آیا آیه ۳۷ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۳۷ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۳۷ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که موافقان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ

«(یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام».

پاسخ نخست

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در کتاب "«المیزان»" در این باره گفته است:

«اگر در آیه ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۱] علم به غیب را از آن جناب نفی‌ می‌‏کند، منافات با این ندارد که به وسیله وحی‌ عالم به غیب باشد، هم چنان که در مواردی‌ از کلام خدای‌ تعالی‌ به آن تصریح شده، یک جا می‌‏فرماید: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۲] و جای‌ دیگر می‌‏فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۳] و جای‌ دیگر می‌‏فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴] و نیز از همین باب است سخن مسیح که قرآن آن را حکایت نموده، می‌‏فرماید: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۵] و نیز از یوسف حکایت نموده که به دو رفیق زندانیش گفت: ﴿لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا[۶]. و وجه منافات نداشتن این است که: آیاتی‌ که علم به غیب را از آن جناب و از سایر انبیاء (ع) نفی‌ می‌‏کند، تنها در این مقام است که این حضرات از آن جهت که بشری‌ هستند و طبیعت بشری‌ دارند علم به غیب ندارند، و خلاصه طبیعت بشری‌ و یا طبیعتی‌ که اعلا مرتبه طبیعت بشری‌ را دارد، چنین نیست که علم به غیب از خواص آن باشد به طوری‌ که بتواند این خاصه و اثر را در جلب هر منفعت و دفع هر ضرر استعمال کند، همان طور که ما به وسیله اسباب ظاهر جلب نفع و دفع ضرر می‌‏کنیم و این منافات ندارد که با تعلیم الهی‌ از طریق وحی‌ حقایقی‌ از غیب برایشان منکشف گردد، همان طور که می‌‏بینیم اگر معجزه می‌‏آورند، بدین جهت نیست که افرادی‌ از بشر و یا برجستگانی‌ از بشرند، و این خاصیت خود آنان است، بلکه هر چه از این معجزات می‌‏آورند به اذن خدای‌ تعالی‌ و امر او است (...). شاهد این جمع جمله‌‏ای‌ است که بعد از جمله مورد بحث و متصل به آن آمده که فرموده: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ برای‌ اینکه اتصال این جمله به ما قبل می‌‏رساند که در حقیقت اعراض از آن است، و معنای‌ مجموع دو جمله چنین است: من هیچ یک از این حوادث را به غیب و از ناحیه خود نمی‌‏دانم، بلکه من تنها پیروی‌ می‌‏کنم آنچه را که از این حوادث به من وحی‌ می‌‏شود»[۷].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در «تفسیر سوره مبارکه یوسف» در این‌باره گفته‌ است: «یک انسان وارسته می‌تواند با جهان غیب رابطه داشته باشد یک انسانی که هم فی نفسه دارای خلق حسن است هم نسبت به دیگران نیک رفتار است این می‌تواند از معارف غیبی طرفی ببندد اما حالا این علم است که بدون تردید هست جزء علوم غیب است این را البته نمی‌دانستند وجود مبارک یوسف فرمود ما تنها جزء محسنین بودن و اینها به این بسنده نمی‌کنیم اگر کسی یک انسان وارسته‌ای باشد فی نفسه نسبت به دیگران هم اهل احسان باشد ممکن است یک مظنه‌ای داشته باشد اما حالا جزم داشته باشد و علم غیب داشته باشد و اینها مقدور او نیست در حد مظنه ممکن است ولی ما جزم داریم علم غیب داریم و جریانش هم این است تا او مطمئن باشد این تعبیری که می‌کنند تعبیر درستی است و کافراً هم نمیرند برای اینکه وجود مبارک یوسف می‌دانست که یکی‌شان بالأخره اعدام می‌شوند خبر اعدام را به یک انسانی دادن این تلخ است و از طرف دیگر هم این شخص در آینده نزدیک باید اعدام بشود خب حالا چرا کافراً بمیرد مؤمناً بمیرد بهتر است این زمینه شد تا وجود مبارک یوسف هم از علم خود سخن بگوید هم از خطر شرک سخن بگوید هم از فضیلت توحید سخن بگوید هم خود را به سلسله انبیای ابراهیمی مستند بکند تا حرف او در این دو نفر اثر کند آنها بپذیرند آن یکی هم که اعدام می‌شود بعد از ایمان اعدام بشود نه در حال کفر. این مجموعه باعث شد که حضرت بفرماید من نظیر آنچه که گذشته‌ها داشتند یا انبیای بعدی دارند از طعام شما خبر می‌دهم این ندارد که من ﴿لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ [۸] این طور نیست یعنی من این‌ طورم بالأخره بیرون هم که برویم همین‌ طورم آنهایی هم که در بیرون هستند همین‌ طورند؛ این‌چنین نیست که من غذای زندانی‌ها را خبر بدهم ما اگر بیرون هم بودیم این علم را می‌داشتم؛ آنهایی هم که در بیرون هستند هم ما این علم را داریم من الان می‌دانم که فلان شخص بعد از ظهر چه غذایی می‌خورد این اختصاصی به شما دو نفر و در زندان هم ندارد؛ این یک کلمه فی السجن هم که در آن نیست گرچه در زندانی این گفتگو حاصل شده است اما مقید به سجن نیست که الان اگر از وجود مبارک یوسف سؤال می‌کردند که آن دو نفری که دربانند یا آن دو نفری که در کوی و برزن دارند راه می‌روند ظهر چه می‌خورند؛ این نداند این‌طور نیست اگر وجود مبارک مسیح گفت که ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۹]. این اختصاصی به زید و عمرو ندارد این اختصاصی به سجن و غیر سجن ندارد در آیه هم این نیست که من غذای شما زندانی‌ها را می‌دانم این برای آن است که ثابت بکند نظیر وجود مبارک عیسی که بعدها ظهور می‌کند؟ این‌طور است ما این سبکی‌ایم وقتی این شد می‌شود علم غیب وقتی علم غیب شد دیگر ما سخن از ظن و گمان و امثال ذلک نداریم ما اگر چیزی می‌گوییم علی بینه من ربه، من الله می‌گوییم تا این زمینه‌ای بشود برای پذیرش این زندانی‌ها بعد هم یک قدری این را شفاف‌تر بازگو کرد که ما از دودمان بالأخره نبوت و رسالتیم و اول شرک را زدودیم بعد توحید را پذیرفتیم آن صفات سلبی ما همان لا اله الا الله است آن صفات اثباتی ما همان الا الله است آن لا اله ناظر به سلب آن صفات است الوهیت و ربوبیت ما سوی را نفی کردیم آن الا الله عبارت است از صفات اثباتی ماست و اگر احیاناً این جریان نفی شرک جزء امور اثباتی قرار گرفت و در بحث دیروز به عنوان صفت ثبوتی ذکر شد برای اینکه نفی شرک در حقیقت نفی در نفی است شرک یک امر عدمی برهان ناپذیر است در قرآن دارد. اصلاً شرک برهان نمی‌پذیرد چون یک امر عدمی است و معدوم است و محال بالذات است برهان دلیل نمی‌پذیرد که کسی دلیل بیاورد. بر حقانیت شرک فرمود ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا[۱۰]. فانّما جزایش و جوابش است ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی ادعا کند دو دو تا پنج‌تاست که دلیل ندارد وصف لازم شرک است شرک برهان ناپذیر است برای اینکه ممتنع بالذات است؛ معدوم است شما دلیل بیاورید بر حقانیت چه بر ثبوت چه ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ [۱۱] که ﴿لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ [۱۲] که این ﴿لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ این جمله صفت الهاً آخر است؛ خب بنابراین شرک می‌شود امر سلبی نفی شرک می‌شود امر ثبوتی وقتی که امر سلبی شد امر عدمی شد نفی این می‌شود امر ثبوتی لذا در بحث دیروز، ﴿يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍدر کنار وصف ثبوتی ذکر شده است و اگر نه ظاهرش را بگیریم که ظاهر این نفی است ما حق نداریم یا برای ما نیست این می‌خورد به صدر جمله که خب بله برهان چه نقلی چه عقلی برهان است و نقل هم باید به عقل تکیه کند اگر نقل به عقل»[۱۳]
۲. حجت الاسلام و المسلمین جعفری؛
حجت الاسلام و المسلمین یعقوب جعفری در کتاب «تفسیر کوثر» در این‌باره گفته‌ است:

«در پاسخ آن دو جوان، یوسف یك شیوه تربیتى خاصى را به كار برد و آن اینكه چون آنها را آماده شنیدن سخنان خود یافت، از فرصت استفاده كرد و پیش از بیان تعبیر آنها، آنان را به سوى توحید دعوت كرد. معلوم است كه در چنین شرایطى، سخن گوینده در شنونده تأثیر بیشترى دارد و جالب اینكه قبل از بیان هر مطلبى، به آنان گفت: پیش از آنكه غذایى براى شما آورده شود، تعبیر خواب شما را خواهم گفت. این سخن براى آن بود كه آنها در شنیدن تعبیر خوابشان عجله نكنند و فرصت براى گفتن حقایق فراهم گردد. (...) منظور از طعام، همان جیره روزانه و منظور از تأویله تعبیر خواب آنهاست ولى برخى از مفسران گفته‌اند كه منظور یوسف این بود كه پیش از آنكه طعامى براى شما آورده شود، من مى‌توانم مشخصات آن را براى شما بگویم و در واقع یوسف مى‌خواست از غیب دانى و علم سرشار خود به آنها خبر دهد تا براى شنیدن مطالب او، بیشتر رغبت كنند. طبق این قول منظور از تأویله بیان صفت براى غذا و كیفیت آن است. ولى آنچه با سیاق آیه مناسب‌تر است این است كه تأویل را به همان تعبیر معنا كنیم چون عین این كلمه (تأویله) در آیه قبلى هم آمده و بدون شك در آنجا به معناى تعبیر خواب است. به هر حال یوسف پس از ذكر این مطلب، براى اینكه توجه آنها را بیشتر به سوى خود جلب كند، گفت: اینكه من از تعبیر خواب شما خبر خواهم داد، از چیزهایى است كه پروردگارم به من یاد داده است و از روى كهانت و نجوم و علوم بشرى نیست. (...).

پس از آنكه یوسف آن دو نفر هم زندانى خود را به سوى توحید دعوت كرد، به پرسش آنها درباره خواب‌هایى كه دیده بودند پاسخ داد. یوسف گفت: اى دو رفیق زندانى من! اما یكى از شما به آقا و سرور خود شراب مى‌نوشاند و ساقى او مى‌شود. این همان كسى بود كه در خواب دیده بود براى درست كردن شراب، انگور مى‌فشارد. او پیش از آنكه به زندان بیفتد ساقى پادشاه بود و طبق این تعبیر كه یوسف كرد، او از زندان آزاد مى‌شد و دوباره ساقى پادشاه مى‌گشت. و اما دیگرى، یعنى همان كسى كه در خواب دیده بود كه بالاى سرش نانى را حمل مى‌كند و پرندگان از آن مى‌خورند، تعبیر خواب او چنین است كه او را بر دار مى‌زنند و پرندگان از گوشت سر او مى‌خورند. این همان كسى بود كه پیش از افتادن به زندان، مسئول تهیه غذاى پادشاه و آشپز او بود. این دو نفر متهم بودند كه در غذاى پادشاه سمّ ریخته‌اند و قصد كشتن پادشاه را داشتند. پس از تحقیق، بى گناهى ساقى و مجرم بودن آشپز معلوم شد و لذا ساقى بار دیگر به كار گمارده شد و آشپز را بر دار زدند و مرغان هوا با منقارهاى خود از كاسه سر او خوردند. یوسف پس از تعبیر خواب این دو نفر گفت: آنچه شما درباره آن از من نظر مى‌خواستید انجام یافت، یعنى آنچه من گفتم تقدیر حتمى شماست و چاره‌اى جز آن نیست. یوسف این جمله را براى آن گفت كه آشپز پس از شنیدن تعبیر خواب خود، از ترس گفت من شوخى مى‌كردم و اصلا چنین خوابى را ندیده بودم ولى یوسف به او خاطر نشان كرد كه تقدیر او چنین رقم زده شده و جاى برگشت وجود ندارد. از این تعبیر معلوم مى‌شود كه سخن یوسف درباره آنها تنها یك تعبیر خواب معمولى كه ناشى تأویل و تفسیر و از روى حدس و گمان باشد، نبود؛ بلكه از طریق وحى و از باب علم غیب بود كه خدا او را یاد داده بود».[۱۴]
۳. خانم دکتر رضاداد (استاد دانشگاه فرهنگیان).
خانم دکتر علیه رضاداد در مقاله «علم به تأویل آیات قرآن کریم و ائمه معصومین انحصار یا عدم انحصار؟» در این‌باره گفته‌ است:

«﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۱۵] در این آیه شریفه، عنصر تأویل از جنس تعلیم الهی و معلم آن مستقیما ذات اقدس خداوند معرفی شده است. بدین معنا که پروردگار متعال در پی ارتقاء رتبت و منزلت جناب یوسف و اجتباء و اصطفای آن گرامی، جوهر تأویل رؤیا را به وی آموخته و از این رهگذر، نعمت خویش را بر او تمام و تکمیل فرموده است. همین مضمون در آیۀ بیست و یکم سورۀ یوسف، دیگر بار تأکید شده است: ﴿وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ [۱۶]

ملاحظه می‌شود که در این آیه کریمه نیز، مزیت و خصیصه تأویل، به عنوان رهاورد تعلیم مستقیم خداوند نام برده شده و در واقع، همان اعطای دانش و افاضۀ فیض علمی است که از جانب حضرت حق نسبت به بندگان برگزیده خویش فیضان می‌یابد. این حقیقت غیر قابل انکار، از دو نص دیگر قرآن کریم به وضوح استفاده می‌شود که نخستین آنها آیۀ سی و هفتم و دومین مورد آیۀ یکصد و یکم سورۀ مبارکۀ یوسف می‌باشد.

در نص اول حضرت یوسف (ع) به یاران هم بند خود که از او خواسته بودند وقایعی را که در عالم رؤیا دیده بودند تعبیر کند می‌فرماید: ﴿قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۱۷]. جمله ﴿ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي در این فقره شریف، بر این واقعیت دلالت می کند که کمال تأویل از نوع تعلیم ذات مقدس ربوبی است که ﴿يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ [۱۸]

در نص دوم نیز جناب یوسف خداوند متعال را مخاطب ساخته، احراز مقام سلطنت و توانایی خویش در تأویل رؤیا را عطای خداوند سبحان به شمار آورده و گفته است: {{متن قرآنرَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ}} [۱۹]

همنوایی و موافقت ظاهری و معنوی این چهار آیۀ کریمه، مؤید این مطلب است که گوهر تأویل موهبتی است که از ناحیۀ خداوند و به ارادۀ بالغه او به هر یک از بندگان برگزیده‌اش اعطا می‌گردد»[۲۰].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)
  2. آیا آیه ۹۴ سوره توبه علم غیب پیامبر را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۷۵ سوره حجر که سخن از متوسمین آورده درباره علم غیب غیر خداست؟ (پرسش)
  4. آیا آیه ۱۰۵ سوره توبه علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  5. آیا آیه ۴۴ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  6. آیا آیه ۴۹ سوره هود علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا آیه ۱۰۲ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  8. آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  9. آیا آیه ۲۵۵ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۴۹ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  11. آیا آیه ۳ و ۴ سوره تحریم علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  12. آیا آیه ۱۴ سوره بقره علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۱۱۹ و ۱۲۰ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۸۹ سوره نساء علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۱ سوره منافقون علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۲۷ سوره فتح علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۲ تا ۴ سوره روم علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۱ تا ۵ سوره مسد علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۴۹ سوره عنکبوت علم غیب امامان را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۶ سوره صف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۲۲ تا ۲۴ سوره تکویر علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۴۰ سوره نمل علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۱۶ سوره نمل علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۶۵ سوره کهف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۱۰۱ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۴۱ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۴۷ تا ۴۹ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۶ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۹۳ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۶۴ سوره هود علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۲۶ و ۲۷ سوره نوح علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۱۸ و ۱۹ سوره نمل علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۴۳ سوره رعد علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

  1. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  2. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  3. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  4. با وجود آیاتی که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  5. چگونه آیات نافی علم غیب از غیر خدا با آیات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  6. آیاتی که مخالفان علم غیب پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  7. آیا روایاتی وجود دارند که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند؟ (پرسش)
  8. چگونه روایات نافی علم غیب از غیر خدا با روایات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  9. دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  10. دلیل قرآنی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  11. دلیل حدیثی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  12. شاهد تاریخی بر علم غیب پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  13. آیا پیامبران اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  14. بر فرض اثبات علم غیب پیامبران علم غیب امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  15. دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  16. دلیل قرآنی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  17. دلیل حدیثی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  18. شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  19. آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  20. چرا امامان علم غیب خود را انکار می‌کردند؟ (پرسش)
  21. نشانه وجود علم غیب نزد معصوم چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف آیه۹.
  2. این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم؛ سوره آل عمران، آیه ۴۴؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  3. این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ سوره هود، آیه ۴۹.
  4. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۷.
  5. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  6. خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ سوره یوسف، آیه ۳۷.
  7. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱۸، ص ۲۹۰
  8. خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم؛ سوره یوسف، آیه: ۳۷.
  9. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت.
  10. و هرکس با خدا معبودی دیگری را بخواند، هیچ دلیلی بر آن ندارد، سوره مومنون آیه۱۱۷.
  11. و هر کس با خداوند خدایی دیگر به پرستش بخواند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۱۷.
  12. برهانی بر آن ندارد؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۱۷.
  13. بنیاد علمی فرهنگی هاد
  14. تفسیر کوثر
  15. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه: ۶.
  16. و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه: ۲۱.
  17. (یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام؛ سوره یوسف، آیه: ۳۷.
  18. آن را به هر کس از بندگانش بخواهد، می‌رساند؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۷.
  19. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۱.
  20. پایگاه تخصصی معارف اهل بیت