آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشته‌اند؟ (پرسش)

آیا امامان اهل بیت پیامبر خاتم (ص) علم غیب داشته‌اند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشته‌اند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

مقدمه

در قرآن کریم دو دسته آیات پیرامون آگاهی از غیب وجود دارد. دسته ای این علم را تنها مختص خداوند می‌دانند[۱۳] و دسته ای دیگر آگاهی از آن را برای برخی برگزیدگان الهی و با اذن و رضایت خدای متعال، ممکن می‌دانند[۱۴]. بنابراین، ممکن است بعضی از پیامبران (ع) با تعلیم الهی از غیب آگاه شوند و نیز ممکن است غیر پیامبران با تعلیم پیامبران (ع) غیب را بیاموزند[۱۵]. با وجود این در روایاتی، امامان (ع) آگاهی از غیب را از خود نفی کرده‌اند. بررسی آیات و روایات مرتبط با غیب نشان می‌دهد مراد از علم به غیب در فرهنگ قرآن و روایات، تنها علم غیب ذاتی و استقلالی است که به خدای متعال اختصاص دارد، اما آگاهی از غیب اگر مستفاد و آموخته شده از غیر باشد اگرچه علم لدنی است اما علم غیب نامیده نمی‌شود. بنابراین، اگر در روایتی امامان معصوم (ع) آگاهی از علم غیب را از خود نفی کرده‌اند، منظور علم غیب ذاتی و استقلالی است؛ نه تبعی و تعلیمی. از این رو اگر به علم معصومین علم غیب گفته می‌شود یا به لحاظ معنای لغوی است یا از باب مسامحه و عدم دقت علمی است. طبق ادله قرآنی و حدیثی، از جمله افراد برگزیده الهی، امامان از اهل بیت پیامبر خاتم (ص) هستند که به اذن خدا تا آنجا که خداوند خواسته باشد، از غیب آگاه می‌شوند، یعنی خداوند به اهل بیت (ع) آگاهی از این علوم را عنایت کرده است و ایشان این علم را با تعلیم و هدایت پیامبر (ص) دارا هستند[۱۶].

ادله آگاهی اهل بیت (ع) از علوم غیبی

برای اثبات آگاهی و اطلاع اهل بیت پیامبر خاتم از علوم غیبی، دلایل عقلی و نقلی (آیات و روایات) متعددی وجود دارد؛ از جمله:

ادله عقلی

از جمله ادله عقلی بیان شده برای اثبات این نوع از دانش ویژه الهی موارد ذیل است:

  1. مقتضای مظهر تام صفات الهی بودن: پیامبران به جهت مقام خلافت مطلقه‌شان، مظهر تام و تمام صفات خداوندی هستند. از جمله صفات الهی، علم بی‌کران و عالم به غیب بودن است. اگر پیامبران از این علم بی‌کران و اطلاع از امور غیبی بی‌بهره باشند و نصیبی از آن نداشته باشند یا مظهر ناقص علم الهی باشند، مظهریت آنها از اسماء حسنای الهی غیر تام یا غیر تمام خواهد بود به این معنا که اگر از این علم بی‌کران الهی به‌طور مطلق بی‌بهره باشند، مظهر تمام اسماء حسنی نخواهند بود همچنین اگر مظهریت در علم داشته باشند ولی به‌طور ناقص و محدود همانند سایر افراد عادی باشد، مظهریت ایشان ناقص و غیر تام خواهد بود. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که مظهریت و تجلی اسماء در موجودات ممکن به اندازه وجود امکانی آنها خواهد بود؛ نه به اندازه وسعت بی‌نهایت ذات الهی. بنابراین، پیامبران هرچند در مرتبه وجود امکانی و مخلوق بودن خودشان مظهر تام و تمام علم بی‌کران و وسیع الهی هستند؛ چراکه ایشان خلیفه تام و مطلق حق سبحانه و تعالی هستند. حیطه این علم وسیع و گسترده که فراتر از علوم ظاهری افراد عادی است شامل امور باطنی و غیبی مخلوقات می‌‌شود که خداوند سبحان «عالم الغیب» و «علّام الغیوب» است؛ پس خلیفه او نیز باشد در مظهریتش از اسماء حسنای الهی، مظهر علم الهی با دامنه گسترده علم به ظاهر و باطن و غیب و شهادت داشته باشد. نکته دیگری که باید لحاظ کرد این است که این شأن باید در تمام کسانی که مظهریت تام اسماء حسنا رادارند جاری و ثابت باشد از جمله پیامبران و امامان معصوم. به عبارت دیگر: امامان معصوم نیز همانند پیامبر چون خلیفه الهی هستند، مقام مظهریت تام و تمام اسماء الهی را دارا می‌‌باشند[۱۷].
  2. مقتضای خلافت الهی: مقام خلافت الهی یعنی جانشینی از شئون تدبیری و ربوبیت الهی در میان مخلوقات. لازمه جانشینی و خلافت این است که خلیفه تمام اموری را که تحقق خلافت مطلق منوط به آن است را داشته باشد. از جمله اموری که خلافت الهی - و مخصوصاً خلافت مطلق - منوط به آن است، دارا بودن علم وسیع است که شامل علم به امور ظاهری و باطنی و غیبی می‌‌شود و بی‌شک، خداوند متعال حکیم‌تر، عادل‌تر و مقامش بالاتر از آن است که کسی را خلیفه و حجت خود بر انسان‌ها قرار دهد، ولی امور آنها را از وی پنهان کند[۱۸]. پس یکی از شئون جانشینی و خلافت خداوند، داشتن علم تام و فراگیر است که خلیفه آن را با واسطه یا بی‌واسطه از خداوند دریافت می‌کند. امامان معصوم هم که ادامه‌دهنده رسالت پیامبر (ص) هستند، خلیفه ‌و جانشین ‌خداوند در زمین هستند[۱۹]؛ چون جانشین پیامبر (ص) در روی زمین هستند و از آنجا که پیامبر (ص) خلیفه الهی است؛ پس ایشان هم مقام خلافت را با خصوصیات ذکرشده باید داشته باشند. از جمله خصوصیات، دارابودن این مرتبه علم تام و فراگیر است که ایشان باید دارای چنین علمی باشند؛ تا امور خلافت الهی و به سرانجام رساندن هدف رسالت پیامبر (ص) را انجام دهند[۲۰].
  3. ناقض غرض بودن عدم آگاهی از علم غیب: امامان از اهل بیت جانشینان پیامبر خاتم در همه مناصب و وظایف او به جز منصب نبوت هستند[۲۱]. بنابر این، دامنه مأموریت آنان بسیار گسترده است. با توجه به ضرورت، اهداف و وظایف آنان وجود عصمت و علم غیب برای رهبران الهی ضرورت دارد، اگر فرستاده خدا از ملکه عصمت و علم ویژه برخوردار نباشد، نه می‌تواند پیام الهی را به صورت کامل و صحیح به بندگان برساند و نه هدایت کامل آنان را عهده‌دار شود و انسان‌ها هم نمی‌توانند به او اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ پس نقض غرض و لغویت در کار خدا می‌شود[۲۲]. به همین دلیل، آنان باید علم و آگاهی کامل از اصول و فروع دین، اسباب سعادت و شقاوت و هدایت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموریت آنها شامل ظاهر و باطن، گذشته، آینده، جسم و جان و آخرت تا قیامت می‌شود. بی‌شک، مأموریت وسیع نیازمند ابزار وسیع است؛ تا بتوانند ایفای وظیفه نمایند و گرنه باعث نقض غرض الهی از نصب این امامان بوده و هدف خداوند برآورده نخواهد شد. از سوی دیگر، چون دانش آنان باید از خطا مصون باشد چراکه در غیر این‌صورت از ایشان سلب اعتماد خواهد شد، این دانش باید بدون هیچ شائبه ای از خدای متعال و ساحت علم او که متن حقایق است، دریافت شود. به همین دلیل، مأموریت ایشان مقتضی آگاهی از تمام امور ظاهری و باطنی است یعنی آگاهی غیبی در همه عرصه‌های معارف اعتقادی، شرائع دینی، داستان‌های امت‌های پیشین، حکمت الهی و مواعظ دینی باشد. از جمله این امور دخیل در هدایت مردم و دلایل اثبات ادعای ایشان، معجزات و اخبار غیبی در مواردی است که محقق شدن آنها منوط به داشتن آگاهی از امور غیبی است[۲۳].
  4. مقتضای مقام عصمت: بر اساس ادله قرآنی و روایات، امام الهی برخوردار از عصمت بوده و از گناه، اشتباه، سهو، نسیان و غفلت به فضل الهی محفوظ است. عصمت از گناه و خطا در تمام لحظه‌های عمر، زمانی ‌تحقق‌ می‌‌یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و معصوم به‌ هر اطلاعاتی که لازم دارد در هر حال‌ باید علم‌ داشته‌ باشد و اگر یک‌ مورد را نداند به مقام‌ عصمت‌ نمی‌رسد؛ زیرا آنچه‌ با عصمت‌ سازگار نیست ‌گناه‌ و اشتباه‌ از روی نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است‌، گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند. پس‌ معصوم‌ بودن امامان (ع) مستلزم وجود دانش‌ و آگاهی‌ آنها به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد و حقایق‌ اشیاء است و این چیزی جز اطلاع بر امور غیبی نیست؛ چراکه مراد از امور غیبی حقیقت اشیاء و افعال و چهره واقعی آنهاست که برای ما ظاهر نیست و در باطن است و علم به این باطن از مراتب علم غیب است که امام معصوم باید دارا باشد[۲۴].
  5. مقتضای اتمام حجت: اقامه حجت در جایی لازم است که شخص بخواهد دیگران را متقاعد بکند تا راهی را که او برای تکامل آنها درست تشخیص می‌‌دهد بپیمایند. اقامه حجت راهها و اشکال مختلف دارد از ارائه استدلال گرفته تا راهنمایی و نشان دادن راه صحیح در عقاید و اعمال و رفتار و بلکه در تمام شئون زندگی. و ارائه حجت هم به این جهت است که اولا شخص به راه صحیح و صراط مستقیم راهنمایی شود وثانیا هرکس به راه صحیح ارائه شده رهنمون شدف با دلیل و بیّنه بوده باشد و هرکس از آن اجتناب شده و گمراه شود هم بادلیل بوده باشد. حجت بودن یک امر یا یک استدلال یا یک شخص وقتی محقق می‌‌شود که احتجاج کننده، حجت خود را مطابق واقعیت و حقایق ارائه کرده باشد. ارائه حجت مطابق با واقعیت و حقیقت مستلزم علم به حقایق و وقعیات است. علم به تمام شئون حقیقت، ظاهر و باطن، غیب و شهادت. پس صاحب مقام امامت و ولایت چون حجت الهی است باید دارای علم سرشار و جوشیده از چشمه علم الهی باشد و اگر در میان امت، امامی این چنین نباشد، حجت بر آنان تمام نخواهد بود، چراکه جاهلان بدون اطلاع از واقعیات، نمی‌توانند حجت الهی را اقامه بکنند، پس اگر ائمه دوازده‌گانه (ع)، که حجج الهی بر یندگانش هستند، باید علمی فراتر از علوم عادی و طبیعی داشته باشند و تا جایی که به وظایف رهبری و هدایت همه جانبه آنها اقتضا کند از امور غیبی آگاهی داشته باشند. از جهت دیگر اعتماد به کسی که ارائه حجت کرده و اقامه احتجاج می‌‌نماید وقتی حاصل می‌‌شود که گفتار و رفتار و اعمال و دلایل ارائه شده توسط احتجاج کننده مبتنی و برگرفته از حقیقت و علم واقعی باشد وگرنه احتجاجش مورد پذیرش واقع نخواهد شد. از جهت عقلائی هم اگر شخصی علم کافی و کامل به حقایق نداشته باشد و مثلاً از او سؤالی بشود که پاسخ آن را نداند و یا حادثه‌ای مرتبط با وظایف او رخ دهد که از آن بی‌اطلاع باشد؛ دعوتش و احتجاجش مورد پذیرش و اعتماد واقع نخواهدشد. پس لازمه حجت بودن امام و رهبر و اتمام حجت و پذیرش احتجاج او، آگاهی و اتصال او از ظاهر واقعیات عالَم و باطن آنها یعنی امور غیبی است.[۲۵].

ادله قرآنی ـ روایی

برخی از آیات قرآنی به همراه تفسیر روایی آنها، دلالت بر آگاهی امامان دوازده‌گانه (ع) از امور غیبی دارند، مانند:

  1. آیه ۴۳ سوره رعد؛ ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۶]: خدای متعال در این آیه، به پیامبر خود دستور می‌دهد بگوید که خدا و کسی که دانش کتاب نزد اوست برای گواهی‌دادن میان پیامبر و امت کافی است. در تفسیر و شأن نزول این آیه، مفسّران شیعه و سنی، نظرات متفاوتی داده‌اند؛ مثلاً: برخی گفته‌اند «کتاب» یعنی لوح محفوظ و «عالِم به کتاب» در آیه «خدا»[۲۷]، یا «جبرئیل» است[۲۸]، که هر دو تفسیر با مشکلات جدی روبه‌رو هستند[۲۹]، لکن اهل بیت (ع)، امام علی و امامان دوازده‌گانه (ع) را به عنوان مصداق ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ معرفی کرده‌اند[۳۰]. حال مراد از «کتاب» چیست؟ مهم‌ترین احتمالاتی که مفسّران شیعه و سنی داده‌اند اینکه: «قرآن کریم»[۳۱] باشد یا «لوح محفوظ» و به عبارتی «کتاب مبین»؛ زیرا کتاب مبین در اکثر تفاسیر مسلمین، به «لوح محفوظ» تفسیر شده است[۳۲]. حال مراد از کتاب در تعبیر ﴿عِلْمُ الْكِتَابِ، چه قرآن باشد و چه لوح محفوظ، دلالت آن بر آگاهی از امور غیبی، تام و کافی است؛ زیرا آیات الهی، از سویی، قرآن را مشتمل بر همه چیز معرفی کرده است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۳۳]. و از سوی دیگری «کتاب مبین» را حاوی علم همه ذرات هستی شناخته است: ﴿وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۳۴]. بنابر این، کسی که «علم‌الکتاب» دارد، حداقل او آگاه از ظاهر و باطن قرآن است و چنین علمی مانند آگاهی دیگران از قرآن، با تعلیم و اکتساب به دست نیامده، بلکه موهبتی از جانب خداوند متعال است و بر این اساس، این علم شامل «آگاهی بر امور غیبی» نیز هست[۳۵].
  2. آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن؛ ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۶]: این دو آیه که بر علم غیب گسترده خداوند دلالت دارند، بیان می‌‌کنند که افراد مورد رضای خداوند که پیامبر (ص) و نیز معصومین (ع) در زمره آنها هستند، به اذن خداوند بر بخشی از علم غیب آگاهی پیدا می‌کنند[۳۷] که از آن به علم لدنی یا ویژه تعبیر می‌شود. هرچند این آیه امکان آگاهی از غیب را برای رسولان برگزیده الهی ثابت می‌نماید اما به واسطه برخی روایات مثل روایاتی که امامان معصوم (ع) را وارثان علم نبی (ع) می‌دانند، می‌توان ائمه (ع) را نیز مصداق این آیه برشمرد. راوی می‌گوید: امام رضا (ع) به من فرمود: «اگر به تو خبر دهم در این روزها، یکی از بستگان تو کشته خواهد شد، آیا گفته مرا تصدیق می‌کنی؟» عرض کردم: خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمی‌داند. امام رضا (ع) آیه ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۸] را تلاوت نمود و بعد فرمود: «رسول خدا (ص) مورد رضا و پسند خداست، و ما وارثان همین رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می‌خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد روز قیامت را به ما آموخته است»[۳۹][۴۰]
  3. آیات ۷۷ تا ۷۹ سوره واقعه؛ ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۴۱]: کتاب مکنون در اقوال اکثر مفسران، همان لوح محفوظ است[۴۲] که در آنجا علم غیب قرار دارد و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید درباره آنها فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴۳]. طبق روایات شیعه و اهل سنت[۴۴]، آنها همان اهل بیت پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و فرزندان ایشان هستند.

ادله روایی محض

روایات دلالت کننده بر آگاهی امامان اهل بیت (ع) از غیب بسیارند؛ از جمله موارد ذیل اند:

  1. حدیث منزلت: رسول خدا (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنّه لانَبیّ بَعدی»؛ «تو نسبت به من به‌ منزله هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود»[۴۵]. رسول خدا بر اساس این حدیث، تمام مقامات و منازلی را که برای خودشان ثابت بوده برای امیرمؤمنان (ع) نیز ثابت می‌‌دانند؛ به جز نبوت. با توجه به آنکه بر اساس دسته‌ای از آیات، پیامبر اکرم (ص) از طریق وحی به منبع غیب مرتبط و متصل بوده است، طبق نص حدیث منزلت، این صفت (آگاهی از غیب) نیز برای امیرالمؤمنین نیز ثابت است و از طرفی دیگر احادیثی وجود دارد که بر اشتراک دیگر امامان اهل بیت (ع) با آن حضرت در علم دلالت دارند؛ به عنوان مثال: «لَيْسَ شَيْءٌ يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ إِلاَّ بُدِئَ بِرَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ بِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ بِمَنْ بَعْدَهُ»؛ «هیچ‌چیزی از نزد خدای سبحان خارج نشده الا اینکه برای رسول خدا (ص) روشن‌شده و همین‌طور برای امیرالمؤمنین (ع) بعد به دیگر ائمه (ع)»[۴۶]. بنابر این، آگاهی امامان دوازده گانه از غیب نیز ثابت می‌‌گردد.
  2. روایات مشهور به الف باب: در این روایات با اشاره‌ به‌ دعوت‌ پیامبر (ص) از امیرالمؤمنین (ع)، به انتقال دانشی از پیامبر به امیرالمؤمنین (ع) در ساعات‌ پایانی‌ عمر‌ حضرت اشاره شده و از تعلیم هزار باب علم که از هر یک هزار باب‌ دانش باز می‌شود بحث شده است که از طریق نجوای رسول خدا (ص) در گوش امیرالمؤمنین (ع) محقق شده است. امام صادق (ع) می‌‌فرماید: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ: اُدْعُوا لِي خَلِيلِي، فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَعْرَضَ عَنْهُمَا، ثُمَّ قَالَ: اُدْعُوا لِي خَلِيلِي. فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِيٍّ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ، فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ، فَقَالاَ لَهُ: مَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»[۴۷][۴۸] و اگر علم امام علی (ع) ثابت شود، توسط احادیث دیگری اشتراک علم او با سایر امامان از اهل بیت (ع) نیز ثابت می‌‌گردد؛ مانند: «نَحْنُ فِي اَلْعِلْمِ وَ اَلشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ»؛ «ما (اهل بیت) در علم و شجاعت یکسان هستیم»[۴۹].
  3. روایات وراثت علم پیامبر (ص): در دسته‌ای از روایات، امامان اهل بیت (ع) به عنوان وارثان نبی معرفی شده‌اند؛ به عنوان مثال: از امام رضا (ع) نقل است که فرمود: «فَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ أَمِينَ اَللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كُنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْبَلاَيَا وَ اَلْمَنَايَا وَ أَنْسَابُ اَلْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ اَلْإِسْلاَمِ وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ اَلرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ اَلْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ اَلنِّفَاقِ»؛ «همانا محمد (ص) امین خدا در میان خلق او بود، و چون رحلت فرمود ما اهل‌ بیت وارثان او شدیم‌، بنابر این، ما امنای خدا در زمین هستیم‌، علم بلایا و منایا و نسبهای عرب و زادگاه اسلام نزد ماست‌، ما هر فردی را که می‌بینیم می‌فهمیم آیا به راستی مؤمن است یا منافق‌»[۵۰][۵۱]

نتیجه‌گیری

شکی در اینکه ائمه معصومین (ع) از علومی فراطبیعی و غیرحسی برخوردارند وجود ندارد، اما تمام بحث در این است که آیا به این نوع از علوم ویژه، علم به غیب گفته می‌شود یا خیر؟ پاسخ به این پرسش را می‌توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد:

  1. اگر مراد از غیب همان معنای لغوی آن بوده و بر اموری که پوشیده از حواس انسان‌ها هستند و با ابزار عادی قابل دسترسی نیستند باشد، به علوم ائمه (ع) علم غیب گفته می‌شود.
  2. اما اگر مراد از علم غیب معنای اصطلاحی آن در فرهنگ قرآن و احادیث باشد به علوم معصومین (ع) علم غیب گفته نمی‌شود، هرچند علوم آنها در شمار علوم ویژه که نامش را «علم لدنی» گذاشته‌اند - قرار می‌گیرد. چراکه علم به غیب در فرهنگ قرآن و روایات تنها به علومی گفته می‌شود که ذاتی باشد و استقلالی و شامل اطلاع از غیب توسط دیگری نمی‌شود؛ لذا به خدای متعال اختصاص دارد.

