ابوطالب در معارف و سیره رضوی
ابوطالب، عموی حضرت محمد (ص) و پدر امام علی (ع)، ۳۵ سال پیش از تولد پیامبر (ص) در مکه به دنیا آمد. همسر او فاطمه بنت اسد است و از فرزندان او میتوان به طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی (ع) اشاره کرد. او مردی تاجر و سخاوتمند بود و پس از فوت عبدالمطلب، حامی و سرپرست حضرت محمّد (ص) شد. به دلیل شرایط آن زمان و حمایت از برادرزادهاش، ایمان خود را مخفی میکرد. ایشان سرانجام در سال دهم بعثت و بعد از خروج رسول خدا (ص) و بنی هاشم از شعب ابی طالب، در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت و در مکه به خاک سپرده شد.
مقدمه
ابوطالب از معدود کسانی است که در طول تاریخ اسلام محور گفتوگوهای فراوان بوده و داوریهای متناقضی را به خود معطوف داشته است. عمدهترین موضوع در این زمینه مقوله ایمان وی به دیانت اسلامی و پیامبر خدا (ص) بوده است. بر اساس دادههای تاریخی، او در حالی که پیامبر (ص) بیست سال بیشتر نداشت، از رازی پرده برداشت که حاکی از باور وی به رویدادی آسمانی بود. وی بیان داشت: "پدرم به من خبر داده بود که او همان پیامبری است که مبعوث خواهد شد و به من امر کرد آن را پوشیده بدارم که موجب خصومت دشمنان نگردد"[۱]. ابوطالب در خطبه عقد آن پیامبر (ص) و خدیجه که چند سال بعد رخ داد، نیز چنین اشاره کرد: "به الله سوگند که بعد از این، برای او (حضرت محمد (ص)) خبر بزرگ و جایگاهی بلند خواهد بود"[۲]. این سخنان و روایات انبوه دیگر، عده بسیاری از مسلمانان را به پذیرش ایمان ابوطالب کشاند. این بحث در زمان امام رضا (ع) نیز مطرح شد که آن حضرت نیز به آن پاسخ گفت[۳]. امام رضا (ع) شک در ایمان او را مستحق آتش دانسته است[۴].[۵]
اما چرا برخی از مسلمانان از پذیرش این حقیقت سرباز زدند؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است تصویری از ابوطالب ارائه شود.
زندگینامه ابوطالب
ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، پدر علی (ع)، عموی رسول خدا (ص) و از افراد نقشآفرین در زندگی پیامبر (ص) بود. وی به نامهای مختلفی معرفی شده است. اغلب منابع او را عبد مناف نامیدهاند[۶] و برخی دیگر هر چند از عمران یاد کردهاند اما چنین انتسابی را به وی نپذیرفتهاند[۷]. پدر وی شیبه عامر بن هاشم، مشهور به عبدالمطلب، و مادرش فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بود که مادر عبدالله پدر پیامبر (ص) و زبیر نیز محسوب میشد[۸]. سال تولد وی را ۳۵ سال پیش از عام الفیل[۹] دانستهاند و گفتهاند در زمان مبعوث شدن پیامبر حدود ۷۵ سال داشته است[۱۰]. همسر وی فاطمه بنت اسد بن هاشم نام داشت. به گفته مقدسی، اولین فرزند هاشمی از این ازدواج متولد شد[۱۱]. از ابوطالب فرزندانی چون امام علی (ع)، طالب، عقیل، جعفر[۱۲] و امهانی متولد شد[۱۳]. او در زمان حیات عبدالمطلب بیش از دیگر برادران خود به پدر نزدیک بود، چون بزرگترین فرزند پدر و برابر سنت عربی جانشن وی به شمار میآمد[۱۴]. یعقوبی نقل میکند او حتی در برخی مواضع دشوار شهر مکه از ناحیه پدر مأمور غذا رساندن به حیوانات و طیور میشد[۱۵] و به وصیت پدر پس از وی به منصب سقایت و آب رساندن به حاجیان دست یافت[۱۶]، هر چند برابر روایتی بعدها به سبب تنگدستی این منصب را به عباس وانهاد[۱۷].
درگذشت عبدالمطلب، رئیس مکه و مشکلاتی چون خشکسالی که از پیشتر در مکه پدید آمده بود[۱۸] و نیز بحرانهای مالی ابوطالب، فرایند ریاست را که تابع سنت عربی در خانواده رییس پیشین تداوم مییافت، اندکی تغییر داد و مدعیانی چون ابنجدعان و ولید بن ربیعه سر بر آوردند، اما در عین حال سیادت معنوی ابوطالب که میراث خاندان او بود، همچنان تا هنگام مرگش باقی ماند[۱۹].
او در مسیر فعالیت و راهبری جامعه، در عرصه رقابت اقتصادی، نتوانست مانند گذشته پیش برود تا آنجا که تأمین مخارج خانواده برای او دشوار شد. به همین سبب، پیامبر (ص) و عباس برای کمک به او، سرپرستی دو تن از فرزندانش را پذیرفتند؛ پیامبر (ص) سرپرستی علی (ع) را به عهده گرفت و عباس جعفر را به خانه خود برد[۲۰]. ابوطالب در عین تنگدستی، سیدی بزرگوار و فرمانروایی پر هیبت بود. امام علی (ع) درباره او میگوید: "پدرم در عین ناداری، سرور قریش بود، در حالی که پیش از او هرگز فرد تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود[۲۱]. ابوطالب وقار و حکمت حکما و هیبت ملوک را داشت و به گفته اکثم بن صیفی، حکیم عرب، حکمت، ریاست و حلم در ابوطالب گرد آمده بود[۲۲]. شأن داوری او در میان قریش[۲۳] به او جایگاهی ویژه بخشیده بود که کلامش به مثابه امری لازم الاتباع قلمداد میشد، چنان که در یکی از محاکمهها، سنتِ سوگند در شهادت (قسامه) را بنیان نهاد و بعدها پیامبر اکرم (ص) نیز آن را همانگونه پذیرفت[۲۴].
مطابق برخی نقلها، خاندان عبدالمطلب از ظهور پیامبری در میان خود، آگاهی داشته و منتظر مبعوث شدن او بودهاند. از ابوطالب چنین نقل شده است: "پدرم در کتاب میخواند و میگفت در صلب من پیامبری هست، آرزو دارم زمان او را درک میکردم و به او ایمان میآوردم. پس هر کس از فرزندان من او را درک کند، باید به او ایمان بیاورد[۲۵]. از روایات معصومان (ع) بر میآید که وی تنها از جهت سقایت و حمایت از پیامبر (ص) میراثدار پدر نبوده، بلکه از جهت مقامات معنوی نیز خلف صالح وی به شمار میآمده است. از این روایات در مییابیم، عبدالمطلب آخرین حجت بیش از پیامبر (ص) بوده و ابوطالب، چنان که از امام علی (ع) نقل است، وصی وی به شمار میآمده است[۲۶]. امام کاظم (ع) در جواب سؤالی درباره حجت بودن ابوطالب بر پیامبر (ص) با توجه به دادن وصایا به وی، فرمود: ابوطالب امانتدار وصایا بود و آن را به پیامبر اسلام (ص) تحویل داد. از بیان این روایت بر میآید که برخی افراد از مقام وصایت ابوطالب بر این گمان بردهاند که وی بر پیامبر اسلام (ص) نیز حجت بوده است و تحویل برخی چیزها به ایشان نیز به جهت انتقال امر وصایت بوده است. امام کاظم (ع) در این روایت این برداشت را نادرست میداند[۲۷]. اینکه امانتهایی که ابوطالب به پیامبر (ص) داده، چه بوده و از ناحیه چه کسی بوده است، مطلبی است که برخی از شارحان به آن توجه کردهاند و وجوه متعددی را درباره آن مطرح ساختهاند[۲۸]. از امام علی (ع) نقل است که هیچ یک از پدرانشان کافر نبودند و بت پرستیدند، بلکه بر آیین ابراهیم خلیل (ع) بودند و به سوی کعبه نماز میگزاردند[۲۹]. علامه مجلسی نیز ابوطالب را موحد و از اوصیای ابراهیم (ع) میداند[۳۰].
ابوطالب پس از وفات عبدالمطلب، در مراقبت و بزرگداشت محمد (ص) از هیچ امری فروگذار نمیکرد، او را از خود جدا نمیساخت و از فرط محبتش وی را فرزند خویش معرفی میکرد و حتی بر فرزندانش برتری میداد[۳۱]. مطابق برخی نقلها، ابوطالب در پاسخ بحیرا که نسبت حضرت محمد (ص) را با او پرسیده بود، به صراحت از نسبت فرزندی وی سخن گفت[۳۲]. گفتهاند در همین سفر شام بود که بحیرا از دارا بودن مقام نبوت حضرت محمد (ص) سخن گفته و ابوطالب را به مراقبت ایشان تحریض نموده است[۳۳]. حضرت در بیشتر مواقع در کنار عموی خود بوده و همراهی ایشان منحصر به این سفر نبوده است[۳۴]. حتی برخی منابع حکایت از آن دارند که ایشان در برخی جنگها نیز با ابوطالب همراه بوده است[۳۵].
برای ابوطالب مناقب و ویژگیهای برجسته بسیاری بر شمرده و گفتهاند او در حالی که ثروت چندانی نداشت، چنان اهل جود و سخا بود که در روزی که اطعام میکرد، کسی دیگر به این کار مبادرت نمیورزید[۳۶]. وی به رعایت آداب جوانمردی حتی در جنگ ملتزم بود[۳۷]، در شاعری نیز توانمند بود و پیش از بعثت، مسافر بن ابی عمرو بن امیة بن عبد شمس مصاحب وی در این باب بود[۳۸]. با درگذشت ابوطالب مشرکان جرأت یافتند تا توطئه قتل پیامبر (ص) را طراحی کنند[۳۹]. این خسارت آن قدر عظیم بود که جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و گفت: از مکه خارج شو که دیگر حمایت کنندهای در مکه برای تو نیست[۴۰].[۴۱]
حمایتهای ابوطالب از پیامبر (ص)
منابع درباره جزئیات حمایتهای ابوطالب از پیامبر (ص) مطالب بسیاری را بیان کردهاند. وی در ابتدای بعثت پس از آنکه از رسالت حضرت محمد (ص) و ایمان آوردن حضرت علی (ع) خبردار شد، نه تنها ایشان را از این کار منع نکرد، بلکه به فرزندش علی نیز متذکر شد: "راهی را که محمد به تو مینماید، دنبال کن که طریق خیر و هدایت است"[۴۲]. در یوم الانذار که دعوت خویشاوندان به اسلام بود، از آن رو که فرزندش علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) انتخاب شد و او باید از آن حضرت اطاعت کند، مورد تمسخر برخی از بنیهاشم قرار گرفت، اما همچنان استوار ماند[۴۳]. پس از آن، سران مکه در قالب هیأتهای مختلف، چندین بار نزد ابوطالب رفتند و از نحوه مواجهه پیامبر (ص) با ایشان گله کردند و از او خواستند یا برادرزادهاش را از تبلیغ دین جدید و تحقیر دین نیاکانشان باز دارد، یا حمایت خود را از او بردارد و اجازه دهد چنان که مصلحت قوم است با وی مواجه شوند. ابوطالب نیز ابتدا کوشید تا با ملایمت و نرمی، مانع از ترس ایشان و اقدام علیه حضرت محمد (ص) گردد. حتی در جلسهای با حضور طرفین نزاع، از پیامبر (ص) خواست اندکی ملایمتر برخورد کند و حساسیت بزرگان مکه را به خود دامن نزند، اما پس از آنکه دانست آن حضرت به هیچ قیمتی حاضر نیست در دعوت خود تسامح و مماشات نماید، به وی اطمینان داد سخنش را حق میداند و وی را در این مسیر یاری میرساند[۴۴]. سران مکه که حمایتهای بیدریغ ابوطالب را از ایشان دیدند به ترفندهایی روی آوردند، از جمله آنکه پیشنهاد دادند در عوض تحویل حضرت محمد (ص)، یکی از قویترین و زیباترین جوانان قریش، عمارة بن ولید، را به وی بدهند، ولی ابوطالب از این سخن بر آشفت و ایشان را سرزنش کرد[۴۵].
ابوطالب در مجلسی ضمن برشمردن کمالات و فضائل پیامبر (ص) از همه خویشان خود خواست در حمایت از وی بسیج شوند[۴۶]. در جریان مهاجرت مسلمانان به حبشه که به سرپرستی فرزندش جعفر صورت پذیرفت، شعری برای نجاشی فرستاد تا بتواند توجه وی را بدیشان معطوف نماید[۴۷]. زمانی که سران قریش قصد کشتن پیامبر (ص) را نمودند، ابوطالب در شعری به صراحت اعلام داشت مادامی که زنده است، قریش را یارای آزار رساندن به پیامبر (ص) نیست[۴۸]. در شب معراج که رسول خدا (ص) از دیدهها پنهان شد، او بر آشفت و گمان برد قریش قصد کشتنش را دارد. از این رو، هفتاد نفر از بنیهاشم را آماده حمله به مخالفان کرد و چون به سلامتی پیامبر (ص) واقف شد، به آنان متذکر شد که در صورت آسیب رساندن به برادرزادهاش، احدی از آنان را زنده باقی نمیگذاشت[۴۹]. پس از رحلت ابوطالب، پیامبر (ص) نیز فرمود: "قریش همواره از من واهمه داشت، تا وقتی ابوطالب از دنیا رفت"[۵۰]. سران مکه که میدیدند از طریق مذاکره با بزرگ هاشمیان نمیتوانند مانع فعالیتهای پیامبر (ص) شوند، تصمیم گرفتند ایشان را در محاصره اقتصادی قرار دهند و همه ارتباطات خود را با این جماعت قطع کنند تا حاضر به تحویل دادن پیامبر (ص) شوند. این تصمیم منجر به انزوای بنیهاشم در شعب ابوطالب گردید. ابوطالب در مدت حضور در محل مذکور، شیخ و پیشوای محصوران بود[۵۱] و همیشه در حمایت و نگهبانی از پیامبر (ص) سخت تلاش میکرد تا جایی که در لیلة المبیت همراه علی (ع) در منزل پیامبر (ص) بود و به علی (ع) گفت که در بستر پیامبر (ص) بخوابد[۵۲].
وقتی ابوطالب در بستر بیماری افتاد به اطرافیانش گفت: "ای جماعت بنیهاشم، محمد (ص) را اطاعت و تصدیق کنید تا رستگار و اهل هدایت گردید"[۵۳]. چیزی نگذشت که در همین سال، یعنی سال دهم بعثت، در حالی که سنی بالغ بر هشتاد سال داشت، از دنیا رفت. همسر با وفای پیامبر (ص)، حضرت خدیجه، نیز در این زمان چشم از جهان فرو بست. درگذشت این دو، تألم و اندوهی سخت بر جان پیامبر (ص) نشاند. از این رو، این سال، عام الحزن نام گرفت[۵۴]. پیامبر (ص) در ستایش از ابوطالب سخنان بلندی ایراد کرد و به امام علی (ع) فرمود تا ابوطالب را غسل و کفن کند و پس از آنکه او را بر سریر نهاد او را خبردار سازد. امام نیز چنین کرد و پیامبر آدابی را در تکریم ابوطالب به جای آورد و پس از انجام مراسم از حق عظیم ابوطالب بر خود، چه در ایام کودکی و چه پس از آن، سخن گفت[۵۵] و فرمود: در حق او چنان شفاعتی کنم که انس و جن به شگفت آیند[۵۶]. سپس او را در قبرستان حَجون به خاک سپردند[۵۷]. پیامبر همواره پس از وفات ابوطالب یاد و نام ایشان را گرامی میداشت. منقول است یک بار که از برکت دعای پیامبر (ص)، باران بسیاری بارید، ایشان به یاد عموی خویش افتاد و فرمود: "خداوند وی را رحمت کند، اگر زنده بود دیدگانش روشن میشد؛ کیست که اشعار وی را برایمان بخواند؟" حضرت علی (ع) برخاست و شعر «وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ...» را خواند. پیامبر (ص) پس از شنیدن این اشعار برای ابوطالب طلب مغفرت کرد و مردی از کنانه شعری در مدح ابوطالب گفت که مورد توجه حضرتش قرار گرفت و شاعر را بشارتی در بهشت داد[۵۸].[۵۹]
ایمان ابوطالب
در میان عالمان و متکلمان اختلاف نظر وجود دارد که آیا وی مسلمان از دنیا رفته یا بر دین پیشین خود باقی بوده است. بر اساس برخی دادهها، ابوطالب در مقابل درخواست پیامبر (ص) به اسلام آوردن، با این ادعا که نمیتواند از دین پدرانش و آنچه به آن پایبند بودند، دست بردارد، از پذیرش دعوت استنکاف کرد[۶۰]. بر این اساس، برخی مدعیاند که وی بر دین پیشین و غیر مؤمن به اسلام بوده و حتی در آخرین لحظات زندگی خویش، هنگامی که در بستر احتضار بود، حاضر نشد از کیش پدرش دست بردارد[۶۱]؛ ادعایی که البته با مجموعه اطلاعات موجود درباره او و رفتارهایی که از ایشان در حمایت از اسلام و پیامبر (ص) سر زد، هیچ سازگاری ندارد. به همین دلیل، عالمان شیعی نه تنها بر آن ادعا صحه نمیگذارند، بلکه بر ایمان وی ادعای اجماع میکنند[۶۲]. ابنعباس در پاسخ مردی که از او پرسیده بود آیا ابوطالب مسلمان بود، گفت: "چگونه مسلمان نبود در حالی که چنین گفته است: لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُكَذَّبٌ *** لَدَيْنَا وَ لَا يَعْبَأُ بِقِيلِ الْأَبَاطِلِ؛ دانستند که فرزند ما نزد ما تکذیب شدنی نیست و به گفتار باطلی اعتنا نمیکند. سپس گفت: او چون اصحاب کهف ایمان خویش را پنهان میداشت، از اینرو دو پاداش دارد"[۶۳].
مجلسی مفاد اجماع شیعیان را این میداند که ابوطالب از همان آغاز بعثت به پیامبر (ص) ایمان آورده و هرگز بتی را نپرستیده و بلکه از اوصیای حضرت ابراهیم (ع) بوده است[۶۴]. بر این اساس، گفتار ابوطالب در خصوص پایداری بر دین آبا و اجدادی، چنان که گفته شد، بر پایبندی به آیین حنیف ابراهیمی حمل میشود که پیامبر (ص) نیز خود را تابع همان میدانست[۶۵] و قرآن کریم هم در آیات متعددی آن را تأیید میکند[۶۶]، نه آنکه شرک و بتپرستی را اراده کرده باشد.
باور به ایمان ابوطالب نزد امامان معصوم (ع) جایگاه مهمی داشته است. یکی از امامانی که شگفتترین تعابیر را در مورد منکران ایمان ابوطالب به کار برده، امام رضا (ع) است که قاطعانه در پاسخ کسی که در این باره از وی پرسش کرد، فرمود: "اگر شکی در ایمان ابوطالب داشته باشی، به سوی آتش بازخواهی گشت"[۶۷]. اینکه امام رضا (ع) با چنین تندی و صلابت درباره منکران ایمان ابوطالب سخن گفتهاند، به آن جهت است که این مسأله پس از مدتی از بحثی علمی و تاریخی به مبحثی فرهنگی و اجتماعی مبدل شده بود و برای تخفیف و تشنیع آل علی (ع) ابراز میشد، چون بنیامیه میکوشیدند تا افتخارات منتسب به آل علی (ع) را به هر طریقی از بین ببرند و اموری را بدیشان نسبت دهند که از شأن و مرتبه ایشان در میان مسلمانان کاسته شود[۶۸].
کتابهایی درباره ایمان ابوطالب
علمای شیعه از همان قرون نخستین به این بحث اهتمام نموده و علاوه بر طرح این مسأله در کتابهای جامع حدیث و کلام و تاریخ، به نگارش کتابهای مستقلی در این باب دست زده و آثار زیادی پدید آوردهاند که برخی از آنها با عنوان "ایمان ابیطالب" عرضه شدهاند. از آن جمله کتاب سعد بن عبدالله اشعری (حدود ۳۰۰ق)، کتاب احمد بن محمد بن عمار (۳۴۶ق)، کتاب ابونعیم علی بن حمزه بصری لغوی (۳۷۵ق)، کتاب سهل بن احمد بن عبدالله بن احمد بن سهل دیباجی (۳۸۰ق)، کتاب احمد بن قاسم (قرن ۴ق)، کتاب احمد بن محمد بن طرخان جرجرایی (قرن ۴ق)، کتاب محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، کتاب فخار بن معد موسوی (۶۳۰ق) و دیگر آثار است که در متون تحقیقی قابل شناساییاند[۶۹]. آقابزرگ تهرانی به برخی دیگر از این نویسندگان که کتب و رسالات مستقلی در این باب نگاشتهاند، اشاره کرده است[۷۰].
در میان اهل سنت نیز کتابهایی در این موضوع تألیف شده که یکی از آنها کتاب بغیة الطالب لایمان ابی طالب، اثر جلالالدین عبدالرحمن سیوطی شافعی (۹۱۱ق)، از دانشمندان بنام اسلامی، و دیگر اسنی المطالب فی نجاة ابیطالب، از احمد بن زینی دحلان مکی شافعی است که به خوبی از عهده کار بر آمده است. چه در آثار جامع و چه در مکتوبات مستقل ادله متعددی بر ایمان ابوطالب اقامه شده است[۷۱].
علل اختلاف در ایمان ابوطالب
در باب چیستی ایمان در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد. اغلب متکلمان بر آناند که مقوم ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به ارکان، تنها گواهیهایی بر وجود آناند و این تنها جماعاتی چون کرامیه بودند که حقیقت ایمان را با اقرار زبانی مساوی میدانستند[۷۲]، در حالی که اغلب علمای عامه و خاصه چنین تساویای را نمیپذیرند و اصل و حقیقت ایمان را در تصدیق قلبی دانند[۷۳]، به ویژه اگر مصلحتی یا عذری در عدم اقرار زبانی باشد، چنان که خداوند فرمود: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۷۴]، ایمان ابوطالب چنین بود، همان طور که احمد بن زینی به تفصیل به آن پرداخته و آورده است که ابوطالب از ترس جان پیامبر (ص) که در معرض ستم مشرکان قرار داشت، اسلام خود را پنهان کرده بود[۷۵]. البته برخی از علمای امامیه چون شیخ مفید بر این باورند که هر چند به ظاهر نقلی نباشد که نشان دهد ابوطالب به زبان نیز ایمان خود را اقرار کرده، اما اشعاری سروده که مضمون و محتوای آن عین اقرار به ایمان به خدا و رسول اوست[۷۶].[۷۷]
ادله ایمان ابوطالب
گذشته از این، چند دسته ادله در منابع شیعی ذکر شده است:
- دسته نخست روایات متعدد معصومان (ع) است. روایت شده است که پیامبر (ص) در جواب پرسش جابر بن عبدالله درباره ایمان ابوطالب فرموده است: "در شب معراج چهار نور دیده که یکی از آنها نور ابوطالب بوده که به دلیل کتمان ایمان و اظهار کفر و صبر بر این حالت به این درجه نائل شده بود"[۷۸]. از امام علی (ع) منقول است: "به خدا سوگند، ابوطالب مسلمان و مؤمن بود و از ترس اینکه قریش بنیهاشم را نابود کند، ایمانش را مخفی میکرد"[۷۹]. ایشان همچنین فرموده است: "ابوطالب مانند دیگر پدرانش موحد بوده و هرگز بت نپرستیده"[۸۰] "و در روز قیامت نورانیتی برگرفته از نور معصومان (ع) دارد"[۸۱]. از امام رضا (ع)، علاوه بر آنچه در گذشته در منع منکران ایمان ابوطالب بیان شد، روایت دیگری نقل شده که نشان میدهد ابوطالب نه تنها به خدا و نبوت پیامبر اسلام (ص) ایمان داشته است، بلکه به ولایت امام علی (ع) نیز آگاه بوده و اذعان داشته است. ایشان میفرماید: "ابوطالب بر انگشتری خود حک کرده بود: الله را به خدایی، برادر زادهام محمد را به پیامبری و پسرم علی را به جانشینی او میپسندم"[۸۲]. مطابق برخی روایات ابوطالب حتی پیش از تولد حضرت علی (ع) از مقام والای ایشان و ولایتشان آگاه بوده است[۸۳].
- دسته دوم ادله مبتنی بر این است که اگر ابوطالب کافر بود، خدا و پیامبر (ص) درباره وی سخنانی ستایشآمیز نمیگفتند. یکی از سخنانی که پیامبر (ص) درباره ابوطالب فرموده این است که از ناحیه خداوند اجازه شفاعت وی را دارد[۸۴]. همچنین در حدیث قدسی، ابوطالب یکی از کسانی دانسته شده که آتش دوزخ بر وی حرام گردیده است[۸۵]. منقول است که پیامبر (ص) پس از رحلت ابوطالب فرمود: "از پروردگارم برای وی همه گونه خیری را امید دارم"[۸۶]. مطابق موازین قرآنی حتی پیامبران نیز نمیتوانند چنین سخنانی را درباره کافران بگویند: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ﴾[۸۷]؛ ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۸۸]؛ ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾[۸۹]. این آیات نشان میدهد جمیع مؤمنان و حتی پیامبران نمیتوانند برای کافرانی که از طریق هدایت رویگردان شدهاند شفاعت کنند و برای ایشان طلب خیر از خداوند نمایند و حتی بر سر قبر ایشان حاضر شوند. علاوه بر این، اگر ابوطالب مسلمان نبود لازم میآمد پس از اسلام آوردن فاطمه بنت اسد که در همان سالهای نخست بعثت واقع شد، طلاق میان آنان واجب گردد، در حالی که او تا وفات ابوطالب همسرش باقی ماند. این مطلبی است که امام سجاد (ع) بدان تصریح فرموده است[۹۰].
- دسته سوم، گفتار و کردار ابوطالب است که در پیش گفته شد که چگونه در حفظ موجودیت اسلام و جان پیامبر (ص) میکوشید و برای دفاع از اسلام و تثبیت و تشویق مسلمانان و بنیهاشم شعر میسرود. شیخ مفید هم در رساله مستقلی که در باب ایمان ابوطالب نگاشته و هم در کتاب الفصول المختارة به نحو وسیعی به اشعار وی و مضامین اعتقادی آن اشاره کرده است[۹۱]. ابنشهرآشوب تعداد ابیاتی را که بر ایمان وی دلالت دارد، بالغ بر سه هزار بیت میداند[۹۲]. حتی امامان معصوم (ع) نیز برای نمایاندن ایمان وی، به اشعارش استناد میجستند[۹۳]. بدیهی است چنین رفتارها و سخنانی جز از انسان معتقد سر نمیزند.
علاوه بر این سخنانی از سوی عامه نیز در تأیید ایمان ابوطالب وجود دارد. یکی از آنها سخن ابوبکر در جریان فتح مکه است که وقتی پدرش ابوقحافه را که پیرمردی نابینا بود نزد پیامبر (ص) آورد، حضرت به او فرمود: چرا این پیر فانی را در رنج انداخته و به اینجا آوردی و نگذاشتی که من نزد او بروم. ابوبکر گفت: خواستم خدا پاداشش دهد. به خدایی که تو را به حق فرستاده، من به اسلام آوردن ابوطالب از اسلام پدرم شادتر بودم، که اسلام وی چشم تو را روشن کرد. حضرت سخنش را تصدیق فرمود[۹۴].
منابع شیعی به نقل از معصومان (ع) حکایت ابوطالب را مانند اصحاب کهف و مؤمن آل فرعون دانستهاند و گفتهاند. او برای اینکه بتواند با حفظ جایگاه خود در میان مکیان از پیامبر (ص) و دین وی دفاع کند، اسلام خود را پنهان میداشته است[۹۵]. در حکایت مؤمن آل فرعون در قرآن وی با آنکه به حضرت موسی (ع) ایمان آورده است، برای اینکه بتواند از درون دستگاه قدرت، پیامبر عصر خود را حمایت کند، از اظهار ایمان خود پرهیز میکند[۹۶]. حتی ایشان را با حضرت ابراهیم (ع) که چندی ایمان خود را پنهان میداشت، مقایسه میکنند[۹۷].[۹۸].[۹۹]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۱.
- ↑ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۰۹؛ إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۵؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۵.
- ↑ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.
- ↑ کنزالفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۳۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۱۰؛ عمدة الطالب، ص۲۰؛ أعیان الشیعة، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۳۹؛ أسد الغابة، ج۱، ص۳۹.
- ↑ الإصابة، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۸ ص۱۱۴.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۵، ص۷۱.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ جمهرة أنساب العرب، ص۱۴.
- ↑ عمدة القاری، ج۹، ص۲۲۷.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۱۰۹.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۲- ۲۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳- ۱۴.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴.
- ↑ الکنی و الألقاب، ج۱، ص۱۰۸- ۱۰۹.
- ↑ المحبّر، ص۱۳۲.
- ↑ السنن الکبری، نسائی، ج۴، ص۲۰۴- ۲۰۵.
- ↑ الطرائف، ج۱، ص۳۰۳؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ الاعتقادات، ص۱۱۰؛ الغدیر، ج۷، ص۵۲۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ مرآة العقول، ج۵، ص۲۲۴- ۲۲۵.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۷۴- ۱۷۵.
- ↑ مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۴؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۸.
- ↑ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۷-۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۹۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.
- ↑ شرح الأخبار، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۰؛ الهدایة الکبری، ص۴۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۳- ۳۲۴؛ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۱۵۸؛ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۷- ۳۲۸.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۳۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۷۷- ۷۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ الفصول المختارة، ص۲۸۵؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۱۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.
- ↑ دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵.
- ↑ الفصول المختارة، ص۵۸- ۵۹، المناقب، ابنشهرآشوب، ج۱، ص۶۴.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۴۲۲.
- ↑ إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۱؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۸.
- ↑ إیمان أبیطالب، مفید، ص۲۶۵.
- ↑ إعلام الوری، ص۱۴۴؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ الأمالی، مفید، ص۳۰۳-۳۰۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۵- ۷۶.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۲، ص۹۸؛ المسند، ابنحنبل، ج۵، ص۴۳۳.
- ↑ أوائل المقالات، ص۴۶.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۶۱۴-۶۱۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳.
- ↑ ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵؛ ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «بگو: بیگمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درستآیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
- ↑ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ إیمان أبیطالب، مفید، ص۸۲.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ ایمان أبیطالب، مفید، ص۱۷-۲۸.
- ↑ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۲، ص۵۱۰-۵۱۳.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸- ۴۷۹؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹، ۱۳۲؛ شرح العقیدة الأصفهانیة، ص۱۹۷، ۱۹۹.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶- ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۵؛ شرح المقاصد ج۲، ص۲۴۸.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ أسنی المطالب، ص۲۱.
- ↑ ایمان أبیطالب، مفید، ص۲۰.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.
- ↑ روضة الواعظین، ج۱، ص۸۱؛ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۶.
- ↑ إیمان أبیطالب، مفید، ص۳۶۳.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۷۴- ۱۷۵.
- ↑ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۳؛ مائة منقبة، ص۱۷۴- ۱۷۵.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان، ج۱۵، ص۱۵۰؛ تفسیر گازر، ج۷، ص۱۸۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۶؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «و هیچگاه بر هیچیک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیدهاند و نافرمان مردهاند» سوره توبه، آیه ۸۴.
- ↑ «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.
- ↑ ایمان أبی طالب، مفید، ص۱۸-۲۱، ۲۹-۴۱؛ الفصول المختارة ص۲۸۲-۲۸۵.
- ↑ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۸- ۴۴۹.
- ↑ منهج الصادقین، ج۳، ص۳۷۷.
- ↑ إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۵۸، ۳۶۱.
- ↑ ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾ «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ إیمان أبی طالب، مفید، ص۳۶۰.
- ↑ منابع: قرآن کریم، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبد البر (۴۶۳ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ أسنی المطالب فی نجاة أبی طالب، احمد بن زینی دحلان (۱۳۰۴ق)، قاهره، الهدف للإعلام و النشر، ۱۳۱۵ق، الإصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، تحقیق: عادل أحمال عبد الموجود - علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴ق؛ الاعتقادات، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱قی)، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، دوم، ۱۴۱۴ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۹۰ق؛ أعیان الشیعة، سید محسن بن عبدالکریم امین عاملی (۱۳۷۱ق)، تحقیق: سید حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق؛ الأمالی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، اول، ۱۴۱۴ق؛ الأمالی، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، ترجمه: محمدباقر کمرهای، تهران، کتابچی، ششم، ۱۳۷۶ش؛ الأمالی، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: حسین استاد ولی - علی اکبر غفاری، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق؛ إمتاع الأسماع بما للنبی ایة من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علی مقریزی (۸۴۵ق)، تحقیق: محمد عبد الحمید، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۰ق؛ أنساب الأشراف کتاب جمل من أنساب الأشراف)، احمد بن یحیی معروف به بلاذری (۲۷۹ق)، تحقیق: سهیل زکار - ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۷ق؛ أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تصحیح: مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱ش؛ إیمان أبی طالب، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق، البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (۳۸۱ق)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶م؛ تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون (۸۰۸ق)، تحقیق: خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، دوم، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ گزیده، حماد بن ابی بکر قزوینی معروف به حمدالله مستوفی (۷۵۰ق)، به کوشش: عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، سوم، ۱۳۶۴ ش؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا، التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۴۲ق؛ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (۳۲۹ق)، تصحیح و تحقیق: طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب الإسلامی، سوم، ۱۴۰۴ق، التفسیر الکبیر، محمد بن عمر معروف به فخر رازی (۶۰۶ق)، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، سوم، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر گازر، حسین بن حسن جرجانی (قرن ۸ق)، تهران، دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ش؛ التمهید لقواعد التوحید، محمود بن زید لامشی ماتریدی (قرن ۶ق)، تصحیح: عبدالحمید ترکی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، اول، ۱۹۹۵م؛ جامع الأخبار، محمد بن محمد شعیری (قرن ۶ق)، نجف، المکتبة الحیدریة، اول، بی تا؛ جمهرة أنساب العرب، علی بن احمد معروف به ابن حزم (۴۵۶ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۳ق، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، احمد بن حسین بیهقی (۴۵۸ق)، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۵ق، الذخیرة فی علم الکلام، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: سیداحمد حسینی اشکوری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ق، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، محمد محسن بن علی منزوی معروف به آقابزرگ تهرانی (۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الأضواء، سوم، ۱۴۰۳ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی معروف به ابوالفتوح رازی (قرن ۶)، تصحیح: محمد جعفر یاحقی - محمد مهدی ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، اول، ۱۴۰۸ق؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، محمد بن احمد فتال نیشابوری (۵۰۸ق)، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۳۷۵ش، السنن الکبری، احمد بن شعیب معروف به نسائی (۳۰۳ق)، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری - سید حسن کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۱ق، السیرة النبویة، عبدالملک بن هشام حمیری (۲۱۸ق)، تحقیق: مصطفی سقا، بیروت، دار المعرفة، اول، بی تا؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار عالی نعمان بن محمد مغربی معروف به قاضی نعمان (۳۶۳ق)، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، دوم، ۱۴۱۴ق؛ شرح الأصول الخمسة، عبدالجبار بن احمد همدانی (۴۱۵ق)، تصحیح: احمد حسین، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۲۲ق؛ شرح العقیدة الأصفهانیة احمد بن عبد الحلیم معروف به ابن تیمیه (۷۲۸ق)، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۴۲۵ق؛ شرح المقاصد، مسعود بن عمر معروف به تفتازانی (۷۹۲ق)، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، قم، منشورات الرضی، بی تا؛ شرح نهج البلاغة، عبدالحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق، صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل معروف به بخاری (۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۰۱ق؛ الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، علی بن محمد عاملی نباطی (۸۷۷ق)، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویة، اول، ۱۳۸۴ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس (۶۶۴ق)، تحقیق: علی عاشور، قم، خیام، ۱۴۰۰ق، علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیاریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، سید احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه (۸۲۸ق)، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، نجف، المطبعة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۰ق؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری)، محمود بن احمد عینی (۸۵۵ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین بن احمد معروف به علامه امینی (۱۳۹۲ق)، قم، مرکز مطالعات اسلامی غدیر، اول، ۱۴۱۶ق؛ الفصول المختارة من العیون و المحاسن، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: علی میرشریفی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۶۷ش، الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر معروف به زمخشری (۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ق، کمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق و تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، دوم، ۱۳۹۵ق؛ کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی (۴۴۹ق)، تحقیق: عبدالله نعمه، قم، دار الذخائر، اول، ۱۴۱۰ق، الکنی و الألقاب، عباس بن محمدرضا معروف به محدث قمی (۱۳۵۹ق)، تهران، انتشارات صدر، بیتا؛ مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین علی و الأئمة من ولده علیان، محمد بن احمد معروف به ابن شاذان (۴۲۰ق)، قم، مدرسة الإمام المهدی ال، اول، ۱۴۰۷ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابنشهرآشوب (۵۸۸ق)، قم، بیدار، اول، ۱۳۲۸ش؛ المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۶۱ق؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول بلی، محمدباقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۰ اق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، دوم، ۱۴۰۴ق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۹ق، المسند، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر، بی تا، معانی الأخبار، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابنشهرآشوب (۵۸۸ق)، قم، نشر علامه، اول، ۱۳۷۹ق؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا - مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۲ق؛ منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، فتح الله بن شکرالله کاشانی (قرن ۱۰ق)، تصحیح: ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۳۶ش؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی (۳۳۴ق)، بیروت، مؤسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی و واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوطالب»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۱۸-۵۲۸.