پرش به محتوا

دحیة بن خلیفه کلبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷: خط ۱۷:


==نزول [[جبرئیل]] به صورت [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]]==
==نزول [[جبرئیل]] به صورت [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]]==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "[[جبرئیل]] بر من به صورت دحیه کلبی نازل می‌شد"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۷، ص۲۱۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۲.</ref> و او را در [[جمال]] و [[زیبایی]] به جبرئیل [[تشبیه]] می‌فرمود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۸۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۴۶۲.</ref> و چون بیشتر اوقات جبرئیل به صورت دحیه کلبی بر پیامبر نازل می‌شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۱.</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] فرموده بود هنگامی که [[دحیة کلبی]] در محضر ایشان است، کسی بر ایشان وارد نشود. البته طبق مصالحی کسانی هم چون [[ام سلمه]] و [[عایشه]]، براساس [[روایات]] [[دانشمندان]] [[اهل سنت]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۷، ص۲۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۱.</ref> و [[ابوذر]] و [[حذیفه]] و [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} بر اساس منابع [[شیعی]] او را به صورت دحیه کلبی [[مشاهده]] کرده‌اند که به بعضی از این موارد اشاره می‌کنیم: روزی پیامبر{{صل}} در [[صحن]] [[خانه]] خویش سر بر دامن [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] گذاشته بود؛ [[علی]]{{ع}} وارد خانه شده و حال [[رسول خدا]]{{صل}} را جویا شد. دحیه پاسخ داد: [[خیر]] است و سپس به علی{{ع}} گفت: "بسیار تو را دوست دارم و می‌خواهم به تو تحفه‌ای [[عطا]] کنم": "توئی [[امیر مؤمنان]] و [[راهبر]] رو سفیدان؛ توئی [[سرور]] بنی [[آدم]] به جز [[پیامبران]] و [[رسولان]] [[روز قیامت]] لواء [[حمد]] به دست توست؛ تو و پیروانت، خرامان خرامان با [[محمد]] و [[حزب]] او به سوی [[بهشت]] روان خواهید شد. [[دوستدار]] تو [[رستگار]] و [[دشمن]] تو زیانکار است؛ [[دوست]] داران محمد دوست دار تو و [[کینه]] توزان او کینه توز تواند. [[شفاعت]] محمد{{صل}} شامل حال ایشان نمی‌شود. ای [[برگزیده خداوند]] به من نزدیک شو"<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلاَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلْمُرْسَلِينَ لِوَاءُ اَلْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ حِزْبِهِ إِلَى اَلْجِنَانِ زَفّاً زَفّاً قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلاَّكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلاَّكَ مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ اُدْنُ مِنِّي يَا صَفْوَةَ اَللَّهِ}}.</ref>.  
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "[[جبرئیل]] بر من به صورت دحیه کلبی نازل می‌شد"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۷، ص۲۱۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۲.</ref> و او را در [[جمال]] و [[زیبایی]] به جبرئیل [[تشبیه]] می‌فرمود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۸۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۴۶۲.</ref> و چون بیشتر اوقات جبرئیل به صورت دحیه کلبی بر پیامبر نازل می‌شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۱.</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] فرموده بود هنگامی که [[دحیة کلبی]] در محضر ایشان است، کسی بر ایشان وارد نشود. البته طبق مصالحی کسانی هم چون [[ام سلمه]] و [[عایشه]]، براساس [[روایات]] [[دانشمندان]] [[اهل سنت]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۷، ص۲۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۲۱.</ref> و [[ابوذر]] و [[حذیفه بن یمان عبسی|حذیفه]] و [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} بر اساس منابع [[شیعی]] او را به صورت دحیه کلبی [[مشاهده]] کرده‌اند که به بعضی از این موارد اشاره می‌کنیم: روزی پیامبر{{صل}} در [[صحن]] [[خانه]] خویش سر بر دامن [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] گذاشته بود؛ [[علی]]{{ع}} وارد خانه شده و حال [[رسول خدا]]{{صل}} را جویا شد. دحیه پاسخ داد: [[خیر]] است و سپس به علی{{ع}} گفت: "بسیار تو را دوست دارم و می‌خواهم به تو تحفه‌ای [[عطا]] کنم": "توئی [[امیر مؤمنان]] و [[راهبر]] رو سفیدان؛ توئی [[سرور]] بنی [[آدم]] به جز [[پیامبران]] و [[رسولان]] [[روز قیامت]] لواء [[حمد]] به دست توست؛ تو و پیروانت، خرامان خرامان با [[محمد]] و [[حزب]] او به سوی [[بهشت]] روان خواهید شد. [[دوستدار]] تو [[رستگار]] و [[دشمن]] تو زیانکار است؛ [[دوست]] داران محمد دوست دار تو و [[کینه]] توزان او کینه توز تواند. [[شفاعت]] محمد{{صل}} شامل حال ایشان نمی‌شود. ای [[برگزیده خداوند]] به من نزدیک شو"<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلاَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلْمُرْسَلِينَ لِوَاءُ اَلْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ حِزْبِهِ إِلَى اَلْجِنَانِ زَفّاً زَفّاً قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلاَّكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلاَّكَ مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ اُدْنُ مِنِّي يَا صَفْوَةَ اَللَّهِ}}.</ref>.  


