حدیث غدیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] {{پایان}} {{پایان}} == منابع == {{منابع}} +]] {{پایان مدخلهای وابسته}} == منابع == {{منابع}})) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حدیث غدیر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حدیث غدیر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | ||
== | ==تواتر حدیث غدیر== | ||
[[حدیث غدیر]] از احادیثی است که [[محدثان]] و مورخان [[اسلامی]] ـ اعم از [[شیعه]] و [[اهلسنت]] ـ به صورت [[متواتر]] آن را [[روایت]] کردهاند. [[متواتر بودن]] حدیث غدیر، متقضای [[قوانین]] طبیعتی است، زیرا [[پیامبر]]{{صل}} آن را در میان انبوه مسلمانانی که با او در [[حجة الوداع]] شرکت کرده بودند در [[غدیر خم]] ایراد کرد. شرایط ایراد آن [[خطبه]] به گونهای بود که [[حاجیان]] پس از بازگشت از [[سفر]] [[حج]] به [[وطن]] خود آن را برای دیگران بازگو میکردند، زیرا پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد تا کسانی که از غدیر خم گذشته بودند بازگردند و کسانی که عقبتر بودند برسند، آنگاه آنان را برای [[اقامه نماز]] [[جماعت]] فراخواند و در آن هوای بسیار گرم، [[خطبه غدیر]] را ایراد کرد و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را برای آنان [[اعلان]] کرد و از آنان خواست تا با او [[بیعت]] کنند و به وی تهنیت گویند. | |||
طبیعی است که چنین حادثهای توجه حاضران در [[غدیر]] را به خود جلب کرده است و در بازگشت از سفر از آن به عنوان خاطرهای مهم برای دیگران سخن گفتهاند. بنابراین مقتضای [[قوانین طبیعی]] و [[فطری]]، این است که حدیث غدیر توسط صدها نفر از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] شده باشد و پس از آنان نیز صدها نفر از [[تابعین]] و سایر [[مسلمانان]] آن را نقل کرده باشند. اگر جز این باشد عاملی بشری در آن دخالت کرده و از نقل گسترده آن جلوگیری کرده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۸۴.</ref> | طبیعی است که چنین حادثهای توجه حاضران در [[غدیر]] را به خود جلب کرده است و در بازگشت از سفر از آن به عنوان خاطرهای مهم برای دیگران سخن گفتهاند. بنابراین مقتضای [[قوانین طبیعی]] و [[فطری]]، این است که حدیث غدیر توسط صدها نفر از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] شده باشد و پس از آنان نیز صدها نفر از [[تابعین]] و سایر [[مسلمانان]] آن را نقل کرده باشند. اگر جز این باشد عاملی بشری در آن دخالت کرده و از نقل گسترده آن جلوگیری کرده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۸۴.</ref> | ||
===معیار [[حدیث متواتر]]=== | ===معیار [[حدیث متواتر]]=== | ||
اقوال درباره معیار حدیث متواتر از نظر تعداد ناقلان، مختلف است. برخی اصولاً تعداد خاصی را برای [[راویان]] شرط ندانسته و گفتهاند: حدیث متواتر، آن است که تعداد و شرایط راویان آن به گونهای باشد که احتمال تبانی در [[جعل حدیث]] داده نشود و به [[درستی]] آن [[اطمینان]] حاصل شود<ref>ابنحجر عسقلانی گفته است: “در خبر متواتر، عدد معینی شرط نیست، بلکه آنچه مفید علم باشد کافی است” (فتح الباری، ج۱، ص۱۷۷). شوکانی نیز گفته است خبر متواتر، خبر کسانی است که کثرت آنها به حدی است که از گفته آنها علم حاصل میشود (ارشاد الفحول الی تحقیق الحق فی علم الاصول، ج۱، ص۱۲۸، دارالکتاب العربی). بدرالدین زرکشی گفته است: “خبر متواتر، خبر گروه بسیاری از چیز محسوسی است که توافق آنان بر کذب ممتنع است” (البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۳، ص۲۹۶)؛ ملاعلی قاری گفته است: “تواتر، تعداد معینی ندارد، بلکه تعداد ناقلان به قدری است که عادتا تبانی آنها بر کذب ممکن نیست” (شرح نخبة الفکر فی مصطلحات اهل الاثر، ج۱، ص۱۶۳).</ref>، اما برخی گفتهاند [[حدیثی]] را که ده نفر [[روایت]] کنند [[متواتر]] است، چنان که [[سیوطی]] در این باره گفته است: | اقوال درباره معیار حدیث متواتر از نظر تعداد ناقلان، مختلف است. برخی اصولاً تعداد خاصی را برای [[راویان]] شرط ندانسته و گفتهاند: حدیث متواتر، آن است که تعداد و شرایط راویان آن به گونهای باشد که احتمال تبانی در [[جعل حدیث]] داده نشود و به [[درستی]] آن [[اطمینان]] حاصل شود<ref>ابنحجر عسقلانی گفته است: “در خبر متواتر، عدد معینی شرط نیست، بلکه آنچه مفید علم باشد کافی است” (فتح الباری، ج۱، ص۱۷۷). شوکانی نیز گفته است خبر متواتر، خبر کسانی است که کثرت آنها به حدی است که از گفته آنها علم حاصل میشود (ارشاد الفحول الی تحقیق الحق فی علم الاصول، ج۱، ص۱۲۸، دارالکتاب العربی). بدرالدین زرکشی گفته است: “خبر متواتر، خبر گروه بسیاری از چیز محسوسی است که توافق آنان بر کذب ممتنع است” (البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۳، ص۲۹۶)؛ ملاعلی قاری گفته است: “تواتر، تعداد معینی ندارد، بلکه تعداد ناقلان به قدری است که عادتا تبانی آنها بر کذب ممکن نیست” (شرح نخبة الفکر فی مصطلحات اهل الاثر، ج۱، ص۱۶۳).</ref>، اما برخی گفتهاند [[حدیثی]] را که ده نفر [[روایت]] کنند [[متواتر]] است، چنان که [[سیوطی]] در این باره گفته است: {{عربی|و ما رواه عدد جم یجب احالة اجتماعهم [[علی]] الکذب فالمتواتر و [[قوم]] حددوا بعشره و هو لدی أجود}}<ref>ألفیة السیوطی فی علم الحدیث، ص۴۶.</ref>، مطلبی را که تعداد زیادی روایت کردهاند که اجتماعشان بر [[کذب]] محال است متواتر است، و گروهی آن را به ده [[راوی]] تحدید کردهاند، و این قول از نظر من پسندیدهتر است. | ||
{{عربی|و ما رواه عدد جم یجب احالة اجتماعهم [[علی]] الکذب فالمتواتر و [[قوم]] حددوا بعشره و هو لدی أجود}}<ref>ألفیة السیوطی فی علم الحدیث، ص۴۶.</ref> | |||
مطلبی را که تعداد زیادی روایت کردهاند که اجتماعشان بر [[کذب]] محال است متواتر است، و گروهی آن را به ده [[راوی]] تحدید کردهاند، و این قول از نظر من پسندیدهتر است. | |||
ابنحجر عسقلانی [[حدیث]] {{متن حدیث|تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}} را که [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به [[عمار]] فرمود و از طریق عمار، [[عثمان]]، [[ابنمسعود]]، [[حذیفه]]، [[ابنعباس]] و برخی دیگر روایت شده، متواتر دانسته است<ref>{{عربی|تواترت الروایات به، روی ذلک عن عمار و عثمان و ابنمسعود و حذیفة و ابنعباس فی آخرین}}. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۳، شماره ۴۹۸۷.</ref>. | ابنحجر عسقلانی [[حدیث]] {{متن حدیث|تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}} را که [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به [[عمار]] فرمود و از طریق عمار، [[عثمان]]، [[ابنمسعود]]، [[حذیفه]]، [[ابنعباس]] و برخی دیگر روایت شده، متواتر دانسته است<ref>{{عربی|تواترت الروایات به، روی ذلک عن عمار و عثمان و ابنمسعود و حذیفة و ابنعباس فی آخرین}}. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۳، شماره ۴۹۸۷.</ref>. | ||
ابنکثیر درباره حدیثی که علی{{ع}} از پیامبر{{صل}} روایت کرده و [[دوازده نفر]] آن را از علی{{ع}} روایت کردهاند، گفته است: چنین حدیثی متواتر است<ref>{{عربی|رواه علی عن النبی{{صل}} و یرویه عن علی اثنا عشر رجلاً، و مثل هذا یبلغ حد التواتر}}. البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۲۱. حوادث سال ۳۷ ق.</ref>. | ابنکثیر درباره حدیثی که علی{{ع}} از پیامبر{{صل}} روایت کرده و [[دوازده نفر]] آن را از علی{{ع}} روایت کردهاند، گفته است: چنین حدیثی متواتر است<ref>{{عربی|رواه علی عن النبی{{صل}} و یرویه عن علی اثنا عشر رجلاً، و مثل هذا یبلغ حد التواتر}}. البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۲۱. حوادث سال ۳۷ ق.</ref>. | ||
ابنحجر مکی، حدیث مربوط به [[نماز]] [[ابوبکر]] را که از هشت نفر از [[صحابه]] روایت شده، متواتر دانسته است<ref>{{عربی|و اعلم أن هذا الحدیث متواتر، فانه ورود من حدیث عایشه و ابنمسعود و ابنعباس و ابنعمر و عبدالله بن زمعه و ابیسعید و علی بن ابی طالب و حفصة}}. الصواعق المحرقه، ص۳۲ باب اول، فصل سوم، احادیث خلافت ابوبکر، حدیث هفتم.</ref>. | ابنحجر مکی، حدیث مربوط به [[نماز]] [[ابوبکر]] را که از هشت نفر از [[صحابه]] روایت شده، متواتر دانسته است<ref>{{عربی|و اعلم أن هذا الحدیث متواتر، فانه ورود من حدیث عایشه و ابنمسعود و ابنعباس و ابنعمر و عبدالله بن زمعه و ابیسعید و علی بن ابی طالب و حفصة}}. الصواعق المحرقه، ص۳۲ باب اول، فصل سوم، احادیث خلافت ابوبکر، حدیث هفتم.</ref>. | ||
[[ابنحزم]] [[حدیث]] {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ}} را [[متواتر]] دانسته و گفته است: “آن را [[انس بن مالک]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[معاویه]] [[روایت]] کردهاند، و معنای آن را [[جابر بن عبدالله]] و [[جابر بن سمره]] و [[عباده بن صامت]] روایت کردهاند”<ref>الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۹.</ref>. (مجموعاً شش نفر). | [[ابنحزم]] [[حدیث]] {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ}} را [[متواتر]] دانسته و گفته است: “آن را [[انس بن مالک]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[معاویه]] [[روایت]] کردهاند، و معنای آن را [[جابر بن عبدالله]] و [[جابر بن سمره]] و [[عباده بن صامت]] روایت کردهاند”<ref>الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۹.</ref>. (مجموعاً شش نفر). | ||
خط ۴۰: | خط ۲۴: | ||
===[[تواتر حدیث غدیر]] از نگاه [[عالمان]] [[اهلسنت]]=== | ===[[تواتر حدیث غدیر]] از نگاه [[عالمان]] [[اهلسنت]]=== | ||
[[حدیث غدیر]] را [[احمد بن حنبل]] از [[چهل]] طریق، [[ابنجریر طبری]] از هفتاد و چند طریق، جزری مقری از هشتاد طریق، ابنعقده از ۱۰۵ طریق، [[ابوسعید سجستانی]] از ۱۲۰ طریق و [[ابوبکر جعابی]] از ۱۲۵ طریق [[نقل]] کردهاند<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴، پاورقی چاپ دوم.</ref>. با این حال، اقوال عالمان اهلسنت در این باره مختلف است. | [[حدیث غدیر]] را [[احمد بن حنبل]] از [[چهل]] طریق، [[ابنجریر طبری]] از هفتاد و چند طریق، جزری مقری از هشتاد طریق، ابنعقده از ۱۰۵ طریق، [[ابوسعید سجستانی]] از ۱۲۰ طریق و [[ابوبکر جعابی]] از ۱۲۵ طریق [[نقل]] کردهاند<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴، پاورقی چاپ دوم.</ref>. با این حال، اقوال عالمان اهلسنت در این باره مختلف است. | ||
[[اکثریت]] [[قاطع]] عالمان اهلسنت حدیث غدیر را معتبر و غیر قابل تردید دانسته، و برخی از آنان آن را متواتر یا [[مستفیض]]، و برخی دیگر آن را صحیح شمردهاند. | [[اکثریت]] [[قاطع]] عالمان اهلسنت حدیث غدیر را معتبر و غیر قابل تردید دانسته، و برخی از آنان آن را متواتر یا [[مستفیض]]، و برخی دیگر آن را صحیح شمردهاند. | ||
'''حدیث غدیر متواتر است''': | |||
#[[شمسالدین ذهبی شافعی]] (متوفای ۷۴۸ق) در تلخیص المستدرک، طرق مختلف حدیث غدیر را ذکر کرده و بسیاری از آنها را صحیح دانسته و گفته است: صدر حدیث {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} متواتر است و من به صدور آن از [[پیامبر]]{{صل}} [[یقین]] دارم، و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ}} نیز سندش [[قوی]] است”. این سخن وی را [[آلوسی]]<ref>روح المعانی، ج۱، ص۱۹۵.</ref> و ابنکثیر<ref>البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸، حوادث سال ۱۰ ق.</ref> نقل کردهاند. | #[[شمسالدین ذهبی شافعی]] (متوفای ۷۴۸ق) در تلخیص المستدرک، طرق مختلف حدیث غدیر را ذکر کرده و بسیاری از آنها را صحیح دانسته و گفته است: صدر حدیث {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} متواتر است و من به صدور آن از [[پیامبر]]{{صل}} [[یقین]] دارم، و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ}} نیز سندش [[قوی]] است”. این سخن وی را [[آلوسی]]<ref>روح المعانی، ج۱، ص۱۹۵.</ref> و ابنکثیر<ref>البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸، حوادث سال ۱۰ ق.</ref> نقل کردهاند. | ||
#[[شمسالدین جزری شافعی]] (متوفای ۸۳۳ق) حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت کرده و رساله اسنی المطالب را در این باره نوشته و گفته است: این حدیث به صورت [[متواتر]] از [[پیامبر]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده است<ref>اسنی المطالب، ص۴۸؛ الغدیر، ج۱، ص۵۵۰.</ref>. | #[[شمسالدین جزری شافعی]] (متوفای ۸۳۳ق) حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت کرده و رساله اسنی المطالب را در این باره نوشته و گفته است: این حدیث به صورت [[متواتر]] از [[پیامبر]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده است<ref>اسنی المطالب، ص۴۸؛ الغدیر، ج۱، ص۵۵۰.</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۳۸: | ||
#شیخ [[محمد صدر العالم]] در معارج العلی فی [[مناقب]] [[المرتضی]] آن را متواتر دانسته است<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۶۲.</ref>. | #شیخ [[محمد صدر العالم]] در معارج العلی فی [[مناقب]] [[المرتضی]] آن را متواتر دانسته است<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۶۲.</ref>. | ||
'''حدیث غدیر صحیح است''': | |||
#[[حافظ ابوعیسی ترمذی]] (متوفای ۲۷۹ق) پس از ذکر حدیث غدیر گفته است: {{عربی|هذا حدیث حسن صحیح}}؛ این [[حدیثی]] [[حسن]] و صحیح است”<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۵۹۱، حدیث ۳۷۱۳.</ref>. | #[[حافظ ابوعیسی ترمذی]] (متوفای ۲۷۹ق) پس از ذکر حدیث غدیر گفته است: {{عربی|هذا حدیث حسن صحیح}}؛ این [[حدیثی]] [[حسن]] و صحیح است”<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۵۹۱، حدیث ۳۷۱۳.</ref>. | ||
#[[حافظ ابوجعفر طحاوی]] (متوفای ۳۲۱ق) پس از [[نقل]] حدیث غدیر گفته است: {{عربی|هذا الحدیث صحیح الإسناد و لا طعن لأحد فی رواته}}؛ این حدیث از نظر [[سند صحیح]] است و بر هیچیک از [[راویان]] آن اشکالی وارد نیست”<ref>مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸.</ref>. | #[[حافظ ابوجعفر طحاوی]] (متوفای ۳۲۱ق) پس از [[نقل]] حدیث غدیر گفته است: {{عربی|هذا الحدیث صحیح الإسناد و لا طعن لأحد فی رواته}}؛ این حدیث از نظر [[سند صحیح]] است و بر هیچیک از [[راویان]] آن اشکالی وارد نیست”<ref>مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸.</ref>. | ||
خط ۷۰: | خط ۵۶: | ||
#[[ناصرالدین آلبانی]] گفته است: “هر دو بخش [[حدیث غدیر]]<ref>مقصود جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} است.</ref> صحیح است، بلکه بخش اول آن [[متواتر]] است”<ref>سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۲۰۲، حدیث ۲۹۸۲.</ref>. | #[[ناصرالدین آلبانی]] گفته است: “هر دو بخش [[حدیث غدیر]]<ref>مقصود جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} است.</ref> صحیح است، بلکه بخش اول آن [[متواتر]] است”<ref>سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۲۰۲، حدیث ۲۹۸۲.</ref>. | ||
'''حدیث غدیر، مشهور و [[مستفیض]] است''': | |||
[[ابن ابیالحدید معتزلی]](متوفای ۶۵۵ق) گفته است: “حدیث [[غدیر]]، یکی از [[روایات]] شایع در [[فضایل امیرالمؤمنین]]{{ع}} است”<ref>سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۶۷، شرح خطبه ۷۳.</ref> و در جای دیگری گفته است: “در اینجا روایاتی را بازگو میکنیم که به صورت مستفیض درباره [[احتجاج امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[اصحاب شورا]] [[نقل]] شده است”، سپس حدیث غدیر را نقل کرده است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۶۶، شرح خطبه ۱۵۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۸۶.</ref> | [[ابن ابیالحدید معتزلی]](متوفای ۶۵۵ق) گفته است: “حدیث [[غدیر]]، یکی از [[روایات]] شایع در [[فضایل امیرالمؤمنین]]{{ع}} است”<ref>سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۶۷، شرح خطبه ۷۳.</ref> و در جای دیگری گفته است: “در اینجا روایاتی را بازگو میکنیم که به صورت مستفیض درباره [[احتجاج امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[اصحاب شورا]] [[نقل]] شده است”، سپس حدیث غدیر را نقل کرده است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۶۶، شرح خطبه ۱۵۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۸۶.</ref> | ||
===[[تواتر حدیث غدیر]] در [[منابع شیعه]]=== | ===[[تواتر حدیث غدیر]] در [[منابع شیعه]]=== | ||
حدیث غدیر در منابع شیعه به صورت متواتر [[روایت]] شده است. [[محدثان]] [[شیعه]]، این حدیث را هم از [[امامان]] [[اهلبیت]]{{عم}} و هم از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} روایت کردهاند. صحابهای که محدثان شیعه، حدیث غدیر را از آنان نقل کردهاند، علاوه بر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[فاطمه زهرا]]{{س}}، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}}، عبارتاند از: [[زید بن ارقم]]، [[ابوسعید خدری]]، [[انس بن مالک]]، [[ابوذر]]، [[ابولیلی]]، [[ابوالطفیل]]، [[حذیفه بن الیمان]]، [[کعب بن عجره]]، [[ابوهریره]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[حذیفه بن اسید غفاری]]، [[جابر بن عبدالله انصاری]] و [[عمرو]] ذی مرّ. | حدیث غدیر در منابع شیعه به صورت متواتر [[روایت]] شده است. [[محدثان]] [[شیعه]]، این حدیث را هم از [[امامان]] [[اهلبیت]]{{عم}} و هم از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} روایت کردهاند. صحابهای که محدثان شیعه، حدیث غدیر را از آنان نقل کردهاند، علاوه بر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[فاطمه زهرا]]{{س}}، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}}، عبارتاند از: [[زید بن ارقم]]، [[ابوسعید خدری]]، [[انس بن مالک]]، [[ابوذر]]، [[ابولیلی]]، [[ابوالطفیل]]، [[حذیفه بن الیمان]]، [[کعب بن عجره]]، [[ابوهریره]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[حذیفه بن اسید غفاری]]، [[جابر بن عبدالله انصاری]] و [[عمرو]] ذی مرّ. | ||
بیشترین روایات غدیر در مجامع [[روایی]] شیعه از امامان اهلبیت{{عم}} و بیشتر از [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده است. [[سید هاشم بحرانی]] در غایه المرام بیش از [[چهل]] [[روایت]] را درباره [[غدیر]] از [[محدثان]] [[شیعه]] مانند [[ثقه]] الاسلام [[کلینی]]، [[شیخ صدوق]]، [[شیخ طوسی]]، [[فرات بن ابراهیم]] و دیگران نقل کرده است<ref>ر.ک: غایة المرام، ج۱، ص۳۰۵-۳۴۲.</ref>. | بیشترین روایات غدیر در مجامع [[روایی]] شیعه از امامان اهلبیت{{عم}} و بیشتر از [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده است. [[سید هاشم بحرانی]] در غایه المرام بیش از [[چهل]] [[روایت]] را درباره [[غدیر]] از [[محدثان]] [[شیعه]] مانند [[ثقه]] الاسلام [[کلینی]]، [[شیخ صدوق]]، [[شیخ طوسی]]، [[فرات بن ابراهیم]] و دیگران نقل کرده است<ref>ر.ک: غایة المرام، ج۱، ص۳۰۵-۳۴۲.</ref>. | ||
[[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]] بیش از یکصد [[حدیث]] را در [[ارتباط]] با [[واقعه غدیر]] روایت کرده که بیشتر آنها از طریق شیعه روایت شده است<ref>ر.ک: بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۲۳۵.</ref>. | [[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]] بیش از یکصد [[حدیث]] را در [[ارتباط]] با [[واقعه غدیر]] روایت کرده که بیشتر آنها از طریق شیعه روایت شده است<ref>ر.ک: بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۲۳۵.</ref>. | ||
عدهای از [[اصحاب ائمه]]{{ع}} که [[حدیث غدیر]] را روایت کردهاند عبارتاند از: ۱. [[محمد بن مسلم]]؛ ۲. [[عبدالله بن سنان]]؛ ۳. [[زراره]]؛ ۴. [[فضیل بن یسار]]؛ ۵. [[بکیر بن اعین]]: ۶. [[برید بن معاویه]]؛ ۷. [[حسن]] بن [[راشد]]؛ ۸. [[ابان بن تغلب]]؛ ۹. [[عبدالله فضل هاشمی]]؛ ۱۰. [[سدیر صیرفی]]؛ ۱۱. [[معاویه بن عمار]]؛ ۱۲. [[عطیه عوفی]]؛ ۱۳. [[زید شحام]]؛ ۱۶. [[ابوبصیر]]؛ ۱۵. [[علقمه بن محمد حضرمی]]؛ ۱۱. [[معلی بن خنیس]]؛ ۱۷. [[داود بن سلیمان]]؛ ۱۸. [[احمد بن ابینصر بزنطی]]؛ ۱۹. [[عبدالعزیز بن مسلم]]؛ ۲۰. [[مفضل بن عمر]]؛ ۲۱. [[صفوان جمال]]؛ ۲۲. [[محمد خزاعی]]؛ ۲۳. [[حسن بن عبدالله رازی]]؛ ۲۴. [[عمر بن یزید]]؛ ۲۵. [[فرات بن احمد]]؛ ۲۶. [[زید بن هلالی]]؛ ۲۷. [[اسحاق بن اسماعیل نیشابوری]]؛ ۲۸. [[محمد بن اسحاق]]؛ ۲۹. [[سلیم بن قیس هلالی]]؛ ۳۰. [[ابراهیم بن محمد بن اسحاق]] و.... | |||
عدهای از [[اصحاب ائمه]]{{ع}} که [[حدیث غدیر]] را روایت کردهاند عبارتاند از: ۱. [[محمد بن مسلم]]؛ ۲. [[عبدالله بن سنان]]؛ ۳. [[زراره]]؛ ۴. [[فضیل بن یسار]]؛ ۵. [[بکیر بن اعین]]: ۶. [[برید بن معاویه]]؛ ۷. [[حسن]] بن [[راشد]]؛ ۸. [[ابان بن تغلب]]؛ ۹. [[عبدالله فضل هاشمی]]؛ ۱۰. [[سدیر صیرفی]]؛ ۱۱. [[معاویه بن عمار]]؛ ۱۲. [[عطیه عوفی]]؛ ۱۳. [[زید شحام]]؛ ۱۶. [[ابوبصیر]]؛ ۱۵. [[علقمه بن محمد حضرمی]]؛ ۱۱. [[معلی بن خنیس]]؛ ۱۷. [[داود بن سلیمان]]؛ ۱۸. [[احمد بن ابینصر بزنطی]]؛ ۱۹. [[عبدالعزیز بن مسلم]]؛ ۲۰. [[مفضل بن عمر]]؛ ۲۱. [[صفوان جمال]]؛ ۲۲. [[محمد خزاعی]]؛ ۲۳. [[حسن بن عبدالله رازی]]؛ ۲۴. [[عمر بن یزید]]؛ ۲۵. [[فرات بن احمد]]؛ ۲۶. [[زید بن هلالی]]؛ ۲۷. [[اسحاق بن اسماعیل نیشابوری]]؛ ۲۸. [[محمد بن اسحاق]]؛ ۲۹. [[سلیم بن قیس هلالی]]؛ ۳۰. [[ابراهیم بن محمد بن اسحاق]] و... . | |||
بسیاری از این [[روایات]] از نظر [[سند]] معتبرند، مضافاً بر اینکه بیشمار بودن تعداد آنها احتمال ساختگی بودن آن را مردود میسازد. بنابراین در اعتبار سند حدیث غدیر از طریق شیعه جای کمترین تردیدی وجود ندارد.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۹۰.</ref> | بسیاری از این [[روایات]] از نظر [[سند]] معتبرند، مضافاً بر اینکه بیشمار بودن تعداد آنها احتمال ساختگی بودن آن را مردود میسازد. بنابراین در اعتبار سند حدیث غدیر از طریق شیعه جای کمترین تردیدی وجود ندارد.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۹۰.</ref> | ||
===سخنان بیاساس=== | ===سخنان بیاساس=== | ||
برخی از [[عالمان]] [[اهلسنت]] درباره حدیث غدیر، سخنان بیپایهای گفتهاند، که به بررسی و نقد آنها میپردازیم. | برخی از [[عالمان]] [[اهلسنت]] درباره حدیث غدیر، سخنان بیپایهای گفتهاند، که به بررسی و نقد آنها میپردازیم. | ||
#برخی اصل حدیث غدیر را به این [[دلیل]] [[انکار]] کردهاند که [[علی]]{{ع}} به [[یمن]] رفته و در [[حجه الوداع]] شرکت نداشت<ref>این شبهه از فخرالدین رازی در کتاب “نهایة العقول” نقل شده است. نفحات الازهار، ج۶، ص۱۲۴.</ref>. محققان در پاسخ گفتهاند: “علی{{ع}} اگر چه به یمن رفته بود، اما از یمن به [[مکه]] رفت و در [[حجه الوداع]] حضور داشت<ref>مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۵؛ المرقاة فی شرح المشکاة، ج۵، ص۵۷۴.</ref>. آمدن [[علی]]{{ع}} از [[یمن]] به [[مکه]] و شرکت در حجه الوداع در [[صحاح]] [[اهلسنت]] [[روایت]] شده است”<ref>صحیح بخاری، ج۲، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۴۰؛ سنن ابنماجه، ج۲، ص۱۰۲۴؛ سنن ابیداوود، ج۲، ص۱۵۸؛ صحیح ترمذی، ج۲، ص۲۱۶؛ سنن نسائی، ج۵، ص۱۵۷.</ref>. | |||
#برخی در صدور بخش اول [[حدیث]] یعنی جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} مناقشه کردهاند، [[تفتازانی]] گفته است: “اکثر [[راویان]]، صدر حدیث را روایت نکردهاند”<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.</ref>. [[محمد محسن کشمیری]] نیز در نجاه المؤمنین گفته است: “محدثان، غیر از [[احمد بن حنبل]]، تنها جزء دوم [[حدیث غدیر]] را روایت کردهاند”<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷۵.</ref>. پیش از این، سخنان [[محدثان]] برجسته اهلسنت را در [[تواتر]] یا صحت بخش اول حدیث غدیر [[نقل]] کردیم، از این جا [[نادرستی]] [[سخن]] تفتازانی و کشمیری روشن میشود. | |||
#برخی صحت بخش دوم حدیث غدیر یعنی جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} را [[انکار]] کردهاند. از آنها ابنتیمیه است که این جمله را [[کذب]] شمرده است<ref>{{عربی|الزیادة اعنی قوله:}} {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...}} {{عربی|کذب}}. منهاج السنة، ج۴، ص۸۵.</ref>. پیش از این سخن [[ابوعبدالله ذهبی]] را در این باره نقل کردیم که گفته است: “این بخش از حدیث، اگر چه [[متواتر]] نیست، ولی [[روایات]] آن از نظر [[سند]] [[قوی]] است”. بسیاری دیگر از محدثان بزرگ اهلسنت نیز صحت آن را مسلم گرفتهاند، همچنین از نظر [[شیعه]] هر دو بخش حدیث غدیر متواتر است. | |||
#[[ابنحزم]] گفته است: “حدیث [[غدیر]] از طریق راویان [[موثق]] نقل نشده است”<ref>الفصل، ج۴، ص۱۴۸.</ref>. سخنانی که پیش از این از محدثان بزرگ اهلسنت درباره تواتر یا [[صحت حدیث غدیر]] نقل کردیم در ابطال سخن ابنحزم کافی است. | |||
#[[آمدی]]، اصل حدیث غدیر و صحت آن را پذیرفته ولی آن را [[خبر واحد]] دانسته است<ref>ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵.</ref>. با توجه به آنچه پیش از این درباره [[تواتر]] و [[استفاضه]] [[حدیث غدیر]] [[نقل]] شد، [[نادرستی]] [[سخن]] [[آمدی]] آشکار است. | |||
#[[رازی]] [[صحت حدیث غدیر]] را به این [[دلیل]] که اکثر [[محدثان]] آن را نقل نکردهاند مورد تردید قرار داده است. وی از [[بخاری]]، مسلم، واقدی و [[ابناسحاق]] به عنوان کسانی که حدیث غدیر را نقل نکردهاند نام برده است<ref>نفحات الازهار، ج۶، ص۱۲۳، به نقل از کتاب “نهایة العقول” رازی.</ref>. [[عضدالدین ایجی]] نیز همین سخن را تکرار کرده است<ref>شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۱.</ref>. اینکه چهار نفر از محدثان مصداق اکثر محدثان باشد، بسیار شگفتآور است. مضافاً بر اینکه نقل نشدن [[حدیثی]] توسط گروهی از محدثان (کم باشند یا زیاد) دلیل بر مردود یا مشکوک بودن [[حدیث]] نیست، آنچه مهم است این است که حدیث از [[طریق صحیح]] [[روایت]] شده باشد. | |||
#گاهی نقل نکردن حدیث غدیر از سوی بخاری و مسلم، دلیل بر بیاعتباری با کماعتباری آن قلمداد شده است. [[تفتازانی]] گفته است: “محققان از [[اهل حدیث]] مانند بخاری، مسلم و واقدی آن را نقل نکردهاند”<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.</ref>. حسامالدین [[سهارنپوری]] نیز در مرافض الروافض به این دلیل که بخاری و مسلم حدیث غدیر را روایت نکردهاند، در آن مناقشه کرده است<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷۷.</ref>. | |||
باید دانست که اگر بخاری و مسلم، حدیثی را نقل نکنند، دلیل بر عدم صحت آن نیست، زیرا بخاری و مسلم، مدعی آن نیستند که همه [[احادیث صحیح]] را نقل کردهاند، بلکه مدعی این هستند که آنچه نقل کردهاند صحیح است. [[دارقطنی]] و دیگران بر بخاری و مسلم اشکال کردهاند چرا برخی از احادیثی که [[سند]] آنها صحیح است را نقل نکردهاند، [[نووی]] در پاسخ آنها گفته است: “این اشکال وارد نیست، زیرا آنان در صدد نقل همه احادیث صحیح نبودهاند”<ref>المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج۱، ص۳۷.</ref>. | باید دانست که اگر بخاری و مسلم، حدیثی را نقل نکنند، دلیل بر عدم صحت آن نیست، زیرا بخاری و مسلم، مدعی آن نیستند که همه [[احادیث صحیح]] را نقل کردهاند، بلکه مدعی این هستند که آنچه نقل کردهاند صحیح است. [[دارقطنی]] و دیگران بر بخاری و مسلم اشکال کردهاند چرا برخی از احادیثی که [[سند]] آنها صحیح است را نقل نکردهاند، [[نووی]] در پاسخ آنها گفته است: “این اشکال وارد نیست، زیرا آنان در صدد نقل همه احادیث صحیح نبودهاند”<ref>المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج۱، ص۳۷.</ref>. | ||
[[قاضی]] کتانی نیز گفته است: “بخاری و مسلم، همه احادیث صحیح را در کتاب خود نقل نکردهاند و اشکال دارقطنی و غیر او بر آنان، به اینکه [[احادیث]] واجد شرایط مورد نظر آنان را [[روایت]] نکردهاند، وارد نیست، زیرا آنان ملتزم نشدهاند که کتابشان همه [[احادیث صحیح]] را در بر داشته باشد؛ [[بخاری]] گفته است: “در کتاب خود غیر از احادیث صحیح را [[نقل]] نکرده و برخی از [[صحاح]] را به [[دلیل]] طولانی شدن رها کردهام”. مسلم نیز گفته است: “همه آنچه را که از نظر من صحیح بوده است نقل نکردهام، بلکه موارد [[اجماعی]] را روایت کردهام” و شاید مقصود او از مورد [[اجماع]] بودن، روایاتی است که از نظر شرایط صحت، مورد اجماع است، نه اینکه خود [[حدیث]] مورد اجماع است، زیرا او احادیثی را نقل کرده است که از نظر متن و [[سند]] مورد [[اختلاف]] است”<ref>المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی، ص۶.</ref>. | [[قاضی]] کتانی نیز گفته است: “بخاری و مسلم، همه احادیث صحیح را در کتاب خود نقل نکردهاند و اشکال دارقطنی و غیر او بر آنان، به اینکه [[احادیث]] واجد شرایط مورد نظر آنان را [[روایت]] نکردهاند، وارد نیست، زیرا آنان ملتزم نشدهاند که کتابشان همه [[احادیث صحیح]] را در بر داشته باشد؛ [[بخاری]] گفته است: “در کتاب خود غیر از احادیث صحیح را [[نقل]] نکرده و برخی از [[صحاح]] را به [[دلیل]] طولانی شدن رها کردهام”. مسلم نیز گفته است: “همه آنچه را که از نظر من صحیح بوده است نقل نکردهام، بلکه موارد [[اجماعی]] را روایت کردهام” و شاید مقصود او از مورد [[اجماع]] بودن، روایاتی است که از نظر شرایط صحت، مورد اجماع است، نه اینکه خود [[حدیث]] مورد اجماع است، زیرا او احادیثی را نقل کرده است که از نظر متن و [[سند]] مورد [[اختلاف]] است”<ref>المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی، ص۶.</ref>. | ||
ابنقیم نیز گفته است: “آیا هرگز بخاری گفته است که هر [[حدیثی]] در کتاب من نیست، [[باطل]] است یا [[حجت]] نیست یا [[ضعیف]] است؟ و چه بسا بخاری به احادیثی [[احتجاج]] کرده است که در کتاب او نیست، و چه بسا حدیثی که در کتاب وی نیست، ولی او آن را صحیح دانسته است”<ref>زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۴، ص۶۰؛ نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۴۶-۲۴۷.</ref>. | ابنقیم نیز گفته است: “آیا هرگز بخاری گفته است که هر [[حدیثی]] در کتاب من نیست، [[باطل]] است یا [[حجت]] نیست یا [[ضعیف]] است؟ و چه بسا بخاری به احادیثی [[احتجاج]] کرده است که در کتاب او نیست، و چه بسا حدیثی که در کتاب وی نیست، ولی او آن را صحیح دانسته است”<ref>زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۴، ص۶۰؛ نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۴۶-۲۴۷.</ref>. | ||
از آنچه گفته شد پاسخ [[شبهه]] عدم نقل [[حدیث غدیر]] توسط واقدی و [[ابناسحاق]] نیز روشن شد. مضافاً بر اینکه عدهای از بزرگان حدیث مانند بخاری، [[احمد]]، ابنمعین، [[ابوحاتم]]، [[نسائی]]، [[دارقطنی]]، ابنعدی، [[ابنجوزی]]، ابنمدینی، ابنراهویه، [[ذهبی]] و دیگران، واقدی را [[جرح]] کردهاند<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۶۲.</ref>. | از آنچه گفته شد پاسخ [[شبهه]] عدم نقل [[حدیث غدیر]] توسط واقدی و [[ابناسحاق]] نیز روشن شد. مضافاً بر اینکه عدهای از بزرگان حدیث مانند بخاری، [[احمد]]، ابنمعین، [[ابوحاتم]]، [[نسائی]]، [[دارقطنی]]، ابنعدی، [[ابنجوزی]]، ابنمدینی، ابنراهویه، [[ذهبی]] و دیگران، واقدی را [[جرح]] کردهاند<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۶۲.</ref>. | ||
شبهه دیگری که فخرالدین [[رازی]] بر [[سند حدیث]] وارد کرده و برخی دیگر نیز آن را تکرار کردهاند این است که ابن ابیداوود، [[ابوحاتم رازی]] و [[جاحظ]]، حدیث غدیر را قدح کردهاند<ref>نفحات الأزهار، ج۶، ص۱۲۳ به نقل از: نهایة العقول رازی؛ شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۱.</ref>. | |||
در پاسخ این شبهه چند نکته را یادآور میشویم: | در پاسخ این شبهه چند نکته را یادآور میشویم: | ||
#[[سخن]] جاحظ به دلیل دیدگاه ناصبیگری او نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ارزش]] [[علمی]] ندارد. [[عبدالعزیز]] [[دهلوی]] گفته است: “جاحظ هم معتزلی است و هم [[ناصبی]] و کتابی دارد که در آن نقایص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را برشمرده است”<ref>نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۶۱ به نقل از: حاشیة تحفه اثناعشریه، مبحث دلایل عقلی بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}}.</ref>. ابنتیمیه نیز درباره [[جاحظ]] گفته است: “بسیاری از مروانیه طرفدار معاویهاند و میگویند [[معاویه]] در [[جنگ با علی]]{{ع}} بر [[حق]] بود و [[علی]] و همراهیان وی بر [[خطا]] بودند. در این باره کتابهایی تألیف شده است که کتاب مروانیه جاحظ از آن جمله است”<ref>منهاج السنة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. مضافاً براینکه توثیق جاحظ نیز نزد [[اصحاب]] [[جرح و تعدیل]] [[ثابت]] نیست. [[ذهبی]] از ثعلب که از [[محدثان]] بزرگ و اساتید [[فقه]]، لغت و [[ادبیات]] است [[نقل]] کرده که گفته است: “جاحظ [[ثقه]] و مورد [[اطمینان]] نیست”<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۴۷.</ref>. | #[[سخن]] جاحظ به دلیل دیدگاه ناصبیگری او نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ارزش]] [[علمی]] ندارد. [[عبدالعزیز]] [[دهلوی]] گفته است: “جاحظ هم معتزلی است و هم [[ناصبی]] و کتابی دارد که در آن نقایص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را برشمرده است”<ref>نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۶۱ به نقل از: حاشیة تحفه اثناعشریه، مبحث دلایل عقلی بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}}.</ref>. ابنتیمیه نیز درباره [[جاحظ]] گفته است: “بسیاری از مروانیه طرفدار معاویهاند و میگویند [[معاویه]] در [[جنگ با علی]]{{ع}} بر [[حق]] بود و [[علی]] و همراهیان وی بر [[خطا]] بودند. در این باره کتابهایی تألیف شده است که کتاب مروانیه جاحظ از آن جمله است”<ref>منهاج السنة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. مضافاً براینکه توثیق جاحظ نیز نزد [[اصحاب]] [[جرح و تعدیل]] [[ثابت]] نیست. [[ذهبی]] از ثعلب که از [[محدثان]] بزرگ و اساتید [[فقه]]، لغت و [[ادبیات]] است [[نقل]] کرده که گفته است: “جاحظ [[ثقه]] و مورد [[اطمینان]] نیست”<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۴۷.</ref>. | ||
خط ۱۰۲: | خط ۹۵: | ||
#قدح [[ابوحاتم]] بر حدیث غدیر نیز اگر [[اثبات]] شود، [[صحت حدیث]] را مخدوش نخواهد کرد، زیرا اولاً: حدیث غدیر از طرق صحیح و [[متواتر]] نقل شده و اکثر محدثان [[اسلامی]] نیز آن را پذیرفتهاند، و ثانیاً: ابوحاتم به عنوان فردی کثیرالجرح شناخته شده است و جرحهای وی اعتبار چندانی ندارد، چنانکه ذهبی گفته است: “هر گاه ابوحاتم فردی را توثیق کرد، [[سخن]] او را میپذیریم، زیرا وی فقط افرادی را توثیق میکند که احادیثشان صحیح است، ولی اگر کسی را [[تضعیف]] کند به سخن وی [[احتجاج]] نمیکنیم، و اگر فرد دیگری او را توثیق کرده باشد، [[سخن]] وی را میپذیریم و به اشکال [[ابوحاتم]] توجهی نمیشود، زیرا او درباره [[رجال]] بسیار سختگیر است تا آنجا که درباره گروهی از رجال [[صحاح]]، تعابیری چون: [[حجت]] نیست، [[قوی]] نیست و مانند آن به کار برده است”<ref>خصائص امیرالمؤمنین، ص۹۴.</ref>. | #قدح [[ابوحاتم]] بر حدیث غدیر نیز اگر [[اثبات]] شود، [[صحت حدیث]] را مخدوش نخواهد کرد، زیرا اولاً: حدیث غدیر از طرق صحیح و [[متواتر]] نقل شده و اکثر محدثان [[اسلامی]] نیز آن را پذیرفتهاند، و ثانیاً: ابوحاتم به عنوان فردی کثیرالجرح شناخته شده است و جرحهای وی اعتبار چندانی ندارد، چنانکه ذهبی گفته است: “هر گاه ابوحاتم فردی را توثیق کرد، [[سخن]] او را میپذیریم، زیرا وی فقط افرادی را توثیق میکند که احادیثشان صحیح است، ولی اگر کسی را [[تضعیف]] کند به سخن وی [[احتجاج]] نمیکنیم، و اگر فرد دیگری او را توثیق کرده باشد، [[سخن]] وی را میپذیریم و به اشکال [[ابوحاتم]] توجهی نمیشود، زیرا او درباره [[رجال]] بسیار سختگیر است تا آنجا که درباره گروهی از رجال [[صحاح]]، تعابیری چون: [[حجت]] نیست، [[قوی]] نیست و مانند آن به کار برده است”<ref>خصائص امیرالمؤمنین، ص۹۴.</ref>. | ||
برخی با استناد به [[حدیثی]] که در منابع [[اهلسنت]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده در [[حدیث غدیر]] مناقشه کردهاند، در آن [[حدیث]] آمده است که پیامبر{{صل}} فرموده است: “جز [[خدا]] و من، فرد دیگری مولای [[قریش]]، [[انصار]]، [[جهینه]]، مزینه، أسلم و [[غفار]] نیست”<ref>نفحات الأزهار، ج۶، ص۱۲۳ به نقل از: “نهایة العقول” فخرالدین رازی.</ref>. | |||
درباره این حدیث چند نکته درخور توجه است: | درباره این حدیث چند نکته درخور توجه است: | ||
#این حدیث از طریق [[شیعه]] روایت نشده است. بنابراین با استناد به آن نمیتوان بر شیعه احتجاج کرد. | #این حدیث از طریق [[شیعه]] روایت نشده است. بنابراین با استناد به آن نمیتوان بر شیعه احتجاج کرد. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۰: | ||
در نقلهای احتجاج امیرالمؤمنین{{ع}} به [[حدیث غدیر]] در [[رحبه]] [[کوفه]]، شمار [[گواهان]] مختلف گزارش شده است. [[دوازده نفر]]، شانزده نفر، هفده نفر، هجده نفر و سی نفر، افراد بسیاری در این گزارشها آمده است. | در نقلهای احتجاج امیرالمؤمنین{{ع}} به [[حدیث غدیر]] در [[رحبه]] [[کوفه]]، شمار [[گواهان]] مختلف گزارش شده است. [[دوازده نفر]]، شانزده نفر، هفده نفر، هجده نفر و سی نفر، افراد بسیاری در این گزارشها آمده است. | ||
منشأ این [[اختلاف]] | منشأ این [[اختلاف]] ـ همانگونه که [[علامه امینی]] گفته است ـ ناشی از این بوده که هر یک از [[راویان]] کسانی را که شناخته یا مورد توجه او بوده، یا در کنار او قرار داشته [[نقل]] کرده و یا عواملی از این قبیل بوده است<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۷۸.</ref>. | ||
علامه امینی پس از [[نقل روایات]] مربوط به [[احتجاج امیرالمؤمنین]]{{ع}} در رحبه کوفه نام ۲۴ نفر از [[صحابه]] را ذکر کرده است که بر حدیث غدیر [[شهادت]] دادند. | علامه امینی پس از [[نقل روایات]] مربوط به [[احتجاج امیرالمؤمنین]]{{ع}} در رحبه کوفه نام ۲۴ نفر از [[صحابه]] را ذکر کرده است که بر حدیث غدیر [[شهادت]] دادند. | ||
علاوه بر [[احادیث]] پیشین در [[روایات]] بسیار دیگری نیز که از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} درباره حدیث غدیر نقل شده، جمله {{متن حدیث|ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم}} یا جملههای مشابه آن آمده است. از باب مثال، مطلب یاد شده در روایاتی از [[براء بن عازب]]، [[بریده اسلمی]]، [[جابر بن عبدالله انصاری]]، حبّه عُرنی، [[حذیفه بن اسید غفاری]]، [[حذیفه بن یمان]]، [[زید بن ارقم]]، [[سعد بن ابیوقاص]]، [[ابوسعید خدری]]، [[عامر بن لیلی]] و [[عبدالله بن عباس]]، بیان شده است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۱-۱۴۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۹۹.</ref> | علاوه بر [[احادیث]] پیشین در [[روایات]] بسیار دیگری نیز که از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} درباره حدیث غدیر نقل شده، جمله {{متن حدیث|ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم}} یا جملههای مشابه آن آمده است. از باب مثال، مطلب یاد شده در روایاتی از [[براء بن عازب]]، [[بریده اسلمی]]، [[جابر بن عبدالله انصاری]]، حبّه عُرنی، [[حذیفه بن اسید غفاری]]، [[حذیفه بن یمان]]، [[زید بن ارقم]]، [[سعد بن ابیوقاص]]، [[ابوسعید خدری]]، [[عامر بن لیلی]] و [[عبدالله بن عباس]]، بیان شده است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۱-۱۴۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۹۹.</ref> | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۳۶: | ||
===گزارش پنجم=== | ===گزارش پنجم=== | ||
در برخی گزارشهای معتبری که از [[واقعه غدیر]] و [[سخنرانی پیامبر]]{{صل}} شده، آمده است که پس از اعلام [[ولایت]] امیرالمؤمنین{{ع}} [[آیه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> نازل شد. در این هنگام [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، به عنوان اظهار [[سپاسگزاری]] از [[خداوند]] بر [[اکمال دین]] و [[اتمام نعمت]] و [[رضایت خداوند]] از [[رسالت پیامبر]]{{صل}} و [[ولایت علی]]{{ع}} پس از او، [[تکبیر]] گفت. | در برخی گزارشهای معتبری که از [[واقعه غدیر]] و [[سخنرانی پیامبر]]{{صل}} شده، آمده است که پس از اعلام [[ولایت]] امیرالمؤمنین{{ع}} [[آیه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> نازل شد. در این هنگام [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، به عنوان اظهار [[سپاسگزاری]] از [[خداوند]] بر [[اکمال دین]] و [[اتمام نعمت]] و [[رضایت خداوند]] از [[رسالت پیامبر]]{{صل}} و [[ولایت علی]]{{ع}} پس از او، [[تکبیر]] گفت. | ||
مطلب یاد شده از مسائل [[قطعی]] در [[روایات شیعه]] است. علاوه بر [[عالمان شیعه]]، بسیاری از [[عالمان]] [[تفسیر]] و [[حدیث]] اهلسنت نیز [[نزول آیه]] “اکمال دین” را درباره واقعه غدیر [[نقل]] کردهاند، چنان که تکبیر گفتن [[پیامبر]] و اظهار [[شکرگزاری]] از اعلام ولایت امیرالمؤمنین{{ع}} را از [[ابوسعید خدری]] گزارش کردهاند. | مطلب یاد شده از مسائل [[قطعی]] در [[روایات شیعه]] است. علاوه بر [[عالمان شیعه]]، بسیاری از [[عالمان]] [[تفسیر]] و [[حدیث]] اهلسنت نیز [[نزول آیه]] “اکمال دین” را درباره واقعه غدیر [[نقل]] کردهاند، چنان که تکبیر گفتن [[پیامبر]] و اظهار [[شکرگزاری]] از اعلام ولایت امیرالمؤمنین{{ع}} را از [[ابوسعید خدری]] گزارش کردهاند. | ||
[[ابو جعفر طبری]] (متوفای ۳۱۰ق)، [[حافظ ابنمردویه اصفهانی]] (متوفای ۴۱۰ق)، [[ابونعیم اصفهانی]] (متوفای ۴۳۰ق)، [[خطیب بغدادی]](متوفای ۴۶۳ق)، [[حافظ ابوسعید سجستانی]] (متوفای ۴۳۰ق)، [[حافظ ابوالقاسم حسکانی]] (متوفای بعد از ۴۷۰ق)، [[حافظ ابن عساکر شافعی]] (متوفای ۵۷۱ق)، [[خطیب خوارزمی]](متوفای ۵۶۸ق) و [[شیخ الاسلام حمویی حنفی]] (متوفای ۷۲۲ق) از [[راویان حدیث]] مزبوراند<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۴۷-۴۵۵.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۰۲.</ref> | [[ابو جعفر طبری]] (متوفای ۳۱۰ق)، [[حافظ ابنمردویه اصفهانی]] (متوفای ۴۱۰ق)، [[ابونعیم اصفهانی]] (متوفای ۴۳۰ق)، [[خطیب بغدادی]](متوفای ۴۶۳ق)، [[حافظ ابوسعید سجستانی]] (متوفای ۴۳۰ق)، [[حافظ ابوالقاسم حسکانی]] (متوفای بعد از ۴۷۰ق)، [[حافظ ابن عساکر شافعی]] (متوفای ۵۷۱ق)، [[خطیب خوارزمی]](متوفای ۵۶۸ق) و [[شیخ الاسلام حمویی حنفی]] (متوفای ۷۲۲ق) از [[راویان حدیث]] مزبوراند<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۴۷-۴۵۵.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۰۲.</ref> | ||
===گزارش ششم، روایت [[سلیم بن قیس هلالی]]=== | ===گزارش ششم، روایت [[سلیم بن قیس هلالی]]=== | ||
[[ابواسحاق حمونی]] از [[سلیم بن قیس]]<ref>سلیم بن قیس (متوفای ۹۰ق) یکی از تابعین است که حدیث غدیر را در کتاب خود نقل کرده است. وی و کتابش مورد اعتماد محدثان و مورخان اسلامی است و از مصادر و منابع آنان به شمار میرود. شخصیتهای برجستهای از عالمان اهلسنت مانند حاکم حسکانی در کتاب “شواهد التنزیل”، شیخ الاسلام حمونی در کتاب “فرائد السمطین”، سید بن شهاب همدانی در کتاب “مودة القربی” و قندوزی حنفی در کتاب “ینابیع المودة” و دیگران از کتاب سلیم نقل حدیث کردهاند.</ref> [[نقل]] کرده است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روزی در دوران [[خلافت عثمان]] در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} با عدهای از [[مسلمانان]] درباره [[ولایت]] خود سخن گفت و با آنان [[احتجاج]] کرد. ایشان آیاتی از [[قرآن کریم]] مانند [[آیه]] “اولی الامر”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و آیه “ولایت”<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> را قرائت کردند. سپس خطاب به حاضران گفتند که آیا میدانید وقتی این [[آیات]] نازل شد، [[مردم]] از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدند: “آیا ولایت در این آیه عموم [[مؤمنان]] را شامل میشود یا به بعضی از آنان اختصاص دارد؟ [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد تا همانگونه که [[نماز]]، [[زکات]] و [[حج]] را برای مردم [[تفسیر]] و [[تبیین]] کرده است، مسئله ولایت را نیز با اعلام ولایت من در [[غدیر خم]] تفسیر و تبیین کند. | [[ابواسحاق حمونی]] از [[سلیم بن قیس]]<ref>سلیم بن قیس (متوفای ۹۰ق) یکی از تابعین است که حدیث غدیر را در کتاب خود نقل کرده است. وی و کتابش مورد اعتماد محدثان و مورخان اسلامی است و از مصادر و منابع آنان به شمار میرود. شخصیتهای برجستهای از عالمان اهلسنت مانند حاکم حسکانی در کتاب “شواهد التنزیل”، شیخ الاسلام حمونی در کتاب “فرائد السمطین”، سید بن شهاب همدانی در کتاب “مودة القربی” و قندوزی حنفی در کتاب “ینابیع المودة” و دیگران از کتاب سلیم نقل حدیث کردهاند.</ref> [[نقل]] کرده است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روزی در دوران [[خلافت عثمان]] در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} با عدهای از [[مسلمانان]] درباره [[ولایت]] خود سخن گفت و با آنان [[احتجاج]] کرد. ایشان آیاتی از [[قرآن کریم]] مانند [[آیه]] “اولی الامر”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و آیه “ولایت”<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> را قرائت کردند. سپس خطاب به حاضران گفتند که آیا میدانید وقتی این [[آیات]] نازل شد، [[مردم]] از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدند: “آیا ولایت در این آیه عموم [[مؤمنان]] را شامل میشود یا به بعضی از آنان اختصاص دارد؟ [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد تا همانگونه که [[نماز]]، [[زکات]] و [[حج]] را برای مردم [[تفسیر]] و [[تبیین]] کرده است، مسئله ولایت را نیز با اعلام ولایت من در [[غدیر خم]] تفسیر و تبیین کند. | ||
پیامبر{{صل}} برای مردم [[خطبه]] خواند و به آنان گفت: “ای مردم! خداوند مرا به انجام کاری دستور داده است که برایم بسیار دشوار است و [[فکر]] میکنم اگر آن را اعلام کنم مرا [[تکذیب]] خواهند کرد، ولی خداوند بر انجام آن تأکید کرده و باید آن را تحقق ببخشم”. سپس به آنان فرمود: “آیا میدانید که [[خدا]] مولای من و من مولای مؤمنان هستم، و من بر [[مؤمنان]] از خودشان برترم؟” آنان گفتند: “آری، یا [[رسول الله]]!” [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “هر کس که من مولای اویم، [[علی]]{{ع}} مولای او است. خدایا! هر کس او را [[دوست]] میدارد دوست بدار و هر کس او را [[دشمن]] میدارد دشمن بدار”. | پیامبر{{صل}} برای مردم [[خطبه]] خواند و به آنان گفت: “ای مردم! خداوند مرا به انجام کاری دستور داده است که برایم بسیار دشوار است و [[فکر]] میکنم اگر آن را اعلام کنم مرا [[تکذیب]] خواهند کرد، ولی خداوند بر انجام آن تأکید کرده و باید آن را تحقق ببخشم”. سپس به آنان فرمود: “آیا میدانید که [[خدا]] مولای من و من مولای مؤمنان هستم، و من بر [[مؤمنان]] از خودشان برترم؟” آنان گفتند: “آری، یا [[رسول الله]]!” [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “هر کس که من مولای اویم، [[علی]]{{ع}} مولای او است. خدایا! هر کس او را [[دوست]] میدارد دوست بدار و هر کس او را [[دشمن]] میدارد دشمن بدار”. | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۰: | ||
پیامبر{{صل}} فرمود: “آری، این آیات، مخصوص او و اوصیای من تا [[روز قیامت]] است”. آنان گفتند: “ای رسول خدا! آنها را برای ما معرفی کن”. پیامبر{{صل}} فرمود: “آنان عبارتاند از: علی{{ع}} که [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من و ولی هر مؤمنی پس از من است و پس از او فرزندم [[حسن]]{{ع}} و سپس فرزندم [[حسین]]{{ع}}، و پس از او نه تن از [[فرزندان حسین]]{{عم}}، یکی از پس دیگری میباشند. [[قرآن]] با آنان و آنان با قرآناند و از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار [[حوض]] نزد من میآیند”. | پیامبر{{صل}} فرمود: “آری، این آیات، مخصوص او و اوصیای من تا [[روز قیامت]] است”. آنان گفتند: “ای رسول خدا! آنها را برای ما معرفی کن”. پیامبر{{صل}} فرمود: “آنان عبارتاند از: علی{{ع}} که [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من و ولی هر مؤمنی پس از من است و پس از او فرزندم [[حسن]]{{ع}} و سپس فرزندم [[حسین]]{{ع}}، و پس از او نه تن از [[فرزندان حسین]]{{عم}}، یکی از پس دیگری میباشند. [[قرآن]] با آنان و آنان با قرآناند و از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار [[حوض]] نزد من میآیند”. | ||
حاضران در [[مسجد]]، [[سخنان علی]]{{ع}} را [[تأیید]] کردند و گفتند: “ما بر آنچه گفتی [[شهادت]] میدهیم”. [[زید بن ارقم]]، [[براء بن عازب]]، سلمان، [[مقداد]] و [[عمار]] از جمله آنان بودند<ref>فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲، حدیث ۲۵۰.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۰۲.</ref> | حاضران در [[مسجد]]، [[سخنان علی]]{{ع}} را [[تأیید]] کردند و گفتند: “ما بر آنچه گفتی [[شهادت]] میدهیم”. [[زید بن ارقم]]، [[براء بن عازب]]، سلمان، [[مقداد]] و [[عمار]] از جمله آنان بودند<ref>فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲، حدیث ۲۵۰.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۰۲.</ref> | ||
===بلندترین گزارش=== | ===بلندترین گزارش=== | ||
بلندترین گزارش [[حدیث غدیر]] را [[احمد بن ابیطالب طبرسی]]<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref> و [[فتال نیشابوری]]<ref>روضة الواعظین، ص۸۹-۹۹.</ref> از [[امام محمد باقر]]{{ع}} [[روایت]] کردهاند. [[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]]<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۱-۲۱۹.</ref> و [[سید هاشم بحرانی]] در غایه المرام<ref>غایه المرام و حجة الخصام، ج۱، ص۳۲۵-۳۳۷.</ref> از [[احتجاج]] طبرسی آن را [[نقل]] کردهاند. [[راوی حدیث]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[علقمه بن محمد حضرمی]] است. امام باقر{{ع}} قبل از نقل [[خطبه غدیر]] که [[پیامبر]]{{صل}} ایراد کرده است به اختصار درباره [[سفر]] [[حجه الوداع]] پیامبر{{صل}} و [[دستور]] [[خداوند سبحان]] به او درباره [[اعلان]] [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} توضیح داده است. خلاصه توضیحات [[امام باقر]]{{ع}} چنین است: | بلندترین گزارش [[حدیث غدیر]] را [[احمد بن ابیطالب طبرسی]]<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref> و [[فتال نیشابوری]]<ref>روضة الواعظین، ص۸۹-۹۹.</ref> از [[امام محمد باقر]]{{ع}} [[روایت]] کردهاند. [[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]]<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۱-۲۱۹.</ref> و [[سید هاشم بحرانی]] در غایه المرام<ref>غایه المرام و حجة الخصام، ج۱، ص۳۲۵-۳۳۷.</ref> از [[احتجاج]] طبرسی آن را [[نقل]] کردهاند. [[راوی حدیث]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[علقمه بن محمد حضرمی]] است. امام باقر{{ع}} قبل از نقل [[خطبه غدیر]] که [[پیامبر]]{{صل}} ایراد کرده است به اختصار درباره [[سفر]] [[حجه الوداع]] پیامبر{{صل}} و [[دستور]] [[خداوند سبحان]] به او درباره [[اعلان]] [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} توضیح داده است. خلاصه توضیحات [[امام باقر]]{{ع}} چنین است: | ||
پیامبر{{صل}} قبل از سفر حجه الوداع همه [[احکام الهی]] غیر از [[حج]] و ولایت را [[ابلاغ]] کرده بود. در این هنگام [[جبرئیل]]{{ع}} از سوی [[خداوند]] بر پیامبر{{صل}} نازل شد و [[دستور خداوند]] را درباره [[لزوم]] ابلاغ این دو [[فریضه الهی]] به او رساند. طبق این دستور، پیامبر [[مأمور]] شد که [[مردم]] را به حج فراخواند تا هم [[احکام]] حج را برای آنان بیان و هم ولایت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به آنان ابلاغ کند. | پیامبر{{صل}} قبل از سفر حجه الوداع همه [[احکام الهی]] غیر از [[حج]] و ولایت را [[ابلاغ]] کرده بود. در این هنگام [[جبرئیل]]{{ع}} از سوی [[خداوند]] بر پیامبر{{صل}} نازل شد و [[دستور خداوند]] را درباره [[لزوم]] ابلاغ این دو [[فریضه الهی]] به او رساند. طبق این دستور، پیامبر [[مأمور]] شد که [[مردم]] را به حج فراخواند تا هم [[احکام]] حج را برای آنان بیان و هم ولایت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به آنان ابلاغ کند. | ||
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۹: | ||
محور اصلی خطبه غدیر مسئله [[ولایت]] و [[امامت]] است، ولی مضامین دیگری نیز دارد که عبارتاند از: | محور اصلی خطبه غدیر مسئله [[ولایت]] و [[امامت]] است، ولی مضامین دیگری نیز دارد که عبارتاند از: | ||
====[[خداشناسی]]==== | |||
پیامبر{{صل}} خطبه غدیر را با [[حمد]] و [[ستایش خداوند]] آغاز کرد، و درباره [[صفات جمال]] و جلال [[خداوند]] [[سخن]] گفت. [[توحید]] و [[یگانگی خداوند]]، [[علم گسترده]] و فراگیر الهی، [[قدرت]]، قوت و [[غلبه]] بر هر چیز، آفریدگاری، [[رحمت]] واسعه، نعمتهای بیشمار، [[بینیازی]] از غیر، بیهمتایی، [[اتقان صنع]]، قدوسیت و [[پیراستگی]] از نواقص، [[تفضل]] بر موجودات، [[عدل]] در [[افعال]]، برخی از صفات جمال و جلال خداوند است که در فراز اول خطبه غدیر بیان شده است. | |||
====[[فرایض الهی]]==== | |||
پیامبر{{صل}} در لابهلای خطبه غدیر، مردم را به رعایت فرایض الهی توصیه کرده است. [[نماز]]، [[زکات]]، [[حج]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] از جمله فرایض الهی است که در این خطبه مورد توصیه و تأکید [[پیامبر]]{{صل}} قرار گرفتهاند. ای [[مردم]]! آنگونه که [[خداوند]] به شما [[دستور]] داده است [[نماز]] را برپا دارید و [[زکات]] را بپردازید، اگر با گذشت [[زمان]]، مطلبی را ندانستید یا فراموش کردید، [[علی]]{{ع}} که ولی شماست برای شما بیان خواهد کرد. ای مردم! [[حج]] [[خانه خدا]] را انجام دهید، هر مؤمنی که آن را به جای آورد خداوند، [[گناهان]] گذشتهاش را میآمرزد و او پس از حج اعمالش را از نو آغاز میکند. حج را با کمال [[دیانت]] و [[آگاهی]] به جای آورید و از مشاهد جز با [[توبه]] و [[ترک گناهان]] بازنگردید. نماز را برپا داشته و زکات را بپردازید و [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنید. این سخنِ مرا به کسانی که در این جا نیستند برسانید و آنان را به قبول آن امر و از [[مخالفت]] با آن [[نهی]] کنید. | |||
====[[یاد مرگ]] و [[قیامت]]==== | |||
از آنجا که یاد مرگ و قیامت و حساب و [[پاداش]] و [[عقاب]] در [[آخرت]]، نقش مؤثری در توجه و [[التزام]] [[انسان]] به دستوراهای [[الهی]] دارد، پیامبر{{صل}} در فرازی از [[خطبه]] خود، مردم را به [[مرگ]] و [[معاد]] توجه داده و فرموده است: “ای مردم! [[تقوا]] پیشه باشید، از قیامت برحذر باشید، چنانکه [[خدا]] فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که لرزه رستخیز چیزی سترگ است» سوره حج، آیه ۱.</ref> به یاد مرگ، حساب، [[میزان]]، [[محاسبه]] در پیشگاه [[پروردگار]] جهانیان و پاداش و [[کیفر]] باشید. هر کس کار [[نیکی]] انجام دهد پاداش داده میشود و هر کس گناهی انجام دهد، بهرهای در [[بهشت]] ندارد. | |||
====[[فضایل امیرالمؤمنین]]{{ع}}==== | |||
در فرازهای مختلف این خطبه از فضایل امیرالمؤمنین{{ع}} [[سخن]] به میان آمده و [[برتری]] او بر دیگران مورد تأکید پیامبر{{صل}} قرار گرفته است. در فرازی از [[خطبه غدیر]] در این باره چنین آمده است: “ای مردم! این علی بیش از شما مرا [[یاری]] کرده و نزدیکتر و گرامیترین افراد نزد من است. [[خدا]] و من از او [[راضی]] هستیم و آیهای درباره [[رضایت خدا]] از [[مؤمنان]] و در [[ستایش]] آنان نازل نشده است مگر اینکه [[علی]]{{ع}} مشمول آن است. [[ذریه]] هر [[پیامبری]] از صلب او است و ذریه من از صلب علی است. او [[یاور]] [[دین خدا]] و مدافع [[رسول خدا]]، [[تقی]]، [[نقی]]، [[هادی]] و [[مهدی]] است. در فراز دیگری، [[برتری]] [[علمی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را بیان کرده است: “ای [[مردم]]! هیچ علمی نیست، مگر اینکه [[خداوند]]، آن را به من [[عطا]] کرده است و من آن [[علوم]] را به علی - که [[امام مبین]] است – آموختهام. او [[هدایتگر]] به [[حق]] و عامل به آن است، از [[باطل]] [[نهی]] میکند و با آن میستیزد و در این [[راه]] از [[سرزنش]] کسی باکی ندارد”. در فراز دیگری، از پیشتازی امیرالمؤمنین{{ع}} در [[ایمان]] و [[ایثار]] [[سخن]] به میان آمده است: “او نخستین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و [[جان]] خود را فدای رسول خدا کرد، و نخستین مردی است که با [[پیامبر]] به [[عبادت خدا]] پرداخت”. بیان [[فضایل]] و [[برتری علی]]{{ع}} بدان علت است که [[نصب]] او به [[امامت]] و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} صرفاً جنبه تعبدی ندارد و مقتضای [[عقل]] و [[فطرت آدمی]] است، زیرا [[تقدیم مفضول بر افضل]] از نظر عقل [[قبیح]] است. | |||
====[[قرآن و عترت]]==== | |||
در فرازی از [[خطبه غدیر]] از [[ثقل اصغر]] و اکبر سخن به میان آمده است: “ای مردم! علی{{ع}} و [[پاکان]] از [[فرزندان]] من ثقل اصغر و [[قرآن]]، [[ثقل اکبر]] است. آن دو از یکدیگر خبر میدهند و موافق یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد تا نزد [[حوض]] بر من وارد شوند. آنان امنای خدا در میان [[خلق]] و حکمای [[الهی]] در زمیناند”. | |||
====[[سبب نزول]] [[آیه تبلیغ]]==== | |||
پیامبر{{صل}} در فراز دوم خطبه غدیر یادآور شد که خداوند به او [[وحی]] کرده است و اگر آنچه را بر او نازل شده [[ابلاغ]] نکند، [[رسالت الهی]] را [[ابلاغ]] نکرده، و [[خداوند]] ضمانت کرده است که او را در ابلاغ این [[رسالت]] ویژه [[حفظ]] خواهد کرد، آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> را [[تلاوت]] کرد. سپس [[سبب نزول]] آن را بیان کرد و فرمود: “سبب [[نزول]] این آیه آن است که [[جبرئیل]]{{ع}} سه بار از سوی خداوند بر من نازل شد و از من خواست که [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به عنوان [[وصی]] و [[جانشین]] و [[امام]] پس از خود معرفی کنم، زیرا نسبت او به من مانند نسبت [[هارون]]{{ع}} به [[موسی]]{{ع}} است، مگر اینکه پس از من [[پیامبری]] نخواهد بود. او ولی شما پس از [[خدا]] و [[رسول]] خداست و آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> در [[شأن]] او نازل شده است. [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} کسی است که [[نماز]] خواند و در حال [[رکوع]] [[زکات]] داد. من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مطلب به شما معاف دارد، زیرا من از کمی [[متقیان]] و [[کثرت]] [[منافقان]] آگاهم؛ آنان کسانیاند که بسیار مرا [[آزار]] دادند تا اینکه خداوند آیه {{متن قرآن|وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ}}<ref>«و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست» سوره توبه، آیه ۶۱.</ref> را درباره آنها نازل کرد و اگر بخواهم آنها را با نامهایشان معرفی میکنم، ولی من این کار را نخواهم کرد. [[خداوند]]، این درخواست را از من نپذیرفت و از من خواست که آنچه را بر من نازل شده [[ابلاغ]] کنم و [[آیه تبلیغ]] بیانگر همین مطلب است”. | |||
====اعلام [[امامت علی]]{{ع}}==== | |||
ای [[مردم]]! بدانید که [[خدا]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را ولی و [[امام]] [[مفترض الطاعه]] بر [[مهاجران]] و [[انصار]] و کسانی که به [[نیکی]] از آنان [[پیروی]] میکنند، و بر غایب و حاضر، و [[عرب]] و [[عجم]]، و [[حرّ]] و مملوک، و کوچک و بزرگ و سپید و سیاه قرار داده است. گفتار او روا، حکمش گذرا، و دستورش نافذ است. هر کس با او [[مخالفت]] کند [[ملعون]]، و هر کس از او پیروی کند مرحوم خواهد بود. ای مردم! شنوا و [[مطیع]] امر [[پروردگار]] باشید، زیرا خداوند، و پس از او رسولش ولی شما است، و پس از من [[علی]] ولی و امام شما به امر پروردگارتان است، و پس از او [[امامت]] تا [[روز قیامت]] در [[ذریه]] من از [[فرزندان علی]]{{ع}} خواهد بود. ای مردم! در [[قرآن]] [[تدبر]] کنید و [[آیات]] آن را بفهمید، به محکماتش بنگرید و از متشابهاتش پیروی نکنید، [[سوگند]] به خدا، [[احکام]] بازدارنده قرآن را بیان نمیکند و تفسیرش را روشن نمیسازد، مگر کسی که من دستش را گرفته و بالابردهام و به شما میگویم که هر کس من مولای او هستم او مولای اوست، و او علی بن ابیطالب{{ع}} [[برادر]] و [[وصی]] من است، [[ولایت]] او از سوی خدا بر من نازل شده است. [[آگاه]] باشید که من [[رسالت الهی]] را ادا و ابلاغ کردم و آن را به گوش شما رساندم و آشکار کردم. آگاه باشید که آنچه گفتم را خدا فرموده و من از سوی او به شما گفتم. آگاه باشید که [[امیرالمؤمنین]] کسی غیر از این برادرم ([[علی]]{{ع}}) نیست و [[رهبری]] بر [[مؤمنان]] پس از من برای کسی غیر از او روا نیست. و من به [[دستور]] پروردگارم میگویم: “خدایا! هر کس علی{{ع}} را [[دوست]] دارد دوست بدار و هر کس او را [[دشمن]] دارد، دشمن دارد و هر کس او را [[انکار]] کند از [[رحمت]] خود دور کن، و هر کس که [[حق]] او را انکار کند مورد [[غضب]] خود قرار بده. ای [[مردم]]! [[خداوند]] [[دین]] خود را با [[امامت علی]]{{ع}} کامل کرده است. پس هر کس به او و به جانشینانش از [[فرزندان]] من تا [[روز قیامت]] که از صلب او هستند [[اقتدا]] نکند، [[اعمال]] نیکش حبط شده و [[اهل]] [[دوزخ]] خواهد بود. | |||
====[[امامت]]، [[صراط مستقیم]] [[هدایت]]==== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} در فرازی از [[خطبه غدیر]] فرموده است: “من همان [[صراط]] مستقیمی هستم که [[پیروی]] از آن بر شما [[واجب]] شده است و پس از من علی و سپس [[امامان]] هدایت از فرزندان من که از صلب علی هستند، صراط مستقیماند”. آنگاه [[سوره حمد]] را [[تلاوت]] کرد و فرمود: “درباره من و علی و امامان از [[ذریه]] من{{عم}} نازل شده است، (یعنی صراط مستقیم که در این [[سوره]] مطرح شده پیامبر و علی و امامان از ذریه او هستند.) علی و امامان از ذریه او{{عم}} اولیای خدایند که [[ترس]] و اندوهی متوجه آنان نیست و آنان [[حزب]] خدایند که [[رستگار]] و غالباند، و [[دشمنان]] علی{{ع}}، اهل [[شقاق]] و [[برادران]] شیطاناند که سخنان [[نادرست]] را به یکدیگر [[القا]] میکنند، و [[دوستان]] علی و امامان از ذریه او{{عم}} مؤمنان راستیناند، آنان همان کسانیاند که خداوند در [[وصف]] آنان فرموده است: {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}}<ref>«گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>؛ اولیای آنان کسانیاند که خداوند در وصف آنان فرموده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.</ref>؛ اولیای آنان کسانیاند که داخل [[بهشت]] خواهند شد و [[فرشتگان]] به گرمی از آنان استقبال خواهند کرد و به آنان خوشآمد خواهند گفت و [[دشمنان]] آنان [[اهل]] دوزخاند. | |||
====[[امامت]] و [[کمال دین]]==== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} در فرازی از [[خطبه غدیر]] به کامل شدن [[دین]] با امامت اشاره کرده و فرموده است: “خدایا! تو بر من (این مطالب را) نازل کردی که امامت پس از من از آن [[علی]]{{ع}} است و هنگامی که من آن را برای [[مردم]] بیان کنم و او را به امامت [[نصب]] کنم دین [[مسلمانان]] کامل شده و [[نعمت]] تو بر آنان تمام شده و از [[اسلام]] به عنوان دین برای آنان [[راضی]] هستی، و نیز فرمودهای هر کس غیر از اسلام [[دینی]] را برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و او در [[آخرت]] از زیانکاران خواهد بود<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>. خدایا! [[شاهد]] باش که من این [[دستور]] را به آنان [[ابلاغ]] کردم. ای مردم! [[خداوند]]، دین شما را فقط با [[امامت علی]]{{ع}} کامل کرده است، پس کسی که به او و به [[امامان]] از [[فرزندان]] او تا [[روز قیامت]] [[اقتدا]] نکند، کارهای نیکش حبط شده و در [[دوزخ]] جاویدان خواهد بود”. | |||
====[[استمرار امامت]] تا [[قیامت]]==== | |||
همچنین پیامبر{{صل}} در خطبه غدیر علاوه بر اعلام [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، استمرار امامت را در [[ذریه]] او تا روز قیامت بیان کرده است. در فرازی از آن [[خطبه]] فرموده است: “ای مردم! [[قرآن]] برای شما بیان میکند که امامان پس از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرزندان اویند و من توضیح دادم که آنان [[فرزندان]] من و اویند (یعنی [[فرزندان فاطمه زهرا]]{{س}} هستند) آنجا که فرموده است: {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ}}<ref>«و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref><ref>در تفسیر آیه ر.ک: المیزان، ج۱۸، ص۱۰۶.</ref>؛ [[خداوند]] [[امامت]] را (که از عالیترین [[درجه]] [[هدایت]] برخوردار است و دیگران را هدایت میکند) در [[ذریه ابراهیم]]{{ع}} قرار داد”. پیش از این، [[سخن پیامبر]]{{صل}} را درباره [[همراهی]] و هماهنگی [[قرآن و عترت]] تا [[روز قیامت]] بازگو کردیم. آن فراز نیز در [[حقیقت]]، بیانگر امامت [[عترت پیامبر]]{{صل}} است، و عترت پیامبر عبارتاند از: [[علی]]{{ع}} و فرزندان [[معصوم]] او که فرزندان پیامبرند. [[رسول خدا]]{{صل}} در فراز دیگری فرموده است: “ای [[مردم]]! پس از من، علی، ولی و [[امام]] شما به امر پروردگارتان است، سپس امامت تا روز قیامت در [[ذریه]] من از فرزندان او خواهد بود”. آن [[حضرت]] در فرازی دیگر بر [[امامت حضرت مهدی]]{{ع}} که [[آخرین امام]] و [[جانشین پیامبر]] است، تصریح و تأکید کرده است: “آگاه باشید که آخرین امام [[مهدی]]{{ع}} است، او بر [[اساس دین]] ظاهر میشود و از [[ستمگران]] [[انتقام]] میگیرد، دژهای ([[کفر]] و [[ستم]]) را [[فتح]] کرده، ویران میسازد و [[خونخواه]] اولیای خداوند و [[یاور]] [[دین]] خداست. او صاحبان [[فضیلت]] و [[جهالت]] را در جایگاهشان قرار میدهد. وی [[برگزیده خدا]] و [[وارث]] همه [[علوم]] است. او [[رشید]] و [[استوار]] است. وی [[آخرین حجت]] خداست، کسی بر او [[غالب]] نخواهد شد. او [[ولی خدا]] در [[زمین]] و داور [[الهی]] در [[خلق]] [[خدا]] و [[امین]] سرّ و آشکار خداوند است”. | |||
====[[پیشوایان]] [[دوزخ]]==== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} در فرازی از [[خطبه غدیر]] درباره امامانی سخن گفته است که به جای [[هدایت مردم]] به [[بهشت]]، آنان به دوزخ فرا میخوانند: “ای مردم! پس از من پیشوایانی خواهند بود که به دوزخ [[دعوت]] میکنند و روز قیامت، [[یاری]] نخواهند شد. ای مردم! خدا و من از آنان بیزاریم. ای مردم! آنان و [[یاوران]] و پیروانشان در پایینترین طبقه [[دوزخ]] خواهد بود”. | |||
====گرفتن [[بیعت]] بر [[امامت]]==== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} در پایان [[خطبه]] از [[مردم]] خواست تا به [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اقرار]] کنند و آنان نیز گفتند: ““ما شنیدینم همه آنچه را که تو از سوی پروردگارمان درباره [[امامت علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] او [[ابلاغ]] کردی و به آن [[راضی]] هستیم و از آن [[اطاعت]] میکنیم، با تو بر این مطلب با [[جان]] و [[زبان]] و دست خود بیعت میکنیم، بر آن [[زندگی]] میکنیم و میمیریم و تردید نمیکنیم، و از [[عهد]] و [[پیمان]] خود بر نمیگردیم و از [[خدا]] و تو و [[امیرالمؤمنین]] و [[امامان]] ذریهاش اطاعت میکنیم”. آنگاه از مردم خواست که به [[علی]]{{ع}} در [[مقام]] امیرالمؤمنین [[سلام]] بدهند و با او در [[جایگاه امام]] [[مسلمانان]] پس از پیامبر بیعت کنند. سپس فرمود: “هر کس از خدا و [[رسول خدا]] و علی و امامانی که یادآور شدم اطاعت کند به [[فوز]] عظیمی خواهد رسید، و پیشتازان به بیعت با او [[رستگاران]] در [[بهشت]] خواهند بود”. [[امام باقر]]{{ع}} فرموده است که مردم، پیامبر را ندا کرده، گفتند: “امر خدا و رسول خدا را شنیدیم و با [[قلب]] و زبان و دستانمان از آن اطاعت میکنیم”. آنگاه بر پیامبر{{صل}} و علی{{ع}} ازدحام کردند و با دستان خود با آنان بیعت کردند. [[ابوبکر]] و [[عمر]] از نخستین کسانی بودند که بیعت کردند، و پس از آن دیگر [[مهاجران]] و [[انصار]] و سایر کسانی که در آنجا بودند بیعت کردند. این کار سه [[روز]] طول کشید، و هر گروهی که بیعت میکردند، پیامبر{{صل}} میفرمود: “ستایش مخصوص خداست که ما را بر همه جهانیان [[برتری]] داد”<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۰۷-۲۱۵.</ref> | |||
==جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی== | ==جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی== | ||
[[حدیث غدیر]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخههای [[علوم اسلامی]] از قبیل لغت، [[تاریخ]]، [[شعر]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] به آن توجه شده است. | [[حدیث غدیر]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخههای [[علوم اسلامی]] از قبیل لغت، [[تاریخ]]، [[شعر]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] به آن توجه شده است. | ||
لغتشناسان [[عرب]]، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کردهاند. مورخان اسلامی آنجا که از [[حوادث سال دهم هجری]] گزارش دادهاند، به [[واقعه غدیر خم]] پرداخته و از حدیث غدیر [[سخن]] گفتهاند. [[شاعران]] بلندآوازهای از نخستین لحظهای که حدیث غدیر از [[رسول اکرم]]{{صل}} صادر شد تا [[زمان]] حاضر به زبانهای گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سرودهاند<ref>علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سرودههایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.</ref>. | لغتشناسان [[عرب]]، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کردهاند. مورخان اسلامی آنجا که از [[حوادث سال دهم هجری]] گزارش دادهاند، به [[واقعه غدیر خم]] پرداخته و از حدیث غدیر [[سخن]] گفتهاند. [[شاعران]] بلندآوازهای از نخستین لحظهای که حدیث غدیر از [[رسول اکرم]]{{صل}} صادر شد تا [[زمان]] حاضر به زبانهای گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سرودهاند<ref>علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سرودههایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.</ref>. | ||
[[محدثان]] اسلامی نیز از دیر زمان به [[نقل]] حدیث غدیر در [[کتابهای حدیثی]] خود پرداختهاند. [[مفسران]] اسلامی در تفسیر آیاتی از [[قرآن کریم]]، به ویژه دو [[آیه]] سوم و شصت و هفتم [[سوره مائده]]، درباره حدیث غدیر سخن گفتهاند. [[متکلمان اسلامی]] در مبحث [[امامت]]، آنجا که درباره [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بحث کردهاند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداختهاند | |||
[[محدثان]] اسلامی نیز از دیر زمان به [[نقل]] حدیث غدیر در [[کتابهای حدیثی]] خود پرداختهاند. [[مفسران]] اسلامی در تفسیر آیاتی از [[قرآن کریم]]، به ویژه دو [[آیه]] سوم و شصت و هفتم [[سوره مائده]]، درباره حدیث غدیر سخن گفتهاند. [[متکلمان اسلامی]] در مبحث [[امامت]]، آنجا که درباره [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بحث کردهاند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداختهاند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۵.</ref>. | |||
===حدیث غدیر در [[کتاب و سنت]]=== | ===حدیث غدیر در [[کتاب و سنت]]=== | ||
نخستین [[عنایت ویژه]] به حدیث غدیر به [[خداوند سبحان]] و قرآن کریم باز میگردد. آیههای “اکمال دین”<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> و “تبلیغ”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> به [[حدیث غدیر]] نظر دارند، چنانکه در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که [[شأن نزول]] این [[آیات]] را واقعه و حدیث غدیر بیان کردهاند. این اهتمام [[الهی]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[مأمور]] کرد تا [[با تدبیر]] و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای [[مسلمانان]] [[ابلاغ]] و [[تبیین]] کند. آن [[تدبیر]] و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در [[غدیر خم]]، حدیث غدیر را در [[شهرها]] و سرزمینهای مختلف دنیای [[اسلام]] در آن [[زمان]] [[تبلیغ]] کنند، تا [[راه]] هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد | نخستین [[عنایت ویژه]] به حدیث غدیر به [[خداوند سبحان]] و قرآن کریم باز میگردد. آیههای “اکمال دین”<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> و “تبلیغ”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> به [[حدیث غدیر]] نظر دارند، چنانکه در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که [[شأن نزول]] این [[آیات]] را واقعه و حدیث غدیر بیان کردهاند. این اهتمام [[الهی]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[مأمور]] کرد تا [[با تدبیر]] و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای [[مسلمانان]] [[ابلاغ]] و [[تبیین]] کند. آن [[تدبیر]] و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در [[غدیر خم]]، حدیث غدیر را در [[شهرها]] و سرزمینهای مختلف دنیای [[اسلام]] در آن [[زمان]] [[تبلیغ]] کنند، تا [[راه]] هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۶.</ref>. | ||
===[[اهلبیت پیامبر]]{{صل}} و حدیث غدیر=== | ===[[اهلبیت پیامبر]]{{صل}} و حدیث غدیر=== | ||
خط ۱۹۵: | خط ۲۲۰: | ||
پس از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دیگر [[امامان]] [[اهلبیت]]{{ع}} نیز در شرایط مناسب، [[حدیث غدیر]] را بازگو میکردند، تا این [[سند]] [[استوار]] [[ولایت]]، زنده و [[پایدار]] بماند، چنانکه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از امضای [[عهدنامه]] [[صلح]] با [[معاویه]] برای [[مردم]] [[سخنرانی]] کرد و درباره [[فضایل]] و برجستگیهای [[اهلبیت پیامبر]]{{صل}} [[سخن]] گفت که حدیث غدیر از آن جمله است<ref>کتاب الولایة، ابنعقده الکوفی، ص۱۸۲-۱۸۹، حدیث ۱۷.</ref>. [[امام]]{{ع}} با این کار خود میخواست مردم را از این [[حقیقت]] [[آگاه]] سازد که پیشوای [[واقعی]] و [[جانشین]] برحق [[پیامبر]]{{صل}} اوست نه معاویه، و امضای عهدنامه صلح و واگذار کردن امر [[خلافت]] به معاویه صرفاً برای [[حفظ مصالح امت اسلامی]] بوده است. | پس از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دیگر [[امامان]] [[اهلبیت]]{{ع}} نیز در شرایط مناسب، [[حدیث غدیر]] را بازگو میکردند، تا این [[سند]] [[استوار]] [[ولایت]]، زنده و [[پایدار]] بماند، چنانکه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از امضای [[عهدنامه]] [[صلح]] با [[معاویه]] برای [[مردم]] [[سخنرانی]] کرد و درباره [[فضایل]] و برجستگیهای [[اهلبیت پیامبر]]{{صل}} [[سخن]] گفت که حدیث غدیر از آن جمله است<ref>کتاب الولایة، ابنعقده الکوفی، ص۱۸۲-۱۸۹، حدیث ۱۷.</ref>. [[امام]]{{ع}} با این کار خود میخواست مردم را از این [[حقیقت]] [[آگاه]] سازد که پیشوای [[واقعی]] و [[جانشین]] برحق [[پیامبر]]{{صل}} اوست نه معاویه، و امضای عهدنامه صلح و واگذار کردن امر [[خلافت]] به معاویه صرفاً برای [[حفظ مصالح امت اسلامی]] بوده است. | ||
[[امام حسین]]{{ع}} نیز در [[خطبه]] غرّایی در جمع بسیاری از [[صحابه]] و [[تابعین]] - که شمار آنان هفتصد نفر [[نقل]] شده است - در [[سرزمین]] [[منی]] درباره [[فضائل]] و [[مناقب]] اهلبیت پیامبر{{صل}} و اینکه [[رهبری امت اسلامی]] [[حق]] آنان است نه معاویه، سخن گفت و از آن جمله حدیث غدیر را برای آنان [[یادآوری]] کرد، و از آنان خواست تا آن مطالب را برای کسانی که مورد [[اعتماد]] آنان است بازگو کنند<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۹۱-۱۹۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۶.</ref> | [[امام حسین]]{{ع}} نیز در [[خطبه]] غرّایی در جمع بسیاری از [[صحابه]] و [[تابعین]] - که شمار آنان هفتصد نفر [[نقل]] شده است - در [[سرزمین]] [[منی]] درباره [[فضائل]] و [[مناقب]] اهلبیت پیامبر{{صل}} و اینکه [[رهبری امت اسلامی]] [[حق]] آنان است نه معاویه، سخن گفت و از آن جمله حدیث غدیر را برای آنان [[یادآوری]] کرد، و از آنان خواست تا آن مطالب را برای کسانی که مورد [[اعتماد]] آنان است بازگو کنند<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۹۱-۱۹۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۶.</ref> | ||
خط ۲۰۱: | خط ۲۲۷: | ||
[[امامان]] [[اهلبیت]]{{عم}} که [[روز غدیر]] [[خم]] را بزرگترین عید اسلامی دانستهاند، خود حکمی را [[تشریع]] نکردهاند، بلکه آن را از [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] کردهاند، چنانکه [[فرات]] بن [[ابراهیم]] [[کوفی]] از [[امام صادق]]{{ع}} روایت کرده که او از پدرش و پدرش از نیاکانش و آنان از رسول اکرم{{صل}} روایت کردهاند که فرمود: “روز [[غدیر خم]] بزرگترین [[اعیاد]] [[امت]] من است و آن روزی است که [[خداوند]] به من [[دستور]] داد تا برادرم [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به عنوان راهنمای امتم [[منصوب]] کنم، تا پس از من به واسطه او [[هدایت]] شوند، و آن روزی است که خداوند، [[دین]] را در آن کامل، و نعمتش را بر امتم تمام کرد و از [[دین اسلام]] [[راضی]] شد”<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۲۸.</ref>. | [[امامان]] [[اهلبیت]]{{عم}} که [[روز غدیر]] [[خم]] را بزرگترین عید اسلامی دانستهاند، خود حکمی را [[تشریع]] نکردهاند، بلکه آن را از [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] کردهاند، چنانکه [[فرات]] بن [[ابراهیم]] [[کوفی]] از [[امام صادق]]{{ع}} روایت کرده که او از پدرش و پدرش از نیاکانش و آنان از رسول اکرم{{صل}} روایت کردهاند که فرمود: “روز [[غدیر خم]] بزرگترین [[اعیاد]] [[امت]] من است و آن روزی است که [[خداوند]] به من [[دستور]] داد تا برادرم [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به عنوان راهنمای امتم [[منصوب]] کنم، تا پس از من به واسطه او [[هدایت]] شوند، و آن روزی است که خداوند، [[دین]] را در آن کامل، و نعمتش را بر امتم تمام کرد و از [[دین اسلام]] [[راضی]] شد”<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۲۸.</ref>. | ||
اگر چه [[عید غدیر]] در میان [[شیعیان]] [[جایگاه]] بسیار والایی دارد، از گزارشهای [[تاریخی]] به دست میآید که در دورههای پیشین، این عید به شیعیان اختصاص نداشته و در میان [[مسلمانان]]، مرسوم و معروف بوده است، چنانکه [[ابوریحان بیرونی]]، آن را از [[اعیاد اسلامی]] شمرده است<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۰۳، به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۴.</ref>. ابنطلحه [[شافعی]] نیز گفته است: “روز غدیر خم، روزی است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[شعر]] خود از آن یاد کرده و آن [[روز]] [[عید]] به شمار آمده است، زیرا در آن روز [[پیامبر]]{{صل}} [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به این [[منزلت]] رفیع نایل ساخت”<ref>مطالب السؤول، ص۱۶.</ref>. | اگر چه [[عید غدیر]] در میان [[شیعیان]] [[جایگاه]] بسیار والایی دارد، از گزارشهای [[تاریخی]] به دست میآید که در دورههای پیشین، این عید به شیعیان اختصاص نداشته و در میان [[مسلمانان]]، مرسوم و معروف بوده است، چنانکه [[ابوریحان بیرونی]]، آن را از [[اعیاد اسلامی]] شمرده است<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۰۳، به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۴.</ref>. ابنطلحه [[شافعی]] نیز گفته است: “روز غدیر خم، روزی است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[شعر]] خود از آن یاد کرده و آن [[روز]] [[عید]] به شمار آمده است، زیرا در آن روز [[پیامبر]]{{صل}} [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به این [[منزلت]] رفیع نایل ساخت”<ref>مطالب السؤول، ص۱۶.</ref>. | ||
خط ۲۰۹: | خط ۲۳۶: | ||
[[حدیث غدیر]] علاوه بر اینکه همواره مورد توجه [[عالمان]] [[اسلامی]] در شاخههای مختلف [[علوم اسلامی]] بوده است، عدهای را برانگیخته است تا درباره آن به [[نگارش]] و [[پژوهش]] ویژه مبادرت ورزند، بدین علت دهها رساله و کتاب درباره آن تألیف شده است. | [[حدیث غدیر]] علاوه بر اینکه همواره مورد توجه [[عالمان]] [[اسلامی]] در شاخههای مختلف [[علوم اسلامی]] بوده است، عدهای را برانگیخته است تا درباره آن به [[نگارش]] و [[پژوهش]] ویژه مبادرت ورزند، بدین علت دهها رساله و کتاب درباره آن تألیف شده است. | ||
بر اساس تحقیقی که برخی از محققان در این باره انجام دادهاند، آثاری که درباره [[غدیر]] نوشته شده از [[قرن دوم هجری]] آغاز و تا قرن حاضر ادامه یافته است. از میان کتابهای غدیری، ۸۳ کتاب [[عربی]]، ۶۱ کتاب [[فارسی]] و ۲۱ کتاب اردو وجود دارد. از میان نویسندگان این کتابها ۱۲۹ نفر [[شیعه]] [[اثنیعشری]]، و [[دوازده نفر]] [[اهلسنت]]، پنج نفر شیعه [[اسماعیلی]]، دو نفر شیعه [[زیدی]] و یک نفر [[مسیحی]] است<ref>دانشنامه امام علی{{ع}}، ج۱۲، ص۴۲۱-۴۲۲.</ref>. | بر اساس تحقیقی که برخی از محققان در این باره انجام دادهاند، آثاری که درباره [[غدیر]] نوشته شده از [[قرن دوم هجری]] آغاز و تا قرن حاضر ادامه یافته است. از میان کتابهای غدیری، ۸۳ کتاب [[عربی]]، ۶۱ کتاب [[فارسی]] و ۲۱ کتاب اردو وجود دارد. از میان نویسندگان این کتابها ۱۲۹ نفر [[شیعه]] [[اثنیعشری]]، و [[دوازده نفر]] [[اهلسنت]]، پنج نفر شیعه [[اسماعیلی]]، دو نفر شیعه [[زیدی]] و یک نفر [[مسیحی]] است<ref>دانشنامه امام علی{{ع}}، ج۱۲، ص۴۲۱-۴۲۲.</ref>. | ||
در اینجا به معرفی تعدادی از کتابهایی میپردازیم که درباره حدیث غدیر نگارش یافته است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۱۳-۳۲۵؛ دانشنامه امام علی{{ع}}، ج۱۲، ص۳۸۰-۳۹۶ و ص۴۲۰-۴۲۴.</ref>: | در اینجا به معرفی تعدادی از کتابهایی میپردازیم که درباره حدیث غدیر نگارش یافته است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۱۳-۳۲۵؛ دانشنامه امام علی{{ع}}، ج۱۲، ص۳۸۰-۳۹۶ و ص۴۲۰-۴۲۴.</ref>: | ||
#[[الولایة فی طرق حدیث الغدیر (کتاب)|الولایة فی طرق حدیث الغدیر]]، تألیف [[ابو جعفر محمد بن جریر طبری]] (متوفای ۳۱۰ق). وی در این کتاب، حدیث غدیر را از بیش از هفتاد طریق [[روایت]] کرده است. [[انگیزه]] او از تألیف این کتاب، آن بوده که پاسخ ابن ابیداود را بدهد، زیرا وی گفته است که [[علی]]{{ع}} در [[حجه الوداع]] در [[یمن]] بود، پس حدیث غدیر اساسی ندارد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۳، رقم ۷۲۸.</ref>. [[ذهبی]] در تذکرة الحفاظ، یاقوت [[حموی]] در [[معجم الادباء (کتاب)|معجم الادباء]]]](ج ۱۸، ص۸۰)، ابنکثیر در [[البدایه و النهایه (کتاب)|البدایه و النهایه]] (ج ۱۱، ص۱۶۷، حوادث [[سال ۳۱۰ق]])، ابنحجر در [[تهذیب التهذیب (کتاب)|تهذیب التهذیب]](ج ۷، ص۲۹۷)، [[شیخ طوسی]] در [[الفهرست (کتاب)|الفهرست]](ص ۵۰، رقم ۶۴۰)، [[سید بن طاووس]] در [[الاقبال (کتاب)|الاقبال]] (ص ۴۵۳) از کتاب [[طبری]] درباره طرق حدیث غدیر نام بردهاند. | #[[الولایة فی طرق حدیث الغدیر (کتاب)|الولایة فی طرق حدیث الغدیر]]، تألیف [[ابو جعفر محمد بن جریر طبری]] (متوفای ۳۱۰ق). وی در این کتاب، حدیث غدیر را از بیش از هفتاد طریق [[روایت]] کرده است. [[انگیزه]] او از تألیف این کتاب، آن بوده که پاسخ ابن ابیداود را بدهد، زیرا وی گفته است که [[علی]]{{ع}} در [[حجه الوداع]] در [[یمن]] بود، پس حدیث غدیر اساسی ندارد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۳، رقم ۷۲۸.</ref>. [[ذهبی]] در تذکرة الحفاظ، یاقوت [[حموی]] در [[معجم الادباء (کتاب)|معجم الادباء]]]](ج ۱۸، ص۸۰)، ابنکثیر در [[البدایه و النهایه (کتاب)|البدایه و النهایه]] (ج ۱۱، ص۱۶۷، حوادث [[سال ۳۱۰ق]])، ابنحجر در [[تهذیب التهذیب (کتاب)|تهذیب التهذیب]](ج ۷، ص۲۹۷)، [[شیخ طوسی]] در [[الفهرست (کتاب)|الفهرست]](ص ۵۰، رقم ۶۴۰)، [[سید بن طاووس]] در [[الاقبال (کتاب)|الاقبال]] (ص ۴۵۳) از کتاب [[طبری]] درباره طرق حدیث غدیر نام بردهاند. | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۵۷: | ||
# [[الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب (کتاب)|الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب]]، تألیف [[علامه عبدالحسین امینی]] (۱۳۹۰ق) که بار نخست در ۱۱ جلد، و بار دوم از سوی مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه در ۱۴ جلد چاپ شده است که دو جلد اخیر به فهرستهای گوناگون اختصاص یافته و یک جلد نیز قبل از یازده جلد به بحث درباره [[شخصیت]] [[علامه امینی]] و اهمیت [[کتاب الغدیر]] و اظهار نظرهای متفکران از [[مذاهب]] مختلف در این باره اختصاص یافته است. | # [[الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب (کتاب)|الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب]]، تألیف [[علامه عبدالحسین امینی]] (۱۳۹۰ق) که بار نخست در ۱۱ جلد، و بار دوم از سوی مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه در ۱۴ جلد چاپ شده است که دو جلد اخیر به فهرستهای گوناگون اختصاص یافته و یک جلد نیز قبل از یازده جلد به بحث درباره [[شخصیت]] [[علامه امینی]] و اهمیت [[کتاب الغدیر]] و اظهار نظرهای متفکران از [[مذاهب]] مختلف در این باره اختصاص یافته است. | ||
# [[الغدیر فی التراث الاسلامی (کتاب)|الغدیر فی التراث الاسلامی]]، تألیف [[سید عبدالعزیز طباطبایی]] (متوفای ۱۴۱۶ق) که کتابهایی را که از [[قرن دوم]] تا قرن پانزدهم [[هجری]] به زبانهای [[فارسی]]، [[عربی]] و اردو درباره [[حدیث غدیر]] [[نگارش]] یافته، معرفی کرده است. | # [[الغدیر فی التراث الاسلامی (کتاب)|الغدیر فی التراث الاسلامی]]، تألیف [[سید عبدالعزیز طباطبایی]] (متوفای ۱۴۱۶ق) که کتابهایی را که از [[قرن دوم]] تا قرن پانزدهم [[هجری]] به زبانهای [[فارسی]]، [[عربی]] و اردو درباره [[حدیث غدیر]] [[نگارش]] یافته، معرفی کرده است. | ||
# [[غدیر در آیینه کتاب (کتاب)|غدیر در آیینه کتاب]]، تألیف [[محمد انصاری]] (معاصر) که در آن ۴۱۴ اثر نگارش یافته درباره غدیر به زبانهای مختلف معرفی شده است | # [[غدیر در آیینه کتاب (کتاب)|غدیر در آیینه کتاب]]، تألیف [[محمد انصاری]] (معاصر) که در آن ۴۱۴ اثر نگارش یافته درباره غدیر به زبانهای مختلف معرفی شده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۹-۲۲۵.</ref>. | ||
==اولویت نبی و امامت علی== | ==اولویت نبی و امامت علی== | ||
خط ۲۴۰: | خط ۲۶۸: | ||
[[زمخشری]] و [[بیضاوی]] گفتهاند: “مقصود از [[اولویت]] در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر{{صل}} [[مؤمنان]] را به کاری [[فرمان]] نمیدهد، و چیزی را از آنان نمیپسندد، مگر اینکه به [[صلاح]] آنان است، بر خلاف [[نفس انسان]] که چه بسا [[انسان]] را به کاری بر میانگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، [[واجب]] است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوبتر باشد، و امر او درباره آنان از [[دستور]] خود آنها نافذتر باشد، و [[مهربانی]] آنان نسبت به پیامبر{{صل}} از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر{{صل}} [[مردم]] را به [[غزوه تبوک]] فراخواند، گروهی گفتند: “از [[پدران]] و مادرانمان در این باره اجازه میگیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد<ref>تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.</ref>. دیگر [[مفسران]] [[اسلامی]] نیز همین معنا را از [[آیه کریمه]] استفاده کردهاند<ref>ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظامالدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمعالبیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روحالمعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. | [[زمخشری]] و [[بیضاوی]] گفتهاند: “مقصود از [[اولویت]] در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر{{صل}} [[مؤمنان]] را به کاری [[فرمان]] نمیدهد، و چیزی را از آنان نمیپسندد، مگر اینکه به [[صلاح]] آنان است، بر خلاف [[نفس انسان]] که چه بسا [[انسان]] را به کاری بر میانگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، [[واجب]] است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوبتر باشد، و امر او درباره آنان از [[دستور]] خود آنها نافذتر باشد، و [[مهربانی]] آنان نسبت به پیامبر{{صل}} از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر{{صل}} [[مردم]] را به [[غزوه تبوک]] فراخواند، گروهی گفتند: “از [[پدران]] و مادرانمان در این باره اجازه میگیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد<ref>تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.</ref>. دیگر [[مفسران]] [[اسلامی]] نیز همین معنا را از [[آیه کریمه]] استفاده کردهاند<ref>ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظامالدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمعالبیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روحالمعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. | ||
از | |||
شاید دهلوی در این باره به [[روایات]] و [[تفاسیر]] [[رجوع]] نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای [[مخالفت]] با [[عقیده شیعه]] درباره [[استقلال]] به [[حدیث غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[منطق]] را زیر پا گذاشته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۲۵.</ref> | از آنچه بیان شد [[نادرستی]] [[سخن]] [[عبدالعزیز]] [[دهلوی]] روشن میشود. وی گفته است: جمله {{متن حدیث|ألست اولی بکم من انفسکم}} از [[آیه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} گرفته شده است و از [[سیاق آیه]] به دست میآید که مقصود، [[اولویت]] درتصرف نیست، زیرا آیه در صدد بیان این [[حکم]] است که پسر خوانده، فرزند [[واقعی]] نیست، بنابراین، [[زید بن حارثه]] را نباید [[فرزند پیامبر]]{{صل}} دانست، چون نسبت [[پیامبر]]{{صل}} به [[مؤمنان]] مانند نسبت [[پدری]] [[مهربان]] به [[فرزندان]] خویش است، همانگونه که [[همسران]] او به منزله [[مادران]] مسلماناناند<ref>مختصر التحفة الاثنی عشریه، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. | ||
شاید دهلوی در این باره به [[روایات]] و [[تفاسیر]] [[رجوع]] نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای [[مخالفت]] با [[عقیده شیعه]] درباره [[استقلال]] به [[حدیث غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[منطق]] را زیر پا گذاشته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۲۵.</ref>. | |||
==تلازم امامت و محبت== | ==تلازم امامت و محبت== | ||
[[امامت]] و [[محبّت]] دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در [[تفسیر]] [[مولی]] در [[حدیث غدیر]] ناچار از [[انتخاب]] یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در [[جهانبینی الهی]] کسی که عهدهدار امر [[رهبری]] [[مردم]] است باید [[دوستدار]] آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که [[خداوند]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[پیشوایی]] معرفی کرده است که ناگواریهای مردم بر او گران بود، بر [[هدایت]] و [[سعادت]] آنان حریص بود، و با آنان [[مهربان]] و [[رحیم]] بود<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. | [[امامت]] و [[محبّت]] دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در [[تفسیر]] [[مولی]] در [[حدیث غدیر]] ناچار از [[انتخاب]] یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در [[جهانبینی الهی]] کسی که عهدهدار امر [[رهبری]] [[مردم]] است باید [[دوستدار]] آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که [[خداوند]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[پیشوایی]] معرفی کرده است که ناگواریهای مردم بر او گران بود، بر [[هدایت]] و [[سعادت]] آنان حریص بود، و با آنان [[مهربان]] و [[رحیم]] بود<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. | ||
از سوی دیگر، پیامبر اکرم{{صل}} علاوه بر [[مقام نبوت]] و [[رسالت]]، دارای [[مقام امامت]] بود<ref>{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، چنان که [[ناصر]] و [[یاور]] [[مسلمانان]] نیز بود، و در این باره، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بر این اساس میگوییم در جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} نخست، مولی بودن [[پیامبر]]{{صل}} بیان شده، آنگاه مولی بودن [[علی]]{{ع}} بر آن متفرع شده است. بنابراین، مقصود از مولی درباره علی{{ع}} همان است که درباره پیامبر{{صل}} مقصود است. پیامبر{{صل}} هم [[محب]] و ناصر مسلمانان، و هم [[رهبر]] و صاحب [[اختیار]] در امور آنان بود، یعنی [[ولایت پیامبر]]{{صل}} بر مسلمانان، دارای ابعاد سهگانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] بود. این ابعاد سهگانه، در حدیث غدیر برای علی{{ع}} [[اثبات]] شده است<ref>{{عربی|إن لفظة مولی لو کانت مشترکة بین سائر الأقسام و غیر مختصة ببعضها لوجب حمل خطابه{{صل}} بها علی جمیع محتملاته الا ما منع مانع، کوجوب مثل ذلک فی خطاب مشترک فقدت الدلالة من المخاطب به علی تخصیص مراده ببعض محتملاته}}. تقریب المعارف، ص۱۵۴.</ref>. این مطلب را دو گونه میتوان تقریر کرد: [[مولی]] مشترک [[معنوی]] است و همه کاربردهای آن یک معنای جامع و مشترک دارد که با توجه به ریشه کلمه مولی (و - ل -ی) [[قرب]] و نزدیکی خاصی است میان دو [[انسان]] که مستلزم [[محبت]]، [[نصرت]] و [[حق تصرف]] یکی در امور دیگری است<ref>{{عربی|الواو و اللام و الیاء اصل صحیح یدل علی قرب، من ذالک الولی: القرب، یقال تباعد بعد ولی، ای قرب، وجلس مما یلینی، ای یقارینی... و من الباب المولی: المعتق والمعتق، و الصاحب، و الحلیف و ابن العم و الناصر، و الجار، کل هؤلاء من الولی و هو القرب، و کل من ولی امر آخر فهو ولیه}}. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴. {{عربی|الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد}}. [[المفردات]] فی [[غریب]] القرآن، ص۵۳۳. {{عربی|ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. {{عربی|فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر}}. [[المیزان]] فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.</ref>. | |||
{{عربی|الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد}}. [[المفردات]] فی [[غریب]] القرآن، ص۵۳۳. | |||
{{عربی|ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. | |||
{{عربی|فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر}}. [[المیزان]] فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.</ref>. | |||
به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، [[اولویت]] داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ [[ولایت]] محبت اقتضا میکند که [[دوست]] یک فرد رابطه نزدیکتری از دیگران به او داشته باشد و در حل [[مشکلات]] او نسبت به وی از دیگران [[برتر]] و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری [[پیمان]] نصرت بسته است، در [[یاری کردن]] و [[مقابله با دشمنان]] او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت [[زعامت]] و [[رهبری]]، [[زعیم]] و [[رهبر]] [[مردم]] در [[تصمیمگیری]] نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، {{عربی|لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده}}. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کردهاند چنان که علامه کراجکی گفته است: {{عربی|ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی}}. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.</ref>. | به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، [[اولویت]] داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ [[ولایت]] محبت اقتضا میکند که [[دوست]] یک فرد رابطه نزدیکتری از دیگران به او داشته باشد و در حل [[مشکلات]] او نسبت به وی از دیگران [[برتر]] و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری [[پیمان]] نصرت بسته است، در [[یاری کردن]] و [[مقابله با دشمنان]] او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت [[زعامت]] و [[رهبری]]، [[زعیم]] و [[رهبر]] [[مردم]] در [[تصمیمگیری]] نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، {{عربی|لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده}}. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کردهاند چنان که علامه کراجکی گفته است: {{عربی|ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی}}. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.</ref>. | ||
بنابراین که کلمه [[مولی]] مشترک لفظی است یکی از معانی سهگانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] مدلول مطابقی، و معانی دیگر مدلول التزامی آن است. بنابر اینکه معنای مطابقی مولی در [[حدیث غدیر]] [[رهبری]] و زعامت است، [[رهبر]] [[امت اسلامی]] [[دوستدار]] [[مسلمانان]] است، چنانکه [[خداوند]] درباره [[پیامبر]]{{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. | |||
[[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربردهای مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی{{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر{{صل}} و علی{{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر میشود و مورد نظر اهلسنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر.ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالیترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]]{{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]]{{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref> | [[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربردهای مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی{{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر{{صل}} و علی{{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر میشود و مورد نظر اهلسنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر.ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالیترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]]{{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]]{{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref>. | ||
==مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر== | ==مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر== | ||
خط ۲۸۳: | خط ۳۰۹: | ||
'''پاسخ''' | '''پاسخ''' | ||
ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگهای ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد<ref>الفصول المهمة، ص۴۱.</ref>. در [[روایت]] [[غدیر]] از طریق [[حذیفه بن أسید]] و [[عامر]] بن [[لیلی]] آمده است که وقتی پیامبر{{صل}} از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذیالحلیفه رسید، [[دستور]] داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند [[منزل]] نگیرد. | ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگهای ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد<ref>الفصول المهمة، ص۴۱.</ref>. در [[روایت]] [[غدیر]] از طریق [[حذیفه بن أسید]] و [[عامر]] بن [[لیلی]] آمده است که وقتی پیامبر{{صل}} از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذیالحلیفه رسید، [[دستور]] داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند [[منزل]] نگیرد. | ||
از [[عبدالله بن عمر]] روایت شده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و [[نماز]] خواند<ref>صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.</ref>. | از [[عبدالله بن عمر]] روایت شده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و [[نماز]] خواند<ref>صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.</ref>. | ||
خط ۲۸۹: | خط ۳۱۶: | ||
'''پاسخ''': | '''پاسخ''': | ||
مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در [[قرآن]]، نظایر بسیاری دارد، مانند [[سوره عنکبوت]] که مکی است غیر از دو [[آیه]] آغاز آن<ref>تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.</ref>. [[سوره کهف]] مکی است جز هفت آیه اول آن<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.</ref>. [[سوره هود]] مکی است مگر آیه {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref><ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.</ref> [[سوره مریم]] مکی است، ولی [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref> مکی نیست<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[سوره ابراهیم]] مکی است، ولی آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا}}<ref>«آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریستهای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.</ref> مکی نیست<ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.</ref> و نمونههای بسیار دیگر<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.</ref>. | مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در [[قرآن]]، نظایر بسیاری دارد، مانند [[سوره عنکبوت]] که مکی است غیر از دو [[آیه]] آغاز آن<ref>تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.</ref>. [[سوره کهف]] مکی است جز هفت آیه اول آن<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.</ref>. [[سوره هود]] مکی است مگر آیه {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref><ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.</ref> [[سوره مریم]] مکی است، ولی [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref> مکی نیست<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[سوره ابراهیم]] مکی است، ولی آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا}}<ref>«آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریستهای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.</ref> مکی نیست<ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.</ref> و نمونههای بسیار دیگر<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.</ref>. | ||
علاوه بر این، [[نزول]] مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شدهاند، عبارتاند از: آیه {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>، آیه اول [[سوره روم]]، [[آیه روح]] و [[سوره فاتحه]] الکتاب<ref>ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. | علاوه بر این، [[نزول]] مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شدهاند، عبارتاند از: آیه {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>، آیه اول [[سوره روم]]، [[آیه روح]] و [[سوره فاتحه]] الکتاب<ref>ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. | ||
خط ۳۰۰: | خط ۳۲۸: | ||
'''پاسخ''' | '''پاسخ''' | ||
میان [[عذاب]] نشدن [[مشرکان]] در [[مکه]] و عذاب نشدن این فرد، ملازمهای نیست. عذاب نکردن مشرکان، حکمتی داشته، و عذاب کردن فرد مزبور حکمتی دیگر. شاید عذاب نکردن مشرکان بدین علت بوده است که از [[نسل]] آنان، کسانی [[ایمان]] خواهند آورد، و این وجه درباره [[حارث]] بن نعمان وجود نداشته است. حقایق [[تاریخی]]، بیانگر این مطلب است که افرادی به عنوان [[مخالفت با پیامبر]] دچار [[نفرین]] او و [[عذاب الهی]] شدهاند، چنان که [[روایت]] شده که وقتی [[قریش]] از [[اسلام آوردن]] [[سرپیچی]] کردند و با [[پیامبر]] به [[مخالفت]] برخاستند، آن [[حضرت]]، آنان را نفرین کرد و از [[خدا]] خواست که آنها را به [[قحطی]] گرفتار کند و این عذاب بر آنان نازل شد<ref>تفسیر رازی، ج۲۷، ص۲۴۲.</ref>. | میان [[عذاب]] نشدن [[مشرکان]] در [[مکه]] و عذاب نشدن این فرد، ملازمهای نیست. عذاب نکردن مشرکان، حکمتی داشته، و عذاب کردن فرد مزبور حکمتی دیگر. شاید عذاب نکردن مشرکان بدین علت بوده است که از [[نسل]] آنان، کسانی [[ایمان]] خواهند آورد، و این وجه درباره [[حارث]] بن نعمان وجود نداشته است. حقایق [[تاریخی]]، بیانگر این مطلب است که افرادی به عنوان [[مخالفت با پیامبر]] دچار [[نفرین]] او و [[عذاب الهی]] شدهاند، چنان که [[روایت]] شده که وقتی [[قریش]] از [[اسلام آوردن]] [[سرپیچی]] کردند و با [[پیامبر]] به [[مخالفت]] برخاستند، آن [[حضرت]]، آنان را نفرین کرد و از [[خدا]] خواست که آنها را به [[قحطی]] گرفتار کند و این عذاب بر آنان نازل شد<ref>تفسیر رازی، ج۲۷، ص۲۴۲.</ref>. | ||
بنابراین، مراد از [[نفی]] عذاب در [[آیه]] یاد شده، نفی فیالجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با [[حکمت الهی]] است که از طریق [[مصالح]] و [[مفاسد]] تبلور مییابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود. | بنابراین، مراد از [[نفی]] عذاب در [[آیه]] یاد شده، نفی فیالجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با [[حکمت الهی]] است که از طریق [[مصالح]] و [[مفاسد]] تبلور مییابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود. | ||
[[خداوند]]، قریش را به صاعقهای مانند [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[وعید]] داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن [[مبتلا]] خواهند شد: {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}}<ref>«پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>. اگر قریش، همگی از پیامبر [[اعراض]] میکردند، گرفتار آن عذاب میشدند، ولی چون عدهای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر{{صل}} در میان قریش مانع از [[نزول]] عذاب بود، چنین وعیدی داده نمیشد. | [[خداوند]]، قریش را به صاعقهای مانند [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[وعید]] داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن [[مبتلا]] خواهند شد: {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}}<ref>«پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>. اگر قریش، همگی از پیامبر [[اعراض]] میکردند، گرفتار آن عذاب میشدند، ولی چون عدهای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر{{صل}} در میان قریش مانع از [[نزول]] عذاب بود، چنین وعیدی داده نمیشد. | ||
خط ۳۲۲: | خط ۳۵۱: | ||
==امامت علی و خلافت خلفا== | ==امامت علی و خلافت خلفا== | ||
عدهای از [[عالمان]] [[اهلسنت]] هم [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را پذیرفتهاند و هم [[خلافت]] خلفای پیش از [[علی]]{{ع}} را [[مشروع]] دانستهاند. به [[اعتقاد]] آنان از آنجا که مقصود از [[حدیث غدیر]]، [[امامت علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است، و از سوی دیگر [[زمان]] [[امامت]] او معین نشده است، میتوان گفت: مقصود، امامت وی پس از دوران [[خلافت ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] بوده است. به این صورت میتوان میان دو دیدگاه [[شیعه]] و اهلسنت درباره امامت علی{{ع}} جمع کرد و گفت: اگر چه علی{{ع}} از طرف پیامبر اکرم{{صل}} به امامت [[منصوب]] شده است، ولی مقصود، امامت او پس از خلفای سهگانه بوده است. | عدهای از [[عالمان]] [[اهلسنت]] هم [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را پذیرفتهاند و هم [[خلافت]] خلفای پیش از [[علی]]{{ع}} را [[مشروع]] دانستهاند. به [[اعتقاد]] آنان از آنجا که مقصود از [[حدیث غدیر]]، [[امامت علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است، و از سوی دیگر [[زمان]] [[امامت]] او معین نشده است، میتوان گفت: مقصود، امامت وی پس از دوران [[خلافت ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] بوده است. به این صورت میتوان میان دو دیدگاه [[شیعه]] و اهلسنت درباره امامت علی{{ع}} جمع کرد و گفت: اگر چه علی{{ع}} از طرف پیامبر اکرم{{صل}} به امامت [[منصوب]] شده است، ولی مقصود، امامت او پس از خلفای سهگانه بوده است. | ||
برخی از عالمان اهلسنت نیز که [[مولی]] را در حدیث غدیر به [[محبت]] و [[نصرت]] معنا کردهاند، گفتهاند بر فرض قبول اینکه معنای مولی در حدیث غدیر، امامت است میتوان گفت: امامت علی{{ع}} پس از خلافت خلفای پیش از او مقصود است<ref>ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ الصواعق المحرقة، ص۵۷؛ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱.</ref>. | برخی از عالمان اهلسنت نیز که [[مولی]] را در حدیث غدیر به [[محبت]] و [[نصرت]] معنا کردهاند، گفتهاند بر فرض قبول اینکه معنای مولی در حدیث غدیر، امامت است میتوان گفت: امامت علی{{ع}} پس از خلافت خلفای پیش از او مقصود است<ref>ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ الصواعق المحرقة، ص۵۷؛ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱.</ref>. | ||
در اینجا نمونههایی از عبارت آن دسته از عالمان اهلسنت را میآوریم که دلالت حدیث غدیر را بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}} پذیرفتهاند: | در اینجا نمونههایی از عبارت آن دسته از عالمان اهلسنت را میآوریم که دلالت حدیث غدیر را بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}} پذیرفتهاند: | ||
# [[محمد رشید الدین]]<ref>وی شاگرد عبدالعزیز دهلوی مؤلف کتاب “التحفة الإثنا عشریة” است.</ref> گفته است: “ثبوت [[خلافت علی]]{{ع}} بر اساس غدیر با [[مذهب]] اهلسنت منافات ندارد، و برای این [[دلیل]] مختصر، به مقدمات طولانی نیازی نیست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۷.</ref>. | # [[محمد رشید الدین]]<ref>وی شاگرد عبدالعزیز دهلوی مؤلف کتاب “التحفة الإثنا عشریة” است.</ref> گفته است: “ثبوت [[خلافت علی]]{{ع}} بر اساس غدیر با [[مذهب]] اهلسنت منافات ندارد، و برای این [[دلیل]] مختصر، به مقدمات طولانی نیازی نیست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۷.</ref>. | ||
# [[شهابالدین دولتآبادی]] به [[دلالت حدیث غدیر بر امامت علی]]{{ع}} [[اذعان]] کرده و گفته است: “اهلسنت گفتهاند که مراد از [[حدیث]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} امامت علی{{ع}} در زمان خلافت و امامت اوست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۸.</ref>. | # [[شهابالدین دولتآبادی]] به [[دلالت حدیث غدیر بر امامت علی]]{{ع}} [[اذعان]] کرده و گفته است: “اهلسنت گفتهاند که مراد از [[حدیث]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} امامت علی{{ع}} در زمان خلافت و امامت اوست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۸.</ref>. | ||
خط ۳۵۵: | خط ۳۸۴: | ||
این مطلب در [[روایات]] متعدد نیز وارد شده است. عیاشی آن را از سه طریق از [[جابر بن عبدالله انصاری]]، [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۱-۳۳۴.</ref>. [[محدث]] [[کلینی]] و [[شیخ صدوق]] نیز آن را از امام باقر{{ع}} روایت کردهاند<ref>کافی، ج۱، ص۲۳۴، کتاب الحجة، باب النص علی امیرالمؤمنین{{ع}}، حدیث۳.</ref>. | این مطلب در [[روایات]] متعدد نیز وارد شده است. عیاشی آن را از سه طریق از [[جابر بن عبدالله انصاری]]، [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۱-۳۳۴.</ref>. [[محدث]] [[کلینی]] و [[شیخ صدوق]] نیز آن را از امام باقر{{ع}} روایت کردهاند<ref>کافی، ج۱، ص۲۳۴، کتاب الحجة، باب النص علی امیرالمؤمنین{{ع}}، حدیث۳.</ref>. | ||
عدهای از [[عالمان]] [[اهلسنّت]] نیز [[نزول]] [[آیه تبلیغ]] را درباره [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[اعلان]] آن در [[غدیرخم]] [[نقل]] کردهاند: | عدهای از [[عالمان]] [[اهلسنّت]] نیز [[نزول]] [[آیه تبلیغ]] را درباره [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[اعلان]] آن در [[غدیرخم]] [[نقل]] کردهاند: | ||
#[[حاکم حسکانی]] در شواهد التنزیل از [[ابنعباس]] و جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که این [[آیه]] درباره [[علی]]{{ع}} نازل شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دست]] او را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}. | #[[حاکم حسکانی]] در شواهد التنزیل از [[ابنعباس]] و جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که این [[آیه]] درباره [[علی]]{{ع}} نازل شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دست]] او را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}. | ||
#[[ابواسحاق ثعلبی]] نیز آن را در [[تفسیر الکشف و البیان]]، از ابنعباس روایت کرده است. | #[[ابواسحاق ثعلبی]] نیز آن را در [[تفسیر الکشف و البیان]]، از ابنعباس روایت کرده است. | ||
خط ۳۷۱: | خط ۳۹۹: | ||
===وجوه و اقوال دیگر=== | ===وجوه و اقوال دیگر=== | ||
بر اساس این [[روایات]] که از طریق [[شیعه]] و [[اهلسنت]] [[نقل]] شده است، [[آیه تبلیغ]] در [[ارتباط]] با [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[غدیر خم]] نازل شده است، ولی در این باره وجوه و اقوال دیگری نیز گفته شده است: | بر اساس این [[روایات]] که از طریق [[شیعه]] و [[اهلسنت]] [[نقل]] شده است، [[آیه تبلیغ]] در [[ارتباط]] با [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[غدیر خم]] نازل شده است، ولی در این باره وجوه و اقوال دیگری نیز گفته شده است: | ||
'''[[حفظ]] [[پیامبر]] از [[دشمنان]]''': [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هرگاه در بین [[راه]] میخواست در مکانی استراحت کند، [[اصحاب]]، درختی را پیدا میکردند تا پیامبر{{صل}} در سایه آن استراحت کند. روزی بادیهنشینی با [[شمشیر]] برهنه بر بالای سر پیامبر{{صل}} آمد و گفت: “چه کسی میتواند تو را از دست من [[نجات]] دهد؟” پیامبر{{صل}} گفت: “خدا” در این هنگام دست آن فرد لرزید و شمشیر از دستش بر [[زمین]] افتاد، و [[خداوند]] [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ...}} را بر او نازل کرد<ref>تفسیر طبری، ج۶، ص۳۶۶.</ref>. بر فرض [[درستی]] داستان مزبور، ارتباط معقولی با آیه تبلیغ ندارد، زیرا میان [[دستور خداوند]] به پیامبر{{صل}} در [[تبلیغ]] پیامهای [[الهی]] به [[مردم]] با حفظ پیامبر{{صل}} از [[شر]] آن بادیهنشین، تناسبی وجود ندارد. داستان یادشده تنها با قسمت پایانی آیه {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} تناسب دارد نه با بخش نخست آیه. در این صورت باید در [[نزول آیه]]، صدر و ذیل آن را از هم جدا سازیم. همچنین این وجه با وجه دیگری که درباره [[سبب نزول]] آیه گفته شده، ناسازگار است، و آن اینکه پیامبر{{صل}} وقتی در [[مکه]] بود تا قبل از [[نزول]] این آیه، نگهبانانی داشت که از او [[حفاظت]] میکردند، ولی وقتی این [[آیه]] نازل شد [[نگهبانی]] از خود را [[لغو]] کرد. این مطلب از [[سعید بن جبیر]]، [[عبدالله بن شقیق]]، [[محمد بن کعب قرضی]] و [[عایشه]] [[روایت]] شده است. با توجه به این روایت، بسیار بعید است در حالی که از [[پیامبر]]{{صل}} حفاظت میشده، فرد بادیهنشین توانسته باشد با [[شمشیر]] برهنه بر بالای سر او حاضر شود<ref>الغدیر، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>. | |||
'''وجوه دهگانه''': [[فخرالدین رازی]] در [[تفسیر آیه]]، ده وجه را [[نقل]] کرده و [[نزول]] آن را برای [[علی]]{{ع}} در [[غدیر خم]]، وجه دهم قراررداده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۴۹-۵۰.</ref>. | |||
'''نقد''': وجوه یاد شده غیر از وجه دهم، سخنانی است که قائل آنها روشن نیست، در حالی که وجه دهم از [[امام محمد باقر]]{{ع}}، [[ابنعباس]]، [[براء بن عازب]] و [[ابوسعید خدری]] نقل شده است، و عدهای از [[عالمان]] برجسته [[اسلامی]] آن را نقل کردهاند<ref>الغدیر، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۲.</ref>. | |||
'''بیتأثیر شدن [[توطئه یهود]] و [[نصارا]]''': گفته شده اگر چه [[روایات]] یاد شده بسیار است، ولی بهتر است آنها را بر [[امنیت]] [[الهی]] به پیامبر{{صل}} از [[مکر]] و توطئه یهود و [[نصاری]] حمل کنیم، یعنی پیامبر{{صل}} باید [[دین]] را [[تبلیغ]] کند و به آنان اعتنا نکند، زیرا [[آیات]] قبل و بعد این آیه، ناظر به [[کلام الهی]] با [[یهود]] است. بنابراین [[وحدت سیاق]]، مؤید این وجه است<ref>مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۵۰؛ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۷.</ref>. | |||
'''نقد''': اگر [[آیه کریمه]] ناظر به [[اهل کتاب]] باشد مفاد آن این خواهد بود که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را به تبلیغ آنچه درباره اهل کتاب نازل شده است [[دستور]] مؤکد میدهد، و با توجه به [[سیاق]]، مراد، همان مطلبی است که در آیه ۶۸ [[سوره مائده]] بیان شده است<ref>چنان که مؤلف المنار همین وجه را برگزیده است.</ref>: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای اهل کتاب! تا تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است بر پا ندارید بر حق نیستید» سوره مائده، آیه ۶۸.</ref>. [[اهل کتاب]]! شما بر [[حق]] نیستید مگر اینکه [[تورات]] و [[انجیل]] و آنچه از سوی پروردگارتان برای شما نازل شده است را به کار بندید؛ ولی این معنا با [[سیاق آیه]] مورد بحث تناسب ندارد، زیرا مفاد جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> این است که [[دستوری]] که [[پیامبر]]{{صل}} باید آن را [[ابلاغ]] کند به گونهای است که پیامبر{{صل}} از ابلاغ آن نسبت به کامیابی تبلیغش نگران و بیمناک بوده است، ولی [[یهود]] و [[نصاری]] در آن [[زمان]] از چنان موقعیتی برخوردار نبودند، که از سوی آنان خطری متوجه [[اسلام]] شود که پیامبر{{صل}} از [[ابلاغ پیام الهی]] به آنان بیمناک باشد، در حالی که وی پیامهای خطرآفرینتری را ابلاغ کرده بود، مانند ابلاغ [[توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] که [[مشرکان]] [[عرب]]، سخت به آن پایبند بودند، ولی در این باره نه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[ابلاغ پیام]] توحید به آنان بیمناک بود و نه از سوی [[خداوند]] درباره ابلاغ آن [[دستور]] به مشرکان، تهدیدی متوجه پیامبر{{صل}} شد، و نه [[وعده]] [[حفظ]] از [[کید]] و [[مکر]] آنان داده شد. همچنین بسیاری از [[آیات]] [[سوره مائده]]، ناظر به اهل کتاب است، و سوره مائده، آخرین سورهای است که بر پیامبر اکرم{{صل}} نازل شده است و در آن زمان، [[قدرت]] یهود و اهل کتاب [[درهم]] شکسته شده بود، و از سوی آنان خطری جدی متوجه [[آیین اسلام]] نبود. بنابراین، [[نگرانی]] پیامبر{{صل}} از آنان وجه معقولی نداشت. از این نکات به دست میآید که [[آیه]] مورد بحث، به آیات قبل و بعد آن، که مربوط به اهل کتاب است ارتباطی ندارد، بلکه آیهای است که مستقل و جداگانه نازل شده است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۲-۴۳.</ref>. | |||
'''[[نزول آیه]] در [[آغاز بعثت]]''': برخی از [[مفسران]] گفتهاند [[آیه تبلیغ]] در آغاز بعثت پیامبر اکرم{{صل}} نازل شده است و بر این فرض به روایاتی [[استدلال]] کردهاند. [[طبری]] از [[ابنجریج]] [[روایت]] کرده، که [[پیامبر]]{{صل}}، در [[آغاز بعثت]] از [[قریش]] واهمه داشت تا اینکه این [[آیه]] نازل شد و [[خداوند]] [[وعده]] [[مصونیت]] از خطر آنان را به او داد<ref>تفسیر طبری، ج۶، ص۳۶۵.</ref>. ابنمردویه و [[ضیاء مقدسی]] از [[ابنعباس]] روایت کردهاند که از پیامبر{{صل}} سؤال شد: “کدام آیه که بر تو نازل شده، سنگینتر بوده است؟” پیامبر{{صل}} پاسخ داد: “من هنگام [[مراسم حج]] در [[منی]] بودم، [[مشرکان]] [[عرب]] نیز آنجا بودند، [[جبرئیل]]{{ع}} بر من نازل شد و این آیه را آورد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> من در [[عقبه]] برپای خاستم و گفتم: ای [[مردم]]! ای مردم! چه کسی مرا در [[تبلیغ]] رسالتهای پروردگارم [[یاری]] میکند تا [[بهشت]]، [[پاداش]] او باشد؟ ای مردم! به [[یگانگی خدا]] و [[رسالت]] من [[ایمان]] آورید تا [[رستگار]] شوید. در این هنگام! مردان و [[زنان]] و [[کودکان]] مرا سنگباران کردند و مرا [[دروغگو]] خواندند. این [[رفتار]] آنان بر من ناگوار بود. جبرئیل به من گفت: میتوانی همانند [[نوح]] که [[قوم]] خود را [[نفرین]] کرد، آنان را نفرین کنی تا به [[عذاب الهی]] هلاک شوند. من گفتم: خدایا! قوم مرا [[هدایت]] کن، زیرا آنان [[آگاه]] نیستند، و مرا بر آنان [[نصرت]] بده تا به من ایمان آورند” در این هنگام [[عباس]] [[عموی پیامبر]] اکرم{{صل}} آمد و او را از دست آنان [[نجات]] داد<ref>تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۷.</ref>. | |||
بر اساس این قول، آیه بدان سبب در [[سوره مائده]] (آخرین [[سوره]] نازل بر پیامبر{{صل}}) قرار داده شده است تا یادآور آغاز [[رسالت پیامبر]] اکرم{{صل}} باشد<ref>تفسیر المنار، ج۶، ص۴۵۳.</ref>. | بر اساس این قول، آیه بدان سبب در [[سوره مائده]] (آخرین [[سوره]] نازل بر پیامبر{{صل}}) قرار داده شده است تا یادآور آغاز [[رسالت پیامبر]] اکرم{{صل}} باشد<ref>تفسیر المنار، ج۶، ص۴۵۳.</ref>. | ||
'''نقد''': این دیدگاه از چند نظر مردود است: | '''نقد''': این دیدگاه از چند نظر مردود است: | ||
'''اولاً''': روایت مزبور، خبر واحدی است که نزد [[محدثان]] و [[مفسران]]، مشهور نیست و نمیتواند معارض وجه اول باشد که گروهی از اعاظم محدثان و [[مفسران اهلسنت]]، آن را روایت کردهاند و از [[امامان]] [[اهلبیت]]{{عم}} [[روایت]] شده و [[مورد اتفاق]] [[عالمان]] [[امامیه]] است. | |||
'''ثانیاً''': مفاد این قول، آن است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آغاز [[رسالت]] از سوی [[مشرکان]] بر [[جان]] خود بیمناک بود، و بدین سبب در [[ابلاغ رسالت الهی]] بر آنان تعلّل میکرد. این مطلب با [[شخصیت پیامبر]] اکرم{{صل}} و [[آمادگی]] او برای هر گونه [[فداکاری]] در [[راه]] [[تبلیغ]] رسالتهای [[الهی]] به [[مردم]] [[سازگاری]] ندارد. | |||
'''ثالثاً''': بر پایه این وجه، مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} مجموع [[دین]] یا [[اصل دین]] است، و مفاد [[آیه]]، این است که ای [[پیامبر]]{{صل}} [[دین خدا]] را به مردم [[ابلاغ]] کن، و اگر آن را ابلاغ نکنی، دین خدا را به مردم ابلاغ نکردهای. این سخن، گفتار لغوی است که از [[انسان]] [[حکیم]] صادر نمیشود، چه رسد به خدایی که حکیم [[علی الاطلاق]] است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۳-۴۴.</ref>. | |||
در پاسخ این اشکال گفته شده است: اینگونه تعبیر، [[لغو]] نیست و مانند سخن ابوالنجم است که گفته است: {{عربی|انا ابوالنجم و شعری شعری}}؛ من ابونجم هستم و [[شعر]] من شعر من است”. مقصود او این است که این شعر من از نظر [[فصاحت]] و [[بلاغت]] از جنس همان شعری است که قبل از این گفتهام و چون مردم، شعر او را با این اوصاف میشناختند، نیاز به ذکر این اوصاف نبوده است. همینگونه است در آیه مورد بحث، چون تبلیغ نکردن رسالت، مطلبی است که همگان آن را میشناسند و میدانند که کار ناروایی است. پس مفاد آیه این است که اگر دین را ابلاغ نکنی، آن را ابلاغ نکردهای و کار ناروایی را مرتکب شدهای<ref>احمد بن منیر اسکندری در انتصاف، حاشیه کشاف زمخشری، ج۱، ص۶۵۸.</ref>. | در پاسخ این اشکال گفته شده است: اینگونه تعبیر، [[لغو]] نیست و مانند سخن ابوالنجم است که گفته است: {{عربی|انا ابوالنجم و شعری شعری}}؛ من ابونجم هستم و [[شعر]] من شعر من است”. مقصود او این است که این شعر من از نظر [[فصاحت]] و [[بلاغت]] از جنس همان شعری است که قبل از این گفتهام و چون مردم، شعر او را با این اوصاف میشناختند، نیاز به ذکر این اوصاف نبوده است. همینگونه است در آیه مورد بحث، چون تبلیغ نکردن رسالت، مطلبی است که همگان آن را میشناسند و میدانند که کار ناروایی است. پس مفاد آیه این است که اگر دین را ابلاغ نکنی، آن را ابلاغ نکردهای و کار ناروایی را مرتکب شدهای<ref>احمد بن منیر اسکندری در انتصاف، حاشیه کشاف زمخشری، ج۱، ص۶۵۸.</ref>. | ||
نقد این توجیه آن است که سخن ابوالنجم، مخصوص مواردی است که دو چیز با یکدیگر مقایسه میشود و نسبت بین آنها از قبیل [[مطلق و مقید]] و مانند آن است، چنانکه سخن ابوالنجم از این قبیل است. اگر مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} در [[آیه]] مورد بحث، اصل یا مجموع [[دین]] باشد، مصداق قاعده ادبی و زبانی مزبور نخواهد بود، زیرا مجموع یا [[اصل دین]]، یک چیز است، نه دو چیز که با یکدیگر مقایسه شوند، اما بنابر وجه اول که مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} است، قاعده ادبی و زبانی مزبور بر آن منطبق است، یعنی [[ابلاغ]] این [[پیام الهی]] به [[مردم]] از چنان جایگاهی برخوردار است که ابلاغ نکردن آن به منزله ابلاغ نکردن دیگر پیامهای [[الهی]] به مردم است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۴-۴۵.</ref>. | نقد این توجیه آن است که سخن ابوالنجم، مخصوص مواردی است که دو چیز با یکدیگر مقایسه میشود و نسبت بین آنها از قبیل [[مطلق و مقید]] و مانند آن است، چنانکه سخن ابوالنجم از این قبیل است. اگر مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} در [[آیه]] مورد بحث، اصل یا مجموع [[دین]] باشد، مصداق قاعده ادبی و زبانی مزبور نخواهد بود، زیرا مجموع یا [[اصل دین]]، یک چیز است، نه دو چیز که با یکدیگر مقایسه شوند، اما بنابر وجه اول که مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} است، قاعده ادبی و زبانی مزبور بر آن منطبق است، یعنی [[ابلاغ]] این [[پیام الهی]] به [[مردم]] از چنان جایگاهی برخوردار است که ابلاغ نکردن آن به منزله ابلاغ نکردن دیگر پیامهای [[الهی]] به مردم است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۴-۴۵.</ref>. | ||
خط ۳۹۵: | خط ۴۳۱: | ||
از سوی دیگر، [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} گویای این [[واقعیت]] است که آن [[حضرت]] به مسئله [[رهبری]] مردم اهتمام فراوان داشت. بر این اساس، هر گاه میخواست به قصد [[جنگ با دشمنان]] اسلام یا مقصود دیگری، [[مدینه]] را ترک کند، فردی را [[جانشین]] خود میساخت، چنانکه در جریان [[تبوک]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را جانشین خود کرد، و برای سپاهیانی که به جنگ با دشمنان اسلام اعزام میکرد، [[فرمانده]] [[تعیین]] میکرد، و نیز برای [[اداره امور]] شهرهایی چون [[مکه]]، [[طائف]] و [[یمن]] که در قلمرو [[حکومت]] اسلام قرار داشت، [[والی]] معین میکرد. | از سوی دیگر، [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} گویای این [[واقعیت]] است که آن [[حضرت]] به مسئله [[رهبری]] مردم اهتمام فراوان داشت. بر این اساس، هر گاه میخواست به قصد [[جنگ با دشمنان]] اسلام یا مقصود دیگری، [[مدینه]] را ترک کند، فردی را [[جانشین]] خود میساخت، چنانکه در جریان [[تبوک]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را جانشین خود کرد، و برای سپاهیانی که به جنگ با دشمنان اسلام اعزام میکرد، [[فرمانده]] [[تعیین]] میکرد، و نیز برای [[اداره امور]] شهرهایی چون [[مکه]]، [[طائف]] و [[یمن]] که در قلمرو [[حکومت]] اسلام قرار داشت، [[والی]] معین میکرد. | ||
این شواهد، گویای اهمیت و نقش رهبری در [[جهانبینی اسلامی]] است، و معقول نیست که مسئله [[رهبری امت اسلامی]] پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} مهمل گذاشته شود. | این شواهد، گویای اهمیت و نقش رهبری در [[جهانبینی اسلامی]] است، و معقول نیست که مسئله [[رهبری امت اسلامی]] پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} مهمل گذاشته شود. | ||
بر این اساس، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از سوی [[خداوند حکیم]] [[مأموریت]] یافت تا در [[سفر]] [[حجهالوداع]] و در [[غدیر خم]]، این اصل مهم و سرنوشتساز را برای [[مسلمانان]] بیان کند و به او هشدار داده شد که اگر این [[پیام الهی]] [[ابلاغ]] نشود، بدان میماند که او دیگر پیامهای [[الهی]] را ابلاغ نکرده است. | بر این اساس، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از سوی [[خداوند حکیم]] [[مأموریت]] یافت تا در [[سفر]] [[حجهالوداع]] و در [[غدیر خم]]، این اصل مهم و سرنوشتساز را برای [[مسلمانان]] بیان کند و به او هشدار داده شد که اگر این [[پیام الهی]] [[ابلاغ]] نشود، بدان میماند که او دیگر پیامهای [[الهی]] را ابلاغ نکرده است. | ||
از سوی دیگر از جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} به دست میآید که پیامبر اکرم{{صل}} از ابلاغ این [[دستور الهی]] به [[مردم]] بیمناک بود. در حالی که او هرگز در [[راه]] اجرای [[فرامین خداوند]] از اینکه به [[جان]] یا [[مال]] یا موقعیتش آسیبی برسد بیمناک نبود. بنابراین، [[نگرانی]] وی منشأ دیگری داشته است. منشأ نگرانی [[پیامبر]]{{صل}} [[منافقان]] و بیماردلانی بود که همواره در درون [[جامعه اسلامی]] علیه پیامبر اکرم{{صل}} [[توطئه]] میکردند. آنان در [[باطن]] به [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[باور]] نداشتند و [[رهبری]] او را از مقوله ریاستهای [[دنیوی]] میپنداشتند<ref>آیات مربوط به سرگذشت جنگ احد در سوره آل عمران و آیات ۱۰۵-۱۲۶ سوره نساء بیانگر این مطلب است.</ref>. طبیعی است که برای [[اثبات]] این [[پندار]] ناصواب خود به دنبال [[فرصت]] بودند، [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} که [[پسر عمو]] و داماد پیامبر{{صل}} بود به عنوان رهبری مسلمانان پس از او، فرصت مناسبی برای آنان بود تا در میان مردم شایع کنند که مسئله نبوت و [[رهبری الهی]]، بهانهای بیش نبوده، و پیامبر اکرم{{صل}} در واقع در پی تثبیت [[ریاست]] قومی خود بر [[امت اسلامی]] است، و این، همان مطلبی بود که پیامبر اکرم{{صل}} از آن بیمناک بود، اما [[خداوند]] به او [[اطمینان]] داد این نقشه [[شیطانی]] را خنثی خواهد کرد و [[کافران]] را [[هدایت]] نخواهد کرد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. | از سوی دیگر از جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} به دست میآید که پیامبر اکرم{{صل}} از ابلاغ این [[دستور الهی]] به [[مردم]] بیمناک بود. در حالی که او هرگز در [[راه]] اجرای [[فرامین خداوند]] از اینکه به [[جان]] یا [[مال]] یا موقعیتش آسیبی برسد بیمناک نبود. بنابراین، [[نگرانی]] وی منشأ دیگری داشته است. منشأ نگرانی [[پیامبر]]{{صل}} [[منافقان]] و بیماردلانی بود که همواره در درون [[جامعه اسلامی]] علیه پیامبر اکرم{{صل}} [[توطئه]] میکردند. آنان در [[باطن]] به [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[باور]] نداشتند و [[رهبری]] او را از مقوله ریاستهای [[دنیوی]] میپنداشتند<ref>آیات مربوط به سرگذشت جنگ احد در سوره آل عمران و آیات ۱۰۵-۱۲۶ سوره نساء بیانگر این مطلب است.</ref>. طبیعی است که برای [[اثبات]] این [[پندار]] ناصواب خود به دنبال [[فرصت]] بودند، [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} که [[پسر عمو]] و داماد پیامبر{{صل}} بود به عنوان رهبری مسلمانان پس از او، فرصت مناسبی برای آنان بود تا در میان مردم شایع کنند که مسئله نبوت و [[رهبری الهی]]، بهانهای بیش نبوده، و پیامبر اکرم{{صل}} در واقع در پی تثبیت [[ریاست]] قومی خود بر [[امت اسلامی]] است، و این، همان مطلبی بود که پیامبر اکرم{{صل}} از آن بیمناک بود، اما [[خداوند]] به او [[اطمینان]] داد این نقشه [[شیطانی]] را خنثی خواهد کرد و [[کافران]] را [[هدایت]] نخواهد کرد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. | ||
مقصود از [[کافران]]، [[منافقان]] و بیماردلانی هستند که این اصل و [[حکم الهی]] که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[مأمور]] [[ابلاغ]] آن بود را [[انکار]] کردند، همانگونه که در آیهای دیگر، [[منکران]] [[فریضه]] [[حج]]، [[کافر]] به شمار آمدهاند: {{متن قرآن|وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>. اما [[کفر]] به معنای [[امتناع]] ورزیدن از قبول [[شهادتین]] با این [[مقام]] تناسبی ندارد، زیرا در این صورت، مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} [[اصل دین]] خواهد بود، و لازمه آن - چنان که بیان شد- لغویت در سخن است که [[خداوند حکیم]] از آن پیراسته است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵-۵۲.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۰۲-۳۱۲.</ref> | |||
مقصود از [[کافران]]، [[منافقان]] و بیماردلانی هستند که این اصل و [[حکم الهی]] که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[مأمور]] [[ابلاغ]] آن بود را [[انکار]] کردند، همانگونه که در آیهای دیگر، [[منکران]] [[فریضه]] [[حج]]، [[کافر]] به شمار آمدهاند: {{متن قرآن|وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>. اما [[کفر]] به معنای [[امتناع]] ورزیدن از قبول [[شهادتین]] با این [[مقام]] تناسبی ندارد، زیرا در این صورت، مقصود از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} [[اصل دین]] خواهد بود، و لازمه آن - چنان که بیان شد- لغویت در سخن است که [[خداوند حکیم]] از آن پیراسته است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵-۵۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۰۲-۳۱۲.</ref> | |||
==کمال دین و نومیدی کافران== | ==کمال دین و نومیدی کافران== | ||
[[قرآن کریم]] از روزی یاد کرده است که [[خداوند]]، [[دین اسلام]] را در آن کامل کرده و [[نعمت]] خود را بر [[مسلمانان]] تمام نموده، و دین اسلام را – که کامل شده است – [[پسندیده]] است: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. | [[قرآن کریم]] از روزی یاد کرده است که [[خداوند]]، [[دین اسلام]] را در آن کامل کرده و [[نعمت]] خود را بر [[مسلمانان]] تمام نموده، و دین اسلام را – که کامل شده است – [[پسندیده]] است: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. | ||
ویژگی دیگر آن [[روز]]، این است که [[کافران]] از اینکه بتوانند دین اسلام را دگرگون کنند یا نابود سازند [[ناامید]] شدند، و مسلمانان نباید از این بابت نگران باشند، بلکه باید از این جهت نگران باشند که مبادا بر اثر [[ناسپاسی]] [[نعمت الهی]] مستوجب [[عذاب]] خداوند شوند: {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ}}<ref>«امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید!» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. | ویژگی دیگر آن [[روز]]، این است که [[کافران]] از اینکه بتوانند دین اسلام را دگرگون کنند یا نابود سازند [[ناامید]] شدند، و مسلمانان نباید از این بابت نگران باشند، بلکه باید از این جهت نگران باشند که مبادا بر اثر [[ناسپاسی]] [[نعمت الهی]] مستوجب [[عذاب]] خداوند شوند: {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ}}<ref>«امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید!» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. | ||
خط ۴۱۱: | خط ۴۵۱: | ||
روایاتی که درباره [[سبب نزول]] دو فقره میانی آیه [[نقل]] شده است، به دست میآید که این دو فقره به صورت مستقل نازل شدهاند، زیرا در این [[روایات]]، هیچ اشارهای به صدر و ذیل آیه نشده است. | روایاتی که درباره [[سبب نزول]] دو فقره میانی آیه [[نقل]] شده است، به دست میآید که این دو فقره به صورت مستقل نازل شدهاند، زیرا در این [[روایات]]، هیچ اشارهای به صدر و ذیل آیه نشده است. | ||
نکته در خور توجه دیگر این است که مفاد دو فقره میانی آیه به یکدیگر [[ارتباط]] وثیقی دارند، زیرا [[ناامیدی]] [[کافران]] از [[دین]] [[مسلمانان]] با کامل شدن [[دین اسلام]]، پیوند [[استواری]] دارد، یعنی آنچه مایه کامل شدن دین اسلام شده است، سبب [[یأس]] کافران از دین اسلام گردیده است. بدین علت است که [[مفسران]] [[اسلامی]] از صحابه و [[تابعین]] گرفته تا متأخران و معاصران این دو جمله را مرتبط به یکدیگر شمردهاند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۶۷-۱۶۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۱۳.</ref> | نکته در خور توجه دیگر این است که مفاد دو فقره میانی آیه به یکدیگر [[ارتباط]] وثیقی دارند، زیرا [[ناامیدی]] [[کافران]] از [[دین]] [[مسلمانان]] با کامل شدن [[دین اسلام]]، پیوند [[استواری]] دارد، یعنی آنچه مایه کامل شدن دین اسلام شده است، سبب [[یأس]] کافران از دین اسلام گردیده است. بدین علت است که [[مفسران]] [[اسلامی]] از صحابه و [[تابعین]] گرفته تا متأخران و معاصران این دو جمله را مرتبط به یکدیگر شمردهاند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۶۷-۱۶۸.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۱۳.</ref> | ||
===[[احادیث]] [[شأن نزول]]=== | ===[[احادیث]] [[شأن نزول]]=== | ||
خط ۴۵۳: | خط ۴۹۳: | ||
====[[روز عرفه]]==== | ====[[روز عرفه]]==== | ||
در برخی [[روایات]] آمده است و بسیاری از مفسران نیز گفتهاند که مقصود از روز [[نومیدی]] [[کافران]] از دین اسلام، روز عرفه است. | در برخی [[روایات]] آمده است و بسیاری از مفسران نیز گفتهاند که مقصود از روز [[نومیدی]] [[کافران]] از دین اسلام، روز عرفه است. | ||
'''نقد''': اگر مقصود از نومیدی کافران از دین اسلام، [[ناامیدی]] [[مشرکان قریش]] است، آنان در [[روز فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) ناامید شدند، نه در روز عرفه در [[سال دهم هجری]]، و اگر مقصود، ناامیدی مشرکان عرب است، این ناامیدی با نزول آیات برائت [[برائت]] حاصل شد، و اگر مقصود، ناامیدی عموم کافران و مشرکان است که شامل [[یهود]] و [[نصاری]] و [[مجوس]] و دیگران نیز میشود - چنان که اطلاق {{متن قرآن|الَّذِينَ كَفَرُوا}} نیز همین مطلب را میرساند – چنین ناامیدی فراگیری تا آن روز حاصل نشده بود، زیرا قوت و [[شوکت]] [[اسلام]] به بیرون از جزیرة العرب [[نفوذ]] نکرده بود<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۰.</ref>. | |||
'''سخن مؤلف المنار''': مؤلف المنار وجه پیشین را [[برگزیده]] و در توجیه آن گفته است در این [[آیه]] خوردنیهای [[حرام]] به تفصیل آمده است، ولی در سورههای مکی به صورت مجمل، بازگو شده است، و [[حکمت]] آن این بوده است که این [[محرمات]] به تدریج بیان شود، چنان که همین روش در [[تحریم]] [[خمر]] به کار گرفته شده است تا [[عرب]] از [[پذیرش اسلام]] سرباز نزند. بر این اساس، تفصیل محرماتی که [[اجمال]] آنها در سورههای مکی آمده است، پس از [[قدرت]] یافتن و توسعه [[اسلام]] بیان شد؛ پس از اینکه [[کافران]] از مقابله با [[دین اسلام]] [[ناامید]] شدند. بنابراین، مقصود از [[روز]] [[یأس]] کافران، [[روز عرفه]] در سال [[حجهالوداع]] ([[سال دهم هجری]]) است، و آن روزی است که این [[آیه]] در آن نازل شد و [[احکام]] باقیمانده [[جاهلی]] را [[باطل]] کرد و به [[سلطه]] کامل [[مسلمانان]] بر [[مشرکان]] [[بشارت]] داد و با این سلطه، مسلمانان به [[مدارا کردن]] با کافران نیازی نداشتند<ref>تفسیر المنار، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref>. | |||
'''نقد''': فرضیه تدریج در بیان خوردنیهای [[حرام]] که مؤلف المنار مطرح کرده و آن را به تدریج در [[تحریم]] [[خمر]] مقایسه کرده است، از دو حال بیرون نیست: | |||
#مقصود، تدریج در بیان مصادیق مأکولات حرام است؛ یعنی در آیه [[مائده]] چیزهایی حرام شده است که در آیههای قبل از آن<ref>یعنی آیههای: {{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳؛ {{متن قرآن|قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵؛ {{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۵.</ref> [[حرام]] نشده بود. این فرض [[باطل]] است، زیرا در [[آیه]] [[مائده]]، [[حرمت]] چیز جدیدی بیان نشده است، به این [[دلیل]] که {{متن قرآن|مُنْخَنِقَةُ}}، {{متن قرآن|مُتَرَدِّيَةُ}}، {{متن قرآن|نَّطِيحَةُ}} و {{متن قرآن|مَا أَكَلَ السَّبُعُ}} همگی مصادیق میتهاند، و جمله {{متن قرآن|إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ}}؛ مگر آنچه [[تذکیه]] کردهاید”، [[گواه]] این مطلب است. همین گونه است آنچه با عنوان {{متن قرآن|وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ}} بیان شده است، زیرا اگر چه قبلاً از آنها نامی برده نشده است، ولی حرمت آنها بدان علت است که مصداق فسقاند: {{متن قرآن|ذَلِكُمْ فِسْقٌ}} و حرمت [[فسق]] در آیه انعام بیان شده است<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ}} «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد» سوره انعام، آیه ۱۴۵.</ref>. همچنین عبارت: {{متن قرآن|غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ}} در [[آیه]] [[مائده]]<ref>{{متن قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> بیانگر این است که آنچه در این [[آیه تحریم]] شده است به علت “اثم” بودن آن است و [[تحریم]] “اثم” در آیه بقره<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> بیان شده است، چنانکه در آیه دیگری فرموده است: {{متن قرآن|وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ}}<ref>«و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» سوره انعام، آیه ۱۲۰.</ref> و نیز فرموده است: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ}}<ref>«بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۳۳.</ref>. از نکات یاد شده روشن شد که آیه مائده بیانگر [[حرام]] جدیدی نسبت به موارد مطرح شده در [[آیات]] قبل از آن، نیست. | #مقصود، تدریج در بیان مصادیق مأکولات حرام است؛ یعنی در آیه [[مائده]] چیزهایی حرام شده است که در آیههای قبل از آن<ref>یعنی آیههای: {{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳؛ {{متن قرآن|قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵؛ {{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۵.</ref> [[حرام]] نشده بود. این فرض [[باطل]] است، زیرا در [[آیه]] [[مائده]]، [[حرمت]] چیز جدیدی بیان نشده است، به این [[دلیل]] که {{متن قرآن|مُنْخَنِقَةُ}}، {{متن قرآن|مُتَرَدِّيَةُ}}، {{متن قرآن|نَّطِيحَةُ}} و {{متن قرآن|مَا أَكَلَ السَّبُعُ}} همگی مصادیق میتهاند، و جمله {{متن قرآن|إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ}}؛ مگر آنچه [[تذکیه]] کردهاید”، [[گواه]] این مطلب است. همین گونه است آنچه با عنوان {{متن قرآن|وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ}} بیان شده است، زیرا اگر چه قبلاً از آنها نامی برده نشده است، ولی حرمت آنها بدان علت است که مصداق فسقاند: {{متن قرآن|ذَلِكُمْ فِسْقٌ}} و حرمت [[فسق]] در آیه انعام بیان شده است<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ}} «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد» سوره انعام، آیه ۱۴۵.</ref>. همچنین عبارت: {{متن قرآن|غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ}} در [[آیه]] [[مائده]]<ref>{{متن قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> بیانگر این است که آنچه در این [[آیه تحریم]] شده است به علت “اثم” بودن آن است و [[تحریم]] “اثم” در آیه بقره<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> بیان شده است، چنانکه در آیه دیگری فرموده است: {{متن قرآن|وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ}}<ref>«و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» سوره انعام، آیه ۱۲۰.</ref> و نیز فرموده است: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ}}<ref>«بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۳۳.</ref>. از نکات یاد شده روشن شد که آیه مائده بیانگر [[حرام]] جدیدی نسبت به موارد مطرح شده در [[آیات]] قبل از آن، نیست. | ||
#مقصود، تدریج در بیان اجمالی و تفصیلی است، یعنی آنچه قبلاً بیان شده بود، اجمالی بود و آنچه در آیه مائده آمده است بیان تفصیلی است، و [[فلسفه]] این تدریج، آن بوده که قبلاً شرایط فراهم نبود، ولی در اواخر دوران [[رسالت]] که [[اسلام]] بسط یافته بود شرایط فراهم شده بود و از بیان تفصیلی [[حرمت]] مأکولات، [[نگرانی]] وجود نداشت. | #مقصود، تدریج در بیان اجمالی و تفصیلی است، یعنی آنچه قبلاً بیان شده بود، اجمالی بود و آنچه در آیه مائده آمده است بیان تفصیلی است، و [[فلسفه]] این تدریج، آن بوده که قبلاً شرایط فراهم نبود، ولی در اواخر دوران [[رسالت]] که [[اسلام]] بسط یافته بود شرایط فراهم شده بود و از بیان تفصیلی [[حرمت]] مأکولات، [[نگرانی]] وجود نداشت. | ||
فرض نیز بیاساس است، زیرا بیان حرمت مردار، [[خون]]، گوشت خوک و آنچه هنگام [[ذبح]] نام غیر [[خدا]] بر آن برده شود که در [[آیات]] قبل از [[آیه]] [[مائده]] مطرح شده است نسبت به مواردی چون: منخنقه، موقوذه و متردیه، مصادیق بیشتری دارد و بیشتر مورد ابتلای [[مردم]] است، و طبعاً طبعا بیشتر با [[مخالفت]] [[مشرکان]] مواجه بوده است، تا موارد نادر الوقوعی که در آیه مائده نام برده شده است. بر این اساس، این فرض صحیح نیست که تأخیر بیان حرمت این موارد بدان علت بود که قبلاً زمینه بیان آنها فراهم نبوده، و ممکن بود با مخالفت مشرکان مواجه شود. مضافاً بر اینکه | |||
فرض نیز بیاساس است، زیرا بیان حرمت مردار، [[خون]]، گوشت خوک و آنچه هنگام [[ذبح]] نام غیر [[خدا]] بر آن برده شود که در [[آیات]] قبل از [[آیه]] [[مائده]] مطرح شده است نسبت به مواردی چون: منخنقه، موقوذه و متردیه، مصادیق بیشتری دارد و بیشتر مورد ابتلای [[مردم]] است، و طبعاً طبعا بیشتر با [[مخالفت]] [[مشرکان]] مواجه بوده است، تا موارد نادر الوقوعی که در آیه مائده نام برده شده است. بر این اساس، این فرض صحیح نیست که تأخیر بیان حرمت این موارد بدان علت بود که قبلاً زمینه بیان آنها فراهم نبوده، و ممکن بود با مخالفت مشرکان مواجه شود. مضافاً بر اینکه ـ همانگونه که پیش از این یاد آور شدیم ـ [[یأس]] [[کافران]] از [[دین اسلام]] با کامل شدن دین اسلام ملازمه دارد، پس این [[پرسش]] مطرح میشود که بیان [[محرمات]] مذکور در این آیه، چه نقشی در [[اکمال دین]] [[اسلام]] داشته است؟ و اگر مقصود، این است که این [[احکام]]، آخرین احکام دین اسلام بوده است، این فرض نیز [[باطل]] است، زیرا طبق برخی [[روایات]]، در فاصله میان [[سفر]] [[حجهالوداع]] و [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} احکام دیگری نازل شده است که [[آیه کلاله]]<ref>{{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}} «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref> و [[آیه ربا]] از آن جمله است. در [[صحیح بخاری]] از [[ابنعباس]] [[روایت]] شده است آخرین آیهای که بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد، آیه ربا بود<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۳.</ref>. | |||
====[[روز غدیر]] [[خم]]==== | ====[[روز غدیر]] [[خم]]==== | ||
خط ۴۶۶: | خط ۵۰۸: | ||
اکنون اگر به [[تاریخ اسلام]] [[رجوع]] کنیم روشن میشود که کافران در آغاز میکوشیدند تا از [[راه]] [[تطمیع]] و [[مداهنه]]، پیامبر{{صل}} را از هدفش منصرف کنند<ref>{{متن قرآن|وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ}} «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) میخواهند» سوره ص، آیه ۶؛ {{متن قرآن|وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ}} «دوست دارند نرمی پیشه کنی تا نرمی پیش گیرند» سوره قلم، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}} «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>، اما این نیرنگها برای آنان سودی نداشت، سپس از [[راه]] [[جنگ]] وارد شدند، ولی آن نیز مقصودشان را برآورده نساخت. آخرین [[امید]] آنان این بود که سر انجام [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] خواهد رفت و چون فرزند پسری ندارد که [[جانشین]] او شود و راهش را ادامه دهد، آنان خواهند توانست از آن [[فرصت]] استفاده کنند و [[آیین اسلام]] را از بین ببرند، زیرا [[نگرانی]] آنان نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} نگرشی [[دینی]] نبود و آنها به [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اعتقاد]] نداشتند، بلکه [[رهبری]] او را از مقوله رهبری [[رئیس]] یک [[قبیله]] و [[زمامدار]] یک [[جامعه]] میدانستند که هرگاه از دنیا برود و جانشین نداشته باشد، [[آیین]] و روش او نیز با مرگش [[دفن]] خواهد شد<ref>در اخبار آمده است که چون رسول خدا{{صل}} از مرگ خود خبر میداد... مشرکان و منافقان... شنیدند و اندیشه کردند و میگفتند: اگر محمد بمیرد ما دین او را خراب کنیم و اصحاب او را بکشیم و آواره کنیم. چون رسول خدا{{صل}} در آن موقف باستاد و آن تقریر کرد و امیرالمؤمنین علی{{ع}} را بازو گرفت و آن خطبه کرد و آن سخن گفت، ایشان گفتند: انداخت و کید ما باطل شد، نومید شدند از آنچه انداخته بودند. خدای تعالی آیت فرستاد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶ ص۲۴۴).</ref>. بدین علت بود که پیامبر را “ابتر” میخواندند، و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> به آن اشاره کرده است. | اکنون اگر به [[تاریخ اسلام]] [[رجوع]] کنیم روشن میشود که کافران در آغاز میکوشیدند تا از [[راه]] [[تطمیع]] و [[مداهنه]]، پیامبر{{صل}} را از هدفش منصرف کنند<ref>{{متن قرآن|وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ}} «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) میخواهند» سوره ص، آیه ۶؛ {{متن قرآن|وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ}} «دوست دارند نرمی پیشه کنی تا نرمی پیش گیرند» سوره قلم، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}} «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>، اما این نیرنگها برای آنان سودی نداشت، سپس از [[راه]] [[جنگ]] وارد شدند، ولی آن نیز مقصودشان را برآورده نساخت. آخرین [[امید]] آنان این بود که سر انجام [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] خواهد رفت و چون فرزند پسری ندارد که [[جانشین]] او شود و راهش را ادامه دهد، آنان خواهند توانست از آن [[فرصت]] استفاده کنند و [[آیین اسلام]] را از بین ببرند، زیرا [[نگرانی]] آنان نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} نگرشی [[دینی]] نبود و آنها به [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اعتقاد]] نداشتند، بلکه [[رهبری]] او را از مقوله رهبری [[رئیس]] یک [[قبیله]] و [[زمامدار]] یک [[جامعه]] میدانستند که هرگاه از دنیا برود و جانشین نداشته باشد، [[آیین]] و روش او نیز با مرگش [[دفن]] خواهد شد<ref>در اخبار آمده است که چون رسول خدا{{صل}} از مرگ خود خبر میداد... مشرکان و منافقان... شنیدند و اندیشه کردند و میگفتند: اگر محمد بمیرد ما دین او را خراب کنیم و اصحاب او را بکشیم و آواره کنیم. چون رسول خدا{{صل}} در آن موقف باستاد و آن تقریر کرد و امیرالمؤمنین علی{{ع}} را بازو گرفت و آن خطبه کرد و آن سخن گفت، ایشان گفتند: انداخت و کید ما باطل شد، نومید شدند از آنچه انداخته بودند. خدای تعالی آیت فرستاد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶ ص۲۴۴).</ref>. بدین علت بود که پیامبر را “ابتر” میخواندند، و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> به آن اشاره کرده است. | ||
بنابراین، قوت و [[شوکت]] و [[گسترش اسلام]] همه امیدهای [[کافران]] را به [[یأس]] مبدل کرده بود، جز یک امید و آن، [[امید]] به [[مرگ]] [[پیامبر]]{{صل}} بود که چون فرزند پسری ندارد که [[راه]] او را ادامه دهد، [[آیین]] وی نیز با مرگ او پایان خواهد یافت. | بنابراین، قوت و [[شوکت]] و [[گسترش اسلام]] همه امیدهای [[کافران]] را به [[یأس]] مبدل کرده بود، جز یک امید و آن، [[امید]] به [[مرگ]] [[پیامبر]]{{صل}} بود که چون فرزند پسری ندارد که [[راه]] او را ادامه دهد، [[آیین]] وی نیز با مرگ او پایان خواهد یافت. | ||
خط ۴۷۲: | خط ۵۱۵: | ||
بنابراین، [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} که به [[دستور خداوند]] و به دست پیامبر اکرم{{صل}} در غدیر خم [[اعلان]] شد، هم سببِ به کمال رسیدن دین اسلام و هم عاملِ تمام شدن نعمت الهی بر مسلمانان، و سببِ یأس کامل کافران از نابودی دین اسلام بود. روشن است که [[خداوند]] از دین اسلام با این ویژگیها، [[رضایت]] کامل دارد. | بنابراین، [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} که به [[دستور خداوند]] و به دست پیامبر اکرم{{صل}} در غدیر خم [[اعلان]] شد، هم سببِ به کمال رسیدن دین اسلام و هم عاملِ تمام شدن نعمت الهی بر مسلمانان، و سببِ یأس کامل کافران از نابودی دین اسلام بود. روشن است که [[خداوند]] از دین اسلام با این ویژگیها، [[رضایت]] کامل دارد. | ||
جمله {{متن قرآن|وَاخْشَوْنِ}} بیانگر هشدار مهمی به مسلمانان است و آن اینکه با [[اکمال دین]] بر اساس ولایت و امامت امیرالمؤمنین{{ع}} مسلمانان نباید نسبت به دین اسلام، از کافران بیمناک باشند، ولی باید نسبت به خداوند بیمناک باشند، زیرا [[سنت]] خداوند، این است که اگر در برابر نعمتهای او [[ناسپاسی]] شود، ناسپاسان را [[عقوبت]] خواهد کرد و نعمت خود را از آنان باز خواهد گرفت، چنانکه فرموده است: {{متن قرآن|وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«و هر کس نعمت خداوند را پس از آنکه به وی رسید دگرگون سازد (بداند که) بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۲۱۱.</ref> و نیز فرموده است: {{متن قرآن|لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.</ref> بنابراین، معنای [[خشیت از خداوند]] این است که مبادا بر اثر [[ناسپاسی]] در برابر [[نعمت]] [[عظیم]] [[دین اسلام]] به [[عقوبت]] [[کفران نعمت]] گرفتار شوند<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۴-۱۷۷.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۱۸-۳۲۵.</ref> | جمله {{متن قرآن|وَاخْشَوْنِ}} بیانگر هشدار مهمی به مسلمانان است و آن اینکه با [[اکمال دین]] بر اساس ولایت و امامت امیرالمؤمنین{{ع}} مسلمانان نباید نسبت به دین اسلام، از کافران بیمناک باشند، ولی باید نسبت به خداوند بیمناک باشند، زیرا [[سنت]] خداوند، این است که اگر در برابر نعمتهای او [[ناسپاسی]] شود، ناسپاسان را [[عقوبت]] خواهد کرد و نعمت خود را از آنان باز خواهد گرفت، چنانکه فرموده است: {{متن قرآن|وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«و هر کس نعمت خداوند را پس از آنکه به وی رسید دگرگون سازد (بداند که) بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۲۱۱.</ref> و نیز فرموده است: {{متن قرآن|لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.</ref> بنابراین، معنای [[خشیت از خداوند]] این است که مبادا بر اثر [[ناسپاسی]] در برابر [[نعمت]] [[عظیم]] [[دین اسلام]] به [[عقوبت]] [[کفران نعمت]] گرفتار شوند<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۴-۱۷۷.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۱۸-۳۲۵.</ref> | ||
==پاسخهای [[ابن قبه رازی]] درباره [[شبهات]] [[حدیث غدیر]]== | |||
===اشکال اول=== | |||
شاید منظور [[رسول خدا]]{{صل}} از بیان [[حدیث غدیر]] بیان فضیلتی برای [[امام علی]]{{ع}} بوده، نه [[مقام امامت]]. [[ابن قبه رازی]] در پاسخ میگوید در نخستین برخورد با [[حدیث غدیر]] چنین احتمالی در [[ذهن]] پدید میآید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ [[مولی]] این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر [[پیامبر]] نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود [[پیامبر]] بود، [[حق اطاعت]] و [[حق]] [[فرمانبرداری]] مسلمانهاست؛ از اینرو میتوان فهمید [[پیامبر]] در [[مقام اثبات]] [[امامت امیرالمؤمنین]] بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>. | |||
===اشکال دوم=== | |||
شاید [[رسول خدا]] معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمیشود؛ زیرا دامنه لغت [[عرب]] بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکانپذیر نیست؟ بر این اساس نمیتوان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه [[مولی]] را پذیرفت. [[ابن قبه رازی]] میگوید اگر عدم احاطه بر لغت [[عرب]] موجب شود [[دلیل]] و [[برهان]] از اعتبار ساقط شود، [[شایسته]] است این احتمال نه تنها تمام فرمایشهای [[رسول خدا]] بلکه تمام [[آیات قرآن]] را نیز در بر گیرد؛ از اینرو طبیعی است فرمایشهای [[رسول خدا]] و توصیههای آن [[حضرت]] اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین میتوان گفت آن معنایی که در [[صدر اسلام]] رایج بوده، ممکن است در کتابهای لغت امروزین یافت نشود؛ از اینرو میتوان [[حجیت]] [[کتاب و سنت]] را با دودلی نگریست. [[ابن قبه رازی]] در پایان این [[شبهه]] میگوید این گونه اشکالتراشیها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به [[نادانی]] زدن است. او در ادامه تلاش میکند با تکیه بر عرف و بیان مثالهایی معنای کلمه [[مولی]] را [[تبیین]] کند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>. | |||
===اشکال سوم=== | |||
[[ابن قبه رازی]] اشکال سوم را اینگونه شروع میکند که در [[منابع روایی اهل سنت]] آمده [[رسول خدا]] مولای [[زید بن حارثه]] به شمار میرفت، اما به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] [[آزاد]] شد؛ از اینرو [[پیامبر]] [[ولایت]] خود بر [[زید]] را به [[امام علی]] واگذار کرده است. از طرفی [[اخبار]] دیگری هم [[نقل]] شده که [[پیامبر]] [[جانشینی]] [[امام علی]] را [[انکار]] کرده است. از اینرو نمیتوان [[حدیث غدیر]] را بر آن معنایی که امامیان میگویند حمل کرد. [[ابن قبه رازی]] بیان میکند که [[مخالفان]] [[امامیه]] تلاش کردهاند با این دو دسته [[اخبار]] موضوع [[خلافت امیرالمؤمنین]] را با تردید روبهرو کنند که بر فرض [[پیامبر]] در [[غدیر خم]] [[علی]] را ولی قرار داده باشد، منظور [[پیامبر]] [[ولایت]] او بر زیدبن حارثه است نه بر همه [[مسلمانان]]. او در پاسخ به این اشکال [[عقیده]] میگوید طرح اینگونه مباحث هیچ کمکی به [[اثبات]] ادعای [[مخالفان]] [[عقیده امامیه]] نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد [[اخبار]] اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق [[روایی]] دو طرف بحث باشد، نه اینکه [[راویان]] آن خبر تنها از [[مذهب]] مدعی باشند. | |||
[[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] این اصل مینویسد [[اهل سنت]] خبری را که در [[نقل]] آن با [[امامیه]] اتفاق دارند، با اخباری شرح و [[تفسیر]] میکنند که تنها در منابع رواییشان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، [[امامیه]] نیز [[اخبار]] بسیاری در [[تأیید]] [[حدیث غدیر]] دارد که میتواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند [[استدلال]] آنها را نادیده میگیرند. در واقع نصوصی که ویژه [[امامیه]] است در برابر نصوصی قرار میگیرد که تنها [[اهل سنت]] [[نقل]] کردهاند و از اینرو [[استدلال]] به اینگونه [[روایات]] نمیتواند صحیح باشد و هیچگونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر [[مورد اتفاق]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} باقی میماند که برای [[فهم]] صحیح آن هر دو گروه [[امامیه]] و [[اهل سنت]] باید به لغت و عرف [[رجوع]] کنند تا بر اساس آنچه که لغتشناسان بیان کردهاند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت [[امامیه]] به [[اثبات]] میرسد. او بیان میکند [[اهل سنت]] خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای [[امامیه]] روشن باشد. در ضمن آنچه درباره [[ولای علی]]{{ع}} بر [[زید بن حارثه]] بر زبانشان جاری است، بیاساس بودن آن را مشخص میسازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب [[اهل سنت]] [[نقل]] شده، [[زید]] در [[غزوه]] [[موته]] (سال هشت [[هجرت]] و دو سال قبل از [[جریان غدیر]] [[خم]]) با [[جعفر بن ابی طالب]] به [[شهادت]] رسید<ref>برای نمونه ر.ک: ابنسعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.</ref> پس چگونه [[پیامبر]] میتواند [[ولای علی]]{{ع}} را بر [[زید بن حارثه]] که مدتی از [[وفات]] او میگذرد، ثابت کند. غیر از آن میتوان گفت هیچ دلیلی برای [[اثبات]] [[ولای علی]]{{ع}} بر [[زید بن حارثه]] از طرف [[پیامبر]] وجود ندارد. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است خبر [[زید بن حارثه]] با اشکالی که بر پایه [[منابع اهل سنت]] به آن وارد است، هیچگاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد [[اتفاق مسلمانان]] است ([[خبر غدیر]]) ندارد. | |||
او احتمال دیگری را برای مدعای [[اهل سنت]] مطرح میکند که فرض از [[دنیا]] نرفتن [[زید]] پیش از [[جریان غدیر]] و حضور در [[روز غدیر]] و شنیدن فرمایشهای [[رسول خدا]] چیزی را [[اثبات]] نمیکند؛ زیرا تمامی [[عرب]] میدانستند [[زید بن حارثه]] [[غلام]] [[آزاده]] [[پیامبر]] و [[غلام]] [[آزاده]] کرده [[خاندان]] او نیز [[آزاد]] شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن [[جامعه]] دارای [[شهرت]] بود و [[دلیل]] نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط [[مردم]] را جمع کند و بگوید آنچه را شناختهاید و در میان شما [[شهرت]] دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر [[برادر]] [[پدر]] [[پیامبر]] [[امام علی]] پسر عموی وی نیست، آنگاه [[رسول خدا]] در بازگشت از [[حج]] در [[غدیر خم]] [[مسلمانان]] را جمع کند و بگوید [[مردم]] بدانید هر که پسر [[برادر]] [[پدر]] من است، او عموزاده من میباشد. [[بدیهی]] است این گفتار و [[رفتار شایسته]] [[مقام پیامبر]] [[خدا]] نیست و نمیتواند مقبول باشد. این عمل هیچگاه از [[ساحت]] [[نبی]] [[خدا]] سر نمیزد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>. | |||
===اشکال چهارم=== | |||
همچنان که [[امامیه]] برای [[اثبات]] ادعایش درباره [[حدیث غدیر]] به روایاتی [[استدلال]] میکند که خود [[نقل]] کرده، [[اهل سنت]] نیز مجازند در اخباری که [[نقل]] میکنند، آن مطالبی را [[روایت]] نمایند که بر اساس [[حدیث غدیر]] برخلاف مدعای [[امامیه]] [[تغییر]] یابد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>. [[ابن قبه رازی]] بر این [[باور]] است که این اظهار نظر نمیتواند صحیح باشد؛ چون بر [[اهل سنت]] لازم است آنچه از [[اخبار]] [[امامیه]] را که به معنای [[حدیث غدیر]] دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که [[عقیده امامیه]] که {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} را مختص به [[امامت علی]] میداند، با خبر شما که [[خبر غدیر]] را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کردهاید معارض میشود. این [[حدیث]] از آن جهت که نقلش [[مورد اتفاق]] است، برای [[امامیه]] [[حجت]] خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره [[مولی]] [[تبیین]] شد (اولی به [[تصرف]] بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.</ref>. | |||
===اشکال پنجم=== | |||
چرا [[رسول خدا]] با صراحت و [[فصاحت]] [[جانشینی علی]] را اعلام نفرمود؟ چرا [[پیامبر]] جملهای فرمود که تأویلبردار باشد و باعث این همه بحث و [[جدل]] شود؟ [[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این [[پرسش]] میگوید به صرف احتمال [[تأویل]] در خبر نمیتوان آن را از معنای اصلی دور کرد و [[لزوم]] [[اطاعت از امام علی]] را در نظر [[رسول خدا]] منتفی دانست. [[ابن قبه رازی]] در ادامه چند مثال از اندیشههای [[معتزله]]، [[اشاعره]] و [[اصحاب]] همراه با [[ادله قرآنی]] یا [[روایی]] آنها را با احتمالهای رقیب بیان میکند... [[ابن قبه رازی]] سپس میگوید هیچ کس به صرف احتمالات [[مخالف]] از اندیشههای خود [[دست]] بر نمیدارد. او [[معتقد]] است اینگونه ایرادگیری خود را به [[سختی]] انداختن است که هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا هر [[دلیل]] چه از [[قرآن]] یا از [[سنت]] که عدهای از [[مسلمانان]] به آن [[تمسک]] میکنند مورد [[اختلاف]] است. با این حال آن را [[دلیل]] [[قاطع]] میدانند و به مجرد احتمال خلاف [[دست]] از [[حجیت]] آن برنمی دارند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.</ref>. | |||
[[ابن قبه رازی]] سپس به پاسخ [[علامه حلی]] اشکال روی میآورد. او بر این [[باور]] است که برای [[فهم]] سخن [[رسول خدا]] در [[روز غدیر]] [[خم]]، باید فضای آن موقع را در نظر گرفت و در چارچوب همان مقتضیات، [[سخن]] ایشان را [[تفسیر]] کرد. او در [[تبیین]] این بحث اشاره میکند که کلمات [[قرآن]] و [[اخبار]] [[رسول خدا]] به لغت [[عربی]] است؛ همچنین در [[روز غدیر]] [[خم]] مخاطبان [[سخن پیامبر]] [[مردم]] [[عرب]] فصیحی بودند که با توجه به اوضاع و احوال (قرائن حالیه و مقامیه) [[حاکم]] بر آن جلسه به [[راحتی]] منظور [[پیامبر]] را فهمیدند؛ از اینرو نیاز به لفظ صریحتری نبود تا ایشان مقصود خود را بیان کند و باید گفت که این احتمال [[تأویل]] بعدها به وجود آمد. | |||
[[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا [[پیامبر]] [[سخن]] را به گونهای ادا نکردهاند تا روشن باشد، میگوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و [[عقلها]] واگذاشتهاند؛ زیرا [[بهترین]] [[دلیل]] برای برداشت [[وجوب اطاعت]] از کلمه "مولی" این دو پاره [[کلام]] [[رسول]] خداست: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} و {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}. معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ}} [[استمرار]] معنایی {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى}} است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معناییای را دارد که کلمه {{متن حدیث|أَوْلى}} دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمیتواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت [[کلام]] هرگز نه [[نظم]] و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیانگویی است و هر کس چنین نسبتی به [[رسول خدا]] بدهد به [[خداوند بزرگ]] [[کفر]] ورزیده است. چنین سخن مختلط، [[فاسد]]، بیمفهوم و بیمعنا را هم هیچ [[انسان]] [[عاقل]] و حکیمی بر زبان نمیآورد، چه برسد به [[پیامبر اسلام]] که فرستاده خداست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۷۹-۱۸۴.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |