آیا روایاتی وجود دارند که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا روایاتی وجود دارند که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا روایاتی وجود دارند که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

نجفی لاری

آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری در کتاب «آگاهی‌های آسمانی» در این‌باره گفته‌است:

«روایات مخالف دو دسته‌اند، برخی فعلیت علم امام را نفی می‌کنند و برخی کمیت وعمومیت آن را روایاتی که فعلیت علم امام را نفی می‌کنند در کتاب کافی و بصائر در یک باب جمع‌آوری شده‌اند که مجموعاً چهار روایت هستند با این مضمون که "امام هرگاه بخواهد بداند می‌داند" و یک روایت نیز در پاسخ از سؤال "آیا امام عالم به غیب است؟" که امام در پاسخ فرمودند: نه ولکن هرگاه بخواهد بداند خداوند او را آگاه می‌کند.

و اما روایاتی که عمومیت علم امام را نفی می‌کنند چند دسته‌اند:

  1. روایاتی که در کتاب صافی و مجمع البیان و نیز در فصل ۴۴ بصائر الدرجات وجود دارد که مشتمل بر ۱۴ روایت می‌باشد. این روایات بیانگر این نکته هستند که برخی از آگاهی‌های غیبی مخصوص خداوند است و خداوند هیچ فرشته مقرب و پیامبری را از آن باخبر نکرده است. مجموع این امور در آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ [۱] ذکر شده است. همچنین روایتی بدین مضمون است که: خداوند دو نوع علم دارد: علم عام و فراگیر و علم خاص؛ مقصود از علم خاص، علمی‌ است که هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقرب بر آن آگاهی ندارد وجز خداوند کسی آن را نمی‌داند و به کسی داده نشده است و علم عام: آن علمی‌ است که به فرشتگان مقرب و فرستادگانش داده شده و به تحقیق همه آن به ما رسیده است و ما از آن آگاهی داریم[۲]. در روایت دیگری می‌فرماید: همانا خدای عز و جل عالم است به آنچه از خلقش غایب است و نسبت به آنچه در علمش تقدیر می‌کند و حکم می‌‏دهد پیش از آنکه آن را بیافریند وبه فرشتگانش افاضه کند، ای حمران! این علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هر گاه بخواهد طبق آن حکم دهد و آن را به مورد اجرا گذارد و گاهی نسبت به آن بدا حاصل شود و به مورد اجرایش نگذارد و اما علمی که خدای عزو جل آن را تقدیر و حکم و امضاء فرموده علمی‌ است که اولا به پیغمبر (ص) و سپس به ما رسیده است[۳]. همچنین روایت دیگری می‌گوید: خدای عز و جل را دو گونه علم است: علم بذل شده و علم نگهداری شده. اما نسبت به علم بذل شده، هر چه ملائکه و رسولان دانند، ما هم می‌دانیم و اما علم نگهداری شده آن است که نزد خدای در اصل کتاب لوح محفوظ است که چون از آن در آید نفوذ کند و به دیگران رسد[۴].
  2. روایاتی که بیانگر مراتب علمی‌ پیامبران و اوصیای آنان است که برخی از نظر علمی ‌بر برخی دیگر برتری دارند. چنانچه در باب ۱۷۳ بصائر آمده است که برخی امامان از برخی دیگر عالمترند مگر در مسائل مربوط به حلال و حرام و تفسیر قرآن و نیز در حجت بودن و شجاعت و لزوم اطاعت‌شان، که همگی در این امور مسآویند. و یا روایتی که کتاب صافی بدون ذکر سند از امام صادق (ع) آورده است که موسی (ع) عالمتر از خضر (ع) است و یا در تفسیر قمی‌ و تفسیر عیاشی عکس این مضمون آمده است. یعنی برتری علمی ‌خضر بر موسی بیان شده است و یا روایتی که در کافی آمده است که امام صادق (ع) فرمود: اگر من میان موسی و خضر باشم به آن دو خبر می‌دهم که از آنان عالم‌ترم[۵].
  3. روایات سهو النبی: اهل سنت از ابو هریره و او نیز از [[ذی الشمالین][۶]. و نیز شیخ صدوق در کتاب "من لایحضره الفقیه" و شیخ طوسی در کتاب "التهذیب" با اسناد متعدد از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) نقل کرده‌اند که روزی پیامبر (ص) نماز ظهر را سهواً دو رکعتی خواند در این موقع ذی الشمالین سؤال کرد که آیا چیز تازه ای حکم جدیدی در نماز پیدا شده است پیامبر (ص) پرسید مگر چی شده است؟ گفت: نماز را دو رکعتی تمام کردی پیامبر از دیگران پرسید حرف ایشان را تصدیق می‌کنید؟ گفتند بلی پیامبر (ص) بلند شد و نماز را تمام کرد و بعد دو سجده سهو بجا آورد. همچنین در تهذیب از سعد و او از علی (ع) نقل کرده است که پیامبر (ص) نماز ظهر را پنج رکعتی خواند و بعد حرکت کرد برخی به پیامبر گفتند: آیا چیزی در نماز زیاد شده است؟ فرمود یعنی چی؟ گفتند: نماز را پنج رکعتی خواندی. حضرت رو به قبله نشست، تکبیر گفت وسپس دو سجده سهو بجا آورد. ایشان همچنین روایتی را امام صادق (ع) نقل می‌کند که روزی علی (ع) نماز ظهر را بدون وضو خواند و وارد منزل شد و بعد خارج گشت، در این موقع ندا کننده ای ندا داد که امیر المؤمنین (ع) نماز را در غیر وقتش خواند، پس اعاده کنید و حاضرین به غائبین برسانند. نیز وی از امام صادق (ع) آورده است که فرمود: پدرم غسل جنابتی می‌کرد، به او گفته شد: قسمتی از پشت بدنتان باقی مانده وآب آن را فرا نگرفته است، پدرم به آن شخص فرمود: چه می‌شد اگر ساکت می‌شدی؟ سپس آن قسمت رامسح کرد. در ابواب تجارت کتاب وسائل الشیعه در باب تحریم کسب قمار از عبدالحمید بن سعید نقل می‌کند که روزی امام کاظم (ع) غلامی ‌را فرستاد تا تخم مرغ بخرد، غلام رفت و تخم مرغ خرید ودر بین راه باآنها قمار بازی کرد، بعد که آورد منزل، امام آنها خورد. بعد غلام گفت که با آنها قمار بازی کرده بودم، در این حالت امام طشتی را خواستند و قی کردند[۷]. در کتاب عیون اخبار الرضا (ع) در باب روایات وارده از امام رضا (ع) درباره دلائل ائمه (ع) و رد بر غلات از عبدالسلام (ابوالصلت) هروی نقل می‌کند که به امام رضا (ع) گفتم: در اطراف کوفه عده‌ای قائلند که رسول خدا در نماز سهو نمیکرد. حضرت فرمود:دروغ گفته‌اند، لعنت خدا بر آنها باد، کسی که سهو ندارد خداست که جز او خدائی نیست [۸]. ابن ادریس در سرائر از فضیل نقل می‌کند که مسئله سهو را به حضرت صادق (ع) گفتم. حضرت فرمود: یعنی کسی از سهو بیرون نیست. گاهی غلامی‌را پشت سر خود می‌نشانم تا شماره نمازهایم را به خاطر سپارد[۹]. شیخ کلینی در ضمن یک روایتی آورده است: خداوند ذریه آدم (ع) را بر وی عرضه کرد. ایشان وقتی به داوود و کوتاه بوده عمر وی نظر کرد، گفت خدایا از عمر خودم چهل سال به داوود بخشیدم. خداوند به جبرئیل و میکائیل فرمود: این سخن آدم را مکتوب کنید که زود فراموش می‌کند[۱۰].
  4. دسته چهارم روایاتی هستند مبنی برخواب ماندن رسول خدا (ع) از نماز صبح شهید اول در کتاب ذکری با اسناد صحیح از امام باقر (ع) و نیز هر یک از شیخ طوسی در تهذیب و صدوق در من لایحضره الفقیه با دو سند جداگانه و نیز کلینی با اسناد دیگر از امام صادق (ع) آورده است که رسول گرامی (ص) از نماز صبح خواب ماندند تا آنکه گرمای خورشید وی را بیدار نمود و علت آن را چنین بازگو می‌کند که: خداوند عزوجل از روی رحمت به مردم با پیامبرش چنین کرد تا بر کسی که خواب می‌ماند و نمازش ترک می‌شود عیب نگیرند[۱۱]»[۱۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله امینی؛
علامه عبدالحسین امینی در کتاب «الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب» در این‌باره گفته‌ است: «در بعضی از نصوص و ارده از طریق اهل بیت (ع) اشاره به این دو جهت شده است مانند بیان حضرت موسی بن جعفر (ع) در جواب یحیی بن عبد الله بن حسن که عرض کرد: قربانت گردم مردم خیال می‌کنند که شما علم غیب دارید؟ امام (ع) در جوابش فرمود: سبحان الله دستت را روی سرم بگذار بخدا قسم تمام موهای سر و بدنم راست شده است آنگاه فرمود: نه به خدا قسم که این جز میراثی از رسول خدا (ص) نیست»[۱۳].
۲. آیت‌الله مطهری؛
آیت الله مرتضی مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» در این باره گفته است:

«بعضی راجع به مسأله غیب در قرآن این سؤال برایشان مطرح است که این چگونه است که در بسیاری از آیات در کمال صراحت از پیغمبر (ص) و از هر پیغمبری نفی علم غیب شده است، که آیاتش زیاد است: ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ [۱۴]، ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۵] بگو غیب مختص خداست، جز خدا کسی غیب را نمی‌داند. من غیبی نمی‌دانم؛ یک جای دیگر می‌بینیم در کمال صراحت از زبان یک پیغمبر مثلاً حضرت مسیح (ع) نقل می‌کند که به مردم می‌گفت: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ [۱۶] من به شما خبر می‌دهم که شما در خانه‌های خودتان چه می‌خورید، چه چیز ذخیره می‌کنید؛ هرچه بخواهید من به شما می‌گویم. ایندو با همدیگر چگونه سازگار است؟ حال آیاتی که می‌خوانیم تفسیرکننده ایندو است؛ یعنی وقتی ما آن دو قسم آیات را در مقابل یکدیگر بگذاریم آیه‌ای که در اینجا هست آنها را تفسیر می‌کند که مقصود و منظور در همه اینها چیست. اینکه می‌گویند استناد به یک آیه قرآن بدون توجه به سایر آیات قرآن جایز نیست برای این است که قرآن بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر می‌کند، یعنی قرآن را در کلّش باید مطالعه کرد نه در یک جزء. مطالعه کردن قرآن در یک جزء، یعنی در یک یا چند آیه جداگانه، سبب گمراهی انسان می‌شود. تمام آیات قرآن به یکدیگر وابسته و پیوسته است. کسی حق دارد آیات قرآن را تفسیر کند که بر همه آیات قرآن به نوعی احاطه داشته باشد، آیات را مجزا نکند و نبُرد و بعد، از همین جا برداشتهایی برای خودش بکند و بگوید آنچه که من می‌گویم از قرآن است. این جور نیست؛ قرآن را در مجموع و در کلش باید مطالعه کرد.

می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۱۷]. از یک طرف به حکم وحی خبر می‌دهد که اینها به چشم خودشان خواهند دید آنچه را که به آنها وعده داده شده است؛ ولی بعد می‌فرماید اما اگر از من بپرسید کِی؟ دور یا نزدیک؟ من نمی‌دانم. آیا نزدیک است آنچه که شما وعده داده شده‌اید یا خدا برای آن مدتی قرار خواهد داد؟ من نمی‌دانم. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ تنها اوست که غیب را می‌داند. اما ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۱۸] ببینید! این همه از خود نفی کردن: بگو من مالک هیچ سودی نیستم، یعنی اگر این من را می‌بینید، هیچ است، نه مالک زیانی هستم و نه مالک سودی؛ اگر از من می‌پرسید، هیچ نمی‌دانم. حتی در یک آیه است که: ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ [۱۹] در عین حال از جنبه دیگر می‌گوید که سرنوشت نهایی چیست؛ یعنی اگر از من می‌پرسید، من نمی‌دانم اما اگر از او می‌پرسید او می‌گوید؛ آنچه که من به زبان وحی می‌گویم پیام او را می‌رسانم، یعنی در واقع این من نیستم، اوست که می‌گوید و اوست که خبر می‌دهد و من هرچه را که می‌دانم چیزهایی است که او به من گفته است.

در حدیث است که حضرت رضا (ع) در مجلسی به مردی از مخالفین و منافقین که با حضرت جدل می‌کرد فرمود: آیا می‌خواهی من به تو خبر بدهم که عن قریبٍ تو به خون یکی از خویشاوندان خودت مبتلا خواهی شد؟ ظاهراً آن مرد یکی از اعضای دستگاه حکومت بوده یعنی عن قریبٍ خون یکی از خویشاوندانت به دست تو ریخته خواهد شد؛ آیا می‌خواهی الآن به تو بگویم او چه کسی خواهد بود و این واقعه کی رخ می‌دهد؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ گفت برای اینکه این غیب است و غیب را جز خدا کسی نمی‌داند. حضرت همین آیه را خواند، فرمود: درست است، غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند، مگر کسی که خدا به او گفته باشد. اینکه قرآن گفته است غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند یعنی کسی از خود نمی‌داند، اما از ناحیه خدا هم کسی نمی‌داند؟ آیا امکان ندارد کسی غیب را بداند ولی به این شکل که خدا به او وحی کرده باشد؟ فوراً آیه را خواند: ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۲۰] این استثنا را در آیه قرآن قبول داری؟ آیا قبول داری که خداوند غیب خود را به پیغمبران خودش که مرضیّ او هستند اطلاع می‌دهد؟ چاره‌ای نداشت که بپذیرد. آیا قبول داری که پیغمبر ما قدر متیقّنِ کسانی است که رسول مرتضی هستند؟ آیا می‌شود گفت که ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ولی او یعنی رسول مرتضی پیغمبر ما نیست، پیغمبرهای دیگر بوده اند، پیغمبر خاتم که افضل است نبوده؟ قدر متیقّن است. فرمود: ما که از خود چیزی نداریم؛ هرچه داریم. از ناحیه پیغمبر داریم، پیغمبر هم از ناحیه خدا دارد. این که علم غیب نیست؛ علم غیب علم پنهان است. پنهان را خدا می‌داند. ما که مستقیماً از پنهان‌ها آگاه نیستیم، پیغمبر هم مستقیماً از پنهان‌ها آگاه نیست، از ناحیه خدا آگاه است. وقتی که او از ناحیه خدا آگاه است او به ما اوصیای خودش، ائمه (ع) گفته است. اگر کسی بگوید ائمه بدون وساطت پیغمبر و بدون وساطت خدا از غیب آگاهند این شرک و کفر است. اینجاست که این مسأله کاملاً از نظر خود قرآن روشن می‌شود. عرض کردم قرآن را در جزء نباید مطالعه کرد. عده‌ای که تمایل وهابیگری دارند به همین دو سه آیه قرآن که دانستن غیب را نفی می‌کند می‌چسبند و می‌گویند: قرآن می‌گوید غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند، پس این حرفها چیست که شما به پیغمبر و امامها نسبت می‌دهید؟ خود پیغمبر این سخن را گفته است. بعلاوه قرآن العیاذ باللّه تناقض که ندارد. یک نویسنده عادی العیاذ باللّه اگر بخواهیم مقایسه کنیم امکان ندارد که از اول تا آخر کتابش به این صراحت حرف خلاف بگوید؛ از یک طرف بگوید که غیب را کسی نمی داند، صفحه بعدش بگوید عیسی بن مریم (ع) از غیب خبر می‌داد. جواب این است که: اگر این آیه هم نبود باز ما می‌دانستیم مقصود چیست. این آیه تصریح می‌کند یعنی بیان و روشن می‌کند که «کسی غیب را نمی‌داند» یعنی از خود نمی‌داند؛ هر کس ادعا کند که غیب را از خود می‌داند او کذّاب است؛ و غیبِ خدا را می‌داند، اما کسی که خدا به او تعلیم کرده است. مگر خدا در قرآن گفته غیب را غیر از خدا نمی‌داند و خدا غیب را به احدی تعلیم نمی‌کند؟ بلکه عکسش را گفته است که خداوند غیب خود را به افرادی اطلاع می دهد و افرادی را به آن غیب آگاه می‌کند. این است که فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۲۱]

روایت دیگری است که در نهج البلاغه نیز هست. امیرالمؤمنین علی (ع) به شخصی فرمود: آیا می‌خواهی من الآن به تو بگویم این اسب تو که آبستن است کرّه‌اش ماده است یا نر؟ گفت: یا امیرالمؤمنین علی (ع)! این که غیب است؛ شما مگر غیب می‌دانید؟ خندید، فرمود این که غیب نیست، تعلم من ذی علم شاگردی است. یک نادانی از یک عالم آموخته. آن عالم هم که پیغمبر باشد در ذات خودش نادانی بوده، از عالمی که علم ذاتش است خدا آموخته است. نه من غیب می‌دانم نه پیغمبر. خدا غیب را می‌داند، خدا به پیغمبرش گفته و پیغمبرش به ما گفته است. این که غیب نیست؛ یعنی آن خبرهایی که انبیا می‌دهند آنها تعلم است نه علم غیب. علم غیب در اصطلاح قرآن یعنی یک کسی از ذات خود بدون تعلم غیب را بداند؛ او عالم الغیب است. خدا عالم الغیب است، پیغمبر و امام متعلم الغیب هستند. پس علم غیب یک مسأله است، تعلم غیب مسأله دیگری است به نصّ خود قرآن که می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۲۲].

﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۲۳]خدای متعال نه تنها پیغمبران را به غیب آگاه می کند، بلکه همچنین پیغمبران در کنف حفظ الهی هستند. اینجا یک تعبیر عجیب و مخصوصی هست. بعلاوه قبلاً فرمود: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ که خدا او را بر غیب خود آگاه می‌کند. پیغمبر را خدا بر غیب و نهان خود آگاه کرده است؛ از خود که چیزی نمی‌داند ولی خدا او را آگاه کرده. کسی که خدا او را بر نهانش آگاه کند آیا امکان دارد که اشتباه کند؟ چون اگر یک خللی رخ بدهد یعنی یک امر پنهان از پیغمبر رخ می‌دهد، ولی پیغمبر را خدا آگاه کرده. چون خدا پیغمبر را بر غیب و نهانش آگاه کرده است او بر آن غیب که مثلاً جبرئیل است از خود جبرئیل آگاه‌تر است، بر آن پنهانِ دیگر که شیطان است از خود شیطان آگاه‌تر است. آنوقت چطور امکان دارد که بر او اشتباه بشود که این مَلَک است یا شیطان؟ ! حتی حرف خودش اشتباه بشود، حرفی که می گوید بعد خودش نفهمد که شیطان چیز دیگری به گوش مردم رسانده است! چنین نیست، چون پای رسالت امر الهی در میان است. خدا خودِ پیغمبر را آگاه کرده است و بعلاوه پیغمبر را در یک حفظ و حراستی قرار داده است که از آغازی که وحی را تلقی می‌کند تا پایانی که وحی را به مردم می‌رساند در یک حفظ و حراست و سانسور کامل الهی است، هیچ قدرتی نمی تواند در او نفوذ کند. این معنای عصمت پیغمبران در ابلاغ وحی است که عصمتِ از خطاست[۲۴].
۳. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این باره گفته است: «ائمه اطهار (ع) در بعض موارد علم به غیب را از خودشان نفى‌ کرده‏‌اند لکن به قرینه روایات دیگرى‌ که علم غیب را اثبات مى‌‏کند باید این احادیث را توجیه نمود و گفت: مقصود این بوده که بالذات و بالاستقلال به جهان غیب احاطه کامل ندارد، بلکه در علومشان احتیاج به افاضات پروردگار جهان دارند. با این وجه مى‌‏توان بین این دو دسته روایات جمع کرد. بهتر است نمونه‌‏اى‌ از آنها نقل شود تا مطلب روشن گردد. ابن مغیره مى‌‏گوید: من به اتفاق یحیى‌ بن عبداللَّه بن حسین خدمت حضرت ابوالحسن (ع) بودیم، یحیى‌ عرض کرد: فدایت شوم، مردم گمان مى‌‏کنند شما علم به غیب دارید: سبحان‏ اللَّه! اى‌ یحیى‌ دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهاى‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمى‌‏دانیم. مطالبى‌ که مى‌‏گوییم از رسول خداست. سدیر مى‌‏گوید: من به اتفاق ابوبصیر و یحیى‌ بزاز و داوود بن کثیر در مجلس امام‏ صادق (ع) حاضر بودیم، ناگاه حضرت غضبناک وارد مجلس شد و نشست. آن گاه فرمود: تعجب است مردم خیال مى‌‏کنند ما علم غیب داریم! در صورتى‌ که غیر از خدا کسى‌ از غیب اطلاع ندارد. من فلان کنیز خودم را مى‌‏خواستم تنبیه کنم از دستم فرار کرد، نمى‌‏دانستم در کدام یک از اتاق‌‏هاى‌ منزل است. سدیر مى‌‏گوید: وقتى‌ حضرت برخاست داخل منزل شد، من و ابوبصیر و میسر خدمتش رسیده و عرض کردیم: فدایت شویم! سخنانى‌ که امروز در مورد کنیزتان فرمودید شنیدیم ولى‌ ما مى‌‏دانیم که شما داراى‌ علوم فراوانى‌ هستید لکن علم به غیب را به شما نسبت مى‌‏دهیم. حضرت فرمود: اى‌ سدیر! آیا این آیه را در قرآن خوانده‏‌اى‌؟ ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؟[۲۵] عرض کردم: آرى‌ خوانده‏‌ام، فرمود: آن شخص را که به بعض کتاب علم داشت مى‌‏شناسى‌ و از مقدار علمش اطلاع دارى‌؟ عرض کردم: بفرمایید تا یاد بگیرم، فرمود: علم آن شخص به اندازه قطره‏‌اى‌ بود از دریاى‌ اخضر. این مقدار علم نسبت به علم به تمام کتاب چقدر است؟ عرض کردم: خیلى‌ کم! فرمود: اى‌ سدیر! اما همین مقدار کم، براى‌ کسى‌ که خدا از علوم فراوانى‌ که برایت خواهم گفت آگاهش نکرده باشد، مقدار زیادى‌ است. اى‌ سدیر! این آیه را خوانده‌‏اى‌: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟[۲۶] عرض کردم: آرى‌ خوانده‏‌ام، فرمود: آیا کسى‌ که به تمام کتاب عالم باشد افضل است یا کسى‌ که به بعض کتاب علم دارد؟ عرض کردم: البته کسى‌ که به تمام کتاب عالم باشد افضل است. حضرت به سینه مبارکش اشاره نمود و فرمود: به خدا سوگند! علم تمام کتاب نزد ما موجود است»[۲۷].
۴. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در این‌باره گفته‌ است: «پاره‌ای از روایات به نفی علم غیب از ائمه (ع) پرداخته‌اند، مانند: ابی مغیره گفت: من و یحیی بن عبدالله نزد امام کاظم (ع) بودیم. یحیی به آن حضرت عرض کرد فدایت شوم مردم می‌پندارند که شما علم غیب می‌دانی. امام (ع) فرمود: منزه است خدا، دست خود را بر سر من بگذار، در بدن و سر من مویی نماند مگر این که راست شد از روی تعجب سپس فرمودند: چنین نیست به خدا آن‌چه ما می‌گوییم روایتی از رسول خدا است (ص)[۲۸]و ابا بصیر به امام صادق (ع) عرض کرد: مردم می‌گویند شما تعداد قطره‌های باران و عدد ستارگان را می‌دانید. فرمودند: منزه است خدا، به خدا سوگند چنین نیست، جز خدا کسی آنها را نمی‌داند [۲۹]»[۳۰].
۵. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در پایان‌نامه دکتری خود «قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه» در این‌باره گفته است:

«برخی روایات به صراحت علم ائمه (ع) به غیب را نفی می‌کنند. مثلا در موردی، امیرالمؤمنین (ع) پیش‌گویی‌هایی درباره آینده بیان کردند. یکی از اصحاب آن حضرت، به ایشان عرض کرد: «ای امیرالمؤمنین (ع)! به درستی که به شما علم غیب داده شده است». آن حضرت خندیدند و به آن فرد که از قبیله بنی کلب بود، فرمودند: «اى برادر کلبى! این علم غیب نیست، علمى است که از دارنده علم پیامبر (ص) آموخته‏ام... این‌ها علومى است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او به من آموخته است، پیامبر (ص) براى من دعا کرد که خداوند این علوم و اخبار را در سینه‏ام جاى دهد و اعضاء و جوارح بدن من از آن پر گردد.

در روایتی دیگر مشابه همین مطلب را می‌توان یافت. عبدالله بن مغیره می‌گوید: «من و یحیی بن عبدالله بن الحسن نزد امام کاظم (ع) بودیم. یحیی به ایشان عرض کرد: فدایتان شوم. آنان گمان می‌کنند که شما علم غیب دارید. فرمود: سبحان الله! دستت را بر سرم بگذار. به خدا قسم! هیچ مویی در سر و تمام بدنم نیست، مگر این که راست شد. سپس فرمود: نه به خدا قسم! علوم من جز وراثت از رسول خدا (ص) نیست». بنابراین این دو روایت، علم به غیب اگر با واسطه پیامبر باشد، علم به غیب نامیده نمی‌شود. در برخی دیگر از روایات سؤال از علم ائمه (ع) به غیب سؤال گزارش شده است. امام صادق (ع) در پاسخ، وجود چنین علمی را نزد ائمه (ع) انکار کردند؛ اما بلافاصله بیان فرمودند که خداوند متعال هر علمی را امام به آن نیاز داشته باشد، به او عطا می‌کند. در روایتی دیگر از امام صادق (ع) نقل شده است که به شما نمی‌گویم که ما غیب می‌دانیم. ما به کتاب خدا علم داریم و کتاب خدا همه چیز را در بر دارد. خداوند علمی به ما آموخته است که کسی غیر او نمی‌داند؛ همچنین علمی را که به فرشتگان و پیامبرانشان آموخته به ما آموخته است. بنابراین آن چه را فرشتگان و پیامبران خداوند می‌دانند، ما می‌دانیم. بنابر این روایت، علمی که از طریق استنباط از قرآن کریم باشد، علم غیب نامیده نمی‌شود. در توقیعی که از امام زمان (ع) در پاسخ به نامه محمد بن علی بن هلال کرخی نگارش شده آمده است: «ما شریک خداوند در علم و قدرتش نیستیم. غیر او کسی غیب نمی‌داند. همچنان که خداوند که نام‌هایش مبارک است، در کتاب محکمش فرموده ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ [۳۱] ای محمد بن علی! شیعیان نادان و کم‌خردان آنان و کسانی که بال مگس از دین آنان باارزش‌تر است، ما را آزرده‌اند. پس گواه می‌گیرم خدایی که جز او خدایی نیست و او برای گواه بودن کافی است و پیامبرش، محمد (ص)، فرشتگانش، پیامبران و اولیائش (ع) را و تو و هر کس را که این نوشته من را می‌شنود، گواه می‌گیرم که من به سوی خداوند و پیامبرش بیزاری می‌جویم از کسی که بگوید ما غیب می‌دانیم یا در سلطنت خداوند شریک هستیم یا ما را در جایگاهی غیر از آن چه خداوند برای ما رضایت داده و ما را برای آن آفریده است، قرار دهد. از مجموعه این روایات به دست می‌آید که ائمه (ع) به شیوه‌هایی چون وراثت از پیامبر، استنباط از قرآن کریم و... به علومی الهی دسترسی دارند که به لحاظ لغوی مصداق علم غیب است؛ اما بنابر تبیین این روایات، علم غیب به خداوند اختصاص دارد و این گونه علوم ائمه (ع) علم غیب نامیده نمی‌شود.

در برخی روایات، اگر چه، نامی از غیب به کار نرفته، اما برخی علوم، مختص ذات مقدس خداوند معرفی شده است. مثلا شناخت ذات خداوند یا برخی اسماء او از مواردی به حساب آمده است که برای بشر قابل دست یافتن نیستند.

در کتاب شریف کافی، بابی با عنوان «بَابُ النَّهْی عَنِ الْکلَامِ فِی الْکیفِیة» آمده است. در این باب در روایات متعددی این نکته تذکر داده شده است که «لَا تَتَكَلَّمُوا فِي ذَاتِ اللَّه‏‏» [۳۲] درباره ذات خداوند سخن نگویید، دلیل آن هم چنان که در برخی از این روایات آمده است، این است که توان فکری انسان محدود است، بنابراین به چنین دانشی دسترسی ندارند و چنین تفکری ثمره‌ای، جز تحیر ندارد. ذات مقدس خداوند، برتر از آن است که در اندیشه‌های محدود ما بگنجد: «ستایش فقط شایسته خداوندی است که اوهام را از دست‌یابی جز به وجودش باز داشته و عقل‌ها را از تخیل ذاتش باز داشته است؛ زیرا در شبه و شکل‌ها نمی‌گنجد» شناخت انسان‌ها از خداوند متعال از طریق اسماء و صفات او صورت می‌گیرد. این شناخت نیز بر حسب مقام افراد، متفاوت است. مرتبه‌ای از این شناخت حتی برای پیامبران و ائمه (ع) میسر نیست. در روایات آمده است که اسمی از اسماء خداوند، مخصوص خداوند است ودیگران از آن آگاه نیستند. در تعدادی از روایات، بیان شده است که اسم اعظم خداوند، ۷۳ حرف است که یک حرف آن نزد خداوند است و علم غیب مختص او به شمار می‌آید. ائمه (ع) به ۷۲ حرف آن آگاهی دارند. به نظر می‌رسد این علوم مقتضای خداوندی او است و بندگانش حتی برترین برگزیدگانش به آن علوم و درجات راه ندارند. روایات دیگری نیز بر این مطلب تأکید دارند. در تعدادی از روایات نقل شده است که علوم الهی دو بخش دارد. بخشی از آن را جز خداوند نمی‌داند و بخشی دیگر که خداوند به فرشتگان و پیامبرانش آموخته است، از طریق رسول اعظم (ص) در اختیار ائمه (ع) قرار گرفته و آنان بدان علم دارند. این روایات نیز بر مطلب یاد شده تأکید دارند؛ یعنی برخی علوم مختص خداوند است»[۳۳].
۶. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:

«روایاتی که با صراحت آگاهی‌های غیبی را از غیر خدا عموماً واز اهل بیت (ع) خصوصاً نفی می‌کند. در کتب روائی اهل سنت سخنی از عایشه نقل شده است که: هرکس بگوید محمد (ص) خدا را دیده است و یا علم غیب می‌داند دروغ گفته است زیرا غیب را غیر از خدا أحدی نمی‌داند.[۳۴] و در کتب شیعه هم روایاتی وجود دارد که اهل بیت (ع) علم غیب را از خودشان نفی کرده‌أند از جمله: سدیر می‌گوید من و ابو بصیر و یحیای بزاز و داوود بن کثیر در مجلسی نشسته بودیم که امام صادق (ع) با حالت خشم وارد شد و چون در مسند خویش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمی که می‌پندارند ما از غیب آگاهیم؛ کسی جز خدای عزوجل غیب نمی‌داند، من می‌خواستم فلان کنیز را بزنم ولی از من گریخت و ندانستم در کدام اطاق پنهان شده است.[۳۵] در توقیعی که امام عصر (ع) در رد غلات به محمد بن علی هلال کرخی نوشته‌أند آمده است: ما شریک علم و قدرت خدا نیستیم بلکه غیر از خداوند أحدی علم غیب ندارد... من از کسانی که بگویند ما اهل بیت (ع) علم غیب داریم و یا در ملک و قدرت، با خدا شریک هستیم بی‌زارم.[۳۶]

نقد و بررسی روایات: اولاً: این روایات از نظر سند مشکل دارند، در روایت سدیر، عباد بن سلیمان مجهول است.[۳۷] و در سند روایت احتجاج، محمد بن علی بن هلال، مجهول است و از علماء رجال کسی او را ذکر نکرده است و خبر مرسله نیز است و صاحب احتجاج سند را بیان نکرده است. ثانیاً: با غض نظر از سند آنها از این روایات چند پاسخ می‌توان داد:

۱. این روایات در مقابل روایات کثیری که مثبت علم غیب‌أند در اقلیت هستند؛ لذا یا باید تأویل شوند یا تکذیب یعنی یا روایاتی است که جعل شده‌أند و دروغ هستند و اگر هم بر فرض سند درستی داشته باشند باید تأویل شوند؛ ۲. این روایات مطلق هستند و روایات مثبته آنها را مقید می‌کند و استثناء می‌زند؛

۳. این روایات در صدد رد اعتقاد کسانی است که در حق اهل بیت (ع) و پیامبر (ص) غلو کرده و می‌خواهند آنان را مانند خدا ذاتاً آگاه از غیب بدانند و گرنه کسی که غیب آگاهی آنان را به تعلیم الهی می‌داند؛ ایشان را شریک علم خدا قرار نداده است مانند توقیع امام عصر (ع) که صریح در نفی شریک بودن در علم و قدرت خداست؛

۴. این روایات در مقام تقیه صادر شده‌أند، ممکن است امامان (ع) در این قبیل روایات که علم غیب را از خود نفی می‌کنند؛ تقیه کرده باشند زیرا خلفای عباسی از این که مردم برای ائمه اطهار (ع) مقاماتی قائل بودند و آنان را بندگان برگزیده خدا می‌دانستند سخت ناراحت بودند و حتی گاهی به برخی از امامان (ع) علناً اعتراض می‌کردند که چرا شما می‌گویید ما از غیب آگاه هستیم، مثلاً منصور دوانیقی به امام صادق (ع) گفت: تو نزد مردم ادعای علم غیب می‌کنی.[۳۸]

روایت سدیر از امام صادق (ع) (اگر چه از لحاظ سند مورد تردید برخی است) می‌توانداز این قبیل روایات باشد چنان‌چه راوی حدیث می‌گوید: هنگامی که امام (ع) از مجلس برخاست من و بعضی دیگراز یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما درباره کنیزتان چنین گفتی، در حالی که ما می‌دانیم شما علوم زیادی دارید و ما نامی از علم غیب نمی‌بریم امام (ع) سپس شرحی در این زمینه داد که مفهوم‌أش آگاهی او بر اسرار غیب بود. در این حدیث چند نکته حائز اهمیت است که مؤید آگاهی امام (ع) از غیب می‌باشد.

۱. خانه محقر امام صادق (ع) کاخ آسمان خراشی نبوده که امام (ع) نتواند کنیز را پیدا کند؛

۲. ذیل روایت که قدرت و علم وسیع امام (ع) را نشان می‌دهد خود نافی صدر است که با وجود آن پیدا کردن جاریه برای امام (ع) خیلی آسان بود؛

۳. اینکه صدر این حدیث و احادیث مشابه چون موافق با عامه است خود دلیل بر امکان تقیه است.

و اما سخن عایشه: اولاً: سخن عایشه کلام خود اوست نه روایت از پیامبر (ص)، که اهل سنت آن را در کتب روائی نقل می‌کنند و به آن استناد می‌کنند. ثانیاً: عایشه از خود پیامبر (ص) که عالم‌تر نبوده است وقتی خود پیامبر (ص) از آینده خبر داده است و این مطلب در کتب فریقین ثبت است بنابر این سخن ایشان اجتهاد در مقابل نص است. ثالثاً: ممکن است سخن ایشان مربوط به علم ذاتی باشد نه تعلیم از سوی خداوند»[۳۹].
۷. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«روایات داله بر اختصاص علم غیب به خداوند:

  • از ابن‌ عمر روایت است که گفت: رسول الله (ص) فرمود: کلید غیب پنج چیز است که آن را به جز خدا کسی نمی‌داند: کس نمی‌داند که فردا چه واقع می‌شود و کس نمی‌داند که در رحم‌ها چیست؟ بدبخت یا نیک‌بخت، و کسی نمی‌داند که فردا چه کاری انجام می‌دهد خوب یا بد، و کسی نمی‌داند که به چه سرزمینی می‌میرد، و کسی نمی‌داند که باران چه زمانی می‌آید‏‏[۴۰].
  • از ابن‌ عمر روایت است که رسول خدا (ص) فرمود: کلیدهای غیب پنج تا هستند که آنها را به جز خدا کسی نمی‌داند، کسی به جز خدا نمی‌داند که فردا چه واقع خواهد شد، و کسی به جز خدا نمی‌داند که رحم‌ها چه نقصان می‌کنند، و هیچ کس به جز خدا نمی‌داند که چه موقع باران می‌بارد و کسی به جز خدا نمی‌داند که کدام سرزمین می‌میرد، کسی به جز خدا نمی‌داند که قیامت کی برپا می‌شود‏‏[۴۱].
  • ابن‌ حجر عسقلانی از ابو محمد بن ابی‌ حمزه در دلالت حدیث بر انحصار علم غیب به خداوند نقل می‌کند که گفته است: تعبیر از "مفاتح" در احادیث برای نزدیک شدن امر به ذهن شنونده است، چون هر چیزی بین انسان و آن امر حائل باشد غیب است و نزدیک‌ترین چیز به غیب و رسیدن به شناخت آن عادتاً در آن می‌باشد و زمانی که در آن بسته باشد، باید به یک چیزی گشوده شود و آسان‌ترین وسیله برای گشودن در آن، کلید می‌باشد وقتی که انسان به آسان‌ترین اشیاء غیب که کلیدهای آن است شناخت نداشته باشد چگونه قادر خواهد بود که خود غیب را بشناسد[۴۲] پس غیر خداوند کس دیگر توان آگاهی از غیب ندارد.
  • در حدیثی از ابو هریره است که رسول (ص) روزی در میان مردم بود که جبرئیل به صورت مرد رهگذری نزد آن حضرت آمد و سؤالاتی از رسول اکرم (ص) نمود. از جمله این که گفت: قیامت چه وقت است؟ آن حضرت فرمود: پاسخ دهنده داناتر از پرسش کننده نیست، ولکن تو را از نشانه‌های آن آگاه می‌گردانم، موقعی که کنیزی مالک و مربّی خود را بزاید[۴۳]. و زمانی که چرانندگان شتر سیاه در ساخت عمارات بر هم دیگر سبقت جویند[۴۴]. که به جز خدا کسی آنها نمی‌دادند[۴۵]. سپس پیامبر (ص) تلاوت نمود: «همانا دانش روز قیامت نزد خداوند است»[۴۶].

این روایت با سند دیگر از ابی هریره نقل شده است و در آن است که: جبرئیل از پیامبر اکرم (ص) سؤال کرد: یا رسول الله قیامت چه وقت است؟ فرمود: پاسخ دهنده داناتر از پرسش‌کننده نیست، ولی نشانه‌های آن را به تو می‌گویم، آن‌گاه که کنیز مالکه خویش را بزاید و این از نشانه‌های آن است و زمانی که برهنه‌پاها و برهنه‌تن‌ها بر مردم رئیس شوند[۴۷]. و این از نشانه‌های آن است. وقت قیامت، یکی از پنج مورد است که جز خدا کسی آن را نمی‌داند. پیامبر سپس این آیه را خواند ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ [۴۸][۴۹].

همه این احادیث دلالت می‌کنند بر این که علم غیب مختص به خداست و برای احدی امکان اطلاع از آن وجود ندارد»[۵۴].
۸. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در این‌باره گفته‌ است:

«روایاتی که به وسیله آنها بر نفی علم غیب استدلال شده است به دو گروه تقسیم می‌گردد:

  1. احادیثی که به صورت کلی، آگاهی از غیب را نفی نموده‌اند.
  2. احادیثی که به جهت نفی نمودن علم در مصادیق موضوعی معین، به وسیله آنها بر نفی علم غیب پیامبر و یا امام (ع) استدلال شده است.

دسته اول احادیث: روایاتی وجود دارد که در آنها گرچه امام (ع) آگاهی از غیب را از خود نفی می‌کند، اما در عین حال علمی گسترده و فوق‌العاده‌ای را از جانب خداوند سبحان برای خود اثبات می‌نماید. روایت سدیر از امام صادق (ع) از نمونه‌های مشهور این سته از روایات است. وی نقل می‌کند به همراه ابوبصیر، یحیی بزار، داوود بن کثیر در مجلس حضرت امام صادق (ع) حضور یافتیم که حضرت با ناراحتی وارد شدند و فرمودند: «َ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ مَا يَعْلَمُ إِلَّا اللَّه‏»[۵۵]، و سپس حضرت داستان پیدا نکردن کنیزشان را شاهد بر کلامشان می‌آورند، اما در گفتگوی خصوصی حضرت (ع) با مقایسه دو آیه ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ؟[۵۶] و آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟[۵۷] و تبیین این دو آیه، با اشاره به سینه مبارکشان می‌فرماید: «عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا» این روایت به وضوح وجود دو فضای متفاوت و به عبارتی نامناسب و مناسب را برای بیان ویژگی‌های امام به نمایش می‌گذارد، و همان‌گونه که متن روایت (جلسه علنی نوبت مرحله اول، و جلسه خصوصی شدن مرحله دوم و تفاوت بیانات حضرت (ع)) دلالت می‌نماید و شارحان حدیث نیز تأکید نموده‌اند که قسمت اول روایت در شرایط تقیّه و یا رد و یا پیش‌گیری از عقاید ناصحیح بیان شده است. روایت دوم سؤال یکی از اصحاب امیرالمومنین (ع) پس از اِخبار حضرت از آینده است، که وی پس از بیانات حضرت (ع) از آگاهی حضرت از علم غیب سؤال می‌کند؟ حضرت امام علی (ع) در پاسخ با نفی علم غیب بودن آنچه بیان داشته است، به تبیین موارد علم غیب طبق آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ[۵۸] می‌پردازند و آگاهی از آن امور را مخصوص خداوند سبحان می‌شمرد و سپس منشأ و ریشه آگاهی خود را منتسب به پیامبر اکرم (ص) می‌نماید و می‌فرماید: «وَما سِوي ذلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّه نَبِيَّهُ فَعَلَّمَنِيهِ وَدَعا لِي بَاَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَتَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوانِحِي»[۵۹] این بیان حضرت در نهج البلاغه را می‌توان با قرینه روایتی دیگر از حضرت امیر (ع) که به تقسیم‌بندی و مرزبندی میان علم خاص الهی و علم تعلیمی به برگزیدگان خود پرداخته بررسی نمود. اصبغ بن نباته می‌گوید از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که فرمود: برای خداوند دو علم است، علم غیبی که کسی را به آن آگاهی نداده است... و علمی که ملائکه خود را از آن آگاه کرده که این علم را خدا به محمد و آلش عطا نموده است. حضرت (ع) با تقسیم علم الهی به دو قسم، یک قسم از علم الهی را علم خاص خداوند می‌شمرد که کسی از آن مطلع نشده است که همان مواردی است که در خطبه نهج البلاغه حضرت آن را علم غیب می‌شمرد؛ پس مقصود از علم غیب در روایت نهج البلاغه با توجه به این حدیث و احادیث مشابقه فراوان دیگر علم خاص الهی است که آگاهی از آن مورد نفی قرار گرفته است».

دسته دوم احادیث: روایاتی خاص با موضوعات مشخص، نه به گونهٔ کلی است که گفته شده است، انبیاء و یا ائمه (ع) به دلیل این مواردی که صورت گرفته علم به غیب نداشته اند، که فهرست کلی این روایات ذکر و پاسخ های کلی آنها نیز بیان می‏گردد.

روایات ذو الشمالین که مربوط به نماز پیامبر (ص) می‏‌گردد [۶۰] و روایت نماز بدون طهارت، غسل ناقص، خوردن تخم مرغی که از قمار بوده و قی کردن آن، و روایات موید و یا تصریح کننده به فراموشی انبیاء و یا امام، و خواب ماندن از نماز و روایاتی از این قبیل[۶۱]، که برای هر یک از این روایات جوابهای مفصل و جامعی در کتب شرح و نقد حدیث بیان گردیده است [۶۲]

آنچه به طور کلی می‏‌توان گفت اینکه:

  1. علم ذاتی که خاص ذات الهی است و هیچ ممکنی با او در آن شرکت ندارد با کیفیت علم امام که عرضی و حادث است نباید یکسان دانسته شود [۶۳].
  2. آگاهان از غیب اجازهٔ بروز و آشکار نمودن تمامی و بلکه غالب آگاهی‌های خود را ندارند و حتی لزوم عمل نمودن بر طبق علم خود از آنها نفی گردیده شده است. از این رو مراد برخی آیات و روایات از نفی علم، نفی آشکار کردن و عمل نمودن است نه اصل علم[۶۴].
  3. برخی از آیات و روایات از باب ایاک اعنی و اسمعی یا جارة می‏‌باشد[۶۵].
  4. روایات سهو، یا حمل بر عمد می‏شود یا تقیه و یا باید در مقابل قوتِ روایات معارض با آنها به جهت خبر واحد بودن، شاذ بودن، ضعف سندی و اضطراب در دلالت و متن طرد گردند.
  5. بنا بر تصریح شیخ حر عاملی و شیخ مفید و دیگر علماء، اکثر بلکه همه روایات سهو، از لحاظ سند ضعیف و از جهت متن مضطرب می‏‌باشند. این در حالی است که علاوه بر موافق عامه بودن آنها، تعداد این روایات در برابر روایات معارض با آنها بسیار کمتر است، و روایات مثبت علم غیب از لحاظ سند و صراحت در دلالت بیشتر و قوی‌تر می‏‌باشند[۶۶].
  6. ادله عام و مورد قبول همگانی مثل عصمت و لزوم تأسی و تبعیت از پیامبر (ص) و امام (ع) و وجوب تسلیم بودن و انتقاد از آنها که با صراحت در قرآن و روایات تبیین شده کاملاً مخالف با نسبت جهل و اشتباه دادن به ایشان می‏‌باشد[۶۷].

و بر اساس همین ادله قطعی بزرگان و اندیشمندان به مخالفت با روایات معارض برخواسته‌اند.

مرحوم آیت الله نجفی لاری در معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی تعداد زیادی از روایات را نقل می‌نماید که محدثین و علماء آنها را به علل گوناگونی نپذیرفته‌اند، سپس با تعجب واستفهام می‏‌نویسند: «و شگفت از آن کسی که تمام این عبارات را با وجود ارتباط آنها با موضوع تبلیغ از مفهوم ظاهری آن بر می‌گرداند، در حالی که نسبت به برگرداندن روایت ذی الشمالین از مفهوم ظاهری آن باز می‌ایستد. و پر واضح است که عمل تأویل کننده تمامی این موارد و مثال‌ها و نمونه‌ها از معنای ظاهر خود، چندان محکم‌تر از کسی نیست که سهو پیامبر اکرم (ص) را تأویل می‌کند یا آن را مردود دانسته و یا حمل بر تقیه می‌نماید» [۶۸][۶۹].
۹. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است:

«علم غیب ائمه (ع) در ادامه علم غیب رسول اکرم (ص) است که دارای فلسفة مشترک می‌باشد "اقتضای وجود و وظایف آنان است"، بنابراین اگر دلایلی بر انکار علم غیب از نبی اکرم (ص) آورده شود، علم غیب امام (ع) نیز انکار می‌شود. از ظاهر برخی آیات و روایات بر می‌آید که پیامبر (ص) و امام (ع)، علم غیب ندارند که ذیلاً بیان می‌شود: «﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ [۷۰]؛ ﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۷۱]؛ ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى [۷۲] خداوند از پیامبرش می‌خواهد که فراموش نکند اگر رسول اکرم (ص) علم غیب و حضوری داشت نسیان و فراموشی معنا نداشت. ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ [۷۳]

در روایات آمده است که پیامبر (ص) برای نماز صبح بیدار نشد تا آنکه طلوع خورشید او را از خواب بیدار کرد: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَامَ‏ رَسُولَهُ‏ (ص) عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَامَ فَبَدَأَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ»[۷۴].

در روایات دیگر آمده است که پیامبر (ص) در نماز، سهو کرد و نماز ظهر را به جای چهار رکعت، پنج رکعت خواند و در مورد دیگر دو رکعت خواند: «وَ أَسْهَاهُ فِي صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ‏ ثُمَ‏ وَصَفَ‏ مَا قَالَهُ‏ ذُو الشِّمَالَيْن‏» [۷۵].

در روایتی آمده است که امام علی (ع) نماز جماعت را بدون وضو خواند و شخصی این امر را به مردم ندا داد[۷۶].

در روایتی آمده است که امام صادق (ع) صریحاً علم غیب را از خود نفی فرمود: «يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ‏ يَزْعُمُونَ‏ أَنَّا نَعْلَمُ‏ الْغَيْبَ‏ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِي‏‏»[۷۷]»[۷۸].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:
  1. «شخصی به نام یحیی از حضرت موسی بن جعفر (ع) سؤال کرد که برخی از مردم گمان می‌کنند که شما علم غیب می‌دانید؟ حضرت از شنیدن این سخن برآشفت و از روی تعجب فرمودند سبحان االله، سپس گفتند دست بر سر من بگذار قسم بخدا موهای بدن من از شنیدن این کلام راست شد این چه نسبتی است که به ما می‌دهند، اینچنین نیست که گمان کرده‌اند ما آنچه داریم و می‌دانیم از پیغمبر (ص) به ارث برده‌ایم و به پیغمبر (ص) هم از سوی خدا رسیده است.
  2. عمار ساباطی می‌گوید: از حضرت صادق پرسیدم که امام (ع) غیب می‌داند؟ فرمودند نمی‌داند، اما هرگاه بخواهد از غیب آگاه شود خداوند او را بدان چیز آگاه می‌سازد.
  3. حضرت رضا (ع) به علی بن احمد وشاء در هنگامی که از کوفه به مرو می‌آمد: همراه تو حله‌ای در میان بقچه است که دخترت به تو داد و گفت این را بفروش و از قیمت آن برای من فیروزه بخر، و امثال این روایات، همه از پیغمبر اکرم (ص) اقتباس شده است و خداوند آن حضرت را از این امور آگاه کرده است. بنابراین کسانی که به ما نسبت بدهند که ما معتقدیم که ائمه (ع) غیب می‌دانسته‌اند ، نسبت ناروائی به ما داده‌اند که ما هرگز به این نسبت راضی نیستیم.
  4. بعد از جنگ جمل حضرت علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و ضمن آن از برخی حوادث آینده خبر داد. یکی از یاران آن حضرت با تعجب فراوان به ایشان گفت: آیا شما علم غیب دارید و این جمله اشارت بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد. زیرا فقط خداست که ذاتاً به همه چیز آگاه است. آن حضرت در جواب گفتند: اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر اکرم (ص) به من تعلیم شده است. پس خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر یا دختر، از زشت یا زیبا، سخاوتمند یا بخیل، سعادتمند یا شقی آگاه است و آن کسی که آتشگیره آتش جهنم است یا در بهشت همسایه و دوست پیامبر (ص) است از همه اینها آگاهی دارد. این است آن علم غیبی "ذاتی" که غیر از خدا کسی نمی‌داند جز اینها، علومی است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او به من آموخته است پیامبر (ص) برای من دعا کرد که خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آنها پر شود.

اما سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی غیر محدود و غیر متناهی و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به غیب است. و لکن از آنجایی که سؤال کنندگان از رسول خدا (ص).

فهم ساده و عامیانه شان قاصر از درک این معنا بوده لذا خدای تعالی دستور داده که جواب ایشان را طوری بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرها واقف می‌سازد، و عاده معقول نیست کسی که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسی تمامی خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی‌کند باید فهمیم که قطعا علم غیب نداشته است. مثلا در آیه ۱۸۸ سوره مبارکه اعراف که می‌فرماید: ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۷۹]، جمله ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي در صدر آیه توصیف رسول خدا (ص) است از خود بنحوی که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ بیان نتیجه داشتن علم غیب است، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وی علم به غیب ندارد، آن گاه جمله ﴿إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ بیان حقیقت حال آن جناب در ادعایی است که می‌کند، و آن این است که من فقط مدعی رسالتم و با این ادعا ادعای دیگری ندارم»[۸۰].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین امام‌خان؛
[[File:11700.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[حجت الاسلام و المسلمین عسکری امام‌خان در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در این‌باره گفته‌ است:
  1. «شیخ مفید در کتاب "امالی" چنین نقل می‌کند: شخصی بنام یحیی از حضرت موسی ابن جعفر (ع) سؤال کرد که برخی از مردم گمان می‌کنند که شما علم غیب می‌دانید؟ حضرت از شنیدن این سخن بر آشفت و از روی تعجب فرمودند: سبحان الله. سپس گفت دست بر سر من بگذارید. قسم بخدا موهای بدن من از شنیدن این کلام راست شد، این چه نسبتی است که بما می‌دهند، این چنین نیست که گمان کرده‌اند، ما آنچه داریم و می‌دانیم از پیغمبر (ص) به ارث برده‌ایم و به پیغمبر (ص) هم از خدا رسیده است[۸۱].
  2. بعد از جنگ جمل وقتی حضرت امیر (ع) در ضمن خطبه‌ای به برخی از حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجب گفت: یا امیرالمؤمنین به شما علم غیب داده شده است![۸۲]، علی (ع) در حالی که تبسم می‌کرد فرمود: این اخبار که می‌دهم علم غیب نیست بلکه از صاحب علم گرفته‌ام[۸۳].
  3. سدیر می‌گوید: من و ابو بصیر و یحیی بزاز و داوود بن کثیر شرکت در محضر عمومی‌ امام صادق (ع) کردیم، امام از اندرونی در این مجلس آمد ولی غضبناک و خشم آلود بود، چون در جای خود نشست یکباره باین سخنان فرمود: ای شگفتا از این مردم، از مردمی‌ که گمان می‌کنند ما آگاه از غیب‌ایم، غیب را جز خداوند عزّوجلّ کسی نمی‌داند، من کنیزم را می‌خواستم تادیب کنم گریخت و پنهان شد و او را پیدا نکردم و نفهمیدم در کدام اطاق مخفی شده است پس چطور ما غیب می‌دانیم! سدیر گوید: مجلس که به پایان رسید امام به اطاق استراحت خود رفت، من و ابو بصیر و میسر در اندرون بخدمت امام دوباره شرفیاب شدیم و سخنان امام (ع) که حالت بهتی بر ما آورده بود. دوباره از او سؤال کردیم، گفتیم آنچه درباره کنیزک فرمودی شنیدیم اما می‌دانیم که دانش امام (ع) بسیار وسیع است، آیا نسبت علم غیب بشما ندهیم؟ واقعاً شما عالم به غیب نیستی؟ در پاسخ فرمود: ای سدیر مگر قرآن نمی‌خوانی؟ گفتم چرا؟ فرمود این آیه را دیده‌ای که خدا حکایت فرموده است: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ [۸۴] گفت: گفتم: فدای تو چرا خوانده‌ام فرمود: آن کس که این هنر را داشت شاخه‌ای و مقداری که از کتاب می‌دانست دانسته‌ای؟ گفتم فدای امام آگاهم فرما، فرمود: دانش او نسبت بکتاب بمقیاس قطره‌ای ازدریای بیکران مالا مالی بود گفتم: چه قدر کم بود دانش آصف بن برخیا فرمود: همین مقدار بسیار زیاد است که خداوند می‌گوید: به پاره‌ای از کتاب عالم بود. سپس گفت: این آیه را در قرآن کریم دیده‌ای: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [۸۵] گفتم بلی این آیه را هم خوانده ام فرمود: بسیار خوب از تو می‌پرسم آنکس که تمام کتاب را می‌داند بیناتر است یا آن که کمی‌از آن را؟ گفتم: البته آن که عالم به تمام کتاب است. سدیر گوید: چون سخن به اینجا کشانده شد حضرت صادق (ع) با اشاره به خودش دو مرتبه قسم یاد فرمود: که علم تمام کتاب پیش ما است.
  4. عمار ساباطی می‌گوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم که امام غیب می‌داند؟ فرمودند نمی‌دادند، اما هر گاه بخواهد از چیزی آگاه شود. خداوند او را بدان چیز آگاه می‌سازد[۸۶].
  5. جمله‌ای در دعای جوش کبیر است که در فصل نودم آمده است "یَاْمن لایعلم الغیب الاّ هو‏‏‏‏‏‏"ای خدایی که نمی‌داند غیب را مگر او. یعنی هیچ کس از نهانیها جز خداوند آگاهی ندارد. از این نوع روایت که در آن ائمه (ع) علم غیب را منحصر در ذات خداوند می‌دهند و علم به غیب را به خودشان نسبت نمی‌دهند، از خودشان طرد می‌کنند معنایش معلوم و روشن است چنانکه در پاسخ از این آیات خواهید خواند.
  6. بعضی از روایات دیگر بندرت دیده می‌شود که شاهد بر این است که پیغمبر (ص) و ائمه (ع) عالم به غیب نبودند مثل روایتی را که درین رابطه نقل می‌کنند که آن حضرت در نماز ظهر سهو کرد و پنج رکعت خواند و این دال بر این است که پیغمبر اسلام (ص) علم غیب ندارد زیرا با وجود علم غیب سهو معنی ندارد.[۸۷]. یا روایتی که در وسائل در باب تجارت و حرمت قمار آمده که می‌گوید: امام (ع) تخم مرغ را که خادم از بازار آورده بود خورد و بعد از این که دانست آن تخم مرغ مال قمار بوده است حضرت آن را استفراغ نمود[۸۸]»[۸۹].]]]]
۱۲. آقای دکتر محمدی فام (پژوهشگر دانشگاه ادیان و مذاهب قم)؛
آقای دکتر حسین محمدی فام در «جلسه هشتاد و پنجم سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه» در این‌باره گفته‌ است: «نمونه روایاتی که لزوم علم غیب را برای امام تایید نمی‌کند عبارت اند از: امام صادق (ع) می‌فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِم»[۹۰] همین روایت برای ما کافی است چه اصراری است که اثبات کنیم که امام همه چیز را می‌داند.«عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْإِمَامِ أَ يَعْلَمُ الْغَيْبَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ عَلَّمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[۹۱] «سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ (ع) رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ. فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ (ع) وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ (ص) وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّه‏» [۹۲]. «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ (ع) فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»[۹۳]. قسمتی از علم فقط مخصوص خداست مانند علم قیامت و علم بداء، دسته دیگر را به فرشته‌ها و پیامبران آموخته که آن دسته از علم را ما نیز در اختیار داریم. ابوبصیر می‌گوید؛ به حضرت صادق (ع) عرض کردم، ایشان می‌گویند شما عدد قطره‌های باران، عدد ستاره‌ها، عدد برگ‌های درختان، عدد ذرات خاک و اندازه وزن آبهای دریاها را می‌دانید. امام دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و از روی تعجب گفت سبحان الله سبحان الله نه بخدا قسم اینها را غیر از خدا کسی نمی‌داند»[۹۴].
۱۳. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر (ع)، علم غیب را از خود نفی می‌کند و می‌گوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموخته‌ام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۹۵] شمرده است، چنین می‌گوید: "بارها گفته‌ایم که آگاهی نداشتن ائمه (ع) از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق می‌گیرد، مسلماً انبیا و اولیا (ع) از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنان‌که یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و رسول (ص) و ائمه (ع) می‌دانیم مانند قیامت و احوال آن، بهشت و جهنم، رجعت، قیام قائم آل محمد (ص)، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و ملائکه هستند".[۹۶] روایات معارض هم موجود است که علم غیب را از امامان نفی می‌کند، مثلاً ابن مغیره نقل می‌کند: من به همراه یحیی بن عبدالله خدمت امام کاظم (ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم، مردم گمان می‌کنند شما علم غیب دارید. فرمود: سبحان‌الله! ای یحیی دستت را بر سرم بگذار، به خدا قسم از این نسبت تمام موهای سر و بدنم راست شد. نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌دانیم، مطالبی که می‌گوییم از رسول خدا (ص) است. روایت دیگر از امام صادق (ع) رسیده است. سدیر می‌گوید: من به همرای ابوبصیر، یحیی بزاز و داوود بن کثیر در مجلس امام صادق (ع) نشسته بودیم. ناگاه حضرت با حالت خشم وارد مجلس شد و چون در جایگاهش قرار گرفت، فرمود: "شگفتا از مردمی که می‌پندارند ما از غیب آگاهیم، در صورتی که جز خدای متعال کسی غیب نمی‌داند. من می‌خواستم فلان کنیزم را تنبیه کنم ولی گریخت و از من پنهان شد و من ندانستم در کدام اطاق مخفی شده است". سدیر می‌گوید: وقتی حضرت برخاست و داخل منزل شد، من و ابوبصیر و میسر خدمتش رسیده عرض کردیم: فدایت شویم. سخنانی را که امروز در مورد کنیز خود فرمودید شنیدیم ولی ما می‌دانیم که شما دارای علوم فراوانی هستید هرچند علم غیب را به شما نسبت نمی‌دهیم. اینجا بود که حضرت، خود را مصداق آیه شریفه ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۹۷] دانسته و از علم بی‌کران و گسترده خویش پرده برداشت[۹۸]»

[۹۹].
۱۴. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة).
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«حضرت مهدی (ع) فرمود: هرکسی را که نامه من را بشنود گواه می‌گیرم که من به‌سوی خدا و رسول بیزاری می‌جویم از کسانیکه می‌گویند ما غیب می‌دانیم یا شریک خداوند در ملک او هستیم یا ما را در جایگاهی قرار دهد که خداوند برای ما قرار نداده و نصب نکرده است.

یحیی به ابوالحسن (ع) عرض کرد مردم گمان می‌کنند شما علم غیب دارید امام فرمود سبحان‌الله دست خود را روی سرم بگذار بخدا سوگند مو برتن و سرم راست شده سپس فرمود نه بخدا سوگند این جز روایت پیامبر چیز دیگری نیست.

امام صادق (ع) فرمود: اما اینکه من گفته باشم غیب می‌دانم سوگند به خدای که جز او خدائی نیست غیب نمی‌دانم در مصیبت امواتم خداوند به من ثواب ندهد و برکت در زندگان من نباشد اگر گفته باشم برای او "که من غیب می‌دانم".

دربعضی روایات آمده که ائمه گاهی از چیزی سؤال می‌کردند واین خود دلیل اینست که نمی‌دانستند مثلاً امام صادق (ع) از جماعتی از شیعیان پرسید: آیا برای ما جاسوسی است؟

