بنی امیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[بنی امیه]]''' است. "'''[[بنی امیه]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[بنی امیه]]''' است. "'''[[بنی امیه]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[بنی امیه در قرآن]] - [[بنی امیه در حدیث]] - [[بنی امیه در معارف و سیره نبوی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[بنی امیه در قرآن]] - [[بنی امیه در حدیث]] - [[بنی امیه در معارف و سیره نبوی]]</div> | ||
'''بنی امیه''' طایفهای از [[قریش]] است، که [[نسب]] آنان به [[امیة بن خلف]] از فرزندان عبد شمس میرسد. این خاندان هنگام [[فتح مکّه]] در ظاهر [[اسلام]] آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} آنها را "[[طُلَقا]]" نامید. آنها در دوران خلافت خلیفه سوم به [[قدرت]] رسیده و به [[غارت]] [[بیت المال]] پرداختند. [[امام علی]]{{ع}} [[فتنه]] [[بنیامیه]] را خطرناکترین [[فتنهها]] معرفی میکرد. | |||
نقطه آغازین [[حکومت امویان]] را باید [[ولایت]] [[شام]] و به دست [[معاویه]] در سال ۴۱ هجری دانست که تا سال ۱۳۲ هجری [[حکومت]] داشتند. روش [[حکومتی]] بنی امیه بر غلبه [[سیاسی]] و نظامی [[استوار]] بود و [[دین]] در [[حکومت]] آنها جایگاهی نداشت. با [[اهل بیت]] [[دشمنی]] دیرینه داشتند و در طول [[حکومت]] خود ذکر [[فضائل امام علی]]{{ع}} را منع و آن حضرت را [[ناسزا]] میدادند. | |||
==تشکیل [[خلافت اموی]]== | ==تشکیل [[خلافت اموی]]== | ||
خط ۱۲: | خط ۱۶: | ||
بر اثر گفتوگوهایی که میان او و معاویه صورت گرفت، امام حسن{{ع}} کار مسلمانان را به [[معاویه]] واگذار کرد.... [[روایت]] است که [[امام حسن]]{{ع}} [[صلح با معاویه]] را به شرطی برگزید که [[امامت]] [[مسلمانان]] پس از معاویه، با او باشد<ref>ابنقتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۶۳؛ حسین، طه، اسلامیات طه حسین، علی و بنوه، ص۹۷۹.</ref>. معاویه به دنبال [[صلح]]، وارد [[کوفه]] شد و امام حسن{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} با او [[بیعت]] کردند<ref>دانسته است که بیعت امامان{{ع}} به معنای تأیید شرعی حکومت آنان نیست (ج).</ref>. در اثر [[اجتماع]] [[مردم]] گرد وی، آن سال (۴۱ [[هجری]]) «عام الجماعه»<ref>«عام الجماعه» به معنای صلح و آرامش در مقابل جنگ و شورش میباشد (ج).</ref> نامیده شد؛ زیرا [[امت]]، به استثنای [[خوارج]]، با یک [[خلیفه]] بیعت کردند<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۳؛ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶. مقایسه کنید با: تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۷؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۱۶۳؛ ابوالفداء، اسماعیل بن علی عمادالدین صاحب حماة، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. | بر اثر گفتوگوهایی که میان او و معاویه صورت گرفت، امام حسن{{ع}} کار مسلمانان را به [[معاویه]] واگذار کرد.... [[روایت]] است که [[امام حسن]]{{ع}} [[صلح با معاویه]] را به شرطی برگزید که [[امامت]] [[مسلمانان]] پس از معاویه، با او باشد<ref>ابنقتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۶۳؛ حسین، طه، اسلامیات طه حسین، علی و بنوه، ص۹۷۹.</ref>. معاویه به دنبال [[صلح]]، وارد [[کوفه]] شد و امام حسن{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} با او [[بیعت]] کردند<ref>دانسته است که بیعت امامان{{ع}} به معنای تأیید شرعی حکومت آنان نیست (ج).</ref>. در اثر [[اجتماع]] [[مردم]] گرد وی، آن سال (۴۱ [[هجری]]) «عام الجماعه»<ref>«عام الجماعه» به معنای صلح و آرامش در مقابل جنگ و شورش میباشد (ج).</ref> نامیده شد؛ زیرا [[امت]]، به استثنای [[خوارج]]، با یک [[خلیفه]] بیعت کردند<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۳؛ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶. مقایسه کنید با: تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۷؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۱۶۳؛ ابوالفداء، اسماعیل بن علی عمادالدین صاحب حماة، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. | ||
به این ترتیب [[حکومت اموی]] به وجود آمد و معاویه خلیفه [[امت اسلامی]] شد. این [[حکومت]]، ۹۱ سالِ هجری و ۸۹ سالِ میلادی از ۴۱ - ۱۳۲ / ۶۶۱ - ۷۵۰ دوام یافت. در این مدت چهارده نفر خلیفه شدند. نخستین آنان [[معاویة بن ابیسفیان]] و آخرین ایشان [[مروان بن محمد جعدی]] بود | به این ترتیب [[حکومت اموی]] به وجود آمد و معاویه خلیفه [[امت اسلامی]] شد. این [[حکومت]]، ۹۱ سالِ هجری و ۸۹ سالِ میلادی از ۴۱ - ۱۳۲ / ۶۶۱ - ۷۵۰ دوام یافت. در این مدت چهارده نفر خلیفه شدند. نخستین آنان [[معاویة بن ابیسفیان]] و آخرین ایشان [[مروان بن محمد جعدی]] بود<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۵.</ref>. | ||
==[[معاویه]] بنیانگذار [[پادشاهی]] [[امویان]]== | ==[[معاویه]] بنیانگذار [[پادشاهی]] [[امویان]]== | ||
خط ۳۰: | خط ۳۴: | ||
[[حکومت معاویه]]، به معنای بازگشت [[حکومت]] به جناح اصلی [[قریش]] بود که زمانی با اسلام درگیر شده بود. [[پیروزی]] این جناح، با توجه به اصول طایفهای یک امر عادی بود. | [[حکومت معاویه]]، به معنای بازگشت [[حکومت]] به جناح اصلی [[قریش]] بود که زمانی با اسلام درگیر شده بود. [[پیروزی]] این جناح، با توجه به اصول طایفهای یک امر عادی بود. | ||
معاویه، برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول [[دینی]] نیز بهره میبرد. وی به [[قدرت]] رسیدن خود را از سوی [[خدا]] میدانست؛ زیرا همه [[کارها]] در دست [[خداوند]] است<ref>کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج۳، ص۵۲۹.</ref>. زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از [[امر خداوند]] و [[قضایی]] از [[قضای الهی]] است<ref>ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۵ {{عربی|هذه الخلافة أمر من أمر اللَّه و قضاء من قضاء اللَّه}}.</ref>. معاویه در برابر [[مخالفت]] [[عایشه]] با [[ولایتعهدی]] [[یزید]] گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را [[اختیار]] نیست<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۰۵، اسود بن یزید گوید: از عایشه پرسیدم: آیا شگفتی ندارد که مردی از طلقا با اصحاب محمد{{صل}} درباره خلافت درگیر شدهاند؟ عایشه گفت: چه شگفتی دارد؟ این «سلطان الله» است که خداوند به برّ و فاجر میدهد؛ چنانکه فرعون چهارصد سال بر مصر فرمانروایی کرد؛ ابنمنظور، مختصرتاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۲.</ref>. [[زیاد بن ابیه]]، [[حاکم]] [[معاویه]] در [[بصره]] و [[کوفه]]، ضمن [[خطبه]] معروف خود گفت: ای [[مردم]]! ما [[سیاستمدار]] و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که [[خداوند]] به ما داده [[سیاست]] میکنیم<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴ ص۱۸۰، جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج۲، ص۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۲۲۰.</ref>. [[یزید]] نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بندهای از [[بندگان خدا]] بود، خداوند او را [[اکرام]] کرده [[خلافت]] را به او بخشید... و اکنون نیز خداوند این [[حکومت]] را بر عهده ما نهاده است<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۲۲۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف،ج ۴، ص۲۹۹، ش۷۹۸.</ref>. معاویه در برابر فرزند [[عثمان]] که به [[ولایتعهدی]] یزید [[اعتراض]] کرد و گفت تو به خاطر [[پدر]] ما سرکار آمدی، اظهار کرد: این مُلکی است که خداوند آن را در [[اختیار]] ما قرار داد<ref>همان، ج۱، ص۲۱۴.</ref>. | معاویه، برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول [[دینی]] نیز بهره میبرد. وی به [[قدرت]] رسیدن خود را از سوی [[خدا]] میدانست؛ زیرا همه [[کارها]] در دست [[خداوند]] است<ref>کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج۳، ص۵۲۹.</ref>. زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از [[امر خداوند]] و [[قضایی]] از [[قضای الهی]] است<ref>ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۵ {{عربی|هذه الخلافة أمر من أمر اللَّه و قضاء من قضاء اللَّه}}.</ref>. معاویه در برابر [[مخالفت]] [[عایشه]] با [[ولایتعهدی]] [[یزید]] گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را [[اختیار]] نیست<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۰۵، اسود بن یزید گوید: از عایشه پرسیدم: آیا شگفتی ندارد که مردی از طلقا با اصحاب محمد{{صل}} درباره خلافت درگیر شدهاند؟ عایشه گفت: چه شگفتی دارد؟ این «سلطان الله» است که خداوند به برّ و فاجر میدهد؛ چنانکه فرعون چهارصد سال بر مصر فرمانروایی کرد؛ ابنمنظور، مختصرتاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۲.</ref>. [[زیاد بن ابیه]]، [[حاکم]] [[معاویه]] در [[بصره]] و [[کوفه]]، ضمن [[خطبه]] معروف خود گفت: ای [[مردم]]! ما [[سیاستمدار]] و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که [[خداوند]] به ما داده [[سیاست]] میکنیم<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴ ص۱۸۰، جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج۲، ص۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۲۲۰.</ref>. [[یزید]] نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بندهای از [[بندگان خدا]] بود، خداوند او را [[اکرام]] کرده [[خلافت]] را به او بخشید... و اکنون نیز خداوند این [[حکومت]] را بر عهده ما نهاده است<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۲۲۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف،ج ۴، ص۲۹۹، ش۷۹۸.</ref>. معاویه در برابر فرزند [[عثمان]] که به [[ولایتعهدی]] یزید [[اعتراض]] کرد و گفت تو به خاطر [[پدر]] ما سرکار آمدی، اظهار کرد: این مُلکی است که خداوند آن را در [[اختیار]] ما قرار داد<ref>همان، ج۱، ص۲۱۴.</ref>. | ||
معاویه از بهکار بردن کلمه [[مُلک]] درباره خود [[خشنود]] بود. معاویه میگفت: {{عربی|أنا أوّلُ الملوک}}<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند) و ر.ک: سیف بن عمر، الفتنة و وقعة الجمل، ص۷۱؛ در آنجا معاویه از خلافت به ملک تعبیر میکند. حصنی نیز درباره معاویه آورده است که {{عربی|كان ميّالاً بفطرته إلى انتحال الملك}} ر.ک: سهیل زکار، منتخبات التواریخ لدمشق، ص۸۰، نقل از: عطوان، من دولة عمر الی دولة عبدالملک، ص۱۴۷؛ در جای دیگری از معاویه نقل شده که گفت: {{عربی|أنا اوّل الملك و آخر خليفة}}؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵۵.</ref>. وی [[نظام]] شاهی را صرفآ یک [[نظام سیاسی]] میدید و توضیح میداد که کاری به [[دینداری]] مردم ندارد. از او نقل شده که میگفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! جنگِ من برای [[برپایی نماز]]، [[روزهداری]] و حجگزاری و [[زکات]] دادن نبود، اینها را شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما [[امارت]] یابم و [[خداوند]] آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۴۶؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۳ و ۴۵.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸.</ref> | معاویه از بهکار بردن کلمه [[مُلک]] درباره خود [[خشنود]] بود. معاویه میگفت: {{عربی|أنا أوّلُ الملوک}}<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند) و ر.ک: سیف بن عمر، الفتنة و وقعة الجمل، ص۷۱؛ در آنجا معاویه از خلافت به ملک تعبیر میکند. حصنی نیز درباره معاویه آورده است که {{عربی|كان ميّالاً بفطرته إلى انتحال الملك}} ر.ک: سهیل زکار، منتخبات التواریخ لدمشق، ص۸۰، نقل از: عطوان، من دولة عمر الی دولة عبدالملک، ص۱۴۷؛ در جای دیگری از معاویه نقل شده که گفت: {{عربی|أنا اوّل الملك و آخر خليفة}}؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵۵.</ref>. وی [[نظام]] شاهی را صرفآ یک [[نظام سیاسی]] میدید و توضیح میداد که کاری به [[دینداری]] مردم ندارد. از او نقل شده که میگفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! جنگِ من برای [[برپایی نماز]]، [[روزهداری]] و حجگزاری و [[زکات]] دادن نبود، اینها را شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما [[امارت]] یابم و [[خداوند]] آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۴۶؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۳ و ۴۵.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸.</ref> | ||
==فهرست نام حاکمان اموی و مدت حکومت آنان== | ==فهرست نام حاکمان اموی و مدت حکومت آنان== | ||
خط ۴۷: | خط ۵۲: | ||
#[[ولید بن یزید]] (ولید دوم) ۱۲۵ - ۱۲۶ / ۷۴۳ - ۷۴۴ | #[[ولید بن یزید]] (ولید دوم) ۱۲۵ - ۱۲۶ / ۷۴۳ - ۷۴۴ | ||
#[[یزید بن ولید]] (یزید سوم) ۱۲۶ / ۷۴۴ | #[[یزید بن ولید]] (یزید سوم) ۱۲۶ / ۷۴۴ | ||
#[[مروان بن محمد]] (مروان دوم) ۱۲۷ - ۱۳۲ / ۷۴۴ - ۷۵۰ | #[[مروان بن محمد]] (مروان دوم) ۱۲۷ - ۱۳۲ / ۷۴۴ - ۷۵۰<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۲۵۳.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخلهای وابسته}} | |||
* [[شجره ملعونه]] | |||
* [[طلقاء]] | |||
* [[عثمان بن عفان]] | |||
* [[ابوسفیان صخر بن حرب]] | |||
* [[معاویة بن ابی سفیان]] | |||
{{پایان مدخلهای وابسته}} | |||
== منابع == | == منابع == |