پرش به محتوا

بنی‌تمیم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۴: خط ۵۴:


== وضعیت [[فرهنگی]] - مذهبی [[تمیم]] ==
== وضعیت [[فرهنگی]] - مذهبی [[تمیم]] ==
الف. [[مذهب]]
=== [[مذهب]] ===
با توجه به از هم گسیختگی قبیلۀ تمیم، نشانی از [[وحدت]] [[دینی]] نیز در [[دورۀ جاهلی]] در میان ایشان دیده نمی‌شد و [[دین]] آنها، بیشتر [[تابعی]] از شرایط منطقۀ مسکونی آنان بود. وسعت و پراکندگی مناطق سکونت [[قبیله]] تمیم و مجاورت آنان با [[پیروان ادیان]] گوناگون در این مناطق، تنوع دینی را میان آنها باعث شد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.</ref> چندان که [[بت‌پرستی]]، دینی رایج میان آنها به شمار می‌‌رفت و گروههایی از آنان همراه با [[قبایل]] [[ضبه]] و [[تیم]] و عکل و أد [[بت]] "شُمْس" را [[معبود]] خود قرار داده بودند.<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.</ref> این بت که تیره بنی [[اسید]] بن [[عمرو]] بن تمیم عهده دار تولیت آن بودند، با [[ظهور اسلام]] به دستور [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} و به دست یکی از [[تمیمیان]] به نام [[هند بن ابی‌هاله]] نابود شد.<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.</ref> "رُضَی"،<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.</ref> "تیم" و "الدّبران"<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۳۲.</ref> را هم از دیگر بتان [[بنی تمیم]] گفته‌اند. ضمن این که کاربرد واژه‌های [[لات]] و [[منات]] و عُزّی در ترکیب نام افراد و نیز در [[سوگندها]]، از رواج [[پرستش]] این سه بت در میان بنی تمیم حکایت دارد. <ref>.عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور،ص۹۰-۹۱؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».</ref> علاوه بر آن، برخی از ایشان نیز، به پرستش [[رب]] النوع‌هایی مانند [[خورشید]] و ستاره‌ها<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹. </ref> روی آورده بودند. [[دین زرتشت]] و [[مسیحیت]] نیز با توجه اقامت برخی از تیره‌های بنی تمیم در [[حیره]] و همجواری و مناسبات ایشان با [[ایران]] و قبایلی مانند [[تغلب]] و بکربن [[وائل]]، در میان [[مردمان]] این قبیله پیروانی داشت.<ref>.عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور،ص۹۲-۹۳؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹ </ref> چندان که گفته‌اند برخی از بزرگان و مشاهیر [[تمیم]] چون زُرارة بن عُدُس و پسرانش -[[حاجب]] و [[لقیط]]- و دیگران به [[دین]] [[مجوس]] [[گرایش]] داشتند.<ref>رجوع کنید به ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۸۷.</ref> بنا به [[روایت]] مؤلف "[[تذکره]] حمدونیه"، در [[وصیت]] [[حارث]] بن کعب به فرزندانش تصریح شده که او همراه تمیم بن مُرّ و اسدبن [[خزیمه]] بر دین [[عیسی]]{{ع}} باقی مانده بودند.<ref>به نقل از شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیه، قسم ۱، ص۱۲۶.</ref> بر فرض [[صحت]] این دعوی، [[تمیمیان]] باید بر اساس قاعدة [[پیروی]] [[مردمان]] از دین [[ملوک]] خود، به این [[آیین]] در آمده باشند. در [[تاریخ]] [[یعقوبی]] نیز تصریح شده که بنی [[امرؤالقیس]] بن زید مناة -شاخه ای از تمیمی ها- به دین [[مسیح]]{{ع}} گرویدند.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۷.</ref> زِبرقان بن [[بدر]] -از سرانِ [[وفد]] تمیمیان در [[عام الوفود]]-، در قصیده ای مفآخرت آمیز از پیشینه [[آیین مسیحیت]] در این [[قوم]] خبر داده و با اشاره به [[نصب]] "بیع (= [[کلیساها]])" در [[بیت]]: «نحنُ الکرام فلاحیٌّ یُعادلُنا منّا الملوکُ و فینا تُنصَب البِیَعُ؛ ما از بزرگانیم و هیچ [[قبیله]] ای با ما [[برابری]] نمی‌کند، [[پادشاهان]] از مایند و کلیساها در قبیلة ماست». آشکارا از پیشینة گرایش تمیمیان به [[مسیحیت]] حکایت می‌‌کند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۶؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».</ref> [[آیین یهود]] نیز در میان [[بنی تمیم]] پیروانی داشت، چنانکه محمدبن مسلم زُهری از یکی از [[احبار]] بنی تمیم[[سخن]] گفته که در وادی تیماء، [[ابوطالب]] را از به همراه بردن برادرزاده‌اش محمد{{صل}} به [[شام]] بر [[حذر]] داشته است.<ref>زُهری، المغازی النبویه، ص۴۰.</ref>-<ref>رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>  
با توجه به از هم گسیختگی قبیلۀ تمیم، نشانی از [[وحدت]] [[دینی]] نیز در [[دورۀ جاهلی]] در میان ایشان دیده نمی‌شد و [[دین]] آنها، بیشتر [[تابعی]] از شرایط منطقۀ مسکونی آنان بود. وسعت و پراکندگی مناطق سکونت [[قبیله]] تمیم و مجاورت آنان با [[پیروان ادیان]] گوناگون در این مناطق، تنوع دینی را میان آنها باعث شد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.</ref> چندان که [[بت‌پرستی]]، دینی رایج میان آنها به شمار می‌‌رفت و گروه‌هایی از آنان همراه با [[قبایل]] «ضبه»، «تیم»، «عکل» و «أد» بُت «شُمْس» را [[معبود]] خود قرار داده بودند.<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.</ref> این بت که تیره [[بنی اسید بن عمرو بن تمیم]] عهده‌دار تولیت آن بودند، با [[ظهور اسلام]] به دستور [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} و به دست یکی از [[تمیمیان]] به نام [[هند بن ابی‌هاله]] نابود شد.<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.</ref> «رُضَی»،<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.</ref> «تیم» و «الدّبران»<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۳۲.</ref> را هم از دیگر بتان [[بنی تمیم]] گفته‌اند. ضمن این که کاربرد واژه‌های [[لات]] و [[منات]] و عُزّی در ترکیب نام افراد و نیز در [[سوگندها]]، از رواج [[پرستش]] این سه بت در میان بنی تمیم حکایت دارد. <ref>عبداللّه محمود حسین، قبیله تمیم عبر العصور،ص۹۰-۹۱؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».</ref> علاوه بر آن، برخی از ایشان نیز، به پرستش [[رب]] النوع‌هایی مانند [[خورشید]] و ستاره‌ها<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹. </ref> روی آورده بودند. [[دین زرتشت]] و [[مسیحیت]] نیز با توجه اقامت برخی از تیره‌های بنی تمیم در [[حیره]] و همجواری و مناسبات ایشان با [[ایران]] و قبایلی مانند [[تغلب]] و [[بکر بن وائل]]، در میان [[مردمان]] این قبیله پیروانی داشت.<ref>عبداللّه محمودحسین، قبیله تمیم عبر العصور، ص۹۲-۹۳؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹ </ref>


ب. اختصاصات زبانی
چندان که گفته‌اند برخی از بزرگان و مشاهیر [[تمیم]] چون [[زُرارة بن عُدُس]] و پسرانش -«حاجب» و «لقیط» و دیگران به [[دین]] [[مجوس]] [[گرایش]] داشتند.<ref>رجوع کنید به ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۸۷.</ref> بنا به [[روایت]] مؤلف «[[تذکره]] حمدونیه»، در [[وصیت]] [[حارث بن کعب]] به فرزندانش تصریح شده که او همراه [[تمیم بن مُرّ]] و [[اسد بن خزیمه]] بر دین [[عیسی]]{{ع}} باقی مانده بودند.<ref>به نقل از شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیه، قسم ۱، ص۱۲۶.</ref> بر فرض [[صحت]] این دعوی، [[تمیمیان]] باید بر اساس قاعده [[پیروی]] [[مردمان]] از دین [[ملوک]] خود، به این [[آیین]] در آمده باشند. در کتاب [[تاریخ یعقوبی]] نیز تصریح شده که [[بنی امرؤالقیس بن زید مناة]] شاخه‌ای از تمیمی‌ها به دین [[مسیح]]{{ع}} گرویدند.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۷.</ref> [[زِبرقان بن بدر]] از سرانِ [[وفد]] تمیمیان در [[عام الوفود]]، در قصیده‌ای مفآخرت‌آمیز از پیشینه [[آیین مسیحیت]] در این [[قوم]] خبر داده و با اشاره به [[نصب]] "بیع (= [[کلیساها]])" در [[بیت]]: {{عربی|"نحنُ الکرام فلاحیٌّ یُعادلُنا منّا الملوکُ و فینا تُنصَب البِیَعُ"}}؛ ما از بزرگانیم و هیچ [[قبیله]] ای با ما [[برابری]] نمی‌کند، [[پادشاهان]] از مایند و کلیساها در قبیلة ماست». آشکارا از پیشینه گرایش تمیمیان به [[مسیحیت]] حکایت می‌‌کند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۶؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».</ref> [[آیین یهود]] نیز در میان [[بنی تمیم]] پیروانی داشت، چنانکه [[محمد بن مسلم زُهری]] از یکی از [[احبار]] بنی تمیم [[سخن]] گفته که در وادی تیماء، [[ابوطالب]] را از به همراه بردن برادر زاده‌اش محمد{{صل}} به [[شام]] بر [[حذر]] داشته است.<ref>زُهری، المغازی النبویه، ص۴۰؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>
از دیگر جنبه‌های اهمیت قبیلة بنی تمیم، ویژگی‌های زبانی آنهاست که از جمله آن می‌‌توان به تبدیل "ک" علامت تأنیث به "ش" مانند:"غلامشِ" بر جای "غلامکِ"،<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲</ref> افزودن "ش" بعد از "ک" مجرور در موارد [[وقف]] مانند: "مِنْکِش" به "مِنْکِ"، میل به ادغام بر خلاف لهجه [[حجاز]] مثل: کاربرد "غضِّ" به جای "اَغْضِض"،<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹</ref> تبدیل "ی" [[ضمیر]] و "ی" نسبت به "ج" مانند: استعمال کلمات "غلامِج" و "کوفِجّ" به جای "غلامی" و "کوفیّ"<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲ و ۳۶۹.</ref> و...<ref>از دیگر ویژگی‌های این زبان که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغت شناسان بتفصیل بدان پرداخته شده است می‌‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عین الفعلشان از حروف حلقی است مانند: "شِهید"، (جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۷۰ ـ۵۷۱، ۵۷۴) اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم مانند:"اِسوه" به جای "اُسوه" و "صَلَب" بر جای "صُلْب"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۷) صرف اسم مفعول ثلاثی مجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثل "مبیوع" به جای "مبیع"، تبدیل "ح" به "ه" در کلماتی شبیه: "مَدَهْتُه" به جای "مَدَحْتُه" که در میان تیره بنی سعدبن زیدمناة و لخم رایج است، تمایل به سکون حرف میانه کلمات همچون: "کَبْد"، "رُسْل"، "فَخْذ"، "عَلْم" و "کَرْم"، وضع واژه‌هایی اختصاصی مانند وعملی به جای "لعمری" در لهجه حجاز، نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری مثل "کم درهماً"، رفع خبر «ما»ی نافیه، رفع خبر «لیس» در صورت اقتران با «الاّ»، میل به اِماله مانند: "سلیح" به جای "سلاح"، همچنین همزه که در میان حجازی‌ها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی "ع " گرایش پیدا می‌‌کند، (فراهیدی، کتاب العین، ج ۱، ص۹۱، ۱۲۳؛ فیروزآبادی، ذیل «عنّ»؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۸۱ ـ۵۸۲، ۵۸۴؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۴، ۱۱۷) تلفظ "ق" به شکل بسیار غلیظ و حتی به صورت "ک" مانند "کَوم" به جای "قَوم"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹) تبدیل «واوِ» آغازِ کلماتِ هم وزن با "فِعال" و "فِعاله" به «همزه» مانند "اِساده" به جای "وِسادَه" (فراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص۱۹۴ و ج ۷، ص۲۸۴)</ref> اشاره کرد. بررسی این ویژگی‌ها به‌ویژه از آن رو اهمیت دارد که با بحث [[عربی]] [[فصیح]] و [[زبان قرآن]] پیوند تنگاتنگ پیدا می‌‌کند. اهمیت و [[غلبه]] لهجه [[تمیم]] در نجد موجب شده تا زبان شناسان لهجه تمیم را «لهجه نجد» بنامند و آن را در مقابل لهجه [[قبایل]] [[حجاز]] -از جمله [[قریش]]-، قرار دهند. به نظر "فلرز" این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدوده دو خط فرضی واقع می‌‌شوند که یکی از چند کیلومتری جنوب [[مکه]] آغاز و به [[بحرین]] ختم می‌‌شود و دیگری از شمال [[مدینه]] شروع می‌‌گردد و به شمال [[حیره]] می‌‌انجامد.<ref>فلرز، ص۷.</ref> به طور کلی لغت شناسان، لهجه‌های شرقی و به‌ویژه لهجه تمیم را فصیح‌تر و پاک‌تر از لهجه‌های غربی یعنی حجاز می‌‌دانند و حتی [[دانشمندان]] لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشه عربی فصیح را در نجد می‌‌جویند. "مارسه" تصریح کرده که زبان [[شاعران]] [[جاهلی]]، لهجه ای فصیح و همگانی است که بر اساس، لهجه [[نجد]] [[استوار]] گشته است.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۰، ۱۱۲.</ref> بر این اساس، لهجه تمیم نه تنها ضعیف‌تر از لهجه قریش نبوده، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجه‌های دیگر اشتراک بیشتری داشته است. عالی‌ترین نمونه آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجه‌ها موجود بوده است.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۲ـ۱۱۳.</ref> نکته جالب توجه آنکه لغت شناسان [[عرب]] متفق‌اند که زبان [[فصیح]] و عمومی [[عربی]] همان است که [[شعر]] [[جاهلی]] بدان سروده شده و [[قرآن]] نیز با الفاظ آن [[وحی]] گردیده است، اما در اینکه اصل این زبان، لهجه [[قریش]] است، باید [[احتیاط]] کرد. به عکس، [[پذیرفتن]] [[فصاحت]] [[شعر]] جاهلی، کثرت شمار و اعتبار [[شاعران]] تمیمی در [[عصر جاهلیت]] و [[قریشی]] نبودن هیچ‌یک از شاعران بزرگ جاهلی، قرینه ای است بر فصاحت لهجه [[تمیم]]. [[بنی تمیم]] در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بوده‌اند و اساساً عمده شاعران جاهلی را باید در اطراف [[حیره]] و نواحی نجد جستجو کرد.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۸،۱۲۰.</ref>-<ref>رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>
=== اختصاصات زبانی ===
از دیگر جنبه‌های اهمیت قبیله بنی تمیم، ویژگی‌های زبانی آنهاست که از جمله آن می‌‌توان به تبدیل "ک" علامت تأنیث به "ش" مانند:"غلامشِ" بر جای "غلامکِ"،<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲</ref> افزودن "ش" بعد از "ک" مجرور در موارد [[وقف]] مانند: "مِنْکِش" به "مِنْکِ"، میل به ادغام بر خلاف لهجه [[حجاز]] مثل: کاربرد "غضِّ" به جای "اَغْضِض"،<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹</ref> تبدیل "ی" [[ضمیر]] و "ی" نسبت به "ج" مانند: استعمال کلمات "غلامِج" و "کوفِجّ" به جای "غلامی" و "کوفیّ"<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲ و ۳۶۹.</ref> و...<ref>از دیگر ویژگی‌های این زبان که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغت شناسان بتفصیل بدان پرداخته شده است می‌‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عین الفعلشان از حروف حلقی است مانند: "شِهید"، (جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۷۰ ـ۵۷۱، ۵۷۴) اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم مانند:"اِسوه" به جای "اُسوه" و "صَلَب" بر جای "صُلْب"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۷) صرف اسم مفعول ثلاثی مجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثل "مبیوع" به جای "مبیع"، تبدیل "ح" به "ه" در کلماتی شبیه: "مَدَهْتُه" به جای "مَدَحْتُه" که در میان تیره بنی سعد بن زید مناة و لخم رایج است، تمایل به سکون حرف میانه کلمات همچون: "کَبْد"، "رُسْل"، "فَخْذ"، "عَلْم" و "کَرْم"، وضع واژه‌هایی اختصاصی مانند وعملی به جای "لعمری" در لهجه حجاز، نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری مثل "کم درهماً"، رفع خبر «ما»ی نافیه، رفع خبر «لیس» در صورت اقتران با «الاّ»، میل به اِماله مانند: "سلیح" به جای "سلاح"، همچنین همزه که در میان حجازی‌ها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی "ع " گرایش پیدا می‌‌کند، (فراهیدی، کتاب العین، ج ۱، ص۹۱، ۱۲۳؛ فیروزآبادی، ذیل «عنّ»؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۸۱ ـ۵۸۲، ۵۸۴؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۴، ۱۱۷) تلفظ "ق" به شکل بسیار غلیظ و حتی به صورت "ک" مانند "کَوم" به جای "قَوم"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹) تبدیل «واوِ» آغازِ کلماتِ هم وزن با "فِعال" و "فِعاله" به «همزه» مانند "اِساده" به جای "وِسادَه" (فراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص۱۹۴ و ج ۷، ص۲۸۴)</ref> اشاره کرد.  


[[اسلام]] تمیمی‌ها
بررسی این ویژگی‌ها به‌ویژه از آن رو اهمیت دارد که با بحث [[عربی]] [[فصیح]] و [[زبان قرآن]] پیوند تنگاتنگ پیدا می‌‌کند. اهمیت و [[غلبه]] لهجه [[تمیم]] در نجد موجب شده تا زبان شناسان لهجه تمیم را «لهجه نجد» بنامند و آن را در مقابل لهجه [[قبایل]] [[حجاز]] از جمله [[قریش]]، قرار دهند. به نظر "فلرز" این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدوده دو خط فرضی واقع می‌‌شوند که یکی از چند کیلومتری جنوب [[مکه]] آغاز و به [[بحرین]] ختم می‌‌شود و دیگری از شمال [[مدینه]] شروع می‌‌گردد و به شمال [[حیره]] می‌‌انجامد.<ref>فلرز، ص۷.</ref>
 
به طور کلی لغت‌شناسان، لهجه‌های شرقی و به‌ویژه لهجه تمیم را فصیح‌تر و پاک‌تر از لهجه‌های غربی یعنی حجاز می‌‌دانند و حتی [[دانشمندان]] لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشه عربی فصیح را در نجد می‌‌جویند. "مارسه" تصریح کرده که زبان [[شاعران]] [[جاهلی]]، لهجه‌ای فصیح و همگانی است که بر اساس، لهجه [[نجد]] [[استوار]] گشته است.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۰، ۱۱۲.</ref> بر این اساس، لهجه تمیم نه تنها ضعیف‌تر از لهجه قریش نبوده، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجه‌های دیگر اشتراک بیشتری داشته است. عالی‌ترین نمونه آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجه‌ها موجود بوده است.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۲ـ۱۱۳.</ref>
 
نکته جالب توجه آنکه لغت‌شناسان [[عرب]] متفق‌اند که زبان [[فصیح]] و عمومی [[عربی]] همان است که [[شعر]] [[جاهلی]] بدان سروده شده و [[قرآن]] نیز با الفاظ آن [[وحی]] گردیده است، اما در اینکه اصل این زبان، لهجه [[قریش]] است، باید [[احتیاط]] کرد. به عکس، [[پذیرفتن]] [[فصاحت]] [[شعر]] جاهلی، کثرت شمار و اعتبار [[شاعران]] تمیمی در [[عصر جاهلیت]] و [[قریشی]] نبودن هیچ‌یک از شاعران بزرگ جاهلی، قرینه ای است بر فصاحت لهجه [[تمیم]]. [[بنی تمیم]] در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بوده‌اند و اساساً عمده شاعران جاهلی را باید در اطراف [[حیره]] و نواحی نجد جستجو کرد.<ref>آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۸،۱۲۰؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>
 
== [[اسلام]] تمیمی‌ها ==
به دلیل فاصلة زیاد قلمرو بنی تمیم از [[حجاز]]، در آغاز [[ظهور اسلام]]، افراد این [[قبیله]] [[ارتباط]] نزدیک و مستقیمی با اسلام و [[مسلمانان]] پیدا نکردند و فقط پس از [[حاکمیت اسلام]] بر [[مکه]] و [[مدینه]]، بزرگان تمیم به [[فکر]] هم پیمانی با [[پیامبر]]{{صل}} افتادند؛ بنابراین، وجود شمار معدودی از تمیمی‌ها یا حُلَفای آنان، مانند: خَبّاب بن اَرَت و واقد بن عبداللّه -که در [[هجرت]] به یثرب<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۷۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۶.</ref> و نبردهای [[بدر]] و [[احد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۳، ص۱۲۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۴۹.</ref> شرکت داشتند-، [[اسماء]] دختر [[سلامه]] دارمی، [[زینب]] دختر [[حارث]] بن خالد و دو خواهرش [[عایشه]] و [[فاطمه]] و امّ [[حبیب]] دختر سعیدبن [[یربوع]]<ref>عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۹۷. </ref> در ردیف مسلمانانِ اولیه را باید حاصل اقدامات فردی و بی‌ارتباط با [[گرایش]] جمعیِ بنی تمیم دانست، چنانکه در میان [[مشرکان]] هم افرادی وابسته به بنی تمیم یافت می‌‌شدند.<ref>عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲</ref> با این همه، برخی از گزارشات از عرضه [[اسلام]] بر [[بنی تمیم]] قبل از "[[عام الوفود]]" حکایت دارد. بر پایه یکی از این گزارشات، [[بخاری]] به اعزام فردی از جانب [[پیامبر]]{{صل}} به میان [[قوم]] [[احنف بن قیس]] ([[بنی سعد]]) اشاره کرده است. وی در باره نتیجه این [[دعوت]] به همین اکتفا کرده که [[احنف]] گفت: «این [[داعی]] به خیر می‌‌خواند و چون این سخن به [[گوش]]پیامبر{{صل}} رسید احنف را [[دعا]] کرد». <ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۱۸۵؛ قس بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۸۹.</ref>  
به دلیل فاصلة زیاد قلمرو بنی تمیم از [[حجاز]]، در آغاز [[ظهور اسلام]]، افراد این [[قبیله]] [[ارتباط]] نزدیک و مستقیمی با اسلام و [[مسلمانان]] پیدا نکردند و فقط پس از [[حاکمیت اسلام]] بر [[مکه]] و [[مدینه]]، بزرگان تمیم به [[فکر]] هم پیمانی با [[پیامبر]]{{صل}} افتادند؛ بنابراین، وجود شمار معدودی از تمیمی‌ها یا حُلَفای آنان، مانند: خَبّاب بن اَرَت و واقد بن عبداللّه -که در [[هجرت]] به یثرب<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۷۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۶.</ref> و نبردهای [[بدر]] و [[احد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۳، ص۱۲۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۴۹.</ref> شرکت داشتند-، [[اسماء]] دختر [[سلامه]] دارمی، [[زینب]] دختر [[حارث]] بن خالد و دو خواهرش [[عایشه]] و [[فاطمه]] و امّ [[حبیب]] دختر سعیدبن [[یربوع]]<ref>عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۹۷. </ref> در ردیف مسلمانانِ اولیه را باید حاصل اقدامات فردی و بی‌ارتباط با [[گرایش]] جمعیِ بنی تمیم دانست، چنانکه در میان [[مشرکان]] هم افرادی وابسته به بنی تمیم یافت می‌‌شدند.<ref>عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲</ref> با این همه، برخی از گزارشات از عرضه [[اسلام]] بر [[بنی تمیم]] قبل از "[[عام الوفود]]" حکایت دارد. بر پایه یکی از این گزارشات، [[بخاری]] به اعزام فردی از جانب [[پیامبر]]{{صل}} به میان [[قوم]] [[احنف بن قیس]] ([[بنی سعد]]) اشاره کرده است. وی در باره نتیجه این [[دعوت]] به همین اکتفا کرده که [[احنف]] گفت: «این [[داعی]] به خیر می‌‌خواند و چون این سخن به [[گوش]]پیامبر{{صل}} رسید احنف را [[دعا]] کرد». <ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۱۸۵؛ قس بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۸۹.</ref>  
در سال هشتم، افرادی از بنی تمیم به انبوه [[سپاهیان]] اسلام که عازم [[فتح مکه]] بودند پیوستند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۶۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۵۲.</ref> اما [[اسلام آوردن]] جمعی و عمومی بنی تمیم در سال نهم یا "سنة الوفود" و در پی [[مقاومت]] ناموفق آنان در برابر عاملین وصول [[زکات]]، که به [[اسارت]] جمعی از آنان توسط [[مسلمانان]] انجامید، صورت پذیرفت. [[وفد]] [[تمیم]] در شمار نخستین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] آورد و اعلام [[وفاداری]] کرد. در این وفد، بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنی تمیم مانند قیس بن عاصمِ منقری، [[اقرع بن حابس]]،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۶؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۵۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۵.</ref> [[عطارد بن حاجب]] بن [[زراره]] و [[زبرقان بن بدر]]<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۱۵.</ref> حضور داشتند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵.</ref> این گروه به سبب [[خوی]] [[خشن]] بیابانی و ناآشنایی با [[آداب]] [[زندگی اجتماعی]]، در بدو ورود به این [[شهر]]، از پشت [[خانه پیامبر]]{{صل}}، ایشان را به آواز بلند خطاب قرار دادند که بواسطه این عمل نابخردانه، [[آیه]] چهارم سورة حجرات: «اِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَا´ءِالحُجُر'اتِ اَکَثَرُهُمْ لا'یَعقِلُونَ» درباره ایشان نازل شد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى،ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۱-۲۲؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵، ۱۲۰.</ref>-<ref>رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>
در سال هشتم، افرادی از بنی تمیم به انبوه [[سپاهیان]] اسلام که عازم [[فتح مکه]] بودند پیوستند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۶۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۵۲.</ref> اما [[اسلام آوردن]] جمعی و عمومی بنی تمیم در سال نهم یا "سنة الوفود" و در پی [[مقاومت]] ناموفق آنان در برابر عاملین وصول [[زکات]]، که به [[اسارت]] جمعی از آنان توسط [[مسلمانان]] انجامید، صورت پذیرفت. [[وفد]] [[تمیم]] در شمار نخستین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] آورد و اعلام [[وفاداری]] کرد. در این وفد، بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنی تمیم مانند قیس بن عاصمِ منقری، [[اقرع بن حابس]]،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۶؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۵۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۵.</ref> [[عطارد بن حاجب]] بن [[زراره]] و [[زبرقان بن بدر]]<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۱۵.</ref> حضور داشتند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵.</ref> این گروه به سبب [[خوی]] [[خشن]] بیابانی و ناآشنایی با [[آداب]] [[زندگی اجتماعی]]، در بدو ورود به این [[شهر]]، از پشت [[خانه پیامبر]]{{صل}}، ایشان را به آواز بلند خطاب قرار دادند که بواسطه این عمل نابخردانه، [[آیه]] چهارم سورة حجرات: «اِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَا´ءِالحُجُر'اتِ اَکَثَرُهُمْ لا'یَعقِلُونَ» درباره ایشان نازل شد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى،ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۱-۲۲؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵، ۱۲۰.</ref>-<ref>رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.</ref>
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش