آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران (ع) را نفی نمی‌کند؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ

«بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم».

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی انبیای الهی و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات، در نگرش اول، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیۀ ۹ سورۀ احقاف از جمله این آیات است. در این آیه خداوند متعال از پیامبر خود می‌خواهد تا به مردم چنین بگوید: ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۲].

ممکن است گفته شود از آنجا که قیامت و رخدادهای آن از جمله مسائل غیبی است و از طرفی خدای متعال در این آیه از پیامبرش می‌خواهد تا به مردم بگوید من علم به سرنوشت خود و شما در قیامت ندارم؛ لذا می‌توان نتیجه گرفت آن حضرت علم غیب نداشته است. در ادامه به پاسخ این سوال می‌پردازیم.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

آیه و شرح آن

آیه ۹ سوره احقاف یکی از آیاتی است که انسان در بدو نظر و با توجه به عبارت ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ[۱۵] چنین تصور می‌کند که درصدد نفی علم غیب از پیامبر است؛ چراکه خداوند به پیامبر دستور می‌‌دهد بگوید: "من نمی‌دانم خدا با من و شما چه می‌‌کند"؛ چنانچه این عبارت اطلاق داشته باشد یعنی همۀ امور تکوینی و تشریعی در دنیا و آخرت را شامل شود، یعنی پیامبر نداند خداوند درباره او و امتش در دنیا و آخرت چه تصمیماتی گرفته یا خواهد گرفت، هم از نظر اتفاقاتی که قرار است در دنیا و آخرت برایشان رخ دهد، هم احکامی که تشریع می‌‌شود و هم سرنوشت اخرویشان، یعنی بهشت و جهنم و ثواب و عقاب آنان؛ در این صورت با وجود این اطلاق می‌‌توان گفت آیه درصدد نفی علم غیب به صورت مطلق از پیامبر است؛ اما اکثر مفسران شیعه و اهل سنت با دلایل بسیاری این اطلاق را قبول نداشته و معتقدند حداقل پیامبر در مورد خودش و پیروان راستینش یقین دارد که در قیامت اهل بهشت هستند[۱۶].[۱۷] لذا وقتی اطلاق شکل نگرفت باید به قدر متیقن اخذ کرد، از طرفی دیگر مفسرانِ فریقین مصادیق بسیاری برای امور دنیوی یا اخروی، تشریعی یا تکوینی ذکر کرده اند[۱۸]، این مصادیق چنانچه دلیل معتبر قرآنی یا روایی داشته باشد قابل قبول است والا اعتباری ندارد.

در نتیجه باید گفت چنانچه از ظاهر عبارت بعدی در آیه شریفه یعنی ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۱۹] فهمیده می‌‌شود، پیامبر اکرم(ص) از نزد خودش علمی به آنچه پروردگار درباره او و امتش اراده کرده ندارد مگر آنچه پروردگار به ایشان تعلیم کرده باشد.

علاوه بر مطالب گذشته، طبق برخی روایات، آیه ناظر به احکام شرعی و نسخ در احکام شرعی است و روشن است که نسخ احکام تنها به دست خداوند است نه پیامبر[۲۰] لذا بعید نیست که رسول خدا(ص) از آنها آگاه نباشد، همچنین گفته شده این آیه درباره جنگ‌های پیامبر اکرم(ص) است که سرنوشت جنگ‌ها برای آن حضرت روشن نبود، اما در ادامه می‌‌فرماید حضرت به تعلیم الهی دارای این علم شد؛ زیرا هنگامی که قریش آیه را شنیدند گفتند: چرا از کسی پیروی کنیم که نمی‌داند در جنگ‌ها پیروز می‌‌شود یا شکست می‌‌خورد و خداوند آیه ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا[۲۱] را نازل نمود. یعنی خبر غیبی از پیروزی در جنگ‌ها را خداوند به پیامبر داد در حالی که پیامبر بدون تعلیم الهی آنها را نمی‌دانست[۲۲].[۲۳]

علاوه بر همه این امور اگر ما علم به غیب را علم به امورات خارجی که امکان اطلاع از آنها به طور طبیعی برای بشر نیست، بدانیم، آیه درصدد نفی آن از پیامبر نیست، بلکه درصدد نفی علم پیامبر به اراده الهی است، یعنی نفی علم در مرتبه اراده و علم الهی که مرتبه‌ای قبل از تحقق خارجی موجودات است و منافاتی ندارد که ایشان بعد از تحقق خارجی موجودات، گرچه غیب باشند، از آنان اطلاع یابد[۲۴].

انحصار علم غیب ذاتی و مطلق به خداوند

بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست، زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۲۵]، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۲۶]، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۲۷]، ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۲۸] و ... از این جمله‌اند.

مراد از غیب در این آیات همان علم غیب ذاتی و مطلق است که جز خدای متعال، دیگران دستیابی به آن ندارند[۲۹].

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۰] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۱]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است[۳۲].

مراد از نفی غیب از پیامبر در آیه (نفی علم غیب ذاتی و اثبات علم غیب تبعی (تعلیمی))

قبل از پاسخ، لازم است تا به بیان برخی اقسام علم غیب بپردازیم:

اقسام علم غیب با نگاه به عالِم به آن

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۳۳]. بنابر این، علم خداوند به اموری که ما به آنها «غیب» می‌گوییم، از این قبیل است؛ زیرا تنها ذات باری تعالی به همه هستی احاطه وجودی و علمی دارد. البته چنین علمی ازلی و ابدی و نامتناهی است.
  2. علم غیب اکتسابی (علم غیب تعلیمی یا مستفاد): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۴]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است. بنابر این، این علم تنها در مواردی که خدای متعال اذن دهد و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای الهی داده می‌‌شود. قرآن کریم مملو از خبرهای غیبی پیامبران و غیر پیامبران است و آگاهی از غیب هر کدام به جهت مراتب با دیگری متفاوت است[۳۵].

با توجه به این تقسیم می‌گوییم: آیه شریفه، به آن دسته از آگاهی‌های از غیب نظر دارد که ذاتی و بدون تعلیم الهی باشد. این نوع علم غیب با صراحت کامل از پیامبر(ص) نفی شده است اما آن غیبی که به وسیله وحی و تعلیم الهی به آن حضرت رسیده باشد را نفی نمی‌نماید. گواه این مطلب جمله ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۳۶] است. یکی از راه‌های آگاهی از غیب، وحی است که خداوند به وسیله آن پیامبران خود را از یک رشته مطالب پنهانی و به دور از حس، آگاه و مطلع می‌سازد. اگر هدف آیه این بود که بگوید پیامبر(ص) به هیچ وجه از غیب آگاه نیست "حتی به تعلیم الهی"، میان جمله دوم و سوم تناقض و تضاد پدید می‌آمد؛ زیرا صحیح نیست کسی هرگونه علم غیب را به طور مطلق از خود سلب کند اما بلافاصله یک قسم آن را برای خود اثبات نماید. اگر جمله بعد به صورت استثنا بیان شده بود جا داشت، بگوییم حکم استثنا را دارد اما چنانکه می‌بینیم به صورت استثنا بیان نشده است، بنابراین واضح است که هدف از جملۀ اول، نفی یک نوع آگاهی از غیب یا همان آگاهی بدون تعلیم الهی" بوده و هدف جمله بعد، اثبات نوع دیگری از آگاهی از غیب، یعنی آگاهی از طریق وحی و تعلیم الهی است و گواه روشن دیگر بر این سخن، جمله چهارم است که می‌فرماید: ﴿وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۳۷]، یعنی انتظار شما بی‌جا است که می‌خواهید من ذاتاً عالم به غیب باشم زیرا من فقط پیامبرم و هر چه را در اختیارم بگذارند، می‌دانم و از پیش خود و بدون تعلیم الهی چیزی را نمی‌دانم[۳۸].

توضیح اینکه عبارت ﴿مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ، اشاره به اشتباه دیدگاه مشرکین دارد؛ چراکه آنها گمان می‌کردند پیامبر خاتم(ص) باید از سایر مردم استثناء باشد؛ لذا توقع داشتند، حضرت دارای قدرت خاص و مافوق بشری و به صورت ذاتی و بدون تعلیم و وحی الهی عالِم به غیب باشد و از پنهانی‌ها خبر دهد، به گمان اینکه علم غیب و امور جهان برای او تفویض شده است. خداوند متعال در سوره فرقان و نیز در آغاز آیه مورد بحث، در رد این اندیشه بی‌اساس، به پیامبر(ص) دستور می‌‌دهد به آنان بگوید: او بشری بیش نیست و هیچ بشری بدون تعلیم الهی نمی‌تواند از آینده و سرنوشت خود و دیگران آگاه گردد. همچنین به آنان بگوید او با دیگر انبیا تفاوتی در صفات بشری ندارد و انبیاء نیز بشری مانند دیگران بوده‌اند، مانند آنان غذا می‌خوردند و با مردم معاشرت داشتند و علم و توان آنان تنها از مجرای علم و قدرت الهی و به واسطۀ وحی می‌رسیده و جدای از آن، کاری به دست ایشان نبوده است: ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ[۳۹]، ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ[۴۰]، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ[۴۱].[۴۲]

جمع‌بندی

یکی از آیاتی که ممکن است در نگاه اول تصور نفی علم غیب به صورت مطلق را از رسول خدا نماید، آیه ۹ سوره احقاف است. اما از تامل و دقت در این آیه به این نتیجه می‌رسیم که چنین تصوری باطل است؛ چراکه این آیه، علم غیب را از پیامبر(ص) به صورت مطلق یعنی چه استقلالی چه تبعی، چه ذاتی چه اکتسابی، نفی نمی‌نماید، بلکه تنها نافی علم غیب ذاتی آن حضرت است. چون در صورت نفی مطلق، خود آیه ناقض خودش می‌شد،؛ چراکه یک قسم از غیب را برای پیامبر(ص)ثابت نموده و آن غیبی است که از طریق وحی محقق می‌گردد که در فقرۀ سوم آیه بیان شده است؛ لذا باید گفت: بخش دوم آیه تنها علم غیب به شکل ذاتی را از پیامبر(ص) نفی می‌نماید و فقرۀ سوم علم غیب از طریق وحی را برای ایشان ثابت می‌نماید، و فقرۀ چهارم نیز آن را توضیح می‌دهد که، پیامبر(ص) منذری است، تنها از طریق وحی دریافت می‌کند و آن را به اطلاع مردم می‌رساند و چیزی جز آنچه خدا به وی تعلیم می‌دهد از غیب نمی‌داند[۴۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این باره گفته است: «آیه مورد بحث علم به غیب خاصی‌ را نفی‌ می‌‏کند، و آن حوادثی‌ است که ممکن است بعدها متوجه آن جناب و یا متوجه مخاطبین او شود، چون مشرکین -که روی‌ سخن با ایشان است- خیال می‌‏کردند کسی‌ که دارای‌ مقام رسالت می‌‏شود -به فرضی‌ که چنین کسی‌ پیدا شود- باید خودش ذاتا دارای‌ علم به غیب و نهانی‌‏ها باشد و قدرتی‌ غیبی‌ مطلق داشته باشد، هم چنان که این خیال از کلام آنها که گفتند "چرا فرشته‏‌ای‌ با او نیست ..." و قرآن حکایتش کرده، به خوبی‌ فهمیده می‌‏شود، لذا رسول گرامی‌ خود را دستور می‌‏دهد که صریحا اعتراف کند که: او هیچ نمی‌‏داند که در آینده بر او و برایشان چه می‌‏گذرد، و در نتیجه علم غیب را از خود نفی‌ کند، و بگوید: که آنچه از حوادث که بر او و برایشان می‌‏گذرد خارج از اراده و اختیار خود او است، و او هیچ دخل و تصرفی‌ در آنها ندارد، بلکه دیگری‌ است که آن حوادث را پیش می‌‏آورد، و او خدای‌ سبحان است. پس اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ همانطور که علم به غیب را از خود نفی‌ می‌‏کند، قدرت و دخالت خود را نیز نسبت به حوادثی‌ که در پس پرده غیب بنا است پیش‏ بیاید، از خود نفی‌ می‌‏نماید. و اگر در این آیه علم به غیب را از آن جناب نفی‌ می‌‏کند، منافات با این ندارد که به وسیله وحی‌ عالم به غیب باشد، هم چنان که در مواردی‌ از کلام خدای‌ تعالی‌ به آن تصریح شده، یک جا می‌‏فرماید: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۴۴] و جای‌ دیگر می‌‏فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۴۵] و جای‌ دیگر می‌‏فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴۶] و نیز از همین باب است سخن مسیح که قرآن آن را حکایت نموده، می‌‏فرماید: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۴۷] و نیز از یوسف حکایت نموده که به دو رفیق زندانیش گفت: ﴿لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا[۴۸]. و وجه منافات نداشتن این است که: آیاتی‌ که علم به غیب را از آن جناب و از سایر انبیاء (ع) نفی‌ می‌‏کند، تنها در این مقام است که این حضرات از آن جهت که بشری‌ هستند و طبیعت بشری‌ دارند علم به غیب ندارند، و خلاصه طبیعت بشری‌ و یا طبیعتی‌ که اعلا مرتبه طبیعت بشری‌ را دارد، چنین نیست که علم به غیب از خواص آن باشد به طوری‌ که بتواند این خاصه و اثر را در جلب هر منفعت و دفع هر ضرر استعمال کند، همان طور که ما به وسیله اسباب ظاهر جلب نفع و دفع ضرر می‌‏کنیم و این منافات ندارد که با تعلیم الهی‌ از طریق وحی‌ حقایقی‌ از غیب برایشان منکشف گردد، همان طور که می‌‏بینیم اگر معجزه می‌‏آورند، بدین جهت نیست که افرادی‌ از بشر و یا برجستگانی‌ از بشرند، و این خاصیت خود آنان است، بلکه هر چه از این معجزات می‌‏آورند به اذن خدای‌ تعالی‌ و امر او است (...). شاهد این جمع جمله‌‏ای‌ است که بعد از جمله مورد بحث و متصل به آن آمده که فرموده: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ برای‌ اینکه اتصال این جمله به ما قبل می‌‏رساند که در حقیقت اعراض از آن است، و معنای‌ مجموع دو جمله چنین است: من هیچ یک از این حوادث را به غیب و از ناحیه خود نمی‌‏دانم، بلکه من تنها پیروی‌ می‌‏کنم آنچه را که از این حوادث به من وحی‌ می‌‏شود»[۴۹].
۲. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه»در این‌باره گفته‌ است: «مفاد اين آيه با آيات ديگرى كه نشان مى‏‌دهد پيامبر (ص) از غيب آگاهى دارد، مانند آنچه در سوره فتح در باره فتح مكه، و ورود در مسجد الحرام آمده "آيه ٢٧ سوره فتح" و يا آنچه در مورد مسيح (ع) آمده كه مى‌‏فرمود: ﴿أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ [۵۰] و امثال اينها منافات ندارد، چرا كه آيه مورد بحث نفى "علم غيب مطلق" مى‌‏كند، نه "مطلق علم غيب"، به تعبير ديگر اين آيه نفى علم غيب استقلالى مى‏‌كند، ولى آن آيات از علم غيب به بركت تعليم الهى سخن مى‏‌گويد. شاهد اين گفتار آيه ٢٦ و ٢٧ سوره "جن" است: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ «خدا عالم الغيب است، و هيچكس را بر مكنون علم خود آگاه نمى‌‏كند مگر رسولانى كه مورد رضايت اويند» [۵۱].
۳. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است:

«این آیه از چهار جمله تشکیل شده است و آگاهی از مفاد آن در گرو آن است که در هر یک از آن چهار جمله دقت کافی به عمل آوریم.

  1. ﴿مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ [۵۲]
  2. ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ[۵۳]
  3. ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ[۵۴]
  4. ﴿وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۵۵]
درباره فراز نخست، اجمال سخن این است که: مشرکان تصور می‌کردند که پیامبر باید از لوازم بشری مانند غذا خوردن و راه رفتن و خوابیدن و... پیراسته باشد و می‌گفتند اگر محمد (ص) پیامبر است پس چرا غذا می‌خورد و در کوچه و بازار راه می‌رود اگر پیامبر باشد باید از چنین آثار بشری منزه و پیراسته باشد و این انتقاد را با جمله زیر و اشباه آن بیان می‌کردند. ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ[۵۶] قرآن مجید در سوره فرقان و نیز در آغاز آیه مورد بحث، به این انتقاد پاسخ می‌دهد که این پیامبر با پیامبران پیشین از این جهت‌ها یکسان است زیرا آنان نیز غذا می‌خوردند و با مردم معاشرت داشتند و در این صورت کار این پیامبر، نوظهور و بی‌سابقه نیست چنان که می‌فرماید: ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ. [۵۷] و در سوره فرقان می فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الأَسْوَاقِ[۵۸] از نخستین جمله آیه مورد بحث، و نیز از آیه سوره فرقان برمی‌آید که مشرکان از پیامبر (ص) انتظار مافوق بشری داشتند به این معنی که مقام نبوت را با غذا خوردن و راه رفتن در بازار سازگار نمی‌دانستند. و به دنبال این انتظار باز انتظار داشتند که پیامبر دارای قدرت خاص و مافوق بشری، و ذاتاً و بدون تعلیم و وحی الهی از غیب آگاه باشد و از پنهانی‌ها خبر دهد به گمان اینکه علم غیب برای او تفویض شده است. خداوند در رد این اندیشه بی‌اساس، به پیامبر خود می‌فرماید: به آنان بگو: من بشری بیش نیستم و هیچ بشری بدون تعلیم الهی نمی‌توند از آینده و سرنوشت خود و دیگران آگاه گردد. ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ.[۵۹] بنابراین، آیه شریفه، به آن رشته آگاهی از غیب نظر داد که بدون تعلیم الهی و به صورت تفویض باشد و این نوع علم غیب با صراحت کامل از پیامبر نفی شده است ولی نفی این علم غیب، "به معنی ذاتی و بدون تعلیم الهی و یا به صورت تفویض" با آگاه بودن آن حضرت از غیب، به وسیله وحی و تعلیم الهی هیچ‌گونه منافاتی ندارد. گواه این مطلب جمله سوم است: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ.[۶۰] زیرا یکی از راه‌های آگاهی از غیب وحی است که خداوند به وسیله آن پیامبران خود را از یک رشته مطالب پنهانی و به دور از حس، آگاه و مطلع می‌سازد. اگر راستی هدف آیه این بود که بگوید پیامبر به هیچ وجه از غیب آگاه نیست "حتی به تعلیم الهی" پس میان جمله دوم و سوم یک نوع تناقض و تضاد پدید می‌آید زیرا هرگز صحیح نیست کسی هرگونه علم غیب را به طور مطلق از خود سلب کند وبلافاصله یک قسم آن را برای خود اثبات نماید. اگر جمله بعد به صورت استثنا بیان شده بود جا داشت که بگوییم حکم استثنا را دارد اما چنان که می‌بینیم به صورت استثنا بیان نشده است و بنابراین واضح است که هدف جمله پیش نفی یک نوع آگاهی از غیب "آگاهی بدون تعلیم الهی" بوده و هدف جمله بعد اثبات نوعی دیگر از آگاهی از غیب، یعنی آگاهی از طریق وحی و تعلیم الهی است. و گواه روشن دیگر بر این که هدف آیه نفی علم ذاتی و بدون تعلیم الهی است همان جمله چهارم می‌باشد. ﴿وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ. [۶۱] یعنی انتظار شما بی‌جا است که می‌خواهید من ذاتاً عالم به غیب باشم زیرا من فقط پیامبرم و هرچه را در اختیارم بگذارند، می‌دانم و از پیش خود و بدون تعلیم الهی چیزی را نمی‌دانم»[۶۲].
۴. حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان؛
حجج الاسلام و المسلمین احمد مطهری و غلام رضا کاردان در کتاب «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌» در این‌باره گفته‌اند:

«این آیه در مقام تخطئه افکار جاهلیت درباره شناخت پیامبر است، از جمله عقائد و افکار آنان درباره پیامبران این بود که باید پیامبران از علم و آگاهی مافوق توان بشری علاوه بر آن‌چه به آنها از راه وحی و نبوت می‌رسد اگاهی داشته باشند و در پرتو آن دارای قدرت و توانایی فوق‌العاده‌ای باشند و بتوانند کارهای شگفت‌آوری در تمام جهان پهناور انجام دهند و اصلا آنان نباید مانند سایرین راه بروند و غذا بخورند و با مردم داد و ستد داشته باشند و نظائر این‌ها. (...) قرائنی که در این آیه است.

اولاً: تعبیر ﴿مَا أَدْرِي است که در خود آیه است و چنان‌که سابقاً گفته شد ماده "درایة" طبق آگاهی با فکر و تأمل و زحمت و رنج خود شخص و یا به تعبیر دیگر از راه متعارف علوم به دست آید؛ و پیامبر اسلام این‌گونه آگاهی را نسبت به سرنوشت خود و دیگران نفی می‌کند.

ثانیاً: صدر آیه که می‌فرماید: "من پیامبر نوظهور و بی‌سابقه‌ای نیستم" این معنی را ایجاب می‌کند که مقتضای پیامبری آن نیست که از پیش خود دارای علم فوق‌العاده‌ای باشد چنان‌که پیامبران دیگر دارای چنین علمی از پیش خود نبودند.

ثالثاً: ذیل آیه که می‌فرماید: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ این معنی را می‌رساند که پیامبر اگر علم و آگاهی نسبت به سرانجام کار خود و دیگران را از خود نفی می‌نماید به لحاظ آگاهی اعم از وحی نیست، بلکه با صرف نظر از وحی این مطلب را اعلام می‌کند؛ بنابراین مانعی ندارد که در سایه وحی و تعلیم الهی از عاقبت خود و دیگران آگاهی داشته باشد» [۶۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین اسعدی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد اسعدی، در کتاب «ولایت و امامت پژوهشی از منظر قرآن» در این‌باره گفته‌ است: «در این آیه، پیامبر (ص) مأمور می‌شود که از یک‌سو بر نفی آگاهی خود از سرنوشت و رخدادهای آینده مربوط به خود و کافران تأکید کند و از سوی دیگر، به بهره‌مندی خود از وحی الهی تصریح نماید. طبعاً از آن‌جا که آیه به دلیل فضای سیاقی آن در مواجهه ایشان با کافران و انتظارهای نامعقول آنان مطرح شده،[۶۴] بیان گستره علوم الهی ایشان در پرتو وحی در آن مورد نظر نبوده است؛ از این‌رو فقط به اجمال از بهره‌مندی ایشان از وحی سخن رفته است. این بیان می‌تواند گویای آن باشد که منظور آیه نفی آگاهی بدون تکیه به وحی و بدون هدایت خاص الهی است. در واقع مقام آیه، تأکید بر بشر بودن ایشان و مجانست با مخاطبان و توجه دادن به علم و قدرت الهی در دیگر تصرف‌ها و دخالت‌ها در شئون بشر است، تا باب برخی شبهه‌ها و انتظارهای نابجا را به روی آنان ببندد.[۶۵] در واقع، کافران گمان می‌کردند کسی که داعیه نبوت دارد، باید از دانش‌ها و توانمندی‌های غیبی و مطلق برخوردار شده و این امور به‌طور مطلق به او تفویض شده باشد و مانند توده انسان‌ها اهل خوردن و راه رفتن در کوچه و بازار و همدمی با مردم نباشد؛ چنان که از انتظارها و درخواست‌های آنان پیداست؛[۶۶] اما خداوند در این آیه به پیامبر (ص) دستور می‌دهد که خود را همچون دیگر انبیا معرفی کند که آنها نیز بشری چون دیگران بوده‌اند و علم و توان آنان تنها از مجرای علم و قدرت الهی و به واسطه وحی می‌رسیده و منهای آن، کاری به دست ایشان نبوده است. در آیات دیگر نیز می‌بینیم که مشابه این آیه در پاسخ برخی انتظارهای کفار در خصوص آوردن معجزات خاص، بر بشر و رسول بودن پیامبر (ص) و نذیر بودن ایشان تأکید شده و ریشه لجاجت و عدم ایمان آنان عدم تصور درست آنها از رابطه رسالی و وحیانی میان پیامبرانی از جنس انسان با خداوند بوده است. همچنین در جای دیگر از امکان آوردن معجزه، فقط به اذن خدا یاد شده است.[۶۷] بنابراین، شبهه نفی مطلق علوم غیبی از پیامبر (ص) طبق آیه یاد شده،[۶۸] ریشه در نگاهی انتزاعی و مطلق و منهای قراین سیاقی و مقامی به عبارت‌های این آیه و دیگر شواهد قرآنی و دینی دارد».[۶۹]
۶. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین احد ایمانی در مقاله «علم غیب پیامبر و امام، علم به عاقبت اخروی افراد» در پاسخ به این پرسش آورده است:

«در این آیه حضرتش علم غیب را خود نفی نمودند؛ امّا بلافاصله آن را برای خود اثبات کردند با عبارت ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى چون علم به قرآن، یعنی علم به تمام امور گذشته و حال و آینده. چرا که فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ...[۷۰] و فرمود: ﴿مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ[۷۱] پس علم به قرآن که همان ﴿مَا يُوحَى إِلَيَّ است، مساوی است با علم به ما کان و ما یکون.(...)

اما چرا ابتدا علم غیب را از خود نفی نمودند و آنگاه آن را بری خود اثبات کردند؟

چون آن حضرت را دو شأن می‌باشد؛ شأن بشری و شأن اتصال به علم الهی. بنا به شأن نخست، مثل باقی مردم بوده فاقد علم غیب است؛ اما بنا به شأن دوم، علم او علم خداست. همچنین خواستند بفمانند که استقلالاً هیچ علم غیبی ندارند، و علم غیبشان به اذن و وحی خداست. این مضمون در روایات فراوانی نیز بارها تأکید شده است.

نکته: آیه به نحوی بیان شده که علما و اهل دقّت، دو مطلب فوق‌الذکر را بگیرند؛ لذا حضرتش برای اینها "مبین" یعنی روشنگر است؛ اما همه و بخصوص عوام از این آیه هشدار می‌گیرند؛ یعنی متوجه می‌شوند که در مورد افراد نباید قضاوت عجولانه داشته باشند؛ و نباید با دیدن گناهی فوراً صاحب گناه را متهم کنند به جهنمی بودن. لذا رسول خدا (ص) از این جهت، "منذر" یعنی هشدار دهنده است. لذا فرمود: ﴿وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ.

خلاصه آنکه با استناد به این آیه (...) نمی‌توان علم رسول‌ الله (ص) بر عاقبت اخروی افراد را منکر شد. بخصوص آنکه حضرتش بارها و بارها از عاقبت اخروی برخی افراد با قطعیت خبر داده‌اند؛ مثلاً از عاقبت علی (ع)، از عاقبت عمار، از عاقبت ابوذر، از عاقبت سلمان فارسی، از عاقبت بنی امیه، از عاقبت امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، از عاقبت خودشان و ... . مثلاً «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[۷۲] آیا این سخن، خبر دادن از عاقبت اخروی نیست»[۷۳].
۷. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب «تفسیر قرآن مهر» در این‌باره گفته‌ است: «در این آیه علم به آینده، یعنی علم غیب از پیامبر (ص) نفی شده است، اما در آیاتِ دیگرِ قرآن علم غیب به طور مشروط اثبات شده است؛ چرا که او مستقلًا و بدون اجازه‌ خدا و اطلاع او نمی‌توانست از غیب آگاه شود، ولی خدا به هر پیامبری که بخواهد علم غیب می‌دهد و او را از امور پنهانی آگاه می‌سازد»[۷۴]
۸. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در پاسخ به این پرسش آورده است:

«آیه نهم سوره احقاف دارای چهار فقره است: ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۷۵] بخش اول آیه، اشاره به اشتباه دیدگاه مشرکین دارد که گمان می‌کنند پیامبر (ص) باید از سایر مردم استثناء باشد و در عادت‌های آنها از خوردن و آشامیدن و ... مشابهتی به آنها نداشته باشد، آیه هفتم سوره فرقان نیز اشاره به این گمان غلط دارد. بخش اول آیه نهم سوره احقاف در واقع بیان خطای دیدگاه آنها است و معنای آن این است که این پیامبر (ص) جدید با پیامبران سابق تفاوتی در صفات بشری ندارد و این صفات امری جدیدی در این پیامبر نیست، بلکه صفاتی برای همه پیامبر الهی است که می‌خورند، می‌پوشند، راه می‌روند و... همانگونه که آیۀ بیستم سورۀ فرقان بر این امر دلالت می‌نماید. در واقع این جمله پاسخ به اعتراض‌هایی است که به رسول خدا (ص) می‌نمودند. یکی دیگر از توقعات فوق طبیعت بشری مشرکین از پیامبر لزومِ وجود قدرتی غیر متناهی نزد پیامبر بود، از همین رو از وی انتظار داشتند بدون ارتباط با خدا بلکه به صورت ذاتی عالم به غیب باشد و امور جهان به او تفویض شده باشد.

بخش دوم آیه خط بطلانی بر این کلام است در این جمله خدا به پیامبرش می‌فرماید: به آنها بگو من هم بشر هستم و هیچ بشری چنین استطاعتی را ندارد که بدون الهام و ارتباط الهی از این امور با خبر باشد، پس آیه، علم غیب ذاتی را برای پیامبر نفی می‌نماید. اما اگر علم غیب را از حضرت (ص) در اینجا نفی می‌کند منافاتی با این ندارد که ایشان به وسیلۀ وحی، عالم به غیب شود، همچنان که آیات دیگر آگاهی از غیب را برای حضرت رسول و انبیاء دیگر ثابت نموده است. بلکه مراد این است که برگزیدگان الهی از آن جهت که بشر هستند و طبیعت بشری دارند، علم به غیب ندارند پس طبیعت بشری و یا طبیعی که اعلا مرتبۀ طبیعت بشری را دارد، آنچنان نیست که علم به غیب از خواص او باشد تا بتواند به وسیلۀ آن هر منفعتی را کسب و همۀ ضررهای را دفع نماید.

به تعبیری آیه نفی علم غیب مطلق می‌کند نه مطلق علم غیب همانگونه که معجزات ایشان نیز به جهت برتری بشری آنها نیست، بلکه معجزات ایشان نیز به اذن الهی و امر او محقق می‌گردد که آیه ۹۳ سورۀ اسراء و ۵۰ سورۀ عنکوبت بر این امر دلالت می‌کنند. شاهد این جمع جمله بعدی است، در فقرۀ سوم می‌فرماید: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وحی یکی از طرق اطلاع دادن امور غیبی توسط خداوند به انبیاء است.

اگر قرار بود آیه، علم به غیب را از پیامبر (ص) به صورت مطلق یعنی چه استقلالی چه تبعی، چه ذاتی چه اکتسابی، نفی نماید، خود آیه ناقض خودش می‌شد، چرا که یک قسم از غیب را برای پیامبر ثابت نموده و آن غیبی است که از طریق وحی محقق می‌گردد، که در فقرۀ سوم آیه بیان شده است. به همین جهت باید گفت بخش دوم آیه تنها علم به غیب به شکل ذاتی را از پیامبر (ص) نفی می‌نماید و فقرۀ سوم علم به غیب از طریق وحی که به شکل تبعی می‌شود برای ایشان ثابت می‌نماید، و فقرۀ چهارم نیز آن را توضیح می‌دهد که پیامبر (ص) منذری است که تنها از طریق وحی دریافت می‌کند را به اطلاع مردم می‌رساند و چیزی جز آنچه خدا به وی تعلیم می‌دهد از غیب نمی‌داند[۷۶].
۹. حجت الاسلام و المسلمین ایزدخواه و خانم نیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد ابراهیم ایزدخواه و خانم عصمت نیری در مقاله «بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران» در این‌باره گفته‌اند: «پاسخی که به‌طور اجمال در آیه ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ [۷۷] بیان شده این است که افکار زمان جاهلیت درباره پیامبران بگونه‌ای بوده است که افزون بر خرافی بودن، بیم آن می‌رفت که مردم بعد از آنکه به پیامبران ایمان آوردند آنان را بجای خدا و معبود قرار داده و آنان را پرستش کنند و در عبادت و بندگی خدا مبتلا به شرک شوند، از جمله عقاید و افکار آنان در مورد پیامبران این بود که باید پیامبران از علم و آگاهی مافوق توان بشری علاوه بر آنچه به آنها از راه وحی و نبوت می‌رسد آگاهی داشته باشند و در پرتو آن دارای قدرت و توانایی فوق العاده‌ای باشند و بتوانند کارهای شگفت‌آوری در تمام جهان پهناور انجام دهند و اصولاً آنان نباید مانند سایرین راه بروند و غذا بخورند و با مردم داد و ستد داشته باشند و نظائر آنها، چنانکه در آیاتی از قرآن آمده است: "گفتند چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه می‌رود؟ چرا ملکی به او فرد نمی‌آید تا به او بیم دهنده باشد یا گنجی بر او فرود آید یا برای او باغی باشد که از آن بخورد؟ و نمونه دیگر این آیات که در قران آمده است. آیات فراوانی در سرکوبی این افکار جاهلیت وارد شده است که پیامبران مانند سایر مردم غذا می‌خورند، می‌خوابند و راه می‌روند، فقط توسط وحی به آنها پیام‌هایی داده می‌شود تا اولاً رسالت آنان در میان توده‌های مردم پذیرفته شود و ثانیاً به‌عنوان موجودات مافوق بشری مورد پرستش قرار نگیرند، بنابر این آیات عنوان شده در این قسمت نوعا به این منظور است، لذا این آیات علم غیب و آگاهی را که توسط وحی و تعلیم الهی به پیامبران آموخته شودهرگز نفی نمی‌کنند، از سویی ادعای نبوت و رسالت توأم به ادعای علم غیب و آگاهی از وحی است و معنا ندارد پیامبری ادعای نبوت و رسالت کند و آنگاه به‌طور کلی علم غیب را از خود سلب نماید»[۷۸].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

آیه ۹ سوره احقاف یکی از آیاتی است که در بدو نظر و با توجه به عبارت ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ[۷۹] به ذهن خواننده خطور می‌‌کند که آیه درصدد نفی علم غیب از پیامبر است؛ چراکه خداوند به پیامبر دستور می‌‌دهد که بگوید: "من نمی‌دانم خدا با من و شما چه می‌‌کند"؛ چنانچه این عبارت اطلاق داشته باشد یعنی همۀ امور تکوینی و تشریعی در دنیا و آخرت را شامل بشود، یعنی پیامبر نداند خداوند درباره او و امتش در دنیا و آخرت چه تصمیماتی دارد، هم از نظر اتفاقاتی که قرار است در دنیا و آخرت برایشان رخ دهد، هم احکامی که تشریع می‌‌شود و هم سرنوشت اخرویشان، یعنی بهشت و جهنم و ثواب و عقاب آنان؛ اگر چنین اطلاقی پذیرفته شود آن وقت می‌‌توان گفت آیه درصدد نفی علم غیب به صورت مطلق از پیامبر است؛ اما اکثر مفسران شیعه و اهل سنت با دلایل بسیار این اطلاق را قبول ندارند و معتقدند حداقل پیامبر در مورد خودش و پیروان راستینش یقین دارد که در قیامت اهل بهشت هستند[۸۰]، چنانچه فخر رازی معتقد است اکثر محققین چنین اطلاقی را قبول ندارند؛ چراکه پیامبر فی نفسه حداقل یقین دارد که پیامبر است و چون پیامبر است گناهی از او سر نخواهد زد و قطعا مغفور درگاه الهی است[۸۱]؛ لذا وقتی اطلاق شکل نگرفت باید به قدر متیقن اخذ کرد، از طرفی دیگر مفسرانِ فریقین مصادیق بسیاری برای امور دنیوی یا اخروی، تشریعی یا تکوینی ذکر کرده اند[۸۲]، این مصادیق چنانچه دلیل معتبر قرآنی یا روایی داشته باشد قابل قبول است والا اعتباری ندارد.

در نتیجه باید گفت چنانچه از ظاهر عبارت بعدی در آیه شریفه یعنی ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۸۳] فهمیده می‌‌شود، پیامبر اکرم (ص) از نزد خودش علمی به آنچه پروردگار درباره او و امتش اراده کرده ندارد مگر آنچه پروردگار به ایشان تعلیم کرده باشد.

ابن عاشور نیز در التحریر و التنویر همین برداشت را کرده و برخی موارد اطلاع پیامبر از غیب به تعلیم الهی را آورده و معتقد است ذیل آیه تخصیص صدر آیه است، یعنی این عبارت که من از آنچه به من وحی می‌شود تبعیت می‌‌کنم عبارت (نمی دانم پروردگارم درباره من چه اراده کرده) را به غیب‌هایی که به تعلیم الهی باشد تخصیص زده؛ لذا آیه عمومیت ندارد. وی می‌‌نویسد: وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ بأن قصاری ما یدریه هو اتباع ما یعلمه اللّه به فهو تخصیص لعمومه و مثل علمه بأنه رسول من اللّه و أن المشرکین فی النار و أن وراء الموت بعثا و مثل أنه سیهاجر إلی أرض ذات نخل بین حرتین، و مثل قوله تعالی: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و نحو ذلک مما یرجع إلی ما أطلعه اللّه علیه‏...[۸۴].

آلوسی نیز معتقد است خداوند از اول رسالت هم خیلی از امور غیبی را به اجمال به پیامبرتعلیم فرموده بود و ضمن نقد برخی اقوال نظر خود را اینگونه بیان می‌‌کند که من معتقدم آیه درصدد نفی علم غیب از غیر طریق تعلیم و وحی الهی است، چه علم غیب تفصیلی باشد چه اجمالی، چه مربوط به امور دنیوی باشد و چه اخروی و معتقدم پیامبر از دار دنیا به دار آخرت منتقل نشد مگر اینکه بسیاری از علوم درباره خداوند و سایر اشیاء که دانستن چنین علومی برای او کمال بود به وی اعطا شد که به احدی از بشر اعطا نشد. البته وی در نهایت برخی مصادیق علم غیب را ا پیامبر نفی می‌‌کند. آلوسی می‌‌نویسد: الذی أختاره أن المعنی علی نفی الدرایة من غیر جهة الوحی سواء کان الدرایة تفصیلیة أو إجمالیة و سواء کان ذلک فی الأمور الدنیویة أو الأخرویة و أعتقد أنه صلّی اللّه علیه و سلّم لم ینتقل من الدنیا حتی أوتی من العلم باللّه تعالی و صفاته و شئونه و العلم بأشیاء یعد العلم بها کمالا ما لم یؤته أحد غیره من العالمین[۸۵].‏

علاوه بر مطالب گذشته، طبق برخی روایات از ائمه (ع)، آیه ناظر به احکام شرعی و نسخ در احکام شرعی است و نسخ احکام در دست خداوند است نه پیامبر[۸۶] و یا اینکه آیه درباره جنگ‌های پیامبر اکرم (ص) است که سرنوشت جنگ‌ها برایشان روشن نیست، اما در ادامه می‌‌فرماید حضرت به تعلیم الهی دارای این علم شد؛ زیرا هنگامی که قریش آیه را شنیدند گفتند چرا از کسی پیروی کنیم که نمی‌داند در جنگ‌ها پیروز می‌‌شود یا شکست می‌‌خورد و خداوند ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا[۸۷] را نازل نمود. یعنی خبر غیبی از پیروزی در جنگ‌ها را خداوند به پیامبر داد اما پیامبر خود بدون تعلیم الهی نمی‌دانست[۸۸].

جالب اینکه در روایتی از امیر مؤمنان علی (ع)، صریحا این برداشت که پیامبر به واسطه این آیه علم غیب ندارد، نفی شده و می‌‌فرماید در وصی پیامبر نیز به دلالت آیه (کل شی احصیناه فی امام مبین) همه چیز معدود و محسوب استف چه رسد به خود پیامبر![۸۹].

علاوه بر همه این امور اگر ما علم به غیب را علم به امورات خارجی که امکان اطلاع از آنها به طور طبیعی برای بشر نیست بدانیم، آیه درصدد نفی آن نیست، بلکه درصدد نفی علم پیامبر به اراده الهی است، یعنی نفی علم در مرتبه اراده و علم الهی که مرتبه‌ای قبل از تحقق خارجی موجودات است و منافاتی ندارد که ایشان بعد از تحقق خارجی موجودات، گرچه غیب باشند، از آنان اطلاع یابد[۹۰].
١۱. آقای دکتر اس‍دی‌ گ‍رم‍ارودی‌ (مدیر گروه معارف دانشگاه صنعتی شریف)؛
آقای دکتر محمد اسدی گرمارودی در کتاب «علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان» در این‌باره گفته است: «نگرش سطحی به این آیه موجب می‌شود که رسول خدا (ص) شخصی بدون احاطه علمی و بی‌خبر از بسیاری از حقایق شناخته شوند!! آیا با استناد به ظاهر آیه می‌توان این گونه حکم کرد؟ پس آیات دیگری که احاطه علمی برگزیدگان الهی را بیان می‌کند چه می‌شود؟ وقتی لازمه خلیفه‌ اللهی آگاهی بر همه حقایق است و حضرت آدم ابوالبشر (ع) به عنوان خلیفه خدا بر همه اسماء عالِم می‌شود، چطور ممکن است رسول خدا (ص) از حقایق عالَم بی‌خبر باشند؟! برای دریافت جواب، باید به سبک قرآنی در استنباط صحیح آیات توجه داشت. از جمله مواردی که در قرآن کریم این حقیقت را تبیین می‌کند، آیات مربوط به علم غیب است. دقت و تعمّق در این موضوع، راهگشای دریافت مفهوم صحیح آیات مربوط به علم برگزیدگان خواهد بود»[۹۱].
۱۲. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة).
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«فضل بن حسن طبرسی در تفسیر جوامع الجامع می‌نویسد: یعنی من پیامبر نوظهوری نیستم که هر آیه‌‏ای را شما بخواهید بیاورم و از تمام امور غیبی که به من وحی نشده و شما از من می‌‏پرسید پاسخ دهم زیرا پیامبران آیاتی را می‏‌آورند که خدا به آنها بدهد و از امور غیبی خبر می‏‌دهند که خدا به آنان وحی کند.

در معنای ﴿وَمَا أَدْرِي دو قول است:

  1. نمی‏دانم در آینده خدا با من و شما چه خواهد کرد و چه کارها و پیشامدهایی را برای من و شما مقدر خواهد فرمود.
  2. نمی‏دانم کار من و شما در دنیا به کجا می‏‌انجامد و کدامین ما غالب و کدامین ما مغلوب خواهیم شد، و صحیح این است که نمی‏دانم خدا نسبت به من و شما چه خواهد کرد.

سید محمد حسین حسینی همدانی در تفسیر آیه شریفه می‌گوید: از آیه استفاده می‌‏شود که رسول‌ خدا (ص) از نظر جنبه بشریت بر حسب طبع فاقد آگهی بر حوادث است ولی رسول‌ خدا (ص) دارای جنبه دیگری است و آن ارتباط با وحی و تعلیمات ربوبی است که واجد همه گونه احاطه شهودی و قدرت غیبی خواهد بود. ارواح قدسیه رسول (ص) و اوصیاء طاهرین (ع) که وظیفه آنان دعوت به حق و قیام و مبارزه با دنیای شرک و کفر است که جز رسول و تابعین او قدرت تحمل همچنین وظیفه‏ای را نخواهند داشت و پیوسته در پرتو تعلیمات غیبی رهبری می‏‌شوند هرگز از خود اراده و یا اقدامی نخواهند نمود.

همچنان که فرشتگان مقرب این چنین هستند، درباره رسول (ص) به طریق اولی هرگز اندیشه و یا اراده و یا عملی نخواهد داشت جز آنچه به وی دستور صادر شود همان را پیروی خواهد نمود و مبدأ اندیشه و عمل خود قرار می‌داد.

و مفاد آیه ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ و آیه ﴿إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ[۹۲] آن است که رسول (ص) خواسته و اراده ندارد جز آنچه به او وحی و دستور به آن صادر شود و آن را خواسته خود قرار داده و آن را اجراء می‌نماید.

ایشان در ادامه می‌نویسد: بر اساس وحی و بر حسب اعلام غیبی چنانچه حادثه‏‌ای مقرر شود که به رسول (ص) عارض شود و رسول (ص) نیز آن واقعه را در صحنه مثالی مشاهده نماید هرگز از آن شانه تهی ننموده زیرا ساحت کبریائی بر حسب نظام تدبیر و هدایت آن حادثه را درباره رسول (ص) و یا درباره اوصیاء او خواسته است بر این اساس علم شهودی آنان به آن حادثه سبب می‌‏شود که به آن حادثه با کمال میل و شوق اقدام نماید. و حاشا که علم شهودی آنان به وظیفه و رویداد خود از آن تمرد نمایند زیرا ارواح قدسیه اراده‏ای جز آنچه به هر یک از آنان دستور صادر شوند، ندارند».

ثعلبی می‌نویسد: علماء در معنی آیه اختلاف دارند بعضی مراد از نداشتن امور را مربوط به روز قیامت دانسته‌اند.

أبو بکر الهذل از حسن در مورد این آیه روایت کرده که پیامبر (ص) می‌دانست در آخرت در بهشت است و مراد آیه امور مربوط به دنیا می‌باشد و می‌گوید: من همانند انبیاء پیشین برگزیده شده‌ام و نمی‌دانم با شما چه خواهد شد آیا مرا تکذیب می‌کنید یا تصدیق و آیا امت من با سنگ‌های آسمانی عذاب می‌شوند یا در زمین فرو برده می‌شوند اینها را نمی‌دانم.

فخر الدین رازی در تفسیر آیه می‌گوید: مشرکان معجزات مختلف و نیز اخبار از غیب را از پیامبر (ص) می‌خواستند که این آیه به این خواسته آنها پاسخ می‌دهد و در آن چند وجه وجود دارد:

وجه اول: من اولین فرستاده خداوند نیستم پس دعوت من را به توحید انکار ننمایید زیرا که تمام رسولان برای همین امر فرستاده شده‌اند.

وجه دوم: مشرکان از پیامبر (ص) معجزات عظیم و اخبار غیب را می‌خواستند، آیه می‌گوید که به جا آوردن این معجزات و خبر دادن از غیب در وسع بشر نیست در حالی که پیامبر (ص) نیز بشر است و قادر نیست بر به جا آوردن آنچه که آنها می‌خواهند.

وجه سوم: کفار از پیامبر (ص) عیب‌جویی می‌کردند که او غذا می‌خورد و در بازار راه می‌رود و فقرا از او پیروی می‌کنند؛ لذا آیه بیان می‌دارد که من اولین پیامبر نیستم بلکه تمای انبیای قبل نیز این صفات را داشته‌اند.

در تفسیر آیه ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ دو وجه گفته‌اند: وجه اول آن را حمل بر احوال دنیا بکنیم و دوم اینکه آن را حمل بر احوال آخرت بکنیم.

رشید الدین میبدی ذیل آیه چنین آورده است: ابن عباس و جماعتی گفتند: این در احکام دنیاست نه در احکام آخرت که رسول خدا (ص) را معلوم بود که در آخرت، وی در بهشت است. اما در دنیا به وی پوشیده گشت که او را و قوم وی را چه خواهند فرمود و بر سر ایشان چه خواهد رفت از رنج و راحت و نفع و ضر.

و گفته‏‌اند معنی آنست که: من ندانم که در این دنیا با من چه خواهند کرد و آخر کار من به چه باز آید. بیرون کنند مرا از وطن خویش چنانکه با انبیاء پیشین کردند، یا بخواهند کشت مرا چنانکه قومی را کشتند از پیغمبران گذشته و شما که یاران و مؤمنان‏‌اید، ندانم که با من بیرون خواهند کرد یا به وطن خود بخواهند گذاشت و شما که ناگرویدگانید و تکذیب می‌کنید، ندانم که شما را خسف و مسخ و غرق و هلاک خواهد بود چنانکه پیشینیان را بود. آن گه گفت: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ من این هیچ ندانم مگر آنچه وحی آید به من و مرا از آن خبر کنند بوحی، و من بر پی آن وحی میروم. پس ربّ العالمین بوحی پاک او را خبر داد که وی را بر دشمنان نصرت باشد و دین وی بر همه دنیا غلبه دارد.

قرطبی در تفسیر آیه می‌گوید: برخی گفته‌اند مراد عدم آگاهی به روز قیامت است. اما قول صحیح این است که عدم آگاهی به احوال دنیا باشد از قبیل مریضی و صحت، فقر و غنا زیرا که در مورد آخرت می‌دانست که وی در بهشت است.

عبدالکریم خطیب در تفسیر خود می‌نویسد: این آیه بیان بشریت رسول خدا (ص) می‌باشد و اینکه پیامبر (ص) عبدی از عباد خداوند است و غیب نمی‌داند مگر آنچه که خداوند بخواهد.

از دیدگاه‌های مفسران مذهب اهل بیت (ع) که بیان شد، مطالب ذیل از آیه به دست می‌آید:

  1. امور غیبی که به پیامبر (ص) وحی نشده، ایشان از آن آگاه نیست و به غیبی‌ علم دارد که خدا به او وحی نموده است؛
  2. پیامبر (ص) از جنبه بشریت فاقد علم غیب است؛
  3. پیامبر (ص) به طریق ارتباط با وحی و تعلیمات ربوبی واجد همه گونه احاطه شهودی و قدرت غیبی است؛
  4. از آیه نفی علم غیب استفاده می‌شود.

با دقت در نظرات مفسران اهل‌سنت نکات ذیل به‌دست می‌آید:

  1. مراد از عدم علم مربوط به روز قیامت است؛
  2. پیامبر (ص) می‌دانست در آخرت در بهشت است و آیه مربوط به دنیا می‌باشد؛
  3. پیامبر (ص) نیز بشر است و اخبار از غیب در وسع بشر نیست و انبیای قبلی هم این گونه بوده‌اند؛
  4. پیامبر (ص) به غیر از طریق وحی چیزی نمی‌داند؛
  5. آیه بیان بشریت رسول خدا (ص) است. و پیامبر (ص) به غیر از آنچه که خداوند بخواهد علم به غیب ندارد.

در بررسی می‌گوییم این آیه نیز در مقام ردّ افکار جاهلیت درباره شناخت پیامبر (ص) است، به بیان دیگر خداوند متعال در مقابل مردمی که انتظار داشتند، پیامبر (ص) باید با دیگر انسان‌ها متفاوت بوده و همه چیز را بداند، به پیامبرش دستور می‌دهد که به آنها بگوید، من همه چیز را نمی‌دانم. من هم بشری مانند شما هستم که بر من وحی می‌شود قرائنی در اینجا وجود دارد که این ادعا را تأیید می‌کند.

در تعبیر ﴿مَا أَدْرِي باید بگوییم که ماده "درایه" طبق استعمالات قرآن و اهل لغت در جایی به‌کار می‌رود که علم و آگاهی با فکر و تأمل و زحمت و رنج خود شخص و یا تعبیر دیگر از راه متعارف علوم به‌دست آید؛ و پیامبر اسلام (ص) اینگونه آگاهی را نسبت به سرنوشت خود و دیگران نفی می‌کنند.

و در صدر آیه است که "من پیامبری نوظهور و بی‌سابقه‌ای نیستم" این معنی ایجاب می‌کند که مقتضای پیامبری آن نیست که از پیش خود دارای علم فوق العاده‌ای باشد چنانکه پیامبران دیگر دارای چنین علمی از پیش خود نبودند.

و نیز در ذیل آیه می‌فرماید: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ این معنی را می‌رساند که پیامبر (ص) اگر علم و آگاهی نسبت به سرانجام کار خود و دیگران را از خود نفی می‌نماید به لحاظ آگاهی اعم از وحی نیست، بلکه با صرف نظر از وحی این مطلب را اعلام می‌کند، بنابراین مانعی ندارد که سایه وحی و تعلیم الهی از عاقبت خود و دیگران آگاهی داشته باشد. به بیان دیگر آیه کریمه، در صدد انکار علم غیب ذاتی برای پیامبر (ص) است. اما دقت در قسمت دوم آیه روشن می‌سازد که خداوند پیامبرش را از علم غیب آگاه ساخته است،؛ چراکه در این قسمت، پیامبر (ص) را مرتبط با وحی معرفی کرده است و این به معنای داشتن علم غیب غیرذاتی برای اوست. پس این آیه، علم غیب مطلق را از پیامبر (ص) نفی می‌کند نه مطلق علم غیب را[۹۳]».

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  4. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  12. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ سوره جن ۲۶ و ۲۷.
  2. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد» سوره احقاف، آیه ۹.
  16. الاساس فی التفسیر، ج‏۹، ص۵۲۴۹.
  17. چنانچه فخر رازی معتقد است اکثر محققین چنین اطلاقی را قبول ندارند؛ چراکه پیامبر فی نفسه حداقل یقین دارد که پیامبر است و چون پیامبر است گناهی از او سر نخواهد زد و قطعا مغفور درگاه الهی است (التفسیر الکبیر، ج‏۲۸، ص۱۰)؛ ابن عاشور نیز در التحریر و التنویر همین برداشت را کرده و برخی موارد اطلاع پیامبر از غیب به تعلیم الهی را آورده و معتقد است ذیل آیه، تخصیص صدر آیه است، یعنی این عبارت که من از آنچه به من وحی می‌شود تبعیت می‌‌کنم عبارت (نمی دانم پروردگارم درباره من چه اراده کرده) را به غیب‌هایی که به تعلیم الهی باشد تخصیص زده؛ لذا آیه عمومیت ندارد. وی می‌‌نویسد: وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ بأن قصاری ما یدریه هو اتباع ما یعلمه اللّه به فهو تخصیص لعمومه و مثل علمه بأنه رسول من اللّه و أن المشرکین فی النار و أن وراء الموت بعثا و مثل أنه سیهاجر إلی أرض ذات نخل بین حرتین، و مثل قوله تعالی: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و نحو ذلک مما یرجع إلی ما أطلعه اللّه علیه‏... (التحریر و التنویر، ج‏۲۶، ص۱۵.). آلوسی نیز معتقد است خداوند از اول رسالت هم خیلی از امور غیبی را به اجمال به پیامبر تعلیم فرموده بود و ضمن نقد برخی اقوال نظر خود را اینگونه بیان می‌‌کند که من معتقدم آیه درصدد نفی علم غیب از غیر طریق تعلیم و وحی الهی است، چه علم غیب تفصیلی باشد چه اجمالی، چه مربوط به امور دنیوی باشد و چه اخروی و معتقدم پیامبر از دار دنیا به دار آخرت منتقل نشد مگر اینکه بسیاری از علوم درباره خداوند و سایر اشیاء که دانستن چنین علومی برای او کمال بود به وی اعطا شد که به احدی از بشر اعطا نشد. البته وی در نهایت برخی مصادیق علم غیب را ا پیامبر نفی می‌‌کند. آلوسی می‌‌نویسد: الذی أختاره أن المعنی علی نفی الدرایة من غیر جهة الوحی سواء کان الدرایة تفصیلیة أو إجمالیة و سواء کان ذلک فی الأمور الدنیویة أو الأخرویة و أعتقد أنه صلّی اللّه علیه و سلّم لم ینتقل من الدنیا حتی أوتی من العلم باللّه تعالی و صفاته و شئونه و العلم بأشیاء یعد العلم بها کمالا ما لم یؤته أحد غیره من العالمین (روح المعانی، ج‏۱۳، ص۱۶۸.).‏
  18. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۷، ص۲۵۲.
  19. «جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  20. «عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ کَیْفَ اخْتَلَفَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ(ص) فِی الْمَسْحِ عَلَی الْخُفَّیْنِ فَقَالَ کَانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ یَسْمَعُ مِنَ النَّبِیِّ الْحَدِیثَ فَیَغِیبُ عَنِ النَّاسِخِ وَ لَا یَعْرِفُهُ فَإِذَا أَنْکَرَ مَا خَالَفَ مَا فِی یَدَیْهِ. کَبُرَ عَلَیْهِ تَرْکُهُ وَ قَدْ کَانَ الشَّیْءُ یُنْزَلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ فَعَمِلَ بِهِ زَمَاناً ثُمَّ یُؤْمَرُ بِغَیْرِهِ فَیَأْمُرُ بِهِ أَصْحَابَهُ وَ أُمَّتَهُ حَتَّی قَالَ أُنَاسٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) إِنَّکَ تَأْمُرُنَا بِالشَّیْءِ حَتَّی إِذَا اعْتَدْنَاهُ وَ جَرَیْنَا عَلَیْهِ أَمَرْتَنَا بِغَیْرِهِ فَسَکَتَ النَّبِیُّ عَنْهُمْ فَأُنْزِلَ عَلَیْهِ قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ... إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِین»؛ «جابر نقل کرده است به امام باقر(ع) گفتم: «چطور شد که اصحاب پیامبر(ص) درباره‌ مسح بر روی کفش در وضو دچار اختلاف نظر شدند»؟ امام در پاسخ فرمود: «کسی از آنان سخنی را از پیامبر(ص) می‌شنید، امّا از ناسخ آن غایب می‌شد و آن را نمی‌شناخت و وقتی از خلافی که انجام می‌داد نهی می‌شد، ترک آن برایش گران می‌آمد. گاهی چیزی بر رسول خدا(ص) نازل می‌شد، مدّتی به آن عمل می‌شد، سپس به چیز دیگری امر می‌شد، اصحاب و امّت را به آن امر می‌کرد تا اینکه مردمانی به پیامبر(ص) گفتند: «شما ما را به چیزی امر می‌کنی و هنگامی که بدان خو می‌گیریم و جزء رفتارهای متداول ما می‌شود، به جای آن به چیز دیگری دستور می‌دهی»! پیامبر(ص) سکوت کرد و خداوند این آیه را بر ایشان نازل کرد: ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ؛ «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج‏۲، ص۲۹۹.
  21. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ١.
  22. «عن محمد بن خالد البرقی، عن أحمد بن النضر، عن أبی مریم عن بعض أصحابنا، رفعه إلی أبی جعفر و أبی عبد الله قالا: [لما] نزلت علی رسول الله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، یعنی فی حروبه، قالت قریش: فعلی ما نتبعه، و هو لا یدری ما یفعل به و لا بنا؟ فأنزل الله تعالی: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً». و قالا: «قوله تعالی: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی‏ إِلَیَّ فی علی، هکذا نزلت»؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۸.
  23. جالب اینکه در روایتی از امیر مؤمنان علی(ع)، صریحا این برداشت که پیامبر به واسطه این آیه علم غیب ندارد، نفی شده و می‌‌فرماید در وصی پیامبر نیز به دلالت آیه (کل شی احصیناه فی امام مبین) همه چیز معدود و محسوب است چه رسد به خود پیامبر!
  24. حقیقت سمنانی؛ محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  26. «و مى‌گويند: چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
  27. «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
  28. «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمت‌گر مهربان»؛ سوره حشر، آیه ۲۲.
  29. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب»، ج ۵ ص ۸۰؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، «امام‌شناسی»، ج ۱۲، ص ۲۲۴؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۱.
  30. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  31. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  32. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ قرشی، سید علی اکبر، «تفسیر احسن الحدیث»، ‏ج ۱، ص ۱۴۴؛ امینی، ابراهیم، «بررسی مسائل کلی امامت»، ص ۲۶۸.
  33. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  34. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد.» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  35. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۱۰۱؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳.
  36. «جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم.» سوره انعام، آیه ۵۰.
  37. «و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  38. ر.ک. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص١۵٢.
  39. «نمی‌دانم با من و شما چگونه رفتار می‌شود».
  40. «و گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟!» سوره فرقان، آیه ۷.
  41. «و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بی‌گمان آنان خوراک می‌خورند و در بازارها راه می‌رفتند» سوره فرقان، آیه ۲۰.
  42. ر.ک. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص١۵٢؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ اسعدی، محمد، ولایت و امامت پژوهشی از منظر قرآن، ص۳۱۱.
  43. ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏٢١، ص٣١١؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۱۹، ص۹۸؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۸۱؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص۳۰.
  44. این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم؛ سوره آل عمران، آیه ۴۴؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  45. این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ سوره هود، آیه ۴۹.
  46. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۷.
  47. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  48. خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ سوره یوسف، آیه ۳۷.
  49. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱۸، ص ۲۹۰
  50. من شما را به آنچه مى‌‏خوريد و در خانه‌‏ها ذخيره مى‌‏كنيد خبر مى‏‌دهم؛ آل عمران، ۴۴.
  51. http://lib.eshia.ir/27575/21/311 تفسير نمونه، ج‏٢١، ص٣١١
  52. من در میان پیامبران، نوپدید نیستم؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
  53. «نمی‌دانم با من و شما چگونه رفتار خواهد شد».
  54. «من فقط از وحی پیروی می کنم».
  55. «من فقط بیم دهنده روشنی هستم».
  56. و گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟!؛ سوره فرقان، آیه ٧.
  57. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم؛ سوره احقاف، آیه ۹.
  58. و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بی‌گمان آنان خوراک می‌خورند و در بازارها راه می‌رفتند؛ سوره فرقان، آیه ٢٠
  59. نمی‌دانم با من و شما چگونه رفتار می‌شود.
  60. «من تنها پیرو وحی هستم».
  61. من بیم دهنده‌ای آشکار، بیش نیستم.
  62. آگاهی سوم یا علم غیب، ص١۵٢
  63. ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۳۰.
  64. ابن عاشور، تفسیر التحریر و التنویز، ج ۲۶، ص ۱۵.
  65. طباطبایی، المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۰ و ۱۹۱؛ ج ۱۵، ص ۱۹۳؛ نیز: سبحانی، کاوش‌های پیرامون ولایت، ص ۲۰۵-۲۰۷.
  66. اسراء، ۹۳ و ۹۴ و عنکبوت، ۵۰.
  67. غافر، ۷۸.
  68. احقاف، ۹.
  69. ولایت و امامت پژوهشی از منظر قرآن، ص ۳۱۱.
  70. «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است»؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  71. «ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم». سوره انعام، آیه۳۸.
  72. «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
  73. وبگاه بهترین سخن‌ها
  74. تفسیر قرآن مهر جلد نوزدهم، ص ۹۸
  75. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم؛ سوره احقاف ، آیه ۹.
  76. محمد تقی شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۹ - ۱۳۰.
  77. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم؛ سوره الحقاف، آیه: ۹
  78. بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری؛ شماره۳۰، ص ۸۴.
  79. «و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد» سوره احقاف، آیه ۹.
  80. الاساس فی التفسیر، ج‏۹، ص۵۲۴۹.
  81. التفسیر الکبیر، ج‏۲۸، ص۱۰.
  82. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۷، ص۲۵۲.
  83. «جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  84. التحریر و التنویر، ج‏۲۶، ص۱۵.
  85. روح المعانی، ج‏۱۳، ص۱۶۸.
  86. «عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ کَیْفَ اخْتَلَفَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ (ص) فِی الْمَسْحِ عَلَی الْخُفَّیْنِ فَقَالَ کَانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ یَسْمَعُ مِنَ النَّبِیِّ الْحَدِیثَ فَیَغِیبُ عَنِ النَّاسِخِ وَ لَا یَعْرِفُهُ فَإِذَا أَنْکَرَ مَا خَالَفَ مَا فِی یَدَیْهِ. کَبُرَ عَلَیْهِ تَرْکُهُ وَ قَدْ کَانَ الشَّیْءُ یُنْزَلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ فَعَمِلَ بِهِ زَمَاناً ثُمَّ یُؤْمَرُ بِغَیْرِهِ فَیَأْمُرُ بِهِ أَصْحَابَهُ وَ أُمَّتَهُ حَتَّی قَالَ أُنَاسٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) إِنَّکَ تَأْمُرُنَا بِالشَّیْءِ حَتَّی إِذَا اعْتَدْنَاهُ وَ جَرَیْنَا عَلَیْهِ أَمَرْتَنَا بِغَیْرِهِ فَسَکَتَ النَّبِیُّ عَنْهُمْ فَأُنْزِلَ عَلَیْهِ قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ... إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِین»؛ «جابر نقل کرده است به امام باقر (ع) گفتم: «چطور شد که اصحاب پیامبر (ص) درباره‌ مسح بر روی کفش در وضو دچار اختلاف نظر شدند»؟ امام در پاسخ فرمود: «کسی از آنان سخنی را از پیامبر (ص) می‌شنید، امّا از ناسخ آن غایب می‌شد و آن را نمی‌شناخت و وقتی از خلافی که انجام می‌داد نهی می‌شد، ترک آن برایش گران می‌آمد. گاهی چیزی بر رسول خدا (ص) نازل می‌شد، مدّتی به آن عمل می‌شد، سپس به چیز دیگری امر می‌شد، اصحاب و امّت را به آن امر می‌کرد تا اینکه مردمانی به پیامبر (ص) گفتند: «شما ما را به چیزی امر می‌کنی و هنگامی که بدان خو می‌گیریم و جزء رفتارهای متداول ما می‌شود، به جای آن به چیز دیگری دستور می‌دهی»! پیامبر (ص) سکوت کرد و خداوند این آیه را بر ایشان نازل کرد: ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ؛ «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج‏۲، ص۲۹۹.
  87. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ١.
  88. «عن محمد بن خالد البرقی، عن أحمد بن النضر، عن أبی مریم عن بعض أصحابنا، رفعه إلی أبی جعفر و أبی عبد الله قالا: [لما] نزلت علی رسول الله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، یعنی فی حروبه، قالت قریش: فعلی ما نتبعه، و هو لا یدری ما یفعل به و لا بنا؟ فأنزل الله تعالی: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً». و قالا: «قوله تعالی: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی‏ إِلَیَّ فی علی، هکذا نزلت»؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۸.
  89. «عَنْ أمِیرِالمُؤْمِنِینَ (ع) حَدِیثٌ طَوِیلٌ وَ فِیهِ یَقُولُ مُجِیباً لِبَعضِ الزَّنَادِقَهْ وَ قَدْ قَالَ: ثُمَّ خَاطَبَهُ فِی أَضْعَافِ مَا أَثْنَی عَلَیْهِ فِی الْکِتَابِ مِنَ الْإِزْرَاءِ عَلَیْهِ وَ انْتِقَاصِ مَحَلِّهِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ تَهْجِینِهِ وَ تَأْنِیبِهِ مَا لَمْ یُخَاطِبْ أَحَداً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مِثْلُ قَوْلِهِ... وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ وَ قَالَ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ. وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ فَإِذَا کَانَتِ الْأَشْیَاءُ تُحْصَی فِی الْإِمَامِ وَ هُوَ وَصِیُّ النَّبِیِّ فَالنَّبِیُّ أَوْلَی أَنْ یَکُونَ بَعِیداً مِنَ الصِّفَهْ الَّتِی قَالَ فِیهَا ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُم»؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج‏۱، ص۲۴۶.
  90. مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  91. علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص۸۴.
  92. من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم؛ سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  93. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۸۱.