قرب نوافل و فرایض
معناشناسی
«قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است[۱] و در اصطلاح عارفان، فنای بنده در تمام صفات خود[۲] و محو تعینات[۳] است. «نوافل» جمع «نافله»، به معنای زیاده بر اصل است[۴] و در اصطلاح به تمام اعمال عبادی غیر واجب گفته میشود.[۵] «فرایض» جمع فریضه به معنای اعمالی است که شرع آن را واجب و مقرر کردهاست.[۶]
در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات خداوند در انسان است که حقتعالی در صفات و فاعلیت، قائممقام بنده میگردد، چنانکه در آیه ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۷] به آن اشاره دارد[۸] تا به اذن خداوند زنده کند و بمیراند و این معنای فنای صفات بنده در صفات خداوند است.[۹] قرب فرایض قربی است که از ایفای واجبات حاصل میشود و در آن حقتعالی در تعیّن بنده ظهور مییابد و بنده گوش و چشم حق میشود.[۱۰] امام خمینی نیز مانند دیگر عارفان، قرب نوافل را رسیدن به مقام فنا میداند که در سایه آن، سالک همه کارهای ادراکی و تحریکی را به فعل خداوند انجام میدهد؛[۱۱] اما در قرب فرایض حق به قوای بنده کار انجام میدهد.[۱۲].[۱۳]
پیشینه
موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از حدیثی قدسی است، از طریق شیعه و سنی، که «بنده به چیزی محبوبتر از فرایض، به من تقرب نجستهاست. بنده به وسیله نافله، به من تقرب میجوید تا آنجاکه او را دوست میدارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند».[۱۴] طبق این روایت، شخص با به جا آوردن نوافل و فرایض محبوب حق میشود. در آموزههای اسلامی، نوافل تکالیفی اضافی خوانده شدهاند که بنده آن را انجام میدهد و بیانگر معیّنبودن نماز نافله است؛[۱۵] از اینرو نوافل در نماز نقش مهمی دارند و جبرانکننده آن غفلتی هستند که هنگام فرایض و نمازهای واجب عارض انسان میشود.[۱۶] اندیشمندان اسلامی بر اساس مبانی خود تفاسیر گوناگونی از این روایت به دست دادهاند.[۱۷] ابنعربی از نخستین کسانی است که دو اصطلاح قرب نوافل و فرایض را به صورت اصطلاح به کار بردهاست.[۱۸] پس از وی در کلمات شاگردان و پیروان او نیز رواج یافتهاست.[۱۹] عارفان از حدیث قرب نوافل در مباحث دیگری نیز بهره بردهاند؛ چنانکه ابنعربی از این تعبیر به عنوان یکی از مهمترین شاهدها بر نفی جبر و اثبات اختیار استفاده کرد.[۲۰] برخی نیز بر مبنای وحدت وجود، حدیث قرب نوافل را شاهدی بر توحید افعالی میدانند.[۲۱] امام خمینی نیز در آثار خود به این بحث توجه ویژهای کرده و مراتب، اقسام، حقیقت و راه تحصیل قرب نوافل و فرایض را ذکر کردهاست[۲۲] و به آثار آن در فنا، بقا، حالات سالک در عبادات و راه تحصیل آن اشاره و دربارهٔ مشکل جبر و تفویض و حقیقت امر بینالامرین از این طریق بحث کرده است.[۲۳].[۲۴]
حقیقت و اقسام قرب
قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.[۲۵] برخی معیت حقتعالی را نسبت به موجودات یکسان میدانند و معتقدند قربحق به خلق، با همه مراتبش، یکسان است؛ به گونهایکه نسبت پایینترین مراتب با عالیترین مراتب یکسان خواهد بود؛ همچنانکه نسبت حق با موجودات نسبت محیط با محاط و نسبت ظاهر با مظهر است که نسبتی یکسان است. این قرب، قرب وجودی است و ازلاً و ابداً نسبت به همه یکسان است و کسی از این جهت مزیتی بر دیگری ندارد؛[۲۶] البته قرب حق به موجودات، غیر از قرب موجودات به حق است؛ زیرا اولی از حیث وجود و احاطه و دومی از حیث سلوک و کسب است؛ یعنی طریق و قرب آنها به حق جز با ریاضت و سلوک حقیقی صورت نمیپذیرد.[۲۷]
از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شدهاند:
- قرب وجودی: حقیقت بینهایت حقتعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بیواسطه میسازد. شدت این ارتباط و قرب به گونهای است که سبب خفا و حجاب حق میشود. از این نوع قرب به قرب وجودی[۲۸] و قرب وریدی[۲۹] و گاهی به وجه خاص و سرّ وجودی[۳۰] تعبیر میکنند. امام خمینی نیز از این قرب وجودی به وجه خاص تعبیر کرده است که آن، جهت غیبی احدی اشیاست به حقتعالی. اشیا از این طریق ارتباطی خاص و بیواسطه با حق دارند. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی[۳۱] از ارتباط حضرت احدیت و اشیا به سرّ وجودی تعبیر میکند.[۳۲]
- قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حقتعالی به او نزدیک میشود.[۳۳] این قرب در قوس صعود تصور میشود.[۳۴]امام خمینی بر این باور است که نزول انسان از نشئه غیبی و تنزل آن به اسفل سافلین، برای سلوک اختیاری و قرب وصول به جناب ربوبیت است.[۳۵] در این قرب، رسیدن به لقای الهی از بزرگترین مقاصد اهلالله است.[۳۶] به باور ایشان، برای سفر معنوی و معراج قرب حقیقی، به دو رکن نیاز است: یکی خروج از منزلگاه نفس و دیگری حرکت به سوی خداوند که نتیجه آن رسیدن به باب الهی و فنای فیالله است.[۳۷] به باور امام خمینی، تا این انانیت و انّیت باقی است، شخص بنده خود است و «عبدالله» نشدهاست و سالک طریق «الیاللّه» نیست و راه نجات او این است که صراط مستقیم سلوکی را با عبودیتش طی کند. در غیر این صورت به کفر و الحاد کشیده خواهد شد؛[۳۸] مگر اینکه جذبه الهی دست او را بگیرد که به این وادی نیفتد.[۳۹].[۴۰]
ماهیت قرب نوافل و فرایض
قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی بهشمار میرود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حقتعالی تقرب مییابد.[۴۱] به باور عارفان، سالک در قرب نوافل با سیر محبی و در قرب فرایض با سیر محبوبی به حقتعالی تقرب میجوید.[۴۲] برخی عارفان در وجه نامگذاری قرب نوافل و فرایض به نفل و فرعبودن بنده و فرض و اصلبودن وجود حق استناد کردهاند.[۴۳]
اعمال عبادی یا از قبیل نوافلاند که بر بندگان واجب نیست، بلکه ایفای آن نیکو و سبب قرب به حقتعالی است و چون در این عمل، التزام وجود بنده در میان است، فنای ذات فایده نمیدهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق میشود.[۴۴] در این قرب سالک، مدرک است و حقتعالی گوش و چشم اوست؛[۴۵] یا این اعمال عبادی از قبیل فرایضاند که نتیجه آن فنای ذات سالک و استهلاک جهت خلقیت آن در جهت حقیت است. در این قرب، حضرت حق مدرک است و سالک به همراه قوا و اعضا و جوارح خود به منزله قوای اوست.[۴۶] بنابراین عارفان حقیقت قرب نوافل را تجلی حق بر بنده میدانند که در آن حقتعالی واسطه و وسیله ادراک بنده میشود و بنده با چشم حق مشاهده میکند؛ اما در قرب فرایض، بنده واسطه ادراک حق میشود و حق با چشم بنده مشاهده میکند.[۴۷] اهل معرفت با استناد به برخی آیات[۴۸] و روایات[۴۹] قرب نوافل را همان قیامت کبرای معنوی میدانند و فنای صفاتی و قرب فرایض را فنای ذاتی در حق میدانند.[۵۰]
به باور امام خمینی، وقتی سالک انانیت خود را کنار گذاشت، در طلب مقصود اصلی سیر کرد، هر یک از حجب ظلمانی و نورانی را کنار زد و قلبش از غیر حق خالی شد، جذبات الهی او را به سوی خود میکشاند، تعینات نفسی را رها میسازد، حقتعالی بر او تجلی فعلی میکند و با گذر از مقام تلوین و رسیدن به مقام تمکین، در حقیقت با سیر در مراحل عبودیت هر آنچه از انّیت و انانیت در عبودیت مفقود شود در سایه حمایت ربوبیت، آن را مییابد و حقتعالی متصرف در امور او میگردد[۵۱] و به مرحلهای میرسد که حقتعالی چشم و گوش او میشود و وی در اسما و صفات حق فانی میگردد که این مقام قرب نوافل است؛[۵۲] اما در قرب فرایض که پس از قرب نوافل است، اگر سالک از انّیت خود بهکلی پاک شود[۵۳] و خودی در میان نباشد، اعضا و جوارح، ظاهر و باطن و اسم و رسمی از او بهجا نمیماند و عابد و معبود، حق میشود[۵۴] و فعل و عبادت او حقانی شده و حمد او حمد حقتعالی است و سالک حقتعالی را حامد و محمود میبیند و در اینجا سالک به مقام حامدیت میرسد و پیش از این مقام سالک در حجاب انیت است و حمد او حمد حقتعالی نیست بلکه حمد خود است؛ زیرا همراه با دعوای انانیت و ملازم با اثبات محدودیت خود است.[۵۵] در این مرحله، فنای کلی ذاتی و صفاتی رخ میدهد و بنده گوش و چشم حق میشود.[۵۶]
امام خمینی سه نظر عمده دربارهٔ تطبیق قرب نوافل و فرایض با مقامات و منازل عرفانی به دست میدهد.
- تطبیق قرب نوافل بر فناء تام و کلی و تطبیق قرب فرایض بر بقای پس از فناء.[۵۷] ایشان مقام قرب نوافل به صورت کامل را از آن سالکی میداند که تمام مراحل فنای افعالی، صفاتی و ذاتی را پشت سر گذاشتهاست.[۵۸] به باور ایشان، مقام قرب فرایض همان صحو بعدالمحو و بقای بعد از فناست؛ یعنی سالک وجود حقانی مییابد و حقتعالی در مرآت جمال او موجودات دیگر را مشاهده میکند که در این صورت، سالک با مشیت همافق خواهد شد و اگر انسان کامل باشد، با مشیت مطلقه همافق و روحانیت او عین ظهور فعلی حق میشود و حقتعالی در آینه او میبیند، میشنود و کار انجام میدهد و بلکه او اراده نافذ حق و مشیت کامله و علم فعلی حق میشود؛[۵۹] از اینرو ایشان منتهای قرب نوافل را فنای کلی و اضمحلال مطلق در محدوده صفات میشمارد و منتهای قرب فرایض را صحو بعد از محو و بقای بعد از فنا میداند.[۶۰]
- تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر بقای پس از فناء.[۶۱] امام خمینی با توجه به بخش نخست تطبیق که در قرب نوافل ظاهراً هویت شخص باقی است و این با فنای ذاتی که در آن شخص هویت خویش را مستهلک و از دست میدهد سازگاری ندارد، این نظریه دوم را ارایه میدهد.
- تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر فنای ذاتی. امام خمینی در این احتمال، نتیجه قرب فرایض را محو مطلق برمیشمارد[۶۲] و احتمال سوم را بهترین تفسیر برای قرب نوافل و فرایض میداند. ایشان بر این مبنا کلام استاد خود محمد علی شاهآبادی که مقام بنده در قرب نوافل را مقام فنای ذاتی میشمارد و قرب فرایض را بقای بعد از فنا میداند نقد میکند[۶۳] و معتقد است وی میان دو گونه فنای ذاتی و صفاتی تمایز قائل نشدهاست؛ زیرا نتیجه قرب نوافل فنای اسما و صفات است؛ اما نتیجه قرب فرایض فنای ذاتی است؛ به گونهایکه انیت بنده مستهلک میشود و جذبه تام او را دربر میگیرد و در نتیجه رجوعی به خود نخواهد داشت.[۶۴] در این صورت در سلک ملائکه مهیّمه قرار میگیرد که هیچ توجه و نظری به خلق ندارند. در این حال گاه ارجاع او به مملکت وجودی خود امکانپذیر نیست و گاه عنایت الهی دستگیرش میشود و میتواند به مملکت وجودی خود بازگردد که در این حال، نفسش نفس کل، عقلش عقل کل و جسمش جسم کل خواهد بود؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره[۶۵] آمدهاست.[۶۶].[۶۷]
مراتب قرب نوافل و فرایض
قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حقتعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامعتر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.[۶۸] برخی اهل معرفت نتیجه مقام قرب نوافل را بالاتر از قرب فرایض میدانند و قرب فرایض را در مرحله پیش از قرب نوافل قرار میدهند.[۶۹]
امام خمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره میکند و با استناد به حدیث قدسی، واجبات را افضل از نوافل میداند[۷۰] و مانند دیگر عارفان معتقد است رتبه قرب فرایض بالاتر از قرب نوافل است؛[۷۱] زیرا قرب فرایض به تجلی ذاتی و قرب نوافل از تجلی افعالی آغاز و به تجلی صفاتی ختم میشود و تجلی ذاتی بالاتر از تجلی صفاتی است.[۷۲] ایشان کلام قیصری را مبنی بر اینکه این دو مرتبه از قرب در مقابل یکدیگرند،[۷۳] نقد میکند و قائل است تخلل و سریان بنده در حق، از تجلیات و اشراقات اسمای الهی و در مرتبه قرب نوافل و فرایض و یکی پس از دیگری است، نه اینکه مقابل هم باشند.[۷۴] مرتبه سوم جامع میان دو قرب است که سالک به مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت میرسد؛ به گونهایکه هیچ شأنی از شئون وحدت و کثرت مانع و حجاب او نمیشود.[۷۵] به باور ایشان، ظهور ولایت کلیه و برزخیت کبرا که غایت معراج پیامبر(ص) است، پس از وصول به قرب فرایض حاصل میشود.[۷۶].[۷۷]
چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض
مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان تجلیات اسمائیه است، آغاز میشود.[۷۸] مرتبه قرب نوافل اولین ولایت است که نهایتی برای آن تصور نمیشود.[۷۹] عارفان آثاری برای قرب نوافل برشمردهاند؛ ازجمله اینکه در قرب نوافل چون تعین بنده ظاهر و وجود حق، مخفی در بنده است[۸۰] و صفات و قوای بنده حقانی میشود، در این حالت بنده به مرحله فنای صفاتی میرسد و حق آینه بنده میشود و بنده خود را در آینه حق میبیند.[۸۱] در مقام قرب فرایض بنده به فنای ذاتی که حاصل از تجلیات ذاتی است، میرسد و با حصول آن قیامت کبرای او حاصل میشود؛[۸۲] اما در مرحله جمع میان دو قرب، بنده به صحو تام و بقای بعد از فنا رسیدهاست و میتواند به خلق رجوع کند که در این صورت، هم در آینه حق و هم در آینه خلق، حق را مشاهده میکند.[۸۳]
امام خمینی نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر میداند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده است.[۸۴] بنده درمییابد سرّ تقدیرات الهی نسبت به افراد به عین ثابته آنان در علم حقتعالی بازمیگردد و این منافاتی با اختیار بندگان ندارد[۸۵] و از اینجا سرّ «امر بین الامرین» در معارف شیعی روشن میشود؛ زیرا تمام افعال و آثار کمالیه که به خلق نسبت داده میشود به همان نسبت به حقتعالی نیز منتسب است؛ زیرا تمام مراتب وجود، صورت فیض مقدس حقتعالی و اضافه اشراقی او است و اضافه اشراقی محض ربط و صرف فقر است و تعینات و صور آن عین ربط میباشند؛ بنابراین تمام عالم از جهت ذات، صفت و فعل فانی در حق هستند.[۸۶]
به باور امام خمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت ولایت به تن میکند، حقانی میشود و باطن ربوبیت در او ظاهر میشود و این اول منزل از منازل ولایت است؛[۸۷] و این در جایی است که با تجلیات اسمائی و صفاتی، رسوم قلب و صفات آن فانی شده و فتح مبین برای او رخ میدهد و باب اسما و صفات بر روی او مفتوح میگردد.[۸۸] اما در قرب فرایض سالک استهلاک کلی ذاتی و صفاتی پیدا میکند. در این صورت بنده گوش و چشم حق میشود و این قرب غایت معراج صعودی پیامبر خاتم(ص) است.[۸۹] به باور ایشان، قرب نوافل و فرایض حاصل نمیشود مگر با جذبه و آتش عشق الهی تا در وادی حیرت نلغزد و به شطح و نظایر آن گرفتار نیاید که خود ناشی از نقصان در سلوک و بقای انانیت و انیت است.[۹۰] در این صورت در برخی مراحل سلوک که عین ثابتهاش بر او تجلی میکند، خود را در بهجت، بهاء، قوه و سلطنت میبیند و چهبسا بالاتر از این، خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت میبیند و برایش شطحیاتی رخ میدهد.[۹۱].[۹۲]
منابع
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۵۳–۱۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۶۲.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۴۱۷.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۵۶۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۶۷۱–۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۳/۲۶۹–۲۷۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۸۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۰۲.
- ↑ «و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) » سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۱۳.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳ و ۴/۴۴۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۰ و ۸۹۳.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹–۹۰.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ۷/۱۹۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۳/۴۴۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۳/۳۶۳.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۱/۲۹۴–۲۹۶؛ فیض کاشانی، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفه، ۱۱۲–۱۱۴؛ نراقی، اللمعات العرشیه، ۲۷۴–۲۷۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳ و ۲۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۶۳–۳۶۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰–۲۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۶۷ و ۵۵۹.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۱–۱۵۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۳–۱۰۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰، ۸۹–۹۰، ۱۱۲–۱۱۵ و ۲۸۱–۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۷۳، ۱۱۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۳–۱۰۵.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
- ↑ غازانی، فصوص الحکمة و شرحه، ۲۱۵–۲۱۶.
- ↑ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۳۲۵.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۳۰–۵۳۲؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۴ و ۲۹۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۹۳ و ۳۱۰.
- ↑ هود، ۵۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶، ۳۲ و ۲۶۰.
- ↑ عینالقضات، نامههای عینالقضات، ۲/۳۳۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۱۱ و ۷۱۹؛ آملی، جامع الاسرار، ۹۶–۹۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴–۱۸۵.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۵۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۷–۸، ۵۸ و ۷۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۸۳؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵۹.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۱.
- ↑ ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۸–۳۲۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳، ۴۲، ۸۳ و ۸۶؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۴۲.
- ↑ انفال، ۱۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.
- ↑ آملی، تفسیر المحیط، ۳/۳۲۴؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۵۵؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۹.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها بر مقامات عرفانی، ۱۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰–۵۹۲؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳–۱۱۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۷۰؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹، ۱۱۰–۱۱۲ و ۱۱۵؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۳.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۶۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳–۱۱۴؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴–۱۵.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۶۱۶.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۹۰، ۱۰۹ و ۱۱۳–۱۱۵.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰–۲۱.
- ↑ قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹–۹۰ و ۱۱۱–۱۱۲؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۸۱.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۴–۵۷۵.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱–۲۱۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.
- ↑ آشتیانی، مقدمه مشارق الدراری، ۴۷.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۲۷۱.
- ↑ ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۹–۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲–۱۵۴
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۸–۵۷۹.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۸۹–۹۲، ۱۴۴ و ۲۲۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۱۲.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۳۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰–۲۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲ و ۳۲۲؛ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۳.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹–۳۲۰.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
- ↑ چهل حدیث، ۵۹۱؛ مصباح الهدایه، ۵۳ و ۸۷–۸۸.
- ↑ امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۴.
- ↑ کریمیان و صاحبی، مقاله «قرب نوافل و فرایض»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۶۵ - ۱۷۱.