ابوسفیان صخر بن حرب: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
==[[نسب]] ابوسفیان== | ==[[نسب]] ابوسفیان== | ||
[[صخر بن حرب بن امیه]] معروف به ابوسفیان از بزرگان [[عرب]] و سران [[قریش]]<ref>عبدالله بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل علی وسائل الوصول الی شمائل الرسول{{صل}}، ج۲، ص۵۳۳.</ref> و از [[حاکمان]] [[مکه]]<ref>المحبر، ص۱۳۲.</ref> به شمار میرفته که ظاهراً ده سال پیش از عامالفیل به [[دنیا]] آمده است<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.</ref>. او ندیم [[عباس بن عبدالمطلب]] بود<ref>المحبر، ص۱۷۵.</ref> و پس از پدرش [[رهبری]] [[قریش]] را در جنگها و کاروانهای تجاری برعهده گرفت<ref>اخبار مکه، ص۱۱۵.</ref>. [[پدر]] او ندیمِ [[عبدالمطلب]] و فرماندۀ آنان در جنگهای "[[فجار]]" بوده<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۵؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۳۰۷.</ref> و مادرش [[صفیه]]، دختر [[حزن]] بن بجیر و عمۀ [[میمونه بنت حارث|میمونه]]، [[همسر رسول خدا]]{{صل}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۷۴.</ref> بوده است و خواهرش امجمیل، [[زن]] [[ابولهب]] و به تعبیر [[قرآن]] {{متن قرآن|حَمَّالَةَ الْحَطَبِ}}<ref>«و (نیز) همسرش در حالی که هیزمکش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.</ref> است<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. از پسرانش میتوان به [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، [[یزید بن ابی سفیان|یزید]]، [[عنبسة بن ابی سفیان|عنبسه]]، [[عتبة بن ابی سفیان|عتبه]]، [[حنظلة بن ابی سفیان|حنظله]] و [[عمرو بن ابی سفیان|عمرو]] و از دخترانش به [[امحبیبه]]، [[رمله]]، [[هند]]، [[عایشه بنت ابی سفیان|عایشه]] و ضهیاء اشاره کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۱۱.</ref> | [[صخر بن حرب بن امیه]] معروف به ابوسفیان از بزرگان [[عرب]] و سران [[قریش]]<ref>عبدالله بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل علی وسائل الوصول الی شمائل الرسول{{صل}}، ج۲، ص۵۳۳.</ref> و از [[حاکمان]] [[مکه]]<ref>المحبر، ص۱۳۲.</ref> به شمار میرفته که ظاهراً ده سال پیش از عامالفیل به [[دنیا]] آمده است<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.</ref>. او ندیم [[عباس بن عبدالمطلب]] بود<ref>المحبر، ص۱۷۵.</ref> و پس از پدرش [[رهبری]] [[قریش]] را در جنگها و کاروانهای تجاری برعهده گرفت<ref>اخبار مکه، ص۱۱۵.</ref>. [[پدر]] او ندیمِ [[عبدالمطلب]] و فرماندۀ آنان در جنگهای "[[فجار]]" بوده<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۵؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۳۰۷.</ref> و مادرش [[صفیه]]، دختر [[حزن]] بن بجیر و عمۀ [[میمونه بنت حارث|میمونه]]، [[همسر رسول خدا]]{{صل}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۷۴.</ref> بوده است و خواهرش امجمیل، [[زن]] [[ابولهب]] و به تعبیر [[قرآن]] {{متن قرآن|حَمَّالَةَ الْحَطَبِ}}<ref>«و (نیز) همسرش در حالی که هیزمکش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.</ref> است<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. از پسرانش میتوان به [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، [[یزید بن ابی سفیان|یزید]]، [[عنبسة بن ابی سفیان|عنبسه]]، [[عتبة بن ابی سفیان|عتبه]]، [[حنظلة بن ابی سفیان|حنظله]] و [[عمرو بن ابی سفیان|عمرو]] و از دخترانش به [[امحبیبه]]، [[رمله]]، [[هند]]، [[عایشه بنت ابی سفیان|عایشه]] و ضهیاء اشاره کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۱۱.</ref><ref>ر.ک: [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوسفیان ۱ (مقاله)|ابوسفیان]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۹ ـ ۸۰.</ref> | ||
==ابوسفیان [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]]{{صل}}== | ==ابوسفیان [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
