پرش به محتوا

هجرت به مدینه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
گفته‌اند: [[رسول اکرم]]{{صل}} یک ماه، هفت ماه یا یک سال کامل در خانه ابو ایوب انصاری ماند<ref>البداء و التاریخ، ج۴، ۱۷۸؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۶۵؛ سیره حلبی، ج۲، ص۶۴.</ref>. به [[عقیده]] ما یک ماه درست‌تر می‌نماید؛ زیرا بعید است، کار ساختمان مسجد که [[انصار]] و [[مهاجران]] با جدیّت تمام در ساخت آن کار می‌کردند و رسول خدا{{صل}} نیز به آنان کمک می‌کرد؛ بیش از این به طول انجامیده باشد.
گفته‌اند: [[رسول اکرم]]{{صل}} یک ماه، هفت ماه یا یک سال کامل در خانه ابو ایوب انصاری ماند<ref>البداء و التاریخ، ج۴، ۱۷۸؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۶۵؛ سیره حلبی، ج۲، ص۶۴.</ref>. به [[عقیده]] ما یک ماه درست‌تر می‌نماید؛ زیرا بعید است، کار ساختمان مسجد که [[انصار]] و [[مهاجران]] با جدیّت تمام در ساخت آن کار می‌کردند و رسول خدا{{صل}} نیز به آنان کمک می‌کرد؛ بیش از این به طول انجامیده باشد.
سایر مهاجران نیز بی‌خانه نماندند؛ بلکه انصار در بردن آنان با هم به [[رقابت]] پرداختند و بر اساس سهمیه‌بندی در میان انصار پراکنده شدند<ref>سیره حلبی، ج۲، ص۶۴.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۷۵.</ref>.
سایر مهاجران نیز بی‌خانه نماندند؛ بلکه انصار در بردن آنان با هم به [[رقابت]] پرداختند و بر اساس سهمیه‌بندی در میان انصار پراکنده شدند<ref>سیره حلبی، ج۲، ص۶۴.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۷۵.</ref>.
==[[هجرت پیامبر]] از [[مکه]]==
[[هجرت]]، یکی از بزرگ‌ترین حوادث [[تاریخ اسلام]] است. در واقع ادامه [[حیات]] [[اسلام]] با مسئله هجرت پیوند [[قطعی]] دارد. اگر [[پیامبر]] در مکه می‌ماند، همچنان در [[اختناق]] و فشار [[مشرکان قریش]] [[محبوس]] بود، نمی‌توانست هیچ کار تازه‌ای انجام دهد، دیگر همه زحمات ایشان بی‌ثمر شده بود. ما در گذشته دیدیم که ایشان چه اندازه و چگونه در آن [[شهر]] برای نشان دادن راه و [[هدایت مردم]] کوشیده بودند؛ اما دیگر همه راه‌ها در برابر ایشان بسته بود. [[پیروان]] ایشان در زجر و [[شکنجه]] و فشار به سر می‌بردند نه اجازه داشتند از خود [[دفاع]] کنند، نه می‌توانستند با [[دشمن]] مقابله کنند.
مسئله مهم اصلی این بود که مگر [[عمر]] [[مبارک]] پیامبر، چند سال طول می‌کشید؟ اگر دوران این حیات مبارک پایان می‌یافت، [[بانی]] اصلی اسلام از [[جهان]] [[رحلت]] می‌فرمود. آن اندک پیروان هم در بی‌پناهی، با فشار همه جانبه [[قریش]] کم کم تحلیل رفته و نابود می‌شدند، از اسلام هیچ چیزی باقی نمی‌ماند. هیچ چاره نبود جز خروج از [[شهر مکه]] و هجرت به یک منطقه [[امن]].
بیرون آمدن پیامبر از مکه، اسلام نوپا را از چنگال اهریمنی قریش [[آزاد]] کرد، آن را از [[مرگ]] و نابودی که در [[انتظار]] آن بود [[نجات]] داد<ref>{{متن قرآن|يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}} «بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۳۰؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۷۹؛ تفسیر الطبری، ج۹، ص۷۶۶۳-۷۶۶۴.</ref>؛ مرگی که دشمن در کمین آن نشسته و برای آن با تمام قوا می‌کوشید، عامل اصلی بقا و ماندگاری و صدور اسلام به بیرون از [[جزیرة العرب]]: [[ایران]]، رم، افریقا و... گردید، بنابراین هجرت حرکتی بسیار اساسی و حیاتی برای بقا و [[تحول]] همه جانبه اسلام بود.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۱.</ref>
==چگونگی خروج پیامبر از مکه==
هجرت آغاز شد. پیامبر از [[خانه]] بیرون آمد، چند [[آیه]] اول [[سوره یس]] را قرائت فرمود، به [[برکت]] آن [[آیات]] کسی ایشان را ندید، از آنجا با [[ابوبکر]] که در داخل [[شهر]] به ایشان ملحق شده بود<ref>در ملحق شدن ابوبکر به پیامبر سه نقل وجود دارد.</ref> در غاری در بیرون [[شهر مکه]] پنهان شدند. آن [[غار]]، ثور نام داشت.
دوران توقف در آن غار سه [[روز]] طول کشید، [[دشمن]] تا کنار محل ورود غار آمد؛ اما به [[مدد الهی]] به غار وارد نشد. همراه [[پیامبر]] سخت نگران شده بود که پیامبر او را [[تسلیت]] خاطر می‌داد، می‌فرمود: {{متن قرآن|لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. در این مدت در [[تاریکی]] شب وسایل و غذای لازم را [[حضرت علی]]{{ع}} به غار می‌رسانید<ref>فضائل امیرالمؤمنین (لابن عقده)، ص۱۸۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ۶۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۷۴.</ref>.
بعد از سه روز حضرت علی دستور یافت که شترانی را با وسایل لازم [[سفر]] تهیه کرده و به پیامبر برساند. ابوبکر عرضه داشت: من دو شتر برای این سفر آماده کرده‌ام. پیامبر فرمود: این شتران را من با بهای آن از تو می‌پذیرم. [[اصرار]] ابوبکر اثری نداشت. [[پیامبر اکرم]] به حضرت علی{{ع}} دستور فرمود: قیمت شتر را بپردازد<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۹؛ امتاع الاسماع، ج۹، ص۹۹؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۸۸.</ref>. شتران خریداری شدند. در روز چهارم [[ربیع الاول]] پیامبر با همراهش و یک [[راهنما]] به نام عبدالله بن ارقط از آنجا حرکت کرده به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند. در روز [[دوشنبه]] [[دوازدهم ربیع الاول]] به ده [[قبا]] رسیده و در آنجا [[منزل]] کردند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۲.</ref>
==چرایی حرکت به سوی مدینه==
[[بیعت عقبه دوم]] یکی از حوادث مهم و تأثیرگذار و مقدمه لازمی برای [[هجرت]] بوده است که خود تعین کننده همه حوادث بعد [[تاریخ اسلام]] می‌باشد.
[[عباده بن صامت]]<ref>از صحابه رسول خدا که در غزوات بدر و احد و خندق همراه پیامبر بود، در زمان خلفا در زمره معلمان قرآن به شهرهای مختلف می‌رفته است. اسدالغابه، ج۳، ص۵۶.</ref> که خود از [[بیعت کنندگان]] این [[عقبه]] و یکی از نقیبان [[دوازده‌گانه]] و یکی از مردان بزرگ [[انصار]] به شمار می‌آید، طبق نقل [[صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم]] می‌گوید: [[پیامبر]] از همگی ما [[بیعت]] گرفت تا در هر [[سختی]] و [[گشایش]]، در هر [[شادی]] و رنجی از او [[اطاعت]] و حرف‌شنوی داشته باشیم و سپس فرمودند: {{عربی|و لا ننازع الامر اهله}}؛ یعنی: با [[صاحبان امر]] و دارندگان [[حکومت]] [[منازعه]] و مقابله نکنیم<ref>صحیح البخاری، ج۹، ص۷۷، ش۷۱۹۹؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۰، ش۱۷۰۹؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۲.</ref>
==[[کرامات]] [[نبوی]] در طول مسیر==
در طول راه دو حادثه مهم پیش آمد. در [[منزل]] قدید که در نزدیکی [[مکه]] قرار گرفته بود پیامبر با همراهان در کنار خیمه‌ای توقف فرمودند. [[خیمه]] متعلق به [[ابومعبد خزاعی]] بود که حضور نداشت، با گوسفندانش به چرا رفته بود. تازه‌واردان در سایه خیمه [[ابومعبد]] کمی استراحت کردند. سپس از [[زن]] صاحب خیمه، [[ام معبد]] درخواست خرید خرما یا غذای دیگر کردند؛ اما او چیزی در بساط نداشت. [[قحطی]] و [[خشک‌سالی]] همه چیز را از آنها گرفته بود؛ لذا تنها می‌توانست عذرخواهی کند.
گوسفندی در کنار خیمه خوابیده بود. پیامبر از ام معبد سوال کرد: این گوسفند چیست؟ جواب داد: این گوسفند از شدت [[ناتوانی]] از [[همراهی]] [[گله]] باز مانده است. پیامبر به او فرمود: [[اذن]] می‌دهی که این گوسفند را بدوشم. زن گفت: آری! [[پدر]] و مادرم فدای تو باد؛ اگر در آن [[امید]] شیرداری! [[پیامبر اکرم]] دستی به پستان و پشت گوسفند کشیده نام [[خدای متعال]] را بر زبان جاری کرد، عرضه داشت: خدایا! این گوسفند را برای این زن [[مبارک]] قرار بده! پستان‌های گوسفند پر از شیر شده و ریزش گرفت. آن [[حضرت]] ظرفی خواست، آن را از شیری که دوشیده بود پر کرد. ظرف شیر دست به دست گشت. اولین بار ام معبد نوشید تا [[سیر]] و [[سیراب]] شد. بقیه هم به همان شکل نوشیدند. آخرین نفر پیامبر بود که از آن شیر نوشید، فرمود: {{متن حدیث|سَاقِي الْقَوْمِ آخِرُهُمْ شُرْباً}}<ref>تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۷۷ و ۵۸۰؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۸؛ دلائل النبوه، ج۱، ص۲۷۸؛ ج۲، ص۴۹۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۲۴۴.</ref>؛ این گوسفند سال‌ها برای آن [[خانواده]] تأمین شیر می‌کرد.
حادثه دوم این بود که [[قریشیان]] بعد از [[هجرت پیامبر]] و دورشدن ایشان از [[مکه]]، درصدد برآمدند کسی یا کسانی را [[اجیر]] کنند که بتوانند ایشان را تعقیب کرده و به مکه باز گردانند. جایزه این [[دستگیری]] را صد شتر قرار دادند که مبلغ بسیار سنگینی محسوب می‌شد، می‌توانست داوطلبان زیادی را به دنبال بیاورد. اما مردی به نام [[سراقه]] به دنبال این جایزه بزرگ از دیگران [[سبقت]] گرفت. او مردی کارآمد و نیرومند بود، اسبی سریع داشت، با [[حفظ]] جهات مخفی‌کاری به سرعت حرکت کرد؛ اما چندان راهی نرفته بود که اسب او به سر در آمد، او را به [[زمین]] کوفت!
سراقه پیش خود [[تعجب]] کرد که چرا بی‌دلیل به این شکل به زمین خورده است. او سوارکاری ماهر و مردی جنگاور بود. از جا برخاست و به [[طمع]] صد شتر به تعقیب ادامه داد. باز مقداری حرکت کرد که بی‌هیچ دلیلی با اسب به زمین خورد. این بار هم برخاست؛ اما طمع دوباره به راهش انداخت، دیگربار به تعقیب پرداخت. به زودی خود را به [[پیامبر]] رسانید. همین که از دور دیده شد [[ابوبکر]] به [[اضطراب]] دچار شده و به [[گریه]] افتاد. پیامبر به او [[دلداری]] داده آیه‌ای را که در [[غار]] خوانده بود تکرار کرد: {{متن قرآن|لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>.
سراقه تا نزدیکی پیامبر و همراهان ایشان رسید. پیامبر دست به [[دعا]] برداشته و عرض کرد: «خدایا [[شر]] این مرد را آن طور که می‌خواهی کفایت کن». در همین لحظه دست و پای اسب در زمین فرو رفته و این بار سوم بود که او را به زمین می‌زد<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۹؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۷۰؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۴۸۴، ج۲، ص۴۸۷؛ الکامل، ج۲، ص۱۰۵؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۸۷؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۷۹؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۲۵۹؛ ج۳، ص۲۴۸.</ref>. تا آن لحظه این مرد [[قوی]] و کارآمد سه بار بدون دلیل ظاهری به [[زمین]] خورده بود. رفته رفته می‌فهمید که ناگزیر باید یک جریان غیرعادی در پس این حوادث باشد. می‌فهمید آنچه بر سر او آمده بایستی به خاطر [[حرمت]] این مردی باشد که به تعقیب وی پرداخته است<ref>{{عربی|فعرفت حین رایت ذلک انه قد منع منی}} (السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۹).</ref>؛ لذا از کار خود اظهار [[پشیمانی]] کرد، [[دعای پیامبر]] را برای [[نجات]] خودش در خواست نمود، [[تعهد]] کرد که دیگر [[پیامبر]] را دنبال نکند، دیگران را نیز از این راه باز دارد و برگرداند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۳.</ref>
==توقف و [[اقدامات پیامبر]] در [[قبا]] تا رسیدن جانشینشان==
پیامبر در ده قبا به [[خانه]] [[کلثوم بن هدم]] بزرگ [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] که از قبل [[مسلمان]] شده بود وارد شدند. هنگامی که شب فرا رسید [[ابوبکر]] از پیامبر{{صل}} جدا شد و به طرف [[مدینه]] آمد، در خانه یکی از [[انصار]] مستقر گردید، اما [[حضرت رسول]]{{صل}} همچنان در قبا و در [[منزل]] [[کلثوم]]، توقف نمودند<ref>اعلام الوری، ج۱، ص۱۵۲.</ref>. البته برای [[ملاقات]] با [[مردم]] به خانه [[سعد بن خیثمه]] می‌رفتند که [[اهل]] و عیالی نداشت و رفت و آمد مردم برای او مزاحمتی به بار نمی‌آورد.
مردم مسلمان هر [[روز]] از ده قبا یا از [[شهر مدینه]] در آن خانه به [[زیارت]] ایشان می‌آمدند، مسایل دینشان را از ایشان می‌پرسیدند یا از [[مواعظ]] ایشان بهره‌مند می‌شدند. کسانی هم که می‌خواستند مسلمان شوند آنجا با ایشان [[بیعت]] کرده و [[اسلام]] را می‌پذیرفتند. در همین ده، [[سلمان]] به دست [[مبارک]] ایشان اسلام آورد. [[عبدالله بن سلام]] عالم بزرگ [[یهودی]] نیز در همین ده به [[خدمت]] ایشان رسید، مسلمان شد.
در شمار اولین کارهای پیامبر در قبا، بنای یک [[مسجد]] بود که این اولین مسجدی است که خود ایشان بنیان کرده و در [[قرآن]] [[مسجد]] [[تقوا]] نام گرفته است<ref>{{متن قرآن|لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ}} «بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است.».. سوره توبه، آیه ۱۰۸؛ فروع کافی، ج۱، ص۸۱؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۳۰۵.</ref>. این مسجد هنوز باقی است. در [[قبا]] [[پیامبر]] دیگر کاری نداشت؛ اما همچنان در قبا ماند، [[انتظار]] رسیدن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را می‌کشید. چند [[روز]] بعد [[ابوبکر]] از [[مدینه]] به [[خدمت]] پیامبر آمد و گفت: یا [[رسول الله]]! [[مردم مدینه]] [[اشتیاق]] [[دیدار]] شما را دارند، لازم است قبا را ترک گفته به مدینه بیایید. [[حضرت]] فرمود: من حرکت نخواهم کرد تا اینکه برادرم [[علی بن ابی طالب]] به اینجا برسد<ref>اعلام الوری، ج۱، ص۱۵۳.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۵.</ref>
==[[مأموریت]] [[جانشین پیامبر]] بعد از [[هجرت]] ایشان==
پیامبر علی{{ع}} را مأموریت داده بود که اماناتی را که [[مردم]] نزد ایشان گذارده بودند به صاحبانش برساند، سپس [[زنان]] [[بیت]] [[نبوت]] را به مدینه بیاورد.
اما هجرت و خروج پیامبر از [[مکه]]، امانات مردم را در معرض خطر و حتی [[غارت]] [[دشمن]] قرار می‌داد، این خلاف [[امانت‌داری]] و خواست پیامبر بود. پیش از این پیامبر در مکه [[امین]] همه مردم بود [[دوست]] یا دشمن، [[اموال]] خودشان را در نزد ایشان به [[امانت]] می‌گذاشتند، مطمئن بودند به [[سلامت]] به خودشان بر می‌گردد. اما هجرت ناگهانی پیامبر همه امانات را در معرض خطر می‌داد؛ لذا باید کسی بعد از ایشان در جای ایشان باشد که بتواند با [[قدرت]] تمام از این اموال محافظت کرده و با نهایت [[درستی]] و سلامت به صاحبانش باز گرداند. بدین ترتیب بود که [[حضرت علی]]{{ع}} مأموریت یافت که امانات را به مردم برساند. امیرالمؤمنین{{ع}} که همه شایستگی‌های لازم را داشت، دستور یافت که در مکه بماند و این [[مسئولیت]] بزرگ را به سرانجام برساند. حضرت علی{{ع}} هر روز [[صبح و شام]] با صدای بلند فریاد بر می‌آورد: هرکس امانتی نزد پیامبر دارد بیاید و آن را بگیرد. این جریان چند [[روز]] طول کشید. دیگر کسی مراجعه نکرد بنابراین همه امانات به صاحبانش برگردانده شده بود.
بعد از آن [[امیرالمؤمنین]] [[مأموریت]] داشت که [[زنان]] [[بیت]] [[نبوت]] را آماده حرکت کرده و به سرعت در یک [[تاریکی]] شب عازم [[مدینه]] بشوند. ایشان می‌بایست [[فاطمه]] [[دخت پیامبر]] و [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه بنت زبیر]] و [[فاطمه بنت حمزه]] و ایمن فرزند دایه [[پیامبر]] را صحیح و سالم به مدینه برساند. اینان در [[مکه]] در چنگال بزرگ‌ترین [[دشمنان اسلام]] و پیامبر قرار داشتند، هر لحظه ممکن بود به [[اسارت]] [[دشمن]] در بیایند، به عنوان گروگان برای بازگرداندن پیامبر به مکه مورد استفاده قرار بگیرند؛ لذا وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} توانسته بود این مجموعه را در نیمه شب و پنهان از چشم دشمن از [[شهر]] خارج کند، کار بسیار بزرگی انجام داده بود. پیامبر به خوبی می‌دانست این گونه خطر کردن تنها در توان آن [[حضرت]] است.
دشمن، تمام شهر و تمام راه‌های خروج را کنترل می‌کرد. امیرالمؤمنین باید همه چیز را [[مراقبت]] کرده و همه [[کارها]] را بدون [[اشتباه]] به انجام رساند. دشمن بعد از خروج ایشان تازه از جریان با اطلاع شد، [[تصمیم]] به تعقیب [[حضرت علی]] و کاروان همراه گرفت. هشت نفر مرد [[جنگی]] به دنبال فرستاد که به سرعت خودشان را به ایشان رساندند. این هشت تن، متشکل از هفت نفر از مردان [[قریش]] و [[غلام]] [[حرب بن امیه]] که جُناح نام داشت بودند. اینها به سرعت خودشان را به این کاروان رساندند. تا از دور دیده شدند. حضرت علی{{ع}} به دو مرد همراهش [[ابو واقد]] و ایمن امر فرمود که شترها را بنشانند و خود زنان را پیاده کرد. سپس [[شمشیر]] کشیده و به مقابله [[هجوم]] کنندگان آمد. آنها تا با ایشان رو به رو شدند زبان به [[دشنام]] باز کرده و گفتند: ای غدار! تو [[فکر]] می‌کنی که با این زنان [[نجات]] پیدا می‌کنی؟ برگرد ای...! [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: اگر این کار را نکنم چه خواهید کرد؟ گفتند: ناگزیر باز خواهی گشت اما با دماغ به [[خاک]] مالیده، یا به صورت خفت‌باری سرت را از تن جدا می‌کنیم! سپس به شتران کاروان نزدیک شده تا شتران را از جا کنده و آنها را رم دهند. در این هنگام [[حضرت علی]]{{ع}} جلو آمد، جناح با [[شمشیر]] به ایشان [[حمله]] کرد؛ اما شمشیر [[حضرت]] راه را بر او بست، ضربت شمشیر بر کتف جناح فرود آمده بدنش را به دو نیم کرد، تا به زین اسب جناح رسید. همه اینها در حالی بود که جناج سواره و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیاده بود. این ضربت بر جمع [[قریشیان]] چنان اثر کرده و آنها را ترسانید که زبان [[دشنام]]، به عذرخواهی تبدیل شده و راه بازگشت و فرار را در پیش گرفتند.
امیرالمؤمنین{{ع}} رو به ایمن و [[ابو واقد]] کرده فرمود: شترانتان را باز و [[زنان]] را سوار کنید. حضرت علی و همراهان با [[پیروزی]] و [[اقتدار]] به راه خود ادامه دادند تا به روستای ضجنان رسیده و یک [[روز]] و یک شب در آنجا درنگ کردند. در [[منزل]] ضجنان بعضی از [[مستضعفین]] و [[مؤمنین]] که در جمع آنها [[ام ایمن]] ([[کنیز]] [[رسول خدا]]) بود، رسیده و به کاروان ایشان ملحق شدند. در میان راه در منزل ضجنان همه افراد شب را بیدار و به [[عبادت]] و [[ذکر و دعا]] گذراندند. پس از استراحت لازم به راه افتادند<ref>این آیه در مورد این کاروان کوچک قبل از ورودشان به مدینه بر پیامبر نازل شد: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}} «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.</ref>. همه راه را به این شکل پیموده شد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۵.</ref>
==پایان [[انتظار]] در [[قبا]] و ورود به [[مدینه]]==
کاروانیان، در [[روز]] پانزدهم ربیع به قبا وارد شدند. دِه قبا در فاصله [[قریب]] پنج<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۲۳.</ref> کیلومتری مدینه قرار داشت، [[پیامبر]] در آن ده مانده بودند تا [[امیرالمؤمنین]] بعد از انجام مأموریت‌های مهم خویش به آنجا برسد. چون علی از شدت کوفتگی دیگر نتوانسته بود که خود را به ایشان برساند، پیامبر از ده خارج شدند و خود را به تازه‌واردان رسانیدند و از [[دیدار]] ایشان شادمان شدند. بر اثر پیاده‌روی در این راه دراز، از پاهای امیرالمؤمنین{{ع}} [[خون]] می‌چکید. پیامبر{{صل}} از دیدن این صحنه متأثر گشته و علی را در بر گرفته و [[اشک]] از چشمانشان جاری شد<ref>فضائل امیرالمؤمنین (لابن عقدة)، ص۱۸۰؛ الاختصاص (مفید)، ص۱۴۷؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۷۴؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۶۹؛ اسدالغابه، ج۴، ص۹۲.</ref>.
[[مردم]] [[مسلمان]] [[شهر مدینه]] [[منتظر]] پیامبر بودند. ایشان به همراه امیرالمؤمنین و [[زنان]] [[خاندان]] [[نبوت]] در [[روز جمعه]] شانزدهم [[ربیع الاول]] از قبا خارج و ظهر همان روز به محله [[طایفه]] [[بنی سالم]] رسیدند. پیامبر [[خطبه]] خوانده و به همراه [[اصحاب]] خود و دیگر [[مسلمانان]]، [[نماز جمعه]] به پا کردند و این اولین نماز جمعه پیامبر در [[تاریخ اسلام]] است<ref> الکامل، ج۲، ص۱۰۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۲.</ref> و بعد از آن به سوی مدینه حرکت کرده و بدین ترتیب در بعد از ظهر همان روز وارد مدینه شدند.
تا پیامبر در [[شهر مکه]] حضور داشت بار [[دفاع از اسلام]] و ایشان بر دوش [[حضرت]] [[ابوطالب]]{{ع}} بود. حقی که ایشان بر [[اسلام]] دارد، هیچ شبیه و نظیری ندارد. در واقع در میان شخصیت‌های تأثیرگذار در عالم اسلام، بعد از پیامبر و صاحبان [[عصمت]] و [[طهارت]]، شخصیتی به بزرگی حضرت ابوطالب{{ع}} وجود ندارد<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۱۲.</ref>، و تا ایشان بود امیرالمؤمنین در سایه [[شخصیت]] [[پدر]] قرار گرفته بود؛ اما بعد از [[هجرت]] از [[مکه]] امیرالمؤمنین در تاریخ اسلام آن طور که باید دیده شد، فضیلت‌های بی‌همتای ایشان [[ظهور]] و بروز یافت.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۸.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۶۹۳

ویرایش