آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ

«بگو: دانش (آن) نزد خداوند است و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم».

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات هستند که در نگاه نخست ممکن است توهّم انکار یا نفی علم غیب و عدم آگاهی رسول خدا(ص) از آن را در اذهان برخی ایجاد نمایند؛ آیۀ ۲۶ سوره ملک از جمله این آیات است. خدای متعال در این آیه خطاب به پیامبراکرم(ص) می‌فرماید: "اگر مردم از تو درباره زمان وقوع قیامت ـ که علم به آن در زمره علوم غیبی است ـ پرسیدند، به آنها بگو: ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۲].

ممکن است گفته شود از آنجا که خدای متعال در این آیه از پیامبر خود درخواست کرده تا درباره زمان وقوع قیامت به نوعی اظهار بی‌اطلاعی و عدم علم نموده و در پاسخ مردم، علم به آن را تنها نزد خدای تعالی بداند، پس گویا این آیه درصدد نفی علم غیب از رسول خدا(ص) بوده و آگاهی آن حضرت از غیب را از اساس، چه به صورت استقلالی و چه تبعی و مستفاد از جانب خدا، نفی می‌نماید؛ چراکه اگر آن حضرت به تعلیم الهی از زمان وقوع قیامت آگاه بود، نباید خدای متعال چنین درخواستی از او می‌نمود، بلکه به آن حضرت می‌فرمود که به مردم بگو: "هرچند خدا مرا از این مسئله آگاه کرده است اما این علمی سرّی است که نمی‌تواند بیان شود".

قبل از بررسی این آیه و پاسخ به توهم یا شبهه مذکور لازم است به بیان معنای لغوی و اصطلاحی غیب و علم غیب بپردازیم.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

تدبر و تامل در آیه

پرسشی که پیرامون این آیه مطرح می‌شود این است که آیا الف و لام در کلمه «العلم»، الف و لام جنس است یا عهد؟ به عبارت دیگر آیا آیه شریفه همۀ علم را مختص به خداوند متعال دانسته و برخورداری غیر خدا را از آن نفی کرده است؟ یا ناظر به سوال مشرکان در آیه قبل است که از روی استهزاء جهت انکار قیامت می‌‌گفتند: «زمان قیامت کی فرا می‌رسد؟» [۱۵]؟ خداوند هم به پیامبر خود می‌‌گوید به آنان بگو: ﴿إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۱۶]

در پاسخ به پرسش مذکور باید گفت: اگر الف و لام در «العلم»، الف و لام جنس باشد دو احتمال مطرح است، نخست اینکه گفته شود مراد آیه این است که جنسِ علم، ویژه خداوند بوده و غیر خدا، اصلا بهره‌ای از علم ندارند، این در حالی است که چنین سخنی با واقعیت تطابق ندارد،؛ چراکه ملائکه، انسان‌ها و حتی حیوانات هم هر کدام به نحوی دارای علم هستند، مگر آنکه گفته شود این معنا اصل هر صفتی در علت فاعلی و خالق موجود است بگوییم اصل صفت علم برای خداوند است، چنانچه برخی گفته‌اند: مراد، حقیقت علم است که نزد خداست و احدی به هیچ مقدار از آن علم احاطه نمی‏یابد، مگر به اذن خدای تعالی، هم چنان که فرمود: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۱۷].[۱۸]

دوم اینکه گفته شود مراد از این آیه، نفی علم غیب از غیر خداست بدین معنا که علم غیب فقط نزد خدا بوده و دیگران بهره‌ای از آن ندارند. این معنا نیز با برخی دیگر از آیات که مثبت برخورداری انبیا و برگزیدگان الهی از غیب هستند، تخصیص می‌خورد. چنانچه با آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱۹] تخصیص خورده و امکان علم پیامبر به غیب با اذن و رضایت الهی اثبات می‌‌شود.

این در حالی است که قرائن داخلی و سیاق آیه بر این مسأله دلالت دارد که آیه مذکور در پاسخ به سوال منکران معاد نازل شده آنجا که سوال می‌‌کردند زمان قیامت چه وقت است؟ از این رو الف و لام باید در «العلم»، را الف و لام عهد دانست. بر این اساس معنای آیه چنین می‌شود که پیامبراکرم(ص) در پاسخ منکران معاد می‌‌فرماید: «من به ‌جز اینکه انذار دهنده‌ای آشکار هستم، مسئولیت و اختیاری ندارم، من تنها مامورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی خدا محشور می‏شوید، اما اینکه چه وقت، نمی‏دانم»..؛ لذا مراد، علم به وقت حشر است[۲۰]، در این صورت نیز آیه شریفه تنها یک مصداق از مصادیق علم غیب یعنی علم به وقت قیامت را از پیامبر نفی نموده نه همه اقسام آن را.

این نکته نیز قابل تامل است که آگاهی از این علم نیز از حیث نبی بودن پیامبر(ص) نفی شده یعنی آن حضرت به عنوان پیام‌رسان از زمان قیامت اطلاعی نداشته است؛ چراکه این مورد جزء ماموریت‌های آن حضرت نبوده است، از این رو با توجه به آنکه پیامبراکرم(ص) واجد شؤون دیگری همچون ولایت معنوی نیز بوده‌ است از این حیث، امکان بهره‌مندی و اطلاع از چنین علمی برای ایشان وجود داشته است.

جهت روشن شدن بیشتر بحث لازم است به بیان اقسام علم غیب بپردازیم.

اقسام علم غیب

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غیب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست[۲۱]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۲]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۲۳]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۴]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۵]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.
  3. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۶].
  4. علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۷]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۲۸] می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۲۹].

علم به زمان وقوع قیامت یا از اقسام علم غیب مطلق است که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست که در این صورت هم یا خدای متعال پیامبر خود را از طریق وحی از آن مطلع ساخته است و یا از آنجا که این علم در زمره مأموریت‌های پیامبر نبوده از حیث نبی بودن آن حضرت، ایشان را از آن آگاه نساخته است اما از حیثیات دیگر مثل مقام ولایت، این علم را در اختیار آن حضرت قرار داده است. (علم مبذول، اکتسابی و تعلیمی) به عبارت دیگر آیه شریفه اگر ناظر به پرسش منکران معاد در آیه قبل باشد فقط مصداقی از مصادیق علم غیب را که دانستن زمان وقوع قیامت باشد از پیامبر نفی می‌‌کند نه هر علم غیبی را. ضمن اینکه ممکن است دانستن زمان قیامت از پیامبر نیز از حیث نذیر مبین بودن آن حضرت نفی شده باشد و امکان اثبات آن برای شئون دیگر پیامبر از جمله شأن ولایت وجود داشته باشد.

یا اینکه این علم از اقسام علم به غیب ذاتی و مکفوف و مستأثر است که خدای متعال آن را مختص خود قرار داده و هیچ کس را از آن آگاه ننموده است. در این صورت نیز روشن است که این آیه مطلق علم غیب را از رسول خدا نفی نمی‌کند. بلکه نهایتا علم به زمان وقوع قیامت را از آن حضرت نفی می‌نماید.

انحصار علم غیب ذاتی و مطلق به خداوند

بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست، زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۳۰]، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۳۱]، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۳۲]، ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳۳] و ... از این جمله‌اند.

مراد از غیب در این آیات همان علم غیب ذاتی و مطلق است که جز خدای متعال، دیگران دستیابی به آن ندارند[۳۴].

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۵] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۶]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است.

جمع‌بندی

از مهم‌ترین رخدادهای غیبی، جریان قیامت است که آگاهی ذاتی به آن، مخصوص خداوند است؛ بر این مسأله در آیه ۲۶ سوره ملک نیز تاکید شده است. با این وجود آیه مذکور دلالت بر اختصاص همه علم به خدا و در نتیجه عدم بهره‌مندی غیر خدا از مطلق علم ندارد چراکه با آیه ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ تخصیص خواهد خورد. همچنین بر اختصاص علم غیب به خداوند دلالت نمی‌کند؛ چراکه این نیز با آن دسته‌ از آیات قرآن کریم که علم غیب و آگاهی از آن را برای غیر خدا ثابت می‌نمایند، منافات داشته و با آیه ﴿َالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ تخصیص خواهد خورد.

از این رو باید گفت یا علم به زمان وقوع قیامت از اقسام علم غیب مطلق است که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست که در این صورت هم یا خدای متعال پیامبر خود را از طریق وحی از آن مطلع ساخته است و یا از آنجا که این علم در زمره ماموریت‌های پیامبر نبوده از حیث نبی بودن آن حضرت، ایشان را از آن آگاه نساخته است اما از حیثیات دیگر مثل مقام ولایت، این علم را در اختیار آن حضرت قرار داده است. (علم مبذول، اکتسابی و تعلیمی) با این حال آیه شریفه اگر ناظر به پرسش منکران معاد در آیه قبل باشد فقط مصداقی از مصادیق علم غیب را که دانستن زمان وقوع قیامت باشد از پیامبر نفی می‌‌کند نه هر علم غیبی را. ضمن اینکه ممکن است دانستن زمان قیامت از پیامبر نیز از حیث نذیر مبین بودن آن حضرت نفی شده باشد و امکان اثبات آن برای شئون دیگر پیامبر از جمله شأن ولایت وجود داشته باشد.

یا اینکه این علم از اقسام علم به غیب ذاتی و مکفوف و مستأثر است که خدای متعال آن را مختص خود قرار داده و هیچ کس را از آن آگاه ننموده است. در این صورت نیز روشن است که این آیه مطلق علم غیب را از رسول خدا نفی نمی‌کند. بلکه نهایتا علم به زمان وقوع قیامت را از آن حضرت نفی می‌نماید.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

١. حجت الاسلام و المسلمین احمد مطهری؛
حجج الاسلام و المسلمین احمد مطهری و غلام رضا کاردان در کتاب «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌» در این‌باره گفته‌اند: «باید گفت این آیه اختصاص به علم غیب ندارد بلکه علم و آگاهی را بدون قید به خدا اختصاص می‌دهد، ولی با توجه به آیه قبل باید گفت الف و لام در کلمه "العلم" اشاره به علم و آگاهی خاص یعنی نسبت به موضوعی است که در آیات قبل به میان آمده و این آیات نظری به انحصار هر علم و آگاهی ندارد، زیرا قبل از آیه چنین می‌خوانیم ﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۳۷]در این آیه که پیش از آیه مورد بحث آمده سخن از وعده‌ای است که پیامبران به آنها داده‌اند و مشرکان در خواست می‌کنند که وعده الهی را عملی نمایند، ولی پیامبران در جواب آنان می‌گویند علم نسبت به زمان فرا رسیدن این وعده نزد خداست و ما تنها وظیفه رسالت خود را انجام می‌دهیم، حال مقصود از این وعده یا قیامت است که از علوم مخصوص به خداست و یا فرود آمدن عذاب و هلاکت آنان است؛ در هر صورت علم و آگاهی نسبت به موضوع خاصی در آیات مطرح است و دلالتی بر سلب علم غیب به‌طور مطلق از غیر خداوند ندارد»[۳۸].
۲. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌اند:

آیه ۲۶ سوره ملک از جمله آیاتی است که در نفی علم غیب از پیامبر خاتم (ص) ممکن است مورد استفاده قرار گیرد.

نکته اصلی در استدلال به آیه شریفه این است که الف و لام در«العلم» را الف و لام جنس بدانیم یا عهد؟ به عبارتی آیه شریفه همۀ علم را اختصاص به خداوند داده و از غیر خدا نفی کرده؟ یا ناظر به سوال مشرکین و معاندین در آیه قبل است که از روی استهزاء جهت انکار قیامت می‌‌گویند زمان آن چه وقت است: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۳۹]؟ خداوند هم به پیامبر خود می‌‌گوید به آنان بگو: ﴿إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۴۰].

اگر الف و لام جنس باشد یعنی جنسِ علم ویژه خداوند است و غیر خدا علم ندارد، در این صورت سوال دیگری مطرح می‌‌شود که چنین چیزی با واقعیت تطابق ندارد که هر علمی اختصاص به خدا داشته باشد، چون ملائک، انسان‌ها و حتی حیوانات هر کدام به نحوی دارای علم هستند، مگر آنکه از باب اینکه اصل هر صفتی در علت فاعلی و خالق موجود است بگوییم اصل صفت علم برای خداوند است، چنانچه علامه طباطبایی فرمودند: مراد حقیقت علم باشد که نزد خداست و احدی به هیچ مقدار از آن علم احاطه نمی‏‌یابد، مگر به اذن خدای تعالی، هم چنان که فرمود: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۴۱][۴۲]

همچنین اگر مراد علم غیب باشد و کسی بخواهد بگوید علم غیب فقط نزد خداوند است باز هم با آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۴۳] تخصیص می‌‌خورد و امکان علم پیامبر به غیب با اذن و رضایت الهی اثبات می‌‌شود.

اما نکته اساسی قرائن داخلی و سیاق آیه است که دلالت دارد آیه در پاسخ به سوال منکرین معاد است که سوال می‌‌کردند زمان قیامت چه وقت است؟ لذا الف و لام عهد است و پیامبر (ص) در جواب می‌‌گوید من به‌جز اینکه نذیری آشکار هستم مسئولیت و اختیاری ندارم، من تنها مامورم به شما خبر دهم به زودی به سوی خدا محشور می‏شوید، اما اینکه چه وقت، نمی‏دانم..؛ لذا مراد، علم به وقت حشر است[۴۴]، در این صورت نیز آیه شریفه تنها یک مصداق از مصادیق علم غیب را از پیامبر نفی نموده آن هم علم به وقت قیامت نه همه اقسام آن را.

باز هم اگر در آیه دقیق‌تر شویم می‌‌بینیم این علم از پیامبر از حیث نبی بودن ایشان نفی شده یعنی من به عنوان پیام‌رسان از این زمان اطلاعی ندارم و جزء ماموریت‌های من نیست، اما اگر پیامبر شؤون دیگری همچون ولایت معنوی نیز دارد که با توجه به آن حیث، امکان چنین علمی وجود دارد گرچه باید دید از منظر روایات، علم به وقت ساعت برای پیامبر اثبات شده یا نفی؟

علاوه بر آیات و روایاتی که بر شوون مختلف پیامبر و امام دلالت دارد در فلسفه و عرفان اسلامی هم این مطلب اثبات شده است.

انسان کامل در اسفار اربعه[۴۵]، مراتب وجود را از عالم ماده تا بالاترین جایی که مقدور انسان است که به قولی تعین اول[۴۶] باشد، پشت سر می‌گذارد و براساس قرب نوافل و فرائض[۴۷] به فنای فعلی، صفاتی و ذاتی[۴۸] حق تعالی می‌‌رسد و تجلی اسماء و صفات حق می‌‌گردد: "انسان کامل، برخوردار از همۀ مراتب وجودی است؛ یعنی مرتبۀ مادی و ناقص که مقهور و محدود قوانین طبیعی است و مرتبۀ تام غیر‌محض و مرتبۀ تام محض که مقام صادر اول و انسان کامل و واسطۀ بین واجب تعالی و ممکنات است. بنابر چینش نظام هستی، بالاترین مرتبۀ وجودی انسان کامل، معارف و احکام را به گونۀ مستقیم از ذات باری‌تعالی می‌گیرد و آن را تنزل می‌دهد. آن‌گاه ملائکی که در مراحل تام غیر‌محض قرار دارند و همتای این مراحل انسان کامل و بلکه شأنی از شئون او هستند، بین مرتبۀ تام محض و ناقص وی واسطه می‌شوند و وحی نازل شده را گرفته، به مرحلۀ تام غیر‌محض وی می‌رسانند و آن‌گاه همان فرشتگان یا گروهی دیگر، وحی را از مرحلۀ تام غیر محضِ انسان کامل به مرحلۀ ناقص او مانند زبان وی می‌رسانند"[۴۹].

تنزل وحی از مقام عقل محض به عالم طبیعت و کثرت بدون ترقی روح پیامبر ممکن نیست؛ یعنی در نزول وحی هم تنزل از مقام غیبی مطرح است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ[۵۰] و هم ترقی روح پیامبر به مقام عقل محض و تلقی از نزد خداوند: ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۵۱]. این معنا را دربارۀ پیامبر اکرم (ص) می‌توان از آیات قرآن به دست آورد. توضیح مطلب اینکه قرآن کریم علاوه بر ظاهر و باطن، تأویل نیز دارد که همان «ام‌الکتاب» است. از طرفی، قرآن از مبدأ غیبی تنزل یافته است و حال اگر تنزل وحی بدون ترقی روح انسان کامل باشد، لازمه‌اش آن است که پیامبر از تأویل و باطن وحی آگاه نباشد؛‌‌ زیرا آنچه تنزل یافته و به مقام لفظ و مفهوم رسیده ظاهر قرآن است. این در حالی‌ است که از جمع‌بندی آیات قرآن به دست می‌آید آن حضرت با دریافت ام‌الکتاب از مقام لدن و از طریق ترقی روح، از تأویل قرآن آگاه بوده است، البته تنزّل وحی و ترقی پیامبر یک چیز است و رسیدن پیامبر، همان رساندن خداست با این تفاوت که اگر کلام الهی به مستمع نسبت داده شود، گفته می‌شود که مستمع با ترقی روحی، کلام خدا را استماع کرده و اگر کلام را به متکلم نسبت دهیم، گفته می‌شود متکلم با تجلی و تنزل فیض، کلام خود را به مستمع رسانده است[۵۲].

از آنجا که رسول الله الأعظم حضرت محمّد بن ‌عبدالله (ص) صادر نخستین یا ظاهر آغازین است قرب فرایض او از دیگر انبیا و اولیای الهی بیشتر و به حضرت ربوبی نزدیک‌تر است و او از هر دو قرب بهره گرفته و با این دو عجین است[۵۳]، رسول گرامی اسلام به لحاظ اینکه در قوس نزول صادرِ نخستین و ظاهرِ آغازین است، هر آنچه را در رتبه هستی و شأن وجودی خود لازم دارد، به ایجاد الهی و دهشِ سبحانی داراست[۵۴]، از آنجا که قرآن حدّ و مرتبه حقیقی همان است که در لَدُن و نزد خدا وجود دارد و در آن مرحله اصیل، خود بلندمرتبه، استوار و پایدار است... که از آن موطن اصلی و وطن عنداللّهی خود تجلّی و تنزّل می‌‌کند و حقیقت او رقیق و کم‌جوهرتر می‌‌شود، مفهوم با او قرین و همراه شده و به صورت معنای حصولی ظهور می‌کند که در این مرحله، هنوز لفظ و حروفی با او نیست... از این مرحله نیز رقیق‌تر شده و تنزّل بیشتری یابد به صورت لفظ و عبارت و به شکل و لباس عربی و یا عبری درخواهد آمد... و این نزول به صورت تجلّی است نه تجافی؛ به گونه‌ای که هرچه در عالم طبع و طبیعت یافت می‌شود، پیشینه مثالی داشته همان‌گونه که هرچه در عالم مثال وجود دارد از سابقه وجود عقلانی بهره‌ دارد؛ همچنان‌ که هر آنچه در عالم عقل حضور دارد نیز از وجود صقع ربوبی و بارگاه خداوندِ دانایِ حکیم مدد و الهام می‌گیرد و هرچه در ساحت پروردگاری یافت می‌شود، از مخازن غیب الهی نازل و جاری شده است: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۵۵].

از سوی دیگر، نفس انسانی با همه شئون و جهات وجودی‌اش جلوه‌گاه فیض اله و مجرای حکم حتمی و تقدیر الهی است که با اختیار انسانی نیز منافات نداشته و با توجّه به هویّت اختیاری انسان قضا وقدر الهی رقم خورده و نوشته می‌شود.

با توجّه به نفس حضرت نبوی که در پرتو حفظ و امان الهی معصوم و مصون از هر لغزش و خطا و سهو و اشتباهی است، این نفس شایستگی آن را می‌یابد که صراط مستقیم و گذرگاهی راستین برای ارتباط و تألیف میان حقیقت و اعتبار بوده و حقیقت عینی شهودی را با امر ذهنی حصولی پیوند دهد و منازل و مراتب حقیقتی باشد که در مرتبه‌ای آن حقیقت، عینی و در مرتبه‌ای آن حقیقت، اعتباری است"[۵۶].

نکته آخر اینکه بر اساس مبانی حکمت متعالیه شاید سر اینکه به جز خدا هیچ بشری زمان قیامت را نمی‌داند آن باشد که علم به آن برای بشر بماهو بشر ممکن نباشد؛ زیرا همانگونه که از نظر فلسفی حدوث و قدم زمانی به معنای عرفی آن معنا ندارد؛ چراکه لازمه چنین چیزی وجود قطعه ای از زمان قبل از خود زمان است و در اموری معنا می‌یابد که مظروف زمان هستند و روشن است که خود زمان مظروف خود نیست[۵۷]، همین طور اطوار قیامت اگر به گونه‌ای باشد که زمان هم از بین برود و امری فرازمانی باشد وقت به معنای عرفی در آن معنا ندارد چراکه عالم مادی زمان مند در حرکت جوهری خود به عالم فرامادی و فرازمانی که همان عالم قیامت است مبدل خواهد شد گرچه در قیامت نیز بدن با همین خصوصیات موجود است[۵۸].

در نتیجه:

  1. آیه شریفه اگر همه علم را ویژه خداوند بداند با آیه ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ تخصیص می‌‌خورد.
  1. آیه شریفه اگر علم غیب را ویژه خداوند بداند با آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ تخصیص می‌‌خورد.
  1. آیه شریفه اگر ناظر به پرسش آیه قبل باشد فقط مصداقی از مصادیق علم غیب را که دانستن زمان وقوع قیامت باشد نفی می‌‌کند نه هر علم غیبی را.
  1. دانستن زمان قیامت از پیامبر به عنوان نذیر مبین نفی شده و امکان اثبات آن برای شوون دیگر پیامبر از جمله شان ولایت وجود دارد[۵۹].
۳. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

محمد بن حسن طوسی در تفسیر آیه می‌نویسد: مراد علم به وقت نزول عذاب است که خداوند به آن آگاه است.

فضل بن حسن طبرسی در تفسیر آیه می‌گوید: این خداوند است كه می‏‌داند چه هنگام عذاب بر شما نازل خواهد شد نه من.

ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر آیه چنین آورده: از وقت عذاب شما من آگاه نیستم و من تنها مأمورم به شما خبر دهم.

سید عبد الحسین طیب در تفسیر آیه ۲۶ سوره ملک ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ بیان می‌کند الف و لام، ﴿الْعِلْمُ عهد است یعنی به وقت قیامت و از آن طرف اخبار متظافره بلكه متواتره بتواتر اجمالی داریم كه ائمه اطهار (ع) عالم هستند به جمیع ما كان و ما یكون الی انقضاء خلقه، و جمع بین اینها به این نحوه است كه در اخبار هم بیان شده كه از برای خدای متعال دو لوح است لوح محفوظ كه آنچه واقع می‌شود و تغییر پذیر نیست در آن لوح است و آن لوح را پیغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و بعض ملائكه دانا هستند و اخبار اشاره به این لوح است، و لوح محو و اثبات او مختص به خدا است.

ابو جعفر محمد بن جریر طبری در ذیل آیه می‌نویسد: همانا نزد خداوند است علم به وقت آمدن آنچه وعده داده بر عذاب شما به خاطر کفرتان و من به آن علمی ندارم مگر آنچه را که خداوند به من عطاء نموده است.

ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی ذیل آیه ۲۶ سوره ملک می‌گوید: مراد این است که علم به وقوع غیر از علم به وقت وقوع است و اولی یعنی علم به وقوع نزد من موجود است و این کافی است برای انذار و تحذیر و اما علم به وقت وقوع فقط نزد خداوند است.

محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه می‌نویسد: یعنی بگو به ایشان ای محمد که علم به وقت برپایی قیامت نزد خداوند است و کسی غیر از او به آن آگاهی ندارد.

اسماعیل بن عمرو ابن کثیر دمشقی در تفسیر خود ذیل آیه گفته: وقت آن را غیر از خداوند کسی نمی‌داند ولی به من امر نموده که شما را خبر دهم که آن وجود دارد و امری محال نیست پس از آن بر حذر باشید.

محمد بن علی شوکانی در ذیل آیه شریفه می‌نویسد: آگاهی به وقت برپایی قیامت فقط نزد خداوند است و غیر از او کسی از آن خبر ندارد و پیامبر هم مبعوث شده برای انذار دادن نه برای خبر دادن از غیب‏.

از دیدگاههای مفسران که بیان شد، مطالب ذیل از آیه استنباط می‌شود:

  1. مراد علم به وقت نزول عذاب است؛
  2. اگر الف و لام عهد باشد مراد علم به وقت حشر است و اگر الف و لام جنس باشد مراد این است که حقیقت علم نزد خداوند می‌باشد؛
  3. منظور وقت قیامت است؛
  4. لوح محو و اثبات مختص به خدا است و لوح محفوظ که ائمه (ع) و پیامبر (ص) و بعضی از ملائکه به آن علم دارند.
  5. علم به وقت عذاب نزد خداوند می‌باشد و پیامبر غیر از آنچه خدا به او اعطاء نموده علمی ندارد؛
  6. پیامبر علم به وقوع قیامت را می‌داند ولی علم به وقت وقوع فقط نزد خداوند است»[۶۰].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  4. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  12. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  2. «بگو: دانش (آن) نزد خداوند است و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ملک، آیه ۲۶.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. ﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ؛ سوره ملک، آیه ۲۵.
  16. «بگو: دانش (آن) نزد خداوند است و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ملک، آیه ۲۶.
  17. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  18. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص۶۱۰.
  19. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  20. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص۶۱۰.
  21. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶.
  22. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  23. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  24. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ٣٤.
  25. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  26. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  27. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه 26-27.
  28. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص ۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَكْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ يَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَكْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِي عِنْدَهُ فِي أُمِّ اَلْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  29. ر.ک. مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص ۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش٥٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره٥٣، زمستان ١٣٩٥ش، ص١٢٠.
  30. «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  31. «و مى‌گويند: چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
  32. «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
  33. «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمت‌گر مهربان»؛ سوره حشر، آیه ۲۲.
  34. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب»، ج ۵ ص ۸۰؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب - نمازی شاهرودی»، ص ۱۵۹؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، «امام‌شناسی»، ج ۱۲، ص ۲۲۴؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶؛ فاطمی نیا، سیدعبدالله، «فرهنگ انتظار»، ص ۴۴ ـ ۶۸؛ رفیعی، ناصر، «علم غیب ائمه»، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۷ و ۱۸؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۱؛ موسوی، سید امین، «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی»، ص ۱۰۸ الی ۱۱۱؛ عرفانی، محمد نظیر، «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین»، ص ۱۶؛ پارسانسب، گل‌افشان، «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا»، ص ۴۲؛ مغنیه، محمد جواد، «تفسیر کاشف»، ج ۳، ص ۲۰۱.
  35. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  36. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  37. «و می‌گویند: اگر راست می‌گویید این وعده کی می‌رسد؟»، سوره ملک، آیه ۲۵.
  38. ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۲۱.
  39. «و می‌گویند: اگر راست می‌گویید این وعده کی می‌رسد؟» سوره ملک، آیه ۲٥.
  40. «بگو: دانش (آن) نزد خداوند است و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ملک، آیه ۲۶.
  41. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  42. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص۶۱۰.
  43. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  44. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص۶۱۰.
  45. ۱. سفر من الخلق الی الحق یا به اختصار سفر الی الحق.۲. سفر من الحق الی الحق فی الحق یا به اختصار سفر فی الحق.۳. سفر من الحق الی الخلق بالحق یا به اختصار سفر الی الخلق.۴. سفر من الخلق الی الخلق فی الخلق بالحق یا به اختصار سفر فی الخلق. صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، پاورقی الاهی قمشه‌ای، محمد رضا، ج ۱، ص۱۳، منشورات مصطفوی، قم.
  46. حضرات خمس بنابر آنچه در عرفان آمده است بدین قرارند: حضرت اول: تعین اول و تعین ثانی حضرت دوم: عالم عقل حضرت سوم: عالم مثال حضرت چهارم: عالم ماده حضرت پنجم: انسان کامل تعین‌های حقی، یعنی تعین اول و تعین ثانی که دو مرحله از ظهور در درونِ صقع ربوبی‌اند، در مجموع یک حضرت به شمار آمده‌اند و در پی آن، هر یک از عوالم سه‌گانه تعین‌های خلقی را تشکیل می‌دهند،‌ حضرت‌های دوم و سوم و چهارم را سامان می‌دهند. حضرت پنجم نیز که جامع‌ همة حضرات پیشین است و از جهتی تمام قوس صعود در آن معنا می‌یابد،‌ کون جامع یا انسان کامل نام دارد،‌ انسان کامل حضرتی است که خداوند به نحو کامل در آن ظهور کرده و حضور دارد، از همین روی، این حضرت را «حضرت جامعه» می‌گویند. (علی امینی نژاد حکمت عرفانی؛ تحریری از درس‌های عرفان نظری استاد سید یدالله یزدان‌پناه صفحه ۲۹۶ تا ۳۰۳).
  47. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص۳۵۲. در قرب نوافل خدا عهده‌دار سمع و بصر و ابزار فعل و کار بنده خود می‌شود و بنده با سمع و بصر الهی شنیدن و دیدن و دیگر کارهای خود را انجام می‌دهد و بدیهی است، چشم و گوشی که به وجودی الهی موجود است جز حق نمی‌بیند و جز حق نمی‌شنود و زبانی که چنین باشد نیز جز صدق نمی‌گوید؛ یعنی در این مقام بیننده، شنونده و گوینده عبد سالک محبوبی است که خداوند به حسب تعینی از تعینات مقیده خود در او ظاهر شده است... برتر از قرب نوافل، قرب فرایض است که مفاد برخی از احادیث و از جمله خطبه البیان امیر مؤمنان، علی (ع) است: «أنا الأول و أنا الآخر و أنا الباطن و أنا الظاهر و أنا بکل شی‌ء علیم و أنا عین الله و أنا جنب الله»، (المناقب، ج ۲، ص۳۸۵) و در کتاب شریف توحید از علی ((ع)) چنین نقل شده است: «أنا علم الله و أنا قلب الله الواعی و لسان الله الناطق و عین الله»، (التوحید، ص۱۶۴) صفاتی چون خالق یا رازق بودن از فعل خداوند انتزاع می‌شود و فعل خدا ممکن است و استناد آنها به انسان کاملی که در قرب فرایض است غلوّ نیست. اگر در قرب نوافل، عبد کلام صحیح را با زبان خدا بیان می‌کند و دیدنی‌ها را با دیده‌ای الهی می‌بیند در قرب فرایض عبد عین‌الله، یدالله و قدره الله می‌شود. (آیت الله جوادی آملی، عین نضّاخ، جلد ۳، صص ۳۷۷ تا ۴۱۵)
  48. به تعبیر علامه طباطبایی دررساله الولایه: کمال انسان، همان فناءهای سه گانه اوست و به عبارت دیگر رسیدن به مقامی توحید فعلی، توحید اسمی و توحید ذاتی است همانا قرب هر موجودی نبست به خداوند سبحان به اندازه حدود ذاتی و عدم‌های آن است؛ پس واسطه‌هایی که بین نشئه بدنی انسان در سیر خویش به سوی خداوند سبحان ناگزیر است که از همه مراتب افعال و اسماء و ذوات عبور کند تا اینکه به مقام‌های سه گانه توحید یعنی توحید فعلی، اسمی و ذاتی نایل گردد. از آنجا که برای انسان به کمال هیچ مرتبه ای امکان‌پذیر نیست مگر به فنای از آن مرتبه و بقای آن کمال در همان محل مرتبه، پس او در هر مرتبه ای از کمال به مجری همه انواع فیوضیاتی که بر مراتب مادون آن مرتبه تراوش می‌‌کند، آگاهی می‌‌یابد و به وسیله آن تحقق پیدا می‌‌کند تا اینکه به مقدم توحید ذات نایل می‌‌گردد و برای او نه اسمی می‌‌ماند و نه رسمی و الملک یومئذللَّه (طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه علامه طباطبائی (ره)) فصل پنجم نویسنده: مترجم صادق حسن زاده)
  49. جوادی آملی عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۱ ص۱۵۰-۱۵۳.
  50. «که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی» سوره شعراء، آیه ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
  51. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  52. جوادی آملی، عبدالله، قرآن درقرآن، ص۴۳-۴۴.
  53. جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت، ص۱۶۰.
  54. جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت، ص۱۸۶.
  55. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  56. جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت، ۱۶۰ تا ۲۰۲.
  57. علامه طباطبائی، نهایة الحکمة، ج۱، ص۲۸۷.
  58. ملاصدرا، الحکمه المتعالیه، ج٩، ص۱۶۹ ـ ۱۷۱؛ شرح بر زاد المسافر، ص۱۸۱ ـ ۱۸۵.
  59. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  60. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۵۹.