأتی امر اللّه و انا خمیص، و انّما هی لیلة او لیلتان"}}همان کتاب ص ۳۶ .</ref>، و نیز بعضی از جملات فوق در دو مقام در "الصواعق المحرقة" <ref>ص ۸۰ .</ref> ذکر شده است. "چون ماه رمضان داخل شد [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} یک شب در نزد [[امام حسن]]{{ع}} و یک شب در نزد [[امام حسین]]{{ع}} و یک شب در نزد عبد اللّه بن جعفر بود و زیاده از سه لقمه میل نمیفرمود و میفرمود: امر خدا میرسد و من باید در آن حال گرسنه باشم، یکی دو شب بیشتر نمانده است". و سپس گوید: <ref>{{عربی|"خرج علیّ لصلاة الفجر فاستقبله الاوزّ یصحن فی وجهه، قال: فجعلنا نطردهنّ عنه، فقال: دعوهنّ فانّهنّ نوائح، و خرج فاصیب. و هذا یدلّ علی انّه علم السّنة و الشّهر و اللّیلة الّتی یقتل فیها، و اللّه اعلم"}}.</ref> "[[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای نماز صبح از منزل بیرون شد مرغابیان در مواجهه با [[امام علی|علی]]{{ع}} به صیحه در آمدند. کثیر که راوی این حدیث است میگوید: ما شروع کردیم که مرغابیان را از آن حضرت دور کنیم، فرمود: آنها را به حال خود گذارید، آنها نوحه میکند بر من. حضرت خارج شد و در همان وقت ضربت به او رسید. و این دلالت دارد بر آنکه آن حضرت سال و ماه و شبی را که در آن شب شهید شده همه را میدانسته است، و خدا عالمتر است". و ابن حجر هیثمی گوید: <ref>{{عربی|"فلمّا کانت اللّیلة الّتی قتل فی صبیحتها اکثر الخروج و النّظر الی السّماء، و جعل یقول: و اللّه ما کذبت و لا کذبت و انّها اللّیلة الّتی وعدت."}}.</ref> "در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند بسیار از اطاق بیرون آمده و به آسمان نظر میکردند و میگفتند: سوگند به خدا که نه دروغ میگویم و نه دروغ به من گفته شده است، امشب همان شب میعاد من است".»<ref>[https://www.alefbalib.com/index.aspx?pid=14&GID=166968&ID=12992&LanguageSite=fa-IR امامشناسی ج۳، ص ۲۳ و ۲۴.]</ref> | :::::«ائمّه{{عم}} دارای [[علم غیب]] بودهاند درباره علم غیب در "[[نهج البلاغه]]" سخنانی از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد است از قبیل {{عربی|"انّک تری ما أری و ... و ... لو شئت لأخبرت کلّ واحد منکم ... و لکن أخاف ان تکفروا فیّ برسول اللّه."}} و بسیاری از بزرگان و معاریف اهل تسنّن به این معنی معترفاند. ابن اثیر جزری گوید با سلسله اسناد خود از عثمان بن صهیب، از پدرش که <ref>{{عربی|"قال: قال علیّ: قال لی رسول اللّه{{صل}}: من اشقی الاوّلین؟ قلت: عاقر النّاقة، قال: صدقت. قال: فمن اشقی الآخرین؟ قلّت: لا علم لی یا رسول اللّه، قال: الّذی یضربک علی هذا- و اشار بیده الی یا فوخه- و کان یقول: وددت انّه قد انبعث اشقاکم فخضب هذه من هذه، یعنی لحیته من دم رأسه."}}"اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.</ref> صهیب از [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} روایت میکند که [[پیامبر اکرم|رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: "شقیترین از پیشینیان کیست؟ گفتم: پی کننده شتر صالح. فرمود: راست گفتی، سپس فرمود: شقیترین از پسینیان کیست؟ گفتم: نمیدانم ای رسول خدا{{صل}}، فرمود: آن کسی که بر اینجا شمشیر بزند و اشاره کردند به استخوان سر [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}}. و آن حضرت بعضی از اوقات میفرمود: دوست دارم که شقیترین شما برانگیخته گردد و این را از این خضاب کند یعنی ریش مبارکش را از خون سرش". و سپس ابن اثیر گوید: <ref>{{عربی|"انّ علیّا جمع النّاس للبیعة فجاء عبد الرّحمن بن ملجم المرادیّ فردّه مرّتین، ثمّ قال: ما یحبس اشقاها؟! فواللّه لیخضبنّ هذه من هذه، (...)"}}"اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.</ref> "[[امام علی|علی]]{{ع}} تمام مردم را برای بیعت جمع نمود، عبد الرّحمن بن ملجم مرادی آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را ردّ کرد و سپس فرمود: چه چیز جلوگیر و مانع شقیترین امّت میشود، سوگند به خدا که ابن ملجم محاسن مرا از خون سرم خضاب میکند. و بعدا تمثّل جست به این شعر: کمربند خود را برای مرگ محکم کن چون مرگ به تو خواهد رسید، و از مرگ جزع و فزع نکن زمانی که در آستان تو فرود آید". و سپس گوید عثمان بن مغیره گفت که: <ref>{{عربی|"لمّا دخل شهر رمضان جعل علیّ یتعشّی لیلة عند الحسن، و لیلة عند الحسین، و لیلة عند عبد اللّه بن جعفر لا یزید علی ثلاث لقم، و یقول: یأتی امر اللّه و انا خمیص، و انّما هی لیلة او لیلتان"}}همان کتاب ص ۳۶ .</ref>، و نیز بعضی از جملات فوق در دو مقام در "الصواعق المحرقة" <ref>ص ۸۰ .</ref> ذکر شده است. "چون ماه رمضان داخل شد [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} یک شب در نزد [[امام حسن]]{{ع}} و یک شب در نزد [[امام حسین]]{{ع}} و یک شب در نزد عبد اللّه بن جعفر بود و زیاده از سه لقمه میل نمیفرمود و میفرمود: امر خدا میرسد و من باید در آن حال گرسنه باشم، یکی دو شب بیشتر نمانده است". و سپس گوید: <ref>{{عربی|"خرج علیّ لصلاة الفجر فاستقبله الاوزّ یصحن فی وجهه، قال: فجعلنا نطردهنّ عنه، فقال: دعوهنّ فانّهنّ نوائح، و خرج فاصیب. و هذا یدلّ علی انّه علم السّنة و الشّهر و اللّیلة الّتی یقتل فیها، و اللّه اعلم"}}.</ref> "[[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای نماز صبح از منزل بیرون شد مرغابیان در مواجهه با [[امام علی|علی]]{{ع}} به صیحه در آمدند. کثیر که راوی این حدیث است میگوید: ما شروع کردیم که مرغابیان را از آن حضرت دور کنیم، فرمود: آنها را به حال خود گذارید، آنها نوحه میکند بر من. حضرت خارج شد و در همان وقت ضربت به او رسید. و این دلالت دارد بر آنکه آن حضرت سال و ماه و شبی را که در آن شب شهید شده همه را میدانسته است، و خدا عالمتر است". و ابن حجر هیثمی گوید: <ref>{{عربی|"فلمّا کانت اللّیلة الّتی قتل فی صبیحتها اکثر الخروج و النّظر الی السّماء، و جعل یقول: و اللّه ما کذبت و لا کذبت و انّها اللّیلة الّتی وعدت."}}.</ref> "در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند بسیار از اطاق بیرون آمده و به آسمان نظر میکردند و میگفتند: سوگند به خدا که نه دروغ میگویم و نه دروغ به من گفته شده است، امشب همان شب میعاد من است".»<ref>[https://www.alefbalib.com/index.aspx?pid=14&GID=166968&ID=12992&LanguageSite=fa-IR امامشناسی ج۳، ص ۲۳ و ۲۴.]</ref> | ||
}} | }} | ||
خط ۲۵۹: | خط ۲۵۹: | ||
| پاسخدهنده = خلیل منصوری رامسری | | پاسخدهنده = خلیل منصوری رامسری | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[خلیل منصوری رامسری]]'''، در یادداشتی با عنوان ''«[http://www.samamos.com/?p=9372 اهل بیت در سخن امام حسین]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[خلیل منصوری رامسری]]'''، در یادداشتی با عنوان ''«[http://www.samamos.com/?p=9372 اهل بیت در سخن امام حسین]»'' در اینباره گفته است: | ||
*«[[امام حسین]]{{ع}} بر اساس معرفی منزلت و مقامات [[اهل بیت]]{{عم}} در پیشگاه خداوند، بر آن است تا با ارائه تصویری روشن از اهل بیت مردمان را نسبت به جایگاه آنان آشنا سازد و زمینه برای مرجعیت دینی و دنیوی و مراجعه مردم در امور دین و دنیا به ایشان را فراهم آورد. ازاین روست که امام حسین میفرماید: {{عربی|«نَحْنُ الّذِینَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ بَیَانُ مَا فِیهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ»}}<ref>ما کسانی هستیم که علم قرآن، و بیان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هیچیک از آفریدگان خدا نیست، زیرا ما محرم راز خداییم.</ref> با این تفصیل امام حسین میخواهد این معنا را به مردم منتقل کند که چگونه برای اسرار الهی به در خانه کسانی میروید که از شجره طیب الهی نیستند، بلکه از شجره خبیثه هستند که میمون وار بر منبر و تخت خلافت بالا میروند و بر دین و دنیای مردم حکومت میکنند؟ آیا شایسته است کسی سرّ الله را واگذارد و به جاهل مراجعه کند؟ کدام عقل حکم میکند که به جای عالم به سر الله و کتاب الله انسان به سراغ جاهل سفیه و نادان برود؟ وقتی [[اهل بیت]]{{عم}} سرالله هستند، چیزی از علوم غیبی از آنان مخفی نمیماند. پس با آن که خداوند علم غیب را تنها مختص خود میداند و کسی از آن آگاه نیست، اما به دلیل آن که آنان سرالله هستند از آن علوم غیبی به اذن الهی برخوردارند؛ زیرا از کسانی هستند که خداوند از آنان راضی و خشنود است. خداوند میفرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا]]}}<ref>«دانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، که در این صورت برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت» سوره جن آیه۲۶و۲۷.</ref>»<ref>[http://www.samamos.com/?p=9372 وبگاه سماموس]</ref>. | |||
*«از نظر قرآن، [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} شاهدان مطلقی هستند که در مقام مظهریت مطلق و کامل اسم شاهد و شهید، همه چیز را میدانند و بر هر چیزی شاهد و گواه هستند. چنین چیزی مشیت و اراده الهی است. <ref>سوره، اسراء، آیه۸۵ و ۸۶.</ref>. و خداوند بدان راضی و خشنود است تا آنان از [[علم غیب]] کامل برخوردار باشند و از همه چیز همانند خداوند به تبع، آگاه و شاهد برآن باشند.<ref>سوره،جن، آیه۲۶.</ref> بنابراین، افزون بر خداوند که همه چیز هستی برای او عین شهود است و او عالم الغیب و الشهاده است، [[معصومان]]{{عم}} نیز به تبع اراده و مشیت الهی، مظهر اسم عالم الغیب و الشهاده هستند و برای آنان نیز همانند خداوند اول و آخر و یا باطن و ظاهری نیست و همه چیز برای آنان یکسان است و آن چه برای دیگران باطن است برای ایشان ظاهر و آن چیزی که برای دیگران آخر است برای ایشان اول است و تفاوتی ندارد. آنان این مقام را به سبب متأله شدن و مظهریت مطلق و کامل از خداوندی دارند. هر کسی که متأله شود میتواند سطح جهان غیب را بشکافد و نسبت به آن عالم و آگاه شود. کسانی که از چشم برزخی برخوردارند، جنیان نیز مشهود آنان میشوند و در مرحله بالاتر فرشتگان مشهود ایشان میگردند و در مرحله دیگر، عالم برزخ از ارواح مؤمنان و کافران مشهود آنان میشود و اگر کشف الغطاء کامل رخ دهد همانند آن چه برای [[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} رخ داده است، همه چیز برای آنها مشهود میشود، به گونهای که اگر پردهها فرو افتد هیچ یقینی بر یقین و شهود او افزوده نمیشود." <ref>{{عربی|"لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا"}}.</ref> چرا که آن چه دیگران پس از مرگ مییابند و {{متن قرآن|لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}<ref> به راستی دوزخ را خواهید دید؛ سوره تکاثر، آیه: ۶.</ref> ایشان در همین دنیا مینگرند و همه هستی برای آنان مشهود است و گزارش از آینده دادن همانند گزارش از حال و دیده کنونی است». <ref>[http://www.samamos.com/?p=2185 وبگاه سماموس]. </ref> | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۲۹۵: | خط ۲۹۵: | ||
شیخ الرئیس [[ابوعلی سینا]] میگوید: تجربه و قیاس میپذیرند که نفس انسانی میتواند در عالم خواب به غیب نایل شود و مانعی نیز ندارد که همین [[علم غیب]] در حال بیداری به او افاضه شود. به عبارت دیگر ، خداوند [[امام]]{{ع}} را با دو ویژگی مهم معرفی میکند: [[امام]]{{ع}} هادی و هدایتگر است و [[امام]]{{ع}} توسط امر الهی هدایت میکند هدایت جامعه بشری، مهمترین و اساسیترین هدف بعثت پیامبران و ارسال رسولان است و این هدایت در دو بعد انجام میشود: | شیخ الرئیس [[ابوعلی سینا]] میگوید: تجربه و قیاس میپذیرند که نفس انسانی میتواند در عالم خواب به غیب نایل شود و مانعی نیز ندارد که همین [[علم غیب]] در حال بیداری به او افاضه شود. به عبارت دیگر ، خداوند [[امام]]{{ع}} را با دو ویژگی مهم معرفی میکند: [[امام]]{{ع}} هادی و هدایتگر است و [[امام]]{{ع}} توسط امر الهی هدایت میکند هدایت جامعه بشری، مهمترین و اساسیترین هدف بعثت پیامبران و ارسال رسولان است و این هدایت در دو بعد انجام میشود: | ||
*'''بُعد اول [[هدایت]]:''' هدایت به معنای "[[ارائه طریق]]" (نشان دادن راه) است، که سیر ظاهری و بیرونی را دربر میگیرد و این همان چیزی است که وظیفه هر پیامبری از پیامبران خداست. | |||
*'''بُعد دوم [[هدایت]]:''' هدایت به معنی "[[ایصال به مطلوب]]" (رساندن به مقصود) است این هدایت به وسیله تأثیر و نفوذ معنوی و روحانی و تابش شعاع هدایت در قلب انسان های آماده صورت میگیرد که این سیر معنوی و درونی است البته باید سیر ظاهری و بیرونی که پیامبران بزرگ نسبت به پیروان خود داشتند را نیز به آن افزود. | |||
مجموعه این دو برنامه، به اهداف مذهب و رسالتهای الهی تحقق میبخشد و انسانهای آماده را به تکامل مادی و معنوی، ظاهری و باطنی میرساند، مقصود از هدایتگری [[امام]]{{ع}} در آیه یاد شده، هدایت به معنی "[[ایصال به مطلوب]]" است، نه فقط هدایت به معنی "[[ارائه طریق]]". [[علامه طباطبایی]] علت این امر را چنین بیان کرده است: این هدایت مجعولی که از شئون [[امامت]] است، به معنای "[[ارائه طریق]]" نیست؛ زیرا خداوند سبحان، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را بعد از داشتن مقام [[نبوت]]، به مقام والای [[امامت]] رساند، آنگونه که درآیه ۱۲۴ سوره بقره آمده {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }} <ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کس را؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> و نبوت هم از هدایت به معنای "[[ارائه طریق]]" جدا نیست ، پس [[امامت]]، همان هدایت به معنای "[[ایصال به مطلوب]]" است که نوعی [[تصرف تکوینی]] در نفوس بوده که در مسیر کمال از موقفی به موقف دیگر هدایت میکند. با یک بررسی کلی در آیههای قرآن کریم مشخص میشود قرآن، هرجا نامی از [[امامت]] میبرد، در پی آن به هدایت نیز اشاره میکند. به گونهای که گویا میخواهد کلمه نامبرده را تفسیر کند و البته همانگونه که بیان شده مقصود هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است. از سوی دیگر، در همه جای قرآن، این هدایت مقید به «امر الهی» شده و با این قید چنین استنباط میشود که [[امامت]] به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که با امر خدا صورت میگیرد و این امر، امری تکوینی است نه تشریعی. | مجموعه این دو برنامه، به اهداف مذهب و رسالتهای الهی تحقق میبخشد و انسانهای آماده را به تکامل مادی و معنوی، ظاهری و باطنی میرساند، مقصود از هدایتگری [[امام]]{{ع}} در آیه یاد شده، هدایت به معنی "[[ایصال به مطلوب]]" است، نه فقط هدایت به معنی "[[ارائه طریق]]". [[علامه طباطبایی]] علت این امر را چنین بیان کرده است: این هدایت مجعولی که از شئون [[امامت]] است، به معنای "[[ارائه طریق]]" نیست؛ زیرا خداوند سبحان، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را بعد از داشتن مقام [[نبوت]]، به مقام والای [[امامت]] رساند، آنگونه که درآیه ۱۲۴ سوره بقره آمده {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }} <ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کس را؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> و نبوت هم از هدایت به معنای "[[ارائه طریق]]" جدا نیست ، پس [[امامت]]، همان هدایت به معنای "[[ایصال به مطلوب]]" است که نوعی [[تصرف تکوینی]] در نفوس بوده که در مسیر کمال از موقفی به موقف دیگر هدایت میکند. با یک بررسی کلی در آیههای قرآن کریم مشخص میشود قرآن، هرجا نامی از [[امامت]] میبرد، در پی آن به هدایت نیز اشاره میکند. به گونهای که گویا میخواهد کلمه نامبرده را تفسیر کند و البته همانگونه که بیان شده مقصود هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است. از سوی دیگر، در همه جای قرآن، این هدایت مقید به «امر الهی» شده و با این قید چنین استنباط میشود که [[امامت]] به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که با امر خدا صورت میگیرد و این امر، امری تکوینی است نه تشریعی. | ||
خط ۳۴۶: | خط ۳۴۶: | ||
«فیض کاشانی، درباره آگاهی [[امامان]]{{ع}}، از امور غیبی و همه اشیا مینویسد: خبرها در مورد کرامات [[ائمه]] {{ع}}، از اطلاع و آگاهی آنان از ضمایر و اسرار درونی افراد و امور پنهانی دیگر و آشنایی آن حضرات به زبانهای مختلف و زبان پرندگان و حیوانات و شفای فوری و سریع بیمارانی که گرفتار بیماریهای سخت و غیر قابل علاج بودند و زنده کردن مردهها و...، به قدری است که از شمارش بیرون است و این اخبار در کتابهای مخالف و موافق آمدهاند. وی در مورد دیگر مینویسد: آگاهی به یک امری یا اینکه از طریق حواس حاصل میشود، مانند دیدن، تجربه کردن، شنیدن و یا شهادت دادن کسی و یا اجتهاد و مانند این موارد، که این چنین دانشی، دانشی است متغیر، بیثبات، جزئی و محدود، زیرا که چنین علمی پیش از وجود اشیا به یک نحو تعلق دارد، در حالی که در هنگام وجود اشیا به گونهای دیگر تعلق میگیرد و پس از وجود اشیا نیز به گونهای دیگر، و علمهای اکثر مردم به اشیا اینگونه است. و یا اینکه از طریق مبادی اشیا و اسباب و غایات آنها به دست میآید، یک نحوه علم کلی، بسیط، محیط بر معلوم به شیوه عقلی، زیرا که هیچ چیزی نیست مگر این که دارای سبب و علت است، و علت او نیز دارای علت است، تا اینکه منتهی شود به مسبب الاسباب و علت العلل. بیشک هر چیزی که سببش شناخته شود، از این حیث که مقتضی آن معلول است، و آن را ایجاب میکند، ناگزیر خود آن چیز نیز با یک علم ضروری دایمی شناخته خواهد شد. پس هر کسی که خداوند را با اوصاف کمالی، کبریاییاش بشناسد و بداند که او مبدأ کل هستی و فیاض هر جود و فیضی است و نیز ملائکه مقرّب و فرشتگان مدبر که صور کائنات بر اساس ترتیب سببی و مسببی از آنها تراوش میکند، را بشناسد، علم و آگاهی محیط و کامل به تمام اشیا و هستی و احوال آنها و احوال ملحقات آنها پیدا خواهد کرد، علمی که از هرگونه شک و تغییر و خطاپذیری پیراسته است، چنانکه از کلیات به جزئیات مترتب بر آنها و از بسایط به مرکبات پی خواهد برد. پس او امور جزیی را از آن جهت که دایمی و کلی هستند میداند هرچند که به حسب ظاهر و هم خودشان و هم در نسبت با یکدیگر کثیر و متغیر هستند. نمونه چنین علم و دانش، علم خداوند تبارک و تعالی و نیز علم ملائکه و فرشتگان مقرب به اشیا است. ::::::چنانکه علوم پیامبران و جانشینان آنان به احوال موجودات گذشته و آینده و به آنچه که هست و خواهد آمد تا روز قیامت، از این قبیل است»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص ۱۲۵.</ref>. | «فیض کاشانی، درباره آگاهی [[امامان]]{{ع}}، از امور غیبی و همه اشیا مینویسد: خبرها در مورد کرامات [[ائمه]] {{ع}}، از اطلاع و آگاهی آنان از ضمایر و اسرار درونی افراد و امور پنهانی دیگر و آشنایی آن حضرات به زبانهای مختلف و زبان پرندگان و حیوانات و شفای فوری و سریع بیمارانی که گرفتار بیماریهای سخت و غیر قابل علاج بودند و زنده کردن مردهها و...، به قدری است که از شمارش بیرون است و این اخبار در کتابهای مخالف و موافق آمدهاند. وی در مورد دیگر مینویسد: آگاهی به یک امری یا اینکه از طریق حواس حاصل میشود، مانند دیدن، تجربه کردن، شنیدن و یا شهادت دادن کسی و یا اجتهاد و مانند این موارد، که این چنین دانشی، دانشی است متغیر، بیثبات، جزئی و محدود، زیرا که چنین علمی پیش از وجود اشیا به یک نحو تعلق دارد، در حالی که در هنگام وجود اشیا به گونهای دیگر تعلق میگیرد و پس از وجود اشیا نیز به گونهای دیگر، و علمهای اکثر مردم به اشیا اینگونه است. و یا اینکه از طریق مبادی اشیا و اسباب و غایات آنها به دست میآید، یک نحوه علم کلی، بسیط، محیط بر معلوم به شیوه عقلی، زیرا که هیچ چیزی نیست مگر این که دارای سبب و علت است، و علت او نیز دارای علت است، تا اینکه منتهی شود به مسبب الاسباب و علت العلل. بیشک هر چیزی که سببش شناخته شود، از این حیث که مقتضی آن معلول است، و آن را ایجاب میکند، ناگزیر خود آن چیز نیز با یک علم ضروری دایمی شناخته خواهد شد. پس هر کسی که خداوند را با اوصاف کمالی، کبریاییاش بشناسد و بداند که او مبدأ کل هستی و فیاض هر جود و فیضی است و نیز ملائکه مقرّب و فرشتگان مدبر که صور کائنات بر اساس ترتیب سببی و مسببی از آنها تراوش میکند، را بشناسد، علم و آگاهی محیط و کامل به تمام اشیا و هستی و احوال آنها و احوال ملحقات آنها پیدا خواهد کرد، علمی که از هرگونه شک و تغییر و خطاپذیری پیراسته است، چنانکه از کلیات به جزئیات مترتب بر آنها و از بسایط به مرکبات پی خواهد برد. پس او امور جزیی را از آن جهت که دایمی و کلی هستند میداند هرچند که به حسب ظاهر و هم خودشان و هم در نسبت با یکدیگر کثیر و متغیر هستند. نمونه چنین علم و دانش، علم خداوند تبارک و تعالی و نیز علم ملائکه و فرشتگان مقرب به اشیا است. ::::::چنانکه علوم پیامبران و جانشینان آنان به احوال موجودات گذشته و آینده و به آنچه که هست و خواهد آمد تا روز قیامت، از این قبیل است»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص ۱۲۵.</ref>. | ||
*«[[ابن قبه]] منکر آگاهی [[ائمه]]{{عم}} از [[غیب]] است. او در پاسخ ابوزید علوی از بزرگان مذهب زیدیه که به عنوان خرده گیری برشیعه گفته بود، شیعه امامیه به برخورداری [[امام]] از [[علم غیب]] اعتقاد دارند، چنین گفته است: [[علم غیب]] از مختصات پروردگار است و [[امامان]]{{عم}} از غیب آگاهی ندارند، بلکه آنان فقط بندگان صالح و شایسته و عالم به کتاب و سنت هستند و از اخبار شیعیانشان اموری را میدانند که به آنها ابلاغ شده باشد، هرکس به آنان نسبت [[علم غیب]] دهد، مشرک و کافراست و از دین اسلام خارج شده است. هرچند [[ابن قبه]] آگاهی [[امام]] از [[غیب]] را انکار میکند اما به احتمال زیاد مقصود او انکار مطلق علم و آگاهی [[ائمه]]{{عم}} به [[غیب]] نیست، بلکه طبق شواهد منظوراو [[علم غیب]] ذاتی است وگرنه [[علم غیب]] تعلیمی با اعلام خداوند و اخبار [[پیامبر]] را در حق [[امام]] جایز میداند. این مطلب حداقل از دو عبارت ایشان فهمیده میشود: | |||
:::::#[[ابن قبه]] معتقد است همواره در میان عترت کسی هست که به کتاب خدا علم داردو تأویل صحیح آن را میداند و احکام را میفهمد. وی تأکید میکند درقرآن مطالب توقیفی وجود دارد که فهم صحیح آن به بیان و تعلیم الهی نیاز دارد و دستیابی به آنها از طریق اجتهاد و استنباط ناممکن است. پس [[علم امام]] به تأویل قرآن بدون تکیه بر علوم عادی بشر و بااستفاده از سرچشمه علم الهی توسط [[پیامبر]] و با تعلیم او تحقق یافته است. | :::::#[[ابن قبه]] معتقد است همواره در میان عترت کسی هست که به کتاب خدا علم داردو تأویل صحیح آن را میداند و احکام را میفهمد. وی تأکید میکند درقرآن مطالب توقیفی وجود دارد که فهم صحیح آن به بیان و تعلیم الهی نیاز دارد و دستیابی به آنها از طریق اجتهاد و استنباط ناممکن است. پس [[علم امام]] به تأویل قرآن بدون تکیه بر علوم عادی بشر و بااستفاده از سرچشمه علم الهی توسط [[پیامبر]] و با تعلیم او تحقق یافته است. | ||
:::::#او در مقام اثبات [[امامت]] [[امامان]] بعد از [[امام حسین]]{{ع}} میگوید: با مراجعه به کتابهای گذشتگان پیش از زمان غیبت روایاتی زیادی را درباره جانشین [[امام حسن عسکری]]{{ع}} مییابیم که تصریح کردهاند او از چشم مردم غایب شود و شیعیان در امر او اختلاف ورزند و به حیرت افتند. ما میدانیم که پیشینیان ما [[علم غیب]] نداشتند، بلکه [[ائمه]]{{عم}} به واسطه خبر [[رسول اکرم]]{{صل}} موضوع غیبت را اعلام کردهاند. | :::::#او در مقام اثبات [[امامت]] [[امامان]] بعد از [[امام حسین]]{{ع}} میگوید: با مراجعه به کتابهای گذشتگان پیش از زمان غیبت روایاتی زیادی را درباره جانشین [[امام حسن عسکری]]{{ع}} مییابیم که تصریح کردهاند او از چشم مردم غایب شود و شیعیان در امر او اختلاف ورزند و به حیرت افتند. ما میدانیم که پیشینیان ما [[علم غیب]] نداشتند، بلکه [[ائمه]]{{عم}} به واسطه خبر [[رسول اکرم]]{{صل}} موضوع غیبت را اعلام کردهاند. | ||
خط ۳۶۸: | خط ۳۶۸: | ||
*«در مورد علم [[امامان]]{{ع}} نکاتی را باید مد نظر قرار داد؛ یکم: [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{ع}} در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بودهاند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس فرآیندهای آن عمل میکردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریتاند و اگر در مسیر زندگی و حرکتهای اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با [[علم لدنی]] عمل میکردهاند، از حرکتهای سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم: برخی بر این عقیدهاند که [[علم غیب]] برای [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[امامان]]{{ع}} شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم: [[علم غیب]] گاهی به واقع محترم و تغییر ناپذیر تعلق میگیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[ائمه اطهار]] {{ع}} از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه میداند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد نمود و سرنوشت چیزی را تغییر داد. به عبارت دیگر، گاهی علم به صورت تعلیقی و شرطی است؛ مثل اینکه انسان بداند اگر از منزل بیرون رود تصادف خواهد کرد. این قضیهای شرطی است و فرد ممکن است با بیرون نرفتن از منزل، خود را حفظ کند؛ ولی اگر بداند که در روز معینی فلان حادثه برای او اتفاق خواهد افتاد و چیزی اختیاری در دگرونی آن دخیل نیست، آیا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگیری نماید؟ علم [[ائمه اطهار]]{{ع}} به بسیاری از امور مانند کیفیت شهادت خود و ... میتواند از این نوع نیز تفسیر شود»<ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=119001 وبگاه پرسمان.]</ref>. | *«در مورد علم [[امامان]]{{ع}} نکاتی را باید مد نظر قرار داد؛ یکم: [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{ع}} در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بودهاند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس فرآیندهای آن عمل میکردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریتاند و اگر در مسیر زندگی و حرکتهای اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با [[علم لدنی]] عمل میکردهاند، از حرکتهای سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم: برخی بر این عقیدهاند که [[علم غیب]] برای [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[امامان]]{{ع}} شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم: [[علم غیب]] گاهی به واقع محترم و تغییر ناپذیر تعلق میگیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[ائمه اطهار]] {{ع}} از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه میداند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد نمود و سرنوشت چیزی را تغییر داد. به عبارت دیگر، گاهی علم به صورت تعلیقی و شرطی است؛ مثل اینکه انسان بداند اگر از منزل بیرون رود تصادف خواهد کرد. این قضیهای شرطی است و فرد ممکن است با بیرون نرفتن از منزل، خود را حفظ کند؛ ولی اگر بداند که در روز معینی فلان حادثه برای او اتفاق خواهد افتاد و چیزی اختیاری در دگرونی آن دخیل نیست، آیا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگیری نماید؟ علم [[ائمه اطهار]]{{ع}} به بسیاری از امور مانند کیفیت شهادت خود و ... میتواند از این نوع نیز تفسیر شود»<ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=119001 وبگاه پرسمان.]</ref>. | ||
*«براساس روایات، امامان دستآموز الهام غیبیاند. آنان صدای غیب را میشنوند اما فرشته را نمیبینند، به خلاف پیامبر که سخن فرشته را میشنود و گاه خود ملک را میبیند، نه این که تنها صدا را بشنود<ref>اصول کافی، روایات شماره ۷۰۵، ۷۰۶، ۴۳۵.</ref> این الهام نظیر الهامی است که به [[حضرت خضر]] و [[ذوالقرنین]] و [[حضرت مریم]] و [[مادر موسی]]{{ع}} شده است <ref>کهف / ۶۵ - ۹۸؛ آل عمران / ۴۲؛ مرم / ۱۷ - ۲۱؛ طه / ۳۸؛ قصص / ۷.</ref> و بعضا در قرآن کریم، تعبیر به وحی گردیده که البته منظور از آن، وحی نبوت نیست. حضرت رضا{{ع}} در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت فرمود: هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم برمی گزیند به او سعه صدر، عطا میکند و چشمههای حکمت را در دلش قرار میدهد و علم را به وی الهام میکند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود.<ref>نگا، اصول کافی، ج۱، ص ۱۹۸ - ۲۰۳.</ref>. از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام میشود چگونه (و با چه علمی) جواب میدهد؟ فرمود: گاهی به او الهام میشود و گاهی از فرشته میشنود و گاهی هر دو <ref>بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۸.</ref>. باید توجه داشت امام کسی است که از وجودی برتر در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قله هرم هستی قرار دارد، از این رو باطن امام هم همانند باطن پیامبر، با نور ولایت حق روشن بوده با عالم حقایق و معانی غیبی ارتباط دارد. امام هم همانند پیامبر واسطه فیض میان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حریم وحی و شریعت است، اما پیامبر نیست یعنی مقام و شأن و مسؤولیت نبوی و رسالت را به او ندادهاند. | |||
امام رضا{{ع}} میفرمایند: فرق میان پیامبر و رسول و امام در این است که رسول فرشته وحی را میبیند و صدایش را میشنود وحی بر او نازل میشود، گاه در خواب میبیند چنانکه حضرت ابراهیم دید و پیامبر سخن فرشته را میشنود و گاه باشد که خود فرشته را ببیند نه این که تنها صدا را بشنود و امام کسی است که فرشته را نمیبیند اما سخن او را میشنود<ref>اصول کافی، حدیث ۴۳۵.</ref>. البته بنا بر برخی تفاسیر، شنیدن معصوم عقلی است به این معنی که امام سخن فرشتهای را با گوشش نمی شنود، بلکه مراد از شنیدن آن است که باطن امام تعالیم و الهامهای الهی را فرا میگیرد و میپذیرد برای این که کلام الهی جز این نیست که حقایقی را به آگاهی اولیا برساند زیرا کلام الهی نمیتواند از نوع صوت و لفظ باشد<ref>صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، کتاب حجت، باب۳، حدیث اول.</ref>»<ref>[http://porseman.org/q/show.aspx?id=88773 پرسمان]</ref> | امام رضا{{ع}} میفرمایند: فرق میان پیامبر و رسول و امام در این است که رسول فرشته وحی را میبیند و صدایش را میشنود وحی بر او نازل میشود، گاه در خواب میبیند چنانکه حضرت ابراهیم دید و پیامبر سخن فرشته را میشنود و گاه باشد که خود فرشته را ببیند نه این که تنها صدا را بشنود و امام کسی است که فرشته را نمیبیند اما سخن او را میشنود<ref>اصول کافی، حدیث ۴۳۵.</ref>. البته بنا بر برخی تفاسیر، شنیدن معصوم عقلی است به این معنی که امام سخن فرشتهای را با گوشش نمی شنود، بلکه مراد از شنیدن آن است که باطن امام تعالیم و الهامهای الهی را فرا میگیرد و میپذیرد برای این که کلام الهی جز این نیست که حقایقی را به آگاهی اولیا برساند زیرا کلام الهی نمیتواند از نوع صوت و لفظ باشد<ref>صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، کتاب حجت، باب۳، حدیث اول.</ref>»<ref>[http://porseman.org/q/show.aspx?id=88773 پرسمان]</ref> |