فضیلت اخلاقی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'افراط و تفریط' به 'افراط و تفریط'
جز (جایگزینی متن - 'افراط و تفریط' به 'افراط و تفریط') |
|||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==پیشینه و تعریف [[فضایل]] و [[رذایل اخلاقی]]== | ==پیشینه و تعریف [[فضایل]] و [[رذایل اخلاقی]]== | ||
*پیش از آنکه به نظریه مرحوم [[علامه طباطبایی]] در این زمینه پرداخته شود مناسب است به گذشته بحث فضیلت و [[رذیلت]] مروری شود تا اهمیت آن روشنتر و ارزیابی دقیقتری از آن صورت پذیرد. | *پیش از آنکه به نظریه مرحوم [[علامه طباطبایی]] در این زمینه پرداخته شود مناسب است به گذشته بحث فضیلت و [[رذیلت]] مروری شود تا اهمیت آن روشنتر و ارزیابی دقیقتری از آن صورت پذیرد. | ||
*این بحث در کتب [[فیلسوفان]] پیش از میلاد مانند [[سقراط]]، [[افلاطون]] و [[ارسطو]] به طور گسترده مطرح شده است. آنها [[اعتدال]] در قوای [[انسانی]] را فضیلت میدانستند و [[افراط و تفریط]] در آن را [[رذیلت]]، که البته باید به صورت ملکه [[نفسانی]] باشد و تا زمانی که به صورت ملکه [[نفسانی]] در نیاید نمیتوان آنها را فضیلت یا [[رذیلت]] دانست و با توجه به اینکه [[انسان]] دارای سه [[قوه]] به نامهای شهویه و غضبیه و عاقله است و [[عقل]] نیز به دو قسم عملی و نظری دانسته شد، در مجموع [[اعتدال]] هر کدام از این قوا فضیلت شمرده شد که به ترتیب عبارتند از: [[عفت]]، [[شجاعت]]، [[عدالت]] و [[حکمت]] و این چهار مورد در [[حقیقت]] جنس فضیلت به شمار میآید، و [[افراط و تفریط]] در هر کدام که در مجموع هشت مورد میباشد به عنوان اجناس [[رذیلت]] دانسته شده که در [[قوه شهویه]] [[شره]] و خمول و در [[قوه غضبیه]] تهوّر و [[جبن]] و در [[عقل عملی]] [[ظلم]] و [[انظلام]] و در [[عقل نظری]] [[سفسطه]] و [[جهل]] نامگذاری شده است<ref>اخلاق نیکوماخس، ج ۱، ص ۲۳.</ref>. | *این بحث در کتب [[فیلسوفان]] پیش از میلاد مانند [[سقراط]]، [[افلاطون]] و [[ارسطو]] به طور گسترده مطرح شده است. آنها [[اعتدال]] در قوای [[انسانی]] را فضیلت میدانستند و [[افراط]] و [[تفریط]] در آن را [[رذیلت]]، که البته باید به صورت ملکه [[نفسانی]] باشد و تا زمانی که به صورت ملکه [[نفسانی]] در نیاید نمیتوان آنها را فضیلت یا [[رذیلت]] دانست و با توجه به اینکه [[انسان]] دارای سه [[قوه]] به نامهای شهویه و غضبیه و عاقله است و [[عقل]] نیز به دو قسم عملی و نظری دانسته شد، در مجموع [[اعتدال]] هر کدام از این قوا فضیلت شمرده شد که به ترتیب عبارتند از: [[عفت]]، [[شجاعت]]، [[عدالت]] و [[حکمت]] و این چهار مورد در [[حقیقت]] جنس فضیلت به شمار میآید، و [[افراط]] و [[تفریط]] در هر کدام که در مجموع هشت مورد میباشد به عنوان اجناس [[رذیلت]] دانسته شده که در [[قوه شهویه]] [[شره]] و خمول و در [[قوه غضبیه]] تهوّر و [[جبن]] و در [[عقل عملی]] [[ظلم]] و [[انظلام]] و در [[عقل نظری]] [[سفسطه]] و [[جهل]] نامگذاری شده است<ref>اخلاق نیکوماخس، ج ۱، ص ۲۳.</ref>. | ||
*در نتیجه فضیلت از نظر [[ارسطو]] رعایت [[اعتدال]] بین قوای نفس و خودداری از [[افراط و تفریط]] میباشد. او دو وجه امتیاز را برای [[اعمال]] خوب و فضیلتآمیز قائل شده است. | *در نتیجه فضیلت از نظر [[ارسطو]] رعایت [[اعتدال]] بین قوای نفس و خودداری از [[افراط]] و [[تفریط]] میباشد. او دو وجه امتیاز را برای [[اعمال]] خوب و فضیلتآمیز قائل شده است. | ||
*اوّل، آنکه [[اعمال]] انجام شده درست و [[شایسته]] اوضاع و احوال باشد. | *اوّل، آنکه [[اعمال]] انجام شده درست و [[شایسته]] اوضاع و احوال باشد. | ||
*دوّم، آنکه محرّک آن عمل، [[حسن]] [[نیّت]] و خیر باشد. در نتیجه عواطفی مانند [[خشم]] و کین که [[عواطف]] بسیطند از نظر [[ارسطو]] فضیلت به شمار نمیآید، زیرا در [[عواطف]] [[انتخاب]] به کار نرفته است و نیز استعداد از نظر [[ارسطو]] فضیلت دانسته نمیشود، بلکه فضیلت آن ملکهای است که با تمرین و ممارست استعدادهای بالقوه به دست میآید و الّا در صرف استعداد که هیچ نوع [[اراده]] عملی [[ظهور]] پیدا نکرده فضیلتی وجود ندارد و افرادی که مستعدند، [[مستحق مدح]] و ذمّ نیستند و نیز از نظر ارسطو [[اعمال]] جزئی و نادر هیچ نوع [[ارزش]] [[اخلاقی]] ندارد. مثلاً کسی که به طور نادر و گهگاه [[بخشش]] مینماید به او سخاوتمند گفته نمیشود بلکه به کسی که ملکه [[سخاوت]] دارد و همواره [[بخشش]] از او آشکار میشود سخّی اطلاق میشود. | *دوّم، آنکه محرّک آن عمل، [[حسن]] [[نیّت]] و خیر باشد. در نتیجه عواطفی مانند [[خشم]] و کین که [[عواطف]] بسیطند از نظر [[ارسطو]] فضیلت به شمار نمیآید، زیرا در [[عواطف]] [[انتخاب]] به کار نرفته است و نیز استعداد از نظر [[ارسطو]] فضیلت دانسته نمیشود، بلکه فضیلت آن ملکهای است که با تمرین و ممارست استعدادهای بالقوه به دست میآید و الّا در صرف استعداد که هیچ نوع [[اراده]] عملی [[ظهور]] پیدا نکرده فضیلتی وجود ندارد و افرادی که مستعدند، [[مستحق مدح]] و ذمّ نیستند و نیز از نظر ارسطو [[اعمال]] جزئی و نادر هیچ نوع [[ارزش]] [[اخلاقی]] ندارد. مثلاً کسی که به طور نادر و گهگاه [[بخشش]] مینماید به او سخاوتمند گفته نمیشود بلکه به کسی که ملکه [[سخاوت]] دارد و همواره [[بخشش]] از او آشکار میشود سخّی اطلاق میشود. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
#آخرین مرتبه فضیلت، آن است که [[افعال]] [[مردم]] همه [[الهی]] محض شود و [[افعال الهی]] [[خیر]] محض است و فعلی که خیر محض است فاعلش برای غرض جز نفس آن فعل، آن را انجام نمیدهد. بدین معنی که [[افعال الهی]] را برای جذب حظّی، عوض، مباهاتی یا دفع مجازاتی انجام نمیدهد بلکه فعل او بعینه غرض اوست و این منتهای [[حکمت]] است<ref>طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، ص ۸۹–۹۱.</ref>. | #آخرین مرتبه فضیلت، آن است که [[افعال]] [[مردم]] همه [[الهی]] محض شود و [[افعال الهی]] [[خیر]] محض است و فعلی که خیر محض است فاعلش برای غرض جز نفس آن فعل، آن را انجام نمیدهد. بدین معنی که [[افعال الهی]] را برای جذب حظّی، عوض، مباهاتی یا دفع مجازاتی انجام نمیدهد بلکه فعل او بعینه غرض اوست و این منتهای [[حکمت]] است<ref>طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، ص ۸۹–۹۱.</ref>. | ||
*بیشک وقتی [[آدمیان]] فضیلت را بشناسند به دنبال آن [[رذیلت]] را هم خواهند [[شناخت]]. در عین حال در طرح مباحث مربوط به [[رذیلت]] دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود. | *بیشک وقتی [[آدمیان]] فضیلت را بشناسند به دنبال آن [[رذیلت]] را هم خواهند [[شناخت]]. در عین حال در طرح مباحث مربوط به [[رذیلت]] دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود. | ||
*نزد در [[حکما]] [[خروج]] از [[اعتدال]] هر خلقی [[ناپسند]] است و لذا [[ارسطو]] [[افراط و تفریط]] در جنس هر فضیلتی را [[رذیلت]] دانسته است، از این رو او سه نوع خلقیات را قائل است. دو [[رذیلت]] یکی در طرف [[افراط]] و دیگری [[تفریط]] و تنها یک فضیلت وجود دارد و آن حد وسط و [[اعتدال]] بین [[افراط و تفریط]] است <ref>ارسطو، اخلاق نیکوماخس، ص ۵۵.</ref>. | *نزد در [[حکما]] [[خروج]] از [[اعتدال]] هر خلقی [[ناپسند]] است و لذا [[ارسطو]] [[افراط]] و [[تفریط]] در جنس هر فضیلتی را [[رذیلت]] دانسته است، از این رو او سه نوع خلقیات را قائل است. دو [[رذیلت]] یکی در طرف [[افراط]] و دیگری [[تفریط]] و تنها یک فضیلت وجود دارد و آن حد وسط و [[اعتدال]] بین [[افراط]] و [[تفریط]] است <ref>ارسطو، اخلاق نیکوماخس، ص ۵۵.</ref>. | ||
*[[خواجه نصیرالدین طوسی]] مانند [[ارسطو]]، [[افراط و تفریط]] در [[حکمت]]، [[شجاعت]]، عفّت و [[عدالت]] را [[رذیلت]] دانسته است<ref> طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاقی ناصری، ص ۱۱۷، ۱۴۲ و ۱۴۳.</ref> و در بیان دیگری [[شقاوت]] را چهار چیز دانسته، اول [[تنبلی]] و بطالت که موجب [[تضییع عمر]] میشود، دوم [[جهل]] و غباوت که موجب ترک [[حکمت نظری]] و [[تضعیف]] [[قوه]] نظری میشود، سوم وقاحتی که از اهمال نفس و [[پیروی]] از [[شهوات]] پدید میآید، چهارم تکرار و [[اصرار]] بر [[قبایح]] که موجب بازگشت به [[اعمال صالح]] میشود<ref> طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاقی ناصری، ص ۱۱۷، ۱۴۲ و ۱۴۳.</ref>. | *[[خواجه نصیرالدین طوسی]] مانند [[ارسطو]]، [[افراط]] و [[تفریط]] در [[حکمت]]، [[شجاعت]]، عفّت و [[عدالت]] را [[رذیلت]] دانسته است<ref> طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاقی ناصری، ص ۱۱۷، ۱۴۲ و ۱۴۳.</ref> و در بیان دیگری [[شقاوت]] را چهار چیز دانسته، اول [[تنبلی]] و بطالت که موجب [[تضییع عمر]] میشود، دوم [[جهل]] و غباوت که موجب ترک [[حکمت نظری]] و [[تضعیف]] [[قوه]] نظری میشود، سوم وقاحتی که از اهمال نفس و [[پیروی]] از [[شهوات]] پدید میآید، چهارم تکرار و [[اصرار]] بر [[قبایح]] که موجب بازگشت به [[اعمال صالح]] میشود<ref> طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاقی ناصری، ص ۱۱۷، ۱۴۲ و ۱۴۳.</ref>. | ||
*[[غزالی]] نیز مانند [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[افراط]] یا [[تفریط]] در سه [[قوه]] [[علم]]، [[غضب]] و [[شهوت]] را منشأ پیدایش [[اخلاق]] سوء دانسته و گفته است از [[افراط]] [[قوه]] [[علم]]، گربزُی پدید آید و از نقصان آن ابلهی و [[حماقت]] (البته خواجه آن را [[افراط]] چهارم [[قوه]] نامید) و چون [[معتدل]] باشد، [[تدبیر]] و [[رأی]] [[نیکو]] و درست پدید آید. [[افراط]] قوۀ [[خشم]] را، تهور گویند و [[تفریط]] و نقصان آن را بزدلی و بیحمیتی خوانند و [[اعتدال]] آن را [[شجاعت]] گویند، از تهور، لاف و [[عجب]] و [[کبر]] و به خطر انداختن خویشتن و امثال آن خیزد و از [[تفریط]] و [[نقص]] قوۀ [[خشم]]، [[بیچارگی]]، [[جزع]]، [[تملق]] و مذلّت نتیجه میشود. [[افراط]] قوۀ [[شهوت]] به [[شره]] انجامد که موجب [[شوخی]]، [[پلیدی]]، بیمروّتی، ناپاکی، [[حسد]] و [[خواری]] کشیدن از [[توانگران]] و حقیر داشتن درویشان و امثال این خیزد. اگر [[قوه شهوت]] ناقص بود، نامردی، [[سستی]]، و چون [[معتدل]] بود آن را [[عفت]] گویند، از آن [[شرم]]، [[قناعت]]، [[مسامحه]]، [[صبر]]، ظرافت و موافقت نتیجه میشود<ref>ر.ک: غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص ۴۲۹-۴۳۱.</ref>. | *[[غزالی]] نیز مانند [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[افراط]] یا [[تفریط]] در سه [[قوه]] [[علم]]، [[غضب]] و [[شهوت]] را منشأ پیدایش [[اخلاق]] سوء دانسته و گفته است از [[افراط]] [[قوه]] [[علم]]، گربزُی پدید آید و از نقصان آن ابلهی و [[حماقت]] (البته خواجه آن را [[افراط]] چهارم [[قوه]] نامید) و چون [[معتدل]] باشد، [[تدبیر]] و [[رأی]] [[نیکو]] و درست پدید آید. [[افراط]] قوۀ [[خشم]] را، تهور گویند و [[تفریط]] و نقصان آن را بزدلی و بیحمیتی خوانند و [[اعتدال]] آن را [[شجاعت]] گویند، از تهور، لاف و [[عجب]] و [[کبر]] و به خطر انداختن خویشتن و امثال آن خیزد و از [[تفریط]] و [[نقص]] قوۀ [[خشم]]، [[بیچارگی]]، [[جزع]]، [[تملق]] و مذلّت نتیجه میشود. [[افراط]] قوۀ [[شهوت]] به [[شره]] انجامد که موجب [[شوخی]]، [[پلیدی]]، بیمروّتی، ناپاکی، [[حسد]] و [[خواری]] کشیدن از [[توانگران]] و حقیر داشتن درویشان و امثال این خیزد. اگر [[قوه شهوت]] ناقص بود، نامردی، [[سستی]]، و چون [[معتدل]] بود آن را [[عفت]] گویند، از آن [[شرم]]، [[قناعت]]، [[مسامحه]]، [[صبر]]، ظرافت و موافقت نتیجه میشود<ref>ر.ک: غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص ۴۲۹-۴۳۱.</ref>. | ||
*[[فیض کاشانی]] که از علمای بزرگ [[اخلاق اسلامی]] است [[اعتدال]] سه [[قوه]] را [[اخلاق]] محسوب کرده است یعنی [[برقراری عدالت]] بین [[علم]] و [[خشم]] و [[شهوت]] را [[اخلاق حسنه]] و [[خروج]] از [[اعتدال]] این سه [[قوه]] را [[رذیلت]] میداند و منظور از [[اعتدال]] نزد او، مضبوط کردن [[خشم]] و [[شهوت]] تحت نظر [[عقل]] و [[شرع]] است<ref>فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء، ص ۱۰–۱۴.</ref>. | *[[فیض کاشانی]] که از علمای بزرگ [[اخلاق اسلامی]] است [[اعتدال]] سه [[قوه]] را [[اخلاق]] محسوب کرده است یعنی [[برقراری عدالت]] بین [[علم]] و [[خشم]] و [[شهوت]] را [[اخلاق حسنه]] و [[خروج]] از [[اعتدال]] این سه [[قوه]] را [[رذیلت]] میداند و منظور از [[اعتدال]] نزد او، مضبوط کردن [[خشم]] و [[شهوت]] تحت نظر [[عقل]] و [[شرع]] است<ref>فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء، ص ۱۰–۱۴.</ref>. |