آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ (پرسش)

آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 

آیت‌الله شریعتمدار جزایری در مقاله «امام حسین و علم به شهادت» در این باره گفته است:

«از دیدگاه‌ عقل‌ این‌ موضوع‌ بررسی‌ شود که‌ آیا مانعی‌ در علم‌ گسترده امام‌ وجود دارد؟(...) عقل‌ این‌ گونه‌ علم‌ و خبررسانی‌ را محال‌ نمی‌داند و مانعی‌ را در دارا بودن‌ آن‌ تصوّر نمی‌کند. بلکه بالعکس اگر این‌ علم‌ گسترده‌ و فراگیر نبود، ادعای‌ رهبری‌ امّت‌ اثر نداشت‌ و چگونه‌ کسی‌ که‌ آگاهی‌ به‌ حال‌ مردم‌ ندارد، می‌تواند سعادت‌ دنیا و آخرت‌ آنان‌ را تأمین‌ و تضمین‌ نماید.(...) از باورهای‌ شیعیان‌ درباره پیامبر و امام‌، عصمت‌ و محفوظ‌ بودن‌ از گناه‌، اشتباه‌، سهو، نسیان‌ و غفلت‌ است‌ که‌ در تمام‌ مدت‌ عمر خود در یک‌ لحظه‌ و در یک‌ بار نیز خطا، اشتباه‌ و گناه‌ از او سر نمی‌زند. معصوم‌ بودن‌ از گناه‌ و خطا، در تمام‌ لحظه‌های‌ عمر و برخوردهای‌ زندگانی‌، زمانی‌ تحقق‌ می‌یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و به‌ هر چیزی‌ در هر حال‌ علم‌ داشته‌ باشد و اگر یک‌ مورد را نداند، مقام‌ عصمت‌ را به‌ نمی‌یابد، زیرا آن‌ چه‌ با عصمت‌ سازگار نیست‌ گناه‌ و اشتباه‌ و ... از نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است‌، گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند. پس‌ معصوم‌ بودن‌ پیامبر و امام‌، دانش‌ و آگاهی‌ ا و را به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد و حقایق‌ اشیاء در هر حالی‌ نیاز دارد»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین جزائری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود جزائری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در این‌باره گفته‌ است:

«برای تحلیل نقش علم غیب در عصمت امامان (ع) مروری بر ماهیت، منشأ، عامل و گستره عصمت ایشان نموده و بر اساس آنها مسئله را پی می‌گیریم:

  1. ماهیت عصمت؛ یا لطف خاص الهی است یا قوه و ملکه نفسانی مافوق تقوی و عدالت، و یا علم خاص.
  2. منشأ و عامل عصمت، یا علم پیشین خدا به کمال حسن استفاده ائمه (ع) از لطف اعطائی پروردگار به آنها در دنیاست؛ چنانچه در دعای ندبه نیز بدان اشاره شده است[۲] حوزه شخصی: امور روزمره زندگی عادی و مسائل شخصی، همچون عصمت از تمام ذنوب و عیوب روحی و جسمی حتی عیوب نسبی مانند دنائت آباء و فساد مادران[۳] یا علم لدنی امام به عواقب افعال است یا درک والای عظمت خالق جهان و معرفت به صفات کمال و جمالش که موجب بالاترین خوف و رجاء به او و عشق به این وجود لایتناهی می‌گردد. و یا تسدید به روح امری و روح القدس[۴]
  3. عصمت مطلق ائمه (ع) از گناه، خطا، سهو و نسیان را از جهت حوزه کاربرد می‌توان حداقل به چهار بخشِ دینی، شخصی، اجتماعی و تکوینی تقسیم نمود:
    1. حوزه دین: دریافت دین، حفظ و عدم فراموشی دین، بیان دین، شناخت موضوعات احکام و ...؛
    2. حوزه شخصی: امور روزمره زندگی عادی و مسائل شخصی، همچون عصمت از تمام ذنوب و عیوب روحی و جسمی حتی عیوب نسبی مانند دنائت آباء و فساد مادران؛[۵]
    3. حوزه اجتماعی: تدبیر امور جامعه، سیاست و تشخیص مصالح و مفاسد جامعه؛
    4. حوزه تکوینی: عصمت در تصرفات تکوینی و امضای سالانه تقدیرات مخلوقات در شب قدر و واسطه‌گری در انتقال رحمت و فیوضات الهی به خلق.

با بیان این مطالب در ماهیت، منشأ، عامل و گستره عصمت جایگاه علم غیب نسبت به عصمت تا حدودی روشن می‌گردد. به این نحو که در مبنای امثال شیخ مفید که عصمت را لطف خاص الهی می‌دانند علم غیب برای آن ضروری به نظر نمی‌رسد. اما بنابر دیدگاهایی که عصمت را نوعی ملکه نفسانی می‌دانند که در اثر علم لدنی به عواقب افعال یا درک عظمت والای خالق جهان و معرفت به صفات کمال و جمالش و یا تسدید به روح امری و روح القدس حاصل شده باشد در همه حوزه‌ها مستلزم علم غیب است؛ که با توجه به روایات ذیل، این مسئله روشن‌تر می‌شود:

  • روایات هزار باب علم: علم امامان اهل بیت (ع) در شناخت کامل دین الهی احکام و معارف قرآن و سنت نبوی مرهون میراث علمی است که پیامبر (ص) به شکل معجزه‌آسایی در قالب هزار باب علم در لحظات پایانی عمر شریفشان در وجود مولا علی (ع) نهادند. و این، علاوه بر علومی بود که در طی سالها به‌صورت خصوصی در اختیار وی قرار داده بودند و با دعای خویش ایشان را معصوم از نسیان آن علوم نموده بودند. این علوم از آن رو که منحصر در علی (ع) می‌شد و راهی جز انتقال وحی‌ گونه آنها وجود نداشت شایسته نام علم غیب می‌باشد. این علم پس از امام علی (ع) به امامان بعدی منتقل گردید. بنابر این اگر ائمه (ع) هیچ اشتباه عمدی و سهوی و فراموشی ندارند، مرهون علم غیب به کتاب خدا و مجموعه دین است. و شاید وسیله انتقال این علوم به امام، انتقال روح القدس به وی باشد (...)
  • روایات روح القدس و روح امری: با توجه به آیاتی از قرآن و نیز منابع حدیثی به مجموعه‌ای از متون دینی برخورد می‌کنیم که حاکی از وجود یک روح ویژه برای پیامبر و ائمه (ع) و یک روح کمکی خارج از وجود ایشان است که از اولی به روح القدس و از دومی به روح امری یاد می‌شود. روح القدس جزء ارواح خمسه همه انبیاء و اوصیاء (ع) است، ایشان را تأیید می‌کند، و وسیله رؤیت اشیاء و علم ایشان به همه اشیاء و دیدن اعمال عباد می‌باشد، بلافاصله بعد از قبض روح هر نبی یا امامی به امام بعد منتقل می گردد، ثابت و لا یتغیر بوده و خواب، غفلت، لهو و لعب و زهو ندارد. بنابراین؛ بدلیل آنکه روح القدسِ موجود در امام خواب، غفلت، لهو و لعب و سستی ندارد پس امام، از این موارد معصوم است. و کسی که خواب و غفلت و کارهای بیهوده و سستی ندارد به طریق اولی گرفتار گناه و اشتباه و سهو و رزائل اخلاقی نمی‌شود. چرا که پلیدی‌ها محصول غفلت و سستی هستند.
  • روح امری ﴿رُوحاً مِنْ‏ أَمْرِنا  : خلقی است اعظم از ملائکه، فقط همراه پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) بوده نه با احدی قبل یا بعد از آنها، از وقتی بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده به آسمان نرفته، کار او خبر رسانی به ایشان و توفیق و تسدیدشان بوده، قبل از بعث این روح، پیامبر (ص) "الکتاب" و "الایمان" را نمی‌دانستند، در شب قدر اولین شب قدر حیات مادی: بر اساس روایت اول باب موالید کافی به امام اضافه می‌گردد. این روح منشأ کمالات بدون نقص ایشان نظیر علم غیب به تمام خلق، ولایت تکوینی و تفویض مشروع به اهل بیت (ع) می‌باشد. بنابراین توفیق و تسدید الهی توسط این روح به امام می‌رسد. و کسی که تمام افعال و گفتار او مشمول این توفیق و تسدید خاص پروردگار گردد از تمام گناهان، خطاها، پلیدی‌ها و نقص ها دور می‌شود. قابل ذکر است که برخی از دانشمندان امامیه با بیان لطیفی قائل به وحدت این دو روح شده‌اند؛ اما با توجه به روایت منقول از امام علی (ع) که تصریح به دو تا بودن آن ارواح نموده‌اند، جای پرسش از این عالم بزرگوار باقی می‌ماند که این روایت را چگونه توجیه می‌نمایند»[۶].
۲. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است: «دیدگاه رسمی و مشهور دانشمندان شیعه این است که انبیا و امامان (ع) از هرگونه گناه صغیره و کبیره و از هرگونه خطا و سهو و نسیان، به دور هستند و چنین عصمتی از آغاز زندگی تا پایان زندگی آنها بر قرار است. لازمه چنین عصمتی علم غیب وسیع است. نبی (ص) و امام (ع) باید عالم به حقایق اشیا و امور پنهانی باشند تا چنین عصمتی محقق شود و حتی خطا و نسیان نیز از آنان سر نزند. رهیافت تلاش کلامی و فلسفی و صریح روایات در موضوع علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع) دو چیز است: یکی اثبات اصل علم غیب که به اذن الهی به آنان داده شده است، و دیگر اثبات وسعت و گستره این علم تا آنجا که عدالت و عصمت‌آور باشد و پیامبر (ص) و امام (ع) در سایه آن هرگونه موارد عصیان و خطا و سهو و نسیان را بشناسد و در نتیجه از او سر نزند در غیر این صورت دیگر به رسالت و هدایت‌گری‌اش اطمینانی نخواهد بود و نقض غرض خواهد شد. اگر پیامبر (ص) و امام (ع) به موضوعات خارجی و امور غیبی و حوادث، علم غیب نداشته باشند، امکان سهو و نسیان، بلکه وقوع آن حتمی می‌شود و در نتیجه در مواردی مرتکب حق‌کشی‌ها و خطاها می‌شوند و این کاستی بزرگی است که با منصب آنان منافات دارد، بلکه فلسفه وجودیشان زیر سؤال می‌رود. افزون بر این اگر علم پیامبر (ص) و امام (ع) محدود می‌بود و مرتکب خطاها یا فراموشی‌هایی می‌شدند این موارد با توجه به تعداد ائمه (ع) حتماً برای ما نقل می‌شد. استدلال متکلمان با توجه به ضرورت، اهداف و وظایف پیامبر (ص) و امام (ع) وجود عصمت و علم غیب را برای رهبران الهی ثابت کرد، اگر فرستاده خدا از ملکه عصمت و علم برتر برخوردار نباشد، نه می‌تواند پیام الهی را به صورت کامل و صحیح به بندگان برساند و نه هدایت کامل آنان را عهده‌دار شود و انسان‌ها هم نمی‌توانند به او اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ پس نقض غرض و لغویت در کار خدا می‌شود! حکیمان و فلاسفه الهی با مطالعه وجود شناختی، مرتبه وجودی عالی را برای پیشوایان الهی ثابت کرده‌اند که لازمه‌اش عصمت و علم برتر است»[۷].
۳. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است: «منظورمان از غیب آن مجموعه‌ای از عالم می‌باشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسان‌ها، مجموعه‌ای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و به‌وسیله ابزارهای ظاهری حواس پنج‌گانه و تفکر به‌دست می‌آید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر می‌کنند. البته معمولاً به این‌ شرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، و نه با تفکر و تیزهوشی. لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسان‌های عادی، گاهی خواب‌های صادقه می‌بینند و حرف‌های خاصی می‌زنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضی‌ها ضعیف‌تر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافت‌های عمومی باشد، می‌گویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای "علم غیب" است و اختصاصی هم به ائمه (ع) و اولیاء‌ الهی ندارد، حتی اختصاص به انسان‌های خوب هم نداشته و چه‌بسا در بعضی از انسان‌های بد هم وجود دارد».[۸]
۴. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور.
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از صفات مهم امام و شرایط اساسی امامت، عصمت است. محورهای عصمت در امام عبارتند از:

  1. عصمت در شناخت و تبیین معارف و احکام دین؛
  2. عصمت در عمل به احکام و دستورات دینی؛
  3. عصمت از خطا در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی.

براهین عقلی عصمت امام (ع): الف. حفظ دین در گرو عصمت امام (ع) است: مسؤولیت حفظ دین از خطر تحریف و تغییر، برعهده امام (ع) است، چنانکه او عهدهدار هدایت دینی افراد نیز می‌باشد. بدیهی است انجام این دو مسؤولیت و تحقق بخشیدن به این دو آرمان دینی، در گرو مصونیت امام (ع) از خطا و انحراف است، به خصوص که هدایتگری در سخن و گفتار خلاصه نمی‌شود، بلکه تأثیر عمل امام (ع) در جهت دادن به رفتار جامعه، به مراتب بیشتر از گفتار او است. به همین دلیل، باید امام (ع) در فهم و بیان احکام دینی و نیز در عمل به آنها، مصون از خطا و لغزش باشد تا پیروان خود را به طور صحیح هدایت کند. بدیهی است اصل عقلی مزبور در مورد سومین مرتبه از عصمت یعنی عصمت از خطا در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی نیز جاری است. آیه یاد شده در زیر نیز ناظر به همین اصل عقلی است. می‌فرماید: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ‏ [۹].

ب. لزوم تسلسل: یکی از جهات نیازمندی جامعه دینی به امام این است که مردم در شناخت دین و اجرای آن مصون از خطا نیستند. بنابراین، اگر هر گاه امام نیز مصون از خطا و لغزش نباشد، به امام دیگری نیاز است. نقل کلام به امام دوم می‌کنیم، اگر او نیز معصوم نباشد، امام دیگری لازم است. اگر رشته را ادامه دهیم، در جایی پایان نمی‌پذیرد و به تسلسل می‌انجامد، و روشن است که تسلسل باطل است. بنابراین باید در یک زمان، بینهایت امام وجود داشته باشد، که امتناع آن امری بدیهی است. پس نتیجه می‌گیریم که باید امام مصون از خطا و لغزش باشد. دو برهان یاد شده در کتاب "تجرید الاعتقاد"، نوشته خواجه نصیر الدین طوسی به این صورت آمده: «و امتنَاع التَّسلْسلِ یوجِب عصمته و لاَنَّه حافظٌ للشَّرعِ» امتناع تسلسل در امامت موجب عصمت امام است، و نیز امام حافظ شرع است، پس باید معصوم باشد برخی در نقد دلیل اول گفته‌اند: امام به تنهایی حافظ دین نیست، بلکه او از طریق کتاب و سنت و اجماع علمای دین و اجتهاد صحیح خود، دین را حفظ می‌کند، و هر گاه در اجتهاد خود خطا کند، مجتهدان دیگر او را راهنمایی میکنند، چنانکه اگر مرتکب خطایی شود امر کنندگان به معروف او را باز می‌دارند.

ولی نادرستی این سخن روشن است، زیرا کتاب و سنت به خودی خود سخن نمی‌گویند، بلکه باید آنها را تفسیر و معنا کرد، و اجماع افرادی که هیچ کدام معصوم نیستند، احتمال خطا و اشتباه را از بین نمی‌برد. از این‌رو نمی‌توان به حکم دیگر مجتهدان نیز اطمینان داشت، و امر کنندگان به معروف هرگاه معصوم از خطا نباشند، چه بسا در شناخت معروف خطا نمایند. بنابراین، یگانه راه اطمینان بخش برای حفظ شریعت عصمت امام است.

قرآن و لزوم عصمت امام (ع): لزوم عصمت امام (ع) از برخی آیات قرآن قابل استنباط است: آیه اول: ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۱۰] در این آیه، اطاعت از ﴿أُولِي الأَمْرِ بسان اطاعت از پیامبر خدا (ص) واجب گردیده است، بدیهی است اطاعت بیقید و شرط از کسی در صورتی جایز و واجب است، که احتمال خطا و لغزش در مورد او راه نداشته باشد؛ زیرا در غیر اینصورت چه بسا اطاعت از او به معصیت و نافرمانی خدا بیانجامد، که حرام و ناپسند است، و هرگز خداوند گناه را نمی‌پسندد و انجام آن را بر کسی روا نمی‌دارد. دلالت این آیه بر عصمت ﴿أُولِي الأَمْرِ امامان (ع) جای تردید نیست، تا آنجا که فخرالدین رازی که از علمای اهل سنت است نیز آن را پذیرفته و چنین گفته است:

  1. خداوند به طور قطع به اطاعت ﴿أُولِي الأَمْرِ حکم کرده است.
  2. خداوند هر کس را به طور قطع واجب الاطاعه بداند، معصوم است.
  3. نتیجه این که: ﴿أُولِي الأَمْرِ معصوم‌اند.

وی سپس گفته است: مقصود از ﴿أُولِي الأَمْرِ یا عموم امت است یا بعضی از آنها. فرض دوم درست نیست، زیرا ما به بعضی امت که معصوم باشد، دسترسی نداریم. بنابراین، فرض نخست متعین است، و آن منطبق بر اهل حل و عقد میباشد که اجماع آنان در مسایل، حجت دینی به شمار می‌رود.

سخن رازی در این جهت که اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر دانسته، صحیح نیست؛ زیرا اهل حل وعقد عبارتند از عدهای از مردم که از نظر آگاهی و تفکر و حسن رأی بر افراد دیگر برتری دارند، واضح است که این برتری نسبی دلیل بر عصمت آنها از هرگونه خطا نخواهد بود. آری، توافق آنها در یک مسئله از احتمال خطا در آن می‌کاهد، ولی احتمال آن را به کلی از بین نمی‌برد، در حالی که لزوم اطاعت بیقید و شرط از فرد یا گروهی بر نفی هرگونه احتمال خطا "عصمت مطلقه" دلالت می‌کند. و این که رازی گفته است: "امکان دسترسی به بعضی از امت که معصوم باشند، نیست" نیز صحیح نیست، زیرا به مقتضای آیه تطهیر، و حدیث ثقلین، و روایات دیگر، امامان (ع) دوازدهگانه شیعه (ع) معصوم می‌باشند. و به همین دلیل مصداق اولی الامر نیز همان بزرگواران می‌باشند.

آیه دوم: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۱۱] از این آیه شریفه استفاده می‌شود که حضرت ابراهیم (ع) در آغاز فقط منصب نبوت را داشت، یعنی مأمور تبلیغ و ارشاد، و تبشیر و انذار مردم بود، سپس منصب امامت نیز به او اعطا گردید، یعنی مأموریت یافت که حکومتی دینی تشکیل داده، و رهبری سیاسی و اجرایی جامعه را نیز عهدهدار شود. در این هنگام، در مورد ذریه خود از منصب امامت پرسید، و خداوند به او پاسخ داد که ستمگران از آن محروم خواهند بود، یعنی منصب امامت مخصوص آن دسته از ذریه حضرت ابراهیم (ع) است که ستمگر نباشند. از طرفی می‌دانیم که به نص قرآن کریم، شرک، ظلم بزرگ است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ [۱۲]. نیز هرگونه تعدی از دستورات الهی "گناه"، ظلم به نفس است: ﴿وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ [۱۳]

بنابراین، هر کس در برهه‌ای از زندگی خود به خدا شرک ورزد، یا مرتکب گناهی شود، مصداق ظالم بوده و شایستگی منصب امامت را نخواهد داشت. یعنی امام (ع) نه تنها پس از آن که عهده‌دار منصب امامت می‌شود باید معصوم باشد، بلکه قبل از آن نیز باید معصوم باشد، زیرا کلمه ﴿الظَّالِمِينَ در آیه ۱۲۴ سوره بقره، همانگونه که از نظر افراد عمومیت دارد، از نظر زمان نیز مطلق است، یعنی به محض این که فردی در زمانی مصداق «ظالم» باشد "به خدا شرک ورزیده، یا گناهی مرتکب شده باشد" شایستگی احراز مقام امامت از او سلب می‌شود. به عبارت دیگر، بدون شک حضرت ابراهیم (ع) امامت را برای آن دسته از ذریه خود که در تمام عمر گناهکار بوده، و یا در آغاز نیکوکار بوده و سپس بدکار شدهاند در خواست نکرده است، بنابراین، دو دسته باقی می‌ماند:

  1. آنان که در آغاز گناهکار بوده و سپس توبه کرده و نیکوکار شده‌اند.
  2. آنان که هیچگاه مرتکب گناه نشده‌اند. و خداوند دسته نخست را استثنا کرده است. نتیجه می‌گیریم که پس امامت به دسته دوم اختصاص دارد.

بنابراین از نظر شیعه در امامت دو چیز شرط است:

  1. عصمت: امام باید معصوم باشد تا در بیان و عمل، گرفتار نسیان و خطا نگردد و پیروان او بتوانند بی تردید او را واسطه میان خود و خالق قرار دهند.
  2. افضلیت: امام باید از رعیت یا پیروان خویش افضل باشد، اگر مساوی باشند، ترجیح او بدون مرجح و محال است و اگر پایین‌تر باشد، تقدیم مفضول بر افضل خواهد بود.

چنانکه می‌دانیم از شرایط امام، عصمت در بینش نظری و روش عملی است، از سوی دیگر آگاهیم که عصمت، از اموری است که آگاهی بر آن، جز از طریق علم غیب ممکن نیست، چنان که افضلیت مطلق نیز از شرایط امام است و آگاهی از آن، تنها به وسیله علم غیب امکان‌پذیر است. از این رو امام باید از جانب علاّم الغیوب تعیین و به وسیله رسول او به مردم معرفی شود. اهل سنت، عصمت و افضلیت مطلق را در امام شرط نمی‌دانند و می‌گویند: اگر شرط هم باشد، ظن به عصمت و افضلیت کافی است. لکن، چون آنان امامت را از عرش خلافت الهی، به فرش خلافت ظاهری و مادی تنزّل داده‌اند، لزوم این شرایط را در امام انکار می‌کنند. آنکه عصمت و افضلیت مطلق ندارد، رئیس ظاهری کشور است، نه امام اگر قرآن کریم ماجرایی را برای هدایت بشر بازگوید و نتواند آن را با تجربه ثابت کند و مردم به آن دسترسی نداشته باشند، چنین مطلبی سودی ندارد، مگر آنکه پس از اثبات اعجاز قرآن و علم غیب الهی، فقط به جهت اخبار غیب، برخی وقایع، بدون امکان اثبات تجربی آن نقل شود.

پس آگاهی از همه اشیای تکوینی و همه مطالبی که در تأمین نیازهای صنعتی و طبیعی بشر تأثیر دارد و آشنا شدن به آنها در سعادت مردم و پرهیز از شقاوت نقش دارد، در ظاهر قرآن کریم نیست، ولی خطوط کلی عقائد و اخلاق و فقه و حقوق فردی و اجتماعی نیز در قرآن آمده است؛ لکن علم به هر دو نوع یاد شده نزد معصومان (ع) هست که مقداری از آنها را در احادیث بیان فرموده‌اند، چنانکه همه علوم و علوم همگان در باطن قرآن و مخزن اصلی آن بوده و خواهد بود که آن باطن نیز همانند ظاهر قرآن حکیم، معلوم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است؛ در قرآن کریم آیاتی هست که فقط برخی از خواص آنها را می‌فهمد، ولی هیچ مطلبی در قرآن نیست، مگر برای همگان فهمیدنی است. زیرا محتوای همان آیات بلند را خدای سبحان در آیات دیگری به زبان ساده، به صورت مثَل یا داستان بیان کرده است. برای نمونه، خداوند درباره علم غیب خود می‌فرماید: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۴] معنای ﴿مَفَاتِحُ الْغَيْبِ برای توده مردم روشن نیست. از این‌رو خدای سبحان، مسئله را به صورتی دیگر بیان می‌کند که همگان می‌توانند بفهمند؛ ﴿وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا [۱۵].

خلاصه: امام (ع) باید نسبت به آنچه لازمه امامت است آگاه باشد، یعنی معارف و احکام دین را کاملاً بداند تا بتواند مردم را نسبت به دین و وظایف دینی آنها آگاه نماید، و در اختلافات و منازعات میان آنان به حق داوری کند، پرسشهای دینی را به‌طور صحیح پاسخ گوید، شبهات را به روشنی حل کند، همچنین باید در مورد آن چه مدیریت سیاسی و تدبیر امور اجتماعی بدان نیاز دارد، از علم و بصیرت کافی برخوردار باشد.

خواجه نصیر الدین طوسی در رساله امامت، درباره این شرط چنین نگاشته است: دومین ویژگی از ویژگی‌های امام (ع)، دانستن مجموعه‌های دینی و دنیوی که در ایفای امامت خود به آنها نیاز دارد مانند احکام شرعی، سیاست‌ها و آداب رهبری، و دفع مخالفان و غیر آن؛ چرا که اگر اینها را نداند، قدرت رهبری را نخواهد داشت.

لذا علم غیب از اسباب ضروری امامت است حال اگرچه ممکن است امام (ع) از آن استفاده نکند، یا در ضرورت و به تناسب زمانی و مکانی از آن استفاده جوید»[۱۶].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. مقاله امام حسین و علم شهادت؛ ص: ۱۰.
  2. ر.ک: مفید، محمد، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص۱۲، فصل فی العصمة
  3. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص ۵۷۴، الدعاء للندبة: "اللَّهُمَ‏ لَكَ‏ الْحَمْدُ عَلَى‏ مَا جَرَى‏ بِهِ‏ قَضَاؤُكَ‏ فِي‏ أَوْلِيَائِكَ‏، الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ‏ الْمُقِيمِ، الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي زَخَارِفِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زِبْرِجِهَا، فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ. فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ، وَ قَدَّمْتَ‏ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ، وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ‏ ‏ ".
  4. کلینی، محمد، الکافی ، ج۱، ص۲۷۳؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، ص ۴۶۵ تا ۴۸۳.
  5. لاهیجى، فیاض، گوهر مراد، ص۴۶۸ و ۴۶۹.
  6. کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۶۸-۷۱.
  7. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸
  8. علم غیب امام (تاریخچه و اقوال)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
  9. آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟؛ سوره یونس، آیه: ۳۵.
  10. از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  11. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کس را؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  12. شرک، ستمی سترگ است؛ سوره لقمان، آیه: ۱۳.
  13. هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است؛ سوره طلاق، آیه: ۱.
  14. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
  15. و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
  16. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص 75 - 76