ابومسلم خراسانی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'دعوت عباسی' به 'دعوت عباسی'
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
جز (جایگزینی متن - 'دعوت عباسی' به 'دعوت عباسی') |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
# [[تصمیم]] او برای رفتن به خراسان، بدون اجازه و موافقت خلیفه. | # [[تصمیم]] او برای رفتن به خراسان، بدون اجازه و موافقت خلیفه. | ||
بعد از [[رویارویی]] منصور با دشمنش با اتهامهای انتسابی به او، ابومسلم جوابی نداشت جز اینکه خدماتش را در راه [[دعوت | بعد از [[رویارویی]] منصور با دشمنش با اتهامهای انتسابی به او، ابومسلم جوابی نداشت جز اینکه خدماتش را در راه [[دعوت عباسی]] یادآور شود و قبل از اینکه شمشیرها او را دریابند، از خلیفه کمک بخواهد و از کارهایی که از او سر زده بود، [[پوزش]] بطلبد؛ اما تلاش او مانع کشتنش در بیست و پنجم [[شعبان]] ۱۳۷ ق./ شباط ۷۵۵ م. نشد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۹۰ - ۴۹۱.</ref>. | ||
بدینگونه منصور از دست این رقیب خطرناک که تا آن [[زمان]] با کارهای [[سیاسی]] و شخصیتش، [[خواب]] را بر او [[حرام]] کرده بود، [[رهایی]] یافت. هنگامی که [[برادر]] زاده ابومسلم، عیسی بن موسی، به کشتن او [[اعتراض]] کرد، [[منصور]] به او گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! در روی [[زمین]] از او دشمنتر برای شما وجود نداشت، آیا در زندگانی او شما [[پادشاهی]] داشتید؟»<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۷۱. </ref>. [[جعفر بن حنظله]] هنگامی که از کشته شدن ابومسلم [[آگاه]] شد، به [[خلیفه]] گفت: «ای [[امیرالمؤمنین]]! [[خلافت]] تو از امروز آغاز میشود»<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۹۲.</ref>. این کار بر [[عظمت]] کار ابومسلم و [[قدرت]] وی دلالت دارد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۴۱.</ref> | بدینگونه منصور از دست این رقیب خطرناک که تا آن [[زمان]] با کارهای [[سیاسی]] و شخصیتش، [[خواب]] را بر او [[حرام]] کرده بود، [[رهایی]] یافت. هنگامی که [[برادر]] زاده ابومسلم، عیسی بن موسی، به کشتن او [[اعتراض]] کرد، [[منصور]] به او گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! در روی [[زمین]] از او دشمنتر برای شما وجود نداشت، آیا در زندگانی او شما [[پادشاهی]] داشتید؟»<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۷۱. </ref>. [[جعفر بن حنظله]] هنگامی که از کشته شدن ابومسلم [[آگاه]] شد، به [[خلیفه]] گفت: «ای [[امیرالمؤمنین]]! [[خلافت]] تو از امروز آغاز میشود»<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۹۲.</ref>. این کار بر [[عظمت]] کار ابومسلم و [[قدرت]] وی دلالت دارد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۴۱.</ref> |