علم مبذول

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از علم عام)

معناشناسی

بر اساس تعالیم اسلام و در یک تقسیم‌بندی علم خداوند بر دو گونه است: «علم مبذول» و «علم مکفوف»:

علم مبذول

علم مبذول که خداوند متعال آن را به فرشتگان و پیامبران عطا کرده و امامان (ع) نیز به واسطۀ پیامبر خاتم (ص) از آن آگاه‌اند، به معنای علمی است که در عرصۀ جهان هستی به مرحلۀ ظهور رسیده یا خواهد رسید. آنچه در جهان پهناور هستی محقق شده است، مصداق‌های علم مبذول است و آنچه بعداً نیز اتفاق خواهد افتاد، در قلمرو مصداق‌های علم مبذول جای دارد. چراکه خدا خود و فرستادگانش را تکذیب نمی‏‌کند و باید مضمون آن واقع شود و تخلف بردار نیست.

به عبارت دیگر علم مبذول علمی است که خداوند در قالب تقدیر مشخص کرده و امضا نموده است و امامان (ع) همۀ آن را می‌‌دانند. این علم برای برخی غیب و برای برخی دیگر شهادت است. از علم مبذول با نام‌های علم عام و علم محمول نیز یاد شده است.

علم مبذول در مصادیق متعددی می‌‌تواند نمایان شود، مانند: علم به وحی الهی، علم به احکام و شرایع الهی، علم به حکمت احکام و علل شرایع الهی، علم به احوال امت‌های پیشین، علم به حاجات و نیازهای مردم، علم به عجایب یا راه‌های آسمان و زمین، علم به ملکوت آسمان و زمین، علم به اسماء، علم به خطورات قلبی، علم به انساب، علم به بلایا و منایا، علم به زمان و کیفیت مرگ خود و دیگران، علم به گذشته و حال و آینده، علم به ایمان یا عدم ایمان افراد، علم به ملاحم و فتن، علم به آخر الزمان و حوادث و احوال آن، علم به علوم و احوال فرشتگان و دیدن آنها، علم به علوم و احوال جنیان و دیدن آنها، علم به قیامت و زمان و احوال آن، علم به احوال مردگان و برزخ و ارتباط با آن عالم، علم به ارواح و احوال آنها، علم به ثواب و عقاب یا بهشت و جهنم و سرنوشت آدمیان، علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات و غیره[۱].

علم مکفوف

علم مکفوف، علمی است مختص ذات خداوند که کسی جز او توانایی درک آن را ندارد و کسی را از آن آگاه نکرده است، اما هرگاه خداوند اراده کند تا چیزی از آن را آشکار نماید، به امام می‌آموزد و امامان پیشین را نیز از آن آگاه می‌سازد[۲]. این علم از سنخ علوم بشری نیست، بلکه علمی الهی و لدنی است. علم مکفوف همان است که براساس آیه ﴿إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ[۳] در "ام الکتاب" نزد خداوند قرار دارد.

در روایات[۴] از علم مکفوف با نام‌های دیگری مانند: علم مخزون، علم مکنون، علم مستأثر و علم موقوف نیز یاد شده است[۵].

دلیل نقلی بر علم مکفوف و مبذول

آیات

برخی از آیات و روایات دال بر علم مکفوف و علم مبذول هستند، مثلاً در مورد علم مکفوف در تفسیر آیۀ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[۶]، امام صادق (ع) فرمودند: «اَلْغَیْبُ مَا لَمْ یَکُنْ وَ اَلشَّهَادَةُ مَا قَدْ کَانَ»؛ غیب، آن چیزی است که نبوده است، شهادت، چیزی است که بوده است»[۷]. عبارت «مَا لَمْ یَکُنْ» را به هر معنایی بگیریم، آنچه رأی خداوند بدان تعلّق نگرفته یا آنچه در گذشته نبوده یعنی مقدر بود ولی بداء به آن تعلق گرفت و محو شد تا تقدیر بعدی اثبات شود، دلالت بر علم مکفوف می‌‌کند.

برخی از آیات نیز دلالت بر علم مبذول می‌‌کنند مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۸]. آیه به روشنی می‌‌رساند خداوند هر کسی را بپسندد از غیب خود آگاه می‌‌نماید. در این زمینه امام باقر (ع) فرمودند: «کَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ»[۹].

روایات

روایاتی هم دال بیانگر دو نوع علم برای خداوند است مانند:

  1. امام باقر(ع) می‌‌فرمایند: «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»[۱۰].
  2. امام صادق (ع) فرمودند: «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»[۱۱].[۱۲]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، مجموعه مقالات کنگره بین المللی ثقة الاسلام کلینی، ص۴۹۳.
  2. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عِلْمَیْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِکَ وَ عَرَضَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۵۵.
  3. «و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است» سوره زخرف، آیه ۴.
  4. برای مشاهدۀ نمونه‌ها، نک: الکافی، ج ۱، ص ۳۵۹، ح ۷، ۸، ۹، ص ۵۷۱، ح ۱، ص ۵۷۳، ح ۳، ص ۶۳۴، ح ۱ ـ ۴، ص ۶۳۷، ح ۲، ج ۲، ص ۳۸، ح ۶؛ بصائر الدرجات‌، ج ۱، ص ۱۰۹ـ ۱۱۲؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۸۲.
  5. ر. ک: حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، مجموعه مقالات کنگره بین المللی ثقة الاسلام کلینی، ص۴۹۳.
  6. «دانای نهان و آشکار است» سوره انعام، آیه ۷۳.
  7. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص ۱۴۶.
  8. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۵۶.
  10. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع)قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا الْمَکْفُوفُ فَهُوَ الَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۱۰۹.
  11. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۱.
  12. ر. ک. خمینی، روح الله، توحید از دیدگاه امام خمینی، ج ۱، ص۳۸۹؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص ۸۱؛ غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، مجموعه مقالات کنگره بین المللی ثقة الاسلام کلینی، ص۴۹۳.