سپس علی{{ع}} سر [[پیامبر]]{{صل}} را گرفته بر دامن خویش نهاد. وقتی پیامبر{{صل}} [[چشم]] باز کرد، فرمود: "این همهمه چیست؟" علی{{ع}} ماجرا را بیان کرد. پیامبر{{صل}} فرمود: "او [[دحیة کلبی]] نبود بلکه [[جبرئیل]] بود و تو را به نامی که [[خداوند]] بر تو نهاده است، نام برد. اوست که [[محبت]] تو را در [[دل]] [[مؤمنان]] و [[هراس]] از تو را در دل [[کافران]] جای داده است"<ref>الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۱۴؛ الروضة فی فضایل امیر المؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۶۷-۶۶؛ الیقین، سید بن طاووس، ص۱۲۸-۱۳۰.</ref>.
سپس علی{{ع}} سر [[پیامبر]]{{صل}} را گرفته بر دامن خویش نهاد. وقتی پیامبر{{صل}} [[چشم]] باز کرد، فرمود: "این همهمه چیست؟" علی{{ع}} ماجرا را بیان کرد. پیامبر{{صل}} فرمود: "او [[دحیة کلبی]] نبود بلکه [[جبرئیل]] بود و تو را به نامی که [[خداوند]] بر تو نهاده است، نام برد. اوست که [[محبت]] تو را در [[دل]] [[مؤمنان]] و [[هراس]] از تو را در دل [[کافران]] جای داده است"<ref>الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۱۴؛ الروضة فی فضایل امیر المؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۶۷-۶۶؛ الیقین، سید بن طاووس، ص۱۲۸-۱۳۰.</ref>.


"ربیعة سعدی" می‌گوید: در حادثه [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با علی{{ع}} [[حذیفه]] [[استاندار]] [[مدائن]] بود. بعد از آنکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ضمن نامه‌ای او را از بیعت مردم با خویش [[آگاه]] کرد، [[حذیفة بن یمان]] [[مردم]] را فرا خوانده و در [[اجتماع]] آنها سخن گفت. او ابتدا خدای را [[حمد]] و [[سپاس]] گفته و [[پیامبر]]{{صل}} را به آنچه [[شایسته]] او بود، توصیف کرد و [[مردم]] را از [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]] و آنچه نوشته بود، مطلع ساخت و در ادامه گفت: "امیرالمؤمنین واقعی [[زمامدار]] شما شد" و هفت بار و به [[نقلی]] سه بار بر این جمله تأکید کرده و بر این [[حقیقت]] به [[خدا]] قسم یاد کرد. [[جوانی]] [[ایرانی]] با شمشیری حمایل از میان جمعیت برخاسته، گفت: "ای [[امیر]]! کدام وقت او [[امیرالمؤمنین]] بوده است؟ امروز که زمام امور را به دست گرفته یا پیش از این هم او امیرالمؤمنین بوده است؟ چون می‌شنویم که این حقیقت را هفت بار یاد کرده، بر آن [[سوگند]] خوردی و گمانم آن است که تو در این باره بیشتر از این فرمانی داشته باشی؟" [[حذیفه]] گفت: "اگر خواسته باشی تو را مطلع می‌سازم و گرنه بین من و تو [[علی]]{{ع}} [[حاکم]] باشد. چه او به آنچه می‌گویم، آگاه‌تر است". [[جوان]] گفت: "تو به ما بگو". حذیفه گفت: "[[پیامبر خدا]]{{صل}} به ما [[فرمان]] داده بود وقتی [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] کلبی را نزد من نشسته دیدید، هیچ یک به من نزدیک نشوید و این در حالی بود که [[جبرئیل]] به چهره دحیه کلبی به محضرش می‌آمد. روزی من برای عرض [[سلام]] به محضر ایشان رفتم. دیدم که پیامبر{{صل}} خوابیده و سر ایشان در دامن دحیه کلبی است؛ [[چشم]] خود را بسته و برگشتم که در راه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} مرا دید و پرسید: از کجا می‌آئی؟ گفتم: از نزد [[رسول خدا]]{{صل}}. علی{{ع}} را از آنچه بر من گذشته بود، [[آگاه]] ساختم. آن حضرت به من فرمود: " بامن برگرد! شاید تو [[گواه]] ما بر [[خلق]] باشی ". ایشان راه افتاده و من نیز همراه او بودم تا اینکه به در [[خانه پیامبر]]{{صل}} رسیدیم. من پشت در نشستم و علی{{ع}} داخل شد و گفت: {{متن حدیث| اَلسَّلاَمُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ بَرَكَاتُهُ}}. [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] کلبی به او این گونه جواب داد: " و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا [[امیر المؤمنین]]، نزدیک من بیا و سر پسر عمویت را از دامنم بگیر که تو به او سزاوار‌تر از من هستی. سر حضرت را در دامن [[علی]]{{ع}} گذاشت. چون دوباره نگاه کردم او را ندیدم. چند لحظه بعد [[پیامبر]]{{صل}} از [[خواب]] بیدار شد و به علی{{ع}} نگریست و فرمود: " [[یا علی]]، سرم را از دامن که گرفتی؟ " علی{{ع}} فرمود: " یا [[رسول الله]]، از دامن دحیه کلبی. " پیامبر{{صل}} فرمود: " از دامن [[جبرئیل]] گرفتی. هنگامی که داخل شدی، تو چه گفتی و او به تو چه گفت؟ " علی{{ع}} فرمود: " گفتم، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و دحیه گفت: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا [[امیرالمؤمنین]]! نزدیک بیا و سر پسر عمویت را از دامن من بگیر که تو از من به او سزاوارتری. "
"ربیعة سعدی" می‌گوید: در حادثه [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با علی{{ع}} [[حذیفه بن یمان عبسی|حذیفه]] [[استاندار مدائن]] بود. بعد از آنکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ضمن نامه‌ای او را از بیعت مردم با خویش [[آگاه]] کرد، [[حذیفة بن یمان]] [[مردم]] را فرا خوانده و در [[اجتماع]] آنها سخن گفت. او ابتدا خدای را [[حمد]] و [[سپاس]] گفته و [[پیامبر]]{{صل}} را به آنچه [[شایسته]] او بود، توصیف کرد و [[مردم]] را از [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]] و آنچه نوشته بود، مطلع ساخت و در ادامه گفت: "امیرالمؤمنین واقعی [[زمامدار]] شما شد" و هفت بار و به [[نقلی]] سه بار بر این جمله تأکید کرده و بر این [[حقیقت]] به [[خدا]] قسم یاد کرد. [[جوانی]] [[ایرانی]] با شمشیری حمایل از میان جمعیت برخاسته، گفت: "ای [[امیر]]! کدام وقت او [[امیرالمؤمنین]] بوده است؟ امروز که زمام امور را به دست گرفته یا پیش از این هم او امیرالمؤمنین بوده است؟ چون می‌شنویم که این حقیقت را هفت بار یاد کرده، بر آن [[سوگند]] خوردی و گمانم آن است که تو در این باره بیشتر از این فرمانی داشته باشی؟" حذیفه گفت: "اگر خواسته باشی تو را مطلع می‌سازم و گرنه بین من و تو [[علی]]{{ع}} [[حاکم]] باشد. چه او به آنچه می‌گویم، آگاه‌تر است". [[جوان]] گفت: "تو به ما بگو". حذیفه گفت: "[[پیامبر خدا]]{{صل}} به ما [[فرمان]] داده بود وقتی [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] کلبی را نزد من نشسته دیدید، هیچ یک به من نزدیک نشوید و این در حالی بود که [[جبرئیل]] به چهره دحیه کلبی به محضرش می‌آمد. روزی من برای عرض [[سلام]] به محضر ایشان رفتم. دیدم که پیامبر{{صل}} خوابیده و سر ایشان در دامن دحیه کلبی است؛ [[چشم]] خود را بسته و برگشتم که در راه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} مرا دید و پرسید: از کجا می‌آئی؟ گفتم: از نزد [[رسول خدا]]{{صل}}. علی{{ع}} را از آنچه بر من گذشته بود، [[آگاه]] ساختم. آن حضرت به من فرمود: " بامن برگرد! شاید تو [[گواه]] ما بر [[خلق]] باشی ". ایشان راه افتاده و من نیز همراه او بودم تا اینکه به در [[خانه پیامبر]]{{صل}} رسیدیم. من پشت در نشستم و علی{{ع}} داخل شد و گفت: {{متن حدیث| اَلسَّلاَمُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ بَرَكَاتُهُ}}. [[دحیه بن خلیفه کلبی|دحیه]] کلبی به او این گونه جواب داد: " و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا [[امیر المؤمنین]]، نزدیک من بیا و سر پسر عمویت را از دامنم بگیر که تو به او سزاوار‌تر از من هستی. سر حضرت را در دامن [[علی]]{{ع}} گذاشت. چون دوباره نگاه کردم او را ندیدم. چند لحظه بعد [[پیامبر]]{{صل}} از [[خواب]] بیدار شد و به علی{{ع}} نگریست و فرمود: " [[یا علی]]، سرم را از دامن که گرفتی؟ " علی{{ع}} فرمود: " یا [[رسول الله]]، از دامن دحیه کلبی. " پیامبر{{صل}} فرمود: " از دامن [[جبرئیل]] گرفتی. هنگامی که داخل شدی، تو چه گفتی و او به تو چه گفت؟ " علی{{ع}} فرمود: " گفتم، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و دحیه گفت: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا [[امیرالمؤمنین]]! نزدیک بیا و سر پسر عمویت را از دامن من بگیر که تو از من به او سزاوارتری. "


پیامبر{{صل}} فرمود: " دحیه راست گفت. تو از او به من سزاوارتری، ‌ای علی! گوارایت باد که [[اهل آسمان]] از تو [[راضی]] و خشنودند و [[ملائکه]] بر تو [[سلام]] کردند به عنوان امیر المؤمنین. این [[فضیلت]] و [[کرامت]] از جانب [[خدای عزوجل]] گوارایت باد. "
پیامبر{{صل}} فرمود: " دحیه راست گفت. تو از او به من سزاوارتری، ‌ای علی! گوارایت باد که [[اهل آسمان]] از تو [[راضی]] و خشنودند و [[ملائکه]] بر تو [[سلام]] کردند به عنوان امیر المؤمنین. این [[فضیلت]] و [[کرامت]] از جانب [[خدای عزوجل]] گوارایت باد. "


پیامبر{{صل}} کمی بعد از [[خانه]] خارج شد و وقتی مرا در پشت در دید، فرمود: " [[حذیفه]]! آیا چیزی از آنچه داخل خانه گذشت، شنیدی؟ " گفتم: آری، به [[خدا]] [[سوگند]] شنیدم و ماجرا را برای حضرت [[نقل]] کردم. حضرت به من فرمود: " آنچه از جبرئیل شنیدی، برای [[مردم]] نقل کن<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۳۸۴؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۰.</ref>.
پیامبر{{صل}} کمی بعد از [[خانه]] خارج شد و وقتی مرا در پشت در دید، فرمود: " [[حذیفه بن یمان عبسی|حذیفه]]! آیا چیزی از آنچه داخل خانه گذشت، شنیدی؟ " گفتم: آری، به [[خدا]] [[سوگند]] شنیدم و ماجرا را برای حضرت [[نقل]] کردم. حضرت به من فرمود: " آنچه از جبرئیل شنیدی، برای [[مردم]] نقل کن<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۳۸۴؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۰.</ref>.


به نقل [[سید بن طاووس]]، [[جوان]] [[ایرانی]] دوباره از حذیفه پرسید: پس شمشیرهای شما [[روز]] [[سقیفه]] کجا بود؟ حذیفه گفت: "وای بر تو! دل‌ها [[غافل]] بود: {{متن قرآن|تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کرده‌اند و شما راست آنچه کرده‌اید و بر آنچه آنان می‌کرده‌اند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.</ref>.<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۳۸۴-۳۸۶.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[دحیه بن خلیفه کلبی (مقاله)|مقاله «دحیه بن خلیفه کلبی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۸۴-۸۷.</ref>
به نقل [[سید بن طاووس]]، [[جوان]] [[ایرانی]] دوباره از حذیفه پرسید: پس شمشیرهای شما [[روز]] [[سقیفه]] کجا بود؟ حذیفه گفت: "وای بر تو! دل‌ها [[غافل]] بود: {{متن قرآن|تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کرده‌اند و شما راست آنچه کرده‌اید و بر آنچه آنان می‌کرده‌اند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.</ref>.<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۳۸۴-۳۸۶.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[دحیه بن خلیفه کلبی (مقاله)|مقاله «دحیه بن خلیفه کلبی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۸۴-۸۷.</ref>
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش