وصی پیامبر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

همه پیامبران الهی برای رهبری جامعه پس از خود جانشین معین کرده‌اند[۱]؛ مانند شیث که جانشین حضرت آدم(ع)[۲] یا هارون که جانشین حضرت موسی(ع) بود و منصب خلافت پس از درگذشت او در زمان موسی، به یوشع بن نون(ع) رسید[۳].

وصی و جانشین آدم(ع)

پیامبر خدا(ص) فرمود: آدم(ع) از خدا خواست که وصی صالحی برای او برگزیند. پس خداوند به او وحی کرد: «من پیامبران را با نبوت، گرامی داشتم. سپس گروهی را از میان خلقم برگزیدم و برگزیدگان آنها را وصی قرار دادم. ای آدم! به شیث وصیت کن». بنابراین، آدم‌(ع) به شیث (پسرش هبة الله) وصیت کرد[۴]. به فرموده امام صادق(ع)، خداوند به آدم(ع) وحی کرد: «اسم اعظم و آنچه را از علم نبوت برای تو آشکار کردم و آنچه را از اسماء به تو آموختم، به شیث وصیت کن»[۵]. طبری می‌نویسد: چون زمان وفات آدم(ع) در رسید، به شیث(ع) وصیت کرد و ساعات شب و روز و عبادت در خلوت هر ساعت را به او آموخت و او را از طوفان [نوح] آگاه ساخت و ریاست پس از آدم(ع) به او رسید[۶]. آدم(ع) یازده روز پیش از مرگش بیمار شد و به پسرش شیث، وصیت کرد و آن را نوشت. سپس وصیت نوشته شده را به شیث سپرد و به او فرمان داد که آن را از قابیل و فرزندان او پنهان بدارد؛ چراکه قابیل، هابیل را از س سر حسادت به اینکه آدم(ع) علم را به هابیل اختصاص داده بود، کشته بود. پس شیث و فرزندانش علم خود را پنهان داشتند و در نزد قابیل و فرزندانش، علمی که از آن بهره جویند، نبود[۷].[۸]

وصی و جانشین نوح(ع)

امام باقر(ع) فرمود: «چون وفات نوح(ع) در رسید، به پسرش سام، وصیت کرد و صندوق و آنچه در آن بود و وصیت را به او سپرد»[۹]. امام صادق(ع) فرمود: نوح(ع) پانصد سال پس از طوفان زیست. سپس جبرئیل نزدش آمد و [از جانب پروردگار] گفت: ای نوح! نبوتت تمام شده است و به پایان روزگارت رسیده‌ای. پس به اسم اکبر، میراث علمی و آثار علم نبوت همراه خود بنگر و آنها را به پسرت سام بسپار؛ چراکه من، زمین را جز با عاملی در آن - که به وسیله او اطاعت و هدایتم شناخته شود و در فاصله میان وفات یک پیامبر تا بعثت پیامبر بعدی، دستگیره نجات باشد – وانمی‌نهم و مردم را جز با حجتی برای خودم و دعوتگری به سویم و هدایتگری به راهم و دانایی به کارم، وانمی‌گذارم؛ چراکه من حکم کرده‌ام که برای هر قوم، هدایت‌گری قرار دهم که با او سعادتمندان را هدایت کنم و او حجتم بر شقاوتمندان باشد. پس نوح(ع) اسم اکبر و میراث علمی و آثار علم نبوت را به سام سپرد، اما نزد حام و یافث، علمی که از آن بهره جویند، نبود. نوح(ع) آنان را به «هود» بشارت، و به پیروی از او فرمان داد و به آنان دستور داد که هر ساله وصیت را بگشایند و در آن بنگرند و این، عید آنان باشد[۱۰].

نووی می‌گوید: «هنگامی که وفات نوح(ع) فرارسید، به فرزندش سام وصیت نمود، و سام قبل طوفان به دنیا آمده بود»[۱۱]. ابن خلدون نیز می‌نویسد: «سام وصی پدرش در امور دین و توحید بود و این را فرزندش به ارث برد»[۱۲]. یوسف صالحی شامی از نووی نقل می‌کند: «هنگامی که وفات نوح(ع) فرارسید، به فرزندش سام وصیت نمود. (به گفته ابن هشام) سام وصی پدرش و سرپرست اهل ارض بوده است»[۱۳]. مسعودی نیز می‌گوید: «خداوند سام بن نوح را به مقام ریاست برگزید و کتب منزله و نبوت و جانشینی نوح(ع) را فقط در فرزندش سام قرار داده است»[۱۴]. ابن عساکر از پیامبر(ص) نقل کرده است: «هنگامی که وفات نوح(ع) فرارسید، فرزندش را خواست [و به او] گفت: من تنها تو را وصی برگزیدم. وصیتم مربوط به شما می‌گردد تا فراموش نکنی»[۱۵].[۱۶]

وصی و جانشین موسی(ع)

امام صادق(ع) فرمود: موسی(ع) به یوشع بن نون و یوشع بن نون به فرزند هارون وصیت کرد و به پسر خود و پسر موسی(ع) وصیت نکرد؛ چراکه انتخاب، با خدای متعال است و از میان آنان، هر کس را که بخواهد، برمی‌گزیند[۱۷]. همچنین امام صادق(ع) درباره وفات موسی(ع) می‌فرمایند: موسی(ع) یوشع بن نون را فراخواند و به او وصیت کرد و او را به پنهان داشتن امرش فرمان داد و نیز فرمان داد که پس از خودش به کسی که به این امر قیام می‌نماید، وصیت کند[۱۸]. یعقوبی می‌نویسد: موسی(ع) به بنی اسرائیل گفت: «سفارش‌های خداوند را به شما رساندم و فرمان او را به شما شناساندم. پس آن را پیروی، و بدان عمل کنید. من ۱۲۰ سال عمر کردم و وفاتم نزدیک است. پس از من، این یوشع بن نون، سرپرست شماست. پس به [سخن] او گوش بسپارید و فرمانش را پیروی کنید که میان شما، به حق، داوری می‌کند و هر کس مخالفت و سرپیچی‌اش کند، نفرین شده است».

او همچنین می‌نویسد: و چون وفات موسی(ع) نزدیک شد، خدای به او فرمان داد که یوشع بن نون را که از تیره یوسف بن یعقوب(ع) بود، به قبه زمان[۱۹] داخل کند و تقدیسش نماید و دستش را بر بدن او بگذارد تا برکت یابد و به او وصیت کند که پس از وی، در میان بنی اسرائیل، کار را به عهده بگیرد[۲۰]. پس موسی(ع) چنین کرد و چون موسی(ع) درگذشت، یوشع، کار را در بنی اسرائیل به عهده گرفت...[۲۱]. کتاب مقدس[۲۲] روایت کرده است: موسی(ع) با پروردگار، چنین گفت: «نیاز است که پروردگار، خدای روح‌های هر انسان، مردی را بر جماعت بگمارد که به‌عنوان رهبر آنان، وارد شود و بیرون آید و آنان را به ورود و خروج، وادار کند تا خلق خدا مانند گله بی‌شبان، رها نمانند». پس پروردگار به موسی(ع) گفت: «یوشع بن نون را برای این کار برگیر که او مردی صاحب‌دل است و دستت را بر او بنه و او را در پیش روی اِلیعازار کاهن و همه مردم بِایستان و جلوی آنان، به او وصیت کن و از هیبت و قدرت خودت به او بده تا جماعت بنی اسرائیل، همگی گوش به فرمانش شوند». جلوی الیعازار کاهن می‌ایستد و از پیشگاه ربوبی درخواست تحقق قضا و اراده الهی می‌کند. پس او و همه بنی اسرائیل و تمام مردمان، با فرمان او بیرون می‌روند و با فرمان او وارد می‌شوند و موسی(ع) همان‌گونه کرد که پروردگارش فرمان داده بود؛ یوشع را برگرفت و او را جلوی الیعازار کاهن و مردم ایستاند و دستش را بر او نهاد و همان‌گونه که پروردگار به موسی(ع) گفته بود، به او وصیت کرد[۲۳]. طبری می‌گوید: «یوشع جانشین موسی(ع) بود»[۲۴].[۲۵]

وصی و جانشین عیسی(ع)

پیامبر(ص) فرمود: «عیسی بن مریم(س) به شمعون بن حمون صفا، وصیت کرد»[۲۶]. نیز فرمود: «عیسی بن مریم(س) به آسمان، بالا برده شد، درحالی‌که از قومش پیمان گرفته بود که به وصیش، شمعون بن حمون صفا، وفادار بمانند»[۲۷]. امیر مؤمنان امام علی(ع) فرمود: یهود به ۷۱ فرقه تقسیم شدند؛ هفتاد فرقه در آتشند و یک فرقه نجات یافته و در بهشت است و آن، همان فرقه‌ای است که از یوشع بن نون، وصی موسی(ع)، پیروی کرد، و مسیحیان، ۷۲ فرقه شدند؛ ۷۱ فرقه در آتشند و یک فرقه در بهشت است و آن، همان است که از شمعون، وصی عیسی(ع) پیروی کرد[۲۸]. مسعودی می‌نویسد: جست‌وجوی یهود برای یافتن عیسی(ع) بالا گرفت تا آن‌که از دست آنها گریخت. سپس اصحابش را گرد آورد و به شمعون، وصیت کرد و به پیروی از او فرمان داد و اسم اعظم و صندوق را در اختیار او نهاد[۲۹].[۳۰]

وصی و جانشین خاتم انبیا(ص)

پیامبر اسلام(ص) نیز از این قاعده و سنت الهی مستثنا نبوده، و خداوند بزرگ پس از یادکردن از پیامبران گذشته، به حضرتش فرمان داده است که از سیره آنان پیروی کند: «پیامبران گذشته به هدایت الهی دست یافته‌اند و به هدایت آنان اقتدا نما»[۳۱]. افزون بر این، رسول خدا(ص) در همه غزوات و سفرهایش، برای غیبت چند روزه از مدینه، کسی را از اصحاب، بر جای خود می‌نشاند[۳۲]. برای نمونه، رسول خدا(ص) ابن ام‌مکتوم را در سیزده غزوه (بدر، اُحد، ابواء، سویق، ذات الرقاع و...) به جانشینی خودش در مدینه برگزید. ابورُهم را هنگام عزیمت به مکه، جنگ حُنین و خیبر، محمد ابن مسلمه را در جنگ قَرقَرَه، نمیلة بن عبدالله را در جنگ بنی المُصطَلَق، و عُوَیف را در جنگ حُدَیبیّه و...، جانشین خود خواند[۳۳].

بنابراین پیامبر(ص) که در خروج یک روزه‌اش از مدینه برای شرکت در جنگ اُحد در یک میلی آنجا، و نیز در جنگ خندق در کنار مدینه، برای خود جانشینی تعیین کرد، چگونه برای زمان بلند پس از خود، جانشینی را برنگزیده باشد؟! رسول گرامی(ص) در سفر حجة الوداع هنگام خروج از مدینه، ابو دجانه را به جانشینی کوتاه مدت خویش در مدینه برگزید تا در غیاب او، به سامان دهی کارها بپردازد[۳۴]. ایشان درباره زمان پس از خودش فرمود: وصی من، علی بن ابی طالب(ع) است[۳۵]. طبرانی به نقل از سلمان می‌گوید: گفتم: «ای پیامبر خدا! هر پیامبری وصیّی دارد. وصی تو کیست»؟ پس با من هیچ نگفت و بعد که مرا دید، گفت: «ای سلمان!» به نزدش شتافتم و گفتم: «بله. بله». فرمود: «می‌‌دانی وصی موسی(ع) کیست؟» گفتم: «آری. یوشع بن نون». فرمود: «چرا؟» گفتم: «چون داناترین آنان بود». فرمود: «بی‌گمان، وصی و جایگاه راز من و بهترین کسی که پس از خود می‌نهم و وعده‌های مرا تحقق می‌بخشد و بدهی ام را ادا می‌کند، علی بن ابی طالب(ع) است»[۳۶].

شیبانی در فضائل الصحابة، به نقل از انس بن مالک، آورده است: به سلمان گفتیم: «از پیامبر(ص) سؤال نما که وصیش کیست؟» پس پرسید: «ای پیامبر خدا! وصی شما کیست؟» فرمود: «ای سلمان! وصی موسی که بود؟» گفت: «یوشع بن نون». فرمود: «بی‌گمان، وصی و وارث من که بدهی مرا ادا می‌کند و وعده هایم را تحقق می‌بخشد، علی بن ابی طالب(ع) است»[۳۷]. پیامبر(ص) فرمود: «ای علی!... تو وصیّی، تو ولیّی، تو وزیری»[۳۸]. بنابراین، همه انبیای الهی وصی و جانشین داشته‌اند و اوصیای پیامبران دیگر نیز هر یک به سهم خود وصی پیغمبر خویش بوده، کارهای او را به سامان می‌رساندند. اوصیای پیغمبران مانند اوصیای دیگر مردم نبودند؛ یعنی تنها بر اموال موصی و بازماندگان او ولایت نداشتند، بلکه ولایت اوصیای پیغمبران همچون موصی خود، عام بود. با توجه به نظام جانشینی در ادیان الهی، بحث تعیین جانشین، پیشینه بلندی دارد و تعیین خلفا و اوصیای پیامبران الهی، تابع نظام تشریع بوده است.[۳۹]

منابع

پانویس

  1. تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، أبی القاسم علی بن الحسن ابن عساکر الدمشقی الشافعی، ج۴۲، ص۳۹۲؛ «لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ وَ وَارِثٌ‌». و الریاض النضرة فی مناقب العشرة، أحمد بن عبدالله بن محمد أبوجعفر الطبری، ج۳، ص۱۳۸؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله عبدالله الطبری، ص۷۱؛ مناقب، خوارزمی، ص۴۲ و ۸۵.
  2. الطبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع أبوعبدالله البصری الزهری، ج۱، ص۳۷؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج۱، ص۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج۲۳، ص۲۷۱؛ البدایة و النهایة، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبوالفداء القرشی، ج۱، ص۱۰۹.
  3. المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم الطبرانی، ج۶، ص۲۲۱.
  4. من لا یحضره الفقیه، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین الصدوق، ج۴، صص ۱۷۵ و ۵۴۰۲؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۱۲.
  5. کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۱۲.
  6. ر.ک: تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، أبی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج۱، ص۱۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ابوالحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، ج۱، ص۵۸؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۹۸.
  7. تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۱، ص۱۵۸. حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ آدَمَ الْوَفَاةُ- فِيمَا يَذْكُرُونَ وَاللَّهُ أَعْلَمُ- دَعَا ابْنَهُ شِيثًا فَعَهِدَ إِلَيْهِ عَهْدَهُ، وَعَلَّمَهُ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ... وَكَتَبَ وَصِيَّتَهُ، فَكَانَ شيث - فيما ذكر- وصى ابيه آدم(ع)، وَصَارَتِ الرِّيَاسَةُ مِنْ بَعْدِ وَفَاةِ آدَمَ لِشِيثٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِيمَا رُوِيَ عَنْ رَسُولِ الله(ص) خَمْسِينَ صَحِيفَةً.
  8. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۳۱.
  9. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج۱، ص۷۷.
  10. الأصول من الکافی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی، ج۸، ص۲۸۵؛ ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۳۴.
  11. تهذیب الأسماء و اللغات، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، ج۲، ص۴۳۲. و لَمّا حَضَرَتْه الوفاة وَصّى إِلى ابْنِه، و كان سام قد وُلِدَ قبلَ الطُوفان بثمانٍ و تسعين سنة.
  12. مقدمة ابن خلدون، عبد الرحمان بن محمد إبن خلدون الحضرمی، ج۲، ص۳۷. و كان وصى أبيه في الدين و التوحيد و ورث ذلك إبنه.
  13. سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، ج۱، ص۳۱۴. لما حضرت نوحاً الوفاة أوصى إلى ولده سام... قال ابن هشام: إنّه كان وصيّ أبيه و إنه ولي أهل الأرض.
  14. أخبار الزمان، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، ج۱، ص۱۰۲. و أما سام بن نوح فإن الله تعالى جعل له الرئاسة و الكتب المنزلة و الأنبياء، و وصية نوح في ولده سام خاصة دون أخوته.
  15. الکافی، ج۱، ص۳، لما حضر نوحا الوفاة دعا ابنه فقال إني موصيك و مقصر عليك الوصية كي لا تنسى....
  16. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۳۲.
  17. کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۷؛ الکافی، ج۱، ص۳؛ الأمالی، ص۳۰۳.
  18. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج۶۲، ص۲۸۳.
  19. مراد از قبة الزمان همان بیت المقدسی است که بنی اسرائیل بر پا می‌نمودند چیزی شبیه کعبه در اسلام.
  20. تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۴۵.
  21. تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۴۶.
  22. انجیل مقدس، ص۳۳۳.
  23. تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۴۶.
  24. جامع البیان عن تأویل أی القرآن، أبی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج۱، ص۳۰۶؛ ر.ک: تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، ج۳۶، ص۲۳۶. كان يوشع بن نون خليفة موسى.
  25. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۳۴.
  26. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۱۳.
  27. معانی الأخبار، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین الصدوق، ج۱، ص۳۷۲.
  28. الأمالی، ص۵۲۳؛ الاحتجاج، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، ج۱، ص۱۴۵.
  29. اثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب، علی بن الحسین مسعودی، ص۸۹.
  30. سلیمان امیری|امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۳۶.
  31. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  32. الجامع الاحکام القرآن، ابی عبدالله محمد انصاری القرطبی، ج۱، ص۲۶۸؛ لأنّ النبيّ(ص) استَخلَفَ فِي كُلِّ غَزاة غَزاها رَجُلاً مِن أصحابِه.
  33. ر.ک: عون المعبود شرح سنن أبی داوود، محمد شمس الحق العظیم آبادی، ج۸، ص۱۰۶؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، ج۸، ص۲۶۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۰۹؛ الإصابة فی تمییز الصحابة أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ج۴، ص۴۹۵؛ المغنی یلیه الشرح الکبیر، محمود ابن قدامه، ج۲، ص۳۰.
  34. السیرة النبویة لابن هشام، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد الحمیری المعافری، ج۴، ص۱۰۲۰. روى ابن إسحاق بإسناده عن عائشة زوج النبي(ص) قالت: خرج رسول الله(ص) إلى الحج لخمس ليال بقين من ذي القعدة استعمل على المدينة أبا دُجانة. قال ابن هشام: فاستعمل على المدينة أبا دجانة الساعدي و يقال سباع بن عرفطة الغفاري.
  35. کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص۱۵۰.
  36. ر.ک: المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح الإربلی، ج۱، ص۱۵۷؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبدالله العکبری (الشیخ المفید)، ص۲۳۶.
  37. فضائل الصحابة، أحمد بن حنبل ابو عبد الله الشیبانی، ج۲، ص۶۱۵.
  38. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۸۳۰.
  39. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۳۷.