پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'نبرد أحد' به 'نبرد احد')
خط ۲۰: خط ۲۰:
به گفته [[شعبی]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۸.</ref>، ابوبکر و عمر شاعر بودند و اشعاری از آن دو وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم، ولی عایشه برای [[تنزیه]] پدرش از شراب نوشی در [[مدینه]]، [[اصرار]] داشت ابوبکر نه شاعر بود و نه [[شعر]] می‌دانست. عُمَر در نامه‌ای از کارگزارانش خواست بر کسانی که وی را بر ابوبکر [[برتری]] می‌دهند، چهل ضربه شلاق یا حد [[دروغ]] پردازان زده شود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۲.</ref>.
به گفته [[شعبی]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۸.</ref>، ابوبکر و عمر شاعر بودند و اشعاری از آن دو وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم، ولی عایشه برای [[تنزیه]] پدرش از شراب نوشی در [[مدینه]]، [[اصرار]] داشت ابوبکر نه شاعر بود و نه [[شعر]] می‌دانست. عُمَر در نامه‌ای از کارگزارانش خواست بر کسانی که وی را بر ابوبکر [[برتری]] می‌دهند، چهل ضربه شلاق یا حد [[دروغ]] پردازان زده شود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۲.</ref>.


رسول خدا{{صل}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و عبدالرحمان احول، از دامادهای ابوبکر بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۵۴.</ref>. نام ابوبکر را در شمار صحابه [[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۸۷؛ ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۱۱۸.</ref> و از [[حواریون]] رسول خدا آورده‌اند، اما ابن کلبی تنها زُبیر را [[حواری]] آن [[حضرت]] دانسته است<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۴۷۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۵۸.</ref>
رسول خدا{{صل}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و عبدالرحمان احول، از دامادهای ابوبکر بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۵۴.</ref>. نام ابوبکر را در شمار صحابه [[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۸۷؛ ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۱۱۸.</ref> و از [[حواریون]] رسول خدا آورده‌اند، اما ابن کلبی تنها زُبیر را [[حواری]] آن [[حضرت]] دانسته است<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۴۷۴.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۵۸.</ref>


==ابوبکر در [[عصر جاهلی]]==
==ابوبکر در [[عصر جاهلی]]==
در ماجرای [[اختلاف]] [[قریش]] در [[مناصب]] [[مکه]]، [[ابوبکر]] از شرکت کنندگان در [[پیمان]] مطّیبین و عُمر در شمار شرکت کنندگان در پیمان اَخلاف بود. از این‌رو، در [[عصر خلفا]] گفته می‌شد: {{عربی|"ولاية المطييبي خير من ولاية الأحلافي"}}<ref>زمخشری، الفائت، ج۱، ص۲۷۰؛ مبارک بن اثیر، ج۱، ص۴۲۵.</ref>؛ ابوبکر در [[جاهلیت]]، تاجری نرم‌خو و خوش برخورد بود و آگاه‌ترین نسب‌شناس [[عرب]] به شمار می‌رفت. [[جبیر بن مطعم]]، نسب شناس [[قریش]] و عرب، [[علم]] نسب را از وی آموخت و او را در تبارشناسی، عالم‌تر از دیگران [[وصف]] کرد. سه عامل بالا سبب شد تا مورد [[احترام]]، علاقه و [[مشورت]] قومش باشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
در ماجرای [[اختلاف]] [[قریش]] در [[مناصب]] [[مکه]]، [[ابوبکر]] از شرکت کنندگان در [[پیمان]] مطّیبین و عُمر در شمار شرکت کنندگان در پیمان اَخلاف بود. از این‌رو، در [[عصر خلفا]] گفته می‌شد: {{عربی|"ولاية المطييبي خير من ولاية الأحلافي"}}<ref>زمخشری، الفائت، ج۱، ص۲۷۰؛ مبارک بن اثیر، ج۱، ص۴۲۵.</ref>؛ ابوبکر در [[جاهلیت]]، تاجری نرم‌خو و خوش برخورد بود و آگاه‌ترین نسب‌شناس [[عرب]] به شمار می‌رفت. [[جبیر بن مطعم]]، نسب شناس [[قریش]] و عرب، [[علم]] نسب را از وی آموخت و او را در تبارشناسی، عالم‌تر از دیگران [[وصف]] کرد. سه عامل بالا سبب شد تا مورد [[احترام]]، علاقه و [[مشورت]] قومش باشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.


[[مردم]] مکه، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در [[مشکلات]] کمک می‌خواستند. همچنین او در مکه ضیافت‌هایی بی‌نظیر برگزار می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. به گفته [[معروف بن خربوذ]]، وی از اشراف و بزرگان قریش در جاهلیت و عهده‌دار دیات و مورد [[تصدیق]] آنان بود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۳۵.</ref>. از این‌رو، در همان روزی که [[مسلمان]] شد تنی چند مانند [[عثمان بن عفان]]، [[زبیر بن عوام]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحة بن عبیدالله]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز به [[دعوت]] وی مسلمان شدند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴؛ شیخ مفید در الافصاح، ۴۰ سعد را مسلمان شده پیش از ابوبکر دانسته! که صحیح نیست، ولی اختلاف سن ژبیر، سعد و طلحه با ابوبکر، موجب تردید در این روایت است؛ به ویژه که همه از اعضای شورای شش نفره عمر هستند.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
[[مردم]] مکه، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در [[مشکلات]] کمک می‌خواستند. همچنین او در مکه ضیافت‌هایی بی‌نظیر برگزار می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. به گفته [[معروف بن خربوذ]]، وی از اشراف و بزرگان قریش در جاهلیت و عهده‌دار دیات و مورد [[تصدیق]] آنان بود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۳۵.</ref>. از این‌رو، در همان روزی که [[مسلمان]] شد تنی چند مانند [[عثمان بن عفان]]، [[زبیر بن عوام]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحة بن عبیدالله]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز به [[دعوت]] وی مسلمان شدند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴؛ شیخ مفید در الافصاح، ۴۰ سعد را مسلمان شده پیش از ابوبکر دانسته! که صحیح نیست، ولی اختلاف سن ژبیر، سعد و طلحه با ابوبکر، موجب تردید در این روایت است؛ به ویژه که همه از اعضای شورای شش نفره عمر هستند.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>


==مکه، [[اسلام]] و حوادث==
==مکه، [[اسلام]] و حوادث==
برخی از وی با عنوان [[نخستین مسلمان]] و نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نام برده‌اند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۲.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[ابواَروی دَوسی]]، وی نخستین [[مرد]]مسلمان است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۲.</ref> و بر اساس [[روایت]] [[شعبی]]، [[ابوبکر]] در گفتگویی با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[زمان]] [[مسلمان]] شدن خود را پیش از [[اسلام]] [[حضرت]] بیان کرد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. اما گزارش‌های [[تاریخی]] فراوانی، [[نخستین مسلمان]] با نخستین [[مرد]] مسلمان بودن وی را [[نفی]] می‌کند، که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
برخی از وی با عنوان [[نخستین مسلمان]] و نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نام برده‌اند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۲.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[ابواَروی دَوسی]]، وی نخستین [[مرد]]مسلمان است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۲.</ref> و بر اساس [[روایت]] [[شعبی]]، [[ابوبکر]] در گفتگویی با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[زمان]] [[مسلمان]] شدن خود را پیش از [[اسلام]] [[حضرت]] بیان کرد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. اما گزارش‌های [[تاریخی]] فراوانی، [[نخستین مسلمان]] با نخستین [[مرد]] مسلمان بودن وی را [[نفی]] می‌کند، که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
#[[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۶.</ref> مسلمان شدن وی را پس از اسلام [[امام علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] روایت کرده است.
# [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۶.</ref> مسلمان شدن وی را پس از اسلام [[امام علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] روایت کرده است.
#[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵.</ref>، نیز در روایت دیگری از [[علی]]{{ع}} با عنوان نخستین مسلمان یاد کرده است.
# [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵.</ref>، نیز در روایت دیگری از [[علی]]{{ع}} با عنوان نخستین مسلمان یاد کرده است.
#[[حاکم نیشابوری]]<ref>معرفه علوم الحدیث، ۲۲.</ref> گوید: تاریخ‌نگاران بدون هیچ اختلافی امام علی{{ع}} را نخستین مسلمان می‌دانند و [[روایات]] زیادی نیز آن حضرت را نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده‌اند<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۷.</ref>.
# [[حاکم نیشابوری]]<ref>معرفه علوم الحدیث، ۲۲.</ref> گوید: تاریخ‌نگاران بدون هیچ اختلافی امام علی{{ع}} را نخستین مسلمان می‌دانند و [[روایات]] زیادی نیز آن حضرت را نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده‌اند<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۷.</ref>.
#امام علی{{ع}} نیز مسلمان شدن و [[ایمان آوردن]] خود را پیش از اسلام و ایمان آوردن ابوبکر بیان کرده<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۹.</ref> و فرموده است: هفت سال پیش از دیگران با رسول خدا{{صل}} [[نماز]] خواندم<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶.</ref>. روایت اخیر را دیگران چنین آورده‌اند: من [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظم هستم و من پیش از ابوبکر اسلام آوردم و هفت سال پیش از او (یعنی عُمر) نماز خواندم. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref> گوید: مراد [[امام]] از کلمه "او"، [[عمر]] است و وی را به سبب تأخیر در مسلمان شدن، قابل نام آوردن و [[قیاس]] با خود ندانست؛ از این رو، به آوردن [[ضمیر]] بسنده کرد.
#امام علی{{ع}} نیز مسلمان شدن و [[ایمان آوردن]] خود را پیش از اسلام و ایمان آوردن ابوبکر بیان کرده<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۹.</ref> و فرموده است: هفت سال پیش از دیگران با رسول خدا{{صل}} [[نماز]] خواندم<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶.</ref>. روایت اخیر را دیگران چنین آورده‌اند: من [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظم هستم و من پیش از ابوبکر اسلام آوردم و هفت سال پیش از او (یعنی عُمر) نماز خواندم. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref> گوید: مراد [[امام]] از کلمه "او"، [[عمر]] است و وی را به سبب تأخیر در مسلمان شدن، قابل نام آوردن و [[قیاس]] با خود ندانست؛ از این رو، به آوردن [[ضمیر]] بسنده کرد.
#[[محمد بن حنفیه]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] را نفی کرده‌اند<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۶.</ref>. به گفته سعد، وی زمانی مسلمان شد که بیش از پنجاه تن، مسلمان شده بودند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۰؛ مفید، الافصاح، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۳۹.</ref>.
# [[محمد بن حنفیه]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] را نفی کرده‌اند<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۶.</ref>. به گفته سعد، وی زمانی مسلمان شد که بیش از پنجاه تن، مسلمان شده بودند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۰؛ مفید، الافصاح، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۳۹.</ref>.
#[[اسماء دختر ابوبکر]] گوید: همان روزی که پدرم مسلمان شد، من نیز به [[دعوت]] او مسلمان شدم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۰۰.</ref> و [[ابن اسحاق]]، [[اسماء]] را هفدهمین [[مسلمان]] شمرده است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۶.</ref> که بر این اساس، [[ابوبکر]] نخستین [[مرد]] مسلمان نخواهد بود.
# [[اسماء دختر ابوبکر]] گوید: همان روزی که پدرم مسلمان شد، من نیز به [[دعوت]] او مسلمان شدم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۰۰.</ref> و [[ابن اسحاق]]، [[اسماء]] را هفدهمین [[مسلمان]] شمرده است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۶.</ref> که بر این اساس، [[ابوبکر]] نخستین [[مرد]] مسلمان نخواهد بود.
#[[اسکافی]] گوید: همه [[مسلمانان]] [[اجماع]] دارند که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} پیش از ابوبکر مسلمان شد، اما گویند: در آن [[زمان]] [[کودک]] بود و این صحیح نیست؛ زیرا کاربرد واژه‌های [[اسلام]]، [[ایمان]]، [[کفر]]، [[ضلالت]]، [[طاعت]] و [[معصیت]]، برای عاقلان و بالغان است و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را به اسلام [[دعوت]] کرد. از آنجا که دعوت رسول خدا و برای اطفال و دیوانگان نبود، دانسته می‌شود که [[حضرت]]، بالغ و [[عاقل]] بوده است<ref>اسکافی، ص۶۶ و ۶۷ و ر.ک: ص۶۸ و ۷۲.</ref>.
# [[اسکافی]] گوید: همه [[مسلمانان]] [[اجماع]] دارند که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} پیش از ابوبکر مسلمان شد، اما گویند: در آن [[زمان]] [[کودک]] بود و این صحیح نیست؛ زیرا کاربرد واژه‌های [[اسلام]]، [[ایمان]]، [[کفر]]، [[ضلالت]]، [[طاعت]] و [[معصیت]]، برای عاقلان و بالغان است و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را به اسلام [[دعوت]] کرد. از آنجا که دعوت رسول خدا و برای اطفال و دیوانگان نبود، دانسته می‌شود که [[حضرت]]، بالغ و [[عاقل]] بوده است<ref>اسکافی، ص۶۶ و ۶۷ و ر.ک: ص۶۸ و ۷۲.</ref>.


روایاتی داستانی و [[غلوآمیز]]، سبب اسلام ابوبکر را [[پیشگویی]] [[پیری]] از [[عالمان]] اَزدِ [[یمن]] بیان کرده‌اند. براساس این [[روایات]]، ابوبکر [[پیش از بعثت]] به یمن رفت و عالم [[یمنی]] با نگاهی به وی، ویژگی‌های معاونت [[پیامبری]] را در او دید که از میان [[قریش]] [[مبعوث]] می‌شود. آن گاه نشانه‌های بیشتر این معاون را در [[بدن]] ابوبکر جستجو و [[کشف]] کرد. ابوبکر در بازگشت از یمن و [[آگاهی]] از [[بعثت]] رسول خدا{{صل}}، از ایشان دلیلی بر بعثت وی خواست. آن حضرت به [[ملاقات]] وی با آن عالم یمنی و گفتار وی اشاره کرد، آنگاه ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۲-۳۱؛ ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.
روایاتی داستانی و [[غلوآمیز]]، سبب اسلام ابوبکر را [[پیشگویی]] [[پیری]] از [[عالمان]] اَزدِ [[یمن]] بیان کرده‌اند. براساس این [[روایات]]، ابوبکر [[پیش از بعثت]] به یمن رفت و عالم [[یمنی]] با نگاهی به وی، ویژگی‌های معاونت [[پیامبری]] را در او دید که از میان [[قریش]] [[مبعوث]] می‌شود. آن گاه نشانه‌های بیشتر این معاون را در [[بدن]] ابوبکر جستجو و [[کشف]] کرد. ابوبکر در بازگشت از یمن و [[آگاهی]] از [[بعثت]] رسول خدا{{صل}}، از ایشان دلیلی بر بعثت وی خواست. آن حضرت به [[ملاقات]] وی با آن عالم یمنی و گفتار وی اشاره کرد، آنگاه ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۲-۳۱؛ ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.
خط ۵۳: خط ۵۳:
بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن عبیدالله]] مسلمان شدند، [[نوفل بن خویلد بن اسد]] آن دو را به بند کشید و از این‌رو "قرینین" نامیده شدند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۱ و ج۲، ص۳۶۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۷۰. تفصیل و نقد این روایت را بنگرید در: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۵۴-۵۷.</ref>. بر پایه روایتی دیگر، پیش از [[اسلام]] حمزه، جماعتی از [[قریش]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کردند و در آن میان یکی ردای آن [[حضرت]] را کشید. ابوبکر که در نزدیکی آن جمع نشسته بود، برخاست و با [[گریه]] و فریاد گفت: آیا کسی را می‌کُشید که از [[توحید]] می‌گوید؟ آنان رسول خدا{{صل}} را رها کرده، ریش [[أبوبکر]] را گرفتند و او را زدند و فرقش را شکستند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. أسامه از پدرش [[زید بن أسلم]] [[روایت]] کرده که ابوبکر در [[جاهلیت]] به بازرگانی معروف و [[ثروت]] وی هنگام [[بعثت]]، چهل هزار [[درهم]] بود که با آن به [[آزادی بردگان]] و تقویت [[مسلمانان]] پرداخت. تا اینکه هنگام [[هجرت]]، [[ثروت]] وی به پنج هزار درهم کاهش یافت، ولی در [[مدینه]] نیز همانند [[مکه]] [[رفتار]] می‌کرد. از این‌رو، رسول خدا{{صل}} فرمود: "از هیچ [[مالی]] مانند ثروت ابوبکر سود نبردم"<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.</ref>
بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن عبیدالله]] مسلمان شدند، [[نوفل بن خویلد بن اسد]] آن دو را به بند کشید و از این‌رو "قرینین" نامیده شدند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۱ و ج۲، ص۳۶۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۷۰. تفصیل و نقد این روایت را بنگرید در: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۵۴-۵۷.</ref>. بر پایه روایتی دیگر، پیش از [[اسلام]] حمزه، جماعتی از [[قریش]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کردند و در آن میان یکی ردای آن [[حضرت]] را کشید. ابوبکر که در نزدیکی آن جمع نشسته بود، برخاست و با [[گریه]] و فریاد گفت: آیا کسی را می‌کُشید که از [[توحید]] می‌گوید؟ آنان رسول خدا{{صل}} را رها کرده، ریش [[أبوبکر]] را گرفتند و او را زدند و فرقش را شکستند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. أسامه از پدرش [[زید بن أسلم]] [[روایت]] کرده که ابوبکر در [[جاهلیت]] به بازرگانی معروف و [[ثروت]] وی هنگام [[بعثت]]، چهل هزار [[درهم]] بود که با آن به [[آزادی بردگان]] و تقویت [[مسلمانان]] پرداخت. تا اینکه هنگام [[هجرت]]، [[ثروت]] وی به پنج هزار درهم کاهش یافت، ولی در [[مدینه]] نیز همانند [[مکه]] [[رفتار]] می‌کرد. از این‌رو، رسول خدا{{صل}} فرمود: "از هیچ [[مالی]] مانند ثروت ابوبکر سود نبردم"<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.</ref>


در روایتی از کلبی [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ}}<ref>« در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست» سوره حدید، آیه ۱۰.</ref>. درباره [[ابوبکر]] نازل شده است؛ زیرا دارایی‌اش را در [[راه]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرد<ref>واحدی، ص۳۷۲.</ref>. [[مال]] ابوبکر در [[روایات]] چنان ترسیم شده که گویا [[خداوند]] نیز به تردید افتاده، از رسولش پرسید: آیا ابوبکر که این چنین [[فقیر]] شد، از من [[راضی]] است؟<ref>واحدی، ص۳۷۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۷۲.</ref> [[عایشه]]، روایات بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} را از مال ابوبکر نقل کرده است. اما با توجه به بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} از [[اموال]] [[خدیجه]] و أموال پدرانش که از بزرگان [[قریش]] بودند، [[شغل]] ابوبکر و پدرش و [[فقر]] آن دو در [[جاهلیت]]، و از طرفی [[ضعف]] جدی برخی [[احادیث]] عایشه، تردیدی در جعلی بودن این روایات باقی نمی‌ماند، که به مناسبت دستیابی وی به [[قدرت سیاسی]] و از سویی به [[انگیزه]] مقابله با [[فضایل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ساخته شده است <ref>فخر رازی، ج۱۲، ص۲۲ و ج۲۹، ص۲۱۹. برخی دیگر با استفاده از اینها، ابوبکر را بر امیرمؤمنان علی{{ع}} برتری داده‌اند و سید مرتضی الشافی، ج۴، ص۵۲؛ اسکافی، ص۷۴ و ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۵ آنها را نقد کرده‌اند.</ref>.
در روایتی از کلبی [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ}}<ref>«در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست» سوره حدید، آیه ۱۰.</ref>. درباره [[ابوبکر]] نازل شده است؛ زیرا دارایی‌اش را در [[راه]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرد<ref>واحدی، ص۳۷۲.</ref>. [[مال]] ابوبکر در [[روایات]] چنان ترسیم شده که گویا [[خداوند]] نیز به تردید افتاده، از رسولش پرسید: آیا ابوبکر که این چنین [[فقیر]] شد، از من [[راضی]] است؟<ref>واحدی، ص۳۷۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۷۲.</ref> [[عایشه]]، روایات بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} را از مال ابوبکر نقل کرده است. اما با توجه به بهره‌مندی رسول خدا{{صل}} از [[اموال]] [[خدیجه]] و أموال پدرانش که از بزرگان [[قریش]] بودند، [[شغل]] ابوبکر و پدرش و [[فقر]] آن دو در [[جاهلیت]]، و از طرفی [[ضعف]] جدی برخی [[احادیث]] عایشه، تردیدی در جعلی بودن این روایات باقی نمی‌ماند، که به مناسبت دستیابی وی به [[قدرت سیاسی]] و از سویی به [[انگیزه]] مقابله با [[فضایل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ساخته شده است <ref>فخر رازی، ج۱۲، ص۲۲ و ج۲۹، ص۲۱۹. برخی دیگر با استفاده از اینها، ابوبکر را بر امیرمؤمنان علی{{ع}} برتری داده‌اند و سید مرتضی الشافی، ج۴، ص۵۲؛ اسکافی، ص۷۴ و ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۵ آنها را نقد کرده‌اند.</ref>.


انفاق خدیجه{{ع}}، از امور غیر قابل تردید بوده، [[روایت]] اموال نیز درباره [[ثروت]] وی صادر شده است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۷۶ و ۲۰۹-۲۱۸؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۶۲.</ref>. روایت زیر، جعلی بودن روایات اموال را درباره ابوبکر تأکید می‌کند: در اوایل [[هجرت]] که رسول خدا{{صل}} در [[سختی]] [[معیشت]] بود، [[انصار]] عهده‌دار [[پذیرایی]] وی شدند و هیچ گزارشی از مهمانی دادن ابوبکر در آن ایام یا دیگر مواردی که در [[مدینه]] [[انفاق]] کرده باشد، در دست نیست<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۵-۲۳.</ref>، بلکه ابوبکر و [[عمر]] به سبب [[گرسنگی]]، در زمانی وقت [[نماز]] به [[مسجد]] آمدند و با [[پیامبر خدا]]{{صل}} نزد [[ابو الهیثم بن تَیّهان]] رفتند. او برای آنان جو آورد و گوسفندی سر [[برید]]<ref>مالک، الموطأ، ج۲، ص۹۳۲؛ بغدادی، شرکة النبی، ص۶۶.</ref>.
انفاق خدیجه{{ع}}، از امور غیر قابل تردید بوده، [[روایت]] اموال نیز درباره [[ثروت]] وی صادر شده است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۷۶ و ۲۰۹-۲۱۸؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۶۲.</ref>. روایت زیر، جعلی بودن روایات اموال را درباره ابوبکر تأکید می‌کند: در اوایل [[هجرت]] که رسول خدا{{صل}} در [[سختی]] [[معیشت]] بود، [[انصار]] عهده‌دار [[پذیرایی]] وی شدند و هیچ گزارشی از مهمانی دادن ابوبکر در آن ایام یا دیگر مواردی که در [[مدینه]] [[انفاق]] کرده باشد، در دست نیست<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۵-۲۳.</ref>، بلکه ابوبکر و [[عمر]] به سبب [[گرسنگی]]، در زمانی وقت [[نماز]] به [[مسجد]] آمدند و با [[پیامبر خدا]]{{صل}} نزد [[ابو الهیثم بن تَیّهان]] رفتند. او برای آنان جو آورد و گوسفندی سر [[برید]]<ref>مالک، الموطأ، ج۲، ص۹۳۲؛ بغدادی، شرکة النبی، ص۶۶.</ref>.
خط ۶۴: خط ۶۴:
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]]{{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا{{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا{{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم‌مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا{{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا{{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله بن اَرقَط]] (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش [[عبدالله بن ابوبکر بن ابی قحافه|عبدالله]] را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فُهَیرَه]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا{{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا{{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث|مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكرٍ بِاثنَينِ الله ثَالِثُهُمَا}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، رسول خدا{{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر.ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]]{{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا{{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا{{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم‌مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا{{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا{{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله بن اَرقَط]] (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش [[عبدالله بن ابوبکر بن ابی قحافه|عبدالله]] را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فُهَیرَه]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا{{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا{{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث|مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكرٍ بِاثنَينِ الله ثَالِثُهُمَا}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، رسول خدا{{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر.ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.


گویند: عبدالله پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. اما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} غذای رسول خدا{{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در [[وصف]] [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا{{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه {{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}}<ref>« خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ را در‌ شأن او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که "[[سکینه]]" پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}<ref>«وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا }}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟ اما من بر آنم که او خداوند پروردگار من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گردانم» سوره کهف، آیه ۳۷-۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۳.</ref> تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.
گویند: عبدالله پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. اما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} غذای رسول خدا{{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در [[وصف]] [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا{{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه {{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}}<ref>«خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ را در‌ شأن او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که "[[سکینه]]" پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}<ref>«وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا }}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟ اما من بر آنم که او خداوند پروردگار من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گردانم» سوره کهف، آیه ۳۷-۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۳.</ref> تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.


در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا{{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ}}<ref> سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا{{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ}}<ref> سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
خط ۷۸: خط ۷۸:
رسول خدا{{صل}} در مکه میان ابوبکر و [[عمر]] [[پیمان برادری]] بست<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۶.</ref>، ولی پس از [[هجرت]]، [[مؤاخات]] [[مهاجران]]، جز [[پیمان]] خودش با امیرمؤمنان علی{{ع}} و پیمان [[حمزه]] با [[زید بن حارثه]] را [[باطل]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} میان وی و سالم مولای [[حذیفة بن عتبه]]<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۳.</ref> و به روایتی [[خارجة بن زید]]<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۷۳.</ref> پیمان برادری بست و بنا بر روایاتی [[ضعیف]]، آن دو را سروران پیرمردهای [[بهشت]] نامید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. ضعف آسناد این دسته از روایات را بنگرید در: امینی، ج۵، ص۳۲۳. وی برخی احادیث جعلی از جمله درباره ابوبکر را، از صفحه ۲۹۷ به بعد همین جلد، بررسی کرده است.</ref> [[ابوبکر]] خانه‌ای مقابل [[خانه]] [[عثمان]] در کوچه [[بقیع]] و خانه‌ای دیگر در کنار [[مسجد]] [[مدینه]] داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۴۲.</ref> که [[اسماء بنت عُمیس]] در آن می‌زیست<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷.</ref> و بعدها در [[اختیار]] [[آل‌مَعمَر]] قرار گرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰.</ref>. ابوبکر پس از [[هجرت به مدینه]]، با [[بلال]] و [[عامر بن فهیره]] در یک [[منزل]] [[زندگی]] می‌کردند و هر سه در اثر [[ابتلا]] به [[بیماری]] وبا [[هذیان]] می‌گفتند و خود را در آستانه [[مرگ]] می‌دیدند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد مدینه برای [[مسلمانان]] [[مبارک]] شود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۸.</ref>.
رسول خدا{{صل}} در مکه میان ابوبکر و [[عمر]] [[پیمان برادری]] بست<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۶.</ref>، ولی پس از [[هجرت]]، [[مؤاخات]] [[مهاجران]]، جز [[پیمان]] خودش با امیرمؤمنان علی{{ع}} و پیمان [[حمزه]] با [[زید بن حارثه]] را [[باطل]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} میان وی و سالم مولای [[حذیفة بن عتبه]]<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۳.</ref> و به روایتی [[خارجة بن زید]]<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۷۳.</ref> پیمان برادری بست و بنا بر روایاتی [[ضعیف]]، آن دو را سروران پیرمردهای [[بهشت]] نامید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. ضعف آسناد این دسته از روایات را بنگرید در: امینی، ج۵، ص۳۲۳. وی برخی احادیث جعلی از جمله درباره ابوبکر را، از صفحه ۲۹۷ به بعد همین جلد، بررسی کرده است.</ref> [[ابوبکر]] خانه‌ای مقابل [[خانه]] [[عثمان]] در کوچه [[بقیع]] و خانه‌ای دیگر در کنار [[مسجد]] [[مدینه]] داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۴۲.</ref> که [[اسماء بنت عُمیس]] در آن می‌زیست<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷.</ref> و بعدها در [[اختیار]] [[آل‌مَعمَر]] قرار گرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰.</ref>. ابوبکر پس از [[هجرت به مدینه]]، با [[بلال]] و [[عامر بن فهیره]] در یک [[منزل]] [[زندگی]] می‌کردند و هر سه در اثر [[ابتلا]] به [[بیماری]] وبا [[هذیان]] می‌گفتند و خود را در آستانه [[مرگ]] می‌دیدند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد مدینه برای [[مسلمانان]] [[مبارک]] شود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۸.</ref>.


ابوبکر در مدینه به [[بیت]] المدارس [[یهود]] رفت و با فِنحاص، عالم [[یهودی]] مدینه [[گفتگو]] کرد. او [[خدا]] را [[فقیر]] و [[مردم]] را بی‌نیاز از وی معرفی کرد و ابوبکر او را به شدت زد و گفت: اگر میان ما پیمانی نبود، گردنت را می‌زدم. [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ}}<ref>«خداوند تهیدست است و ما توانگریم » سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.</ref>. به این ماجرا اشاره دارد. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>ج۵، ص۵۶۵.</ref>، از [[امام صادق]]{{ع}}! ابوبکر و [[عمر]] به منظور عیب‌جویی از [[رسول خدا]]{{صل}}، نزد [[ام سلمه]] رفتند و از او درباره چگونگی [[مسائل زناشویی]] آن [[حضرت]] پرسیدند. این کار حضرت را به اندازه‌ای [[خشمگین]] کرد که برافروخته، عرق ریزان و دامن‌کشان به [[منبر]] رفت و آنان را [[سرزنش]] نمود.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۰-۱۶۲.</ref>
ابوبکر در مدینه به [[بیت]] المدارس [[یهود]] رفت و با فِنحاص، عالم [[یهودی]] مدینه [[گفتگو]] کرد. او [[خدا]] را [[فقیر]] و [[مردم]] را بی‌نیاز از وی معرفی کرد و ابوبکر او را به شدت زد و گفت: اگر میان ما پیمانی نبود، گردنت را می‌زدم. [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ}}<ref>«خداوند تهیدست است و ما توانگریم» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.</ref>. به این ماجرا اشاره دارد. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>ج۵، ص۵۶۵.</ref>، از [[امام صادق]]{{ع}}! ابوبکر و [[عمر]] به منظور عیب‌جویی از [[رسول خدا]]{{صل}}، نزد [[ام سلمه]] رفتند و از او درباره چگونگی [[مسائل زناشویی]] آن [[حضرت]] پرسیدند. این کار حضرت را به اندازه‌ای [[خشمگین]] کرد که برافروخته، عرق ریزان و دامن‌کشان به [[منبر]] رفت و آنان را [[سرزنش]] نمود.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۰-۱۶۲.</ref>


==[[غزوات]] و [[سرایا]]==
==[[غزوات]] و [[سرایا]]==
خط ۹۵: خط ۹۵:
پیش از آنکه اجساد [[مشرکان]] را به چاه‌های بدر بیفکنند، رسول خدا{{صل}} از کنار آنها گذشت و ابوبکر نام یکایک ایشان را بیان کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۲.</ref>. به گفته فاکهی در کتاب [[اخبار]] [[مکه]] به نقل از ابوالقَمُوص<ref>از تابعیین مورد اعتماد کونی؛ عجلی، ج۱، ص۳۷۸.</ref> ابوبکر در [[اسلام]] و [[جاهلیت]] باده گساری می‌کرد و در رثای کشته‌های [[قریش]] در [[پیکار]] بدر این اشعار را سرود: "گویا آن [[چاه]] بدر پیش چشم من است که [[جوانان]] را در آن سرنگون می‌کنند..."<ref>{{عربی|ماذا بالقلیب قلیب بدر من القینات و الشرب الکرام... }}؛</ref> رسول خدا{{صل}} هنگامی که از اشعار وی باخبر شد، با چهره‌ای برافروخته و دامن کشان نزد ابوبکر آمد. عُمر که در این رویداد با ابوبکر همراه بود، با دیدن چهره [[حضرت]]، از [[خشم]] ایشان به [[خدا]] پناه برد و [[سوگند]] یاد کرد هیچگاه شراب نخواهد نوشید<ref>ابن حجر، مقدمه فتح، ص۳۰۰ و فتح الباری، ج۱۰، ص۳۰؛ و الاصابه، ج۷، ص۳۹؛ امینی، ج۷، ص۹۵؛ شرف الدین، ص۳۱۰؛ جعفر مرتضی، ج۹، ص۵ و ص۳۰۴-۳۰۷.</ref> نفطویه<ref>ابن عرفة واسطی، ص۲۴۴-۳۲۲، نویسنده کتاب تاریخ.</ref> نیز این [[روایت]] را پذیرفته است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹.</ref>. [[ترمذی]]<ref>ترمذی، ج۴، ص۳۲۰.</ref> نیز به نوعی انتساب این اشعار را به [[خلیفه]] پذیرفته و نشان داده است که [[عمر]]، در مراحل مختلفی خواستار بیانی شفاف درباره شراب بود تا آنکه با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ}}<ref> اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.</ref>. گفت: دیگر این کار را ادامه نمی‌دهم، اما [[حکیم]] ترمذی<ref>ترمذی، ج۱، ص۲۴۸؛ اصل ۴۴.</ref> روایت ابی القموص را مُنکر (= روایتی که [[راوی]] آن مورد [[اعتماد]] نباشد و تنها یک [[سند]] داشته باشد) دانسته است.
پیش از آنکه اجساد [[مشرکان]] را به چاه‌های بدر بیفکنند، رسول خدا{{صل}} از کنار آنها گذشت و ابوبکر نام یکایک ایشان را بیان کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۲.</ref>. به گفته فاکهی در کتاب [[اخبار]] [[مکه]] به نقل از ابوالقَمُوص<ref>از تابعیین مورد اعتماد کونی؛ عجلی، ج۱، ص۳۷۸.</ref> ابوبکر در [[اسلام]] و [[جاهلیت]] باده گساری می‌کرد و در رثای کشته‌های [[قریش]] در [[پیکار]] بدر این اشعار را سرود: "گویا آن [[چاه]] بدر پیش چشم من است که [[جوانان]] را در آن سرنگون می‌کنند..."<ref>{{عربی|ماذا بالقلیب قلیب بدر من القینات و الشرب الکرام... }}؛</ref> رسول خدا{{صل}} هنگامی که از اشعار وی باخبر شد، با چهره‌ای برافروخته و دامن کشان نزد ابوبکر آمد. عُمر که در این رویداد با ابوبکر همراه بود، با دیدن چهره [[حضرت]]، از [[خشم]] ایشان به [[خدا]] پناه برد و [[سوگند]] یاد کرد هیچگاه شراب نخواهد نوشید<ref>ابن حجر، مقدمه فتح، ص۳۰۰ و فتح الباری، ج۱۰، ص۳۰؛ و الاصابه، ج۷، ص۳۹؛ امینی، ج۷، ص۹۵؛ شرف الدین، ص۳۱۰؛ جعفر مرتضی، ج۹، ص۵ و ص۳۰۴-۳۰۷.</ref> نفطویه<ref>ابن عرفة واسطی، ص۲۴۴-۳۲۲، نویسنده کتاب تاریخ.</ref> نیز این [[روایت]] را پذیرفته است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹.</ref>. [[ترمذی]]<ref>ترمذی، ج۴، ص۳۲۰.</ref> نیز به نوعی انتساب این اشعار را به [[خلیفه]] پذیرفته و نشان داده است که [[عمر]]، در مراحل مختلفی خواستار بیانی شفاف درباره شراب بود تا آنکه با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ}}<ref> اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.</ref>. گفت: دیگر این کار را ادامه نمی‌دهم، اما [[حکیم]] ترمذی<ref>ترمذی، ج۱، ص۲۴۸؛ اصل ۴۴.</ref> روایت ابی القموص را مُنکر (= روایتی که [[راوی]] آن مورد [[اعتماد]] نباشد و تنها یک [[سند]] داشته باشد) دانسته است.


[[طبری]]<ref>جامع، ج۲، ص۳۷۴.</ref> روایت ابوالقموص را با تفصیل بیشتری و با [[جایگزینی]] کلمه "[[رجل]]" به جای نام شخص، چنین بیان کرده که [[مسلمانان]] پس از نزول آیه {{متن قرآن|لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى}}<ref>« در حال مستی به نماز رو نیاورید » سوره نساء، آیه ۴۳.</ref>. همچنان باده گساری می‌کردند، تا آنکه مردی در اثر شراب نوشی، اشعاری در سوگ کشته‌های [[بدر]] خواند و در نتیجه، [[آیة]] {{متن قرآن|فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ}}<ref> اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.</ref>؛ نازل شد. [[تاریخ]] این رخداد و [[تحریم]] شراب را به [[اختلاف]]، اندکی پیش از [[نبرد]] احد تا [[زمان]] [[حجة الوداع]] گفته‌اند.
[[طبری]]<ref>جامع، ج۲، ص۳۷۴.</ref> روایت ابوالقموص را با تفصیل بیشتری و با [[جایگزینی]] کلمه "[[رجل]]" به جای نام شخص، چنین بیان کرده که [[مسلمانان]] پس از نزول آیه {{متن قرآن|لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى}}<ref>«در حال مستی به نماز رو نیاورید» سوره نساء، آیه ۴۳.</ref>. همچنان باده گساری می‌کردند، تا آنکه مردی در اثر شراب نوشی، اشعاری در سوگ کشته‌های [[بدر]] خواند و در نتیجه، [[آیة]] {{متن قرآن|فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ}}<ref> اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.</ref>؛ نازل شد. [[تاریخ]] این رخداد و [[تحریم]] شراب را به [[اختلاف]]، اندکی پیش از [[نبرد]] احد تا [[زمان]] [[حجة الوداع]] گفته‌اند.


[[ابن حجر]]،<ref>فتح، ج۱۰، ص۳۰.</ref> در بررسی نام این افراد ([[ابوبکر]]، عمر، [[ابوعبیده]]، [[انس]]، [[ابوطلحه]]، [[ابوایوب]]، [[ابودجانه انصاری]]، [[معاذ بن جبل]]، [[سهیل]] بن بیضاء و [[ابی بن کعب]]) که در [[منزل]] [[ابوطلحه]] شراب می‌نوشیدند، [[روایت]] [[عیسی بن طهمان کوفی]] را از [[انس]] آورده که بیان می‌دارد [[ابوبکر]] و [[عمر]] در آن مجلس بوده‌اند. او با آنکه [[سند روایت]] را [[نیکو]] دانسته، ذکر روایت را [[ناپسند]] شمرده، درصدد توجیه آن برآمده است و به استناد روایت بزار از انس<ref>ر.ک: ابن حجر، مختصر، ج۱، ص۶۲۰؛ میثمی، کشف، ج۳، ص۳۵۲.</ref> که گفته است {{عربی|"في القوم رجل يقال له أبوبكر"}}؛ "در آنجا مردی ابوبکر نام بود"، احتمال داده است وی ابوبکر بن شعوب باشد، ولی سرانجام [[همراهی]] عمر با ابوبکر را دلیل بر حضور [[خلیفه اول]] دانسته است. در نتیجه، اشعار را به وی نسبت داده و این نتیجه را با روایت فاکهی در کتاب [[اخبار]] [[مکه]] [[ثابت]] و [[استوار]] شمرده است. این همراهی موجب شده تا برخی آن اشعار را به عمر نیز نسبت دهند<ref>زمخشری، ج۴، ص۵۱-۵۳.</ref>.
[[ابن حجر]]،<ref>فتح، ج۱۰، ص۳۰.</ref> در بررسی نام این افراد ([[ابوبکر]]، عمر، [[ابوعبیده]]، [[انس]]، [[ابوطلحه]]، [[ابوایوب]]، [[ابودجانه انصاری]]، [[معاذ بن جبل]]، [[سهیل]] بن بیضاء و [[ابی بن کعب]]) که در [[منزل]] [[ابوطلحه]] شراب می‌نوشیدند، [[روایت]] [[عیسی بن طهمان کوفی]] را از [[انس]] آورده که بیان می‌دارد [[ابوبکر]] و [[عمر]] در آن مجلس بوده‌اند. او با آنکه [[سند روایت]] را [[نیکو]] دانسته، ذکر روایت را [[ناپسند]] شمرده، درصدد توجیه آن برآمده است و به استناد روایت بزار از انس<ref>ر.ک: ابن حجر، مختصر، ج۱، ص۶۲۰؛ میثمی، کشف، ج۳، ص۳۵۲.</ref> که گفته است {{عربی|"في القوم رجل يقال له أبوبكر"}}؛ "در آنجا مردی ابوبکر نام بود"، احتمال داده است وی ابوبکر بن شعوب باشد، ولی سرانجام [[همراهی]] عمر با ابوبکر را دلیل بر حضور [[خلیفه اول]] دانسته است. در نتیجه، اشعار را به وی نسبت داده و این نتیجه را با روایت فاکهی در کتاب [[اخبار]] [[مکه]] [[ثابت]] و [[استوار]] شمرده است. این همراهی موجب شده تا برخی آن اشعار را به عمر نیز نسبت دهند<ref>زمخشری، ج۴، ص۵۱-۵۳.</ref>.
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
با در نظر گرفتن [[روایت]] واقدی در غزوه [[احد]] و حضور [[خلیفه اول]] در مجلس باده‌گساری، گزارشی از ابوبکر بن شعوب در [[سیره نبوی]] در دست نیست. [[صحابی]] نگارانی مانند [[ابن سعد]]، [[ابن عبدالبر]]، [[ابونعیم]]، [[ابن اثیر]] و [[ذهبی]] نیز از وی یاد نکرده‌اند. تنها [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۰.</ref> وی را [[مسلمان]] و سپس [[مرتد]] معرفی کرده که با گفتار جَرمی [[تعارض]] دارد و [[ابن حجر]] نیز دلیلی برای [[اسلام]] ابن شعوب نیافته و با عبارت {{عربی|"والله اعلم"}}<ref>الاصابه، ج۷، ص۳۹.</ref>؛ و "[[زعم]]"<ref>مقدمه فتح، ص۳۰۰؛ و ر.ک: فتح، ج۷، ص۲۰۱.</ref> گفتار ابن هشام را [[تضعیف]] کرده است.
با در نظر گرفتن [[روایت]] واقدی در غزوه [[احد]] و حضور [[خلیفه اول]] در مجلس باده‌گساری، گزارشی از ابوبکر بن شعوب در [[سیره نبوی]] در دست نیست. [[صحابی]] نگارانی مانند [[ابن سعد]]، [[ابن عبدالبر]]، [[ابونعیم]]، [[ابن اثیر]] و [[ذهبی]] نیز از وی یاد نکرده‌اند. تنها [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۰.</ref> وی را [[مسلمان]] و سپس [[مرتد]] معرفی کرده که با گفتار جَرمی [[تعارض]] دارد و [[ابن حجر]] نیز دلیلی برای [[اسلام]] ابن شعوب نیافته و با عبارت {{عربی|"والله اعلم"}}<ref>الاصابه، ج۷، ص۳۹.</ref>؛ و "[[زعم]]"<ref>مقدمه فتح، ص۳۰۰؛ و ر.ک: فتح، ج۷، ص۲۰۱.</ref> گفتار ابن هشام را [[تضعیف]] کرده است.


[[رسول خدا]]{{صل}} خطبه‌ای در [[وصف]] [[قیامت]] و [[پرهیز]] از [[دنیا]] ایراد کرد که با شنیدن آن، ده تن از [[صحابه]] (ابوبکر، [[عبدالله بن عمر]]، سالم مولای خذیفه، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[معقل بن مقرن]]) در [[خانه]] [[عثمان بن مظعون]] (درگذشته پس از [[نبرد بدر]]) گرد آمدند و [[تصمیم]] گرفتند [[دنیاگریزی]] پیشه کنند، به گونه‌ای که پیوسته [[روزه‌دار]] و شب زنده‌دار باشند و از برخی [[لذایذ]] [[دنیا]] دوری کنند. برخی دیگر به منظور ترک [[شهوت]]، در پی از بین بردن [[مردانگی]] خود برآمدند که [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید » سوره مائده، آیه ۸۷.</ref>. نازل شد و آنان را از این کار بازداشت<ref>واحدی، ص۱۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. همسو نبودن [[تفکر]] [[ابوبکر]] با دیگر شرکت کنندگان در [[خانه]] ابن مظعون، [[اختلاف روایات]] در نام [[تصمیم]] گیرندگان، افزودن نام سالم مولای [[حذیفه]] در برخی [[روایات]]، حذف نام [[عمار]] از برخی دیگر<ref>ر.ک: عینی، ج۱۸، ص۲۰۷؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۳۱.</ref>، عدم تصریح برخی روایات به نام یا تعداد شرکت کنندگان و نبود نام ابوبکر در [[روایت]] [[عکرمه]]<ref>ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۱۱.</ref> حضور وی را در جمع بالا مورد تردید جدی که قرار می‌دهد و نقل دوم از روایت [[ابن عباس]] را [[تأیید]] می‌کند گوید: {{عربی|"انها نزلت في علي واصحاب له"}}<ref>فرات، ص۱۳۲؛ حسکانی، ج۱، ص۲۵۹؛ اربلی، ج۱، ص۳۲۶؛ مجلسی، ج۳۶، ص۱۱۸.</ref>؛ بنابر روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}}، [[بلال]] و [[عثمان بن مظعون]] است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. در روایتی، از [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] به جای بلال نام برده شده که [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۹، ص۹۰-۸۹.</ref> آن را به دلیل درگذشت [[عثمان]] پیش از [[هجرت]] [[عبدالله]]، صحیح نمی‌داند. [[شعبی]]، [[ابو مخنف]] و [[یزید بن ابی حبیب]] نیز [[احتجاج]] [[امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] و [[استدلال]] به نزول این آیه را درباره امام علی{{ع}} نقل کرده‌اند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۲.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۳-۱۶۵.</ref>
[[رسول خدا]]{{صل}} خطبه‌ای در [[وصف]] [[قیامت]] و [[پرهیز]] از [[دنیا]] ایراد کرد که با شنیدن آن، ده تن از [[صحابه]] (ابوبکر، [[عبدالله بن عمر]]، سالم مولای خذیفه، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[معقل بن مقرن]]) در [[خانه]] [[عثمان بن مظعون]] (درگذشته پس از [[نبرد بدر]]) گرد آمدند و [[تصمیم]] گرفتند [[دنیاگریزی]] پیشه کنند، به گونه‌ای که پیوسته [[روزه‌دار]] و شب زنده‌دار باشند و از برخی [[لذایذ]] [[دنیا]] دوری کنند. برخی دیگر به منظور ترک [[شهوت]]، در پی از بین بردن [[مردانگی]] خود برآمدند که [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید» سوره مائده، آیه ۸۷.</ref>. نازل شد و آنان را از این کار بازداشت<ref>واحدی، ص۱۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. همسو نبودن [[تفکر]] [[ابوبکر]] با دیگر شرکت کنندگان در [[خانه]] ابن مظعون، [[اختلاف روایات]] در نام [[تصمیم]] گیرندگان، افزودن نام سالم مولای [[حذیفه]] در برخی [[روایات]]، حذف نام [[عمار]] از برخی دیگر<ref>ر.ک: عینی، ج۱۸، ص۲۰۷؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۳۱.</ref>، عدم تصریح برخی روایات به نام یا تعداد شرکت کنندگان و نبود نام ابوبکر در [[روایت]] [[عکرمه]]<ref>ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۱۱.</ref> حضور وی را در جمع بالا مورد تردید جدی که قرار می‌دهد و نقل دوم از روایت [[ابن عباس]] را [[تأیید]] می‌کند گوید: {{عربی|"انها نزلت في علي واصحاب له"}}<ref>فرات، ص۱۳۲؛ حسکانی، ج۱، ص۲۵۹؛ اربلی، ج۱، ص۳۲۶؛ مجلسی، ج۳۶، ص۱۱۸.</ref>؛ بنابر روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}}، [[بلال]] و [[عثمان بن مظعون]] است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. در روایتی، از [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] به جای بلال نام برده شده که [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۹، ص۹۰-۸۹.</ref> آن را به دلیل درگذشت [[عثمان]] پیش از [[هجرت]] [[عبدالله]]، صحیح نمی‌داند. [[شعبی]]، [[ابو مخنف]] و [[یزید بن ابی حبیب]] نیز [[احتجاج]] [[امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] و [[استدلال]] به نزول این آیه را درباره امام علی{{ع}} نقل کرده‌اند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۳-۱۶۵.</ref>


===[[أحد]]===
===[[أحد]]===
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از تصمیم [[رویارویی]] با [[قریش]] در بیرون از [[مدینه]]، به [[منزل]] رفت و ابوبکر و [[عمر]] آن [[حضرت]] را در [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[لباس]] [[یاری]] دادند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.</ref> و همان دو از میدان [[نبرد]] گریختند<ref>کوفی، الاستغاثه، ج۲، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۴ برای بررسی ادله بیشتر ر.ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۶، ص۱۸۳.</ref>. بر اساس برخی روایات، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>« با آنها در کار، رایزنی کن » سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. درباره [[مشورت]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[ابوبکر]] و عمر در این [[غزوه]] است که با فرض [[صحت]]، فرار آن در [[تأیید]] می‌شود؛ زیرا ضمایر {{متن قرآن|هُمْ}} در {{متن قرآن|فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ}}<ref>« آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن » سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>؛ به نبردگریختگان اشاره دارد<ref>فخر رازی، ج۹، ص۶۷.</ref>. اما بر پایه روایتی منسوب به [[مقداد]]، ابوبکر در شمار هفت مهاجری است که در [[پیکار]] [[أحد]] [[پایداری]] کرد و [[ثابت قدم]] ماند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> و به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} به گریختگان علامت داد به صحنه [[کارزار]] باز آیند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. هنگامی که حلقه‌های مِغفَر (زره‌ای به اندازه سر، مشتمل بر حلفه‌های حفاظتی تا گردن که زیر قلنسوه می‌پوشند) در گونه رسول خدا{{صل}} فرو رفت، ابوبکر خواست آنها را بیرون آورد، ولی [[ابوعبیده جراح]] پیشی گرفت و با درآوردن آنها دندانش افتاد و به اثرم (بی‌دندان) معروف شد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. هنگامی که [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] مبارز‌ طلبید، ابوبکر [[شمشیر]] کشید و اجازه خواست با وی [[نبرد]] کند. رسول خدا{{صل}} فرمود: شمشیر غلاف کن، به جای خود برگرد و ما را بهره‌مند کن {{متن حدیث|مَتِّعْنَا بِنَفْسِكَ }}<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>؛ [[ابوسفیان]] هنگام بازگشت به [[مکه]]، خطاببه رسول خدا{{صل}}، ابوبکر و [[عمر]]، أحد را در برابر [[بدر]] و [[پیروزی]] را نوبتی دانست<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.</ref>.  
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از تصمیم [[رویارویی]] با [[قریش]] در بیرون از [[مدینه]]، به [[منزل]] رفت و ابوبکر و [[عمر]] آن [[حضرت]] را در [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[لباس]] [[یاری]] دادند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.</ref> و همان دو از میدان [[نبرد]] گریختند<ref>کوفی، الاستغاثه، ج۲، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۴ برای بررسی ادله بیشتر ر.ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۶، ص۱۸۳.</ref>. بر اساس برخی روایات، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. درباره [[مشورت]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[ابوبکر]] و عمر در این [[غزوه]] است که با فرض [[صحت]]، فرار آن در [[تأیید]] می‌شود؛ زیرا ضمایر {{متن قرآن|هُمْ}} در {{متن قرآن|فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ}}<ref>«آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>؛ به نبردگریختگان اشاره دارد<ref>فخر رازی، ج۹، ص۶۷.</ref>. اما بر پایه روایتی منسوب به [[مقداد]]، ابوبکر در شمار هفت مهاجری است که در [[پیکار]] [[أحد]] [[پایداری]] کرد و [[ثابت قدم]] ماند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> و به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} به گریختگان علامت داد به صحنه [[کارزار]] باز آیند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. هنگامی که حلقه‌های مِغفَر (زره‌ای به اندازه سر، مشتمل بر حلفه‌های حفاظتی تا گردن که زیر قلنسوه می‌پوشند) در گونه رسول خدا{{صل}} فرو رفت، ابوبکر خواست آنها را بیرون آورد، ولی [[ابوعبیده جراح]] پیشی گرفت و با درآوردن آنها دندانش افتاد و به اثرم (بی‌دندان) معروف شد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. هنگامی که [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] مبارز‌ طلبید، ابوبکر [[شمشیر]] کشید و اجازه خواست با وی [[نبرد]] کند. رسول خدا{{صل}} فرمود: شمشیر غلاف کن، به جای خود برگرد و ما را بهره‌مند کن {{متن حدیث|مَتِّعْنَا بِنَفْسِكَ }}<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>؛ [[ابوسفیان]] هنگام بازگشت به [[مکه]]، خطاببه رسول خدا{{صل}}، ابوبکر و [[عمر]]، أحد را در برابر [[بدر]] و [[پیروزی]] را نوبتی دانست<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.</ref>.  


رسول خدا{{صل}} پس از [[خواندن نماز]] بر شهدای [[احد]] فرمود: "من بر اینان گواهم". ابوبکر (در نوعی [[اعتراض]] خود را [[برادر]] آنان و مجاهدی در ردیف ایشان [[وصف]] کرد. [[حضرت]] خطاب به ابوبکر فرمود: "نمی‌دانم پس از من چه خواهید کرد". ابوبکر در مقابل این پاسخ به [[گریستن]] و این گفته بسنده کرد که آیا پس از تو زنده خواهیم بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۰. بررسی این روایت را برای تغییر عملکرد افراد و همچنین پاداش و عقاب آنان بنگریده در: جعفر مرتضی، ج۶، ص۲۷۹ و قیاس کنید با: ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۴/۵، ۱۔۱۱۱.</ref>.  
رسول خدا{{صل}} پس از [[خواندن نماز]] بر شهدای [[احد]] فرمود: "من بر اینان گواهم". ابوبکر (در نوعی [[اعتراض]] خود را [[برادر]] آنان و مجاهدی در ردیف ایشان [[وصف]] کرد. [[حضرت]] خطاب به ابوبکر فرمود: "نمی‌دانم پس از من چه خواهید کرد". ابوبکر در مقابل این پاسخ به [[گریستن]] و این گفته بسنده کرد که آیا پس از تو زنده خواهیم بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۰. بررسی این روایت را برای تغییر عملکرد افراد و همچنین پاداش و عقاب آنان بنگریده در: جعفر مرتضی، ج۶، ص۲۷۹ و قیاس کنید با: ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۴/۵، ۱۔۱۱۱.</ref>.  
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
[[ابوبکر]] در [[دفن]] [[حمزه]] [[همکاری]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱.</ref> و هر سال بنابر [[سنت رسول خدا]]{{صل}} به [[زیارت]] شهدای [[احد]] می‌رفت و بر آنان [[سلام]] می‌داد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. [[عبدالله بن عمرو بن عوف مُزنی]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[تصمیم]] [[قریش]] برای حمله‌ای دوباره [[آگاه]] کرد. آن [[حضرت]] پس از [[مشورت]] با ابوبکر و [[عمر]] و دریافت نظر آنان بر تعقیب [[دشمن]]، با [[مسلمانان]] مجروح و زخمی به تعقیب قریش پرداخت<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. ابوبکر پس از [[نبرد احد]]، دخترکی را بغل کرده، می‌بوسید و می‌گفت: وی دختر [[سعد بن ربیع انصاری]] است که از من بهتر بود و در احد به [[شهادت]] رسید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰۱.</ref>.
[[ابوبکر]] در [[دفن]] [[حمزه]] [[همکاری]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱.</ref> و هر سال بنابر [[سنت رسول خدا]]{{صل}} به [[زیارت]] شهدای [[احد]] می‌رفت و بر آنان [[سلام]] می‌داد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. [[عبدالله بن عمرو بن عوف مُزنی]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[تصمیم]] [[قریش]] برای حمله‌ای دوباره [[آگاه]] کرد. آن [[حضرت]] پس از [[مشورت]] با ابوبکر و [[عمر]] و دریافت نظر آنان بر تعقیب [[دشمن]]، با [[مسلمانان]] مجروح و زخمی به تعقیب قریش پرداخت<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. ابوبکر پس از [[نبرد احد]]، دخترکی را بغل کرده، می‌بوسید و می‌گفت: وی دختر [[سعد بن ربیع انصاری]] است که از من بهتر بود و در احد به [[شهادت]] رسید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰۱.</ref>.


[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و به [[نقلی]] ابوبکر، [[پرچمدار]] رسول خدا{{صل}} در نبرد حمراء الاسد بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و به [[نقلی]] ابوبکر، [[پرچمدار]] رسول خدا{{صل}} در نبرد حمراء الاسد بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۶.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>


===[[بنو نضیر]]===
===[[بنو نضیر]]===
رسول خدا{{صل}} با ابوبکر، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و عمر به [[قلعه]] بنو نضیر رفت تا برای پرداخت دیه دو تن از [[بنوعامر]] که به دست [[عمرو بن امیه ضمری]] کشته شده بودند، از آنان کمک بگیرد، ولی ناگهان به [[مدینه]] بازگشت و در پاسخ به ابوبکر، علت آن را [[پیمان شکنی]] [[یهود]] بیان کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۴.</ref>. [[فرماندهی]] مسلمانان را در این [[غزوه]]، امیرمؤمنان علی{{ع}} و به نقلی ابوبکر بر عهده داشت <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
رسول خدا{{صل}} با ابوبکر، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و عمر به [[قلعه]] بنو نضیر رفت تا برای پرداخت دیه دو تن از [[بنوعامر]] که به دست [[عمرو بن امیه ضمری]] کشته شده بودند، از آنان کمک بگیرد، ولی ناگهان به [[مدینه]] بازگشت و در پاسخ به ابوبکر، علت آن را [[پیمان شکنی]] [[یهود]] بیان کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۴.</ref>. [[فرماندهی]] مسلمانان را در این [[غزوه]]، امیرمؤمنان علی{{ع}} و به نقلی ابوبکر بر عهده داشت <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.


رسول خدا{{صل}} از [[غنایم]] [[بنونضیر]]، [[چاه]] حِجر<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۹.</ref> و نخلستان و رودباری پُر درخت<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۶۴۰.</ref> به ابوبکر [[اقطاع]] داد. ابوبکر و [[ربیعة بن کعب اسلمی]] هر یک اقطاعی دریافت کردند که شاخه‌های بن خرمایی در [[زمین]] [[ربیعه]] به زمین ابوبکر آمده بود و [[نزاع]] آنان را سبب شد. رسول خدا{{صل}} با [[حکم]] {{متن حدیث| الفرع لمن لا اصل له}}؛ به این نزاع پایان داد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>
رسول خدا{{صل}} از [[غنایم]] [[بنونضیر]]، [[چاه]] حِجر<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۹.</ref> و نخلستان و رودباری پُر درخت<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۶۴۰.</ref> به ابوبکر [[اقطاع]] داد. ابوبکر و [[ربیعة بن کعب اسلمی]] هر یک اقطاعی دریافت کردند که شاخه‌های بن خرمایی در [[زمین]] [[ربیعه]] به زمین ابوبکر آمده بود و [[نزاع]] آنان را سبب شد. رسول خدا{{صل}} با [[حکم]] {{متن حدیث| الفرع لمن لا اصل له}}؛ به این نزاع پایان داد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۴.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>


===[[بدر]] الموعود===
===[[بدر]] الموعود===
سخنان [[نعیم بن مسعود اشجعی]] به عنوان [[نماینده]] [[قریش]] در مدینه، [[منافقان]] و [[یهودیان]] را [[خرسند]] و مسلمانان را نگران کرد، به گونه‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیم]] داشت [[مسلمانان]] از حرکت به [[بدر]] الفراء خودداری کنند. [[ابوبکر]] و [[عمر]] با استناد به [[یاری]] بدون تردید [[الهی]] و گرامی بودن [[حضرت]] نزد [[خداوند]]، ایشان را به حرکت [[تشویق]] کردند و گفتند: در غیر این صورت، مسلمانان به [[ترس]] متهم می‌شوند. رسول خدا{{صل}} تبسمی کرده، [[سوگند]] خورد که بیرون خواهد رفت، گرچه کسی وی را [[همراهی]] نکند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>
سخنان [[نعیم بن مسعود اشجعی]] به عنوان [[نماینده]] [[قریش]] در مدینه، [[منافقان]] و [[یهودیان]] را [[خرسند]] و مسلمانان را نگران کرد، به گونه‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیم]] داشت [[مسلمانان]] از حرکت به [[بدر]] الفراء خودداری کنند. [[ابوبکر]] و [[عمر]] با استناد به [[یاری]] بدون تردید [[الهی]] و گرامی بودن [[حضرت]] نزد [[خداوند]]، ایشان را به حرکت [[تشویق]] کردند و گفتند: در غیر این صورت، مسلمانان به [[ترس]] متهم می‌شوند. رسول خدا{{صل}} تبسمی کرده، [[سوگند]] خورد که بیرون خواهد رفت، گرچه کسی وی را [[همراهی]] نکند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۸۶.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵.</ref>


===[[بنومصطلق]]===
===[[بنومصطلق]]===
ابوبکر [[سال]] پنجم از اسب سواران [[غزوه مریسیع]] ([[بنومصطلق]])<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۵.</ref> و بنابر [[اختلاف روایات]]، وی یا [[عمار بن یاسر]] [[پرچمدار]] [[مهاجران]] بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. در بازگشت از [[مریسیع]]، گردنبند [[عایشه]] مفقود شد که به موجب آن رسول خدا{{صل}} و مسلمانان تا صبح در محل ماندند و ابوبکر از [[ناراحتی]] این پیش آمد، [[دست]] خود را به پهلوی عایشه کوبید و آنگاه [[آیه تیمم]] نازل شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۲۶.</ref>.
ابوبکر [[سال]] پنجم از اسب سواران [[غزوه مریسیع]] ([[بنومصطلق]])<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۵.</ref> و بنابر [[اختلاف روایات]]، وی یا [[عمار بن یاسر]] [[پرچمدار]] [[مهاجران]] بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. در بازگشت از [[مریسیع]]، گردنبند [[عایشه]] مفقود شد که به موجب آن رسول خدا{{صل}} و مسلمانان تا صبح در محل ماندند و ابوبکر از [[ناراحتی]] این پیش آمد، [[دست]] خود را به پهلوی عایشه کوبید و آنگاه [[آیه تیمم]] نازل شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۲۶.</ref>.


بنابر مشهور [[اهل سنت]] و بسیاری از [[منابع شیعه]]، عایشه، [[همسر رسول خدا]]{{صل}} در بازگشت از [[غزوه]] بنو مصطلق از همراهی با [[سپاهیان]] [[اسلام]] بازماند و [[منافقان]]، [[شایعه]] [[افک]] را منتشر کردند. عایشه مدتی به [[منزل]] [[أبوبکر]] رفت و به گفته واقدی<ref>واقدی، ج۱، ص۴۳۳.</ref> ابوبکر وی را [[سرزنش]] و برای او آرزوی [[مرگ]] کرد. أبوبکر پس از [[نزول آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ  لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَلا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ  إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ  الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ }}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ  را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است  عذابی سترگ خواهد داشت. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید  عذابی سترگ به شما می‌رسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید  و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود. و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی  سترگ است. خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید. و خداوند آیات را برایتان روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است. بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب می‌شدید). ای مؤمنان! گام‌های شیطان را پی نگیرید و هر کس گام‌های شیطان را پی بگیرد (بداند که) بی‌گمان او  به کار زشت و ناپسند فرمان می‌دهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد و خداوند شنوایی داناست. و سرمایه‌داران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. به راستی آنان که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن، تهمت (زنا) می‌زنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شده‌اند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود. روزی که زبان و دست و پای  آنها بدانچه می‌کرده‌اند به زیان آنها، گواهی می‌دهد. در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است. پلید زنان برای پلید مردان و پلید مردان برای پلید زنانند و پاک زنان، برای پاک مردان و پاک مردان برای پاک زنانند، آنان از آنچه (شایعه سازان) می‌گویند برکنارند، آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره نور، آیه ۱۱-۲۶.</ref>، سوگند خورد کمک خود را به [[مسطح]]، گوینده افک بر [[ضد]] عایشه، قطع کند که به [[روایت]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ}}<ref>«(نام) خداوند را دستاویزی برای سوگندهای خویش قرار ندهید » سوره بقره، آیه ۲۲۴.</ref>. و به روایت آیه {{متن قرآن|وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ}}<ref>«و سرمایه‌داران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند » سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. نازل شد<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۳، ص۳۰۹-۳۲۱.</ref>. در اینکه [[ابوبکر]] [[مسطح]] را [[عفو]] کرده یا در [[سرزنش]] او [[شعر]] گفته باشد، منابع [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: ابن شبه، ج۱، ص۳۱۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۶؛ نویری، ج۱۶، ص۴۱۴.</ref>. [[علی بن ابراهیم]]<ref>علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۰۰.</ref> در یکی از دو نقلش، [[حدیث]] [[افک]] را درباره [[ماریه]] [[همسر]] دیگر [[رسول خدا]]{{صل}} می‌داند. براساس [[روایت]] وی، ماریه برای [[عایشه]] و [[حفصه]] قابل [[تحمل]] نبود. از این رو، [[شکایت]] نزد ابوبکر و [[عمر]] بردند و سرانجام [[تصمیم]] به [[تهمت]] گرفتند. روایت [[حسین بن حمدان خصیبی]]<ref>که به دلیل فساد مذهب، مورد تأیید علمای رجال نیست؛ نجاشی، ص۶۷.</ref> دخالت ابوبکر را در این حادثه نشان می‌دهد<ref>ر.ک: بحرانی، ج۳، ص۱۲۷. برای مطالعه بیشتر ر.ک: حسین حسینیان مقدم، حدیث افک، ص۱۵۹-۱۸۹.</ref>.
بنابر مشهور [[اهل سنت]] و بسیاری از [[منابع شیعه]]، عایشه، [[همسر رسول خدا]]{{صل}} در بازگشت از [[غزوه]] بنو مصطلق از همراهی با [[سپاهیان]] [[اسلام]] بازماند و [[منافقان]]، [[شایعه]] [[افک]] را منتشر کردند. عایشه مدتی به [[منزل]] [[أبوبکر]] رفت و به گفته واقدی<ref>واقدی، ج۱، ص۴۳۳.</ref> ابوبکر وی را [[سرزنش]] و برای او آرزوی [[مرگ]] کرد. أبوبکر پس از [[نزول آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ  لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَلا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ  إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ  الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ }}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ  را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است  عذابی سترگ خواهد داشت. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید  عذابی سترگ به شما می‌رسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید  و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود. و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی  سترگ است. خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید. و خداوند آیات را برایتان روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است. بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب می‌شدید). ای مؤمنان! گام‌های شیطان را پی نگیرید و هر کس گام‌های شیطان را پی بگیرد (بداند که) بی‌گمان او  به کار زشت و ناپسند فرمان می‌دهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد و خداوند شنوایی داناست. و سرمایه‌داران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. به راستی آنان که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن، تهمت (زنا) می‌زنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شده‌اند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود. روزی که زبان و دست و پای  آنها بدانچه می‌کرده‌اند به زیان آنها، گواهی می‌دهد. در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است. پلید زنان برای پلید مردان و پلید مردان برای پلید زنانند و پاک زنان، برای پاک مردان و پاک مردان برای پاک زنانند، آنان از آنچه (شایعه سازان) می‌گویند برکنارند، آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره نور، آیه ۱۱-۲۶.</ref>، سوگند خورد کمک خود را به [[مسطح]]، گوینده افک بر [[ضد]] عایشه، قطع کند که به [[روایت]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ}}<ref>«(نام) خداوند را دستاویزی برای سوگندهای خویش قرار ندهید» سوره بقره، آیه ۲۲۴.</ref>. و به روایت آیه {{متن قرآن|وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ}}<ref>«و سرمایه‌داران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. نازل شد<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۳، ص۳۰۹-۳۲۱.</ref>. در اینکه [[ابوبکر]] [[مسطح]] را [[عفو]] کرده یا در [[سرزنش]] او [[شعر]] گفته باشد، منابع [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: ابن شبه، ج۱، ص۳۱۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۶؛ نویری، ج۱۶، ص۴۱۴.</ref>. [[علی بن ابراهیم]]<ref>علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۰۰.</ref> در یکی از دو نقلش، [[حدیث]] [[افک]] را درباره [[ماریه]] [[همسر]] دیگر [[رسول خدا]]{{صل}} می‌داند. براساس [[روایت]] وی، ماریه برای [[عایشه]] و [[حفصه]] قابل [[تحمل]] نبود. از این رو، [[شکایت]] نزد ابوبکر و [[عمر]] بردند و سرانجام [[تصمیم]] به [[تهمت]] گرفتند. روایت [[حسین بن حمدان خصیبی]]<ref>که به دلیل فساد مذهب، مورد تأیید علمای رجال نیست؛ نجاشی، ص۶۷.</ref> دخالت ابوبکر را در این حادثه نشان می‌دهد<ref>ر.ک: بحرانی، ج۳، ص۱۲۷. برای مطالعه بیشتر ر.ک: حسین حسینیان مقدم، حدیث افک، ص۱۵۹-۱۸۹.</ref>.


[[نزول آیات]] نخستین [[سوره]] [[مبارکه]] [[تحریم]] درباره [[زینب بنت جحش]]<ref>بخاری، ج۶، ص۶۸؛ طبرسی، مجمع، ج۹-۱۰، ص۴۷۱ و ۴۷۲.</ref> و نزد بیشتر [[اهل تسنن]]، درباره [[خلوت]] کردن [[پیامبر خدا]]{{صل}} با ماریه و [[اذیت]] کردن حفصه و عایشه به [[حضرت]] و [[بشارت]] حضرت به [[حکومت]] ابوبکر و عمر است<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۳۷؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۵۶۲ و ۵۶۳.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵-۱۶۶.</ref>
[[نزول آیات]] نخستین [[سوره]] [[مبارکه]] [[تحریم]] درباره [[زینب بنت جحش]]<ref>بخاری، ج۶، ص۶۸؛ طبرسی، مجمع، ج۹-۱۰، ص۴۷۱ و ۴۷۲.</ref> و نزد بیشتر [[اهل تسنن]]، درباره [[خلوت]] کردن [[پیامبر خدا]]{{صل}} با ماریه و [[اذیت]] کردن حفصه و عایشه به [[حضرت]] و [[بشارت]] حضرت به [[حکومت]] ابوبکر و عمر است<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۳۷؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۵۶۲ و ۵۶۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۵-۱۶۶.</ref>


===[[خندق]]===
===[[خندق]]===
به روایت [[علی بن عیسی]] از پدرش، ابوبکر و عمر در [[غزوه خندق]]، در مسیر [[نبرد]] و در محل سکونت، پیوسته با یکدیگر بودند و [[مشارکت]] آنان در حفر خندق این گونه بود که چون زنبیل نداشتند، خاک‌ها را با لباسشان از خندق بیرون می‌بردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. رسول خدا{{صل}} در اثر خستگی حفر خندق، بر سنگی تکیه داده، خوابش برد. ابوبکر و عمر به منظور بیدار نشدن حضرت، بالای سر ایشان ایستادند و از نزدیک شدن [[مردم]] جلوگیری کردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۳.</ref>. ابوبکر گفته است ما از بنو قریظه درباره [[زنان]] و فرزندانمان در [[مدینه]] بیش از [[قریش]] و [[غطفان]] می‌ترسیدیم و [[نگهبانی]] در مدینه، از عواملی بود که موجب انصراف بنو قریظه از [[یورش]] به [[مدینه]] شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref>.
به روایت [[علی بن عیسی]] از پدرش، ابوبکر و عمر در [[غزوه خندق]]، در مسیر [[نبرد]] و در محل سکونت، پیوسته با یکدیگر بودند و [[مشارکت]] آنان در حفر خندق این گونه بود که چون زنبیل نداشتند، خاک‌ها را با لباسشان از خندق بیرون می‌بردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. رسول خدا{{صل}} در اثر خستگی حفر خندق، بر سنگی تکیه داده، خوابش برد. ابوبکر و عمر به منظور بیدار نشدن حضرت، بالای سر ایشان ایستادند و از نزدیک شدن [[مردم]] جلوگیری کردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۳.</ref>. ابوبکر گفته است ما از بنو قریظه درباره [[زنان]] و فرزندانمان در [[مدینه]] بیش از [[قریش]] و [[غطفان]] می‌ترسیدیم و [[نگهبانی]] در مدینه، از عواملی بود که موجب انصراف بنو قریظه از [[یورش]] به [[مدینه]] شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref>.


[[عمرو بن عبدوَدّ]] در این [[غزوه]] از [[جنگ]] با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} خودداری می‌کرد و اظهار می‌داشت که خواهان مصاف با دو سالخورده [[قریش]]، یعنی [[ابوبکر]] و [[عمر]] است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref>. این خبر در بسیاری از [[منابع سیره نبوی]] یافت نشد و گویا به منظور بازسازی [[شخصیت سیاسی]] و نظامی آنان و بیان جایگاه بلندشان در [[عرب]] ساخته شده باشد؛ زیرا نه از سالخوردگان قریش و نه از جنگاوران عرب بودند<ref>ر.ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۹، ص۳۴۹.</ref>، هنگامی که امیرمؤمنان علی{{ع}} سر عمرو بن عبدود را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد، ابوبکر و عمر، سر [[امام]] را بوسیدند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۰۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>
[[عمرو بن عبدوَدّ]] در این [[غزوه]] از [[جنگ]] با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} خودداری می‌کرد و اظهار می‌داشت که خواهان مصاف با دو سالخورده [[قریش]]، یعنی [[ابوبکر]] و [[عمر]] است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref>. این خبر در بسیاری از [[منابع سیره نبوی]] یافت نشد و گویا به منظور بازسازی [[شخصیت سیاسی]] و نظامی آنان و بیان جایگاه بلندشان در [[عرب]] ساخته شده باشد؛ زیرا نه از سالخوردگان قریش و نه از جنگاوران عرب بودند<ref>ر.ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۹، ص۳۴۹.</ref>، هنگامی که امیرمؤمنان علی{{ع}} سر عمرو بن عبدود را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد، ابوبکر و عمر، سر [[امام]] را بوسیدند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۰۴.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>


===بنو قریظه===
===بنو قریظه===
ابوبکر و عمر از سواران غزوه بنو قریظه<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۸.</ref>و خورنده خرماهایی بودند که [[سعد بن عباده]] فرستاده بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۰.</ref>. هنگامی که ابوبکر شنید [[زبیر بن باطا]] (از [[یهودیان]] بنوقریظه)، [[مرگ]] را به [[زندگی]] بدون هم‌کیشانش ترجیح می‌دهد، گفت: او برای همیشه در [[آتش جهنم]] خواهد بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۵۴.</ref>.
ابوبکر و عمر از سواران غزوه بنو قریظه<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۸.</ref>و خورنده خرماهایی بودند که [[سعد بن عباده]] فرستاده بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۰.</ref>. هنگامی که ابوبکر شنید [[زبیر بن باطا]] (از [[یهودیان]] بنوقریظه)، [[مرگ]] را به [[زندگی]] بدون هم‌کیشانش ترجیح می‌دهد، گفت: او برای همیشه در [[آتش جهنم]] خواهد بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۵۴.</ref>.


رسول خدا{{صل}} پس از غزوه بنو قریظه، برای [[خونخواهی]] [[اصحاب]] [[رجیع]] به [[قبیله]] بنو لحیان و از آنجا به عُسفان رفت و ابوبکر را با ده سواره به (کُراع) غَمیم (هشت میلی عُسفان) فرستاد تا قریش بپندارند رسول خدا{{صل}} به قصد آنان بیرون آمده است، وی تا منطقه غمیم پیش رفت و بدون [[برخورد با دشمن]] بازگشت<ref>واقدی، المغازی،ج۲، ص۵۳۶.</ref>. اما [[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۳، ص۲۹۳.</ref> بدون اشاره به نام ابوبکر گوید: آن [[حضرت]] دو سواره را فرستاد. [[ابولبابه]] هنگام محاصره بنو قریظه خوابی دید که ابوبکر آن را به [[گشایش]] پس از [[گرفتاری]] و غمگینی سخت تعبیر کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>
رسول خدا{{صل}} پس از غزوه بنو قریظه، برای [[خونخواهی]] [[اصحاب]] [[رجیع]] به [[قبیله]] بنو لحیان و از آنجا به عُسفان رفت و ابوبکر را با ده سواره به (کُراع) غَمیم (هشت میلی عُسفان) فرستاد تا قریش بپندارند رسول خدا{{صل}} به قصد آنان بیرون آمده است، وی تا منطقه غمیم پیش رفت و بدون [[برخورد با دشمن]] بازگشت<ref>واقدی، المغازی،ج۲، ص۵۳۶.</ref>. اما [[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۳، ص۲۹۳.</ref> بدون اشاره به نام ابوبکر گوید: آن [[حضرت]] دو سواره را فرستاد. [[ابولبابه]] هنگام محاصره بنو قریظه خوابی دید که ابوبکر آن را به [[گشایش]] پس از [[گرفتاری]] و غمگینی سخت تعبیر کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>


===[[غابه]]===
===[[غابه]]===
ابوبکر در [[ربیع الاول]] [[سال]] ششم در غزوه غابه (ذی قَرَد) شرکت داشت و [[خواب]] [[مُحرِز بن نَضله]] را به [[شهادت]] وی در [[راه خدا]] تعبیر کرد. [[محرز]] وی را خواب گزارترین [[مردم]] می‌دانست و یک [[روز]] پس از آن به شهادت رسید<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۴۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>
ابوبکر در [[ربیع الاول]] [[سال]] ششم در غزوه غابه (ذی قَرَد) شرکت داشت و [[خواب]] [[مُحرِز بن نَضله]] را به [[شهادت]] وی در [[راه خدا]] تعبیر کرد. [[محرز]] وی را خواب گزارترین [[مردم]] می‌دانست و یک [[روز]] پس از آن به شهادت رسید<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۴۴.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶.</ref>


===[[حدیبیه]]===
===[[حدیبیه]]===
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
[[عروة بن مسعود]] به دلیل منّتی که از وی داشت، از پاسخ ابوبکر خودداری کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۲۷؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. هنگامی که گفتگوی [[قریش]] و رسول خدا{{صل}} به نتیجه رسید و نزدیک بود [[صلح]] [[نامه]] نوشته شود، [[عمر]] برآشفت و نزد ابوبکر آمد و صلح با قریش را [[ذلت]] و [[خواری]] خواند، اما ابوبکر آن را [[فرمان خدا]] دانست<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۲۷؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۸.</ref>. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} صلح نامه را نوشت و رسول خدا{{صل}} کسانی چند، از جمله ابوبکر را بر آن [[گواه]] گرفت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۳۳.</ref>. (بعدها) ابوبکر می‌گفت: در [[اسلام]] فتحی بزرگ‌تر از [[فتح]] [[حدیبیه]] نبود، اما آن [[روز]] [[مردم]] توان [[درک]] آن را نداشتند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۰و۶۱۲.</ref>.
[[عروة بن مسعود]] به دلیل منّتی که از وی داشت، از پاسخ ابوبکر خودداری کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۲۷؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. هنگامی که گفتگوی [[قریش]] و رسول خدا{{صل}} به نتیجه رسید و نزدیک بود [[صلح]] [[نامه]] نوشته شود، [[عمر]] برآشفت و نزد ابوبکر آمد و صلح با قریش را [[ذلت]] و [[خواری]] خواند، اما ابوبکر آن را [[فرمان خدا]] دانست<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۲۷؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۸.</ref>. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} صلح نامه را نوشت و رسول خدا{{صل}} کسانی چند، از جمله ابوبکر را بر آن [[گواه]] گرفت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۳۳.</ref>. (بعدها) ابوبکر می‌گفت: در [[اسلام]] فتحی بزرگ‌تر از [[فتح]] [[حدیبیه]] نبود، اما آن [[روز]] [[مردم]] توان [[درک]] آن را نداشتند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۰و۶۱۲.</ref>.


رسول خدا{{صل}} در این [[غزوه]]، مشرکان [[مکه]] را [[تهدید]] کرد در صورت ادامه [[تبهکاری]]، مردی را که قلبش به [[ایمان]] [[امتحان]] شده است، به [[نبرد]] آنان خواهد فرستاد. برخی، ابوبکر و برخی دیگر عمر را برازنده چنین تعریفی دانستند، اما آن حضرت به خاصف النعل یعنی [[امیرمؤمنان]] اشاره کرد<ref>مفید، الارشاد،ج۱، ص۱۲۲. مشابه این روایت را بنگرید در: أحمد بن حنبل، ج۳، ص۸۲.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶-۱۶۷.</ref>
رسول خدا{{صل}} در این [[غزوه]]، مشرکان [[مکه]] را [[تهدید]] کرد در صورت ادامه [[تبهکاری]]، مردی را که قلبش به [[ایمان]] [[امتحان]] شده است، به [[نبرد]] آنان خواهد فرستاد. برخی، ابوبکر و برخی دیگر عمر را برازنده چنین تعریفی دانستند، اما آن حضرت به خاصف النعل یعنی [[امیرمؤمنان]] اشاره کرد<ref>مفید، الارشاد،ج۱، ص۱۲۲. مشابه این روایت را بنگرید در: أحمد بن حنبل، ج۳، ص۸۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۶-۱۶۷.</ref>


===[[خیبر]]===
===[[خیبر]]===
خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:
پس از [[فتح مکه]]، رسول خدا{{صل}} خوابی دید که ابوبکر در تعبیر آن گفت: سریه‌ای پیش می‌آید که در آن از برخی افراد [[اخبار]] [[پسندیده]] و از برخی دیگر اخبار کج [[رفتاری]] می‌رسد. آنگاه تو، علی{{ع}} را برای [[اصلاح امور]] پیش آمده، می‌فرستی. [[خالد بن ولید]] در سریه‌ای به [[بنو جذیمه]] اعزام شد و کسانی را بی‌دلیل کُشت. رسول خدا{{صل}}، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را فرستاد و امور آنان را اصلاح کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>.
پس از [[فتح مکه]]، رسول خدا{{صل}} خوابی دید که ابوبکر در تعبیر آن گفت: سریه‌ای پیش می‌آید که در آن از برخی افراد [[اخبار]] [[پسندیده]] و از برخی دیگر اخبار کج [[رفتاری]] می‌رسد. آنگاه تو، علی{{ع}} را برای [[اصلاح امور]] پیش آمده، می‌فرستی. [[خالد بن ولید]] در سریه‌ای به [[بنو جذیمه]] اعزام شد و کسانی را بی‌دلیل کُشت. رسول خدا{{صل}}، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را فرستاد و امور آنان را اصلاح کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>.


در فتح مکه، [[بلال]]، [[سلمان]] و [[صهیب]] با دیدن [[ابوسفیان]] (از زنده بودن وی اظهار [[تأسف]] کرده) گفتند: شمشیرهای [[الهی]] گردن وی را نگرفت، اما ابوبکر وی را شیخ و [[سید]] [[قریش]] نامید و از گفته آنان [[خشمگین]] شده، نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} از آنان [[شکایت]] کرد. آن [[حضرت]] [[خشم]] آن سه تن را، خشم الهی [[وصف]] نمود <ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸.</ref>
در فتح مکه، [[بلال]]، [[سلمان]] و [[صهیب]] با دیدن [[ابوسفیان]] (از زنده بودن وی اظهار [[تأسف]] کرده) گفتند: شمشیرهای [[الهی]] گردن وی را نگرفت، اما ابوبکر وی را شیخ و [[سید]] [[قریش]] نامید و از گفته آنان [[خشمگین]] شده، نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} از آنان [[شکایت]] کرد. آن [[حضرت]] [[خشم]] آن سه تن را، خشم الهی [[وصف]] نمود <ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸.</ref>


===[[حنین]]===
===[[حنین]]===
از ابوبکر در [[غزوه حنین]] در سال هشتم خبری نیست، جز آنکه فراوانی [[سپاهیان]] [[مسلمان]]، اعجاب وی را برانگیخت و گفت: کسی به واسطه کمی نیرو بر ما [[پیروز]] نخواهد شد. [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت » سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. در این باره نازل شد<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۰.</ref>. در این [[نبرد]]، [[مسلمانان]] نخست با [[شکست]] [[سختی]] روبه‌رو شدند و جز تنی چند [[پایداری]] نکردند. [[منابع اهل سنت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۰.</ref> [[ابوبکر]] را در شمار [[ثابت]] قدمان این [[نبرد]] و منابع [[شیعی]]، وی را نخستین گریخته آن دانسته و گفته‌اند: سبب اصلی شکست مسلمانان، گفتار ابوبکر مبنی بر [[اعتماد]] بر کثرت نیروهای رزمی بود<ref>مفید، الافصاح، ص۶۸ و ۱۵۷.</ref>. در این نبرد، [[ابوقتاده]] مشرکی را کشت و [[مسلمانی]] به برداشتن [[جامه]] و [[سلاح]] وی [[اصرار]] داشت. ابوبکر خواسته وی را [[نادرست]] دانست و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[تأیید]] گفته وی، جامه و سلاح آن [[مشرک]] را به ابوقتاده داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۸.</ref>.
از ابوبکر در [[غزوه حنین]] در سال هشتم خبری نیست، جز آنکه فراوانی [[سپاهیان]] [[مسلمان]]، اعجاب وی را برانگیخت و گفت: کسی به واسطه کمی نیرو بر ما [[پیروز]] نخواهد شد. [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. در این باره نازل شد<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۰.</ref>. در این [[نبرد]]، [[مسلمانان]] نخست با [[شکست]] [[سختی]] روبه‌رو شدند و جز تنی چند [[پایداری]] نکردند. [[منابع اهل سنت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۰.</ref> [[ابوبکر]] را در شمار [[ثابت]] قدمان این [[نبرد]] و منابع [[شیعی]]، وی را نخستین گریخته آن دانسته و گفته‌اند: سبب اصلی شکست مسلمانان، گفتار ابوبکر مبنی بر [[اعتماد]] بر کثرت نیروهای رزمی بود<ref>مفید، الافصاح، ص۶۸ و ۱۵۷.</ref>. در این نبرد، [[ابوقتاده]] مشرکی را کشت و [[مسلمانی]] به برداشتن [[جامه]] و [[سلاح]] وی [[اصرار]] داشت. ابوبکر خواسته وی را [[نادرست]] دانست و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[تأیید]] گفته وی، جامه و سلاح آن [[مشرک]] را به ابوقتاده داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۸.</ref>.


در مسیر [[حنین]] به [[طائف]]، ابوبکر، [[سعید بن عاص]] (ابو حیحه) را به سبب دشمنی‌اش با رسول خدا{{صل}} [[لعنت]] کرد. [[عمرو]] و اَبان [[فرزندان]] [[سعید]] نیز [[ابو قحافه]] را لعنت کردند و گفتند نه از میهمان [[پذیرایی]] و نه از [[ظلم]] جلوگیری می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[دشنام]] به [[مردگان]]، سبب [[آزار]] زندگان است. [[مشرکان]] را به طور عمومی لعنت کنید"<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[جابر بن عبدالله انصاری]]، ابوبکر و [[عمر]] از [[نجوا]] کردن رسول خدا{{صل}} با [[امام علی]]{{ع}} در [[غزوه طائف]] برآشفتند و آن [[حضرت]] در پاسخ به [[اعتراض]] آنان فرمود: "[[خداوند]] با وی نجوا می‌کند"<ref>صفار، ص۴۳۰.</ref>.
در مسیر [[حنین]] به [[طائف]]، ابوبکر، [[سعید بن عاص]] (ابو حیحه) را به سبب دشمنی‌اش با رسول خدا{{صل}} [[لعنت]] کرد. [[عمرو]] و اَبان [[فرزندان]] [[سعید]] نیز [[ابو قحافه]] را لعنت کردند و گفتند نه از میهمان [[پذیرایی]] و نه از [[ظلم]] جلوگیری می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[دشنام]] به [[مردگان]]، سبب [[آزار]] زندگان است. [[مشرکان]] را به طور عمومی لعنت کنید"<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[جابر بن عبدالله انصاری]]، ابوبکر و [[عمر]] از [[نجوا]] کردن رسول خدا{{صل}} با [[امام علی]]{{ع}} در [[غزوه طائف]] برآشفتند و آن [[حضرت]] در پاسخ به [[اعتراض]] آنان فرمود: "[[خداوند]] با وی نجوا می‌کند"<ref>صفار، ص۴۳۰.</ref>.
خط ۱۹۲: خط ۱۹۲:
در سال نهم، [[وفد]] [[قبیله]] بنو تیمم حضرو رسول خدا{{صل}} رسید و مسلمان شد ابوبکر [[اصرار]] داشت رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی]] [[تمیم]] را به [[قعقاع بن معبد]] واگذار کند، ولی تأکید عمر به سرپرستی [[أقرع بن حابس]] از همان قبیله، آنان را به [[نزاع]] لفظی در محضر رسول خدا{{صل}} وادار کرد. نزاع چنان بالا گرفت، که [[آیات]]: {{متن قرآن|لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. درباره آن دو نازل شده، از [[پیشی گرفتن]] بر [[خدا]] و رسولش [[نهی]] شدند. به گفته [[ابن ابی ملیکه]]، آنان به سبب این کار در آستانه [[هلاکت]] قرار گرفتند. [[عبدالله بن زبیر]] نواده دختری [[ابوبکر]]، بدون اشاره به نام جدش، از اظهار [[پشیمانی]] [[عمر]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] خبر داده است<ref>بخاری، ج۶، ص۴۶ و ۴۷ و ج۸، ص۱۴۵؛ واحدی، ص۲۵۸؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۵.</ref> که برخی از این خبر نتیجه گرفته‌اند ابوبکر در [[پیروی]] نکردن از [[رسول خدا]]{{صل}}، حتی از عمر نیز سرسخت‌تر بوده است <ref>مجلسی، ج۳۰، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>. بنا بر روایتی، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} نیز‌ شأن [[نزول آیه]] بالا را درباره دو تن از مردان [[قریش]] (اشاره به ابوبکر و عمر) دانسته است<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۲۸.</ref>.
در سال نهم، [[وفد]] [[قبیله]] بنو تیمم حضرو رسول خدا{{صل}} رسید و مسلمان شد ابوبکر [[اصرار]] داشت رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی]] [[تمیم]] را به [[قعقاع بن معبد]] واگذار کند، ولی تأکید عمر به سرپرستی [[أقرع بن حابس]] از همان قبیله، آنان را به [[نزاع]] لفظی در محضر رسول خدا{{صل}} وادار کرد. نزاع چنان بالا گرفت، که [[آیات]]: {{متن قرآن|لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. درباره آن دو نازل شده، از [[پیشی گرفتن]] بر [[خدا]] و رسولش [[نهی]] شدند. به گفته [[ابن ابی ملیکه]]، آنان به سبب این کار در آستانه [[هلاکت]] قرار گرفتند. [[عبدالله بن زبیر]] نواده دختری [[ابوبکر]]، بدون اشاره به نام جدش، از اظهار [[پشیمانی]] [[عمر]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] خبر داده است<ref>بخاری، ج۶، ص۴۶ و ۴۷ و ج۸، ص۱۴۵؛ واحدی، ص۲۵۸؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۵.</ref> که برخی از این خبر نتیجه گرفته‌اند ابوبکر در [[پیروی]] نکردن از [[رسول خدا]]{{صل}}، حتی از عمر نیز سرسخت‌تر بوده است <ref>مجلسی، ج۳۰، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>. بنا بر روایتی، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} نیز‌ شأن [[نزول آیه]] بالا را درباره دو تن از مردان [[قریش]] (اشاره به ابوبکر و عمر) دانسته است<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۲۸.</ref>.


در همان سال، [[ثقیف]] [[نمایندگان]] خود را برای [[اسلام آوردن]] و [[بیعت]] به [[مدینه]] فرستاد. [[مغیره]] از ورود آنان با خبر شد و برای [[بشارت]] نزد رسول خدا{{صل}} می‌رفت، که ابوبکر با [[سوگند]] و [[اصرار]] مغیره را [[راضی]] کرد خبر ورود ثقیف را وی به آن [[حضرت]] بدهد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۴؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۴.</ref> رسول خدا{{صل}}، [[عثمان بن ابی العاص]] را که جوان‌ترین و در [[آموختن علم]] [[دین]] حریص‌ترین بود، [[امارت]] داد و ابوبکر از علاقه وی به [[آگاه]] شدن در امور [[اسلام]] و [[قرآن]] نزد [[پیامبر]] تعریف کرد <ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۵.</ref>. این [[عثمان]] در مدینه از رسول خدا{{صل}} و به [[اختلاف روایات]]، از ابوبکر یا [[ابی بن کعب]] نیز قرآن و مسائل [[دینی]] را آموخت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸-۱۶۹.</ref>
در همان سال، [[ثقیف]] [[نمایندگان]] خود را برای [[اسلام آوردن]] و [[بیعت]] به [[مدینه]] فرستاد. [[مغیره]] از ورود آنان با خبر شد و برای [[بشارت]] نزد رسول خدا{{صل}} می‌رفت، که ابوبکر با [[سوگند]] و [[اصرار]] مغیره را [[راضی]] کرد خبر ورود ثقیف را وی به آن [[حضرت]] بدهد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۴؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۴.</ref> رسول خدا{{صل}}، [[عثمان بن ابی العاص]] را که جوان‌ترین و در [[آموختن علم]] [[دین]] حریص‌ترین بود، [[امارت]] داد و ابوبکر از علاقه وی به [[آگاه]] شدن در امور [[اسلام]] و [[قرآن]] نزد [[پیامبر]] تعریف کرد <ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۵.</ref>. این [[عثمان]] در مدینه از رسول خدا{{صل}} و به [[اختلاف روایات]]، از ابوبکر یا [[ابی بن کعب]] نیز قرآن و مسائل [[دینی]] را آموخت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۶.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸-۱۶۹.</ref>


===[[تبوک]]===
===[[تبوک]]===
ابوبکر نخستین کسی بود که چهار هزار [[درهم]] برای کمک به [[نبرد تبوک]] نزد رسول خدا{{صل}} آورد و در پاسخ آن حضرت که فرمود: آیا برای خود چیزی باقی گذاشته‌ای؟ گفت: خدا و رسولش آگاه‌تر است. عمر که نیمی از اموالش را داده بود، گفت: [[ابوبکر]] همیشه در کارهای خیر بر ما پیشی می‌گیرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۱.</ref>. او در [[نبرد تبوک]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در [[لشکر]] بود که با [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند و [[پرچم]] بزرگ آن [[حضرت]] را، به نام [[پرچم سیاه]]، حمل می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۵ و ۹۹۶.</ref>.
ابوبکر نخستین کسی بود که چهار هزار [[درهم]] برای کمک به [[نبرد تبوک]] نزد رسول خدا{{صل}} آورد و در پاسخ آن حضرت که فرمود: آیا برای خود چیزی باقی گذاشته‌ای؟ گفت: خدا و رسولش آگاه‌تر است. عمر که نیمی از اموالش را داده بود، گفت: [[ابوبکر]] همیشه در کارهای خیر بر ما پیشی می‌گیرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۱.</ref>. او در [[نبرد تبوک]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در [[لشکر]] بود که با [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند و [[پرچم]] بزرگ آن [[حضرت]] را، به نام [[پرچم سیاه]]، حمل می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۵ و ۹۹۶.</ref>.


ابوبکر در مسیر [[تبوک]] پیشنهاد داد [[لشکریان]] کنار آبی فرود آیند، ولی با [[مخالفت]] [[اصحاب]] روبه رو شد. در نتیجه، در صحرایی بدون آب فرود آمدند که نزدیک بود مردم و اسب‌ها از [[تشنگی]] بمیرند<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۰.</ref>. در همین [[نبرد]] [[عبدالله ذوالبجادین]] درگذشت و ابوبکر و [[عمر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[دفن]] شبانه او [[یاری]] دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۴.</ref>. پس از بازگشت از تبوک، رسول خدا{{صل}} با متخلفان به [[تندی]] برخورد کرد و مردم را از [[سخن گفتن]] با آنان منع فرمود تا آنکه [[توبه]] سه تن پذیرفته شد. ابوبکر کوشید در اعلام [[پذیرش توبه]] [[کعب بن مالک]] بر [[زبیر]] پیشی بگیرد؛ از این رو، با فریادی بلند از پشت بام پذیرش توبه وی را خبر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۵۳.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۹.</ref>
ابوبکر در مسیر [[تبوک]] پیشنهاد داد [[لشکریان]] کنار آبی فرود آیند، ولی با [[مخالفت]] [[اصحاب]] روبه رو شد. در نتیجه، در صحرایی بدون آب فرود آمدند که نزدیک بود مردم و اسب‌ها از [[تشنگی]] بمیرند<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۰.</ref>. در همین [[نبرد]] [[عبدالله ذوالبجادین]] درگذشت و ابوبکر و [[عمر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[دفن]] شبانه او [[یاری]] دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۴.</ref>. پس از بازگشت از تبوک، رسول خدا{{صل}} با متخلفان به [[تندی]] برخورد کرد و مردم را از [[سخن گفتن]] با آنان منع فرمود تا آنکه [[توبه]] سه تن پذیرفته شد. ابوبکر کوشید در اعلام [[پذیرش توبه]] [[کعب بن مالک]] بر [[زبیر]] پیشی بگیرد؛ از این رو، با فریادی بلند از پشت بام پذیرش توبه وی را خبر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۵۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۹.</ref>


===امیری [[حج]]===
===امیری [[حج]]===
در سال نهم، [[أبوبکر]] در [[مقام]] [[امیرالحاج]] از سوی رسول خدا{{صل}} همراه سیصد تن از [[مدینه]] به قصد مکه حرکت کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. او در این [[سفر]]، پنج شتر [[قربانی]] همراه داشت و [[دستور]] یافت برخلاف [[مشرکان]]، [[روز عرفه]] را در [[عرفات]] (و نه در مشعر) وقوف کند. همچنین پس از غروب [[آفتاب]] از عرفات و پیش از طلوع آفتاب از مشعر بیرون رود. ابوبکر در [[ذو الحُلَیفَه]] مُحرم شد و [[سحرگاهان]] در منطقه عَزج، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را بر [[ناقه]] قصوای رسول خدا{{صل}} دیده، [[گمان]] کرد از امیری حج برکنار شده است <ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷.</ref>. در این میان، [[سوره]] [[مبارکه]] [[برائت]] در [[اعلام بیزاری]] از مشرکان نازل شد که از رسول خدا{{صل}} خواستند آن را برای ابوبکر بفرستد تا بر [[حاجیان]] بخواند. حضرت فرمود: {{متن حدیث| لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي }}؛ آنگاه [[علی]]{{ع}} را برای [[ابلاغ سوره برائت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۹۰.</ref> و [[لغو]] [[پیمان‌ها]] به [[مکه]] فرستاد. [[روایات]] در بازگشت یا ادامه [[سفر]] [[ابوبکر]] گوناگون است: بنا بر روایتی، ابوبکر در بازگشت یا [[همراهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[آزاد]] بود، ولی بازگشت را برگزید<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۶۵.</ref>. [[ابن عباس]] گوید: امیرمؤمنان{{ع}} [[فرمان]] داشت او را به [[مدینه]] بازگرداند و او پس از بازگشت، سبب [[عزل]] خود را پرسید و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي }}<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۲ و ج۲، ص۳۵۵.</ref>؛ بر پایه روایتی، ابوبکر به مکه آمد و سه [[خطبه]] در بعد از ظهر [[روز]] هفتم [[ذی حجه]]، روز [[عرفات]] و بعد از ظهر [[روز عید قربان]] در [[منی]] ایراد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۸.</ref>.
در سال نهم، [[أبوبکر]] در [[مقام]] [[امیرالحاج]] از سوی رسول خدا{{صل}} همراه سیصد تن از [[مدینه]] به قصد مکه حرکت کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. او در این [[سفر]]، پنج شتر [[قربانی]] همراه داشت و [[دستور]] یافت برخلاف [[مشرکان]]، [[روز عرفه]] را در [[عرفات]] (و نه در مشعر) وقوف کند. همچنین پس از غروب [[آفتاب]] از عرفات و پیش از طلوع آفتاب از مشعر بیرون رود. ابوبکر در [[ذو الحُلَیفَه]] مُحرم شد و [[سحرگاهان]] در منطقه عَزج، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را بر [[ناقه]] قصوای رسول خدا{{صل}} دیده، [[گمان]] کرد از امیری حج برکنار شده است <ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷.</ref>. در این میان، [[سوره]] [[مبارکه]] [[برائت]] در [[اعلام بیزاری]] از مشرکان نازل شد که از رسول خدا{{صل}} خواستند آن را برای ابوبکر بفرستد تا بر [[حاجیان]] بخواند. حضرت فرمود: {{متن حدیث| لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي }}؛ آنگاه [[علی]]{{ع}} را برای [[ابلاغ سوره برائت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۹۰.</ref> و [[لغو]] [[پیمان‌ها]] به [[مکه]] فرستاد. [[روایات]] در بازگشت یا ادامه [[سفر]] [[ابوبکر]] گوناگون است: بنا بر روایتی، ابوبکر در بازگشت یا [[همراهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[آزاد]] بود، ولی بازگشت را برگزید<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۶۵.</ref>. [[ابن عباس]] گوید: امیرمؤمنان{{ع}} [[فرمان]] داشت او را به [[مدینه]] بازگرداند و او پس از بازگشت، سبب [[عزل]] خود را پرسید و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي }}<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۲ و ج۲، ص۳۵۵.</ref>؛ بر پایه روایتی، ابوبکر به مکه آمد و سه [[خطبه]] در بعد از ظهر [[روز]] هفتم [[ذی حجه]]، روز [[عرفات]] و بعد از ظهر [[روز عید قربان]] در [[منی]] ایراد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۸.</ref>.


ابوبکر یک سال پیش از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، با کاروانی همراه [[نعیمان]] و [[سویبط بن حرمله]] برای [[تجارت]] به [[بصری]] رفت<ref>احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۱۶؛ ابن ماجه، سنن، ج۲، ص۱۲۲۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۳۰۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۰.</ref>
ابوبکر یک سال پیش از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، با کاروانی همراه [[نعیمان]] و [[سویبط بن حرمله]] برای [[تجارت]] به [[بصری]] رفت<ref>احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۱۶؛ ابن ماجه، سنن، ج۲، ص۱۲۲۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۳۰۹.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۰.</ref>


===[[حجة الوداع]]===
===[[حجة الوداع]]===
ابوبکر، بر اساس [[روایت]] دخترش [[اسماء]]، شتری برای حمل زاد و توشه خود همراه داشت که با آن، زاد و توشه رسول خدا{{صل}} را نیز حمل می‌کرد. شتر با خوابیدن [[غلام]] ابوبکر افسارش را کشیده، به [[راه]] افتاد و گم شد. ابوبکر [[خشمگین]] شده، غلامش را می‌زد و رسول خدا{{صل}} سفارش می‌کرد چنین نکند، تا آنکه [[صفوان بن معطل]] شتر را باز آورد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۹۳-۱۰۹۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۰.</ref>
ابوبکر، بر اساس [[روایت]] دخترش [[اسماء]]، شتری برای حمل زاد و توشه خود همراه داشت که با آن، زاد و توشه رسول خدا{{صل}} را نیز حمل می‌کرد. شتر با خوابیدن [[غلام]] ابوبکر افسارش را کشیده، به [[راه]] افتاد و گم شد. ابوبکر [[خشمگین]] شده، غلامش را می‌زد و رسول خدا{{صل}} سفارش می‌کرد چنین نکند، تا آنکه [[صفوان بن معطل]] شتر را باز آورد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۹۳-۱۰۹۵.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۰.</ref>


==ابوبکر و [[بیماری]] رسول خدا{{صل}}==
==ابوبکر و [[بیماری]] رسول خدا{{صل}}==
خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا{{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده می‌مانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با شدت یافتن بیماری‌اش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازک‌دل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده [[وصف]] کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا{{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]]{{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: می‌دانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} را [[دوست]] نمی‌دارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهده‌دار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کرده‌اند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>.
ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا{{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده می‌مانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با شدت یافتن بیماری‌اش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازک‌دل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده [[وصف]] کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا{{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]]{{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: می‌دانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} را [[دوست]] نمی‌دارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهده‌دار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کرده‌اند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>.


[[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به شدت مورد انکار عُمر و [[عثمان]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۲.</ref> قرار گرفت، ولی ابوبکر پس از بازگشت از سُنح، به [[مسجد]] آمد و بدون هیچ التفاتی، به [[منزل]] عایشه رفته، پارچه از رخسار [[مبارک]] حضرت برکشید، بوسه‌ای بر آن زد و در مقابل مردم ظاهر شده، با استدلال به [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست » سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>. {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو نیز برای هیچ بشری جاودانگی ننهادیم، آیا اگر تو بمیری آنان جاودان می‌مانند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۴.</ref>. {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«هر کسی مرگ را می‌چشد سپس به سوی ما باز گردانده خواهید شد» سوره عنکبوت، آیه ۵۷.</ref>. [[رحلت]] آن [[حضرت]] را اعلام داشت. گویا [[عمر]] هیچ [[آگاهی]] از [[نزول]] این آیات نداشت و با شنیدن آنها از زبان [[ابوبکر]] بود که رحلت آن حضرت را [[باور]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۸ و ۲۴۱.</ref>. [[روز]] سه‌شنبه پس از تمام شدن [[بیعت با ابوبکر]]، درباره مکان [[دفن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اختلاف]] شد و با نقل این [[روایت]] از ابوبکر که {{عربی|"ما قبض نبي الا دفن حيث يبقض"}}؛ رسول خدا{{صل}} را در زیر همان بستر بیماری‌اش دفن کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۵۱.</ref>. اما خبری از [[عایشه]] بیان می‌دارد که برخی [[صحابه]] چنان سرگرم [[انتخاب]] [[جانشین]] و [[غافل]] از دفن رسول خدا{{صل}} بودند که شنیدن صدای بیل‌ها آنان را از دفن پیکر آن حضرت باخبر کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۲-۳۰۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. واقدی، قصایدی از ابوبکر در سوگ رسول خدا{{صل}} و [[گریه]] وی بر آن حضرت نقل کرده است: {{عربی| يا عين فابكي ولا تسأمي وحق البكاء على السيد}}<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۴۴.</ref>ز
[[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به شدت مورد انکار عُمر و [[عثمان]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۲.</ref> قرار گرفت، ولی ابوبکر پس از بازگشت از سُنح، به [[مسجد]] آمد و بدون هیچ التفاتی، به [[منزل]] عایشه رفته، پارچه از رخسار [[مبارک]] حضرت برکشید، بوسه‌ای بر آن زد و در مقابل مردم ظاهر شده، با استدلال به [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref><ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>. {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو نیز برای هیچ بشری جاودانگی ننهادیم، آیا اگر تو بمیری آنان جاودان می‌مانند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۴.</ref>. {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«هر کسی مرگ را می‌چشد سپس به سوی ما باز گردانده خواهید شد» سوره عنکبوت، آیه ۵۷.</ref>. [[رحلت]] آن [[حضرت]] را اعلام داشت. گویا [[عمر]] هیچ [[آگاهی]] از [[نزول]] این آیات نداشت و با شنیدن آنها از زبان [[ابوبکر]] بود که رحلت آن حضرت را [[باور]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۸ و ۲۴۱.</ref>. [[روز]] سه‌شنبه پس از تمام شدن [[بیعت با ابوبکر]]، درباره مکان [[دفن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اختلاف]] شد و با نقل این [[روایت]] از ابوبکر که {{عربی|"ما قبض نبي الا دفن حيث يبقض"}}؛ رسول خدا{{صل}} را در زیر همان بستر بیماری‌اش دفن کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۵۱.</ref>. اما خبری از [[عایشه]] بیان می‌دارد که برخی [[صحابه]] چنان سرگرم [[انتخاب]] [[جانشین]] و [[غافل]] از دفن رسول خدا{{صل}} بودند که شنیدن صدای بیل‌ها آنان را از دفن پیکر آن حضرت باخبر کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۲-۳۰۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. واقدی، قصایدی از ابوبکر در سوگ رسول خدا{{صل}} و [[گریه]] وی بر آن حضرت نقل کرده است: {{عربی| يا عين فابكي ولا تسأمي وحق البكاء على السيد}}<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۴۴.</ref>ز


[[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۵.</ref> نیز قصیده دیگری از وی آورده که برخی منابع آن را از [[ام سلمه]] نقل کرده‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۹. استناد به این خبر را برای جواز گریه بر من، بنگرید در: امینی، ج۶، ص۱۶۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
[[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۵.</ref> نیز قصیده دیگری از وی آورده که برخی منابع آن را از [[ام سلمه]] نقل کرده‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۹. استناد به این خبر را برای جواز گریه بر من، بنگرید در: امینی، ج۶، ص۱۶۶.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>


==[[سقیفه]] و [[بیعت]]==
==[[سقیفه]] و [[بیعت]]==
خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:
[[سلمان فارسی]] نیز پس از [[بیعت مردم]] با ابوبکر گفت: کردید و نکردید، در حالی که [[بیعت با علی]]{{ع}}، سبب بهره‌مندی فراوان و [[رفع اختلاف]] می‌شد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۲۵۷؛ ابن ابی الحدید، ج۶، ص۴۳.</ref>. [[سعد بن عباده]] و [[ابوسفیان]] نیز از [[مخالفان]] ابوبکر بودند. سعد چنان در [[مخالفت]] سرسخت بود که نخست عمر طرح [[قتل]] او را مطرح نمود، ولی ابوبکر به پیشنهاد [[بشیر بن سعد]]، او را در [[تنهایی]] خود رها کرد. سخت‌گیری‌های [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] بر سعد در [[زمان]] عمر به گونه‌ای شدت یافت که سبب رفتن وی به [[شام]] گردید و سرانجام در آنجا کشته شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۳.</ref>. ابوسفیان، نخست نزد امیر مؤمنان علی{{ع}} آمد و [[حضرت]] را به درگیری نظامی [[تشویق]] کرد، ولی پس از [[ناامیدی]] از هرگونه [[ائتلاف]] با [[امام]]، در نهایت (با [[منصب]] يافتن فرزندانش) با ابوبکر [[بیعت]] کرد<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۷ و ۲۷۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.</ref>. [[خالد بن سعید]] پس از دو یا شش ماه با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد، آنگاه [[فرمانده]] بخشی از [[لشکر]] [[شام]] شد، که [[عمر]] به سبب تأخیر در [[بیعت]]، با [[فرماندهی]] [[خالد]] [[مخالفت]] و ابوبکر وی را [[عزل]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب،ج۳، ص۱۰۰.</ref>. [[فروة بن عمرو]] (از بزرگان [[صحابه]] و همراه [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در [[جنگ جمل]]) نیز از [[بیعت با ابوبکر]] خودداری کرد و [[مَعن بن عَدی]] و [[عُوَیم بن ساعده]]، که ابوبکر یا عمر را از [[اخبار]] [[سقیفه]] باخبر کرده بودند، [[سرزنش]] نمود<ref>زبیر بن بکار، ص۵۹۰.</ref>. شدت مخالفت‌ها در آغاز [[خلافت ابوبکر]] به گونه‌ای بود که هرگونه بی‌اعتنایی را به مخالفت [[تفسیر]] و با آن به [[تندی]] برخورد می‌کردند، تا جایی که [[عثمان]] به سبب ندادن جواب [[سلام]] عمر بازخواست شد، اما عذر سرگرم افکارش بودن، وی را از [[مؤاخذه]] رهانید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. تحلیل [[مؤمن طاق]] از خودداری [[امام علی]]{{ع}} از [[قیام]] بر [[ضد]] ابوبکر، بیانگر شدت [[خفقان]] [[حاکم]] بر آن دوره است. وی در پاسخ [[ابوحنیفه]] که چرا [[حضرت]] قیام نکرد گفت: ایشان نیز مانند [[سعد بن عباده]] کشته می‌شد<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۴۸؛ ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۲۳.</ref>.
[[سلمان فارسی]] نیز پس از [[بیعت مردم]] با ابوبکر گفت: کردید و نکردید، در حالی که [[بیعت با علی]]{{ع}}، سبب بهره‌مندی فراوان و [[رفع اختلاف]] می‌شد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۲۵۷؛ ابن ابی الحدید، ج۶، ص۴۳.</ref>. [[سعد بن عباده]] و [[ابوسفیان]] نیز از [[مخالفان]] ابوبکر بودند. سعد چنان در [[مخالفت]] سرسخت بود که نخست عمر طرح [[قتل]] او را مطرح نمود، ولی ابوبکر به پیشنهاد [[بشیر بن سعد]]، او را در [[تنهایی]] خود رها کرد. سخت‌گیری‌های [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] بر سعد در [[زمان]] عمر به گونه‌ای شدت یافت که سبب رفتن وی به [[شام]] گردید و سرانجام در آنجا کشته شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۳.</ref>. ابوسفیان، نخست نزد امیر مؤمنان علی{{ع}} آمد و [[حضرت]] را به درگیری نظامی [[تشویق]] کرد، ولی پس از [[ناامیدی]] از هرگونه [[ائتلاف]] با [[امام]]، در نهایت (با [[منصب]] يافتن فرزندانش) با ابوبکر [[بیعت]] کرد<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۷ و ۲۷۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.</ref>. [[خالد بن سعید]] پس از دو یا شش ماه با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد، آنگاه [[فرمانده]] بخشی از [[لشکر]] [[شام]] شد، که [[عمر]] به سبب تأخیر در [[بیعت]]، با [[فرماندهی]] [[خالد]] [[مخالفت]] و ابوبکر وی را [[عزل]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب،ج۳، ص۱۰۰.</ref>. [[فروة بن عمرو]] (از بزرگان [[صحابه]] و همراه [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در [[جنگ جمل]]) نیز از [[بیعت با ابوبکر]] خودداری کرد و [[مَعن بن عَدی]] و [[عُوَیم بن ساعده]]، که ابوبکر یا عمر را از [[اخبار]] [[سقیفه]] باخبر کرده بودند، [[سرزنش]] نمود<ref>زبیر بن بکار، ص۵۹۰.</ref>. شدت مخالفت‌ها در آغاز [[خلافت ابوبکر]] به گونه‌ای بود که هرگونه بی‌اعتنایی را به مخالفت [[تفسیر]] و با آن به [[تندی]] برخورد می‌کردند، تا جایی که [[عثمان]] به سبب ندادن جواب [[سلام]] عمر بازخواست شد، اما عذر سرگرم افکارش بودن، وی را از [[مؤاخذه]] رهانید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. تحلیل [[مؤمن طاق]] از خودداری [[امام علی]]{{ع}} از [[قیام]] بر [[ضد]] ابوبکر، بیانگر شدت [[خفقان]] [[حاکم]] بر آن دوره است. وی در پاسخ [[ابوحنیفه]] که چرا [[حضرت]] قیام نکرد گفت: ایشان نیز مانند [[سعد بن عباده]] کشته می‌شد<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۴۸؛ ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۲۳.</ref>.


[[ابوقحافه]] وقتی شنید فرزندش به [[خلافت]] رسیده و خاندان‌های عبدشمس و [[مغیره]] با او [[ائتلاف]] کرده‌اند، [[خرسند]] شد و آن را [[عنایت الهی]] نامید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۱-۱۷۲.</ref>
[[ابوقحافه]] وقتی شنید فرزندش به [[خلافت]] رسیده و خاندان‌های عبدشمس و [[مغیره]] با او [[ائتلاف]] کرده‌اند، [[خرسند]] شد و آن را [[عنایت الهی]] نامید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۱-۱۷۲.</ref>


==مستندات [[مشروعیت]] [[خلافت]] ابوبکر==
==مستندات [[مشروعیت]] [[خلافت]] ابوبکر==
خط ۲۵۰: خط ۲۵۰:
بر اساس [[روایت]] [[ذریح محاربی]]<ref>گروهی از راویان؛ الأصول الستة عشر، ص۹۰؛ مفید، الأمالی، ص۱۹.</ref> و [[زید بن جهم]]<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۲.</ref> رسول خدا{{صل}} پس از [[نزول]] [[آیه ولایت]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر!  آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[فرمان]] داد ابوبکر، عُمر، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، حُذَیفَه، [[عمار]]، [[ابن مسعود]] و [[بریده أسلمی]] به [[امام علی]]{{ع}} با عنوان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[سلام]] دهند. ابوبکر و عمر از الهی بودن این فرمان پرسیدند و با دریافت پاسخ مثبت، سلام دادند، اما هنگام بیرون رفتن، از نقض [[بیعت]] سخن گفتند و [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا}}<ref>«سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه  گرفته‌اید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.</ref>. در این باره نازل شد. [[بریده اسلمی]] پس از به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، یادآور [[سلام]] وی به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} شد و ابوبکر از رخداد حادثه جدیدی سخن گفت.
بر اساس [[روایت]] [[ذریح محاربی]]<ref>گروهی از راویان؛ الأصول الستة عشر، ص۹۰؛ مفید، الأمالی، ص۱۹.</ref> و [[زید بن جهم]]<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۲.</ref> رسول خدا{{صل}} پس از [[نزول]] [[آیه ولایت]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر!  آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[فرمان]] داد ابوبکر، عُمر، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، حُذَیفَه، [[عمار]]، [[ابن مسعود]] و [[بریده أسلمی]] به [[امام علی]]{{ع}} با عنوان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[سلام]] دهند. ابوبکر و عمر از الهی بودن این فرمان پرسیدند و با دریافت پاسخ مثبت، سلام دادند، اما هنگام بیرون رفتن، از نقض [[بیعت]] سخن گفتند و [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا}}<ref>«سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه  گرفته‌اید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.</ref>. در این باره نازل شد. [[بریده اسلمی]] پس از به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، یادآور [[سلام]] وی به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} شد و ابوبکر از رخداد حادثه جدیدی سخن گفت.


با توجه به اشکال‌های بالا، گفته می‌شود برخی از مستندات [[مشروعیت خلافت]] ابوبکر، ساخته عصر [[امویان]] و برخی مورد [[تصرف]]، [[دسیسه]]، تصحیف و [[تحریف]] قرار گرفته است و ابوبکر و عمر نیز هیچگاه برای مشروعیت خلافت خودشان به این [[اخبار]] استناد نکردند، بلکه [[ابوبکر]] پیشنهاد [[بیعت]] با [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] را داد و عمر نیز [[خلافت ابوبکر]] را ناگهانی ([[فلته]]) [[وصف]] کرد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۰۸-۱۰۲؛ و ر.ک: امینی، ج۷، ص۹۴-۸۴.</ref>. البته روایاتی (بر فرض صحیح بودنشان) نشان می‌دهد که عمر با بیعت [[أبوبکر]] به گونه دیگری نیز برخورد، و در مواردی با [[نفی]] ناگهانی بودن آن، ابوبکر را منتخب [[رسول خدا]]{{صل}} و [[قائم مقام]] ایشان معرفی کرده است<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۲؛ ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. [[محمد بن قاسم]] نواده ابوبکر گوید: [[مردم]] تا [[زمان]] [[مرگ عمر]] [[شک]] نداشتند که رسول خدا{{صل}} ابوبکر را [[خلیفه]] خود قرار داده است، ولی هنگامی که عمر [[انتخاب]] نکردن خلیفه را به [[عمل]] رسول خدا{{صل}} مستند کرد، مردم متوجه شدند ابوبکر [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} نبوده است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۱.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۲-۱۷۴.</ref>
با توجه به اشکال‌های بالا، گفته می‌شود برخی از مستندات [[مشروعیت خلافت]] ابوبکر، ساخته عصر [[امویان]] و برخی مورد [[تصرف]]، [[دسیسه]]، تصحیف و [[تحریف]] قرار گرفته است و ابوبکر و عمر نیز هیچگاه برای مشروعیت خلافت خودشان به این [[اخبار]] استناد نکردند، بلکه [[ابوبکر]] پیشنهاد [[بیعت]] با [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] را داد و عمر نیز [[خلافت ابوبکر]] را ناگهانی ([[فلته]]) [[وصف]] کرد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۰۸-۱۰۲؛ و ر.ک: امینی، ج۷، ص۹۴-۸۴.</ref>. البته روایاتی (بر فرض صحیح بودنشان) نشان می‌دهد که عمر با بیعت [[أبوبکر]] به گونه دیگری نیز برخورد، و در مواردی با [[نفی]] ناگهانی بودن آن، ابوبکر را منتخب [[رسول خدا]]{{صل}} و [[قائم مقام]] ایشان معرفی کرده است<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۲؛ ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. [[محمد بن قاسم]] نواده ابوبکر گوید: [[مردم]] تا [[زمان]] [[مرگ عمر]] [[شک]] نداشتند که رسول خدا{{صل}} ابوبکر را [[خلیفه]] خود قرار داده است، ولی هنگامی که عمر [[انتخاب]] نکردن خلیفه را به [[عمل]] رسول خدا{{صل}} مستند کرد، مردم متوجه شدند ابوبکر [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} نبوده است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۲-۱۷۴.</ref>


==[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}==
==[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}==
خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
[[فاطمه]]{{ع}} در خطبه‌ای، [[انحراف]] مردم را پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در اثر عواملی بیان کرده است؛ از جمله [[دورویی]] وسوسه‌های [[شیطانی]]، نادیده گرفتن [[قرآن]]، توجه به [[افکار]] و پیوندهای [[جاهلی]] و [[راحت‌طلبی]] [[انصار]]<ref>ابن ابی طیفور، ص۳۰-۳۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. [[ابن عباس]] نیز ریشه انحراف [[خلافت]] را، [[حسادت]] و [[ستم]] بر [[اهل بیت]] بیان می‌کند<ref>فضل بن شاذان، ص۱۷۰؛ طبری،! تاریخ، ج۳، ص۲۸۹.</ref>.
[[فاطمه]]{{ع}} در خطبه‌ای، [[انحراف]] مردم را پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در اثر عواملی بیان کرده است؛ از جمله [[دورویی]] وسوسه‌های [[شیطانی]]، نادیده گرفتن [[قرآن]]، توجه به [[افکار]] و پیوندهای [[جاهلی]] و [[راحت‌طلبی]] [[انصار]]<ref>ابن ابی طیفور، ص۳۰-۳۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. [[ابن عباس]] نیز ریشه انحراف [[خلافت]] را، [[حسادت]] و [[ستم]] بر [[اهل بیت]] بیان می‌کند<ref>فضل بن شاذان، ص۱۷۰؛ طبری،! تاریخ، ج۳، ص۲۸۹.</ref>.


[[شهادت فاطمه]]{{ع}} و سقط فرزندش به نام [[محسن]] بنابر مشهور [[شیعه]]، در اثر [[هجوم]] [[عمر]] به [[خانه]] ایشان بوده است. [[شعبی]] گوید: ابوبکر بر پیکر فاطمه{{ع}} نماز خواند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴.</ref>، اما سخن مشهور برخلاف آن است<ref>سید مرتضی، شافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۶۷.</ref> نیز آن را [[تضعیف]] کرده است. ابوبکر در آخر عمرش بر هجوم به خانه فاطمه{{ع}} [[تأسف]] می‌خورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۱۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref>
[[شهادت فاطمه]]{{ع}} و سقط فرزندش به نام [[محسن]] بنابر مشهور [[شیعه]]، در اثر [[هجوم]] [[عمر]] به [[خانه]] ایشان بوده است. [[شعبی]] گوید: ابوبکر بر پیکر فاطمه{{ع}} نماز خواند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴.</ref>، اما سخن مشهور برخلاف آن است<ref>سید مرتضی، شافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۶۷.</ref> نیز آن را [[تضعیف]] کرده است. ابوبکر در آخر عمرش بر هجوم به خانه فاطمه{{ع}} [[تأسف]] می‌خورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۱۹.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref>


==فرستادن [[سپاه اسامه]]==
==فرستادن [[سپاه اسامه]]==
[[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را باز نکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] چهل [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هِرَقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵.</ref>
[[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را باز نکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] چهل [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هِرَقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵.</ref>


==نبرد با مرتدان==
==نبرد با مرتدان==
خط ۲۷۳: خط ۲۷۳:
برخی از ابوبکر برای [[مبارزه]] با [[اهل]] رده [[سلاح]] گرفتند، اما آن را در [[راه]] مبارزه با ابوبکر به کار بردند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۲، ص۴۹۲.</ref> در این باره از [[ایاس بن عبدیالیل]] (فُجاءه) از [[قبیله]] [[بنو سلیم]] نام برده است که از ابوبکر [[سلاح]] گرفت و به [[مسلمانان]] [[حمله]] برد. ابوبکر وی را [[شکست]] داد [[اسیر]] کرد و او را در [[بقیع]] با دست و پای بسته در [[آتش]] سوزاند. ابوبکر [[زنان]] اهل رِدّه را اسیر می‌کرد و می‌فروخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۶.</ref>، أما [[عمر]] با این کار [[مخالف]] بود و پس از آنکه به [[خلافت]] رسید، [[اسیران]] را به نوعی [[آزاد]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۲، ص۱۵۲.</ref>. [[مهاجر بن أبی أمیه مخزومی]]، در ماجرای [[ارتداد]] قبیله کِندَه، [[دست]] زنی را که به ابوبکر [[ناسزا]] گفت، قطع کرد. از این رو، ابوبکر در نامه‌ای، مثله کردن [[مخالفان]] را [[ممنوع]] نمود <ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱، ص۹۹.</ref>.
برخی از ابوبکر برای [[مبارزه]] با [[اهل]] رده [[سلاح]] گرفتند، اما آن را در [[راه]] مبارزه با ابوبکر به کار بردند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۲، ص۴۹۲.</ref> در این باره از [[ایاس بن عبدیالیل]] (فُجاءه) از [[قبیله]] [[بنو سلیم]] نام برده است که از ابوبکر [[سلاح]] گرفت و به [[مسلمانان]] [[حمله]] برد. ابوبکر وی را [[شکست]] داد [[اسیر]] کرد و او را در [[بقیع]] با دست و پای بسته در [[آتش]] سوزاند. ابوبکر [[زنان]] اهل رِدّه را اسیر می‌کرد و می‌فروخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۶.</ref>، أما [[عمر]] با این کار [[مخالف]] بود و پس از آنکه به [[خلافت]] رسید، [[اسیران]] را به نوعی [[آزاد]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۲، ص۱۵۲.</ref>. [[مهاجر بن أبی أمیه مخزومی]]، در ماجرای [[ارتداد]] قبیله کِندَه، [[دست]] زنی را که به ابوبکر [[ناسزا]] گفت، قطع کرد. از این رو، ابوبکر در نامه‌ای، مثله کردن [[مخالفان]] را [[ممنوع]] نمود <ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱، ص۹۹.</ref>.


[[عایشه]] گوید: حوادث پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، کوه‌های [[استوار]] را متلاشی می‌کرد، اما پدرم بر آنها چیره شد: از سویی در [[مدینه]] [[نفاق]] جلوه کرد و از سویی دیگر [[عرب]] [[مرتد]] شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۸.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵-۱۷۶.</ref>
[[عایشه]] گوید: حوادث پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، کوه‌های [[استوار]] را متلاشی می‌کرد، اما پدرم بر آنها چیره شد: از سویی در [[مدینه]] [[نفاق]] جلوه کرد و از سویی دیگر [[عرب]] [[مرتد]] شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۸.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۵-۱۷۶.</ref>


==[[فتوحات]]==
==[[فتوحات]]==
نوید [[فتح]] [[روم]] و [[ایران]] در کلمات [[رسول خدا]]{{صل}}، [[نامه]] آن [[حضرت]] به [[ملوک]]، تجربه [[ناتوانی]] [[دولت]] ساسانی در واقعه ذوقار، انعطاف [[افکار]] عمومی به [[دشمن خارجی]] مشترک و انصراف افکار از [[مخالفت]] با [[خلیفه]]، از جمله علل و عوامل فتوحات است. ابوبکر [[فتوحات اسلامی]] را در اواخر سال دوازدهم، پس از [[پیروزی]] در [[جنگ‌های رده]]، به ترتیب از [[عراق]] و [[شام]] آغاز کرد. او با پیشنهاد [[مثنی بن حارثه شیبانی]] از قبیله بزرگ [[بکر بن وائل]] و از ساکنان [[حیره]]، به فتح عراق پرداخت و [[خالد بن ولید]] را که برای سرکوبی جنگ‌های رده در یمامه بود، به [[فرماندهی]] کل و مثنی را به معاونت وی [[منصوب]] کرد. [[خالد]] از یمامه با [[پشتیبانی]] لشکری به [[فرماندهی]] [[جریر بن عبدالله بجلی]]، پیشروی پیروزمندانه خود را در [[عراق]] تا شهرهای [[حیره]] و [[انبار]] ادامه داد و آن دو را با [[قرارداد]] صلحی و [[عین التمر]] را با [[جنگ]] گشود. آنگاه به [[دستور]] [[ابوبکر]] عازم [[فتح]] [[شام]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۰۷-۲۹۵.</ref>.
نوید [[فتح]] [[روم]] و [[ایران]] در کلمات [[رسول خدا]]{{صل}}، [[نامه]] آن [[حضرت]] به [[ملوک]]، تجربه [[ناتوانی]] [[دولت]] ساسانی در واقعه ذوقار، انعطاف [[افکار]] عمومی به [[دشمن خارجی]] مشترک و انصراف افکار از [[مخالفت]] با [[خلیفه]]، از جمله علل و عوامل فتوحات است. ابوبکر [[فتوحات اسلامی]] را در اواخر سال دوازدهم، پس از [[پیروزی]] در [[جنگ‌های رده]]، به ترتیب از [[عراق]] و [[شام]] آغاز کرد. او با پیشنهاد [[مثنی بن حارثه شیبانی]] از قبیله بزرگ [[بکر بن وائل]] و از ساکنان [[حیره]]، به فتح عراق پرداخت و [[خالد بن ولید]] را که برای سرکوبی جنگ‌های رده در یمامه بود، به [[فرماندهی]] کل و مثنی را به معاونت وی [[منصوب]] کرد. [[خالد]] از یمامه با [[پشتیبانی]] لشکری به [[فرماندهی]] [[جریر بن عبدالله بجلی]]، پیشروی پیروزمندانه خود را در [[عراق]] تا شهرهای [[حیره]] و [[انبار]] ادامه داد و آن دو را با [[قرارداد]] صلحی و [[عین التمر]] را با [[جنگ]] گشود. آنگاه به [[دستور]] [[ابوبکر]] عازم [[فتح]] [[شام]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۰۷-۲۹۵.</ref>.


[[أبوبکر]] در خصوص فتح [[روم]] با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} آن را حرکتی [[پیروز]] [[وصف]] نمود، که در پی آن ابوبکر [[بسیج عمومی]] داده، [[مردم]] را به [[جهاد]] با [[رومیان]] و دستیابی به [[غنایم]] روم [[ترغیب]] کرد<ref> یعقوبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. مردم [[جزیرة العرب]] برخی به [[انگیزه]] [[الهی]] و برخی به انگیزه مادی به [[مدینه]] آمدند. ابوبکر با [[خرسندی]] از استقبال مردم، در روزهای آغازین ماه صفر سال سیزده، سه [[لشکر]] (و لشکر چهارمی برای [[احتیاط]]) آراست؛ آنگاه [[خالد بن سعید بن عاص]] را به [[اصرار]] [[عمر]] از فرماندهی [[عزل]] کرد، فرماندهی کل را به [[ابوعبیده جراح]] داد و تعداد [[سپاهیان]] هر لشکر را به تدریج از سه هزار به ۷۵۰۰ تن افزایش یافت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۲۸ و ۱۲۹.</ref>. [[شرحبیل بن حسنه]]، [[معاذ بن جبل]]، [[عمرو بن عاص]] و [[یزید بن ابی سفیان]] از [[فرماندهان]] شام بودند. ابوبکر به استناد [[حدیثی]] از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[یزید بن ابی سفیان]] را دست کم تا دو میل<ref>قاضی، ابویوسف، ص۶.</ref> بدرقه کرد و فرماندهان شام را به اموری مانند [[تقوا]]، دوری از [[تکبر]] [[جاهلی]]، ایراد سخنرانی‌های کوتاه، چگونگی [[برخورد با دشمن]] و [[نمایندگان]] آنان، چگونگی خبردار شدن از اوضاع لشکر، برخورد با [[لشکریان]]، مجالست‌های فرماندهان، انعطاف پذیری آنان و معیار [[انتخاب]] فرماندهان جزء سفارش<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۸ و ۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۱۲-۱۱۴.</ref> و روایاتی در [[لعن]] حاکمان [[ناشایست]] نقل کرد <ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. به گفته [[قتاده]]، ابوبکر لشکریانی را که به شام می‌فرستاد، [[دعا]] می‌کرد تا با [[شمشیر]] یا [[طاعون]] به [[شهادت]] برسند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۱۴۸.</ref> و به روایتی از آنان بر [[شمشیر]] و [[طاعون]] [[بیعت]] می‌گرفت <ref>متقی هندی، ج۴، ص۵۹۸.</ref>. هِرَقل پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] بر بخشی از [[روم]] یا به قول واقدی<ref>فتوح الشام، ص۸.</ref> پس از حرکت مسلمانان از [[مدینه]]، برای مقابله با نیروهای [[مسلمان]] [[سپاه]] گرانی به [[اجنادین]] (منطقه‌ای در [[شام]] از نواحی [[فلسطین]]) فرستاد. [[ابوبکر]] دریافت که [[ابوعبیده جراح]] توان مقابله با چنین لشکری ندارد؛ از این رو، [[تصمیم]] گرفت [[خالد]] را عهده‌دار این مهم کند و با [[مشورت]] برخی از [[صحابه]]، وی را با عنوان [[فرماندهی]] کل از [[عراق]] به شام فرستاد<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۲۲.</ref>. او با [[فتح]] مناطقی در مسیر [[راه]]، در دوازدهم [[جمادی الاول]] [[سال]] سیزده، [[شکست]] [[سختی]] در [[أجنادین]] به هرقل [[تحمیل]] کرد، به گونه‌ای که از [[حمص]] به [[انطاکیه]] گریخت، اما ابوبکر پیش از دریافت خبر این پیروزی درگذشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. شام در دوره ابوبکر تا روی کار آمدن [[عمر]]، چهار [[امیر]] نظامی داشت<ref>ابن شهاب، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۶.</ref>
[[أبوبکر]] در خصوص فتح [[روم]] با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} آن را حرکتی [[پیروز]] [[وصف]] نمود، که در پی آن ابوبکر [[بسیج عمومی]] داده، [[مردم]] را به [[جهاد]] با [[رومیان]] و دستیابی به [[غنایم]] روم [[ترغیب]] کرد<ref> یعقوبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. مردم [[جزیرة العرب]] برخی به [[انگیزه]] [[الهی]] و برخی به انگیزه مادی به [[مدینه]] آمدند. ابوبکر با [[خرسندی]] از استقبال مردم، در روزهای آغازین ماه صفر سال سیزده، سه [[لشکر]] (و لشکر چهارمی برای [[احتیاط]]) آراست؛ آنگاه [[خالد بن سعید بن عاص]] را به [[اصرار]] [[عمر]] از فرماندهی [[عزل]] کرد، فرماندهی کل را به [[ابوعبیده جراح]] داد و تعداد [[سپاهیان]] هر لشکر را به تدریج از سه هزار به ۷۵۰۰ تن افزایش یافت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۲۸ و ۱۲۹.</ref>. [[شرحبیل بن حسنه]]، [[معاذ بن جبل]]، [[عمرو بن عاص]] و [[یزید بن ابی سفیان]] از [[فرماندهان]] شام بودند. ابوبکر به استناد [[حدیثی]] از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[یزید بن ابی سفیان]] را دست کم تا دو میل<ref>قاضی، ابویوسف، ص۶.</ref> بدرقه کرد و فرماندهان شام را به اموری مانند [[تقوا]]، دوری از [[تکبر]] [[جاهلی]]، ایراد سخنرانی‌های کوتاه، چگونگی [[برخورد با دشمن]] و [[نمایندگان]] آنان، چگونگی خبردار شدن از اوضاع لشکر، برخورد با [[لشکریان]]، مجالست‌های فرماندهان، انعطاف پذیری آنان و معیار [[انتخاب]] فرماندهان جزء سفارش<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۸ و ۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۱۲-۱۱۴.</ref> و روایاتی در [[لعن]] حاکمان [[ناشایست]] نقل کرد <ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. به گفته [[قتاده]]، ابوبکر لشکریانی را که به شام می‌فرستاد، [[دعا]] می‌کرد تا با [[شمشیر]] یا [[طاعون]] به [[شهادت]] برسند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۱۴۸.</ref> و به روایتی از آنان بر [[شمشیر]] و [[طاعون]] [[بیعت]] می‌گرفت <ref>متقی هندی، ج۴، ص۵۹۸.</ref>. هِرَقل پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] بر بخشی از [[روم]] یا به قول واقدی<ref>فتوح الشام، ص۸.</ref> پس از حرکت مسلمانان از [[مدینه]]، برای مقابله با نیروهای [[مسلمان]] [[سپاه]] گرانی به [[اجنادین]] (منطقه‌ای در [[شام]] از نواحی [[فلسطین]]) فرستاد. [[ابوبکر]] دریافت که [[ابوعبیده جراح]] توان مقابله با چنین لشکری ندارد؛ از این رو، [[تصمیم]] گرفت [[خالد]] را عهده‌دار این مهم کند و با [[مشورت]] برخی از [[صحابه]]، وی را با عنوان [[فرماندهی]] کل از [[عراق]] به شام فرستاد<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۲۲.</ref>. او با [[فتح]] مناطقی در مسیر [[راه]]، در دوازدهم [[جمادی الاول]] [[سال]] سیزده، [[شکست]] [[سختی]] در [[أجنادین]] به هرقل [[تحمیل]] کرد، به گونه‌ای که از [[حمص]] به [[انطاکیه]] گریخت، اما ابوبکر پیش از دریافت خبر این پیروزی درگذشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. شام در دوره ابوبکر تا روی کار آمدن [[عمر]]، چهار [[امیر]] نظامی داشت<ref>ابن شهاب، ص۱۵۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۶.</ref>


==اقدامات [[مالی]]==
==اقدامات [[مالی]]==
خط ۲۹۵: خط ۲۹۵:
[[فاطمه]]{{ع}} درباره [[ارث]] خود از فدک با ابوبکر [[احتجاج]] کرد، ولی وی بنا داشت هیچ ادعایی را از فاطمه{{ع}} نپذیرد؛ زیرا [[احساس]] می‌کرد به [[احقاق حق]] ایشان در همه زمینه‌ها بینجامد. از این رو، [[اصرار]] داشت که [[رسول خدا]]{{صل}} آن را پس از رحلتش برای [[مسلمانان]] قرار داده است<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۹.</ref>. فاطمه{{ع}} فرمود: "آیا [[حکم خدا]] این است که تو از پدرت ارث ببری و من از [[میراث]] پدرم [[محروم]] باشم؟ آیا رسول خدا{{صل}} نفرمود که [[حق]] مرد درباره فرزندش رعایت شود؟". ابوبکر در [[مقام]] پاسخ‌دهی گریست<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷.</ref>. فاطمه{{ع}} با [[ناراحتی]] و [[خشم]] از نزد او بیرون رفت و تا پایان [[عمر]] از وی دوری کرد<ref>بخاری، ج۴، ص۴۲ و ج۵، ص۸۲؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص۶ و ۷.</ref>، نزد [[قبر]] رسول خدا{{صل}} رفته، از ابوبکر [[شکایت]] نمود<ref>مفید، الأمالی، ص۴۰.</ref> و [[نزاع]] میان آنان پایان نیافت<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref>.
[[فاطمه]]{{ع}} درباره [[ارث]] خود از فدک با ابوبکر [[احتجاج]] کرد، ولی وی بنا داشت هیچ ادعایی را از فاطمه{{ع}} نپذیرد؛ زیرا [[احساس]] می‌کرد به [[احقاق حق]] ایشان در همه زمینه‌ها بینجامد. از این رو، [[اصرار]] داشت که [[رسول خدا]]{{صل}} آن را پس از رحلتش برای [[مسلمانان]] قرار داده است<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۹.</ref>. فاطمه{{ع}} فرمود: "آیا [[حکم خدا]] این است که تو از پدرت ارث ببری و من از [[میراث]] پدرم [[محروم]] باشم؟ آیا رسول خدا{{صل}} نفرمود که [[حق]] مرد درباره فرزندش رعایت شود؟". ابوبکر در [[مقام]] پاسخ‌دهی گریست<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷.</ref>. فاطمه{{ع}} با [[ناراحتی]] و [[خشم]] از نزد او بیرون رفت و تا پایان [[عمر]] از وی دوری کرد<ref>بخاری، ج۴، ص۴۲ و ج۵، ص۸۲؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص۶ و ۷.</ref>، نزد [[قبر]] رسول خدا{{صل}} رفته، از ابوبکر [[شکایت]] نمود<ref>مفید، الأمالی، ص۴۰.</ref> و [[نزاع]] میان آنان پایان نیافت<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref>.


قابل توجه است که بنا بر [[روایت]] [[ابن ابی شیبه]]<ref>ابن ابی شبیه، ج۷، ص۵۲۶.</ref> و [[بخاری]]<ref>بخاری، ج۴، ص۲۱۰.</ref> از [[مِسوَر بن مخرمه]]، هرکس فاطمه{{ع}} را [[خشمگین]] کند، رسول خدا{{صل}} را خشمگین کرده است. به روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، ابوبکر از فاطمه خواست برای ادعای خود [[شاهد]] بیاورد، ایشان [[ام ایمن]] و [[امام علی]]{{ع}} را آورد، اما [[گواهی]] آنان را به دلیل [[زن]] بودن ام ایمن و [[منفعت]] خواهی شخصی امیرمؤمنان علی{{ع}} نپذیرفت، آنگاه به پیشنهاد امیرمؤمنان علی{{ع}}، فاطمه{{ع}} به‌طور خصوصی با ابوبکر [[گفتگو]] کرد و نامه‌ای برای باز پس گرفتن [[فدک]] از وی گرفت. در میان [[راه]] عمر [[نامه]] را گرفته [[درید]] و چنان لگدی بر شکم فاطمه{{ع}} زد، که فرزندش به نام [[محسن]] سقط شد. البته مفید، با توجه به کتاب [[ارشاد]]<ref>ارشاد، ج۱، ص۵۵.</ref>، این سخن را که [[فاطمه]]{{ع}} فرزند سقط شده‌ای به نام محسن داشته است، قبول ندارد. [[حضرت]] مطابق وصیتش شبانه [[دفن]] شد تا [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر جنازه وی حاضر نشوند. اما عمر [[تصمیم]] گرفت [[قبر]] وی را نبش کند که با [[تهدید]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} روبه رو شد و ابوبکر، وی را از آن کار منصرف کرد<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۸۳-۱۸۵؛ قیاس کنید با: کلینی، ج۱، ص۵۴۳ و سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref>. به موجب [[آیه تطهیر]]{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> فاطمه{{ع}} [[معصوم]] و از ارائه [[شاهد]] بی‌نیاز بود؛ از این‌رو، ابوبکر باید ادعای حضرت را می‌پذیرفت. [[زنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[عثمان]] را نزد ابوبکر فرستادند تا درباره میراث‌شان از سهم آن حضرت از [[خیبر]] و [[فدک]] توضیح بخواهد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۷-۱۷۸.</ref>
قابل توجه است که بنا بر [[روایت]] [[ابن ابی شیبه]]<ref>ابن ابی شبیه، ج۷، ص۵۲۶.</ref> و [[بخاری]]<ref>بخاری، ج۴، ص۲۱۰.</ref> از [[مِسوَر بن مخرمه]]، هرکس فاطمه{{ع}} را [[خشمگین]] کند، رسول خدا{{صل}} را خشمگین کرده است. به روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، ابوبکر از فاطمه خواست برای ادعای خود [[شاهد]] بیاورد، ایشان [[ام ایمن]] و [[امام علی]]{{ع}} را آورد، اما [[گواهی]] آنان را به دلیل [[زن]] بودن ام ایمن و [[منفعت]] خواهی شخصی امیرمؤمنان علی{{ع}} نپذیرفت، آنگاه به پیشنهاد امیرمؤمنان علی{{ع}}، فاطمه{{ع}} به‌طور خصوصی با ابوبکر [[گفتگو]] کرد و نامه‌ای برای باز پس گرفتن [[فدک]] از وی گرفت. در میان [[راه]] عمر [[نامه]] را گرفته [[درید]] و چنان لگدی بر شکم فاطمه{{ع}} زد، که فرزندش به نام [[محسن]] سقط شد. البته مفید، با توجه به کتاب [[ارشاد]]<ref>ارشاد، ج۱، ص۵۵.</ref>، این سخن را که [[فاطمه]]{{ع}} فرزند سقط شده‌ای به نام محسن داشته است، قبول ندارد. [[حضرت]] مطابق وصیتش شبانه [[دفن]] شد تا [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر جنازه وی حاضر نشوند. اما عمر [[تصمیم]] گرفت [[قبر]] وی را نبش کند که با [[تهدید]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} روبه رو شد و ابوبکر، وی را از آن کار منصرف کرد<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۸۳-۱۸۵؛ قیاس کنید با: کلینی، ج۱، ص۵۴۳ و سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref>. به موجب [[آیه تطهیر]]{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> فاطمه{{ع}} [[معصوم]] و از ارائه [[شاهد]] بی‌نیاز بود؛ از این‌رو، ابوبکر باید ادعای حضرت را می‌پذیرفت. [[زنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[عثمان]] را نزد ابوبکر فرستادند تا درباره میراث‌شان از سهم آن حضرت از [[خیبر]] و [[فدک]] توضیح بخواهد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۷-۱۷۸.</ref>


==جمع‌آوری [[قرآن]]==
==جمع‌آوری [[قرآن]]==
بر اساس روایاتی، ابوبکر نخستین کسی بود که قرآن را گردآوری کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۴؛ابن ابی شیبه، ج۷، ص۱۹۶.</ref>. او پس از کشته شدن [[قاریان]] زیادی در [[نبرد]] یمامه، قرآن را که پیش از آن به طور پراکنده نوشته شده بود، جمع کرد و برای این کار ۲۵ تن از [[قریش]] و پنجاه تن از [[انصار]] را به کار گرفت و نوشته‌ها را بر [[سعید بن عاص]] که مردی [[فصیح]] بود، عرضه کرد. بر اساس [[روایت]] [[زید بن ثابت]]، ابوبکر وی را، به پیشنهاد عمر [[مأمور]] [[گردآوری قرآن]] کرد و قرآن گردآوری شده نزد ابوبکر و سپس نزد عمر و پس از وی نزد [[حفصه]] نگه‌داری می‌شد. در ماجرای [[اتحاد]] مصاحف، عثمان همه مصاحف را به جز این قرآن سوزاند، اما بعدها [[مروان]] آن را از [[عبدالله بن عمر]] گرفت و سوزاند<ref>بخاری، ج۶، ص۹۸ و ۹۹؛ ابن کثیر، البدایه، ج۷، ص۲۴۳.</ref>.
بر اساس روایاتی، ابوبکر نخستین کسی بود که قرآن را گردآوری کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۴؛ابن ابی شیبه، ج۷، ص۱۹۶.</ref>. او پس از کشته شدن [[قاریان]] زیادی در [[نبرد]] یمامه، قرآن را که پیش از آن به طور پراکنده نوشته شده بود، جمع کرد و برای این کار ۲۵ تن از [[قریش]] و پنجاه تن از [[انصار]] را به کار گرفت و نوشته‌ها را بر [[سعید بن عاص]] که مردی [[فصیح]] بود، عرضه کرد. بر اساس [[روایت]] [[زید بن ثابت]]، ابوبکر وی را، به پیشنهاد عمر [[مأمور]] [[گردآوری قرآن]] کرد و قرآن گردآوری شده نزد ابوبکر و سپس نزد عمر و پس از وی نزد [[حفصه]] نگه‌داری می‌شد. در ماجرای [[اتحاد]] مصاحف، عثمان همه مصاحف را به جز این قرآن سوزاند، اما بعدها [[مروان]] آن را از [[عبدالله بن عمر]] گرفت و سوزاند<ref>بخاری، ج۶، ص۹۸ و ۹۹؛ ابن کثیر، البدایه، ج۷، ص۲۴۳.</ref>.


اما بر پایه برخی [[روایات]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[قرآن]] را فراهم آورده، بر شتری نهاد و آورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۵. نقد این روایت نخست را و اینکه امام علی{{ع}} پس از رحلت رسول خدا{{صل}} به این کار اهتمام ورزید، بنگرید در: خویی، البیان، ص۲۴۰-۲۵۹؛ کورانی، تدوین القرآن، ص۳۰۴.</ref>. به گفته [[شعبی]] و [[ابن سیرین]]، [[ابوبکر]] و [[عمر]] در حالی مُردند که قرآن گردآوری نشده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸.</ref>
اما بر پایه برخی [[روایات]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[قرآن]] را فراهم آورده، بر شتری نهاد و آورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۵. نقد این روایت نخست را و اینکه امام علی{{ع}} پس از رحلت رسول خدا{{صل}} به این کار اهتمام ورزید، بنگرید در: خویی، البیان، ص۲۴۰-۲۵۹؛ کورانی، تدوین القرآن، ص۳۰۴.</ref>. به گفته [[شعبی]] و [[ابن سیرین]]، [[ابوبکر]] و [[عمر]] در حالی مُردند که قرآن گردآوری نشده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸.</ref>


==[[سرپرستی]] [[حاجیان]]==
==[[سرپرستی]] [[حاجیان]]==
ابوبکر در سال یازده، عمر را [[سرپرست]] حاجیان کرد و خود در [[رجب]] سال دوازده [[عمره]] گزارده، در موسم همان سال سرپرستی حاجیان را عهده‌دار شد و [[عثمان]] را [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. اما برخی بر این باورند که ابوبکر در ایام خلافتش [[حج]] به جا نیاورد و عمر یا [[عبدالرحمان بن عوف]] را به حج فرستاد<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۱۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸.</ref>
ابوبکر در سال یازده، عمر را [[سرپرست]] حاجیان کرد و خود در [[رجب]] سال دوازده [[عمره]] گزارده، در موسم همان سال سرپرستی حاجیان را عهده‌دار شد و [[عثمان]] را [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. اما برخی بر این باورند که ابوبکر در ایام خلافتش [[حج]] به جا نیاورد و عمر یا [[عبدالرحمان بن عوف]] را به حج فرستاد<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۱۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۲۱۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸.</ref>


==مسائل [[قضایی]]==
==مسائل [[قضایی]]==
خط ۳۱۶: خط ۳۱۶:
برخی بر اساس [[روایات]] {{متن حدیث|مَنْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فَاجْلِدُوهُ}}؛ معتقدند در عصر رسول خدا{{صل}} جلد به معنای تازیانه زدن بوده است<ref>طوسی، خلاف، ج۵، ص۴۹۶.</ref>. ابوبکر و عمر با دزدی و [[خیانت]] در [[غنیمت]] به شدت برخورد و مرتکب آن کار را به [[سختی]] [[مجازات]] می‌کردند، اما به موجب [[روایت]] {{متن حدیث|ليس في الغلول حد}}؛ بر آنان حد [[سرقت]] جاری نمی‌کردند <ref>قاضی ابویوسف، ص۱۷۲.</ref>. بنابر روایت [[ابن شهاب زهری]]، رسول خدا{{صل}} و ابوبکر کسی را برای قضاوت نفرستادند و این برخلاف روایتی است که قاضیان صحابه را شش تن، از جمله [[امام علی]]{{ع}} نام برده‌اند<ref>ابن حبان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.
برخی بر اساس [[روایات]] {{متن حدیث|مَنْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فَاجْلِدُوهُ}}؛ معتقدند در عصر رسول خدا{{صل}} جلد به معنای تازیانه زدن بوده است<ref>طوسی، خلاف، ج۵، ص۴۹۶.</ref>. ابوبکر و عمر با دزدی و [[خیانت]] در [[غنیمت]] به شدت برخورد و مرتکب آن کار را به [[سختی]] [[مجازات]] می‌کردند، اما به موجب [[روایت]] {{متن حدیث|ليس في الغلول حد}}؛ بر آنان حد [[سرقت]] جاری نمی‌کردند <ref>قاضی ابویوسف، ص۱۷۲.</ref>. بنابر روایت [[ابن شهاب زهری]]، رسول خدا{{صل}} و ابوبکر کسی را برای قضاوت نفرستادند و این برخلاف روایتی است که قاضیان صحابه را شش تن، از جمله [[امام علی]]{{ع}} نام برده‌اند<ref>ابن حبان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.


از جمله مسائل [[اجتماعی]] رایج در عصر ابوبکر این بود که سه [[طلاق]] در یک مجلس، یک طلاق شمرده می‌شد<ref>شافعی، مسند، ص۱۹۲؛ مسلم، ج۴، ص۱۸۴؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۸۴.</ref>، فروش [[مادر]] فرزند (ام‌ولد) متعارف بود تا اینکه عمر آن را [[ممنوع]] کرد و بنا بر [[نقلی]]، [[مسلمان]] از [[کافر]] [[ارث]] نمی‌برد<ref>سید مرتضی، الانتصار، ص۳۸۵ و ۵۸۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸-۱۷۹.</ref>
از جمله مسائل [[اجتماعی]] رایج در عصر ابوبکر این بود که سه [[طلاق]] در یک مجلس، یک طلاق شمرده می‌شد<ref>شافعی، مسند، ص۱۹۲؛ مسلم، ج۴، ص۱۸۴؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۸۴.</ref>، فروش [[مادر]] فرزند (ام‌ولد) متعارف بود تا اینکه عمر آن را [[ممنوع]] کرد و بنا بر [[نقلی]]، [[مسلمان]] از [[کافر]] [[ارث]] نمی‌برد<ref>سید مرتضی، الانتصار، ص۳۸۵ و ۵۸۹.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۸-۱۷۹.</ref>


==[[وصیت]] و [[مرگ ابوبکر]]==
==[[وصیت]] و [[مرگ ابوبکر]]==
ابوبکر به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}}<ref>« از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند » سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. به یک پنجم اموالش [[وصیت]] کرد و گفت: آن مقدار، معادل [[خمس]] [[غنیمت]] است. همو در حال [[احتضار]]، بیست خروار از محصول سالیانه نخلستانی را در [[مدینه]] به [[عایشه]] واگذار کرد تا پس از مرگش در [[رفاه]] و [[آسایش]] باشد و آن مزرعه از [[اموال]] [[بنو نضیر]] و اعطایی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوبکر]] بود. به روایتی دیگر، زمینی را در [[بحرین]] در [[اختیار]] او گذاشت و گفت: تو محبوب‌ترین فرد خاندانم هستی و [[گمان]] ندارم در این مورد به تو ستمی شود. اما به [[روایت]] [[عامر]]، اندکی بعد از عایشه خواست آن را به مجموعه میراثش برگرداند تا همه دارایی‌اش را به [[تساوی]] میان فرزندانش تقسیم کند و [[فرزندی]] را بر دیگری ترجیح نداده باشد. [[شبیه]] روایت اخیر درباره زمین‌های ابوبکر در مناطق [[غابه]] و [[خیبر]] نیز گزارش شده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۱۰۱ و ۱۰۲.</ref>. او برای برگرداندن اموالی که از [[بیت المال]] برداشته بود، وصیت کرد یکی از باغ‌هایش را بفروشند و قرضش را ادا کنند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.
ابوبکر به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}}<ref>«از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. به یک پنجم اموالش [[وصیت]] کرد و گفت: آن مقدار، معادل [[خمس]] [[غنیمت]] است. همو در حال [[احتضار]]، بیست خروار از محصول سالیانه نخلستانی را در [[مدینه]] به [[عایشه]] واگذار کرد تا پس از مرگش در [[رفاه]] و [[آسایش]] باشد و آن مزرعه از [[اموال]] [[بنو نضیر]] و اعطایی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوبکر]] بود. به روایتی دیگر، زمینی را در [[بحرین]] در [[اختیار]] او گذاشت و گفت: تو محبوب‌ترین فرد خاندانم هستی و [[گمان]] ندارم در این مورد به تو ستمی شود. اما به [[روایت]] [[عامر]]، اندکی بعد از عایشه خواست آن را به مجموعه میراثش برگرداند تا همه دارایی‌اش را به [[تساوی]] میان فرزندانش تقسیم کند و [[فرزندی]] را بر دیگری ترجیح نداده باشد. [[شبیه]] روایت اخیر درباره زمین‌های ابوبکر در مناطق [[غابه]] و [[خیبر]] نیز گزارش شده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۱۰۱ و ۱۰۲.</ref>. او برای برگرداندن اموالی که از [[بیت المال]] برداشته بود، وصیت کرد یکی از باغ‌هایش را بفروشند و قرضش را ادا کنند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.


عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.
عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.
خط ۳۳۱: خط ۳۳۱:
درباره سبب [[مرگ]] وی [[اختلاف]] است. بنا بر روایتی، در روزی سرد [[غسل]] کرد که تب نمود و طی پانزده روز به تدریج بیماری‌اش شدت یافته، مُرد. به روایت [[ابن شهاب زهری]]، ابوبکر و [[حارث بن کلده]]<ref>و به روایت عروة بن زبیر، عتاب بن اسید، بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۴.</ref> گوشت مسمومی خوردند که در اثر آن [[بیمار]] شدند و پس از یک سال همزمان مُردند <ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۸.</ref>، در حالی که هیچ یک از مرگ دیگری خبر نیافت<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۳.</ref>. [[زبیر بن بکار]]، [[بیماری]] سل را سبب [[مرگ ابوبکر]] دانسته است <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. با این حال، [[سیف بن عمر]] سبب [[مرگ]] وی را شدت [[غم]] [[فراق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۰۸. سیف، دروغ پرداز است و روایاتش پذیرفته نیست، ر.ک: ابن حبان، مجروحین، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن عدی، الکامل، ج۳، ص۴۳۵.</ref>.
درباره سبب [[مرگ]] وی [[اختلاف]] است. بنا بر روایتی، در روزی سرد [[غسل]] کرد که تب نمود و طی پانزده روز به تدریج بیماری‌اش شدت یافته، مُرد. به روایت [[ابن شهاب زهری]]، ابوبکر و [[حارث بن کلده]]<ref>و به روایت عروة بن زبیر، عتاب بن اسید، بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۴.</ref> گوشت مسمومی خوردند که در اثر آن [[بیمار]] شدند و پس از یک سال همزمان مُردند <ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۸.</ref>، در حالی که هیچ یک از مرگ دیگری خبر نیافت<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۳.</ref>. [[زبیر بن بکار]]، [[بیماری]] سل را سبب [[مرگ ابوبکر]] دانسته است <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. با این حال، [[سیف بن عمر]] سبب [[مرگ]] وی را شدت [[غم]] [[فراق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۰۸. سیف، دروغ پرداز است و روایاتش پذیرفته نیست، ر.ک: ابن حبان، مجروحین، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن عدی، الکامل، ج۳، ص۴۳۵.</ref>.


[[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا{{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا{{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا{{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر نوحه‌سرایی می‌کردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحه‌گر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب می‌دیدند، دوباره جمع می‌شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.</ref>
[[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا{{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا{{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا{{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر نوحه‌سرایی می‌کردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحه‌گر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب می‌دیدند، دوباره جمع می‌شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.</ref>


==آثار ابوبکر==
==آثار ابوبکر==
خط ۳۴۰: خط ۳۴۰:
[[ابوبکر]] [[روایت]] کرده است که رسول خدا{{صل}} به وی دعایی [[تعلیم]] داد که هر [[صبح و شام]] بخواند، تا از [[شر]] هوای نفس، [[شرک]] و [[شیطان]] دور باشد<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۹.</ref>. همچنین به وی فرمود: دعای {{متن حدیث|ظَلَمْتُ نَفْسِيْ ظُلْماً كَثِيْراً}}؛ را در [[نماز]] بخواند<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳.</ref>. او در روایتی از رسول خدا{{صل}}، حرارت [[جهنم]] را به گرمای حمام [[تشبیه]] کرده است<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۷؛ نقد این تشبیه و تعداد احادیث ابوبکر را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۱۰۹.</ref>.
[[ابوبکر]] [[روایت]] کرده است که رسول خدا{{صل}} به وی دعایی [[تعلیم]] داد که هر [[صبح و شام]] بخواند، تا از [[شر]] هوای نفس، [[شرک]] و [[شیطان]] دور باشد<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۹.</ref>. همچنین به وی فرمود: دعای {{متن حدیث|ظَلَمْتُ نَفْسِيْ ظُلْماً كَثِيْراً}}؛ را در [[نماز]] بخواند<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳.</ref>. او در روایتی از رسول خدا{{صل}}، حرارت [[جهنم]] را به گرمای حمام [[تشبیه]] کرده است<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۷؛ نقد این تشبیه و تعداد احادیث ابوبکر را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۱۰۹.</ref>.


ابوبکر در [[مقام]] [[خلیفه]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[احبار]] [[یهود]] [[گفتگو]] کرد و آنان بر پایه آموزه‌های [[تورات]]، [[خلیفه]] [[نبی]] را عالم‌ترین افراد آن [[امت]] دانستند و از او درباره برخی [[صفات الهی]] پرسیدند که به سبب [[ناتوانی]] [[علمی]]، آنان را به کشتن [[تهدید]] کرد. اما [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با شواهدی از تورات، پاسخشان را داد <ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. با این حال، [[ابن سیرین]] در مسائل پیچیده پس از رسول خدا{{صل}} کسی را قاطع‌تر از ابوبکر و پس از وی قاطع‌تر از [[عمر]] ندیده است، به گونه‌ای که ابوبکر در مسائل جدیدی که در [[کتاب و سنت]] حکمی نداشت، [[اجتهاد]] می‌کرد و می‌گفت: اگر [[خطا]] باشد، از [[خدا]] آمرزش می‌خواهم<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۲.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۰.</ref>
ابوبکر در [[مقام]] [[خلیفه]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[احبار]] [[یهود]] [[گفتگو]] کرد و آنان بر پایه آموزه‌های [[تورات]]، [[خلیفه]] [[نبی]] را عالم‌ترین افراد آن [[امت]] دانستند و از او درباره برخی [[صفات الهی]] پرسیدند که به سبب [[ناتوانی]] [[علمی]]، آنان را به کشتن [[تهدید]] کرد. اما [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با شواهدی از تورات، پاسخشان را داد <ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. با این حال، [[ابن سیرین]] در مسائل پیچیده پس از رسول خدا{{صل}} کسی را قاطع‌تر از ابوبکر و پس از وی قاطع‌تر از [[عمر]] ندیده است، به گونه‌ای که ابوبکر در مسائل جدیدی که در [[کتاب و سنت]] حکمی نداشت، [[اجتهاد]] می‌کرد و می‌گفت: اگر [[خطا]] باشد، از [[خدا]] آمرزش می‌خواهم<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۰.</ref>


==[[فرزندان]]، [[همسران]] و [[موالی]]==
==[[فرزندان]]، [[همسران]] و [[موالی]]==
خط ۳۴۹: خط ۳۴۹:
بیشترین نسل ابوبکر از [[طلحه]]، نواده [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] به نام طلحیون ادامه یافت و در نزدیکی [[مدینه]] [[زندگی]] کردند. [[روابط]] خاندانی [[نوادگان]] [[ابوبکر]] چنان تیره شد که هر یک خود را به یکی از [[القاب]] و [[صفات]]ابوبکر منتسب کرده، تیره‌های "آل ابی‌عتیق"، "آل‌ صدیق"، "آل ثانی اثنین" و "آل صاحب [[غار]]" به وجود آمد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۴ و ۱۷۵.</ref>. به گفته مستوفی<ref>مستوفی، ص۷۹۷-۷۹۸.</ref>، [[نسل]] ابوبکر در [[قزوین]] از شهرک‌های معروف [[ایران]] به [[حیات]] خود ادامه داد و [[سلسله]] حکومت‌گر افتخاریان را در آنجا به وجود آورد. آنان در دوره مغولان و تحت [[حاکمیت]] آنان از دوره منگوقاآن تا پایان دوره الجایتو در بیشتر اوقات [[حکومت]] می‌کردند. [[افتخارالدین محمد]] و برادرش [[امام‌الدین یحیی]] نامدارترین [[حاکمان]] افتخاری بودند که ۲۷ سال در منطقه حکومت کردند. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۵۲، ص۴۹۲.</ref>، [[حاجی]] [[خلیفه]]<ref>خلیفه، ج۲، ص۱۵۰۹.</ref> و [[آقابزرگ تهرانی]] <ref>ج۹، ص۳۴۷.</ref> به نقش [[علمی]] و [[فرهنگی]] آنان اشاره کرده‌اند.
بیشترین نسل ابوبکر از [[طلحه]]، نواده [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] به نام طلحیون ادامه یافت و در نزدیکی [[مدینه]] [[زندگی]] کردند. [[روابط]] خاندانی [[نوادگان]] [[ابوبکر]] چنان تیره شد که هر یک خود را به یکی از [[القاب]] و [[صفات]]ابوبکر منتسب کرده، تیره‌های "آل ابی‌عتیق"، "آل‌ صدیق"، "آل ثانی اثنین" و "آل صاحب [[غار]]" به وجود آمد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۴ و ۱۷۵.</ref>. به گفته مستوفی<ref>مستوفی، ص۷۹۷-۷۹۸.</ref>، [[نسل]] ابوبکر در [[قزوین]] از شهرک‌های معروف [[ایران]] به [[حیات]] خود ادامه داد و [[سلسله]] حکومت‌گر افتخاریان را در آنجا به وجود آورد. آنان در دوره مغولان و تحت [[حاکمیت]] آنان از دوره منگوقاآن تا پایان دوره الجایتو در بیشتر اوقات [[حکومت]] می‌کردند. [[افتخارالدین محمد]] و برادرش [[امام‌الدین یحیی]] نامدارترین [[حاکمان]] افتخاری بودند که ۲۷ سال در منطقه حکومت کردند. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۵۲، ص۴۹۲.</ref>، [[حاجی]] [[خلیفه]]<ref>خلیفه، ج۲، ص۱۵۰۹.</ref> و [[آقابزرگ تهرانی]] <ref>ج۹، ص۳۴۷.</ref> به نقش [[علمی]] و [[فرهنگی]] آنان اشاره کرده‌اند.


[[بلال]]، [[عامر بن فهیره]]، زنیره، أم عبیس، کنیزی از [[بنو عمرو بن مؤمل]]، نهدیه و دخترش، بردگان [[شکنجه]] شده [[قریش]] بودند که ابوبکر آنان را [[آزاد]] کرد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۰-۱۸۱.</ref>
[[بلال]]، [[عامر بن فهیره]]، زنیره، أم عبیس، کنیزی از [[بنو عمرو بن مؤمل]]، نهدیه و دخترش، بردگان [[شکنجه]] شده [[قریش]] بودند که ابوبکر آنان را [[آزاد]] کرد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۰-۱۸۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش