عام الحزن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
*پس از [[وفات]] این دو [[یار]] [[عزیز]] و شفیق، [[مصیبتها]] و محنتهای پی در پی عرصه را بر [[حضرت]]{{صل}}، سخت تنگ کرد. [[مصیبتها]] از هر سوی بر [[حضرت]] فزونی گرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶.</ref>. از [[هند بن ابیهاله اسدی]] [[نقل]] شده: "وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت آن [[حضرت]] به شدت مورد اذیت و [[آزار]] [[قریش]] قرار گرفت تا جایی که فرمود: "ای عمو! چه زود جای خالی تو را [[احساس]] کردیم. | *پس از [[وفات]] این دو [[یار]] [[عزیز]] و شفیق، [[مصیبتها]] و محنتهای پی در پی عرصه را بر [[حضرت]]{{صل}}، سخت تنگ کرد. [[مصیبتها]] از هر سوی بر [[حضرت]] فزونی گرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶.</ref>. از [[هند بن ابیهاله اسدی]] [[نقل]] شده: "وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت آن [[حضرت]] به شدت مورد اذیت و [[آزار]] [[قریش]] قرار گرفت تا جایی که فرمود: "ای عمو! چه زود جای خالی تو را [[احساس]] کردیم. | ||
*[[صله رحم]] تو برایت مفید باشد و [[خداوند]] به تو جزای خیر [[عنایت]] فرماید"<ref>شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۳.</ref>. از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در [[وصف]] این ایام [[روایت]] شده: "[[قریش]] از من واهمه داشتند تا آن هنگام که [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>{{متن حدیث| مَا زَالَتْ قُرَيْشٌ كَاعَّةً عَنِّي حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِب}}؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۱۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[عام الحزن (مقاله)|عام الحزن]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹.</ref>. | *[[صله رحم]] تو برایت مفید باشد و [[خداوند]] به تو جزای خیر [[عنایت]] فرماید"<ref>شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۳.</ref>. از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در [[وصف]] این ایام [[روایت]] شده: "[[قریش]] از من واهمه داشتند تا آن هنگام که [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>{{متن حدیث| مَا زَالَتْ قُرَيْشٌ كَاعَّةً عَنِّي حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِب}}؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۱۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[عام الحزن (مقاله)|عام الحزن]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹.</ref>. | ||
==[[عام الحزن]] و آغاز دوران بیحمایتی== | |||
در [[سال دهم]] از [[بعثت]] واقعه سخت و [[غم]] بار [[وفات]] [[حضرت]] [[ابوطالب]]{{ع}} پیش آمد. [[پیامبر]] مدافع بزرگ خود و [[امنیتی]] را که با حضور ایشان داشت از دست داد. [[وفات حضرت خدیجه]]{{س}} [[مصیبت]] و غم بزرگ دیگری بود که در همان ایام بر ایشان وارد شد. این دو مصیبت آن سال را بر پیامبر [[سال]] [[اندوه]] و [[عزا]] کرد و ایشان آن سال را عام الحزن نامیدند<ref>امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ المناقب، ج۱، ص۱۷۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۰۱؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۱.</ref> | |||
===[[سفر به طائف]] و [[دعوت]] از [[بنی ثقیف]]=== | |||
از آن به بعد [[پیامبر اکرم]] در معرض بیشترین [[آزار]] و اذیتهای [[مشرکان قریش]] قرار گرفت. ایشان خود میفرمود: تا ابوطالب زنده بود، [[قریش]] نتوانست به آنچه در مورد من میخواست برسد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۴۴؛ الکامل، ج۱، ص۶۸۵؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۳۰۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱؛ ص۴۹۷؛ الامالی (طوسی)، ص۴۶۳؛ تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۳۳۸؛ الکامل، ج۲، ص۹۲؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۲۳؛ سیرة ابن اسحاق، ج۱، ص۲۳۹؛ اسدالغابة، ج۱، ص۲۷؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱. {{عربی|أخبرنا محمد بن عمر الاسلمی توفی ابوطالب للنصف من شوال فی السنة العاشرة من حین نبی رسول الله و هو یومئذ ابن بضع و ثمانین سنه) و توفیت خدیجة بعده بشهر...}}؛ (المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۷۹)</ref>. از آن وقت ایشان در جستوجوی کمکهای دیگری برآمدند. | |||
از جمله به همراه [[حضرت علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] به [[طائف]] که منزلگاه [[قبیله]] بزرگ ثقیف بود، [[سفر]] کردند. ایشان به [[دیدار]] سران قبیله که با آنان [[خویشاوندی]] دوری داشت رفته بود. اگر سران قبیله [[اسلام]] را میپذیرفتند همه یا حداقل اغلب افراد قبیله میپذیرفتند. پیامبر در مجلس سران قبیله در ابتدا آنها را به [[خدا]] دعوت فرمود. [[هدف]] اصلی ایشان [[مسلمان]] شدن آن [[قوم]] بود. سپس از آنها خواست که از او [[حمایت]] کنند تا بتواند [[وظیفه]] [[تبلیغ اسلام]] را به انجام برساند<ref>{{عربی|لما انتهی رسول الله إلی الطائف عمد الی نفر من ثقیف فجلس الیهم فدعاهم إلی الله و کلمهم بماجاء لهم من نصرته علی الاسلام و القیام معه علی من خالفه من قومه}}؛ (تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۴۴؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۳۶؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۲۰؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۰۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۸.</ref>. سران ثقیف نه تنها این پیشنهادات را نپذیرفتند که با سردی و توهین و [[تحقیر]] آن [[حضرت]] را از خود رانده و [[سفیهان]] و بردگان [[شهر]] و [[قوم]] خویش را علیه ایشان شورانده و به [[آزار]] و [[اذیت]] و فریاد و [[ناسزاگویی]] نسبت به ایشان واداشتند. | |||
آن حضرت در کوچههای [[طائف]] محاصره شده بود. از دو طرف او را در میان گرفته و سنگباران میکردند. [[بدن]] و پاها زخمی و خونآلود شده و از آن [[خون]] میچکید، و همراهان جز اینکه بدن خود را سپر کنند کاری نمیتوانستند انجام دهند. این [[سفر]] جز آزار و زجر و [[زحمت]] ثمری نداشته و ایشان [[رنج]] کشیده و زخمی و خسته از این سفر چندین [[روزه]] به [[مکه]] بازگشت<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۱۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۴۴؛ الکامل، ج۲، ص۹۱؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۸۵.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۱.</ref> | |||
==بیابانگردی برای [[دعوت]] از [[قبایل]] [[بادیهنشین]]== | |||
ما [[پیامبر]] نباید کوتاه میآمد، ایشان هر کاری میتوانست برای پیشبرد [[دعوت به اسلام]] میکرد، بنابراین در جستوجوی راه دیگری به سراغ قبایل بزرگ بیرون از مکه رفتند. ایشان [[حضرت علی]] را با اینکه در حدود بیست سال بیشتر نداشت، در تمام این سفرها به همراه میبرد. | |||
بازارهای موسمی [[عرب]] یکی از نقاطی بود که ایشان آنها را هرگز رها نمیکرد. [[عکاظ]]، مجنه و [[ذی المجاز]] از مراکز مهم دعوت ایشان بود و در تمام دوران برپایی این بازارها، در آنجا اقامت میکرد. هر [[روز]] به طور پیگیر به کار [[تبلیغ]] در آنها میپرداخت. از یک سوی بازار حرکت میفرمود تا پایان آن، دستها در کنار گوش نهاده با بلندترین صدایی که ممکن بود ندای: {{متن حدیث|قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا}} را سر میداد، [[مردم]] را [[دعوت به توحید]] میفرمود<ref>المسند، ج۲۵، ص۴۰۴؛ ج۲۷، ص۱۴۸؛ ج۳۸، ص۲۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۸۵ و ۵۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۹؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۱ و ۱۳۹؛ ج۵، ص۸۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۱۳؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰.</ref>. [[وظیفه]] ایشان این بود که [[دعوت]] [[توحید]] به [[گوش]] [[اعرابی]] که از همه نقاط [[عربستان]] به این بازارها میآمدند برسد. | |||
ایام و [[مراسم حج]] نیز یکی از بهترین زمانهایی بود که [[پیامبر]] به دعوت [[قبایل]] [[غریب]] و دور دست میپرداخت. ایشان در ایام [[حج]] یا [[عمره]] که سایه [[امنیت]] در همه [[مکه]] گسترده بود به میان قبایل فراوانی که به حج آمده بودند میرفت، آنها را به [[خدا]] و [[اسلام]] دعوت میکرد، از آنها میخواست که او را [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کنند تا بتواند دعوت خویش را آن طور که میخواهد به مردم برساند. مردم این سخنان را میشنیدند. پارهای از اینکه ایشان این طور پیگیر کار خویش است به شگفت میآمدند. پارهای ممکن بود ناراحت و [[خشمگین]] هم شوند، بعد هم هرکس به دنبال کار خویش میرفت: گویی چیز مهمی نشنیده است. این رسم همیشه و همه ساله ایشان بود، همه راههای ممکن تجربه شده بود. از همه سو راه بسته بود. بخش بزرگی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده و از طرفداران پیامبر [[جمعیت]] کمی در مکه مانده بود که توان مقابله با [[قریش]] را نداشت. از این گذشته اگر همه [[مهاجران]] هم در مکه بودند، نه دستور و نه [[قدرت]] کافی برای مقابله با قریش را داشتند. [[دشمنی]] و [[آزار]]، هر [[روز]] بیشتر میشد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۲.</ref> | |||
==هجرت مسلمانان به سوی حبشه== | |||
پس از این همه فشار، اولین راه [[رهایی]] از [[آزار مشرکان]] دستور [[هجرت به حبشه]] بود و اولین هجرت، در اوایل یا اواخر سال چهارم از [[نبوت]] اتفاق افتاده است<ref>الرحیق المختوم، ص۴۴.</ref>. با [[هجرت به حبشه]]، [[سلطان]] [[حبشه]] به [[مسلمانان]] [[پناه]] داد. | |||
ابن هشام در [[سیره]] خویش مینویسد: هنگامی که [[قریش]] [[مشاهده]] کردند که [[یاران رسول خدا]]{{صل}} در [[سرزمین حبشه]] در [[امن]] و [[امان]] [[زندگی]] میکنند، آن را خطری برای [[آینده]] خود [[احساس]] کردند و به [[مشورت]] پرداختند و قرار بر این شد که دو نفر از افراد [[زیرک]] و فعال را [[انتخاب]] کنند و نزد [[نجاشی]] بفرستند تا مسلمانان را از حبشه به [[مکه]] باز گردانند و در مکه فشارهای بیشتری بر آنان وارد کنند. [[عبدالله بن ابی ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را با هدایایی برای نجاشی و [[فرماندهان]] لشکرش فرستادند و دستور دادند که قبل از آنکه با نجاشی سخن بگویند، هدایای فرماندهان را به آنها برسانند، تقاضا کنند مسلمانان را بدون پرس و جو و سوال به آنها بسپارند. | |||
نجاشی بعد از اینکه از این [[رفتار]] خبردار شد، [[غضب]] کرد و گفت: «امکان ندارد گروهی را که به [[کشور]] من پناه آوردهاند و آن را بر مناطق دیگر ترجیح دادهاند، به دست دشمنانشان بسپارم، مگر اینکه آنها را فرا بخوانم و در مورد ایشان تحقیق کنم، اگر مطلب آن گونه باشد که این دو میگویند، به آنها تحویلشان میدهم، اگر غیر از آن باشد آنها را با [[خوشرفتاری]] در پناه خود میگیرم». | |||
نجاشی آنها را فراخواند. [[جعفر بن ابی طالب]]{{ع}} ابتدا خودشان را معرفی کرده و از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} سخن گفت، سپس [[آیات]] آغاز [[سوره مریم]] را بر نجاشی و حاضران در جلسه [[تلاوت]] کرد. آیات خوانده شده در [[دل]] نجاشی بسیار اثر کرد، تا آنجا که نجاشی [[گریه]] کرد، به قدری که [[محاسن]] او از [[اشک]] خیس شد. اسقفها و علمای [[مسیحی]] نیز آن چنان گریسته بودند که [[کتب آسمانی]] که در دست آنها بود از اشک چشمشانتر شده بود. | |||
نجاشی رو به حضار کرد و گفت: «این کتاب همان چیزی است که بر [[عیسی]] نازل شد، هر دو از [[نور]] واحدی است». سپس به آن دو نفر گفت: «به خدای [[سوگند]]! آنها را هرگز به دست شما نمیسپارم»<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. و به این ترتیب، [[نمایندگان]] [[قریش]] بعد از آن همه نقشه [[شیطانی]] و هزینهها، [[شکست]] خوردند و ناکام برگشتند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۳.</ref> | |||
==باز شدن روزنههای [[امید]]== | |||
در این شرایط بسیار سخت بود که راهی باز شد، گشایشی رسید. دو تن از [[مردم مدینه]] به نامهای [[اسعد بن زراره]] و [[ذکوان بن عبد]] القیس به [[مکه]] آمده بودند تا از بزرگان این [[شهر]]، همپیمانانی بیابند، از کمک ایشان در [[جنگهای داخلی]] [[شهر مدینه]] بهرهمند گردند. آن دو به [[دیدار]] [[عتبه]] بزرگ قریش و [[رئیس]] [[بنی امیه]] رفته بودند. او جواب داده بود ما چنان به [[مشکلات]] داخلی خود گرفتاریم که [[فرصت]] رسیدن به بیرون را نداریم. سپس داستان [[دین جدید]] و [[پیامبر]] آن، که همه [[زندگی]] [[قبیله]] را به هم ریخته است را برای او گفت، او را از برخورد با پیامبر برحذر داشت. [[اسعد]] و ذکوان نتوانستند به این هشدار عمل کنند، سرانجام [[توفیق]] یافتند به محضر پیامبر مشرف شده و گمشده خود را در [[شخصیت]] ایشان یافتند، [[مسلمان]] شدند. این حادثه در [[سال دهم بعثت]] اتفاق افتاد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۵.</ref> | |||
==[[پیمان]] بستن با شش نفر از [[مدینه]]== | |||
سال بعد این [[جمعیت]]، شش نفر شده بود. پیامبر{{صل}} پس از [[دعوت]] آنان به [[پرستش]] [[خداوند]]، عرضه [[اسلام]] برای ایشان [[قرآن]] [[تلاوت]] فرمود. این [[خزرجیان]] هم شیفته شده، [[ایمان]] آوردند. در بازگشت به مدینه، خبر اسلام و پیامبر آن را به [[مردم]] شهر خودشان رسانیده و [[دعوت به اسلام]] را نشر کردند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۲۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۰؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۵۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۶؛ المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۳۶۲، ش۸۴۹؛ دلائل النبوة (ابونعیم)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. در سال بعد یعنی دوازدهمین سال از [[بعثت]]، [[دوازده تن]] از مردم مدینه به مکه آمدند. اولین بار اینان در [[عقبه]]<ref>عقبه جایگاه رجم شیطان در مناسک حج است. (معجم البلدان، ج۴، ص۱۳۴).</ref> با [[پیامبر]] بر [[اسلام]] [[بیعت]] کردند. متن [[پیمان]] آنان چنین بود: | |||
«به [[خدا]] [[شرک]] نورزیم، دزدی و [[زنا]] نکنیم. [[فرزندان]] خود را نکشیم، به یکدیگر [[تهمت]] نزنیم، از هر کار [[زشتی]] [[پرهیز]] کنیم، در [[کارهای نیک]] و معروف [[نافرمانی]] نکنیم»<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۳۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۶؛ الطبقات الکبری، ج۱ص۱۷۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۱۸۶۲؛ اسدالغابة، ج۵، ص۳۴۵؛ ج۶، ص۱۴۹؛ سنن الکبری، ج۶، ص۴۸۸، ش۱۱۵۸۹.</ref>. در پایان پیمان هم پیامبر فرمودند: «اگر به این پیمان عمل کنید، [[اهل بهشت]] هستید». | |||
بعد از این پیمان، همگی به همراه [[مصعب بن عمیر]] به عنوان [[معلم قرآن]] و [[دین]] به [[مدینه]] بازگشتند و از آن سال به بعد اسلام به دست آنها در [[شهر مدینه]] گسترش یافت. [[مسلمانان]] مدینه به [[شهر مکه]] آمده و با [[پیامبر اسلام]] همپیمان شده و با ایشان بیعت کردند و از او [[دعوت]] کردند که به شهر مدینه [[هجرت]] کنند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۵.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |