ابوطالب در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[ابوطالب]] از معدود کسانی است که در طول [[تاریخ اسلام]] محور گفتوگوهای فراوان بوده و داوریهای متناقضی را به خود معطوف داشته است. عمدهترین موضوع در این زمینه مقوله ایمان وی به [[دیانت]] [[اسلامی]] و [[پیامبر خدا]]{{صل}} بوده است. بر اساس دادههای [[تاریخی]]، او در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} بیست سال بیشتر نداشت، از رازی پرده برداشت که حاکی از باور وی به رویدادی آسمانی بود. وی بیان داشت: "پدرم به من خبر داده بود که او همان [[پیامبری]] است که [[مبعوث]] خواهد شد و به من امر کرد آن را پوشیده بدارم که موجب [[خصومت]] [[دشمنان]] نگردد"<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. ابوطالب در [[خطبه]] [[عقد]] آن پیامبر {{صل}} و [[خدیجه]] که چند سال بعد رخ داد، نیز چنین اشاره کرد: "به [[الله]] [[سوگند]] که بعد از این، برای او ([[حضرت محمد]]{{صل}}) خبر بزرگ و جایگاهی بلند خواهد بود"<ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۰۹؛ إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۵؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. این سخنان و [[روایات]] انبوه دیگر، عده بسیاری از [[مسلمانان]] را به پذیرش [[ایمان ابوطالب]] کشاند. این بحث در [[زمان]] امام رضا{{ع}} نیز مطرح شد که آن حضرت نیز به آن پاسخ گفت<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.</ref>. امام رضا{{ع}} [[شک]] در [[ایمان]] او را مستحق [[آتش]] دانسته است<ref>کنزالفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.</ref> | [[ابوطالب]] از معدود کسانی است که در طول [[تاریخ اسلام]] محور گفتوگوهای فراوان بوده و داوریهای متناقضی را به خود معطوف داشته است. عمدهترین موضوع در این زمینه مقوله ایمان وی به [[دیانت]] [[اسلامی]] و [[پیامبر خدا]]{{صل}} بوده است. بر اساس دادههای [[تاریخی]]، او در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} بیست سال بیشتر نداشت، از رازی پرده برداشت که حاکی از باور وی به رویدادی آسمانی بود. وی بیان داشت: "پدرم به من خبر داده بود که او همان [[پیامبری]] است که [[مبعوث]] خواهد شد و به من امر کرد آن را پوشیده بدارم که موجب [[خصومت]] [[دشمنان]] نگردد"<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. ابوطالب در [[خطبه]] [[عقد]] آن پیامبر {{صل}} و [[خدیجه]] که چند سال بعد رخ داد، نیز چنین اشاره کرد: "به [[الله]] [[سوگند]] که بعد از این، برای او ([[حضرت محمد]]{{صل}}) خبر بزرگ و جایگاهی بلند خواهد بود"<ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۰۹؛ إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۵؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. این سخنان و [[روایات]] انبوه دیگر، عده بسیاری از [[مسلمانان]] را به پذیرش [[ایمان ابوطالب]] کشاند. این بحث در [[زمان]] امام رضا{{ع}} نیز مطرح شد که آن حضرت نیز به آن پاسخ گفت<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.</ref>. امام رضا{{ع}} [[شک]] در [[ایمان]] او را مستحق [[آتش]] دانسته است<ref>کنزالفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref> | ||
اما چرا برخی از مسلمانان از پذیرش این [[حقیقت]] سرباز زدند؟ برای پاسخ به این [[پرسش]] لازم است تصویری از ابوطالب ارائه شود. | اما چرا برخی از مسلمانان از پذیرش این [[حقیقت]] سرباز زدند؟ برای پاسخ به این [[پرسش]] لازم است تصویری از ابوطالب ارائه شود. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
ابوطالب پس از [[وفات]] [[عبدالمطلب]]، در [[مراقبت]] و [[بزرگداشت]] [[محمد]]{{صل}} از هیچ امری فروگذار نمیکرد، او را از خود جدا نمیساخت و از فرط محبتش وی را فرزند خویش معرفی میکرد و حتی بر فرزندانش [[برتری]] میداد<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. مطابق برخی نقلها، ابوطالب در پاسخ [[بحیرا]] که نسبت [[حضرت محمد]]{{صل}} را با او پرسیده بود، به [[صراحت]] از نسبت [[فرزندی]] وی سخن گفت<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۴؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۸.</ref>. گفتهاند در همین [[سفر]] [[شام]] بود که بحیرا از دارا بودن [[مقام نبوت]] حضرت محمد{{صل}} سخن گفته و ابوطالب را به مراقبت ایشان [[تحریض]] نموده است<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۲۷-۲۹.</ref>. حضرت در بیشتر مواقع در کنار عموی خود بوده و [[همراهی]] ایشان منحصر به این [[سفر]] نبوده است<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. حتی برخی منابع حکایت از آن دارند که ایشان در برخی [[جنگها]] نیز با [[ابوطالب]] همراه بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>. | ابوطالب پس از [[وفات]] [[عبدالمطلب]]، در [[مراقبت]] و [[بزرگداشت]] [[محمد]]{{صل}} از هیچ امری فروگذار نمیکرد، او را از خود جدا نمیساخت و از فرط محبتش وی را فرزند خویش معرفی میکرد و حتی بر فرزندانش [[برتری]] میداد<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. مطابق برخی نقلها، ابوطالب در پاسخ [[بحیرا]] که نسبت [[حضرت محمد]]{{صل}} را با او پرسیده بود، به [[صراحت]] از نسبت [[فرزندی]] وی سخن گفت<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۴؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۸.</ref>. گفتهاند در همین [[سفر]] [[شام]] بود که بحیرا از دارا بودن [[مقام نبوت]] حضرت محمد{{صل}} سخن گفته و ابوطالب را به مراقبت ایشان [[تحریض]] نموده است<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۲۷-۲۹.</ref>. حضرت در بیشتر مواقع در کنار عموی خود بوده و [[همراهی]] ایشان منحصر به این [[سفر]] نبوده است<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. حتی برخی منابع حکایت از آن دارند که ایشان در برخی [[جنگها]] نیز با [[ابوطالب]] همراه بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>. | ||
برای ابوطالب [[مناقب]] و ویژگیهای برجسته بسیاری بر شمرده و گفتهاند او در حالی که [[ثروت]] چندانی نداشت، چنان [[اهل]] [[جود]] و [[سخا]] بود که در روزی که [[اطعام]] میکرد، کسی دیگر به این کار مبادرت نمیورزید<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. وی به رعایت [[آداب]] [[جوانمردی]] حتی در [[جنگ]] ملتزم بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>، در [[شاعری]] نیز [[توانمند]] بود و [[پیش از بعثت]]، [[مسافر بن ابی عمرو بن امیة بن عبد شمس]] مصاحب وی در این باب بود<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.</ref>. با [[درگذشت ابوطالب]] [[مشرکان]] جرأت یافتند تا [[توطئه]] [[قتل پیامبر]]{{صل}} را طراحی کنند<ref>شرح الأخبار، ج۱، ص۲۵۷.</ref>. این خسارت آن [[قدر]] [[عظیم]] بود که [[جبرئیل]] بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد و گفت: از [[مکه]] خارج شو که دیگر حمایت کنندهای در مکه برای تو نیست<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۹.</ref> | برای ابوطالب [[مناقب]] و ویژگیهای برجسته بسیاری بر شمرده و گفتهاند او در حالی که [[ثروت]] چندانی نداشت، چنان [[اهل]] [[جود]] و [[سخا]] بود که در روزی که [[اطعام]] میکرد، کسی دیگر به این کار مبادرت نمیورزید<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. وی به رعایت [[آداب]] [[جوانمردی]] حتی در [[جنگ]] ملتزم بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>، در [[شاعری]] نیز [[توانمند]] بود و [[پیش از بعثت]]، [[مسافر بن ابی عمرو بن امیة بن عبد شمس]] مصاحب وی در این باب بود<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.</ref>. با [[درگذشت ابوطالب]] [[مشرکان]] جرأت یافتند تا [[توطئه]] [[قتل پیامبر]]{{صل}} را طراحی کنند<ref>شرح الأخبار، ج۱، ص۲۵۷.</ref>. این خسارت آن [[قدر]] [[عظیم]] بود که [[جبرئیل]] بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد و گفت: از [[مکه]] خارج شو که دیگر حمایت کنندهای در مکه برای تو نیست<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۹.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref> | ||
==حمایتهای ابوطالب از [[پیامبر]] {{صل}}== | ==حمایتهای ابوطالب از [[پیامبر]] {{صل}}== | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
ابوطالب در [[مجلسی]] ضمن برشمردن [[کمالات]] و [[فضائل]] پیامبر{{صل}} از همه [[خویشان]] خود خواست در حمایت از وی [[بسیج]] شوند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۷- ۳۲۸.</ref>. در جریان [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] که به [[سرپرستی]] فرزندش [[جعفر]] صورت پذیرفت، شعری برای [[نجاشی]] فرستاد تا بتواند توجه وی را بدیشان معطوف نماید<ref>السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۳۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۷۷- ۷۶.</ref>. زمانی که سران قریش قصد [[کشتن پیامبر]]{{صل}} را نمودند، ابوطالب در شعری به [[صراحت]] اعلام داشت مادامی که زنده است، قریش را یارای [[آزار]] رساندن به پیامبر{{صل}} نیست<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ الفصول المختارة، ص۲۸۵؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۹.</ref>. در [[شب معراج]] که [[رسول خدا]]{{صل}} از دیدهها پنهان شد، او بر آشفت و [[گمان]] برد [[قریش]] قصد کشتنش را دارد. از این رو، هفتاد نفر از [[بنیهاشم]] را آماده [[حمله]] به [[مخالفان]] کرد و چون به [[سلامتی]] [[پیامبر]]{{صل}} واقف شد، به آنان متذکر شد که در صورت آسیب رساندن به برادرزادهاش، احدی از آنان را زنده باقی نمیگذاشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.</ref>. پس از [[رحلت ابوطالب]]، پیامبر{{صل}} نیز فرمود: "قریش همواره از من واهمه داشت، تا وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. سران [[مکه]] که میدیدند از طریق [[مذاکره]] با بزرگ هاشمیان نمیتوانند مانع فعالیتهای پیامبر{{صل}} شوند، [[تصمیم]] گرفتند ایشان را در [[محاصره اقتصادی]] قرار دهند و همه [[ارتباطات]] خود را با این [[جماعت]] قطع کنند تا حاضر به تحویل دادن پیامبر{{صل}} شوند. این تصمیم منجر به انزوای بنیهاشم در [[شعب ابوطالب]] گردید. ابوطالب در مدت حضور در محل مذکور، شیخ و پیشوای محصوران بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵.</ref> و همیشه در [[حمایت]] و [[نگهبانی]] از پیامبر{{صل}} سخت تلاش میکرد تا جایی که در [[لیلة المبیت]] همراه [[علی]]{{ع}} در [[منزل]] پیامبر{{صل}} بود و به علی{{ع}} گفت که در بستر پیامبر{{صل}} بخوابد<ref>الفصول المختارة، ص۵۸- ۵۹، المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۶۴.</ref>. | ابوطالب در [[مجلسی]] ضمن برشمردن [[کمالات]] و [[فضائل]] پیامبر{{صل}} از همه [[خویشان]] خود خواست در حمایت از وی [[بسیج]] شوند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۷- ۳۲۸.</ref>. در جریان [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] که به [[سرپرستی]] فرزندش [[جعفر]] صورت پذیرفت، شعری برای [[نجاشی]] فرستاد تا بتواند توجه وی را بدیشان معطوف نماید<ref>السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۳۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۷۷- ۷۶.</ref>. زمانی که سران قریش قصد [[کشتن پیامبر]]{{صل}} را نمودند، ابوطالب در شعری به [[صراحت]] اعلام داشت مادامی که زنده است، قریش را یارای [[آزار]] رساندن به پیامبر{{صل}} نیست<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ الفصول المختارة، ص۲۸۵؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۹.</ref>. در [[شب معراج]] که [[رسول خدا]]{{صل}} از دیدهها پنهان شد، او بر آشفت و [[گمان]] برد [[قریش]] قصد کشتنش را دارد. از این رو، هفتاد نفر از [[بنیهاشم]] را آماده [[حمله]] به [[مخالفان]] کرد و چون به [[سلامتی]] [[پیامبر]]{{صل}} واقف شد، به آنان متذکر شد که در صورت آسیب رساندن به برادرزادهاش، احدی از آنان را زنده باقی نمیگذاشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.</ref>. پس از [[رحلت ابوطالب]]، پیامبر{{صل}} نیز فرمود: "قریش همواره از من واهمه داشت، تا وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. سران [[مکه]] که میدیدند از طریق [[مذاکره]] با بزرگ هاشمیان نمیتوانند مانع فعالیتهای پیامبر{{صل}} شوند، [[تصمیم]] گرفتند ایشان را در [[محاصره اقتصادی]] قرار دهند و همه [[ارتباطات]] خود را با این [[جماعت]] قطع کنند تا حاضر به تحویل دادن پیامبر{{صل}} شوند. این تصمیم منجر به انزوای بنیهاشم در [[شعب ابوطالب]] گردید. ابوطالب در مدت حضور در محل مذکور، شیخ و پیشوای محصوران بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵.</ref> و همیشه در [[حمایت]] و [[نگهبانی]] از پیامبر{{صل}} سخت تلاش میکرد تا جایی که در [[لیلة المبیت]] همراه [[علی]]{{ع}} در [[منزل]] پیامبر{{صل}} بود و به علی{{ع}} گفت که در بستر پیامبر{{صل}} بخوابد<ref>الفصول المختارة، ص۵۸- ۵۹، المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۶۴.</ref>. | ||
وقتی ابوطالب در بستر [[بیماری]] افتاد به اطرافیانش گفت: "ای جماعت بنیهاشم، [[محمد]]{{صل}} را [[اطاعت]] و [[تصدیق]] کنید تا [[رستگار]] و [[اهل]] [[هدایت]] گردید"<ref>الکشاف، ج۳، ص۴۲۲.</ref>. چیزی نگذشت که در همین سال، یعنی [[سال دهم بعثت]]، در حالی که [[سنی]] بالغ بر هشتاد سال داشت، از دنیا رفت. [[همسر]] با وفای پیامبر{{صل}}، [[حضرت خدیجه]]، نیز در این [[زمان]] [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست. درگذشت این دو، تألم و اندوهی سخت بر [[جان]] پیامبر{{صل}} نشاند. از این رو، این سال، [[عام الحزن]] نام گرفت<ref>إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۱؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۸.</ref>. پیامبر{{صل}} در [[ستایش]] از ابوطالب سخنان بلندی ایراد کرد و به [[امام علی]]{{ع}} فرمود تا ابوطالب را [[غسل]] و [[کفن]] کند و پس از آنکه او را بر سریر نهاد او را خبردار سازد. [[امام]] نیز چنین کرد و [[پیامبر]] آدابی را در [[تکریم]] [[ابوطالب]] به جای آورد و پس از انجام [[مراسم]] از [[حق]] [[عظیم]] ابوطالب بر خود، چه در ایام [[کودکی]] و چه پس از آن، سخن گفت<ref>إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۵.</ref> و فرمود: در حق او چنان شفاعتی کنم که [[انس]] و [[جن]] به شگفت آیند<ref>إعلام الوری، ص۱۴۴؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.</ref>. سپس او را در [[قبرستان]] حَجون به [[خاک]] سپردند<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. پیامبر همواره پس از [[وفات]] ابوطالب یاد و نام ایشان را گرامی میداشت. منقول است یک بار که از [[برکت]] [[دعای پیامبر]]{{صل}}، [[باران]] بسیاری بارید، ایشان به یاد عموی خویش افتاد و فرمود: "[[خداوند]] وی را [[رحمت]] کند، اگر زنده بود دیدگانش روشن میشد؛ کیست که اشعار وی را برایمان بخواند؟" [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و [[شعر]] {{متن حدیث|وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ...}} را خواند. پیامبر{{صل}} پس از شنیدن این اشعار برای ابوطالب [[طلب]] [[مغفرت]] کرد و مردی از [[کنانه]] شعری در [[مدح]] ابوطالب گفت که مورد توجه حضرتش قرار گرفت و شاعر را بشارتی در [[بهشت]] داد<ref>الأمالی، مفید، ص۳۰۳-۳۰۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۵- ۷۶.</ref> | وقتی ابوطالب در بستر [[بیماری]] افتاد به اطرافیانش گفت: "ای جماعت بنیهاشم، [[محمد]]{{صل}} را [[اطاعت]] و [[تصدیق]] کنید تا [[رستگار]] و [[اهل]] [[هدایت]] گردید"<ref>الکشاف، ج۳، ص۴۲۲.</ref>. چیزی نگذشت که در همین سال، یعنی [[سال دهم بعثت]]، در حالی که [[سنی]] بالغ بر هشتاد سال داشت، از دنیا رفت. [[همسر]] با وفای پیامبر{{صل}}، [[حضرت خدیجه]]، نیز در این [[زمان]] [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست. درگذشت این دو، تألم و اندوهی سخت بر [[جان]] پیامبر{{صل}} نشاند. از این رو، این سال، [[عام الحزن]] نام گرفت<ref>إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۱؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۸.</ref>. پیامبر{{صل}} در [[ستایش]] از ابوطالب سخنان بلندی ایراد کرد و به [[امام علی]]{{ع}} فرمود تا ابوطالب را [[غسل]] و [[کفن]] کند و پس از آنکه او را بر سریر نهاد او را خبردار سازد. [[امام]] نیز چنین کرد و [[پیامبر]] آدابی را در [[تکریم]] [[ابوطالب]] به جای آورد و پس از انجام [[مراسم]] از [[حق]] [[عظیم]] ابوطالب بر خود، چه در ایام [[کودکی]] و چه پس از آن، سخن گفت<ref>إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۵.</ref> و فرمود: در حق او چنان شفاعتی کنم که [[انس]] و [[جن]] به شگفت آیند<ref>إعلام الوری، ص۱۴۴؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.</ref>. سپس او را در [[قبرستان]] حَجون به [[خاک]] سپردند<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. پیامبر همواره پس از [[وفات]] ابوطالب یاد و نام ایشان را گرامی میداشت. منقول است یک بار که از [[برکت]] [[دعای پیامبر]]{{صل}}، [[باران]] بسیاری بارید، ایشان به یاد عموی خویش افتاد و فرمود: "[[خداوند]] وی را [[رحمت]] کند، اگر زنده بود دیدگانش روشن میشد؛ کیست که اشعار وی را برایمان بخواند؟" [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و [[شعر]] {{متن حدیث|وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ...}} را خواند. پیامبر{{صل}} پس از شنیدن این اشعار برای ابوطالب [[طلب]] [[مغفرت]] کرد و مردی از [[کنانه]] شعری در [[مدح]] ابوطالب گفت که مورد توجه حضرتش قرار گرفت و شاعر را بشارتی در [[بهشت]] داد<ref>الأمالی، مفید، ص۳۰۳-۳۰۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۵- ۷۶.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref> | ||
==ایمان ابوطالب== | ==ایمان ابوطالب== | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
==علل اختلاف در ایمان ابوطالب== | ==علل اختلاف در ایمان ابوطالب== | ||
در باب چیستی [[ایمان]] در میان [[متکلمان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد. اغلب متکلمان بر آناند که مقوم ایمان، [[تصدیق قلبی]] است و [[اقرار]] به زبان و [[عمل به ارکان]]، تنها گواهیهایی بر وجود آناند و این تنها جماعاتی چون [[کرامیه]] بودند که [[حقیقت ایمان]] را با [[اقرار زبانی]] مساوی میدانستند<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸- ۴۷۹؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹، ۱۳۲؛ شرح العقیدة الأصفهانیة، ص۱۹۷، ۱۹۹.</ref>، در حالی که اغلب علمای [[عامه]] و [[خاصه]] چنین تساویای را نمیپذیرند و اصل و حقیقت ایمان را در تصدیق قلبی دانند<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶- ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۵؛ شرح المقاصد ج۲، ص۲۴۸.</ref>، به ویژه اگر مصلحتی یا عذری در عدم اقرار زبانی باشد، چنان که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>، [[ایمان ابوطالب]] چنین بود، همان طور که [[احمد بن زینی]] به تفصیل به آن پرداخته و آورده است که [[ابوطالب]] از [[ترس]] [[جان]] [[پیامبر]]{{صل}} که در معرض [[ستم]] [[مشرکان]] قرار داشت، [[اسلام]] خود را پنهان کرده بود<ref>أسنی المطالب، ص۲۱.</ref>. البته برخی از علمای [[امامیه]] چون [[شیخ مفید]] بر این باورند که هر چند به ظاهر نقلی نباشد که نشان دهد ابوطالب به زبان نیز [[ایمان]] خود را [[اقرار]] کرده، اما اشعاری سروده که مضمون و محتوای آن عین اقرار به [[ایمان به خدا]] و [[رسول]] اوست<ref>ایمان أبیطالب، مفید، ص۲۰.</ref> | در باب چیستی [[ایمان]] در میان [[متکلمان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد. اغلب متکلمان بر آناند که مقوم ایمان، [[تصدیق قلبی]] است و [[اقرار]] به زبان و [[عمل به ارکان]]، تنها گواهیهایی بر وجود آناند و این تنها جماعاتی چون [[کرامیه]] بودند که [[حقیقت ایمان]] را با [[اقرار زبانی]] مساوی میدانستند<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸- ۴۷۹؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹، ۱۳۲؛ شرح العقیدة الأصفهانیة، ص۱۹۷، ۱۹۹.</ref>، در حالی که اغلب علمای [[عامه]] و [[خاصه]] چنین تساویای را نمیپذیرند و اصل و حقیقت ایمان را در تصدیق قلبی دانند<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶- ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۵؛ شرح المقاصد ج۲، ص۲۴۸.</ref>، به ویژه اگر مصلحتی یا عذری در عدم اقرار زبانی باشد، چنان که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>، [[ایمان ابوطالب]] چنین بود، همان طور که [[احمد بن زینی]] به تفصیل به آن پرداخته و آورده است که [[ابوطالب]] از [[ترس]] [[جان]] [[پیامبر]]{{صل}} که در معرض [[ستم]] [[مشرکان]] قرار داشت، [[اسلام]] خود را پنهان کرده بود<ref>أسنی المطالب، ص۲۱.</ref>. البته برخی از علمای [[امامیه]] چون [[شیخ مفید]] بر این باورند که هر چند به ظاهر نقلی نباشد که نشان دهد ابوطالب به زبان نیز [[ایمان]] خود را [[اقرار]] کرده، اما اشعاری سروده که مضمون و محتوای آن عین اقرار به [[ایمان به خدا]] و [[رسول]] اوست<ref>ایمان أبیطالب، مفید، ص۲۰.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref> | ||
==ادله ایمان ابوطالب== | ==ادله ایمان ابوطالب== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
علاوه بر این سخنانی از سوی [[عامه]] نیز در [[تأیید]] ایمان ابوطالب وجود دارد. یکی از آنها سخن [[ابوبکر]] در جریان [[فتح مکه]] است که وقتی پدرش [[ابوقحافه]] را که پیرمردی [[نابینا]] بود نزد پیامبر{{صل}} آورد، حضرت به او فرمود: چرا این پیر فانی را در [[رنج]] انداخته و به اینجا آوردی و نگذاشتی که من نزد او بروم. [[ابوبکر]] گفت: خواستم [[خدا]] پاداشش دهد. به خدایی که تو را به [[حق]] فرستاده، من به [[اسلام آوردن]] [[ابوطالب]] از [[اسلام]] پدرم شادتر بودم، که اسلام وی چشم تو را روشن کرد. حضرت سخنش را [[تصدیق]] فرمود<ref>منهج الصادقین، ج۳، ص۳۷۷.</ref>. | علاوه بر این سخنانی از سوی [[عامه]] نیز در [[تأیید]] ایمان ابوطالب وجود دارد. یکی از آنها سخن [[ابوبکر]] در جریان [[فتح مکه]] است که وقتی پدرش [[ابوقحافه]] را که پیرمردی [[نابینا]] بود نزد پیامبر{{صل}} آورد، حضرت به او فرمود: چرا این پیر فانی را در [[رنج]] انداخته و به اینجا آوردی و نگذاشتی که من نزد او بروم. [[ابوبکر]] گفت: خواستم [[خدا]] پاداشش دهد. به خدایی که تو را به [[حق]] فرستاده، من به [[اسلام آوردن]] [[ابوطالب]] از [[اسلام]] پدرم شادتر بودم، که اسلام وی چشم تو را روشن کرد. حضرت سخنش را [[تصدیق]] فرمود<ref>منهج الصادقین، ج۳، ص۳۷۷.</ref>. | ||
منابع [[شیعی]] به نقل از [[معصومان]]{{عم}} حکایت ابوطالب را مانند [[اصحاب کهف]] و [[مؤمن آل فرعون]] دانستهاند و گفتهاند. او برای اینکه بتواند با [[حفظ]] جایگاه خود در میان مکیان از [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] وی [[دفاع]] کند، اسلام خود را پنهان میداشته است<ref>إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۵۸، ۳۶۱.</ref>. در حکایت مؤمن آل فرعون در [[قرآن]] وی با آنکه به [[حضرت موسی]]{{ع}} [[ایمان]] آورده است، برای اینکه بتواند از درون دستگاه [[قدرت]]، پیامبر عصر خود را [[حمایت]] کند، از [[اظهار ایمان]] خود [[پرهیز]] میکند<ref>{{متن قرآن|وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ}} «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. حتی ایشان را با [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که چندی ایمان خود را پنهان میداشت، مقایسه میکنند<ref>إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۶۰.</ref> | منابع [[شیعی]] به نقل از [[معصومان]]{{عم}} حکایت ابوطالب را مانند [[اصحاب کهف]] و [[مؤمن آل فرعون]] دانستهاند و گفتهاند. او برای اینکه بتواند با [[حفظ]] جایگاه خود در میان مکیان از [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] وی [[دفاع]] کند، اسلام خود را پنهان میداشته است<ref>إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۵۸، ۳۶۱.</ref>. در حکایت مؤمن آل فرعون در [[قرآن]] وی با آنکه به [[حضرت موسی]]{{ع}} [[ایمان]] آورده است، برای اینکه بتواند از درون دستگاه [[قدرت]]، پیامبر عصر خود را [[حمایت]] کند، از [[اظهار ایمان]] خود [[پرهیز]] میکند<ref>{{متن قرآن|وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ}} «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. حتی ایشان را با [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که چندی ایمان خود را پنهان میداشت، مقایسه میکنند<ref>إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۶۰.</ref><ref>منابع: قرآن کریم، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبد البر (۴۶۳ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ أسنی المطالب فی نجاة أبی طالب، احمد بن زینی دحلان (۱۳۰۴ق)، قاهره، الهدف للإعلام و النشر، ۱۳۱۵ق، الإصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، تحقیق: عادل أحمال عبد الموجود - علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴ق؛ الاعتقادات، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱قی)، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، دوم، ۱۴۱۴ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۹۰ق؛ أعیان الشیعة، سید محسن بن عبدالکریم امین عاملی (۱۳۷۱ق)، تحقیق: سید حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق؛ الأمالی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، اول، ۱۴۱۴ق؛ الأمالی، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، ترجمه: محمدباقر کمرهای، تهران، کتابچی، ششم، ۱۳۷۶ش؛ الأمالی، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: حسین استاد ولی - علی اکبر غفاری، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق؛ إمتاع الأسماع بما للنبی ایة من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علی مقریزی (۸۴۵ق)، تحقیق: محمد عبد الحمید، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۰ق؛ أنساب الأشراف کتاب جمل من أنساب الأشراف)، احمد بن یحیی معروف به بلاذری (۲۷۹ق)، تحقیق: سهیل زکار - ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۷ق؛ أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تصحیح: مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱ش؛ إیمان أبی طالب، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق، البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (۳۸۱ق)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶م؛ تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون (۸۰۸ق)، تحقیق: خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، دوم، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ گزیده، حماد بن ابی بکر قزوینی معروف به حمدالله مستوفی (۷۵۰ق)، به کوشش: عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، سوم، ۱۳۶۴ ش؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا، التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۴۲ق؛ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (۳۲۹ق)، تصحیح و تحقیق: طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب الإسلامی، سوم، ۱۴۰۴ق، التفسیر الکبیر، محمد بن عمر معروف به فخر رازی (۶۰۶ق)، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، سوم، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر گازر، حسین بن حسن جرجانی (قرن ۸ق)، تهران، دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ش؛ التمهید لقواعد التوحید، محمود بن زید لامشی ماتریدی (قرن ۶ق)، تصحیح: عبدالحمید ترکی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، اول، ۱۹۹۵م؛ جامع الأخبار، محمد بن محمد شعیری (قرن ۶ق)، نجف، المکتبة الحیدریة، اول، بی تا؛ جمهرة أنساب العرب، علی بن احمد معروف به ابن حزم (۴۵۶ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۳ق، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، احمد بن حسین بیهقی (۴۵۸ق)، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۵ق، الذخیرة فی علم الکلام، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: سیداحمد حسینی اشکوری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ق، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، محمد محسن بن علی منزوی معروف به آقابزرگ تهرانی (۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الأضواء، سوم، ۱۴۰۳ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی معروف به ابوالفتوح رازی (قرن ۶)، تصحیح: محمد جعفر یاحقی - محمد مهدی ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، اول، ۱۴۰۸ق؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، محمد بن احمد فتال نیشابوری (۵۰۸ق)، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۳۷۵ش، السنن الکبری، احمد بن شعیب معروف به نسائی (۳۰۳ق)، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری - سید حسن کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۱ق، السیرة النبویة، عبدالملک بن هشام حمیری (۲۱۸ق)، تحقیق: مصطفی سقا، بیروت، دار المعرفة، اول، بی تا؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار عالی نعمان بن محمد مغربی معروف به قاضی نعمان (۳۶۳ق)، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، دوم، ۱۴۱۴ق؛ شرح الأصول الخمسة، عبدالجبار بن احمد همدانی (۴۱۵ق)، تصحیح: احمد حسین، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۲۲ق؛ شرح العقیدة الأصفهانیة احمد بن عبد الحلیم معروف به ابن تیمیه (۷۲۸ق)، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۴۲۵ق؛ شرح المقاصد، مسعود بن عمر معروف به تفتازانی (۷۹۲ق)، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، قم، منشورات الرضی، بی تا؛ شرح نهج البلاغة، عبدالحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق، صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل معروف به بخاری (۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۰۱ق؛ الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، علی بن محمد عاملی نباطی (۸۷۷ق)، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویة، اول، ۱۳۸۴ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس (۶۶۴ق)، تحقیق: علی عاشور، قم، خیام، ۱۴۰۰ق، علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیاریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، سید احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه (۸۲۸ق)، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، نجف، المطبعة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۰ق؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری)، محمود بن احمد عینی (۸۵۵ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین بن احمد معروف به علامه امینی (۱۳۹۲ق)، قم، مرکز مطالعات اسلامی غدیر، اول، ۱۴۱۶ق؛ الفصول المختارة من العیون و المحاسن، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: علی میرشریفی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۶۷ش، الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر معروف به زمخشری (۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ق، کمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق و تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، دوم، ۱۳۹۵ق؛ کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی (۴۴۹ق)، تحقیق: عبدالله نعمه، قم، دار الذخائر، اول، ۱۴۱۰ق، الکنی و الألقاب، عباس بن محمدرضا معروف به محدث قمی (۱۳۵۹ق)، تهران، انتشارات صدر، بیتا؛ مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین علی و الأئمة من ولده علیان، محمد بن احمد معروف به ابن شاذان (۴۲۰ق)، قم، مدرسة الإمام المهدی ال، اول، ۱۴۰۷ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، قم، بیدار، اول، ۱۳۲۸ش؛ المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۶۱ق؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول بلی، محمدباقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۰ اق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، دوم، ۱۴۰۴ق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۹ق، المسند، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر، بی تا، معانی الأخبار، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، قم، نشر علامه، اول، ۱۳۷۹ق؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا - مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۲ق؛ منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، فتح الله بن شکرالله کاشانی (قرن ۱۰ق)، تصحیح: ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۳۶ش؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی (۳۳۴ق)، بیروت، مؤسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |