خیر در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
بر همین اساس، برخی آن را صیغه تفضیل و اصل آن را "اخیر" دانستهاند، در حالی که افعل تفضیل نیست و تنها پذیرای انطباق معنای تفضیل بر مورد خود است و مانند افعل تفضیل به غیر خود تعلق مییابد (آنچه در افعل تفضیل از [[هیئت]] کلمه استفاده میشود در واژه خیر از ماده آن برداشت میشود)؛ مثلاً همان گونه که گفته میشود {{عربی|"زيد افضل من عمرو و زيد افضلهما"}} همچنین گفته میشود {{عربی|"زيد خير من عمرو و زيد خيرهما"}}. اگر خیر صیغه تفضیل بود، باید مانند {{عربی|"افضل، افاضل، فضلي و فُضليات"}} که در مورد صیغه تفضیل به کار میروند، درباره آن نیز به کار میرفت، حال آنکه در مورد خیر "خیر، [[خیره]]، [[اخیار]] و [[خیرات]]" ـ مانند "شیخ، شیخه، اشیاخ و شیخات" ـ گفته میشود،<ref>المیزان، ج ۳، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref> در نتیجه خیر، صفت مشبهه و مفاد آن به حسب ماده با افعل [[تفضیل]] یکی است و آن، [[برتری]] چیزی در [[مقام]] مقایسه با غیر است.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۵.</ref> | بر همین اساس، برخی آن را صیغه تفضیل و اصل آن را "اخیر" دانستهاند، در حالی که افعل تفضیل نیست و تنها پذیرای انطباق معنای تفضیل بر مورد خود است و مانند افعل تفضیل به غیر خود تعلق مییابد (آنچه در افعل تفضیل از [[هیئت]] کلمه استفاده میشود در واژه خیر از ماده آن برداشت میشود)؛ مثلاً همان گونه که گفته میشود {{عربی|"زيد افضل من عمرو و زيد افضلهما"}} همچنین گفته میشود {{عربی|"زيد خير من عمرو و زيد خيرهما"}}. اگر خیر صیغه تفضیل بود، باید مانند {{عربی|"افضل، افاضل، فضلي و فُضليات"}} که در مورد صیغه تفضیل به کار میروند، درباره آن نیز به کار میرفت، حال آنکه در مورد خیر "خیر، [[خیره]]، [[اخیار]] و [[خیرات]]" ـ مانند "شیخ، شیخه، اشیاخ و شیخات" ـ گفته میشود،<ref>المیزان، ج ۳، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref> در نتیجه خیر، صفت مشبهه و مفاد آن به حسب ماده با افعل [[تفضیل]] یکی است و آن، [[برتری]] چیزی در [[مقام]] مقایسه با غیر است.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۵.</ref> | ||
[[خیر]] نزد عقلا چیزی است که مورد [[اشتیاق]] و رغبت آنان باشد؛ مانند [[عقل]]، [[عدل]]، [[فضل]] و شیء سودمند؛ و هیچ گاه امر اعتباری و انتزاعی مطلوب عقلا نیست، بنابراین خیر در واقع، به [[حقیقت]] وجود باز میگردد که واقع بلکه صرف واقع باشد و ماهیات امکانی و اعیان [[ثابت]] [[ذهنی]] و [[عقلی]] فی حد نفسه، به [[خیریت]] یا شریت [[وصف]] نمیشوند، زیرا ماهیت فی حد نفسه، نه موجود است و نه معدوم، از این روست که میتوان گفت [[وجود خیر]] محض است، چنان که عدم [[شر]] محض؛ و خیرِ خیرات، از جمیع جهات و حیثیات، وجودِ اکمل و فوق کمال است که ذات [[حق]] است و به ترتیب، هر [[سلسله]] وجودی که نزدیکتر به مبدأ باشد، خیریت آن فزونتر است؛ تا برسد به هیولای اولی که منبع [[شرور]] است.<ref> اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۱؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی، ص ۲۳۵.</ref> عرفا وجود را خیر مینامند و [[خدا]] را خیر محضِ مطلق،<ref>فرهنگ نور بخش، ص ۱۵۰.</ref> چنان که صاحب [[فتوحات]] اطلاق وجود را بی هبچ گونه تقییدی از آنِ حق و وی را خیر محضی میشمرد که فاقد هر گونه شرّیّتی است و در مقابل، اطلاق عدم را شر محضی میخواند که فاقد هر گونه خیریتی است.<ref> الفتوحات المکیه، ج ۱، ص ۲۱۳.</ref> برخی از [[حکما]] نیز درباره قضیه خیر بودن وجود، [[بداهت]] را ادعا کردهاند.<ref>اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰؛ شرح المنظومه، ج ۲، ص ۶۸.</ref> بر پایه آنچه گذشت، [[خدای سبحان]] خیر علیالاطلاق است، زیرا هر چیزی به وی ختم گشته و [[مرجع]]، مطلوب و مقصود همه چیز است؛ | [[خیر]] نزد عقلا چیزی است که مورد [[اشتیاق]] و رغبت آنان باشد؛ مانند [[عقل]]، [[عدل]]، [[فضل]] و شیء سودمند؛ و هیچ گاه امر اعتباری و انتزاعی مطلوب عقلا نیست، بنابراین خیر در واقع، به [[حقیقت]] وجود باز میگردد که واقع بلکه صرف واقع باشد و ماهیات امکانی و اعیان [[ثابت]] [[ذهنی]] و [[عقلی]] فی حد نفسه، به [[خیریت]] یا شریت [[وصف]] نمیشوند، زیرا ماهیت فی حد نفسه، نه موجود است و نه معدوم، از این روست که میتوان گفت [[وجود خیر]] محض است، چنان که عدم [[شر]] محض؛ و خیرِ خیرات، از جمیع جهات و حیثیات، وجودِ اکمل و فوق کمال است که ذات [[حق]] است و به ترتیب، هر [[سلسله]] وجودی که نزدیکتر به مبدأ باشد، خیریت آن فزونتر است؛ تا برسد به هیولای اولی که منبع [[شرور]] است.<ref> اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۱؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی، ص ۲۳۵.</ref> عرفا وجود را خیر مینامند و [[خدا]] را خیر محضِ مطلق،<ref>فرهنگ نور بخش، ص ۱۵۰.</ref> چنان که صاحب [[فتوحات]] اطلاق وجود را بی هبچ گونه تقییدی از آنِ حق و وی را خیر محضی میشمرد که فاقد هر گونه شرّیّتی است و در مقابل، اطلاق عدم را شر محضی میخواند که فاقد هر گونه خیریتی است.<ref> الفتوحات المکیه، ج ۱، ص ۲۱۳.</ref> برخی از [[حکما]] نیز درباره قضیه خیر بودن وجود، [[بداهت]] را ادعا کردهاند.<ref>اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰؛ شرح المنظومه، ج ۲، ص ۶۸.</ref> بر پایه آنچه گذشت، [[خدای سبحان]] خیر علیالاطلاق است، زیرا هر چیزی به وی ختم گشته و [[مرجع]]، مطلوب و مقصود همه چیز است؛ لکن [[قرآن کریم]] واژه خیر را اسمی مانند دیگر نامهای حسنا بر وی اطلاق نکرده و تنها او را به خیر ستوده؛ البته [[قرآن]] در ۱۰ مورد [[خدا]] را به اسم خیر نامیده است و این در حالی است که واژه مذکور به کلمه دیگری اضافه گشته <ref> المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳.</ref> و از مجموع آنها [[اسماء]] مرکبی به دست آمدهاند که همه آنها از گونه اسماء فعل <ref> دانشنامه قرآن، ج ۱، ص ۱۰۲۳.</ref> و در موضوعاتی بحث میشوند که مربوط به «مضاف الیه» در آنهاست. | ||
[[آیات]] ده گانه یاد شده چنیناند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«خداوند بهترین روزیدهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ}}<ref>« و او بهترین داوران است» سوره اعراف، آیه ۸۷.</ref>؛ {{متن قرآن|َّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>« و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>؛ {{متن قرآن|ْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ}}<ref>«و او بهترین یاریکنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>« خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.</ref>؛ {{متن قرآن|ِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ}}<ref>« و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ}}<ref>« و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>« تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ}}<ref>« و تو بهترین میزبانانی» سوره مؤمنون، آیه ۲۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>« و تو بهترین بخشایندگانی» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۹.</ref> به گفته برخی شاید وجه عدم اطلاق خیر به صورت اسم بر خدا معنای [[انتخاب]] باشد که در ماده خیر معتبر است، تا [[ساحت]] حقِ متعالی از مقایسه با غیر خود به شکل اطلاق، مصون ماند، زیرا در برابر وی همه چیز خاضعاند: {{متن قرآن|وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا}}<ref>«چهرهها در برابر (خداوند) زنده بسیار پایدار فروتن میشود » سوره طه، آیه ۱۱۱.</ref> [[بلی]]! در صورت اضافه و نسبت خیر به چیزی مانند [[رزق]]، [[حکم]] و... نامگذاری یا [[وصف]] خدا به خیر، محذوری ندارد.<ref> المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳ ـ ۱۳۴.</ref> | [[آیات]] ده گانه یاد شده چنیناند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«خداوند بهترین روزیدهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ}}<ref>« و او بهترین داوران است» سوره اعراف، آیه ۸۷.</ref>؛ {{متن قرآن|َّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>« و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>؛ {{متن قرآن|ْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ}}<ref>«و او بهترین یاریکنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>« خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.</ref>؛ {{متن قرآن|ِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ}}<ref>« و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ}}<ref>« و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>« تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ}}<ref>« و تو بهترین میزبانانی» سوره مؤمنون، آیه ۲۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>« و تو بهترین بخشایندگانی» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۹.</ref> به گفته برخی شاید وجه عدم اطلاق خیر به صورت اسم بر خدا معنای [[انتخاب]] باشد که در ماده خیر معتبر است، تا [[ساحت]] حقِ متعالی از مقایسه با غیر خود به شکل اطلاق، مصون ماند، زیرا در برابر وی همه چیز خاضعاند: {{متن قرآن|وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا}}<ref>«چهرهها در برابر (خداوند) زنده بسیار پایدار فروتن میشود » سوره طه، آیه ۱۱۱.</ref> [[بلی]]! در صورت اضافه و نسبت خیر به چیزی مانند [[رزق]]، [[حکم]] و... نامگذاری یا [[وصف]] خدا به خیر، محذوری ندارد.<ref> المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳ ـ ۱۳۴.</ref> | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
==تنها نگهدارنده مورد [[اطمینان]]== | ==تنها نگهدارنده مورد [[اطمینان]]== | ||
[[یعقوب]]{{ع}} در پاسخ درخواست [[برادران یوسف]]{{ع}} که "[[بنیامین]]" را با آنان به سوی [[مصر]] روانه کند تا پیمانه بگیرند و این سخن آنها که "ما او را نگهداری خواهیم کرد": {{متن قرآن|فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.</ref> فرمود: آیا شما را بر او [[امین]] گردانم و به شما درباره وی اطمینان کنم،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۲۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴.</ref> آنگونه که شما را بر برادرش یوسف{{ع}} از پیش امین کردم، حال آنکه گفتید او را با ما فردا بفرست، تا در چمنزار بگردد و [[بازی]] کند و ما او را نگه خواهیم داشت {{متن قرآن|أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«فردا او را با ما بفرست تا (در دشت) بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۱۲.</ref>؛ ولی به آن [[وفا]] نکردید: {{متن قرآن|قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«گفت: آیا شما را بر او جز همانگونه امین میتوانم داشت که پیش از این بر برادرش امین داشته بودم؟ پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشایندهترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.</ref>.<ref> کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> و در ادامه افزود: نگهدارنده، خداست و او [[بهترین]] نگهدارنده است، پس من از او نگهداری وی را خواستارم؛ نه از شما.<ref>کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> به گفته برخی، جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} [[تفریع]] است بر جمله {{متن قرآن|هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ}} و میفهماند وقتی اطمینان به شما در این مورد [[لغو]] و [[بیهوده]] است، بهترین اطمینان، اتکال به خدا و [[حفظ]] اوست و در جایی که امر مردد باشد میان [[توکل به خدا]] و [[اعتماد]] به غیر او، [[وثوق]] به [[خدا]] بهتر بلکه متعیّن است. جمله {{متن قرآن|وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} نیز در جایگاه تعلیل برای جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} است؛ یعنی جز خدا بسا [[امین]] بر چیزی باشد و امانتی به او سپرده میشود؛ ولی وی به شخصِ [[امانت]] سپرده، رحم نکرده و امانت را ضایع میسازد؛ | [[یعقوب]]{{ع}} در پاسخ درخواست [[برادران یوسف]]{{ع}} که "[[بنیامین]]" را با آنان به سوی [[مصر]] روانه کند تا پیمانه بگیرند و این سخن آنها که "ما او را نگهداری خواهیم کرد": {{متن قرآن|فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.</ref> فرمود: آیا شما را بر او [[امین]] گردانم و به شما درباره وی اطمینان کنم،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۲۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴.</ref> آنگونه که شما را بر برادرش یوسف{{ع}} از پیش امین کردم، حال آنکه گفتید او را با ما فردا بفرست، تا در چمنزار بگردد و [[بازی]] کند و ما او را نگه خواهیم داشت {{متن قرآن|أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«فردا او را با ما بفرست تا (در دشت) بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۱۲.</ref>؛ ولی به آن [[وفا]] نکردید: {{متن قرآن|قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«گفت: آیا شما را بر او جز همانگونه امین میتوانم داشت که پیش از این بر برادرش امین داشته بودم؟ پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشایندهترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.</ref>.<ref> کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> و در ادامه افزود: نگهدارنده، خداست و او [[بهترین]] نگهدارنده است، پس من از او نگهداری وی را خواستارم؛ نه از شما.<ref>کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> به گفته برخی، جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} [[تفریع]] است بر جمله {{متن قرآن|هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ}} و میفهماند وقتی اطمینان به شما در این مورد [[لغو]] و [[بیهوده]] است، بهترین اطمینان، اتکال به خدا و [[حفظ]] اوست و در جایی که امر مردد باشد میان [[توکل به خدا]] و [[اعتماد]] به غیر او، [[وثوق]] به [[خدا]] بهتر بلکه متعیّن است. جمله {{متن قرآن|وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} نیز در جایگاه تعلیل برای جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} است؛ یعنی جز خدا بسا [[امین]] بر چیزی باشد و امانتی به او سپرده میشود؛ ولی وی به شخصِ [[امانت]] سپرده، رحم نکرده و امانت را ضایع میسازد؛ لکن خدا ارحم الراحمین است و [[رحمت]] را در جای آن ترک نمیکند و بر [[ناتوان]] [[ضعیف]] که امر خود را به او واگذارده و بر وی [[توکل]] کرده است، ترحم میکند: {{متن قرآن|ُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ}}<ref>« هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.</ref> | ||
خلاصه، [[اطمینان]] به [[حفظ]] خدا نسبت به اطمینان به حفظ غیر او بهتر است، چون خدا ارحم الراحمین است و بر بندهاش درباره چیزی که وی را امین بر آن نهاده و به او اطمینان کرده است [[خیانت]] نمیکند؛ بر خلاف [[مردم]] که بسا به [[عهد]] امانت، [[وفا]] نکرده و به کسی که نزد آنان امانتی سپرده و به آنها [[توسل]] یافته است، رحم نمیکنند.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵.</ref> به گفته برخی معنای {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} آن است که در مورد نگهداری یوسف به شما اطمینان کردم، چنان شد که شد، پس اکنون درباره نگهداری [[بنیامین]] بر خدا توکل میکنم<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۶۹.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> | خلاصه، [[اطمینان]] به [[حفظ]] خدا نسبت به اطمینان به حفظ غیر او بهتر است، چون خدا ارحم الراحمین است و بر بندهاش درباره چیزی که وی را امین بر آن نهاده و به او اطمینان کرده است [[خیانت]] نمیکند؛ بر خلاف [[مردم]] که بسا به [[عهد]] امانت، [[وفا]] نکرده و به کسی که نزد آنان امانتی سپرده و به آنها [[توسل]] یافته است، رحم نمیکنند.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵.</ref> به گفته برخی معنای {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} آن است که در مورد نگهداری یوسف به شما اطمینان کردم، چنان شد که شد، پس اکنون درباره نگهداری [[بنیامین]] بر خدا توکل میکنم<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۶۹.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> |