ابوسفیان از معدود باسوادان [[قریش]]<ref>فتوح البلدان، ص۴۵۷.</ref> و از ثروتمندترین افراد [[مکه]] به شمار میرفته<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۸۰.</ref> و از بازرگانان بود<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.</ref> که روغن و پشم میفروخت<ref>المعارف، ص۵۷۵.</ref> و گاهی با داراییهای خود و دیگران، بازرگانان را مجهز کرده به سرزمینهای [[عجم]] میفرستاد<ref>الاغانی، ج۶، ص۳۵۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰. </ref> و گاهی در برخی از سفرهای تجاری [[قریش]] به [[شام]]، حضور جدی داشته است<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> | ابوسفیان از معدود باسوادان [[قریش]]<ref>فتوح البلدان، ص۴۵۷.</ref> و از ثروتمندترین افراد [[مکه]] به شمار میرفته<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۸۰.</ref> و از بازرگانان بود<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.</ref> که روغن و پشم میفروخت<ref>المعارف، ص۵۷۵.</ref> و گاهی با داراییهای خود و دیگران، بازرگانان را مجهز کرده به سرزمینهای [[عجم]] میفرستاد<ref>الاغانی، ج۶، ص۳۵۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰. </ref> و گاهی در برخی از سفرهای تجاری [[قریش]] به [[شام]]، حضور جدی داشته است<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref><ref>ر.ک: [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوسفیان ۱ (مقاله)|ابوسفیان]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۷۹ ـ۸۰.</ref> [[رأی]] او نافذ و [[پرچم]] مخصوص سران، معروف به "عُقاب" در اختیارش بود<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.</ref>. فردی [[خویشاوند]] [[دوست]] بود<ref>سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳.</ref> و [[حمایت]] او از [[فاطمه]]{{س}} در مقابل ابوجهل به [[دلیل]] همین ویژگی بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴.</ref>. او از زنادقۀ [[قریش]] بوده<ref>المحبر، ص۱۶۱.</ref> و بی بندوباری او در [[تاریخ]] زیاد است. به هر حال جزئیات [[زندگی]] او پیش از [[اسلام]]، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات [[سیاسی]] و [[اقتدار]] [[امویان]]، آنچه در [[مسلمانی]] و [[تنزیه]] او [[نقل]] شده، محل نقد است<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۷۹.</ref>. | ||
==ابوسفیان قبل از [[مسلمان]] شدن== | ==ابوسفیان قبل از [[مسلمان]] شدن== | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
==ابوسفیان پس از [[مسلمان]] شدن== | ==ابوسفیان پس از [[مسلمان]] شدن== | ||
ابوسفیان پس از فتنهها و دشمنیهای فراوان با عنوان سردستۀ [[مخالفان]] [[قریش]]<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۲؛ بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۵.</ref>، در [[سال هشتم هجری]] در قضیه [[فتح مکه]] و پیش از آن به [[ترغیب]] [[عباس]]، [[اسلام]] آورد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰۲ ـ ۱۰۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۸.</ref> و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود با وساطت او مکیان در جریان [[فتح مکه]] از [[جنگ]] با [[پیامبر]]{{صل}}[[دست]] برداشتند، بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} خانهاش را محل [[امن]] قرار داد<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.</ref>؛ اما اهل تحقیق، [[اسلام]] ابوسفیان را به دیدۀ تردید نگریسته، بدان ارزشی نمیگذارند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۱.</ref>، چون از [[اعمال]] و گفتههای او پس از [[اسلام]] آوردنش به خوبی میتوان ظاهری بودن اسلامش را دریافت<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷.</ref> چنانکه وقتی تجمع [[مردم]] اطراف [[پیامبر]] را دید از روی [[حسادت]] گفت: ای کاش این جمع از او برگردند! [[پیامبر]] بر سینهاش زده و فرمودند: [[خداوند]] خوارت کند! او [[استغفار]] کرد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! آن را فقط به جهت آنچه در خاطرم [[گذشت]] بر زبان راندم و... اکنون [[یقین]] کردم که تو [[رسول]] خدایی<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref> | ابوسفیان پس از فتنهها و دشمنیهای فراوان با عنوان سردستۀ [[مخالفان]] [[قریش]]<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۲؛ بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۵.</ref>، در [[سال هشتم هجری]] در قضیه [[فتح مکه]] و پیش از آن به [[ترغیب]] [[عباس]]، [[اسلام]] آورد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰۲ ـ ۱۰۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۸.</ref> و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود با وساطت او مکیان در جریان [[فتح مکه]] از [[جنگ]] با [[پیامبر]]{{صل}}[[دست]] برداشتند، بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} خانهاش را محل [[امن]] قرار داد<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.</ref>؛ اما اهل تحقیق، [[اسلام]] ابوسفیان را به دیدۀ تردید نگریسته، بدان ارزشی نمیگذارند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۱.</ref>، چون از [[اعمال]] و گفتههای او پس از [[اسلام]] آوردنش به خوبی میتوان ظاهری بودن اسلامش را دریافت<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷.</ref> چنانکه وقتی تجمع [[مردم]] اطراف [[پیامبر]] را دید از روی [[حسادت]] گفت: ای کاش این جمع از او برگردند! [[پیامبر]] بر سینهاش زده و فرمودند: [[خداوند]] خوارت کند! او [[استغفار]] کرد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! آن را فقط به جهت آنچه در خاطرم [[گذشت]] بر زبان راندم و... اکنون [[یقین]] کردم که تو [[رسول]] خدایی<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref><ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۸۱ ـ۶۸۲.</ref> | ||
==ابوسفیان پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}== | ==ابوسفیان پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}== | ||
ابوسفیان پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} در ظاهر از [[خلافت ابوبکر]]، اظهار [[نارضایتی]] میکرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ج۵، ص۱۳.</ref> و از سوی دیگر به خاطر [[فتنه]] انگیزی، [[آمادگی]] خود را برای [[حمایت]] از [[خلافت علی]]{{ع}} اعلام کرد؛ اما [[امام علی]]{{ع}} نپذیرفت<ref>الفتوح، ج۲، ص۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱.</ref> و [[عمر]] که [[فتنه]] گری او را میدانست به [[ابوبکر]] پیشنهاد کرد تا او را [[تطمیع]] کند و به این صورت [[بیعت]] کرد<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۰.</ref> و در [[جنگ]] "[[یرموک]]" در زمان [[ابوبکر]] به [[فرماندهی]] پسرش، [[یزید]] شرکت کرد و چشم خود را از دست داد و تا آخر [[عمر]] [[نابینا]] شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۰۱؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱۴.</ref>. در زمان عُمر، فرزندش [[معاویه]] را از [[مخالفت]] با [[خلیفه]] برحذر داشت و او را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] سفارش کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱.</ref> و هنگامی که خلیفۀ سوم به [[خلافت]] رسید در جمع [[امویان]] توصیه کرد گوی [[خلافت]] را در میان خود بگردانند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و پس از [[انتخاب]] [[عثمان]] بالای [[قبر]] [[حمزه]]، خطاب به او میگفت: «آن چیزی که بر سرش با شما میجنگیدیم، [[عاقبت]] به دست فرزندانمان رسید»<ref>توحیدی، ابوحیان، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. او به [[عثمان]] توصیه کرد امر [[خلافت]] را مانند [[دوران جاهلیت]] بگرداند<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و [[عثمان]] نیز [[اموال]] بسیاری از بیتالمال را در [[اختیار]] او گذاشته بود<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.</ref>. | ابوسفیان پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} در ظاهر از [[خلافت ابوبکر]]، اظهار [[نارضایتی]] میکرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ج۵، ص۱۳.</ref> و از سوی دیگر به خاطر [[فتنه]] انگیزی، [[آمادگی]] خود را برای [[حمایت]] از [[خلافت علی]]{{ع}} اعلام کرد؛ اما [[امام علی]]{{ع}} نپذیرفت<ref>الفتوح، ج۲، ص۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱.</ref> و [[عمر]] که [[فتنه]] گری او را میدانست به [[ابوبکر]] پیشنهاد کرد تا او را [[تطمیع]] کند و به این صورت [[بیعت]] کرد<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۰.</ref> و در [[جنگ]] "[[یرموک]]" در زمان [[ابوبکر]] به [[فرماندهی]] پسرش، [[یزید]] شرکت کرد و چشم خود را از دست داد و تا آخر [[عمر]] [[نابینا]] شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۰۱؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱۴.</ref>. در زمان عُمر، فرزندش [[معاویه]] را از [[مخالفت]] با [[خلیفه]] برحذر داشت و او را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] سفارش کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱.</ref> و هنگامی که خلیفۀ سوم به [[خلافت]] رسید در جمع [[امویان]] توصیه کرد گوی [[خلافت]] را در میان خود بگردانند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و پس از [[انتخاب]] [[عثمان]] بالای [[قبر]] [[حمزه]]، خطاب به او میگفت: «آن چیزی که بر سرش با شما میجنگیدیم، [[عاقبت]] به دست فرزندانمان رسید»<ref>توحیدی، ابوحیان، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. او به [[عثمان]] توصیه کرد امر [[خلافت]] را مانند [[دوران جاهلیت]] بگرداند<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و [[عثمان]] نیز [[اموال]] بسیاری از بیتالمال را در [[اختیار]] او گذاشته بود<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.</ref>. | ||
سرانجام ابوسفیان پس از یک [[عمر]] [[فتنه]] و کارشکنی علیه [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} درگذشت و [[عثمان]] بر او [[نماز]] خواند<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۵.</ref> | سرانجام ابوسفیان پس از یک [[عمر]] [[فتنه]] و کارشکنی علیه [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} درگذشت و [[عثمان]] بر او [[نماز]] خواند<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۵.</ref><ref>ر.ک: [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوسفیان ۱ (مقاله)|ابوسفیان]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۸۳ ـ۸۴.</ref> | ||
==ابوسفیان در [[شأن نزول]]== | ==ابوسفیان در [[شأن نزول]]== | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
ابوسفیان که [[تصمیم]] به برگشت به مدینه را داشت، در هالهای از [[رعب]] و [[وحشت]] فرو رفت. [[صفوان بن امیه]] که از بزرگان [[لشکر]] [[قریش]] بود، نزد ابوسفیان آمد و او را از [[حمله]] به مدینه منع کرد و گفت: این [[مردم]] اکنون زخم خورده و خشمناکند و این [[ترس]] وجود دارد که اگر با آنها روبهرو شویم این بار بر ما [[غالب]] شوند و لذا ابوسفیان از تصمیم خود منصرف شد و بلافاصله دستور حرکت داد و به سرعت راه مکه را در پیش گرفت. | ابوسفیان که [[تصمیم]] به برگشت به مدینه را داشت، در هالهای از [[رعب]] و [[وحشت]] فرو رفت. [[صفوان بن امیه]] که از بزرگان [[لشکر]] [[قریش]] بود، نزد ابوسفیان آمد و او را از [[حمله]] به مدینه منع کرد و گفت: این [[مردم]] اکنون زخم خورده و خشمناکند و این [[ترس]] وجود دارد که اگر با آنها روبهرو شویم این بار بر ما [[غالب]] شوند و لذا ابوسفیان از تصمیم خود منصرف شد و بلافاصله دستور حرکت داد و به سرعت راه مکه را در پیش گرفت. | ||
البته ابوسفیان چند شتر پر از کالا به معبد خزاعی داد تا به پیامبر{{صل}} برساند و از ادامه جنگ ایشان را منصرف کند، پیامبر{{صل}} آن [[غنایم]] را گرفت. اینجا بود که [[جبرئیل]] نازل شد و به [[پیغمبر]] گفت: [[خداوند]] رعب و وحشت در [[دل]] [[مشرکین]] انداخت و به سوی مکه حرکت کردند و منظور این سفر حاصل گردید و سپس دستور بازگشت به مدینه را به پیامبر{{صل}} داد، [[مسلمانان]] به مدینه بازگشتند و پیامبر{{صل}} هم آن [[غنایم]] را بین خانوادههای [[شهدا]] تقسیم کرد<ref>اعلام الوری، ص۸۶.</ref> | البته ابوسفیان چند شتر پر از کالا به معبد خزاعی داد تا به پیامبر{{صل}} برساند و از ادامه جنگ ایشان را منصرف کند، پیامبر{{صل}} آن [[غنایم]] را گرفت. اینجا بود که [[جبرئیل]] نازل شد و به [[پیغمبر]] گفت: [[خداوند]] رعب و وحشت در [[دل]] [[مشرکین]] انداخت و به سوی مکه حرکت کردند و منظور این سفر حاصل گردید و سپس دستور بازگشت به مدینه را به پیامبر{{صل}} داد، [[مسلمانان]] به مدینه بازگشتند و پیامبر{{صل}} هم آن [[غنایم]] را بین خانوادههای [[شهدا]] تقسیم کرد<ref>اعلام الوری، ص۸۶.</ref><ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۵.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |