آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ

«کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد».

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود به نظر می‌رسد دسته‌ای دیگر از آیات، در نگاه نخست آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیه ۹ سوره ابراهیم از جمله این آیات است. خدای متعال در این آیه می‌فرماید: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ[۱]

بر این اساس ممکن است گفته شود آیه مذکور بر عدم علم و آگاهی رسول خدا(ص) به احوال اقوام گذشته و از جمله بر آنچه پس از عاد و ثمود اتفاق افتاده تصریح کرده و می‌فرماید: تنها خود خداوند از آنها آگاه است و اسثنایی در این‌باره وجود ندارد. از این رو خداوند آگاهی و دانش کامل بر همه چیز را به پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) عطا نکرده است بلکه آنها تنها به اتفاقات قطعی گذشته و آینده علم داشته‌اند.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۲]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۳]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۴]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۵]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۶].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۷]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۸] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۹]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۰] یا «اِخبار از غیب»[۱۱] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۲] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۳].

شرح و تفسیر آیه

پیش از پاسخ به این سوال یا شبهه لازم است به چند پرسش پاسخ داده شود: ۱. مراد از عبارت ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ[۱۴] در آیه چیست؟

مشهور این است که این فراز بیانگر سخنان حضرت موسی(ع) با قوم خود است که احوال امت‏های گذشته و عذاب الهی در حق آنها را برایشان یادآوری می‌نماید. از این رو آن حضرت با این استفهام و نیز بیان خبر هلاکت و انقراض آن اقوام، درصدد انذار و تذکر دادن به قوم خویش است.

نکته مهم اینکه حضرت موسی(ع) با این فراز، قوم خویش را چنین ملامت می‌کند که مگر خبر نابودی آن اقوام و سرنوشت آنها را نشنیده‌‏اید؟ بدین معنا که آن حضرت با این فراز، خبر هلاکت و انقراض اقوام گذشته را به طور اجمال برای مردمش اثبات می‌نماید[۱۵]؟

در مقابل، برخی از مفسران شیعه احتمال داده‌اند آیه مذکور اصلا ادامه سخنان حضرت موسی(ع) به قوم خویش نبوده، بلکه خطاب مستقلی به امت پیامبر(ص) است و حتی پیامبر خاتم(ص) نیز از جزئیات امور امت‌های گذشته بی‌اطلاع بوده است؛ به عنوان نمونه مرحوم طبرسی می‌نویسد: "ابن انباری گوید: خداوند اقوامی از عرب و غیر عرب را به‌ هلاکت رسانید، در نتیجه اخبار و آثار آنها از میان رفت، بنابراین احدی جز خداوند از حال آنها خبر ندارد. ابن مسعود هرگاه این آیه را می‏‌خواند، می‏گفت: نسب‌شناسان دروغگو هستند چنانچه برخی گفته‌‏اند: پیامبر اسلام در نسبت خود به اجداد، از معد بن عدنان تجاوز نمی‏‌کرد"[۱۶].

البته پیداست اولاً، اگر هم پیامبر از جزئیات امور امت‌های گذشته بی‌اطلاع باشد، این عدم اطلاع، به جزئیاتی مربوط است که از طریق وحی به ایشان اعلام نشده؛ ثانیاً، روایاتی که برخی مفسرین جهت عدم آگاهی و اطلاع رسول خدا(ص) به جزئیات امور گذشته نقل کرده‌اند، از اعتبار محکمی برخوردار نیست و در صورت تعارض با روایات صحیحی که دلالت بر علم گسترده پیامبر بر امور غیبی دارند کنار گذاشته خواهد شد. ثالثاً، این فراز از آیه به معنای نفی علم مطلق از رسول خدا(ص) نیست بلکه علم اجمالی را حتی برای قوم موسی هم اثبات می‌‌کند؛ از این رو وقتی آیه اطلاق نداشت به طریق اولی بخش‌هایی از این علم الهی به اجمال یا تفصیل برای پیامبران(ع) قابل اثبات است.

۲. مقصود از ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ[۱۷] چیست؟

با توجه به اینکه در عبارت ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ علم اجمالی به اقوام گذشته برای عموم قوم موسی ثابت شده لذا در این عبارت، اطلاع از جزئیات داستان اقوام گذشته را به خدا اختصاص می‏‌دهد، در نتیجه جمله ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ بیان است برای جمله ﴿مِنْ قَبْلِكُمْ. یعنی کسی جز خدا به طور تفصیل از سرنوشت آن اقوام خبر ندارد. به عبارتی جز خدا کسی ایشان را نمی‏‌شناسد و وضع ایشان را نمی‌داند که مقصود ندانستن حقیقت حال ایشان و بی‌اطلاعی از جزئیات تاریخ زندگی ایشان است[۱۸].

۳. عبارت ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ[۱۹] تا آخر چه جایگاهی در بحث ما دارد؟ این عبارت، بیان بخشی از همان علمی است که جز خدا کسی آن را نمی‌داند، از این رو حضرت موسی(ع) نیز این علم غیب الهی را به‌ واسطه وحی برای مردمش بیان می‌‌کند[۲۰].

اقسام علم غیب

جهت روشن شدن بحث لازم است نگاهی به اقسام علم غیب بیاندازیم:

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غيب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست[۲۱]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۲۲]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۲۳]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۲۴]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۵]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه یک شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۶]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.

با نگاه به عالِم به آن

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۷].
  2. علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۸]. اطلاق «علم غیب» به این چنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) [۲۹] می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۳۰].

با توجه به آنچه در تقسیمات علم غیب گذشت می‌توان گفت: مراد آیه از نفی علم از رسول خدا(ص)، نفی مطلق علم نیست بلکه عدم آگاهی آن حضرت از جزئیات امور گذشته است؛ از این رو می‌گوییم اصل برخورداری آن حضرت از علم غیبثابت است و مراد آیه این است که علم رسول خدا(ص) نسبی است نه مطلق، بدین معنا که آن حضرت از برخی امور مربوط به اقوام گذشته از طریق وحی آگاهی داشتند، هر چند این احتمال وجود دارد که از جزئیات آن امور مطلع نبوده باشند. چنانچه می‌توان گفت: مراد آیه این است که آن بخش از علم و آگاهی رسول خدا(ص) به امور غیبی اقوام گذشته نیز ذاتی و استقلالی نبوده بلکه همان علم غیب نیز تبعی و به تعلیم الهی بوده است. از این رو قرآن می‌فرماید: کسی غیر از خدا از آنها آگاهی ندارد، بدین معنا که کسی ذاتا و بدون تعلیم الهی به آن امور علم ندارد. این فراز منافاتی ندارد با اینکه خدای متعال بخشی از آن علم را به دیگران تعلیم داده و علم به برخی جزئیات آن را در اختیار کسی قرار ندهد. شاهد بر این سخن، این آیه شریفه است که می‌فرماید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ[۳۱]. بر این اساس می‌توان گفت هر چند علم به امور اقوام گذشته اصالتاً و در ابتدای امر تنها در اختیار خداوند است، اما این غیب را می‌توان از جمله علوم غیبی دانست که خدای متعال به دلایلی اراده کرده و آگاهی از آن را به برخی از برگزیدگان خویش داده است که از آن به علم مبذول تعبیر می‌شود.

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

چنانچه گذشت آیه مذکور منکر اصل برخورداری رسول خدا (ص) از علم غیب نیست چه اینکه بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۲] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۳]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است.

علت عدم دلالت آیه بر نفی مطلق علم غیب از رسول خدا(ص)

ظهور آیه در این است که خطاب موجود در آن، مربوط به کلام حضرت موسی(ع) با قوم خود است نه خطاب خداوند به امت پیامبر(ص) و چنانچه اینگونه باشد منافاتی با این ندارد که پیامبر آخر الزمان به اذن الهی چنین علمی داشته باشد، چنانچه این مسأله منافاتی با این هم ندارد که خود حضرت موسی(ع) به آن اقوام و تفصیل احوال آنها از طریق وحی آگاهی داشته باشد؛ چراکه هر چند بشر به طور طبیعی نمی‌تواند به همه افراد گذشتگان و احوال آنان علم یابد ـ و آیه هم بیش از این دلالتی ندارد ـ، اما این امکان برایش وجود دارد که به تعلیم الهی چنین علمی پیدا کند؛ شاهد اینکه اولاً بخشی از چنین علمی را حضرت موسی در ادامه آیه اظهار می‌‌کند و ثانیاً اگر دلیل معتبر دیگری از آیات و روایات باشد منافاتی با آیه ندارد.

علاوه بر این، امکان چنین علم وسیعی با همه جزئیات برای بشر در روز قیامت در قرآن ثابت شده، چنانچه آیه ۴۶ سوره اعراف به صراحت بر این مطلب دلالت دارد؛ بر اساس این آیه شریفه در روز قیامت، رجالی بر روی اعراف ایستاده‌اند که همه اهل محشر را از اول خلقت تا روز قیامت به تعلیم الهی از سیمای آنان می‌‌شناسند و تشخیص می‌‌دهند آنان اهل بهشتند یا جهنم و اینکه چه اعمالی داشته و چه صفاتی دارند، این رجالِ اعراف با اهل جنت و دوزخ سخن می‌‌گویند و به بهشتیان اذن ورود به بهشت می‌‌دهند و...، بر اساس روایات شیعه این رجال اهل بیت(ع) هستند[۳۴].

حال که از منظر قرآن چنین علم وسیعی به تک تک انسان‌ها از اول خلقت تا روز قیامت برای اهل بیت(ع) در قیامت ثابت است، چه مانع عقلی یا نقلی وجود دارد که در دنیا نیز از چنین علمی برخوردار باشند؟ خصوصا اگر روایات معتبری مؤید بر این معنا دلالت کند[۳۵].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

١. آیت‌الله علی نمازی شاهرودی؛
آیت‌الله علی نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در این‌باره گفته‌ است: «کلمه شریفه ﴿لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ [۳۶]. نیز نفی علم ذاتی است از غیر پروردگار یعنی هیچ کس علمی که مانند علم ذاتی خداوند متعال ندارد. پس منافات ندارد که پیغمبر و ائمه (ع) به تعلیم پروردگار اخبار ناگفته گذشتگان را بدانند. بهترین شاهدی که نشان می‌دهد این آیات برای نفی علم ذاتی است، این است که لفظ "لَا يَعْلَمُ‏ ‏‏" و "لَا تَعْلَمُ‏ ‏‏" به صیغه مستقبل آمده و نفی فرموده، برای آن که بر استمرار دلالت کند از زمان گذشته و حال و آینده. نظیر این است جمله ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ [۳۷] که بر استمرار دلالت دارد؛ یعنی هر سال شب قدر هست و ملائکه و روح نیز هر سال در آن شب نازل می شوند. بنابراین، اگر مراد خدا از کلمه شریفه "لَا يَعْلَمُ‏ ‏‏" و "لَا تَعْلَمُ‏ ‏‏" و "لَا أَعْلَمُ‏ ‏‏" در آیات قرآن نفی علم ذاتی از پیامبر باشد، استمرار صحیح است؛ یعنی هیچ بنده‌ای همیشه علم ذاتی نداشته و نخواهد داشت. اما اگر مراد نفی علم مطلق چه ذاتی و چه علم کسبی و موهبتی از جانب خدا باشد، استمرار صحیح نباشد؛ برای این که بعد از موهبت و وحی الهی، بنده دانا می‌شود. لذا در صدها آیه، افرادی از خلق به علم موصوف شده‌اند و به پیغمبران و مرسلین و ملائکه مقربین علم بسیار از ناحیه پروردگار بخشیده شده است»[۳۸]
۲. حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان؛
حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان در کتاب «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌» در این‌باره گفته‌اند: «این آیه در ذیل آیه‌ای واقع شده است که خداوند درباره آنان از زبان موسی بن عمران می‌گوید: آیا اخبار پیشنیان قبل از شما مانند نوح و عاد و ثمود و ... برای شما نیامده است؟ و در همین آیه از زبان موسی بن عمران سخن از کسانی به میان آمده که آنان را جز خدا کسی نمی‌داند و منظور از این آیه مبارکه آن است که بسیاری از گذشتگان هستند که آثاری از آنان نیست و کسی از آنان و سرگذشت آنان جز خداوند که آفریننده آنها است اطلاع ندارد و اگر کسی به آنها اطلاع پیدا کند باید از طریق وحی الهی باشد اما اینکه خود موسی بن عمران و یا پیامبرانی بعد از او از طریق وحی و تعلیم الهی نسبت به آنها آگاهی یافته‌اند یا نه، از هدف و منظور آیه خارج است، بنابراین آیه مزبور نیز از آیاتی نیست که از آن نفی علم غیب و یا انحصار علم غیب به خدا استفاده شود» [۳۹].
۳. حجت الاسلام و المسلمین شاکر.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر نویسنده مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«در پاسخ به اینکه آیا این آیه و همانند آن نافی علم غیب خداوند است لازم است بر اساس آموزه‌های مذهب امامیه به چند امر توجه نمود:

  1. علم غیب ذاتی و استقلالی تنها برای آفریدگار جهان و هستی است.
  2. بازگشت تمامی علوم به خداوند است.
  3. علم اختصاصی در اختیار انبیاء یعنی وحی از مبدء هستی یعنی خداوند نشات می‌گیرد و به اذن اوست که وحی توسط فرشتگان یا فرشته مخصوص وحی در اختیار انبیاء قرار می‌گیرد.
  4. علم غیب یا علم بی‌انتها، تنها برای خداوند است و سایر موجودات با تمامی دانش هایش نیازمند به علم الهی و دانشی محدود نسبت به دانش خداوند دارند. همچنان که قرآن می‌فرماید: ﴿وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ [۴۰].
  5. نکته اینکه اگر در آموزه‌های دینی از بهره‌مندی رسول خدا (ص) از علم ما کان و یکون سخن گفته شده است این تعبیر دو معنا می‌تواند داشته باشد نخست علمی که در زمینه هدایت باشد و دومین معنا امکان و شرافت دست‌یابی به این دانش گسترده است نه بهره‌مندی بالفعل.
با توجه به آنچه گذشت نمی‌توان آیه شریفه و آیات همانند آن را نافی علم غیب پیامبر (ص) دانست چرا که آگاهی پیامبر (ص) به تمام جزئیات اقوام گذشته تنها در اختیار خداوند متعال است و خداوند در صورت نیاز و صلاح آن را در اختیار بندگان برگزیده‌اش قرار می‌دهد»[۴۱].
۴. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌اند:

آیه ۹ سوره ابراهیم از جمله آیاتی است که امکان دارد ذهنیت انحصار علم غیب به خداوند و عدم اطلاع پیامبر و معصومین (ع) از غیب را در اذهان ایجاد نماید برای پی بردن به پاسخ این ذهنیت سه سوال باید پاسخ داده شود.

۱. مراد از ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ[۴۲] چیست؟

بیانگر سخنان حضرت موسی (ع) با قوم خود است که آنها را تذکر می‌‌دهد در امت‏های گذشته خداوند اقوامی را دچار عذاب و انقراض نموده و آثارشان را از صفحه وجود محو کرده است، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ایشان‏؛ لذا با این استفهام و بیان خبر هلاکت و انقراض آن اقوام درصدد انذار و تذکار قوم خویش است.

نکته مهم اینکه حضرت موسی (ع) در این آیه مردمش را ملامت می‌کند که مگر خبر آن اقوام و سرنوشت آنها را نشنیده‌‏اید؟ لذا در عبارت ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ خبر هلاکت و انقراض آن اقوام را به طور اجمال برای مردمش اثبات کرده و آنان را ملامت می‏‌کند که مگر این اخبار را نشنیده‌‏اید[۴۳]؟

البته مرحوم طبرسی این احتمال را هم ذکر کرده که آیه ادامه سخنان حضرت موسی (ع) نباشد و خطاب مستقلی به امت پیامبر (ص) باشد. صاحب تفسیر مجمع البیان با بیان اقوالی، گویا متمایل به این است که حتی پیامبر خاتم (ص) نیز از جزئیات امور امت‌های گذشته بی‌اطلاع بوده است؛ وی می‌‌نویسد: "ابن انباری گوید: خداوند اقوامی از عرب و غیر عرب را به‌هلاکت رسانید، در نتیجه اخبار و آثار آنها از میان رفت، بنابراین احدی جز خداوند از حال آنها خبر ندارد. ابن مسعود هرگاه این آیه را می‏‌خواند، می‏گفت: نسابه‌‏ها دروغگو هستند. برخی گفته‌‏اند: پیامبر اسلام در نسبت خود به اجداد، از معد بن عدنان تجاوز نمی‏‌کرد"[۴۴].

البته پیداست اولاً، اگر هم پیامبر از جزئیات امور امت‌های گذشته بی‌اطلاع باشد، این عدم اطلاع به جزء، جزئیاتی است که از طریق وحی به ایشان اعلام شده؛ ثانیاً، روایاتی که مرحوم طبرسی آورده از اعتبار محکمی برخوردار نیست و در صورت تعارض با روایات صحیحی که دلالت بر علم گسترده پیامبر بر امور غیبی دارد کنار گذاشته خواهد شد. ثالثاً، این نفی علم مطلق نیست و علم اجمالی را حتی برای قوم موسی هم اثبات می‌‌کند؛ لذا وقتی اطلاق نداشت به طریق اولی بخش‌هایی از این علم الهی به اجمال یا تفصیل برای پیامبران قابل اثبات است.

۲. مقصود از ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ[۴۵] چیست؟

با توجه به اینکه در عبارت ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ علم اجمالی به اقوام گذشته برای عموم قوم موسی ثابت شده لذا در این عبارت، اطلاع از جزئیات داستان اقوام گذشته را به خدا اختصاص می‏‌دهد، در نتیجه جمله ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ بیان است برای جمله ﴿مِنْ قَبْلِكُمْ. یعنی کسی جز خدا به طور تفصیل از سرنوشت آن اقوام خبر ندارد. به عبارتی جز خدا کسی ایشان را نمی‏‌شناسد و وضع ایشان را نمی‌داند که مقصود ندانستن حقیقت حال ایشان و بی‌اطلاعی از جزئیات تاریخ زندگی ایشان است[۴۶].

مفسران اهل سنت عمدتا علت انحصار علم به آن اقوام را به خداوند، کثرت آنها دانسته‌اند؛ لذا آیه را شاهدی بر کذب نسابون دانسته و معتقدند آیه چنین علمی را از عِباد نفی می‌‌کند[۴۷]، علت اینکه نفی علم از آنها را به خاطر عدد آنها دانسته‌اند، این است که ظاهر نفی علم از آنها نفی علم از ذوات آنها است نه کیفیت احوال آنها[۴۸].

البته چه نفی علم به ذوات اقوام گذشته و تعداد آنها برگردد، چه تفاصیل احوال آنها، تاثیر چندانی در بحث ما ندارد؛ چراکه هر دو نوعی غیب است.

۳. عبارت ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ[۴۹] تا آخر چه جایگاهی در بحث ما دارد؟

بیان بخشی از همان علمی است که جز خدا کسی نمی‌داند، البته حضرت موسی (ع) این علم غیب الهی را به‌واسطه وحی برای مردمش بیان می‌‌کند.

نتیجه: ظهور آیه در این است که خطاب آیه کلام حضرت موسی (ع) با قوم خود است نه خطاب خداوند به امت پیامبر و چنانچه اینگونه باشد منافاتی با این ندارد که پیامبر آخر الزمان به اذن الهی چنین علمی داشته باشد، حتی منافاتی با این هم ندارد که خود حضرت موسی (ع) علم به آن اقوام و تفصیل احوال آنها از طریق وحی داشته باشد؛ چراکه به طور طبیعی بشری نمی‌تواند به همه افراد گذشتگان و احوال آنان علم یابد و آیه هم بیش از این دلالتی ندارد؛ اما اینکه به تعلیم الهی چنین علمی پیدا کند، اولاً بخشی از چنین علمی را حضرت موسی در ادامه آیه اظهار می‌‌کند، ثانیاً اگر دلیل معتبر دیگری از آیات و روایات باشد منافاتی با آیه ندارد.

علاوه بر این، امکان چنین علم وسیعی با همه جزئیات برای بشر در روز قیامت در قرآن ثابت شده، چنانچه آیه ۴۶ سوره اعراف به صراحت بر این مطلب دلالت دارد؛ بر اساس این آیه شریفه در روز قیامت، رجالی بر روی اعراف ایستاده‌اند که همه اهل محشر را از اول خلقت تا روز قیامت به تعلیم الهی از سیمای آنان می‌‌شناسند و تشخیص می‌‌دهند آنان اهل بهشت‌اند یا جهنم و اینکه چه اعمالی داشته و چه صفاتی دارند، این رجالِ اعراف با اهل جنت و دوزخ سخن می‌‌گویند و به بهشتیان اذن ورود به بهشت می‌‌دهند و...، بر اساس روایات شیعه این رجال اهل بیت (ع) هستند[۵۰].

حال که از منظر قرآن چنین علم وسیعی به تک تک انسان‌ها از اول خلقت تا روز قیامت برای اهل بیت (ع) در قیامت ثابت است چه مانع عقلی یا نقلی وجود دارد که در دنیا نیز چنین علمی ثابت داشته باشند؟ خصوصا اگر روایات معتبری مؤید این معنا باشد[۵۱].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  4. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  12. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهان‌ها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم و بی‌گمان به آنچه ما را بدان فرا می‌خوانید در دودلی گمان‌انگیزی هستیم» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  2. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  3. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  4. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  5. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  6. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  7. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  8. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  11. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  12. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  13. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  14. «آیا خبر کسان پیش از شما به شما نرسیده است؟» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  15. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۲۳ ـ ۲۴.
  16. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص۴۶۹.
  17. «جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  18. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۲۳ ـ ۲۴.
  19. سوره اعراف، آیه ۱۰۱.
  20. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  21. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
  22. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  23. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهی‌های غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
  24. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  25. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
  26. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  27. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  28. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  29. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِی لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِی أَطْلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَیْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی‌اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ یَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَکْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ یَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِکَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عِلْمَیْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِکَ وَ عَرَضَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  30. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش۵٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره۵٣، زمستان ١٣٩۵ش، ص١٢٠.
  31. «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.
  32. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  33. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  34. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص۱۲۲.
  35. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  36. جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد؛ سوره ابراهیم، آیه:۹.
  37. سوره قدر، آیه: ۴.
  38. علم غیب، ص۱۶۵.
  39. ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۶۴.
  40. و ز هر داننده‌ای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه: ۷۶.
  41. مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  42. «آیا خبر کسان پیش از شما به شما نرسیده است؟» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  43. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۲۳ ـ ۲۴.
  44. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص۴۶۹.
  45. «جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  46. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۲۳ ـ ۲۴.
  47. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏۲، ص۵۴۲.
  48. التفسیر الکبیر، ج‏۱۹، ص۶۸؛ التحریر و التنویر، ج‏۱۲، ص۲۲۸.
  49. سوره اعراف، آیه ۱۰۱.
  50. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص۱۲۲.
  51. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.