امام صادق (ع) فرمود: واعجبا از مردمانی که گمان می‌کنند ما غیب می‌دانیم غیب را جز خدای عزوجل نمی‌داند من خود آهنگ که نمودم فلانه کنیز کم را بزنیم از دست من گریخت و نداستم در کدام اطاق منزل پنهان شده است...»[۱۰۰].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  2. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  3. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  4. با وجود آیاتی که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  5. آیاتی که موافقان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  6. آیاتی که مخالفان علم غیب پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  7. دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  8. دلیل قرآنی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  9. دلیل حدیثی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  10. شاهد تاریخی بر علم غیب پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  11. آیا پیامبران اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  12. بر فرض اثبات علم غیب پیامبران علم غیب امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  13. دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  14. دلیل قرآنی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  15. دلیل حدیثی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  16. شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  17. آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  18. چرا امامان علم غیب خود را انکار می‌کردند؟ (پرسش)
  19. نشانه وجود علم غیب نزد معصوم چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  2. صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۱۱.
  3. کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۶ و بصائر الدرجات ص۱۱۳.
  4. کلینی، کافی ج۱، ص۲۵۵ و بصائرالدرجات، ص۱۰۹.
  5. کلینی، کافی، ج۱ ،ص۲۶۱.
  6. صحیح بخاری ج۱، ص۱۷۵ و سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳۸۳.
  7. وسایل الشیعه، ج۱۲، ص۱۱۹ و کافی، ج۵، ص۱۲۳.
  8. «كَذَبُوا لَعَنَهُمُ‏ اللَّهُ‏ إِنَ‏ الَّذِي‏ لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا هُو‏‏»؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۰، ح۵.
  9. «وَ يَنْفَلِتُ‏ مِنْ‏ ذَلِكَ‏ أَحَدٌ رُبَّمَا أَقْعَدْتُ‏ الْخَادِمَ‏ خَلْفِي‏ يَحْفَظُ عَلَيَ‏ صَلَاتِي‏‏‏»؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۵، ص ۳۵۰.
  10. کلینی، کافی، ج۷، ص۳۷۸.
  11. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۵۸.
  12. آگاهی‌های آسمانی، ص ۷۹.
  13. الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، ص ۱۱۵.
  14. بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  15. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
  16. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
  17. بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟؛ سوره جن، آیه: ۲۵.
  18. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  19. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
  20. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  21. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  22. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  23. پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۷.
  24. آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
  25. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  26. «و به یقین، کسانی که پیش از ایشان بودند نیرنگ باخته‌اند امّا تدبیر، همه از آن خداوند است؛ هرچه هر کس انجام دهد می‌داند و کافران به زودی خواهند دانست که فرجام (نیک) آن سرای از آن کیست»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
  27. پایگاه اطلاع‌رسانی آیت الله امینی
  28. "عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ (ع) فَقَالَ لَهُ يَحْيَى جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ يَدَكَ عَلَى رَأْسِي فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَةٌ فِيهِ وَ لَا فِي جَسَدِي إِلَّا قَامَتْ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏‏‏‏"؛ شیخ مفید، الأمالی، ص ۲۳.
  29. "عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّهُمْ يَقُولُونَ! قَالَ: وَ مَا يَقُولُونَ قُلْتُ يَقُولُونَ تَعْلَمُ قَطْرَ الْمَطَرِ وَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ وَ وَزْنَ مَا فِي الْبَحْرِ وَ عَدَدَ التُّرَابِ، فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ، وَ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ مَا يَعْلَمُ هَذَا إِلَّا اللَّهُ"؛ رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال، النص، ص ۲۹۹.
  30. علم غیب ائمه (ع)، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۶.
  31. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  32. در خصوص ذات خداوند متعال سخن نرانید
  33. قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه.
  34. "من حدثک أن محمدا (ص) رأی ربه فقد کذب وهو یقول: لا تدرکه الأبصار، ومن حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب، وهو یقول: لا یعلم الغیب إلا الله"؛ صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۶۶.
  35. "اصول کافی"، ج۱، ص۲۵۷، ح۳.
  36. "احتجاج"، ج۲، ص ۲۸۸.
  37. "رجال کشی"، ص۳۷۵. "رجال نجاشی"، ص۱۸۲. "ابن غضائری"، ج۳، ص۱۶۵.
  38. "انت تزعم للناس یا ابا عبدالله انک تعلم الغیب"؛ "مستدرک"، ج۱۶، ص۷۰. "بحارالانوار"، ج۴۷، ص۱۶ و ج۹۲، ص۲۱۶ و ج۱۰۱، ص۲۰۶. "احتجاج"، ج۲، ص۲۸۸. "امالی طوسی"، ص۴۱۶.
  39. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۶۵ الی ۶۸.
  40. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مِفْتَاحُ الْغَيْبِ خَمْسٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ، لَا يَعْلَمُ أَحَدٌ مَا يَكُونُ فِي غَدٍ، وَلَا يَعْلَمُ أَحَدٌ مَا يَكُونُ فِي الْأَرْحَامِ، وَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا، وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، وَمَا يَدْرِي أَحَدٌ مَتَى يَجِيءُ الْمَطَرُ‏‏‏‏‏»؛ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ص۱۳۹، ح۱۰۳۹.
  41. «حدثنی ابراهیم بن المنذر حدثنا معن قال حدثنی مالک عن عبدالله بن دینار عن ابن‌عمر أن رسول الله (ص) قال مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله لا یعلم ما فی غد الا الله ولا یعلم ما تغیض الارحام الا الله ولایعلم متی یأتی المطر احد الا الله ولا تدری نفس بأی أرض تموت ولایعلم متی تقوم الساعة الا الله»؛ صحیح بخاری، ص۸۳۸، ح۴۶۹۷، ص۸۶۶، ح۴۷۷۸، ص۱۰۳۲، ح۷۳۷۹.
  42. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج۱۱، ص۳۶۵ و ج۸، ص۵۱۴.
  43. در مورد «أَن‏ تَلِدَ الأَمَةُ رَبَّها‏‏‏» توجیهات زیادی شده است بعضی گفته‌اند مراد این است که فتوحات در سرزمین کفر زیاد شود کنیزانی به اسارت گیرند و آنها از مولی و مالک خودشان بچه به دنیا می‌آورند و پسر مولا به منزله خود مولاست. پس این که کنیز مالک خود را می‌زاید به این اعتبار است. بعضی گفته‌اند: عجم عرب می‌زاید و عرب مانند ارباب برای عجم‌هاست. برخی دیگر گفته‌اند: مراد این است که عاق از طرف فرزندان زیاد می‌شود لذا با مادران آنها در فحش و توهین معامله کنیز می‌شود، بعضی دیگر گویند، مراد این است که جهل زیاد شود و دانش کاهش یابد به اندازه که مادران فرزندان خود را بفروشند؛ فتح الباری، زین الدین ابی الفرج عبدالرحمن مشهور به ابن رجب، ج ۱، ص ۲۰۰.
  44. در مورد «یتطاول رعاة الابل البهم فی البنیان» نیز توجهاتی بیان شده است. بعضی گفته‌اند مراد مجهولی است که شناخته نمی‌شود پس بُهم صفت رعاة است، برخی گویند مراد آن است که کسانی هستند که برای آنها ارزشی نیست، عده دیگر گفته‌اند، بهم صفت ابل است. چرانندگان شتر صاحب ثروت و اموال می‌شوند؛ فتح الباری، زین الدین ابی الفرج عبدالرحمن مشهور به ابن رجب، ج ۱، ص ۲۰۰.
  45. حکمت در حصر به عدد پنج برای این است که عوالم منحصر به پنج تا است؛ فتح الباری، عسقلانی، ج۱۳، ص۳۶۵)، طیبی گفته است: حصر بر سبیل کنایه است، چون وقتی فعلی که دارای عظمت و اهمیت باشد چیزی هم که برای آن فعل والامقام بنا شود، از او حصر بر سبیل کنایه فهمیده می‌شود؛ فتح الباری، عسقلانی، ج۱، ص۱۲۴.
  46. سوره لقمان، آیه ۳۵.
  47. گفته‌اند مراد از "الحُفاةَ العُراة‏‏‏ ‏‏‏‏‏‏" اهل بادیه است، قرطبی گفته است مقصود اخبار از تبادل حال این است که اهل بادیه چیره بر امور شوند و مالک بلاد شوند، لذا اموال‌شان فزونی یابد و همت‌شان بر ساختن بناها باشد و بر آن افتخار کنند؛ الجامع الصحیح للسنن والمسانید، صهیب عبدالجبار، ج ۱، ص ۲۸.
  48. بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  49. "قال جبرئیل (ع) یا رَسُولَ الله متی السّاعة؟ قال مَا المسئول عنها بأعلم من السّائل ولکن سَأحَدّثک عن أشراطها وإذا ولدت المرأة ربّتها، فذاک من أشراطها، وإذا کان الحفاهُ العراة رئوس النّاس فذاک من أشراطها: فی خمس لایعْلَمُهنَّ إِلا الله ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ ‏‏‏‏‏‏"؛ صحیح بخاری، ص۸۶۶، ح۴۷۷۷.
  50. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  51. "عن مسروق، عن عائشه قالت: ومن حدّثک أن محمداً (ص) یعلم الغیب فقد کذب، و هو یقول: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ ‏‏‏‏‏‏"؛ صحیح بخاری، ص ۱۳۰۲، ح ۷۳۸۰، ص۸۸۷، ح۴۸۵۵.
  52. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  53. «وعند مسلم قالت: و من زعم أنّه یخبر بما یکون فی غد فقد أعظم علی الله الفریة وَاللَّهُ یقُولُ ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ "؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، ص۷۲۷، ح ۱۷۷.
  54. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۲۹.
  55. شگفت از مردمی که می پندارند ما نسبت به غیب آگاهی داریم، در حالی که جز خداوند متعال کسی بدان آگاه نیست
  56. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  57. «اما تدبیر، همه از آن خداوند است؛ هرچه هر کس انجام دهد می‌داند و کافران به زودی خواهند دانست که فرجام (نیک) آن سرای از آن کیست»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
  58. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴ .
  59. «ما سوای آن علمی است که خدا به نبیش تعلیم نمود و او مرا آگاه کرد و دعا کرد که خدا این دسته از علوم را در سینه‌ام جای دهد و اعضاء و جوارحم را از آن پر کند».
  60. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۳۹.
  61. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۴۰.
  62. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام، ص۴۰ تا ۶۶؛ مظفر، علم امام ص۷۶ تا ۹۳.
  63. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۴۰.
  64. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۴۰.
  65. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۴۱.
  66. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۵۷.
  67. معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک مجموعه مقالات علم امام ص۵۸ - ۶۰.
  68. «و العجب ممن یصرف جمیع ذلک عن ظاهرها مع تعلّقه و مدخلیته فی التبلیغ ثم یتوقّف من صرف حدیث ذی الشمالین عن ظاهره. و من المعلوم ان الصارف الموجب لتأویل جمیع هذا الامثال و الانظار و الاشباه لایزید فی القوة علی الصارف الموجب لتأویل سهو النبی (ص) او رده او حمله علی التقیة»؛ معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، سید عبدالحسین النجفی اللاری ر.ک علم امام؛ ص۸۷ - ۸۸.
  69. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۳۹ و ۱۴۵.
  70. واگر غیب می‌دانستم به نفع وخیر خود می‌افزودم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  71. و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  72. سوره اعلی، آیه: 6.
  73. و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ سوره توبه، آیه: ۱۰۱.
  74. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۵۸، ح ۱۰۳۱.
  75. شیخ طوسی، التهذیب، ج ۲، ص ۳۴۷، ح ۱۴۳۸؛ ج ۲، ص ۳۵۳ ح ۱۴۶۱.
  76. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، ص ۴۳۳، ح ۵، م ۱۶.
  77. کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج ۱، ص ۲۵۷، ح ۳ باب نادر فیه ذکر الغیب.
  78. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸
  79. بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  80. [[%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86_(%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87) علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۹۶ - ۹۸.
  81. شیخ مفید، امالی، ص۲۳.
  82. شاید او منظورش این بود که علم غیب مختص خداوند است.
  83. مفردات نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴ و مجلسی، علامه باقر، بحار الانوار، ج ۳۲، ص ۲۵۰.
  84. آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم؛ سوره نمل، آیه: ۴۰.
  85. بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.
  86. "أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ‏ الْإِمَامِ‏ يَعْلَمُ‏ الْغَيْبَ‏ فَقَالَ‏ لَا وَ لَكِنْ‏ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ‏ ‏‏‏‏‏‏"؛ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۵۷، و بصائر الدرجات ج ۷، باب دوم، حدیث چهارم، ص ۳۱۶.
  87. شیخ طوسی، التهذیب، ج ۲، ص ۳۴۹، صحیح بخاری (چاپ جدید یک جلدی) ص ۲۲۸.
  88. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص۱۶۵.
  89. عسکری امام‌خان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
  90. امام هرگاه خواهد بداند، می‌داند؛ بحار، ج ۲۶، ص ۲۶
  91. عمار ساباطی از امام صادق (ع) پرسید؛ در پاسخ به این پرسش که آیا امام غیب می‌داند فرمود: نه، اما هرگاه بخواهد چیزی را بداند، خداوند آن را به او می‌آموزد؛ بصائر الدرجات، ص۳۱۵.
  92. مردی از اهل فارس از امام کاظم (ع) سؤال کرد: آیا شما غیب می‏‌دانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدّم امام باقر (ع) فرمودند: خداوند به ما علم را می‏‌بخشد و ما آن را دریافت می‏‌کنیم و وقتی می‏‌گیرد ما نمی‏دانیم. گاهی علم برای امام گشوده می‌شود و ایشان از آن مطلع می شوند ولی گاهی همان علم بر امام بسته می‌شود و امام از آن مطلع نمی‌شود؛ کافی به سند صحیح.
  93. خدا را دو گونه علم است: علمی که جز خدا نداند و علمی که به فرشتگان و رسولان آموخته است. آنچه را به‏ فرشتگان و رسولان آموخته است، ما نیز می‏‌دانیم؛ الکافی، ج‏۱، ص۲۵۶.
  94. وبگاه حسینه مجازی روضه الشهداء
  95. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.
  96. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.
  97. «... و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست».
  98. شیخ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۷.
  99. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۲۶-۱۶۸.
  100. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۲۷ و ۲۸.