بر‌ این اساس، از آنجا که در خود قرآن کریم آیاتی وجود دارد که اشاره به امکان آگاهی برخی برگزیدگان الهی به اذن و اراده خدا از بخشی از علوم اختصاصی خدا دارد به علوم ائمه (ع) علم به غیب گفته نمی‌شود، بلکه از آن به علم لدنی یا ویژه تعبیر می‌شود و اگر در مواردی به آن علم غیب گفته شده از باب مسامحه یا حمل بر معنای لغوی و عرفی غیب است.

نتیجه اینکه طبق ادله قرآنی و حدیثی، امامان از اهل بیت پیامبر خاتم (ع) به اذن خدا آگاه از غیب هستند و ایشان این علم را با تعلیم و هدایت پیامبر (ص) دارا هستند. قلمرو وسیع مأموریت ائمه (ع)؛ خلافت و جانشینی و عصمت ایشان از جمله ادله عقلی و آیات و روایاتی مانند: حدیث منزلت، روایات الف باب؛ حدیث مدینة العلم و ... از جمله ادله نقلی آگاهی ائمه (ع) از امور غیبی است.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در دو کتاب «بررسی‌های اسلامی» و «در محضر علامه طباطبایی» در این باره گفته است:

«امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس می‌‏باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب: راه اثبات علم از راه نقل روایات متواتره‏‌ای است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب‏ کافی و بصائر و کتب صدوق و کتاب‏ بحارالانوار و غیر آنها ضبط شده است. به موجب این روایات که به حد و حصر نمی‌‏آید، امام (ع) از راه موهبت الهی و نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به ادنی توجهی می‌‏داند. البته در قرآن کریم آیاتی داریم که علم غیب را مخصوص ذات خدای متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار می‏‌دهد، ولی استثنایی که در آیه کریمه‏﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. [۵۲] وجود دارد نشان می‏‌دهد که اختصاص علم غیب به خدای متعال به این معناست که غیب را مستقلًا و از پیش خود «بالذات» کسی جز خدای نداند، ولی ممکن است پیغمبران پسندیده به تعلیم خدایی بدانند و ممکن است پسندیدگان دیگر نیز به تعلیم پیغمبران آن را بدانند، چنان که در بسیاری از این روایات وارد است که پیغمبر (ص) و نیز هر امامی در آخرین لحظات زندگی خود علم امامت را به امام پس از خود می‌‏سپارد. و از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیّت خود کامل‏‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌‏شود»[۵۳].

آیاتی از قرآن مجید بیانگر آن است که علم غیب مخصوص ذات خدای متعال است، و از همه صریح‌تر در نفی علم غیب از غیر خدا، این آیه است که خداوند در آن علم غیب و تنها برای ساحت مقدّس خود اثبات، و از غیر نفی نموده و می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵۴]. ولی از آیۀ شریفه زیر استفاده می‌شود که خداوند علم غیب را به پیغمبران مورد رضا و پسند خود نیز از اظهار نموده و آنها نیز علم به غیب هستند. خداوند می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۵]. بنابراین، از جمع بین آیات معلوم می‌شود که کسی جز خداوند متعال غیب را بالذّات و از پیش خود و مستقلّاً نمی‌داند، ولی ممکن است آن را به پیغمبر برگزیدۀ خود تعلیم نماید. و علم ائمه (ع) نیز بر اساس روایات متعدّد بِالوراثه از حضرت رسول (ص) است. بر این پایه، علم غیب امام (ع) بالوراثه از پیغمبر اکرم (ص)، و علم غیب پیغمبر اکرم (ص) به وحی و تعلیم خداوند متعال، و علم خداوند ذاتی است. علامه طباطبایی روایتی به مضمون فوق از امام رضا (ع) نقل کرده است. راوی می‌گوید: امام رضا (ع) به من فرمود: اگر به تو خبر دهم که در این روزها، یکی از بستگان تو کشته خواهد شد، آیا گفتۀ مرا تصدیق می‌کنی؟ عرض کردم: خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمی‌داند. در اینجا امام رضا (ع) آیۀ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۶] را تلاوت نمود و بعد فرمود: پس رسول خدا (ص) مورد رضا و پسند خداست، و ما وارثان همین رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می‌خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد روز قیامت را به ما آموخت[۵۷]. علامه طباطبایی در ادامه می‌فرماید: می‌گویم: روایات در رابطه با این موضوع افزون از حد شمارش است، و مدلول و مفهوم آنها این است که پیامبر (ص) علم خود را به واسطۀ وحی از پروردگار فرا گرفته، و ائمّه (ع) بالوارثه از رسول خدا (ص) فرا گرفته‌اند[۵۸]»[۵۹].
۲. سلطان الواعظین؛
سلطان الواعظین در کتاب «شب‌های پیشاور» در این باره گفته است: «از آنجا که معصومین، برگزیدگان خداوند و خلفای منصوب و منصوص رسول الله (ص) می‌باشند که خداوند به وسیله خود پیامبر، آنها را برگزیده است، پس این افاضه را نیز می‌توان به آنها تعمیم داد. به عبارت دیگر، شیعه اعتقاد دارد همان پرده و حجابی که در مقابل دیدگان عالمیان است، که نمی‌گذارد در این عالم به جز آنچه ظاهر و نمایان است را ببیند، در مقابل دیدگان انبیا و اوصیای آنها نیز می‌باشد. به اقتضای زمان و مکان، همان خدای عالم الغیب که قادر به افاضه فیض می‌باشد، به هر مقدار و هر وقت که صلاح بداند و مقتضی باشد، پرده‌ها را از مقابل دیدگان آنها برداشته تا پشت پرده را ببینند و از اسرار غیب خبر دهند. هر‌گاه هم که صلاح نباشد، پرده می‌افتد و بی‌خبر می‌مانند. به همین جهت است که ائمه (ع) در برخی موارد، اظهار بی‌اطلاعی کرده‌اند. عبارت ﴿وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ[۶۰][۶۱]. بدین مفهوم است که مستقلاً از پیش خود خبری از غیب ندارم؛ مگر آن که پرده‌ها بالا رود، افاضه فیض گردد و حقایق مستور و پنهان بر او مکشوف گردد. به عبارت دیگر، شیعه معتقد است که خلفای رسول الله (ص) باید مانند خود آن حضرت، عالم به ظاهر و باطن امور باشند. بلکه در جمیع صفات ـ به غیر از مقام نبوت و رسالت و شرایط خاصه آن مثل نزول وحی و کتاب و احکام ـ باید مانند ایشان باشند. لازمه این اعتقاد، وجود خلیفه ای است که خود رسول الله (ص) از طرف خداوند منصوب نماید، نه خلیفه‌ای که برگزیده جماعتی از مردم باشد ـ هر چند پیغمبر آن خلیفه انتخابی را نفی و حتی کسانی چون معاویه را لعن کرده باشد. خلفای مورد نظر شیعه، دوازده نفرند که اولین آنها امام المتقین علی (ع) و سپس یازده فرزند بزرگوارش می‌باشند. ضروری است مجدداً یاد آوری شود: اظهار عجز و ناتوانی خلفای انتخابی جمعی از مردم، در برابر سؤالات علمی و مطلق علم ـ چه رسد به علم غیب و آگاهی از اسرار و باطن امور ـ نشانه‌ای از بر حق نبودن آنها است. دارا بودن علم غیب را ـ کنار رفتن پرده‌ها و مکشوف شدن حقایق مستور ـ برای نخستین امام و جانشین بر حق پیامبر اثبات می‌کنیم و برای بقیه یازده امام بزرگوار، فقط به ذکر مصادیقی از علم الغیب خواهیم پرداخت»[۶۲]
۳. آیت‌الله طیب؛
آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است: «علوم غیبی یک قسمت از فضائل و مناقب آن حضرت است مانند دانا بودن بزبان حیوانات و دارا بودن علم غیب، از علوم ما کان و ما یکون و ما هو کائن، و این قسمت اخیر از طریق آیات و اخبار بتواتر اجمالی ثابت محقق شده اگر چه از ظواهر بعض آیات خلاف آن استفاده می‌شود»[۶۳].
۴. آیت‌الله حسینی میلانی؛
آیت‌الله سید محمد هادی حسینی میلانی در کتاب «دیدگاه‌های علمی» در این‌باره گفته‌است: «به تعلیم خداوند متعال، حضرت ختمی مرتبت (ص) و ائمه هدی (ع) دارای علم ما کان و علم ما هو کائن إلی یوم القیامة هستند و نیز خداوند متعال، تنزیل و تأویل آنچه به او وحی فرموده که تماما عالم اکبر و کتاب آفاقی و انفسی منطوی در اوست، تعلیم فرموده و از آن حضرت به اوصیای او (ع) رسیده است و مراد از علم غیبی که در آیات مقدسه از غیر حق تعالی سلب شده و نیز بر حَسَب بعضی روایات از ائمه سلب شده، علم ذاتی است که اختصاص به ذات مقدس ربوبی دارد و سایر موجودات به اعطای او _تعالی و تقدس_ می‌باشد»[۶۴].
۵. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است:

«موجودات‌ آئینه‌ها و ظروف‌ برای‌ تجلّی‌ و درخشش‌ علم‌ ذات‌ او است‌‌، و برای‌ خدا هم‌ بُخلی‌ نیست‌ که‌ از علوم‌ خود به‌ غیر بدهد به‌طور ظهور و تابش‌‌، خواه‌ شعوری‌ باشد که‌ به‌ یک‌ مگس‌ می‌دهد و یا علمی‌ باشد که‌ به‌ افراد عادی‌ انسان‌ و جنّ و فرشته‌ و حیوان‌ عنایت‌ می‌کند و یا علمی‌ باشد که‌ از خزانۀ خاصّ خود به‌ امام‌ و رسول‌ مرحمت‌ می‌کند‌. اگر آنان‌ را بر علم‌ غیب‌‌، و غیب‌ الغیب‌‌، و بر سرّ و بر سرّ مستور‌، و سرّ مستسرّ‌، و بر خزانه‌های‌ پنهان‌ از دستبرد بشر و فرشته‌ مطّلع‌ گرداند این‌ یک‌ امر عادّی‌ بوده‌ و به‌ قدر ذَرّۀ سر سوزنی‌ از کبریائیّت‌ و عظمت‌ او کاسته‌ نمی‌شود‌، بلکه‌ عین‌ کبریائیّت‌ و عظمت‌ و جمال‌ اطلاقی‌ اوست‌ که‌ در عوالم‌ امکان‌ موجودی‌ را آئینۀ تمام‌ نمای‌ صفات‌ خود بنماید‌»[۶۵].

«ائمّه (ع) دارای علم غیب بوده‏‌اند درباره علم غیب در "نهج البلاغه" سخنانی از امیرالمؤمنین (ع) وارد است از قبیل "انّک تری ما أری و ... و ... لو شئت لأخبرت کلّ واحد منکم ... و لکن أخاف ان تکفروا فیّ برسول اللّه." و بسیاری از بزرگان و معاریف اهل تسنّن به این معنی معترف‌‏اند. ابن اثیر جزری گوید با سلسله اسناد خود از عثمان بن صهیب، از پدرش که [۶۶] صهیب از امیرالمؤمنین (ع) روایت می‌‏کند که رسول خدا (ص) به من فرمود: "شقی‏‌ترین از پیشینیان کیست؟ گفتم: پی کننده شتر صالح. فرمود: راست گفتی، سپس فرمود: شقی‏‌ترین از پسینیان کیست؟ گفتم: نمی‏‌دانم ای رسول خدا (ص)، فرمود: آن کسی که بر اینجا شمشیر بزند و اشاره کردند به استخوان سر امیرالمؤمنین (ع). و آن حضرت بعضی از اوقات می‏‌فرمود: دوست دارم که شقی‏‌ترین شما برانگیخته گردد و این را از این خضاب کند یعنی ریش مبارکش را از خون سرش". و سپس ابن اثیر گوید: [۶۷] "علی (ع) تمام مردم را برای بیعت جمع نمود، عبد الرّحمن بن ملجم مرادی آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را ردّ کرد و سپس فرمود: چه چیز جلوگیر و مانع شقی‏‌ترین امّت می‏‌شود، سوگند به خدا که ابن ملجم محاسن مرا از خون سرم خضاب می‏‌کند. و بعدا تمثّل جست به این شعر: کمربند خود را برای مرگ محکم کن چون مرگ به تو خواهد رسید، و از مرگ جزع و فزع نکن زمانی که در آستان تو فرود آید". و سپس گوید عثمان بن مغیره گفت که: [۶۸]، و نیز بعضی از جملات فوق در دو مقام در "الصواعق المحرقة" [۶۹] ذکر شده است. "چون ماه رمضان داخل شد امیرالمؤمنین (ع) یک شب در نزد امام حسن (ع) و یک شب در نزد امام حسین (ع) و یک شب در نزد عبد اللّه بن جعفر بود و زیاده از سه لقمه میل نمی‏‌فرمود و می‏‌فرمود: امر خدا می‏‌رسد و من باید در آن حال گرسنه باشم، یکی دو شب بیشتر نمانده است". و سپس گوید: [۷۰] "امیرالمؤمنین (ع) برای نماز صبح از منزل بیرون شد مرغابیان در مواجهه با علی (ع) به صیحه در آمدند. کثیر که راوی این حدیث است می‌‏گوید: ما شروع کردیم که مرغابیان را از آن حضرت دور کنیم، فرمود: آنها را به حال خود گذارید، آنها نوحه‏ می‏‌کند بر من. حضرت خارج شد و در همان وقت ضربت به او رسید. و این دلالت دارد بر آنکه آن حضرت سال و ماه و شبی را که در آن شب شهید شده همه را می‏‌دانسته است، و خدا عالم‏‌تر است". و ابن حجر هیثمی گوید: [۷۱] "در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند بسیار از اطاق بیرون آمده و به آسمان نظر می‏‌کردند و می‌‏گفتند: سوگند به خدا که نه دروغ می‏‌گویم و نه دروغ به من گفته شده است، امشب همان شب میعاد من است".»[۷۲]
۶. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
آیت‌الله فاضل لنکرانی و آیت‌الله اشراقی در کتاب «پاسداران وحی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«آگاهی امامان معصوم (ع) و جانشینان پیامبر (ص)، از غیب، اگرچه بی‌واسطه و از طریق وحی نیست، اما بر اساسِ آن چه در منابع روایی ما آمده است، آنها به هدایت پیامبر (ص) و در پرتو تعالیم او، به قلمروِ غیب راه می‌یابند. و از آنجا که امامتدر راستایِ اهداف رسالت، و امام (ع) بر اساس نصب الهی، مسئولیت تبیین و تشریح آموزه‌های وحی و حفظ و نگهداری آنها را بر عهده دارد از برخورداری چنین موهبتی ناگزیر است، تا بتواند حقایق وحی را درست تبیین کند و به گونه‌ای صحیح هدف‌های رسالت را جامه عمل پوشد. به تعبیر دیگر، مناصبی که امام (ع) پس از پیامبر (ص)، دارد، لازمه‌اش دانش فراوان و آگاهی از غیب است. تبیین و تفسیر وحی، که حقایقِ تُو در تُویِ آن، فراتر از دانش و خردِ بشری است و همین طور، دخالت در سرنوشت انسان‌ها و هدایت آنان به راهی که نهایت آن قرب پروردگار است، جز با دانش فرابشری و آگاهی از غیب، امکان‌پذیر نیست. ما بر این ادّعا نیستیم که صراحت آیات مربوط به دانش غیب، حاکی از آن است که امام (ع) مانند پیامبر (ص)، تنها از طریق وحی و بی‌هیچ واسطه، از علم غیب برخوردار است؛ بلکه، با استناد به دو مقدمه ذیل، که در بررسی‌های پیشین از مضامین آیات برآمده است، پی می بریم که امام (ع)، اگرچه به طور مستقیم و از راه وحی از دانش غیب برخوردار نشده است، و امّا در پـرتو آموزه‌های نورانی نبوّت و در روشنایِ تعلیم و تـربیت و هدایت پیامبر، به این موهبت الهی و فیض ربّانی دست یافته است. و آن دو مقدّمه عبارتند از:

  1. به استناد مفادِ صریح آیات مربوط به رهبری امت اسلامی، پس از رسول خدا، و با تأکید و تنصیصِ روایات رسیده از پیامبر (ص) و ابلاغ عملی آن حضرت در مواضع مختلف، که به برخی از آنها در پیش اشاره شد، امام علی بن ابی طالب (ع) و دیگر امامان شیعه (ع) یکی پس از دیگری، تا امام مهدی (ع) همگی با گزینش خداوند و ابلاغ پیامبر (ص) همه منصب‌های نبوت و رسالت را؛ از قبیل تبیین معارف و تشریح احکام عملی اسلام و مبانی اخلاق دینی و تربیت مسلمانان و تأسیس حکومت و اجرای منویّاتِ وحی و اداره همه نهادهای جامعه دینی جز دریافت وحی بر عهده دارند.
  2. تبیین معارف و همه آن چه در مقدمه یکم یاد شد، جز در پرتوِ دانش غیب و آگاهی از حقایق پوشیده و نهان و فراتر از دانش های بشری، امکان‌پذیر نیست.
از این رو، امام (ع)، اگرچه با واسطه پیامبر (ص) و تعالیم نبوت، مانند خود پیامبر (ص)، از دانش غیب آگاه است. و این آگاهی از غیب، حقیقت انکارناپذیری است، که هم از سوی پیامبر (ص)، و هم در روایات معصومین (ع) به تأکید، بدان پرداخته شده است»[۷۳].
۷. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است:

«در اینجا دو راه دیگر براى اثبات این واقعیت که پیامبر (ص)و امامان معصوم (ع) اجمالا از اسرار غیب آگاه بودند وجود دارد:

  1. مى‌دانیم دایره مأموریت آنها محدود به مکان و زمان خاصى نبوده، بلکه رسالت پیامبر (ص)و امامت امامان (ع) جهانى و جاودانى است، چگونه ممکن است کسى چنین مأموریت گسترده‌اى داشته باشد؟ در حالى که هیچگونه آگاهى جز بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشد؟ آیا کسى را که مثلا مأمور امارت و استاندارى بخش عظیمى از کشورى مى‌کنند مى‌تواند از آن منطقه آگاهى نداشته باشد و در عین حال مأموریت خود را به خوبى انجام دهد؟!. به تعبیر دیگر: پیامبر (ص)و امام (ع) در مدت حیات خود باید آن چنان احکام الهى را بیان و اجرا کند که جوابگوى نیازمندی‌هاى همه انسان‌ها در هر زمان و مکان باشد، و این ممکن نیست مگر اینکه لااقل بخشى از اسرار غیب را بداند.
  2. سه آیه در قرآن مجید است که اگر آنها را در کنار هم بچینیم مسئله علم غیب پیامبر (ص) و امامان (ع) از آن روشن می‌شود: (...) ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[۷۴] در آیه دیگر می‌خوانیم: ﴿...قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۷۵] از سوی دیگر در احادیث متعددی که در کتب اهل سنت و شیعه نقل شده چنین می‌خوانیم که: ابو سعید خدری می‌گوید از رسول خدا (ص) معنی ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ را سؤال کردم، فرمود: او وصی برادرم سلیمان بن داوود بود، گفتم ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ کیست؟ فرمود: «ذلک اخی علی بن ابی طالب» «او برادرم علی بن ابی طالب است»؛[۷۶] با توجه به اینکه "علم من الکتاب" که در مورد "آصف" آمده علم جزئی است، و "علم الکتاب" که در مورد حضرت علی (ع) آمده علم کلی است، تفاوت میان مقام علمی «آصف» و علی (ع) روشن می‌گردد. از سوى سوم در آیه ۸۹ سوره نحل مى‌خوانیم: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ[۷۷] روشن است کسى که عالم به اسرار چنین کتابى باشد، باید اسرار غیب را بداند، و این دلیلى است آشکار بر اینکه ممکن است انسانى از اولیاء اللَّه، از اسرار غیب به فرمان خدا آگاه گردد»[۷۸].
۸. آیت‌الله نوری همدانی؛
آیت‌الله حسین نوری همدانی در کتاب «خوارج از دیدگاه نهج البلاغه» در این‌باره گفته است:

«اما آنچه از امیرمؤمنان (ع) خاصه و عامه نقل نموده‌اند که از مغیبات خبر داده مانند اینکه از صاحب زنج خبر داده و فرموده: «يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي‏ بِهِ‏ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ‏ الَّذِي‏ لَا يَكُونُ‏ لَهُ‏ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَام‏‏‏‏»[۷۹].

و از فرمانروائی مروان بن حکم خبر داده:«أَمَا إِنَ‏ لَهُ‏ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ‏ أَنْفَهُ‏ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَرَ‏»[۸۰]

و آنچه از ائمه (ع) در مورد اخبار از غیب نقل شده مثل آنچه حضرت صادق (ع) به عبدالله بن حسن در حضور جمعی از علویین و عباسیین که اجتماع کرده بودند تا با فرزند وی محمد بیعت کنند فرمود قسم به خدا خلافت به تو و فرزندانت نخواهد رسید ولی خلافت نصیب آنهاست و اشاره کرد به عباسیین و فرزندان تو مقتول خواهند شد. از آن پس حضرت از جا برخواست در حالی که بر بازوی عبدالعزیز بن عمران تکیه داده بود و رو به وی کرد و فرمود آیا صاحب عبای زرد[۸۱] را ندیدی؟ گفت چرا فرمود قسم به خدا او محمد فرزند عبدالله را خواهد کشت. عاقبت امر همانطور که آن حضرت فرمود گردید. و نیز مانند گفتار حضرت رضا (ع) که فرمود «بُورِكَ‏ قَبْرٌ بِطُوسَ‏ وَ قَبْرَانِ‏ بِبَغْدَاد» حضار سؤال کردند یکی از این قبور که قبر موسی بن جعفر (ع) است می‌شناسیم دیگر کدام است؟ فرمود در آینده خواهید شناخت، سپس دو انگشتش را به هم نزدیک کرد و فرمود قبر من و هارون این چنین است. و همچنین گفتار حضرت رضا (ع) به علی بن احمد وشاء در هنگامی که از کوفه به مرو می‌آمد: همراه تو حله‌ای در میان بقچه است که دخترت به تو داد و گفت این را بفروش و از قیمت آن برای من فیروزه بخر، و امثال این روایات، همه از پیغمبر اکرم (ص) اقتباس شده است و خداوند آن حضرت را از این امور آگاه کرده است.

بنابراین کسانی که به ما نسبت بدهند که ما معتقدیم که ائمه (ع) غیب می‌دانسته‌اند، نسبت ناروائی به ما داده‌اند که ما هرگز به این نسبت راضی نیستیم[۸۲] علامه امینی در کتاب گرانمایه الغدیر می‌گوید: برخی از دانشمندان تسنن به شیعیان این نسبت را داده‌اند که آنان معتقدند که امامانشان غیب می‌دانند و بر اساس این نسبت شیعیان را مورد توبیخ قرار داده‌اند. مرحوم علامه امینی در پاسخ به این اتهام و روشن ساختن اعتقاد شیعه در ضمن بررسی آیات قرآن و روایات معتبر می‌گوید علم غیب ذاتا و اصالتا مخصوص خداوند است و هر کس را که او بخواهد از غیب آگاه می‌سازد و هر که را خداوند از غیب آگاه کند علم غیب او کسبی خواهد بود سپس ایشان برای اینکه اهل تسنن آگاهی بیشتری از موازین اعتقادی شیعه پیدا کنند این حدیث را از امالی شیخ مفید نقل می‌کند: شخصی به نام یحیی از حضرت موسی ابن جعفر (ع) سؤال کرد که برخی از مردم گمان می‌کنند که شما علم غیب می‌دانید؟ حضرتش از شنیدن این سخن برآشفت و از روی تعجب فرمودند سبحان الله سپس گفتند دست بر سر من بگذار قسم بخدا موهای بدن من از شنیدن این کلام راست شد این چه نسبتی است که به ما می‌دهند، اینچنین نیست که گمان کرده‌اند ما آنچه داریم و می‌دانیم از پیغمبر (ص) به ارث برده‌ایم و به پیغمبر (ص) هم از خدا رسیده است [۸۳] سپس علامه امینی می‌گوید تعجب است که آقایان اهل تسنن ما را برای اعتقاد به چنین علمی که ما برای امامان (ع) قائلیم و هیچگونه اشکالی ندارد سرزنش می‌کنند در صورتی که آنها در برخی از کتابهای خود برای بعضی از عباد و زهاد خودشان بالاتر از آنچه ما برای امامان (ع) قائلیم گفته‌اند چنانکه نوشته‌اند. حذیفه یمانی گفت: من آگاهم به آنچه بوده و آنچه تا قیامت خواهد شد. یا می‌گویند در جلوی چشم برخی از زهاد لوح محفوظ بود که هر چه را می‌خواست بداند به آن لوح نگاه می‌کرد و آگاه می‌شد. شگفت این است که اینگونه نسبتهای بزرگ را به این افراد می‌دهند و اشکالی هم در آن نمی‌بینند، اما نسبت علم غیب را به آن ترتیبی که ما گفتیم به ائمه (ع) مورد اشکال و توبیخ قرار می‌دهند.

در اصول کافی بابی تحت این عنوان منعقد است که امامان (ع) به آنچه تحقق یافته است و به آنچه در آینده تحقق پیدا خواهد کرد دانا می‌باشند و هیچ چیزی بر آنها پوشیده نیست. خبر چهارم این باب که از لحاظ سند کاملا صحیح است به این مضمون است که ضریس می‌گوید: حضرت باقر (ع) در حالی که گروهی از اصحابش در حضور وی بودند فرمودند: در شگفتم از گروهی که ما را دوست می‌دارند و پیشوای خود می‌دانند و معقتدند که همانطور که پیروی از رسول اکرم (ص) لازم است پیروی از ما نیز واجب است: با این وصف این افراد در نتیجه نارسائی فکر، براهین خود را نقض می‌کنند حقوق رهبری ما را کوچک می‌شمرند و افرادی را که سر تا پا تسلیم اوامر ما گردیده و ما را درست شناخته‌اند مورد سرزنش و عیب‌جوئی قرار می‌دهند آیا ممکن است که خداوند پیروی از اوامر رهبران شایسته را بر ملتی واجب کند و سپس خبرهای غیبی و اسرار آسمانها و زمین را از او پوشیده بدارد و راه آگاهی یافتن به علومی را که قوام و نظام دین به آنها بستگی دارد بر آنان به بندد. سپس حمران که در جمع یاران آن حضرت بود به عرض رسانید که شما می‌دانید عاقبت قیام علی (ع) و دو فرزندش حسن (ع) و حسین (ع) برای دست یافتن به رهبری و حفظ قوانین اسلام به کجا کشید؟ و چگونه نهضت آنان ناتمام ماند و به شهادت رسیدند و جباران و ستمکاران بر آنان پیروز شدند؟ حضرت فرمود: ای حمران نه چنین است که گمان کردی بلکه آنان بر اساس علم و آگاهی و اختیار خود چنین پیش‌آمدهائی را از خدای بزرگ پذیرفتند و چون به دلخواه پذیرفتند خدای قضا و قدر خویش را بر آنان جاری ساخت و آگاهی آنان از پیش‌آمدها و سرنوشت آینده‌ آنها به وسیله پیامبر (ص) صورت گرفت پس با آگاهی قبلی از وقایع آینده‌ علی (ع) و فرزندانش قیام کردند و هر یک از امامان (ع) که نهضت نکرد با علم و آگاهی دست به نهضت نزد. ای حمران چنانچه امامان (ع) در آن حال که طاغوتهای زمان و ستمگران مقدمات پیروزی را فراهم می‌کردند و آن پیش‌آمدها آغاز می‌شد از خداوند می‌خواستند که سختی‌ها و مصائب را از آنان برطرف کند، قدرت و سلطنت را از ستمگران بگیرد، خداوند تقاضای آنان را به زودی اجابت می‌فرمود ولی آنان چنین امری را از خدا نخواستند، ای حمران کشته شدن و سختی دیدن و رنج کشیدن آنان از ستمگران به خاطر گناه و نافرمانی نبود، بلکه شهادت و رنج برای نجات خلق، خود موجب عزت و شایستگی آنها در پیشگاه خداوند است»[۸۴].
۹. آیت‌الله ضیاءآبادی؛
آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی در کتاب «حبل متین شناخت ارکان دین» در این‌باره گفته‌ است: «در واقع، علم غیب به گونه‌ای مستقل و بالذات اختصاص به خدا دارد و دیگران به اذن و مشیت او، تا آنجا که او خواسته است، آگاه از غیب می‌شوند ولذا او اهل بیت رسول (ع) را پسندیده است که دارنده علم غیب او باشند»[۸۵].
۱۰. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«برای‌ تحقیق این مطلب باید به اخبار و احادیث مراجعه کنیم تا حقیقت روشن گردد. احادیث این باب به چند دسته تقسیم می‌‏شود:

  1. احادیثی‌ وجود دارد که امام (ع) با پروردگار جهان ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقی‌ را دریافت می‌‏کند لکن الهام امام (ع) از سنخ وحی‌ پیمبری‌ نیست. حقایقی‌ از جهان غیب در قلبش القا می‌‏شود و سخنانی‌ از غیب به گوشش می‌‏رسد لکن فرشته وحی‌ را مشاهده نمی‌‏کند. شب و روز بلکه ساعت به ساعت بر علمش اضافه می‌‏شود. شب‏های‌ جمعه و قدر به اتفاق ارواح پیمبران و امامان گذشته به عالم بالا صعود می‌‏کند، و با علوم فراوان برمی‌‏گردد. از امثال این تعبیرات که در روایات موجود است اجمالاً استفاده می‌‏شود که امام‏(ع) نیز با جهان غیب ارتباط دارد و مطالبی‌ در اختیارش گذاشته می‌‏شود. (...)
  2. احادیث زیادی‌ در منابع حدیث داریم که ائمه (ع) می‌‏فرمایند: ما از حوادث گذشته و آینده اطلاع داریم، از اخبار آسمان و زمین خبر داریم، خدا بزرگ‏تر از آن است که اطاعت کسی‌ را واجب کند ولی‌ علومش را از وی‌ مخفی‌ بدارد. (...)
  3. خبرهای‌ غیبی‌ است که از علی‌ بن ابی‌ طالب (ع) و سایر ائمه (ع) صادر شده و در کتاب‌‏ها موجود است، از بعض وقایع آینده خبر دادند که بعداً مطابق واقع در آمد و صدق گفتارشان ظاهر شد. نمونه‏‌های‌ فراوانی‌ از این قبیل اخبار برای‌ هر یک از ائمه در کتاب‏‌ها دیده می‌‏شود».[۸۶]
۱۱. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «منشور جاوید» در این باره گفته است: «در زمان حضرت رسول (ص) و زمان‌های بعد حتی تا چند قرن بعد گاهی کلمه علم غیب به معنای علم غیب ذاتی استعمال می‌شده است. و حتی برخی از دانشمندان بزرگ شیعه فرموده‌اند: با این که پیامبر (ص) و امام (ع) از غیب آگاهی دارند در عین حال نباید آنان را با کلمه "عالم به غیب" توصیف کنیم زیرا علم به غیب فقط به خداوند گفته می‌شود و بر کسی که علم او به تعلیم الهی است نباید اطلاق شود. دانش غیب منحصر به خداست و کسی جز او آگاهی به غیب ندارد ولی برخی که با رفتار خود عصمت یافته‌اند و توان درک سرّ ازل را دارند با کسب اجازه از خداوند صاحب این دانش شوند. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی می‌نویسد: پیامبر (ص) و امام (ع) از غیب آگاهی دارند امّا نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد[۸۷]»[۸۸].
۱۲. آیت‌الله خاتمی؛
آیت‌الله سید احمد خاتمی، در مقاله «امامان گنجینه‌های علم خداوند» در این‌باره گفته‌ است:

«خداوند امامان (ع) را به بخشی از علومی که نزد ذات مقدّسش هست واقف ساخته و آنها گنجینه دار این علومند. از این رهگذر است که ما بر این باوریم که امامان (ع) به اذن خداوند علم غیب دارند. ستون فقرات این علم اذن خداوند است. به این ترتیب تفسیر برخی از آیاتی که به ظاهر نفی علم غیب از پیامبر می‌کند روشن می‌گردد: علامه طباطبایی می‌فرماید: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم. معنای آن اینست که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است[۸۹].

از نگاه متکلمان شیعه یکی از دلائل امامت مولی علی (ع) خبرهای غیبی مولی علی (ع) است که حضرت قبل از وقوع خبر می‌داد و در موعد خود اتفاق می‌افتاد[۹۰].

ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: ما علی (ع) را در خبرهای غیبی که از او صادر شده امتحان کرده‌ایم و همه خبرهای او را مطابق با واقع یافتیم[۹۱].

از قرآن کریم استفاده می‌شود که ذات مقدّس ربوبی علم غیب را در اختیار آنان که حضرتش از آنان راضی است و برگزیده او هستند قرار می‌دهد از جمله:

  1. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۹۲]. دانای غیب اوست و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد. از این آیه شریفه هم علم غیب گسترده خداوند استفاده می‌شود و هم اینکه افراد مورد رضای حق که پیامبر (ص) از زمره آنهاست و نیز معصومین به اذن خداوند با اذن حضرت حق بر بخشی از علم غیب علم پیدا می‌کنند، در نهج البلاغه آمده که وقتی مولی علی (ع) از حوادث آینده خبر داد یکی از یاران حضرت عرض کرد: این علم غیب است مولی علی (ع) فرمود: "لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ‏ ذِي‏ عِلْمٍ‏ ‏‏"[۹۳]. این علم غیب نیست این علمی است که از صاحب علمی پیامبر (ص) آموخته‌ام .
  2. ﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ [۹۴] این آیه صریح است که خداوند هر زمان بخواهد از میان پیامبرانش کسانی را انتخاب می‌کند و گوشه‌ای از علم غیب بی‌پایان خود و اسرار درون مردم را که شناخت آن برای تکمیل رهبری آنان لازم است در اختیار آنان قرار دهد و البته این با اذن خداوند است. در روایات ما صدها مورد از پیشگوییهای امامان (ع) آمده است که بخشی در زمان خود تحقق یافته و بخشی که مربوط به آینده است در آخرالزمان و عصر ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد. این بخش از روایات غیبی است، بخش دیگر روایاتی است که امامان از باطن این و آن خبر دادند و نیز روایات دیگر پیرامون غیب. امامان (ع) گنجینه های علم ذات مقدّس ربوبی است و این افتخاری است که نصیب غیر معصومین نمی‌شود[۹۵]»[۹۶].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین حسینی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر حسینی در کتاب «آشنایی با نهج البلاغه امام علی» در این باره گفته است: «علم به غیب و آنچه در پس بوده است و دانستن اتفاقات گذشته و آینده برای تمام انسان‌ها همچون علم به شهود امکان‏‌پذیر است. مشروط به اینکه آن را از عالمی که خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمایند و هیچگونه مانعی در آن نیست. آیا مگر آنچه را که مؤمنین به آن اعتقاد دارند از قبیل: ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران الهی و روز قیامت و بهشت و دوزخ و زندگانی پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخیز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اینها از مصادیق ایمان و علم به غیب نیست؟ بلکه خداوند در وصف متقین می‌‏فرماید: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ[۹۷] و نیز فرموده: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا[۹۸] البته از آنجا که مقام نبوت و منصب رسالت الهی اقتضا دارد که شخص نبی بیش از دیگران از ماجراهای گذشته و اتفاقات آینده آگاه باشد خداوند انبیا و اولیا خاصش را از اسرار بیشتری آگاه می‌‏سازد لذا می‌‏فرماید: ﴿وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۹۹] و از این رو داستان‌های پیامبران گذشته را برای پیامبرش بازگو کرده و پس از بیان داستان مریم در سوره آل عمران آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۱۰۰] و داستان برادران یوسف در سوره یوسف آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۰۱] و همچنین پس از نقل داستان نوح در سوره هود آیه ﴿تلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۱۰۲]. بدیهی است که خداوند متعال اینگونه علم غیب را فقط به انبیا و اولیا خاصش عنایت می‌‏فرماید و دو آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۰۳] گواه این مدعا است. و همچنین در سوره بقره، آیه ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ[۱۰۴]. نتیجه اینکه: گرچه آیه شریفه ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ که در بیان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد که علم غیب مخصوص خدا است و کسی از آن اطلاعی ندارد، ولی در آیات دیگر قرآن برگزیدگان خدا و کسانی که مشیت الهی به آگاهی آنان به علم غیب تعلق گرفته استثنا شده‏‌اند. بنابراین انبیاء اولیاء و مؤمنین به گواهی قرآن کریم دارای علم غیب می‏‌باشند ولی بهره انبیاء و اولیاء بیش از سایر مؤمنین است. (...) البته پیامبر اکرم (ص) و وارثان علمش در عمل کردن بر طبق آنچه را که می‌‏دانند و حتی آگاه ساختن دیگران به بخشی از آن نیاز به دستور خدای متعال دارند و هر یک از این سه مرحله (یک: علم به غیبت، دوم: عمل بر طبق آن، سوم: اعلام به دیگران) جدای از هم می‏‌باشد و علم به غیبت هیچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نیست و همچنین اعلام تمام یا بخشی از آن به مردم هیچ ضرورتی ندارد و منوط به تشخیص مصلحت است».[۱۰۵]
۱۴. حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان؛
حجج الاسلام و المسلمین احمد مطهری و غلام رضا کاردان در کتاب «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌» در این‌باره گفته‌اند: «مقصود از علم غیب درباره ائمه (ع) این است که آنان این آگاهی را خود به خود نداشته بلکه از راه تعلیم الهی آموخته‌اند؛ چنان‌که امیرمؤمنان بعد از پایان جنگ جمل در بصره ضمن خطبه‌ای که ایراد فرمود برخی از حوادث آینده را خبر داد، یکی از اصحاب آن حضرت (ع) از وی پرسید: «لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ»[۱۰۶] حضرت در پاسخ او تبسمی نموده فرمود: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم»[۱۰۷][۱۰۸] و نیز یحیی بن عبدالله بن حسن از امام باقر (ع) چنین سؤال می‌کنند: "فدایت شوم گروهی از مردم عقیده دارند که شما علم غیب دارید؟" حضرت در پاسخ او فرمود: «لا والله ما هی الا وراثه عن رسول الله» (ص)[۱۰۹] از این‌گونه احادیث علاوه بر این‌که مطلب فوق ثابت می‌شود نکته دیگری نیز به دست می‌آید و آن این‌که اصلا کلمه علم غیب در صدر اسلام اصطلاح خاصی بوده و تنها بر علم و آگاهی ذاتی نسبت به غیب اطلاق می‌شده یعنی علم به غیب فقط در موردی به کار می‌رفته که عالم از جانب خدا و بدون تعلیم دیگری به غیب راه پیدا کرده باشد، اما آگاهی به غیب از راه تعلیم و آموزش اصلا علم به غیب شمرده نمی‌شده است، از این نظر با این‌که ائمه و پیشوایان دین از آینده خبر می‌دادند، می‌گفتند این علم به غیب نیست بلکه از رسول خدا (ص) آموخته‌ایم، با این‌که از نظر لغت این‌گونه آگاهی‌ها علم به غیب است و در نظر اهل لغت تفاوتی نمی‌کند که علم به غیب از ناحیه خود عالم باشد و یا از غیر آموخته باشد. اما نتیجه‌ای که بر اثبات این اصطلاح در صدر اسلام مترتب می‌شود این‌که کاملا روشن می‌شود آیات نفی علم غیب صرفا ناظر بر علم ذاتی نسبت به غیب است و تعرضی راجع به غیر آن ندارد، و خوش‌بختانه ما که درباره پیامبران و یا ائمه، علم غیب را قائلیم معتقدیم علم غیب آنان از ناحیه خداوند تعلیم شده و حتی بقاء آن نیز دائما به افاضه حق‌تعالی نیازمند است»[۱۱۰].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین علوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن علوی در مقاله «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه» در این باره گفته است:

«از تقابل نظریه علمای ابرار با نظریه امامان معصوم (ع)، معنای صفات فرابشری روشن می‌گردد.

  1. امامان همانند پیامبر از جانب خداوند به امامت منصوب شده‌اند، و پیامبر این نصب الهی را در قالب نص، به مسلمانان معرفی کرده است. پس ایشان منصوب الهی و منصوص نبوی هستند، و آن دسته از مسلمانان که از این امر الهی و دستور نبوی سرپیچی کرده اند از صراط مستقیم؛منحرف شدهاند
  2. ائمه هدی (ع) همانند پیامبر به علم لدنی غیر اکتسابی عالم ند، و به اذن خداوند از غیب آگاهند (روشن است که قلمرو این علم تنگتر از علم غیب مطلق الهی است). علم امامان از طریق رأی و اجتهاد نیست. علم آنها در حوزه معارف دین و هر آنچه به اسوه بودن ایشان مرتبط است، خطاناپذیری است؛
  3. ائمه هدی (ص) همانند پیامبر به صورت مطلق از معصیت کبیره و صغیره عمدی و سهوی و از خطا معصوم‌اند. عصمت، تفضل الهی به انسان‌های برگزیده است که بسیار فراتر از تهذیب نفس و طهارت روح اولیااست.
بر اساس "نظریه ائمه معصوم" فضائل امامان (ع) همانند فضائل رسول اکرم فرابشری است که تفضلاً از جانب خدای سبحان به این بندگان مقرب الهی تفویض شده است. ائمه همچون پیامبر واسطه فیض الهی هستند. (...) توضیح این نکته ضروری به نظر میرسد که مقصود شیعیان از علم فرابشری ائمه علم غیب خاص خداوند نیست؛ هرچند ممکن است تعبیر علم به غیب، به ائمه نسبت داده شود؛ زیرا در نظر عامه مردم هرگونه علم به امور پنهان علم غیب نامیده میشود چنانکه وقتی امیرمؤمنان علی در موردی از حوادث آینده خبر داد، فردی با تعجب به امام عرض کرد: ... به شما علم غیب داده شده است. امام فرمود: ... این علم غیب نیست ، بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است»[۱۱۱]
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است: «آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ داستان حضرت نوح (ع) و ماجرای کفیل شدن زکریا برای حضرت مریم (س) و حیله برادران حضرت یوسف (ع) را از اخبار غیبی می‌داند که خداوند به پیامبر (ص) خود خبر داده است. پس این آیه و آیاتی از این قبیل بر آگاه بودن انبیای الهی از اخبار الهی بواسطه اخبار خداوند دلالت دارند»[۱۱۲].
۱۷. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«پیامبر اسلام (ص) به علم غیب و لدنی اهل بیت (ع) در مورد مختلف تصریح داشته است (...). اینک به بعض نصوص در این خصوص اشاره می‌شود:

«آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ»[۱۱۳]. مشابه روایت فوق از پیامبر (ص) متعدد روایت شده است، ذکر وصف «معدن العلم» در کنار وصف موضع رسالت و محل فرود آمدن ملائکه روشن می‌کند که معدن علم بودن اهل بیت (ع) صرف علم کثیر و فراوان نیست، بلکه ظاهر در علم الهی است، به تعبیر دیگر معدن علم بودن اهل بیت (ع) رهاورد وصف «مَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ» است»[۱۱۴].
۱۸. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر نادم و افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند:

«شیخ صدوق نیز به برخورداری امام (ع) از علم غیب اعتقاد دارد؛ اما نکته‌ای هست که شاید برخی را به اشتباه بیندازد و چه بسا با استناد به آن، صدوق را مخالف برخوردای امام (ع) از علم غیب معرفی کنند. شیخ صدوق نقل می‌کند که ابن‌قبه رازی در پاسخ شبهات ابی‌زید علوی گفته علم غیب مخصوص خداوند است و هر بشری که ادعا کند علم غیب دارد، مشرک و کافر است. عده‌ای می‌گویند اگر صدوق این سخن ابن‌قبه را قبول نداشت، یا باید آن را نقل نمی‌کرد یا آن را رد می‌کرد؛ در حالی‌ که چنین نکرده؛ پس او هم، علم غیب را مخصوص خدا و همانند ابن‌قبه، قائلان به داشتن علم غیب را مشرک و کافر دانسته است. این برداشت از نقل صدوق، با روایاتی که وی نقل می‌کند و دال بر علم امامان به باطن مردم و پیشامدهای آینده است، سازگاری ندارد. در واقع، بین این دو نظر می‌توان جمع کرد؛ زیرا با توجه به روایات دال بر تفاوت علم امام (ع) با علم خداوند می‌توان روایاتی را که صدوق از مصادیق غیب بیان کرده، از زمرۀ علوم عام خداوند دانست که از سوی خداوند، به انبیا (ع) و اوصیا می‌رسد. در این صورت، ابن‌قبه هم این دست علوم را غیبی نمی‌داند. به نظر شیخ صدوق هم، اینها علم غیب نیست؛ بلکه علم غیب آن ‌است که در لوح محفوظ و مختص خداوند بوده، هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد؛ بنابراین، شیخ صدوق برخورداری امام (ع) از علم غیب را انکار نمی‌کند ومراد ابن‌قبه و دیگر عالمان امامیه از غیب دانی ائمه (ع) نیز، چنین غیبی نیست. به عبارتی، علم غیب مورد نظر ابن‌قبه، علم غیب ذاتی است که البته شیخ صدوق آن را برای امام نمی‌پذیر و علمی‌ که شیخ صدوق می‌گوید، غیر ذاتی است که ابن‌قبه هم امام را دارای آن می‌داند؛ پس هیچ منافاتی بین قول صدوق و ابن‌قبه وجود ندارد. (...)

محدثان قم گرچه در نقل روایات و شمار آنها، در مواردی اختلاف داشتند، در مجموع، هم در علوم میراثی ائمه (ع) که پیامبر (ص) آن را از راه‌های عادی و غیر عادی، از انبیای گذشته دریافت کرده و در اختیار امامان (ع) قرار داده بود و هم در علوم الهامی که از راه‌های گوناگون، به امامان (ع) القا می‌شد، اتفاق نظر داشتند. آنان در برخورداری ائمه (ع) از علم غیب نیز که با الهام و توارث حاصل می‌شد، هم‌داستان بودند»[۱۱۵].
۱۹. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«معتزلیان علم غیب را با مقدماتی که بیان نمودند، فقط در مورد پیامبران پذیرفتند، درباره غیر پیامبران بر این باور بودند که دلیلی یا جایگزین دلیل عقلی بر غیب دانی آنها نمی‌توان ارائه کرد. بنابر این بحث علم غیب امام در دایره مباحث کلامی آنها نمی‌گنجد. علاوه اینکه آنها به صراحت با غیب دانی امام مخالفت کردند[۱۱۶].

اشاعره بر خلاف معتزله غیب دانی بر غیر انبیاء را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور امامیه درباره علم غیب امام (ع) هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب دانی ائمه (ع) به صورت غیر مستقیم در حد غیب دانی دیگر اولیاء الهی و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از غیب را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد[۱۱۷](...).

در باره علم غیب امام (ع) دو نگرش عمده در اظهار نظر‌های متکلمین شیعی وجود دارد، یک نگرش علم غیب امام (ع) را نامحدود و نگرش دیگر محدود می‌داند[۱۱۸]»[۱۱۹].
۲۰. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است: «دیدگاه رسمی و مشهور دانشمندان شیعه این است که انبیا و امامان (ع) از هرگونه گناه صغیره و کبیره و از هرگونه خطا و سهو و نسیان، به دور هستند و چنین عصمتی از آغاز زندگی تا پایان زندگی آنها بر قرار است. لازمه چنین عصمتی علم غیب وسیع است. نبی و امام باید عالم به حقایق اشیا و امور پنهانی باشند تا چنین عصمتی محقق شود و حتی خطا و نسیان نیز از آنان سر نزند. رهیافت تلاش کلامی و فلسفی و صریح روایات در موضوع علم غیب پیامبر (ص) و امام دو چیز است: یکی اثبات اصل علم غیب که به اذن الهی به آنان داده شده است، و دیگر اثبات وسعت و گستره این علم تا آنجا که عدالت و عصمت‌آور باشد و پیامبر و امام در سایه آن هرگونه موارد عصیان و خطاء و سهو و نسیان را بشناسد و در نتیجه از او سر نزند در غیر این صورت دیگر به رسالت و هدایت‌گری‌اش اطمینانی نخواهد بود و نقض غرض خواهد شد. اگر پیامبر و امام به موضوعات خارجی و امور غیبی و حوادث، علم غیب نداشته باشند، امکان سهو و نسیان، بلکه وقوع آن حتمی می‌شود و در نتیجه در مواردی مرتکب حق‌کشی‌ها و خطاها می‌شوند و این کاستی بزرگی است که با منصب آنان منافات دارد، بلکه فلسفه وجودیشان زیر سؤال می‌رود. افزون بر این اگر علم پیامبر و امام محدود می‌بود و مرتکب خطاها یا فراموشی‌هایی می‌شدند این موارد با توجه به تعداد ائمه حتماً برای ما نقل می‌شد. استدلال متکلمان با توجه به ضرورت، اهداف و وظایف پیامبر و امام وجود عصمت و علم غیب را برای رهبران الهی ثابت کرد، اگر فرستاده خدا از ملکه عصمت و علم برتر برخوردار نباشد، نه می‌تواند پیام الهی را به صورت کامل و صحیح به بندگان برساند و نه هدایت کامل آنان را عهده‌دار شود و انسان‌ها هم نمی‌توانند به او اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ پس نقض غرض و لغویت در کار خدا می‌شود! حکیمان و فلاسفه الهی با مطالعه وجود شناختی، مرتبه وجودی عالی را برای پیشوایان الهی ثابت کرده‌اند که لازمه‌اش عصمت و علم برتر است»[۱۲۰].
۲۱. حجت الاسلام و المسلمین منصوری رامسری؛
حجت الاسلام و المسلمین خلیل منصوری رامسری، در یادداشتی با عنوان «اهل بیت در سخن امام حسین» در این‌باره گفته‌ است:

«امام حسین (ع) بر اساس معرفی منزلت و مقامات اهل بیت (ع) در پیشگاه خداوند، بر آن است تا با ارائه تصویری روشن از اهل بیت مردمان را نسبت به جایگاه آنان آشنا سازد و زمینه برای مرجعیت دینی و دنیوی و مراجعه مردم در امور دین و دنیا به ایشان را فراهم آورد. ازاین روست که امام حسین می‌فرماید: «نَحْنُ الّذِینَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ بَیَانُ مَا فِیهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ»[۱۲۱] با این تفصیل امام حسین می‌خواهد این معنا را به مردم منتقل کند که چگونه برای اسرار الهی به در خانه کسانی می‌روید که از شجره طیب الهی نیستند، بلکه از شجره خبیثه هستند که میمون وار بر منبر و تخت خلافت بالا می‌روند و بر دین و دنیای مردم حکومت می‌کنند؟ آیا شایسته است کسی سرّ الله را واگذارد و به جاهل مراجعه کند؟ کدام عقل حکم می‌کند که به جای عالم به سر الله و کتاب الله انسان به سراغ جاهل سفیه و نادان برود؟ وقتی اهل بیت (ع) سرالله هستند، چیزی از علوم غیبی از آنان مخفی نمی‌ماند. پس با آن که خداوند علم غیب را تنها مختص خود می‌داند و کسی از آن آگاه نیست، اما به دلیل آن که آنان سرالله هستند از آن علوم غیبی به اذن الهی برخوردارند؛ زیرا از کسانی هستند که خداوند از آنان راضی و خشنود است. خداوند می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۲۲]»[۱۲۳].

«از نظر قرآن، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) شاهدان مطلقی هستند که در مقام مظهریت مطلق و کامل اسم شاهد و شهید، همه چیز را می‌دانند و بر هر چیزی شاهد و گواه هستند. چنین چیزی مشیت و اراده الهی است. [۱۲۴]. و خداوند بدان راضی و خشنود است تا آنان از علم غیب کامل برخوردار باشند و از همه چیز همانند خداوند به تبع، آگاه و شاهد برآن باشند.[۱۲۵] بنابراین، افزون بر خداوند که همه چیز هستی برای او عین شهود است و او عالم الغیب و الشهاده است، معصومان (ع) نیز به تبع اراده و مشیت الهی، مظهر اسم عالم الغیب و الشهاده هستند و برای آنان نیز همانند خداوند اول و آخر و یا باطن و ظاهری نیست و همه چیز برای آنان یکسان است و آن چه برای دیگران باطن است برای ایشان ظاهر و آن چیزی که برای دیگران آخر است برای ایشان اول است و تفاوتی ندارد. آنان این مقام را به سبب متأله شدن و مظهریت مطلق و کامل از خداوندی دارند. هر کسی که متأله شود می‌تواند سطح جهان غیب را بشکافد و نسبت به آن عالم و آگاه شود. کسانی که از چشم برزخی برخوردارند، جنیان نیز مشهود آنان می‌شوند و در مرحله بالاتر فرشتگان مشهود ایشان می‌گردند و در مرحله دیگر، عالم برزخ از ارواح مؤمنان و کافران مشهود آنان می‌شود و اگر کشف الغطاء کامل رخ دهد همانند آن چه برای امیرمؤمنان علی (ع) رخ داده است، همه چیز برای آنها مشهود می‌شود، به گونه‌ای که اگر پرده‌ها فرو افتد هیچ یقینی بر یقین و شهود او افزوده نمی‌شود." [۱۲۶] چرا که آن چه دیگران پس از مرگ می‌یابند و ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[۱۲۷] ایشان در همین دنیا می‌نگرند و همه هستی برای آنان مشهود است و گزارش از آینده دادن همانند گزارش از حال و دیده کنونی است». [۱۲۸]
۲۲. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید احمد سجادی در کتاب «پرچم‌داران هدایت» در این‌باره گفته‌است: «باید توجه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را می‌آموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم (ص) بر علوم غیبی اطلاع می‌یابند»[۱۲۹].
۲۳. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در این‌باره گفته‌ است:

«شیخ مفید منکر اصل علم غیب امامان (ع) نیست. وی فی‌الجمله می‌پذیرد که امام علم غیب دارد، آنچه او نفی می‌کند علم غیب به طور مطلق است، چنان که خود او نیز به این نکته تصریح دارد: «فأما القول بأنه‏ يعلم‏ كل‏ ما يكون‏ فلسنا نطلقه‏ و لا نصوب قائله لدعواه فيه من غير حجة و لا بيان‏‏‏‏». در مورد علم مطلق هم اگر کسی مدعی است، و دلیل و برهانی بر اثبات آن دارد، شـیخ مفید آن را منکر نیست و صرفاً می‌گوید کسانی که ادعای چنین علمی‌ را دارند در صورتی که دلیلی بر اثبات آن ندارند نمی‌توان آنان را در این ادعا بر حق دانست.

نظریه شیخ مفید در مورد علم غیب امامان (ع)، با روایات و آیات هیچ تضادی ندارد؛ چرا که به مقتضای آیات و روایات، علم و آگاهی پیدا کردن امامان (ع) از غیب به اذن الهی است و بدون آن، امکان تحقق چنین علمی‌ برای آنان نیست. شیخ مفید تحقق چنین علمی‌ را برای امامان (ع)، با اعلام خداوند قبول دارد. بنابراین، نمی‌شود او را منکر علم غیب امام تلقی کرد و نظر او را مخالف با نصوص دینی دانست. ولی انصاف این است که می‌توان کلام شیخ مفید را توجیه کرد؛ که به این ترتیب راجع به دیدگاه او در خصوص نفی علم امیرالمؤمنین (ع) به زمان شهادتش، و نیز نفی علم امام حسین (ع) به محل آب می‌توان گفت که اولاً این دلیل بر نفی علم غیب امام نیست، چرا که فرض بر این است که علم غیب، از طرف خداوند است؛ ثانیاً نفی علم غیب در یک مورد دلیل بر نفی کل نیست؛ ثالثاً گرچه روایاتی در مورد علم آنان در این زمینه رسیده است، و مفید با صراحت منکر آنها شده است، لکن این انکار مطلق نیست؛ به دلیل اینکه خـود او بعد از نفی وجود اثر، در این مورد تنزل کرده و می‌گوید: بر فرض وجود اثر در اثبات علم آنان، منافاتی ندارد که از طرف خداوند، مأمور نبوده‌اند که به مقتضای آن علم عمل کنند، بلکه متعبد بوده‌اند که بر خلاف آن حرکت کنند؛ برای رسیدن به درجات متعالی کـه جز از طریق شهادت امکان دسترسی به آنها میسر نبوده است»[۱۳۰].
۲۴. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است: «شیخ مفید انکار نمی‏‌کند که ممکن است خداوند امام را از اسرار و بواطن امور آگاه سازد و نیز به او اجازه دهد که به استناد این اسرار حکم نماید. این سخن مدعای کسانی که بر گستره دانش امام نسبت به امور غیبی تأکید می‏‌کنند، هر چند آن را غیر استقلالی و مستند به تعلیم الهی بدانند، تأیید می‌‏کند»[۱۳۱].
۲۵. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«می‌دانیم که همه موقعیت‌ها به طور کامل برای پیامبر (ص) فراهم نگشت تا شریعت اسلامی‌ را به طور کامل تبیین نماید. عمر پیامبر اکرم (ص) محدود بود و لذا باید برای بعد از خود خلیفه و امامان (ع) و جانشینانی قرار می‌داد تا ادامه دهنده راه او باشند. و به همان دلیل که پیامبر (ص) احتیاج به علم غیب دارد، امام (ع) و جانشین او نیز باید از این علم بهره‌مند گردد.

شیخ الرئیس ابوعلی سینا می‌گوید: تجربه و قیاس می‌پذیرند که نفس انسانی می‌تواند در عالم خواب به غیب نایل شود و مانعی نیز ندارد که همین علم غیب در حال بیداری به او افاضه شود. به عبارت دیگر ، خداوند امام (ع) را با دو ویژگی مهم معرفی می‌کند: امام (ع) هادی و هدایتگر است و امام (ع) توسط امر الهی هدایت می‌کند هدایت جامعه بشری، مهمترین و اساسی‌ترین هدف بعثت پیامبران و ارسال رسولان است و این هدایت در دو بعد انجام می‌شود:

بُعد اول هدایت: هدایت به معنای "ارائه طریق" (نشان دادن راه) است، که سیر ظاهری و بیرونی را دربر می‌گیرد و این همان چیزی است که وظیفه هر پیامبری از پیامبران خداست.

بُعد دوم هدایت: هدایت به معنی "ایصال به مطلوب" (رساندن به مقصود) است این هدایت به وسیله تأثیر و نفوذ معنوی و روحانی و تابش شعاع هدایت در قلب انسان های آماده صورت می‌گیرد که این سیر معنوی و درونی است البته باید سیر ظاهری و بیرونی که پیامبران بزرگ نسبت به پیروان خود داشتند را نیز به آن افزود.

مجموعه این دو برنامه، به اهداف مذهب و رسالت‌های الهی تحقق می‌بخشد و انسان‌های آماده را به تکامل مادی و معنوی، ظاهری و باطنی می‌رساند، مقصود از هدایتگری امام (ع) در آیه یاد شده، هدایت به معنی "ایصال به مطلوب" است، نه فقط هدایت به معنی "ارائه طریق". علامه طباطبایی علت این امر را چنین بیان کرده است: این هدایت مجعولی که از شئون امامت است، به معنای "ارائه طریق" نیست؛ زیرا خداوند سبحان، حضرت ابراهیم (ع) را بعد از داشتن مقام نبوت، به مقام والای امامت رساند، آنگونه که درآیه ۱۲۴ سوره بقره آمده ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۱۳۲] و نبوت هم از هدایت به معنای "ارائه طریق" جدا نیست ، پس امامت، همان هدایت به معنای "ایصال به مطلوب" است که نوعی تصرف تکوینی در نفوس بوده که در مسیر کمال از موقفی به موقف دیگر هدایت می‌کند. با یک بررسی کلی در آیه‌های قرآن کریم مشخص می‌شود قرآن، هرجا نامی‌ از امامت می‌برد، در پی آن به هدایت نیز اشاره می‌کند. به گونه‌ای که گویا می‌خواهد کلمه نامبرده را تفسیر کند و البته همانگونه که بیان شده مقصود هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است. از سوی دیگر، در همه جای قرآن، این هدایت مقید به «امر الهی» شده و با این قید چنین استنباط می‌شود که امامت به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که با امر خدا صورت می‌گیرد و این امر، امری تکوینی است نه تشریعی.

علامه طباطبایی "امر الهی" را بر اساس آیه‌های دیگر قرآن کریم تفسیر می‌کند و معتقد است، "امر الهی" در حقیقت تجلی اراده خداوندی است که با آن تجلی حقایق وجودی غیبت و ظهور می‌یابند. این ظهور همان ملکوت خداوندی است که در آیه ۸۲ و ۸۳ سوره یس بدان اشاره شده است ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ [۱۳۳] براساس این آیه «امر الهی» با کلمه ﴿كُنْ و ﴿مَلَكُوتُ ارتباط دارد و در آیه ۵۰ سوره قمر از قید زمان و مکان رهایی می‌یابد﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ [۱۳۴] با این اوصاف امام (ع)، که با «امر الهی» هدایت می‌کند، در حقیقت شعاع اراده او شامل جنبه ملکوتی اشیاء است و مجرای فیض رسانی به عالم. از این‌رو، هدایت او "ایصال به مطلوب" است که از باطن، موجودات را به سوی کمال متناسب آنها سوق می‌دهد.

با این بیان، مفسر بزرگ المیزان چنین نتیجه می‌گیرد: سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «به امر ما هدایت می‌کنند»، دلالتی روشن دارد بر اینکه آن چه امر هدایت متعلق به آن است، عبارت است از دل‌ها و اعمالی که به فرمان دل‌ها از اعضا و جوارح سر می‌زند.

بنابراین امام (ع) کسی است که باطن دل‌ها و اعمال و حقیقت آنها پیش رویش حاضر است و از او غایب نیست»[۱۳۵].
۲۶. حجت الاسلام و المسلمین منصورآبادی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد منصورآبادی در کتاب «راسخان در علم از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یکی دیگر از مصادیق راسخان در علم ائمه اطهار (ع) هستند که بسیاری از مفسران شیعه آن را نقل کرده و بسیاری از روایات آن را تایید می‌کند زیرا علم اهل بیت وآل محمد (ع) از شخص رسول خدا (ص) سرچشمه می‌گیرد و علم رسول خدا (ص) از وحی است. در این باره به چند نظریه اشاره می‌کنیم: مرحوم طبرسی در (مجمع البیان) با عنایت به روایتی از امام باقر (ع) می‌فرماید که اوصیاء رسول خدا (ص) هم بعد از او راسخ در علم هستند و در ادامه می‌نویسد: از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: پیغمبر اکرم (ص) افضل راسخان در علم بود و تفسیر و تأویل هر چه بر او نازل شد می‏‌دانست‏ و چیزی بر آن حضرت نازل نشد که تفسیر آن را نداند او پس از او اوصیاء گرامیش تفسیر و تأویل همه قرآن را می‏‌دانستند. [۱۳۶] مرحوم قمی نیز در تفسیر خود به روایتی استشهاد کرده و می‌نویسد: رسول خدا (ص) افضل راسخان در علم است و بعد از او اوصیاء و جانشینان به حقش علم به تأویل قرآن را داشته و از راسخان در علم می‌باشند. [۱۳۷] شیبانی در تفسیر خود رسول گرامی اسلام (ص) و اهل بیت (ع) ایشان را راسخان در علم معرفی کرده و می‌نویسد: رسول خدا (ص) واهل بیت (ع) ایشان از راسخان در علم هستند و در روایات به این موضوع صریحا اذعان شده است و هم چنین شیخ مفید فرموده است: راسخان در علم که خداوند در آیه از آنها صحبت می‌کند رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) هستند و آنها از تأویل قرآن اطلاع دارند. [۱۳۸] مرحوم سبزواری که رسول خدا (ص) را راسخ در علم معرفی کرده در ادامه می‌فرماید: رسول اکرم (ص) در درجه نهایی از یقین قرار داشت و فرقی بین علم ایشان و ائمه اطهار (ع) در شناخت تأویل و حقیقت قرآن نیست و فقط علم ایشان از باب وحی و نبوت و علم جانشینانشان از باب امامت است پس رسول اکرم (ص) و به تبع ایشان ائمه (ع) راسخان حقیقی در علم الهی هستند.[۱۳۹]

نتیجه: اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از راسخان در علم هستند زیرا: ۱. ایشان کسانی هستند که علمشان را از رسول اکرم (ص) گرفتند و پیامبر (ص) نیز از طریق وحی به خداوند متصل بود و علمش الهی می‌باشد. ۲. نمی‌توان مدعی بود که هیچ کس تأویل را نمی‌داند و اگر گفتیم فقط رسول خدا (ص) می‌داند باز بعد از ایشان مردم در مورد قرآن و متشابهات نیازمند راهنمایی کسی هستند که آن علم از رسول اکرم (ص) به او منتقل شده باشد و او کسی جز علی (ع) و اولاد معصومینش نیستند. ۳. علم راسخان، علم الهی است پس ایشان باید از معصومین باشند تا در شبهه و خطا و اشتباه نیفتند و فقط اهل بیت رسول (ع) هستند که بعد از ایشان از نعمت عصمت برخوردارند. ۴. روایات بسیار داریم که اهل بیت (ع) خود را راسخ در علم و دانایان تأویل معرفی کردند. ۵. در روایات بسیاری اهل بیت عصمت و طهارت (ع) تأویل آیات متشابه را بیان نمودند و بهترین دلیل برای ثبوت چیزی اتفاق افتادن آن می‌باشد. در نهایت یکی از مصادیق بارز (بلکه تنها مصداق) راسخان در علم اهل بیت نبوت (ع) هستند که هم تأویل را می‌دانند و هم آن را بیان کرده و مردم را از افتادن در انحراف نجات می‌دهند.»[۱۴۰].
۲۷. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در این‌باره گفته است: «شیخ کلینی، در مورد نسبت علم ائمه (ع) به جمیع علوم انبیا، رسل و ملائکه، روایاتی را نقل می‌کند که بیانگر دو قسم از علم برای خدای تعالی هستند. یک قسم، علمی است که خداوند آن را برای ملائکه، انبیا و رسولان خود آشکار نموده است و قسم دیگر، علم مکفوف است که بر هیچ یک از مخلوقات خویش آشکار نکرده است. بر اساس این روایات، علمی که برای انبیا، رسولان و ملائکه آشکار شده، ائمه (ع) نیز آن را دارا هستند. اما علم مکلوف که خداوند آن را برای خود اختصاص داده است، هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود خداوند علم آن را به ائمه (ع) می‌دهد. امام صادق (ع) می‌فرماید:«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»[۱۴۱] این قبیل روایات، با روایاتی که دلالت بر زیاد شدن علم ائمه (ع) دارند، هماهنگی داشته و گویای این مطلب هستند که علم مکفوف که مختص به خدای تعالی است، تقدیرات و خلق جدید، محو و اثبات در کتاب بدائیات است که هر گاه خداوند بخواهد به تدریج علم آنها به امام (ع) داده می‌شود. همچنین این روایات با روایات نفی علم غیب نیز سازگار است، بدین معنا که مراد اهل بیت (ع) از نفی علم غیب، عدم آگاهی ایشان از این امور است که هنوز تقدیر نشده‌اند و پس از تقدیر، علم آنها به ائمه (ع) داده می‌شود که به تعبیر خود ایشان، افضل علوم ایشان نیز همین است. این دو مورد در مبحث مربوط به هر کدامشان، بیشتر توضیح داده خواهد شد»[۱۴۲].
۲۸. آقای دکتر میرزایی؛
آقای دکتر عباس میرزایی، در کتاب «ابن قبه رازی» در این‌باره گفته است: «ابن قبه معتقد است غیب را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند و کسی که آن را برای بشر ادعا کند کافر است؛[۱۴۳] ازاین‌رو امام (ع) علم غیب ندارد.[۱۴۴] کسی که علم غیب برای امام (ع) قائل باشد، کافر و خارج از اسلام است.[۱۴۵] ابن‌قبه علم غیب امام (ع) را نظریه برخی از غلات می‌داند؛ چرا که امامیان معتقد به علم غیب برای امامان (ع) خود نیستند[۱۴۶] و این انتسابی است که مخالفان آن را به همه امامیه نسبت داده‌اند.[۱۴۷] ابن‌قبه معتقد است اگر منظور از اثبات علم غیب برای امام (ع)، اثبات امامت اوست، به آن نیاز نیست؛ چرا که امامیه با علم غیب امامت امام (ع) را اثبات نمی‌کند، بلکه دلیل آنها فهم و علم امام (ع) در دین است.[۱۴۸] البته لازمه این نظریه ابن‌قبه نفی مطلق علوم ویژه ائمه (ع) نیست؛ زیرا وی خود علم خاصی فرابشری در حوزه دین و ناظر به شریعت را برای امام (ع) قائل است و بر آن صحه می‌گذارد، نکته‌ای که به‌روشنی از آثارِ ناقصِ برجای‌ مانده از او برمی‌آید. دراین‌باره می‌توان به دو نکته اشاره کرد. نخست اینکه ابن‌قبه نصّ از امام (ع) پیشین و ظهور علم را از نشانه‌های امامت امام (ع) برمی‌شمرد.[۱۴۹] حال باید پرسید منظور از ظهور علم چیست؟ ابن‌قبه بیان علم غیبی امام (ع) را از مصادیق ظهور علم می‌شناسد. او پیشگویی امام علی (ع) در جنگ نهروان را که از یاران امام (ع) ده نفر به شهادت می‌رسند و از نهروانیان ده نفر زنده می‌مانند، نوعی ظهور علم امام (ع) بیان می‌کند،[۱۵۰] علمی که شایسته است فصل فارق مدعیان امامت قرار گیرد.[۱۵۱] دومین نکته که از توجه ابن‌قبه به علم غیب امام (ع) حکایت دارد، ردیه وی بر ابوزید علوی است که برای اثبات امامت امام دوازدهم (ع) به خبر کمیل استناد می‌کند.[۱۵۲] این روایت پیرامون علم حقیقی دین است که امام علی (ع) برای کمیل بن زیاد نخعی [۱۵۳] ایراد فرموده است. امیرالمؤمنین (ع) در این خبر از علم پر وسعت خود خبر می‌دهد و امامان را که حجت‌های الهی‌اند، کسانی می‌داند که علم به حقایق امور یک‌باره در آنان راه می‌یابد؛ آنان می‌توانند ظاهر و مشهور یا خائف و مغمور باشند.[۱۵۴] این روایت به‌روشنی نوعی از علم غیب را برای امام (ع) اثبات می‌کند، روایتی که مقبول ابن‌قبه بوده است. بر پایه این انگارها می‌توان گفت ابن‌قبه به مفهوم علم غیب برای امام (ع) باور داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه علم خاص و ویژه‌ای برای امام (ع) قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری می‌کند. او همه این علوم خاص ائمه (ع) را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر (ص) به امام (ع) رسیده است.[۱۵۵] او علم غیب را تنها مخصوص خداوند متعال می‌داند؛ یعنی علمی که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر علم خاصی باشد که خداوند به کسی داده و تحت اراده او باشد، می‌توان آن را به امام (ع) نسبت داد؛[۱۵۶] ازاین‌روست که ابن‌قبه معتقد است امام (ع) بنده‌ای صالح و شایسته‌ای است که تنها عالم به کتاب خدا و سنت رسول اوست و از مغیباتی با خبر می‌شود که به او برسد.[۱۵۷] بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از اسلام کسی که علم غیب را به امام (ع) نسبت می‌دهد، در نظر ابن‌قبه مخصوص کسی است که علم امام (ع) را هم‌سنخ با علم خدا بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود.»[۱۵۸]
۲۹. آقای حسینی؛
آقای سید حسین حسینی در کتاب «هادیان در کلام امام هادی» در این‌باره گفته‌است: «ائمه (ع) کاملاً به اسرار افراد آگاه بودند و نمونه‌های آن در روایات بسیار است مثلاً فردی خدمت امام (ع) رسید. در مجلس، همه نشسته بودند. سلام کرد و گفت: یابن رسول الله! من شما را خیلی دوست دارم. آن حضرت سر را پایین انداختند. سپس سرشان را بلند کردند و فرمودند: من در عوالم قبل، تو را ندیدم. تو مرا دوست نداری. آن فرد بلند شد و رفت. یا در جای دیگر، عبدالله بن سعد اشعری به زیارت امام حسن (ع) می‌رود تا درباره جانشین ایشان سؤال کند و آن حضرت قبل از اینکه عبدالله سؤال خود را مطرح کند، پاسخ او را می‌دهند. ائمه (ع) در جایی که لازم باشد، اتمام حجت می‌کنند. خیلی ظرفیت می‌خواهد که انسان، عالم به تمام گذشته‌ها و آینده‌ها و علم حاضر باشد و این مقدار هم ظرفیت داشته باشد؛ طوری که با این چنین قدرتی تواضع هم بکند»[۱۵۹].
۳۰. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«فیض کاشانی، درباره آگاهی امامان (ع)، از امور غیبی و همه اشیا می‌نویسد: خبرها در مورد کرامات ائمه (ع)، از اطلاع و آگاهی آنان از ضمایر و اسرار درونی افراد و امور پنهانی دیگر و آشنایی آن حضرات به زبان‌های مختلف و زبان پرندگان و حیوانات و شفای فوری و سریع بیمارانی که گرفتار بیماری‌های سخت و غیر قابل علاج بودند و زنده کردن مرده‌ها و...، به قدری است که از شمارش بیرون است و این اخبار در کتاب‌های مخالف و موافق آمده‌اند. وی در مورد دیگر می‌نویسد: آگاهی به یک امری یا اینکه از طریق حواس حاصل می‌شود، مانند دیدن، تجربه کردن، شنیدن و یا شهادت دادن کسی و یا اجتهاد و مانند این موارد، که این چنین دانشی، دانشی است متغیر، بی‌ثبات، جزئی و محدود، زیرا که چنین علمی پیش از وجود اشیا به یک نحو تعلق دارد، در حالی که در هنگام وجود اشیا به گونه‌ای دیگر تعلق می‌گیرد و پس از وجود اشیا نیز به گونه‌ای دیگر، و علم‌های اکثر مردم به اشیا این‌گونه است. و یا اینکه از طریق مبادی اشیا و اسباب و غایات آنها به دست می‌آید، یک نحوه علم کلی، بسیط، محیط بر معلوم به شیوه عقلی، زیرا که هیچ چیزی نیست مگر این که دارای سبب و علت است، و علت او نیز دارای علت است، تا اینکه منتهی شود به مسبب الاسباب و علت العلل. بی‌شک هر چیزی که سببش شناخته شود، از این حیث که مقتضی آن معلول است، و آن را ایجاب می‌کند، ناگزیر خود آن چیز نیز با یک علم ضروری دایمی شناخته خواهد شد. پس هر کسی که خداوند را با اوصاف کمالی، کبریایی‌اش بشناسد و بداند که او مبدأ کل هستی و فیاض هر جود و فیضی است و نیز ملائکه مقرّب و فرشتگان مدبر که صور کائنات بر اساس ترتیب سببی و مسببی از آنها تراوش می‌کند، را بشناسد، علم و آگاهی محیط و کامل به تمام اشیا و هستی و احوال آنها و احوال ملحقات آنها پیدا خواهد کرد، علمی که از هرگونه شک و تغییر و خطاپذیری پیراسته است، چنان‌که از کلیات به جزئیات مترتب بر آنها و از بسایط به مرکبات پی خواهد برد. پس او امور جزیی را از آن جهت که دایمی و کلی هستند می‌داند هرچند که به حسب ظاهر و هم خودشان و هم در نسبت با یکدیگر کثیر و متغیر هستند. نمونه چنین علم و دانش، علم خداوند تبارک و تعالی و نیز علم ملائکه و فرشتگان مقرب به اشیا است. ::::::چنان‌که علوم پیامبران و جانشینان آنان به احوال موجودات گذشته و آینده و به آنچه که هست و خواهد آمد تا روز قیامت، از این قبیل است»[۱۶۰].

«ابن قبه منکر آگاهی ائمه (ع) از غیب است. او در پاسخ ابوزید علوی از بزرگان مذهب زیدیه که به عنوان خرده گیری برشیعه گفته بود، شیعه امامیه به برخورداری امام از علم غیب اعتقاد دارند، چنین گفته است: علم غیب از مختصات پروردگار است و امامان (ع) از غیب آگاهی ندارند، بلکه آنان فقط بندگان صالح و شایسته و عالم به کتاب و سنت هستند و از اخبار شیعیان‌شان اموری را می‌دانند که به آنها ابلاغ شده باشد، هرکس به آنان نسبت علم غیب دهد، مشرک و کافراست و از دین اسلام خارج شده است. هرچند ابن قبه آگاهی امام از غیب را انکار می‌کند اما به احتمال زیاد مقصود او انکار مطلق علم و آگاهی ائمه (ع) به غیب نیست، بلکه طبق شواهد منظوراو علم غیب ذاتی است وگرنه علم غیب تعلیمی با اعلام خداوند و اخبار پیامبر را در حق امام جایز می‌داند. این مطلب حداقل از دو عبارت ایشان فهمیده می‌شود:

  1. ابن قبه معتقد است همواره در میان عترت کسی هست که به کتاب خدا علم داردو تأویل صحیح آن را می‌داند و احکام را می‌فهمد. وی تأکید می‌کند درقرآن مطالب توقیفی وجود دارد که فهم صحیح آن به بیان و تعلیم الهی نیاز دارد و دستیابی به آنها از طریق اجتهاد و استنباط ناممکن است. پس علم امام به تأویل قرآن بدون تکیه بر علوم عادی بشر و بااستفاده از سرچشمه علم الهی توسط پیامبر و با تعلیم او تحقق یافته است.
  2. او در مقام اثبات امامت امامان بعد از امام حسین (ع) می‌گوید: با مراجعه به کتاب‌های گذشتگان پیش از زمان غیبت روایاتی زیادی را درباره جانشین امام حسن عسکری (ع) می‌یابیم که تصریح کرده‌اند او از چشم مردم غایب شود و شیعیان در امر او اختلاف ورزند و به حیرت افتند. ما می‌دانیم که پیشینیان ما علم غیب نداشتند، بلکه ائمه (ع) به واسطه خبر رسول اکرم (ص) موضوع غیبت را اعلام کرده‌اند.
معلوم می‌شود از نظر وی امامان (ع) وارث علوم پیامبر بوده، و به واسطه علمی که از رسول خدا (ص) به ارث برده‌اند، از امور غیبی مثل غیبت امام عصر (ع) پیش از تولد ایشان آگاه بودند. پس ابن قبه در مورد علم امام هرگز رویکرد بشری به امامت ندارد. وی علم قرآن را برای امامان اثبات می‌کند و می‌دانیم که به تصریح خدای تعالی، بیان همه چیز در قرآن آمده است؛ خداوند از بیان هیچ چیزی در قرآن فروگذار نکرده است و هیچ غیبی در آسمان و زمین نیست، مگر آنکه در کتاب مبین آمده است و خداوند این علم را به گروهی از بندگان برگزیده، عطا فرموده است و امامان اهل بیت (ع) نیز جزو این برگزیدگان هستند»[۱۶۱].
۳۱. خانم رابیل (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
خانم سیده رابیل در مقاله «جستاری در مسئله علم غیب» این‌باره گفته‌ است: «خداوند متعال راجع به آصف بن برخیا نیز فرموده است: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ [۱۶۲] پیش‌تر راجع به دلالت این آیه بر وجود علم غیب نزد آصف سخن گفتیم. حال باید گفت که بنابر اصل عدل که از اصول پنجگانه شیعه و نیز معتزله است،‌ می‌توان مدعی شد،‌ که ثبوت علم غیب منحصر به شخص آصف بن برخیا نیست،‌ بلکه خداوند حکیم،‌ هر کسی را که در کمالات سیر کرده و به مقامات والای انسانی دست یابد،‌ از امور غیبی آگاه می‌سازد. امامان معصوم (ع) شیعه،‌ که از بالاترین اولیاء الهی هستند،‌ مطابق با باورهای شیعه از جمله بهره‌مندان این علوم هستند. به روایاتی در این باره توجه کنید: امام باقر (ع) راجع به آصف در کلامی قریب به این مضمون فرمودند: «خداوند ۷۳ اسم اعظم دارد که تنها یک حرف آن را به آصف داد و توانست تخت بلقیس را نزد سلیمان بیاورد و نزد ما امامان (ع)۷۲ اسم از آن اسامی وجود دارد و تنها یک اسم آن در علم غیب خداوند وجود دارد که به ما داده نشده است». امام صادق (ع) فرمودند: «هنگامی که امام بخواهد چیزی بداند،‌ خداوند او را آگاه می‌کند» از این روایات روشن می‌شود که امامان معصوم (ع) نیز به عنوان انسان‌های برگزیده خداوند،‌ عالم به غیب بوده‌اند.»[۱۶۳].
۳۲. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«یکى از آثار درجه اعلاى وجودى امام، علم خارق‌العاده او است و از آن جا که از نظر کمالات وجودى، به دنبال مرتبه "نبی" بوده و در واقع امامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد؛ امام، وارث به حق علوم و کتاب‌هاى همه پیامبران است. امام صادق (ع) مى‌فرماید: "همه کتاب‌هاى آسمانى انبیاى گذشته، نزد ما است، اینها را از آنان به ارث برده‌ایم. همان‌گونه که آنان مى‌خواندند، مى‌خوانیم و همانند آنان از این کتاب‌ها سخن مى‌گوییم. هیچ حجت الهى، در روى زمین خالى نخواهد بود که از او چیزى بپرسند و او بگوید: نمى‌دانم". به تناسب درجه وجودى و مقام ولایت امام، علم و معرفت بى‌کران و خارج از درک ما براى او امرى حتمى است. امام على (ع) به این حقیقت، چنین اشاره کرده است: "ما اهل بیت، شجره نبوت، جایگاه شایسته رسالت، محل آمد و رفت فرشتگان، خانه رحمت و کمال دانش و معرفت هستیم". دانش ائمه (ع) پایدار و همیشگى است. این دانش پیوسته با سرچشمه غیبى خود در ارتباط بوده، مدام قوت پذیرفته و افزایش مى‌یابد. امام باقر (ع) مى‌فرماید: "اگر بر دانش ما افزوده نمى‌شد بى‌دانش مى‌ماندیم". امام موسى بن جعفر (ع) مى‌فرماید: "علم امام داراى سه جنبه و جهت است: علوم مربوط به گذشته، علوم مربوط به زمان آینده، علوم حادث و نوظهور". امام از آن جا که در مرتبه ویژه‌اى از عالم هستى قرار گرفته و وجودش در نقطه اعلاى هستى است؛ به تمامى علوم و معارف، معرفت شهودى دارد؛ معرفتى که جایى براى تردید و شک و عدم اطمینان باقى نمى‌گذارد. از این رو علم امام تنها دانش به دور از خطا و خلاف است. از امام صادق (ع) پرسیدند: علم بدون اختلاف مخصوص امامان است و شما چگونه از آن آگاهى مى‌یابید؟ فرمودند: "آگاهى ما هم از این معرفت بى‌اختلاف، مانند آگاهى پیامبر خدا است؛ با این تفاوت که آنچه را پیامبر مى‌دید ما نمى‌بینیم". به حسب این رتبه وجودى امام است که حضرت على (ع) مى‌فرماید: «سَلُوني قَبلَ أن تَفقِدُوني»؛ "پیش از آن که مرا از دست بدهید از من بپرسید". نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۹. شگفت آن که در این جمله، آن حضرت پرسش از علم خاص یا باب خاصى را مطرح نکرده و این خود دلیل روشنى است بر این که امام على (ع)، بزرگ‌ترین دانشمندى است که به همه علوم و ظرایف و اسرار آنها احاطه داشته، شارح و مفسّر آنها بوده است. آن حضرت در همه علوم - از الهیات گرفته تا تفسیر، قرائت، فقه، حدیث، اخلاق، قضا، فصاحت و بلاغت و دیگر علوم ادبى تا ریاضیات، طب، شیمى و... - به بالاترین مراتب رسیده بود[۱۶۴][۱۶۵]

«در مورد علم امامان (ع) نکاتی را باید مد نظر قرار داد؛ یکم: پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بوده‌اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس فرآیندهای آن عمل می‌کردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریت‌اند و اگر در مسیر زندگی و حرکت‌های اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با علم لدنی عمل می‌کرده‌اند، از حرکت‌های سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم: برخی بر این عقیده‌اند که علم غیب برای پیامبر (ص) و امامان (ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم: علم غیب گاهی به واقع محترم و تغییر ناپذیر تعلق می‌گیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) از طریق غیبی می‌دانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه می‌داند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد نمود و سرنوشت چیزی را تغییر داد. به عبارت دیگر، گاهی علم به صورت تعلیقی و شرطی است؛ مثل اینکه انسان بداند اگر از منزل بیرون رود تصادف خواهد کرد. این قضیه‌ای شرطی است و فرد ممکن است با بیرون نرفتن از منزل، خود را حفظ کند؛ ولی اگر بداند که در روز معینی فلان حادثه برای او اتفاق خواهد افتاد و چیزی اختیاری در دگرونی آن دخیل نیست، آیا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگیری نماید؟ علم ائمه اطهار (ع) به بسیاری از امور مانند کیفیت شهادت خود و ... می‌تواند از این نوع نیز تفسیر شود»[۱۶۶].

«براساس روایات، امامان دست‌آموز الهام غیبی‌اند. آنان صدای غیب را می‌شنوند اما فرشته را نمی‌بینند، به خلاف پیامبر که سخن فرشته را می‌شنود و گاه خود ملک را می‌بیند، نه این که تنها صدا را بشنود[۱۶۷] این الهام نظیر الهامی است که به حضرت خضر و ذوالقرنین و حضرت مریم و مادر موسی (ع) شده است [۱۶۸] و بعضا در قرآن کریم، تعبیر به وحی گردیده که البته منظور از آن، وحی نبوت نیست. حضرت رضا (ع) در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت فرمود: هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم برمی گزیند به او سعه صدر، عطا می‌کند و چشمه‌های حکمت را در دلش قرار می‌دهد و علم را به وی الهام می‌کند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده از خطاها و لغزش‌ها در امان خواهد بود.[۱۶۹]. از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق (ع) پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام می‌شود چگونه (و با چه علمی) جواب می‌دهد؟ فرمود: گاهی به او الهام می‌شود و گاهی از فرشته می‌شنود و گاهی هر دو [۱۷۰]. باید توجه داشت امام کسی است که از وجودی برتر در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قله هرم هستی قرار دارد، از این رو باطن امام هم همانند باطن پیامبر، با نور ولایت حق روشن بوده با عالم حقایق و معانی غیبی ارتباط دارد. امام هم همانند پیامبر واسطه فیض میان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حریم وحی و شریعت است، اما پیامبر نیست یعنی مقام و شأن و مسؤولیت نبوی و رسالت را به او نداده‌اند.

امام رضا (ع) می‌فرمایند: فرق میان پیامبر و رسول و امام در این است که رسول فرشته وحی را می‌بیند و صدایش را می‌شنود وحی بر او نازل می‌شود، گاه در خواب می‌بیند چنانکه حضرت ابراهیم دید و پیامبر سخن فرشته را می‌شنود و گاه باشد که خود فرشته را ببیند نه این که تنها صدا را بشنود و امام کسی است که فرشته را نمی‌بیند اما سخن او را می‌شنود[۱۷۱]. البته بنا بر برخی تفاسیر، شنیدن معصوم عقلی است به این معنی که امام سخن فرشته‌ای را با گوشش نمی شنود، بلکه مراد از شنیدن آن است که باطن امام تعالیم و الهام‌های الهی را فرا می‌گیرد و می‌پذیرد برای این که کلام الهی جز این نیست که حقایقی را به آگاهی اولیا برساند زیرا کلام الهی نمی‌تواند از نوع صوت و لفظ باشد[۱۷۲]»[۱۷۳]
۳۳. پژوهشگران وبگاه پاسخ‌گویان؛
«وبگاه پاسخ‌گویان» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«غیب، به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطه او بر عالم وجود است. طبق آموزه‌های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ[۱۷۴] با توجه به محدودیت احاطه غیر خدا و احاطه کامل خداوند بر همه چیز، روشن است که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطه کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او ، در عالم شهادت قرار می‌گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی‌شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلاً آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع‌اند.

بنابراین تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی‌شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی‌ها را دیده، و ناشنیدنی‌ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می‌نماید. لذا می‌بینیم که انبیا از وحی که امری غیبی است و یا دیگر امور غیبی خبر می‌دهند، حوادث آینده را پیش ‌گویی می‌نمایند و دقیقاً مطابق همان گفته‌ها، حوادثی رخ می‌دهد و ... . در این که آیا امامان معصوم، علم غیبمطلق و تمام به امور داشته‌اند؛ یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند، محل بحث و اختلاف است. عده‌ای منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.

اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن که می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۱۷۵] و ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۷۶]، معتقدند که اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه می‌شوند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می‌شود. امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید: "هنگامی که امام اراده می‌کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می‌دهد". بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الهی مأمور هدایت انسان‌ها در تمام جنبه‌های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند به ویژه علی (ع) که دروازه شهر دانش پیامبر است نیز همین حکم را دارند و از دانش غیبی نیز بهره‌مند هستند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند و این منافاتی با آیات الهی و روایات وارده ندارد»[۱۷۷].
۳۴. پژوهشگران وبگاه اندیشه قم؛
«وبگاه اندیشه قم» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«شیعه و اهل سنت معتقدند که علم غیب بالذات مخصوص خداوند متعال است، بحکم قرآن: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۷۸] و نیز به حکم قرآن، شیعه معتقد است که خداوند برای بعضی از بندگان خاص خود، علم غیب را قرار داده است، یعنی غیر از خداوند بعضی از انسان‌ها بالعرض و به واسطه خدا و اذن او عالم به غیب هستند. قرآن مجید می‎فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۷۹] ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۱۸۰] نظیر این آیات در قرآن زیاد است. برای فهم دقیق قرآن باید به تمام آیات توجه کرد و آنها را در کنار هم معنی نمود و از احادیث و سنت پیامبر هم کمک گرفت. احادیث و روایات زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده که انبیاء و امامان معصوم، علم به غیب داشته‌اند که به عنوان نمونه، چند مورد از آنها را در خصوص علم امام علی (ع) و خبرهای ایشان از غیب، بیان می نماییم:

  1. ابن جریر طبری، زمخشری، فخر رازی، جلال‌الدین سیوطی در کتاب‌های خود آورده‌اند؛ که شخصی از علی (ع) در مورد تفسیر این آیه پرسید ﴿هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَخْسَرِينَ أَعْمَالا[۱۸۱] علی (ع) فرمودند: «انتم یا اهل حروراء» و اهل حروراء همان کسانی بودند که بعداً بر علی (ع) خروج کردند و از زیان کارترین مردمان شدند.[۱۸۲]
  2. ابن حجر مکی و جمعی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت می‌نویسند: علی (ع) بالای منبر بودند که از تفسیر این آیه سؤال شد ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ[۱۸۳] در جواب فرمودند «این آیه در حق من و عمویم حمزه و پسر عمویم عبیدة بن حرث، نازل شده که آن دو دعوت حق را لبیک گفتند و شهید شدند و من منتظرم که شقی‌ترین مردمان محاسن صورتم را به خون سرم رنگین کند و اشاره به ابن ملجم کرد و فرمود: هذا و الله قاتلی.[۱۸۴]
  3. علی (ع) خبر از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی بر مردم و ظلم او در کوفه و حتی از مقدار زمان حکومتش خبر داده‌اند.[۱۸۵]
  4. اصحاب علی (ع) خبر دادند که لشکر خوارج از آن سوی نهروان عبور کردند، علی (ع) فرمود "نه هنوز عبور نکرده‌اند" دوباره خبر تکرار شد علی (ع) فرمود «هنوز عبور نکرده‌اند». جندب بن عبدالله ازدی می‌گوید با خود در دلم گفتم اگر عبور کرده بودند و علی (ع) اشتباه می‌گفت، اولین کسی خواهم بود که وقتی نزدیک نهر رسیدم، با او بجنگم دیدم سخن غیبی علی (ع) صحیح بود. علی (ع) فرمود امر برایت آشکار شد ای برادر ازدی، یعنی علی (ع) حتی از ضمیر و نهاد او خبر داشت.[۱۸۶] آنچه بیان کردیم نمونه‌هایی از صدها حدیث و سندی است که علمای اهل سنت آورده‌اند.

به یک نمونه از دلایلی که با استفاده از قرآن کریم و روایات، بر صحت علم اوصیاء الهی به غیب بیان شده است اشاره می‌کنیم: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لّا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ[۱۸۷] لوح مکنون همان لوح محفوظ است که در آنجا علم غیب است. و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۸۸] طبق روایات شیعه و اهل سنت، اهل بیت پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و فرزندان آنها هستند.[۱۸۹]

همچنین قرآن مجید، علم به لوح محفوظ را برای یکی از همراهان حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) ثابت می‌داند ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ...[۱۹۰]

اینکه در شبهه گفته شد که: امامان با بقیه افراد فرقی ندارند با مراجعه به احادیث و روایاتی که در کتاب‌های حدیثی علمای اهل سنت و شیعه، در باب مناقب و فضایل حضرت علی (ع) و ائمه اطهار (ع) آمده است، فرق بین امامان و دیگر انسان‌ها روشن می‌شود. گذشته از وحی و روایات؛ علمای مسلمان در علم فلسفه و عرفان ثابت کرده‌اند که انسان‌های عادی هرگاه به وظایف شرعی خود عمل کرده و با هوای نفس و شهوات مخالفت نموده و راه سیر و سلوک را طی کنند، از عالَم غیب، قابلیت دریافت اخبار غیبی را پیدا می‌کنند که قرآن مجید فرموده ﴿اتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ[۱۹۱] چنان‌که یکی از راه‌های معرفت و شناخت را راه الهام و اشراق معرفی کرده‌اند،[۱۹۲] حتی امروزه فلاسفه غرب هم الهام و آگاهی‌های غیبی را تأیید کرده‌اند.[۱۹۳] پس اینکه عده‌ای از خواص و اولیاءالله، آگاه به اسرار و غیب باشند، هیچ‌گونه بُعدی نداشته، بلکه با تصریح آیات قرآن و روایات معتبر، آگاهی از غیب، امری است که به اذن خداوند متعال به اولیائش داده می‌شود»[۱۹۴].
۳۵. پژوهشگران پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه؛
«پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه» در پاسخ به این پرسش آورده است:

«شیعه امامیه "دوازده امامی" معتقد است امامت منصب الهی جهت جانشینی رسول خدا (ص) در امر هدایت بشر "غیر از وحی" است لذا امام نیز باید تمام خصوصیات پیامبر (ص) مانند عصمت، علم لدنی کمالات و فضائل و دوری از صفات ناپسند، را دارا باشد. زیرا امام مبین و تطبیق‌دهنده و حافظ شریعت است لذا باید از گناه و سهو و فراموش‌کاری معصوم باشد و نیز عالم به شریعت و آنچه را که امت در جهت کمال به آن نیاز دارند دارا باشد، چرا که امام باید از تمام جهات سرآمد انسان‌های روی زمین باشد.[۱۹۵] و از جهت علمی همان‌گونه که در کتب روائی آمده امام وارث علم پیغمبر (ص) است.

«أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ شُعَیْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ عِنْدَهُ أَبُو بَصِیرٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ دَاوُدَ وَرِثَ عِلْمَ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِنَّ سُلَیْمَانَ وَرِثَ دَاوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّداً (ص) وَرِثَ سُلَیْمَانَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً ص وَ إِنَّ عِنْدَنَا صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ وَ أَلْوَاحَ مُوسَی فَقَالَ أَبُو بَصِیرٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمَ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَوْماً بِیَوْمٍ وَ سَاعَةً بِسَاعَةٍ»[۱۹۶]

آیات قرآن نیز بر علم غیب پیغمبر و امام دلالت دارد.

سه آیه در قرآن مجید است که اگر کنار هم ملاحظه گردد مسئله علم غیب پیغمبر (ص) و امامان (ع) روشن می‌گردد.

  1. ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[۱۹۷]
  2. در آیه دیگر می‌خوانیم: ﴿...قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۱۹۸]

از سوی دیگر در احادیث متعددی که در کتب اهل سنت و شیعه نقل شده چنین می‌خوانیم که: ابو سعید خدری می‌گوید از رسول خدا (ص) معنی ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ را سؤال کردم، فرمود: او وصی برادرم سلیمان بن داوود بود، گفتم ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ کیست؟ فرمود: «ذلک اخی علی بن ابی طالب» «او برادرم علی بن ابی طالب است»؛[۱۹۹] با توجه به اینکه "علم من الکتاب" که در مورد "آصف" آمده علم جزئی است، و "علم الکتاب" که در مورد حضرت علی (ع) آمده علم کلی است، تفاوت میان مقام علمی «آصف» و علی (ع) روشن می‌گردد.

از سوی سوم آمده است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۲۰۰] روشن است کسی که عالم به اسرار چنین کتابی باشد، باید اسرار غیب را بداند، و این دلیلی است آشکار بر اینکه ممکن است انسانی از اولیاء الله از اسرار غیب به فرمان خدا آگاه گردد.[۲۰۱] نکته دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که پیامبر و امام (ع) از آنجا که مظهر جمیع صفات جمال کمال الهی اند دارای علم غیبند ولی این نوع علم را در اعمال و رفتار شخصی خود به‌کار نمی گیرند. و هیچگاه مخالف قضا و قدر الهی کاری انجام نمی دهند. به‌طور قطع می دانسته اند فلان روز به‌وسیله فلان شخص مثلا با شمشیر مانند علی (ع) و یا با زهر مانند امام مجتبی (ع) و بعضی دیگر از ائمه شیعه به شهادت می‌رسند.[۲۰۲] دیگر اینکه پیغمبر و امام از علوم غیبی که به اذن خدا می‌دانند در ترویج دین خدا استفاده می‌کنند نه در امور روزمره و کارهای شخصی و در این امور مانند دیگران عمل می‌کنند مثلا شخصی که جزء نیروهای مسلح کشور است اسلحه‌ای که تحویل اوست برای حفظ امنیت کشور باید به‌کار بگیرد نه آنکه اگر با خانمش در منزل نزاعی پیش آمد او را به رگبار ببندد. همان‌گونه که یعقوب پیغمبر سال‌ها در فراق یوسف گریست تا آنکه چشمانش سفید شد، یعقوب می‌توانست بفهمد ولی مانند افراد عادی در فراق فرزندش صبر کرد.[۲۰۳] ائمه هم از علوم خود در ترویج دین استفاده می‌کرده‌اند و در کارهای روزانه مانند دیگران عمل می‌کردند.

علم امام ارادی است: در کتاب کافی[۲۰۴] آمده است: امامان (ع) هر زمان مطلبی را بخواهند به آنها تعلیم داده می‌شود. امام صادق (ع) فرموده است: إذا أرادَ الاِمام ان یعلم شَیْئاً أعْلَمَهُ اللهُ ذلِک" هنگامی که امام اراده کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم می دهد.[۲۰۵]»[۲۰۶].
۳۶. پژوهشگران وبگاه تبیان؛
پژوهشگران «وبگاه تبیان» در پاسخ به این پرسش آورده است: «علم غیب در روایات، گاه مستقیم به خداوند و گاهی به پیغمبر یا امام قبلی نسبت داده شده است. حضرت علی (ع) در مورد علم غیب خود در پاسخ به یكی از اصحاب خود كه سؤال كرد: ای امیر مؤمنان! آیا به تو علم غیب داده شده است؟، با تبسّم فرمود: ای برادر كلبی! این اخباری را كه خبر می‌دهم علم غیب نیست؛ علمی است كه از دارنده علم آموخته‌ام. همانا علم غیب، علم قیامت است... این است آن علم غیبی كه غیر از خدا كسی نمی‌داند. جز اینها، علومی است كه خداوند به پیامبرش تعلیم داده «علم غیب اكتسابی» و او به من آموخته است. و پیامبر دعا كرد كه خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آن پر گردد. در جملات فوق امام علی (ع) می‌فرماید: من غیب نمی‌دانم؛ ولی در برخی كلمات فرموده: من علم غیب می‌دانم، از جمله آنجا که فرمود: به خدا سوگند! اگر بخواهم می‌توانم از همه خصوصیّات هر كدام شما، از آغاز و پایان كارش و از تمام شئون زندگیش شما را آگاه سازم؛ امّا می‌ترسم كه درباره من نسبت به رسول خدا (ص) كافر شوید و یا فرمود:اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است، با خبر بودید به سوی بیابان‌ها كوچ می‌كردید. بنابراین، جای این سؤال است كه جمع این دو گروه از كلمات حضرت چگونه امكان پذیر است؟ پاسخ این است كه آنجایی كه حضرت می‌گوید غیب نمی‌دانم، یعنی علم غیب ذاتی ندارد؛ اما آنجا كه می‌فرماید غیب می‌دانم، یعنی از طریق خدا و رسول او خبرهای غیبی را كسب نموده‌ام. شاهد این استدلال، جملات امیرمؤمنان است كه می‌فرماید: علوم غیبی را پیامبر اكرم (ص) به من آموخت؛ به خدایی كه او محمد (ص) را به حق برانگیخت و او را بر مخلوقات برگزید، جز به راستی سخن نگویم و به راستی پیامبر اعظم همه دانش‌ها را به من سپرده است و از محل هلاكت آن كس كه هلاك می‌شود و جای نجات كسی كه نجات می‌یابد و پایان این حكومت، همه را به من خبر داده است. هیچ حادثه‌ای بر من نگذشت، جز آنكه در گوشم نجوا كرد و مرا مطلع ساخت»[۲۰۷].
۳۷. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست؛
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در این‌باره گفته‌اند: «طبق آموزه‌های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ[۲۰۸] با توجه به محدودیت احاطه غیر خدا و احاطه کامل خداوند بر همه چیز، روشن است که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطه کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او ، در عالم شهادت قرار می‌گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی‌شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلاً آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند. بنابراین تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی‌شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی‌ها را دیده، و ناشنیدنی‌ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می‌نماید. لذا می‌بینیم که انبیا از وحی که امری غیبی است و یا دیگر امور غیبی خبر می‌دهند، حوادث آینده را پیش‌گویی می‌نمایند و دقیقاً مطابق همان گفته‌ها، حوادثی رخ می‌دهد و .... (...) اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن که می‌فرماید: ﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۲۰۹] و ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۱۰]، معتقدند که اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه می‌شوند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می‌شود. امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید: "هنگامی که امام اراده می‌کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می‌دهد". بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الهی مأمور هدایت انسان‌ها در تمام جنبه‌های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند (...) نیز همین حکم را دارند و از دانش غیبی نیز بهره‌مند هستند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند»[۲۱۱].
۳۸. پژوهشگران مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها.
پژوهشگران «مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها» در این‌باره گفته‌‌اند: «ائمه معصومین (ع)، علم غیب دارند و همه وقایع و رویدادهای گذشته، حال و آینده را با خبرند آیات قرآن کریم نیز این مطلب را به اثبات می رسانند که بزرگان دین می توانند با اذن خداوند علم غیب داشته باشند چنانکه حضرت عیسی (ع) فرمود: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۲۱۲] در آیۀ دیگری آمده: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۱۳] پس از آیات قرآن به دست می‌آید که علم غیب، مخصوص خداست؛ ‌ولی او، اولیای خویش را از آن بهره‌مند می‌سازد. پس علم غیبی که اولیای الهی دارند، هدیه پروردگار است. احادیث و روایات بسیاری نیز داریم که از داشتن علم‌ غیب امامان معصوم حکایت می‌‌کند؛ برای مثال علامه مجلسی ۶۳ حدیث درباره آگاهی پیامبران و امامان به این اسرار، آورده است.[۲۱۴] به طور نمونه در این باره امام صادق (ع) چنین می‌فرماید: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمًا لَا يَعْلَمْهُ إِلاَّ هُوَ وَ عِلْمًا أَعْلَمَهُ مَلاَئكَتَهُ وَ رُسُلَهُ، فَمَا أَعلمَهُ ملائكتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»[۲۱۵]»[۲۱۶].

پرسش‌های مصداقی

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. مانند: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ، سوره انعام، آیه ۵۹؛ ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ، سوره یونس، آیه ۲۰.
  14. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷ و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛ «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  15. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «بررسی‌های اسلامی»، ج‏ ۱، ص ۱۹۵.
  16. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «تفسیر المیزان»، ج ۲۰، ص ۱۳۱؛ ضیاءآبادی، سید محمد، «حبل متین شناخت ارکان دین»، ج ۱، ص ۳۷۶؛ حسینی میلانی، سید محمدهادی، «دیدگاه‌های علمی»، ص۱۴۲؛ طیب، سید عبدالحسین، «اطیب البیان فی تفسیر القرآن»، ج۱، ص۲۴۴؛ فاضل لنکرانی، اشراقی، «پاسداران وحی»، ص ۱۶۶؛ سبحانی، جعفر، «منشور جاوید»، ج۸، ص ۳۰۹ ـ ۳۱۲؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌»، ص ۷۴ـ۷۷؛ علوی، سید محمد حسن، «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه»، فصلنامه معارف عقلی، ش ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۶.
  17. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، بحث کوتاه در باره علم امام، ص۲۵؛ خمینی، سید روح الله، شرح دعای سحر، ص۵۳-۵۴؛ ؛ رستمی، محمد زمان؛ آل بویه، طاهره، علم امام، ص۲۰۰؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۶-۴۷.
  18. در حدیث شریف، از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ أَحْكَمُ وَ أَكْرَمُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْلَمُ مِنْ أَنْ يَكُونَ اِحْتَجَّ عَلَى عِبَادِهِ بِحُجَّةٍ ثُمَّ يُغَيِّبُ عَنْهُمْ شَيْئاً مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ «خداوند حکیم‌تر و بزرگ‌تر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی بگمارد، سپس از امور آنان چیزی را از او مخفی بدارد». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص122.
  19. در حدیث شریف، از پیامبر خاتم (ص) نقل است که فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اَللَّهِ وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ بَعْدِي»؛ «همانا علی خلیفه خدا و خلیفه من بر شما پس از خود». صدوق، عيون أخبار الرضا، ج2، ص13؛ همچنین نقل است که فرمود: «وَمِنْ بَعْدِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلَى عِبَادِهِ»؛ «و پس از حسین نه تن از صلب او خلفای خدا در زمین‌اند و حجت‌های او بر بندگان». صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام رضا (ع) نیز در روایتی فرمود: «اَلْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ»؛ «امامان خلفای خدای عز و جل در زمین اند». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص۱۹۳.
  20. ر.ک: نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۳۲۰؛ واعظی، حسین، گستره و چگونگی علم امام از منظر کتاب سنت و عقل، ص۲۰۲؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۱.
  21. به دلیل حدیث منزلت: رسول خدا (ص) خطاب به امام علی (ع) فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛ تو نسبت به من به‌ منزله هارون نسبت به موسی هستی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۰۷.
  22. لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، ش۴۸.
  23. ر.ک: نقوی، سید نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۱۸-۲۱؛ شیخ زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص ۳۶-۴۰.
  24. ر.ک: مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ش ۶۳، ص ۱۶-۱۷؛ بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۵۴.
  25. ر.ک: پارسانسب، گل‌افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۴۴-۴۶.
  26. «بگو: میان من و شما، خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  27. ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۵۵؛ بغدادی، علاءالدین، تفسیر الخازن، ج۳، ص۲۶.
  28. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۳۶؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۶۹.
  29. مشکل تفسیر اول این اگر «من عنده علم الکتاب» خدا باشد که خدا هم معطوف هم معطوف‌علیه خواهد بود؛ مثل اینکه بگویید: من پدرم و پدرم را دیدم و منظور شما یک نفر باشد! زیرا اسم خدا در آیه قبلاً ذکر شده بود، و مشکل تفسیر دوم اینکه وقتی مشرکین نه جبرئیل را می‌دیدند و نه او را قبول داشتند، چگونه شهادتش در جریان مربوط به این آیه، فایده‌ای خواهد داشت؟ ر.ک: سید محمد حسین طهرانی، امام‌شناسی، ج۴، ص۱۰۰.
  30. به عنوان نمونه: از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟ قَالَ: إِيَّانَا عَنَى، وَعَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَأَفْضَلُنَا وَخَيْرُنَا بَعْدَ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ»؛ «از برید بن معاویه نقل است که گفت: از امام باقر (ع) در باره آیه پرسیدم و او گفت: ما را اراده کرده است و علی نخستین ما و بهترین و برترین ما پس از پیامبر است»".
  31. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۳۶؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۷، ص۱۶۵.
  32. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۱۳۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۳؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۲، ص۱۶۵؛ کاشانی، فتح الله، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۴۰۴؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۲۶؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، ج۴، ص۳۴۲؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۴، ص۱۶۳؛ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۵۶؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة، ج۲، ص۱۳۴؛ سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۳۷؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۷۲؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان، ج۵، ص۹۲.
  33. «و بر تو کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  34. «و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  35. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج٢۵، ص١۵۲؛ ربانی گلپایگانی، علی؛ زمانیان، مسلم، حقیقت علم الکتاب و آگاهی ائمه از آن، فصلنامه کلام اسلامی، ش۱۰۶، ص۶۹-۸۶؛ تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۵۷؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
  36. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  37. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «بررسی‌های اسلامی»، ج‏ ۱، ص۱۹۵؛ حسینی، سید جعفر، «آشنایی با نهج‌البلاغه امام علی»، ص۶۰ـ۶۲.
  38. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
  39. «وَ نَحْنُ‏ وَرَثَةُ ذَلِکَ‏ الرَّسُولِ‏ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة‏‏»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار»، ج‏۴۹، ص ۷۵.
  40. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «در محضر علامه طباطبایی»، ص ۱۹۵.
  41. «که این قرآنی ارجمند است، در نوشته‌ای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست». سوره واقعه، آیه ۷۷ ـ ۷۹.
  42. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۶۹؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۵۱۰؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۹؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۵، ص۱۸۳، رازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۴۳۱، بغدادی، علاء الدین، تفسیر الخازن، ج۴، ص۲۴۱، بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۵، ص۱۹، آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۵۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۱۹، ص۲۳۷.
  43. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  44. زمخشری، محمود، «کشاف»، ج۱، ص۳۶۹؛ ذیل آیه مباهله، محمد بن عیسی بن سوره، «الجامع الصحیح»، ج۵، ص۶۶۳؛ حاکم نیشابوری، ابی‌عبدالله، «المستدرک علی الصحیحین»، ج۳، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸؛ سیوطی، عبدالرحمن جلال‌الدین، «الدرالمنثور»، ج۶، ص ۶۰۵ ـ ۶۰۶.
  45. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۰۷؛ باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل»، ص۴۵۷؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۴، ص۴۶۵؛ فخر رازی، البراهین در علم کلام»، ج۲، ص۲۵۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۶.
  46. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ج۱، ص۲۶۷.
  47. «رسول خدا (ص) در مرض وفات خود فرمود: دوستم را نزد من حاضر كنيد، آن دو زن (حفصه و عايشه) به دنبال پدران خود فرستادند، چون نظر رسول خدا (ص) بر آنها افتاد، رو گردانيد و فرمود: دوستم را نزد من حاضر كنيد. پس به دنبال على فرستادند، چون چشمانشان به على (ع) افتاد، به او متوجه شد و با او گفتگو کرد. زمانی که على بيرون آمد، آن دو نفر (ابو بكر و عمر) را ملاقات كرد، به او گفتند: دوستت به تو چه حديث كرد؟ فرمود: هزار باب به من حديث كرد كه هر بابى کلید هزار باب است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۹۶.
  48. ر.ک: شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب»، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص۱۶۸؛ شاکر، محمد تقی، بهرامی، علیرضا، «واکاوی نگاه فریقین به احادیث هزار درب دانش»، مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش ۱۲، ص۱۳۵.
  49. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۸۰.
  50. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۳؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۱۰۵ و ۱۰۴.
  51. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، ص۱۹۵؛ شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص۱۶۸.
  52. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن آیه ۲۶-۲۷
  53. بررسی‌های اسلامی، ج‏ ۱، ص ۱۹۵.
  54. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  55. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۷.
  56. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۷.
  57. «وَ نَحْنُ‏ وَرَثَةُ ذَلِكَ‏ الرَّسُولِ‏ الَّذِي أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَى مَا شَاءَ مِنْ غَيْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة‏‏»؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۴۹، ص ۷۵.
  58. تفسیر المیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۵.
  59. در محضر علامه طباطبایی؛ ص:۱۹۵.
  60. اگر از خود علم غیب می‌دانستم خوبی‌ها و خیرات خود را زیاد می‌کردم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  61. جواهر الکلام، ج ۱، ص۱۸۵؛ کفایة الاثر، ص۳۰۰؛ جامع البیان، ج ۹، ص۱۹۰.
  62. پاسخ به شبهات در شب‌های پیشاور، ص۲۱۰.
  63. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۴۴.
  64. دیدگاه‌های علمی سید محمد هادی حسینی میلانی، ص۱۴۲.
  65. امام‌شناسی ج۱۲.
  66. "قال: قال علیّ: قال لی رسول اللّه (ص): من اشقی الاوّلین؟ قلت: عاقر النّاقة، قال: صدقت. قال: فمن اشقی الآخرین؟ قلّت: لا علم لی یا رسول اللّه، قال: الّذی یضربک علی هذا- و اشار بیده الی یا فوخه- و کان یقول: وددت انّه قد انبعث اشقاکم فخضب هذه من هذه، یعنی لحیته من دم رأسه.""اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.
  67. "انّ علیّا جمع النّاس للبیعة فجاء عبد الرّحمن‏ بن ملجم المرادیّ فردّه مرّتین، ثمّ قال: ما یحبس اشقاها؟! فواللّه لیخضبنّ هذه من هذه، (...)""اسد الغابة" ج ۴ ص ۳۵.
  68. "لمّا دخل شهر رمضان جعل علیّ یتعشّی لیلة عند الحسن، و لیلة عند الحسین، و لیلة عند عبد اللّه بن جعفر لا یزید علی ثلاث لقم، و یقول: یأتی امر اللّه و انا خمیص، و انّما هی لیلة او لیلتان‏"همان کتاب ص ۳۶ .
  69. ص ۸۰ .
  70. "خرج علیّ لصلاة الفجر فاستقبله الاوزّ یصحن فی وجهه، قال: فجعلنا نطردهنّ عنه، فقال: دعوهنّ فانّهنّ نوائح، و خرج فاصیب. و هذا یدلّ علی انّه علم السّنة و الشّهر و اللّیلة الّتی یقتل فیها، و اللّه اعلم‏".
  71. "فلمّا کانت اللّیلة الّتی قتل فی صبیحتها اکثر الخروج و النّظر الی السّماء، و جعل یقول: و اللّه ما کذبت و لا کذبت و انّها اللّیلة الّتی وعدت.".
  72. امام‌شناسی ج۳، ص ۲۳ و ۲۴.
  73. پاسداران وحی، ص ۱۶۶.
  74. «(امّا) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‏‌آورم یا کفران می‏‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‏‌کند؛ و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنی و کریم است»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  75. «... بگو: کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!». سوره رعد، آیه۴۳.
  76. وسائل الشیعة، ج ۲۷ ص۱۸۹.
  77. «ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى است».
  78. تفسیر نمونه، ج٢٥، ص١۵۲
  79. ای احنف: مانند آنست که من او را "رئیس زنگیان را" می‌بینم در حالتی که با لشگری خروج می‌کند که گرد و غبار و غوغا و هیاهو و صدای لجام و آواز اسبها ندارند، به قدم‌های خود زمین را می‌کوبند قدمهاشان مانند قدمهای شترمرغان است؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۸، ص ۱۲۵.
  80. یعنی آگاه باشید که او را امارت و حکومتی خواهد بود بسیار کوتاه چون لیسیدن سگ بینی خود را و او پدر چهار رئیس است و زود است که مردم از مروان و فرزندانش روز سرخ را دریابند؛شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۶، ص ۱۴۶.
  81. منظور وی ابوجعفر دوانیقی بود.
  82. مجمع البيان ج ۵، ص ۲۰۵.
  83. الغدير ج 5۵ صفحه‌ ۵۸ حدیثی را از امالی مفید نقل فرموده در بحارالانوار ج ۲۵ طبع جديد ص ۶۹ نيز مذكور است نظر علاوه شارح خوئی درج ۸ شرح نهج‌البلاغه ص ۲۲۶ نیز نسبت به علم غیب پیغمبر و امام مانند علامه امينی است.
  84. خوارج از دیدگاه نهج البلاغه؛ ص ۱۴۷ - ۱۵۷.
  85. حبل متین شناخت ارکان دین؛ ج ۱، ص ۳۷۶.
  86. بررسی‌ مسائل کلی‌ امامت، ص ۲۷۴ - ۲۷۹.
  87. متشابهات القرآن؛ ص ۲۱۱.
  88. [http://pasokhgo.valiasr-aj.com/porseman/showquestion.php?code=28337 منشور جاوید، ج۸، ص ۳۰۹ - ۳۱۲.]
  89. تفسیر المیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۱.
  90. ارشاد شیخ مفید، ص ۱۴۸.
  91. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۷، ص ۴۸.
  92. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  93. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  94. خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۷۹.
  95. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص ۱۴۷.
  96. امامان گنجینه‌های علم خداوند
  97. سوره بقره آیه ۳.
  98. سوره مریم آیه ۶۱.
  99. سوره هود آیه ۱۲۰.
  100. سوره آل عمران آیه ۴۴.
  101. سوره یوسف آیه ۱۰۳.
  102. سوره هود آیه ۴۹.
  103. سوره جن آیه ۲۶و۲۷.
  104. سوره بقره آیه ۲۵۵.
  105. آشنایی با نهج‌البلاغه امام علی، ص۶۰-۶۲
  106. «ای امیرمؤمنان آیا شما از علم غیب برخوردارید؟».
  107. «این علم غیب نیست بلکه تعلمی از صاحب علمی است».نهج البلاغه؛ خطبه ۱۲۴.
  108. نهج البلاغه؛ خطبه ۱۲۴.
  109. «نه به خدا سوگند آن‌چه ما می‌دانیم از پیامبر خدا (ص) به ما رسیده است و از او ارث برده‌ایم». امالی شیخ مفید ص ۱۴.
  110. ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۷۴-۷۷.
  111. صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۶.
  112. دفع الریب عن علم الغیب، ص٨٩.
  113. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۳.
  114. پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۲۰۴.
  115. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۷ و ۶۸
  116. نک: الشریف المرتضی علی بن الحسین الموسوی، الشافی فی الامامه، تحقیق سید عبد الزهرا حسینی، مؤسسة الصادق للطباعة و النشر، طهران، ۱۴۰۷ه‍ - ١٩٨١ م، ج ١٠، ص ۲۶؛ فی علم الکلام، ج١، ص ۲۶۲.
  117. نک: السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج٢٠، ص ١٠-١٢.
  118. نک: میر یوسف علی استرآبادی، اسئله یوسفیه، به کوشش رسول جعفریان، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ١٣٨٨؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٨، ص٣٧٢،ج ١٠، ص٢٠٩؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، محمد صادق نجمی، هاشم هاشم زاده هریسی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ١٣٨٨ش، ص۴۱۴؛ مجمع البیان، ج٢، ص۶٢٧، ج۵، ص٢٠٠؛ الفیض الکاشانی، تفسیر الصافی، ج٢، ص١٢٢.
  119. علم غیب از نگاه قرآن و وحی، ص٣٢٥.
  120. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸
  121. ما کسانی هستیم که علم قرآن، و بیان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هیچ‏یک از آفریدگان خدا نیست، زیرا ما محرم راز خداییم.
  122. «دانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‏کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، که در این صورت برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت» سوره جن آیه۲۶و۲۷.
  123. وبگاه سماموس
  124. سوره، اسراء، آیه۸۵ و ۸۶.
  125. سوره،جن، آیه۲۶.
  126. "لَوْ کُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ‏ یَقِینا‏‏‏".
  127. به راستی دوزخ را خواهید دید؛ سوره تکاثر، آیه: ۶.
  128. وبگاه سماموس.
  129. پرچم‌داران هدایت، ص۱۴۲.
  130. بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۱۰ - ۳۱۱.
  131. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  132. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کس را؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  133. فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود. پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید؛ سوره یس، آیه: ۸۲- ۸۳.
  134. و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن؛ سوره قمر، آیه: ۵۰.
  135. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۵۵ - ۵۶
  136. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۹۹.
  137. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱،ص۹۷.
  138. شیبانی، محمد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن ،ج۲، ص۱۴.
  139. موسوی سبزواری، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۰.
  140. راسخان در علم از دیدگاه فریقین، ص ۱۳۴.
  141. همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است. و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه (ع) پیش از ما نیز عرضه شده است
  142. آفاق علم امام در الکافی.
  143. همان، ص۱۰۷ و۱۱۶.
  144. همان، ص۱۱۳.
  145. همان، ص۱۰۶.
  146. ر.ک: همان، ص۱۰۶ و۱۱۶.
  147. همان، ص۱۱۷.
  148. همان، ص۱۱۶.
  149. ر.ک: همان، صص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۱۳، ۱۱۵و۱۱۶.
  150. ابن‌قبه نقل می‌کند امام علی (ع) در جنگ نهروان فرمودند: "وَ اللَّهِ مَا عَبَرُوا وَ لاَ یَعْبُرُوا وَ اللَّهِ مَا یُقْتَلُ من کم عَشَرَةٌ وَ لاَ یَنْجُوا مِنْهُمْ عَشَرَةٌ"؛ به خدا سوگند خوارج از نهر نگذشته و نخواهند گذشت؛ به خدا سوگند از شما تا ده تن کشته نمی‌شوند و از ایشان تا ده تن زنده نمی‌مانند (نقض‌الاشهاد، ص۱۲۰).
  151. همان، ص۱۰۳.
  152. همان، ص۱۱۴.
  153. م. ۸۲ق.
  154. درباره کمیل و خبر کمیل و منابعی که آن را به‌ صورت کلی یا جزئی نقل کرده‌اند ر.ک: سید حسین مدرسی طباطبائی، میراث مکتوب شیعه در سه قرن نخستین، دفتر اول، ص۱۱۴-۱۲۲.
  155. ر.ک: ابن‌قبه، نقض‌الاشهاد، ص۱۱۳.
  156. گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل‌المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است (ص۶۷).
  157. ابن‌قبه، نقض‌الاشهاد، ص۱۱۰.
  158. ابن قبه رازی؛ ص ۱۵۲ .
  159. هادیان در کلام امام هادی؛ ج ۲، ص ۱۱۷
  160. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۲۵.
  161. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۵.
  162. آن که دانشی از کتاب آسمانی با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم؛ سوره نمل، آیه: ۴۰.
  163. جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن‌پژوهی
  164. براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمد جواد مغنیه، آیا امام على یک فیلسوف بود؟ ترجمه مرتضى الیاسى، در مجله معرفت، شماره ۳۷، صص ۶۳ - ۵۶. و نیز براى آشنایى بیشتر با تحلیل فلسفى شخصیت ل و اوصاف امامان ر.ک: سید یحیى یثربى، فلسفه امامت.
  165. وبگاه پرسمان.
  166. وبگاه پرسمان.
  167. اصول کافی، روایات شماره ۷۰۵، ۷۰۶، ۴۳۵.
  168. کهف / ۶۵ - ۹۸؛ آل عمران / ۴۲؛ مرم / ۱۷ - ۲۱؛ طه / ۳۸؛ قصص / ۷.
  169. نگا، اصول کافی، ج۱، ص ۱۹۸ - ۲۰۳.
  170. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۸.
  171. اصول کافی، حدیث ۴۳۵.
  172. صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، کتاب حجت، باب۳، حدیث اول.
  173. پرسمان
  174. «بگو غیب (و معجزات) تنها برای خدا (و به فرمان او) است»؛ سوره یونس، آیه ۲۰.
  175. «چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید این بر خلاف سنت الهی است) ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی‌گزیند (و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، در اختیار او می‏‌گذارد»؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۹.
  176. «او دانای نهان است پس هیچ‌کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  177. وبگاه پاسخ‌گویان.
  178. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند»؛ سوره انعام، آیه۵۹.
  179. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷
  180. «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست». سوره آل عمران، آیه۷.
  181. «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم چه کسانی هستند؟»؛ سوره کهف، آیه ۱۰۳.
  182. سید مرتضی فیروز آبادی ـ فضایل الخمسه من صحاح الستة، جلد ۲ ص ۴۵۴ به نقل از تفسیر طبری جلد۶ ص۲۷ و کشاف زمخشری و درالمنثور سیوطی. زمخشری، انکشاف، ادب الحوزة، ج۲۲، ص۷۴۹، ذیل آیه ۱۰۳ سوره کهف. فخررازی، تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۱۴۸ ذیل آیه ۱۰۳ سوره کهف.
  183. «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده‌اند». سوره احزاب، آیه۲۳.
  184. احمد بن حجر مکی، الصواعق المحرقه، تعلیقه عبدالوهاب، مکتبه قاهره علی یوسف سلیمان، ص ۱۳۴ و ۱۳۵.
  185. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، اسماعیلیان، ج۲، ص۲۸۹، باب معرفت علی (ع) به اخبار غیبی.
  186. ابی بکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، جلد ۷، ص ۲۴۹.
  187. «که این قرآنی ارجمند است، * در نوشته‌ای فرو پوشیده، * که جز پاکان را به آن دسترس نیست»؛ سوره واقعه، آیه۷۷-۷۹.
  188. «»؛ سوره احزاب، آیه ۳۳.
  189. زمخشری، کشاف، همان، ج۱، ص۳۶۹، ذیل آیه مباهله. محمد بن عیسی بن سورة، الجامع الصحیح بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۵، ص۶۶۳. ابی‌عبدالله حاکم نیشاپوری، المستدرک علی الصحیحین، جلد۳ ص ۱۴۶ و ۱۴۸، ایضاً عبدالرحمن جلال‌الدین سیوطی الدرامنشور، جلد۶ ص ۶۰۵ و ۶۰۶.
  190. «[امّا] کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن‌را نزد تو خواهم آورد!...»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  191. «تقوا پیشه کنید، خداوند به شما تعلیم می‌دهد»؛ سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  192. بو علی سینا ـ الإشارات و التنبیهات شرح شرح قطب الدین رازی، جلد ۳، ص ۸، ایضاً فخر الدین رازی ،المطالب العالیة، جلد۸، صفحات ۱۳۹ به بعد.
  193. مانند الکسیس کارل و برگسن به منشور جاوید، آیت‌الله سبحانی، جلد۸، ص۲۹۸.به بعد مراجعه شود. حسن منتظری- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
  194. وبگاه اندیشه قم.
  195. شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۵۴۱.
  196. «ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است که حضرت فرمود: حضرت داوود علم پیغمبران را به ارث برد و سلیمان از داوود "آن علوم را" به ارث برد، و حضرت محمد (ص) از حضرت سلیمان (ع) ارث برد و ما ائمه اهل بیت از محمد (ص) به ارث می بریم و مصحف ابراهیم (ع) و الواح موسی (ع) نزد ماست. ابو بصیر گفت: علم کامل همین است؟ فرمود: ای ابا محمد علم کامل این نیست علم کامل آن است که در هر شبانه روز و ساعت به ساعت «برای ما» پدید می‌آید». اصول کافی، ج۱، ص ۳۲۷.
  197. «(امّا) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‏‌آورم یا کفران می‏‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‏‌کند؛ و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنی و کریم است»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  198. «... بگو: کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!». سوره رعد، آیه۴۳.
  199. وسائل الشیعة، ج ۲۷ ص۱۸۹.
  200. «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است»؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  201. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص ۱۵۲-۱۵۳.
  202. شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص ۵۵۱.
  203. سوره یوسف، آیه۸۴.
  204. در بابی بنام ائمه زمانی که بخواهند به آنها تعلیم داده می‌شود.
  205. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۱۵۰.
  206. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
  207. وبگاه تبیان
  208. «بگو غیب و معجزات تنها براى خدا و به فرمان او است»؛ سوره یونس، آیه ۲۰
  209. «خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند». سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  210. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷
  211. وبگاه اسلام کوئست
  212. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت»؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  213. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  214. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۵۹-۱۷۹.
  215. «خداوند، علمی دارد که جز خودش نمی‌داند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته است. پس ما به آنچه خداوند، ملائکه و فرستادگانش را از آن باخبر کرده است، آگاهیم»؛ همان، ص ۱۶۰.
  216. وبگاه مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها