قرب نوافل و فرایض

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از قرب فرایض)

معناشناسی

«قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است[۱] و در اصطلاح عارفان، فنای بنده در تمام صفات خود[۲] و محو تعینات[۳] است. «نوافل» جمع «نافله»، به معنای زیاده بر اصل است[۴] و در اصطلاح به تمام اعمال عبادی غیر واجب گفته می‌شود.[۵] «فرایض» جمع فریضه به معنای اعمالی است که شرع آن را واجب و مقرر کرده‌است.[۶]

در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات خداوند در انسان است که حق‌تعالی در صفات و فاعلیت، قائم‌مقام بنده می‌گردد، چنان‌که در آیه ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى[۷] به آن اشاره دارد[۸] تا به اذن خداوند زنده کند و بمیراند و این معنای فنای صفات بنده در صفات خداوند است.[۹] قرب فرایض قربی است که از ایفای واجبات حاصل می‌شود و در آن حق‌تعالی در تعیّن بنده ظهور می‌یابد و بنده گوش و چشم حق می‌شود.[۱۰] امام خمینی نیز مانند دیگر عارفان، قرب نوافل را رسیدن به مقام فنا می‌داند که در سایه آن، سالک همه کارهای ادراکی و تحریکی را به فعل خداوند انجام می‌دهد؛[۱۱] اما در قرب فرایض حق به قوای بنده کار انجام می‌دهد.[۱۲].[۱۳]

پیشینه

موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از حدیثی قدسی است، از طریق شیعه و سنی، که «بنده به چیزی محبوب‌تر از فرایض، به من تقرب نجسته‌است. بنده به وسیله نافله، به من تقرب می‌جوید تا آنجاکه او را دوست می‌دارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند».[۱۴] طبق این روایت، شخص با به جا آوردن نوافل و فرایض محبوب حق می‌شود. در آموزه‌های اسلامی، نوافل تکالیفی اضافی خوانده شده‌اند که بنده آن را انجام می‌دهد و بیانگر معیّن‌بودن نماز نافله است؛[۱۵] از این‌رو نوافل در نماز نقش مهمی دارند و جبران‌کننده آن غفلتی هستند که هنگام فرایض و نمازهای واجب عارض انسان می‌شود.[۱۶] اندیشمندان اسلامی بر اساس مبانی خود تفاسیر گوناگونی از این روایت به دست داده‌اند.[۱۷] ابن‌عربی از نخستین کسانی است که دو اصطلاح قرب نوافل و فرایض را به صورت اصطلاح به کار برده‌است.[۱۸] پس از وی در کلمات شاگردان و پیروان او نیز رواج یافته‌است.[۱۹] عارفان از حدیث قرب نوافل در مباحث دیگری نیز بهره برده‌اند؛ چنان‌که ابن‌عربی از این تعبیر به عنوان یکی از مهم‌ترین شاهدها بر نفی جبر و اثبات اختیار استفاده کرد.[۲۰] برخی نیز بر مبنای وحدت وجود، حدیث قرب نوافل را شاهدی بر توحید افعالی می‌دانند.[۲۱] امام خمینی نیز در آثار خود به این بحث توجه ویژه‌ای کرده و مراتب، اقسام، حقیقت و راه تحصیل قرب نوافل و فرایض را ذکر کرده‌است[۲۲] و به آثار آن در فنا، بقا، حالات سالک در عبادات و راه تحصیل آن اشاره و دربارهٔ مشکل جبر و تفویض و حقیقت امر بین‌الامرین از این طریق بحث کرده‌ است.[۲۳].[۲۴]

حقیقت و اقسام قرب

قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.[۲۵] برخی معیت حق‌تعالی را نسبت به موجودات یکسان می‌دانند و معتقدند قربحق به خلق، با همه مراتبش، یکسان است؛ به گونه‌ای‌که نسبت پایین‌ترین مراتب با عالی‌ترین مراتب یکسان خواهد بود؛ همچنان‌که نسبت حق با موجودات نسبت محیط با محاط و نسبت ظاهر با مظهر است که نسبتی یکسان است. این قرب، قرب وجودی است و ازلاً و ابداً نسبت به همه یکسان است و کسی از این جهت مزیتی بر دیگری ندارد؛[۲۶] البته قرب حق به موجودات، غیر از قرب موجودات به حق است؛ زیرا اولی از حیث وجود و احاطه و دومی از حیث سلوک و کسب است؛ یعنی طریق و قرب آنها به حق جز با ریاضت و سلوک حقیقی صورت نمی‌پذیرد.[۲۷]

از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شده‌اند:

  1. قرب وجودی: حقیقت بی‌نهایت حق‌تعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بی‌واسطه می‌سازد. شدت این ارتباط و قرب به گونه‌ای است که سبب خفا و حجاب حق می‌شود. از این نوع قرب به قرب وجودی[۲۸] و قرب وریدی[۲۹] و گاهی به وجه خاص و سرّ وجودی[۳۰] تعبیر می‌کنند. امام خمینی نیز از این قرب وجودی به وجه خاص تعبیر کرده‌ است که آن، جهت غیبی احدی اشیاست به حق‌تعالی. اشیا از این طریق ارتباطی خاص و بی‌واسطه با حق دارند. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی[۳۱] از ارتباط حضرت احدیت و اشیا به سرّ وجودی تعبیر می‌کند.[۳۲]
  2. قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حق‌تعالی به او نزدیک می‌شود.[۳۳] این قرب در قوس صعود تصور می‌شود.[۳۴]امام خمینی بر این باور است که نزول انسان از نشئه غیبی و تنزل آن به اسفل سافلین، برای سلوک اختیاری و قرب وصول به جناب ربوبیت است.[۳۵] در این قرب، رسیدن به لقای الهی از بزرگ‌ترین مقاصد اهل‌الله است.[۳۶] به باور ایشان، برای سفر معنوی و معراج قرب حقیقی، به دو رکن نیاز است: یکی خروج از منزلگاه نفس و دیگری حرکت به سوی خداوند که نتیجه آن رسیدن به باب الهی و فنای فی‌الله است.[۳۷] به باور امام خمینی، تا این انانیت و انّیت باقی است، شخص بنده خود است و «عبدالله» نشده‌است و سالک طریق «الی‌اللّه» نیست و راه نجات او این است که صراط مستقیم سلوکی را با عبودیتش طی کند. در غیر این صورت به کفر و الحاد کشیده خواهد شد؛[۳۸] مگر اینکه جذبه الهی دست او را بگیرد که به این وادی نیفتد.[۳۹].[۴۰]

ماهیت قرب نوافل و فرایض

قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی به‌شمار می‌رود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حق‌تعالی تقرب می‌یابد.[۴۱] به باور عارفان، سالک در قرب نوافل با سیر محبی و در قرب فرایض با سیر محبوبی به حق‌تعالی تقرب می‌جوید.[۴۲] برخی عارفان در وجه نام‌گذاری قرب نوافل و فرایض به نفل و فرع‌بودن بنده و فرض و اصل‌بودن وجود حق استناد کرده‌اند.[۴۳]

اعمال عبادی یا از قبیل نوافل‌اند که بر بندگان واجب نیست، بلکه ایفای آن نیکو و سبب قرب به حق‌تعالی است و چون در این عمل، التزام وجود بنده در میان است، فنای ذات فایده نمی‌دهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق می‌شود.[۴۴] در این قرب سالک، مدرک است و حق‌تعالی گوش و چشم اوست؛[۴۵] یا این اعمال عبادی از قبیل فرایض‌اند که نتیجه آن فنای ذات سالک و استهلاک جهت خلقیت آن در جهت حقیت است. در این قرب، حضرت حق مدرک است و سالک به همراه قوا و اعضا و جوارح خود به منزله قوای اوست.[۴۶] بنابراین عارفان حقیقت قرب نوافل را تجلی حق بر بنده می‌دانند که در آن حق‌تعالی واسطه و وسیله ادراک بنده می‌شود و بنده با چشم حق مشاهده می‌کند؛ اما در قرب فرایض، بنده واسطه ادراک حق می‌شود و حق با چشم بنده مشاهده می‌کند.[۴۷] اهل معرفت با استناد به برخی آیات[۴۸] و روایات[۴۹] قرب نوافل را همان قیامت کبرای معنوی می‌دانند و فنای صفاتی و قرب فرایض را فنای ذاتی در حق می‌دانند.[۵۰]

به باور امام خمینی، وقتی سالک انانیت خود را کنار گذاشت، در طلب مقصود اصلی سیر کرد، هر یک از حجب ظلمانی و نورانی را کنار زد و قلبش از غیر حق خالی شد، جذبات الهی او را به سوی خود می‌کشاند، تعینات نفسی را رها می‌سازد، حق‌تعالی بر او تجلی فعلی می‌کند و با گذر از مقام تلوین و رسیدن به مقام تمکین، در حقیقت با سیر در مراحل عبودیت هر آنچه از انّیت و انانیت در عبودیت مفقود شود در سایه حمایت ربوبیت، آن را می‌یابد و حق‌تعالی متصرف در امور او می‌گردد[۵۱] و به مرحله‌ای می‌رسد که حق‌تعالی چشم و گوش او می‌شود و وی در اسما و صفات حق فانی می‌گردد که این مقام قرب نوافل است؛[۵۲] اما در قرب فرایض که پس از قرب نوافل است، اگر سالک از انّیت خود به‌کلی پاک شود[۵۳] و خودی در میان نباشد، اعضا و جوارح، ظاهر و باطن و اسم و رسمی از او به‌جا نمی‌ماند و عابد و معبود، حق می‌شود[۵۴] و فعل و عبادت او حقانی شده و حمد او حمد حق‌تعالی است و سالک حق‌تعالی را حامد و محمود می‌بیند و در اینجا سالک به مقام حامدیت می‌رسد و پیش از این مقام سالک در حجاب انیت است و حمد او حمد حق‌تعالی نیست بلکه حمد خود است؛ زیرا همراه با دعوای انانیت و ملازم با اثبات محدودیت خود است.[۵۵] در این مرحله، فنای کلی ذاتی و صفاتی رخ می‌دهد و بنده گوش و چشم حق می‌شود.[۵۶]

امام خمینی سه نظر عمده دربارهٔ تطبیق قرب نوافل و فرایض با مقامات و منازل عرفانی به دست می‌دهد.

  1. تطبیق قرب نوافل بر فناء تام و کلی و تطبیق قرب فرایض بر بقای پس از فناء.[۵۷] ایشان مقام قرب نوافل به صورت کامل را از آن سالکی می‌داند که تمام مراحل فنای افعالی، صفاتی و ذاتی را پشت سر گذاشته‌است.[۵۸] به باور ایشان، مقام قرب فرایض همان صحو بعدالمحو و بقای بعد از فناست؛ یعنی سالک وجود حقانی می‌یابد و حق‌تعالی در مرآت جمال او موجودات دیگر را مشاهده می‌کند که در این صورت، سالک با مشیت هم‌افق خواهد شد و اگر انسان کامل باشد، با مشیت مطلقه هم‌افق و روحانیت او عین ظهور فعلی حق می‌شود و حق‌تعالی در آینه او می‌بیند، می‌شنود و کار انجام می‌دهد و بلکه او اراده نافذ حق و مشیت کامله و علم فعلی حق می‌شود؛[۵۹] از این‌رو ایشان منتهای قرب نوافل را فنای کلی و اضمحلال مطلق در محدوده صفات می‌شمارد و منتهای قرب فرایض را صحو بعد از محو و بقای بعد از فنا می‌داند.[۶۰]
  2. تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر بقای پس از فناء.[۶۱] امام خمینی با توجه به بخش نخست تطبیق که در قرب نوافل ظاهراً هویت شخص باقی است و این با فنای ذاتی که در آن شخص هویت خویش را مستهلک و از دست می‌دهد سازگاری ندارد، این نظریه دوم را ارایه می‌دهد.
  3. تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر فنای ذاتی. امام خمینی در این احتمال، نتیجه قرب فرایض را محو مطلق برمی‌شمارد[۶۲] و احتمال سوم را بهترین تفسیر برای قرب نوافل و فرایض می‌داند. ایشان بر این مبنا کلام استاد خود محمد علی شاه‌آبادی که مقام بنده در قرب نوافل را مقام فنای ذاتی می‌شمارد و قرب فرایض را بقای بعد از فنا می‌داند نقد می‌کند[۶۳] و معتقد است وی میان دو گونه فنای ذاتی و صفاتی تمایز قائل نشده‌است؛ زیرا نتیجه قرب نوافل فنای اسما و صفات است؛ اما نتیجه قرب فرایض فنای ذاتی است؛ به گونه‌ای‌که انیت بنده مستهلک می‌شود و جذبه تام او را دربر می‌گیرد و در نتیجه رجوعی به خود نخواهد داشت.[۶۴] در این صورت در سلک ملائکه مهیّمه قرار می‌گیرد که هیچ توجه و نظری به خلق ندارند. در این حال گاه ارجاع او به مملکت وجودی خود امکان‌پذیر نیست و گاه عنایت الهی دستگیرش می‌شود و می‌تواند به مملکت وجودی خود بازگردد که در این حال، نفسش نفس کل، عقلش عقل کل و جسمش جسم کل خواهد بود؛ چنان‌که در زیارت جامعه کبیره[۶۵] آمده‌است.[۶۶].[۶۷]

مراتب قرب نوافل و فرایض

قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حق‌تعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کامل‌تر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامع‌تر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.[۶۸] برخی اهل معرفت نتیجه مقام قرب نوافل را بالاتر از قرب فرایض می‌دانند و قرب فرایض را در مرحله پیش از قرب نوافل قرار می‌دهند.[۶۹]

امام خمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره می‌کند و با استناد به حدیث قدسی، واجبات را افضل از نوافل می‌داند[۷۰] و مانند دیگر عارفان معتقد است رتبه قرب فرایض بالاتر از قرب نوافل است؛[۷۱] زیرا قرب فرایض به تجلی ذاتی و قرب نوافل از تجلی افعالی آغاز و به تجلی صفاتی ختم می‌شود و تجلی ذاتی بالاتر از تجلی صفاتی است.[۷۲] ایشان کلام قیصری را مبنی بر اینکه این دو مرتبه از قرب در مقابل یکدیگرند،[۷۳] نقد می‌کند و قائل است تخلل و سریان بنده در حق، از تجلیات و اشراقات اسمای الهی و در مرتبه قرب نوافل و فرایض و یکی پس از دیگری است، نه اینکه مقابل هم باشند.[۷۴] مرتبه سوم جامع میان دو قرب است که سالک به مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت می‌رسد؛ به گونه‌ای‌که هیچ شأنی از شئون وحدت و کثرت مانع و حجاب او نمی‌شود.[۷۵] به باور ایشان، ظهور ولایت کلیه و برزخیت کبرا که غایت معراج پیامبر(ص) است، پس از وصول به قرب فرایض حاصل می‌شود.[۷۶].[۷۷]

چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض

مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان تجلیات اسمائیه است، آغاز می‌شود.[۷۸] مرتبه قرب نوافل اولین ولایت است که نهایتی برای آن تصور نمی‌شود.[۷۹] عارفان آثاری برای قرب نوافل برشمرده‌اند؛ ازجمله اینکه در قرب نوافل چون تعین بنده ظاهر و وجود حق، مخفی در بنده است[۸۰] و صفات و قوای بنده حقانی می‌شود، در این حالت بنده به مرحله فنای صفاتی می‌رسد و حق آینه بنده می‌شود و بنده خود را در آینه حق می‌بیند.[۸۱] در مقام قرب فرایض بنده به فنای ذاتی که حاصل از تجلیات ذاتی است، می‌رسد و با حصول آن قیامت کبرای او حاصل می‌شود؛[۸۲] اما در مرحله جمع میان دو قرب، بنده به صحو تام و بقای بعد از فنا رسیده‌است و می‌تواند به خلق رجوع کند که در این صورت، هم در آینه حق و هم در آینه خلق، حق را مشاهده می‌کند.[۸۳]

امام خمینی نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر می‌داند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده‌ است.[۸۴] بنده درمی‌یابد سرّ تقدیرات الهی نسبت به افراد به عین ثابته آنان در علم حق‌تعالی بازمی‌گردد و این منافاتی با اختیار بندگان ندارد[۸۵] و از اینجا سرّ «امر بین الامرین» در معارف شیعی روشن می‌شود؛ زیرا تمام افعال و آثار کمالیه که به خلق نسبت داده می‌شود به همان نسبت به حق‌تعالی نیز منتسب است؛ زیرا تمام مراتب وجود، صورت فیض مقدس حق‌تعالی و اضافه اشراقی او است و اضافه اشراقی محض ربط و صرف فقر است و تعینات و صور آن عین ربط می‌باشند؛ بنابراین تمام عالم از جهت ذات، صفت و فعل فانی در حق هستند.[۸۶]

به باور امام خمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت ولایت به تن می‌کند، حقانی می‌شود و باطن ربوبیت در او ظاهر می‌شود و این اول منزل از منازل ولایت است؛[۸۷] و این در جایی است که با تجلیات اسمائی و صفاتی، رسوم قلب و صفات آن فانی شده و فتح مبین برای او رخ می‌دهد و باب اسما و صفات بر روی او مفتوح می‌گردد.[۸۸] اما در قرب فرایض سالک استهلاک کلی ذاتی و صفاتی پیدا می‌کند. در این صورت بنده گوش و چشم حق می‌شود و این قرب غایت معراج صعودی پیامبر خاتم(ص) است.[۸۹] به باور ایشان، قرب نوافل و فرایض حاصل نمی‌شود مگر با جذبه و آتش عشق الهی تا در وادی حیرت نلغزد و به شطح و نظایر آن گرفتار نیاید که خود ناشی از نقصان در سلوک و بقای انانیت و انیت است.[۹۰] در این صورت در برخی مراحل سلوک که عین ثابته‌اش بر او تجلی می‌کند، خود را در بهجت، بهاء، قوه و سلطنت می‌بیند و چه‌بسا بالاتر از این، خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت می‌بیند و برایش شطحیاتی رخ می‌دهد.[۹۱].[۹۲]

منابع

پانویس

  1. فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۵۳–۱۵۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱/۶۶۲.
  2. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۴۱۷.
  3. تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۵۶۶.
  4. ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۱/۶۷۱–۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.
  5. کلینی، الکافی، ۳/۲۶۹–۲۷۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.
  6. کلینی، الکافی، ۲/۳۸۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۷/۲۰۲.
  7. «و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) » سوره انفال، آیه ۱۷.
  8. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴.
  9. تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۱۳.
  10. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳ و ۴/۴۴۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۰ و ۸۹۳.
  11. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.
  12. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹–۹۰.
  13. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
  14. کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ۷/۱۹۰.
  15. کلینی، الکافی، ۳/۴۴۳.
  16. کلینی، الکافی، ۳/۳۶۳.
  17. ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۱/۲۹۴–۲۹۶؛ فیض کاشانی، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفه، ۱۱۲–۱۱۴؛ نراقی، اللمعات العرشیه، ۲۷۴–۲۷۶.
  18. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳.
  19. قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳ و ۲۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۶۳–۳۶۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۲۰–۲۱.
  20. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۶۷ و ۵۵۹.
  21. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۱–۱۵۴.
  22. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۳–۱۰۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰، ۸۹–۹۰، ۱۱۲–۱۱۵ و ۲۸۱–۲۸۳.
  23. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۷۳، ۱۱۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۳–۱۰۵.
  24. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
  25. غازانی، فصوص الحکمة و شرحه، ۲۱۵–۲۱۶.
  26. آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۸۵–۱۸۶.
  27. آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳.
  28. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۳۲۵.
  29. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۳۰–۵۳۲؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۴ و ۲۹۴.
  30. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۹۳ و ۳۱۰.
  31. هود، ۵۶.
  32. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶، ۳۲ و ۲۶۰.
  33. عین‌القضات، نامه‌های عین‌القضات، ۲/۳۳۴.
  34. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۱۱ و ۷۱۹؛ آملی، جامع الاسرار، ۹۶–۹۷.
  35. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.
  36. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴–۱۸۵.
  37. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۵۴.
  38. امام خمینی، آداب الصلاة، ۷–۸، ۵۸ و ۷۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.
  39. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.
  40. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
  41. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۸۳؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵۹.
  42. فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۲۱.
  43. ابن‌ترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۸–۳۲۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
  44. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
  45. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
  46. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
  47. قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳، ۴۲، ۸۳ و ۸۶؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۴۲.
  48. انفال، ۱۷.
  49. کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.
  50. آملی، تفسیر المحیط، ۳/۳۲۴؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۵۵؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
  51. امام خمینی، آداب الصلاة، ۹.
  52. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۱.
  53. امام خمینی، آداب الصلاة، ۷۶.
  54. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۹۰.
  55. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۰.
  56. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۱.
  57. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۱.
  58. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲.
  59. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها بر مقامات عرفانی، ۱۲.
  60. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۲؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳–۱۱۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۷۰؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.
  61. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹، ۱۱۰–۱۱۲ و ۱۱۵؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۳.
  62. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۶۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴.
  63. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳–۱۱۴؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴–۱۵.
  64. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۴–۱۱۵.
  65. صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۶۱۶.
  66. صدوق، من لایحضره الفقیه، ۹۰، ۱۰۹ و ۱۱۳–۱۱۵.
  67. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
  68. فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۲۰–۲۱.
  69. قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۹.
  70. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۴.
  71. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲.
  72. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹–۹۰ و ۱۱۱–۱۱۲؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۸۱.
  73. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۴–۵۷۵.
  74. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
  75. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱–۲۱۲.
  76. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
  77. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
  78. آشتیانی، مقدمه مشارق الدراری، ۴۷.
  79. قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۲۷۱.
  80. ابن‌ترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۹–۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲–۱۵۴
  81. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۸–۵۷۹.
  82. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۸۹–۹۲، ۱۴۴ و ۲۲۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۱۲.
  83. جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۳۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۲۰–۲۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۳.
  84. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲ و ۳۲۲؛ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۳.
  85. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.
  86. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹–۳۲۰.
  87. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰.
  88. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.
  89. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
  90. چهل حدیث، ۵۹۱؛ مصباح الهدایه، ۵۳ و ۸۷–۸۸.
  91. امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۴.
  92. کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.