پرش به محتوا

برمکیان: تفاوت میان نسخه‌ها

۳ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
جز
جز (جایگزینی متن - 'هارون الرشید' به 'هارون الرشید')
خط ۱۱: خط ۱۱:
برمکیان از [[خاندان]]‌های بزرگ و دولتمرد [[ایرانی]] و غالبا [[ادب]] پیشه بودند که در دوره [[امویان]] در [[خراسان]] بزرگ و در [[شهر]] بلخ می‌زیستند<ref>لغت نامه دهخدا، ذیل واژه برمک و خاندان برمکی.</ref>. آنان دارای [[مقامات]] بالای [[سیاسی]] در [[خلافت عباسی]] و در عصر [[امام رضا]]{{ع}} هستند. بنا بر آنچه که در  منابع ذکر شده، اصل برمکیان از [[مردم]] بیوتات بلخ بوده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۴.</ref>. البته در [[فضائل]] بلخ آمده که چون [[فضل بن یحیی]] در [[سال ۱۷۵ ق]] دانشمندان بلخ را بر دروازه بلخ جمع کرد، بدیشان گفت اصل برمکیان از جباخان (جباخانه) بلخ بوده است<ref>فضائل بلخ، ص۳۷.</ref>. آنان در این [[شهر]] [[مقام]] و جایگاه والایی داشته‌اند و از زمره اشراف این شهر به شمار می‌آمده‌اند<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۷.</ref>. البته مقام آنان [[ارتباط]] تنگاتنگی با معبدی در بلخ به نام “نوبهار” داشته است. حتی نام برامکه نیز به [[معبد]] نوبهار مرتبط است.
برمکیان از [[خاندان]]‌های بزرگ و دولتمرد [[ایرانی]] و غالبا [[ادب]] پیشه بودند که در دوره [[امویان]] در [[خراسان]] بزرگ و در [[شهر]] بلخ می‌زیستند<ref>لغت نامه دهخدا، ذیل واژه برمک و خاندان برمکی.</ref>. آنان دارای [[مقامات]] بالای [[سیاسی]] در [[خلافت عباسی]] و در عصر [[امام رضا]]{{ع}} هستند. بنا بر آنچه که در  منابع ذکر شده، اصل برمکیان از [[مردم]] بیوتات بلخ بوده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۴.</ref>. البته در [[فضائل]] بلخ آمده که چون [[فضل بن یحیی]] در [[سال ۱۷۵ ق]] دانشمندان بلخ را بر دروازه بلخ جمع کرد، بدیشان گفت اصل برمکیان از جباخان (جباخانه) بلخ بوده است<ref>فضائل بلخ، ص۳۷.</ref>. آنان در این [[شهر]] [[مقام]] و جایگاه والایی داشته‌اند و از زمره اشراف این شهر به شمار می‌آمده‌اند<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۷.</ref>. البته مقام آنان [[ارتباط]] تنگاتنگی با معبدی در بلخ به نام “نوبهار” داشته است. حتی نام برامکه نیز به [[معبد]] نوبهار مرتبط است.


برخی منابع برای توضیح وجه تسمیه “برمک” داستان عجیبی را نقل کرده‌اند. ایشان گفته‌اند که [[جعفر برمکی]] همواره زیر نگین انگشتری خود اندکی زهر داشت. در [[مجلسی]] از وی در باب علت این کار پرسیدند و او گفت: این بدان دلیل است که در هنگام خطر آن زهر را بَرمَکم و از [[خواری]] خلاص یابم. از آن پس وی را “برمک” گفتند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۲۳۳؛ تاریخ نگارستان، ص۲۱؛ ظفرنامه - قسم الإسلامیة، ج۲، ص۴۴۰.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>
برخی منابع برای توضیح وجه تسمیه “برمک” داستان عجیبی را نقل کرده‌اند. ایشان گفته‌اند که [[جعفر برمکی]] همواره زیر نگین انگشتری خود اندکی زهر داشت. در [[مجلسی]] از وی در باب علت این کار پرسیدند و او گفت: این بدان دلیل است که در هنگام خطر آن زهر را بَرمَکم و از [[خواری]] خلاص یابم. از آن پس وی را “برمک” گفتند<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۲۳۳؛ تاریخ نگارستان، ص۲۱؛ ظفرنامه - قسم الإسلامیة، ج۲، ص۴۴۰.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>


== اسلام آوردن برمکیان ==
== اسلام آوردن برمکیان ==
منابع در باب وجه تسمیه این [[خاندان]] و نیز [[دین]] ایشان پیش از [[اسلام آوردن]] [[اتفاق نظر]] ندارند. آنچه مشخص است استمرار [[قدرت]] و [[نفوذ]] این خاندان تا عصر [[اسلامی]] است، به گونه‌ای که [[مسلمانان]]، برای [[استیلا]] بر بلخ ناگزیر شدند از پدر [[خالد]] برمکی استفاده کنند. منابع به دقت مشخص نمی‌کنند نخستین باری که [[اسلام]] به بلخ صادر شد، چه زمانی است. بر اساس برخی روایت‌های [[تاریخی]]، نخستین حضور مسلمانان در بلخ به [[سال ۲۲ق]] و در اواخر [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] مربوط است. مسلمانان پس از [[پیروزی]] در [[نبرد]] [[نهاوند]] و در تعقیب [[یزدگرد سوم]] به بلخ آمدند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۶۷.</ref>. اما نتوانستند بلخ را در [[اختیار]] کامل بگیرند. از این رو، ده سال بعد در عصر [[عثمان بن عفان]] دوباره به آنجا [[لشکرکشی]] کردند. در این [[زمان]]، [[احنف بن قیس]] در عصر [[زمامداری]] [[عبدالله بن عامر]] کریزی بر [[خراسان]]، به منطقه بلخ و طخارستان [[هجوم]] برد و باز [[توفیق]] چندانی در [[فتح]] این [[شهر]] به دست نیاورد. او تنها شهر را محاصره کرد و پس از مدتی ناگزیر شد که با [[حاکم]] [[بلخ]] [[پیمان]] [[صلح]] منعقد کند و از آنان [[مالیات]] بستاند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۳-۳۱۴؛ فتوح البلدان، ج۳، ص۵۰۴.</ref>. تا عصر خلافت [[معاویة بن ابی سفیان]] حضور مسلمانان در بلخ چندان جدی نبود و همچنان اهالی [[شهر]] به [[دین]] گذشته خود بودند. حتی در فاصله [[معاهده]] [[صلح]] تا [[سال ۴۲ق]] بلخ سر به [[شورش]] برداشت و از [[اطاعت]] [[خلیفه]] سر باز زد. بدین جهت [[معاویه]] در این سال [[عبدالله بن عامر]] کریزی، [[والی بصره]] را به بلخ فرستاد و او توانست پس از [[جنگی]] دشوار، بلخ را تحت [[فرمان]] درآرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۷.</ref>. در همین [[زمان]]، بخش قابل توجهی از [[معبد]] نوبهار ویران شد. به [[درستی]] معلوم نیست که اهالی بلخ در این زمان [[اسلام]] را پذیرفتند یا اینکه تنها به معاهده پیشین خود گردن نهادند. یک دهه بعد نیز [[مسلمانان]] باز مجبور به [[لشکرکشی]] به بلخ شدند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۸۶؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۴.</ref>.
منابع در باب وجه تسمیه این [[خاندان]] و نیز [[دین]] ایشان پیش از [[اسلام آوردن]] [[اتفاق نظر]] ندارند. آنچه مشخص است استمرار [[قدرت]] و [[نفوذ]] این خاندان تا عصر [[اسلامی]] است، به گونه‌ای که [[مسلمانان]]، برای [[استیلا]] بر بلخ ناگزیر شدند از پدر [[خالد]] برمکی استفاده کنند. منابع به دقت مشخص نمی‌کنند نخستین باری که [[اسلام]] به بلخ صادر شد، چه زمانی است. بر اساس برخی روایت‌های [[تاریخی]]، نخستین حضور مسلمانان در بلخ به [[سال ۲۲ق]] و در اواخر [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] مربوط است. مسلمانان پس از [[پیروزی]] در [[نبرد]] [[نهاوند]] و در تعقیب [[یزدگرد سوم]] به بلخ آمدند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۶۷.</ref>. اما نتوانستند بلخ را در [[اختیار]] کامل بگیرند. از این رو، ده سال بعد در عصر [[عثمان بن عفان]] دوباره به آنجا [[لشکرکشی]] کردند. در این [[زمان]]، [[احنف بن قیس]] در عصر [[زمامداری]] [[عبدالله بن عامر]] کریزی بر [[خراسان]]، به منطقه بلخ و طخارستان [[هجوم]] برد و باز [[توفیق]] چندانی در [[فتح]] این [[شهر]] به دست نیاورد. او تنها شهر را محاصره کرد و پس از مدتی ناگزیر شد که با [[حاکم]] [[بلخ]] [[پیمان]] [[صلح]] منعقد کند و از آنان [[مالیات]] بستاند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۳-۳۱۴؛ فتوح البلدان، ج۳، ص۵۰۴.</ref>. تا عصر خلافت [[معاویة بن ابی سفیان]] حضور مسلمانان در بلخ چندان جدی نبود و همچنان اهالی [[شهر]] به [[دین]] گذشته خود بودند. حتی در فاصله [[معاهده]] [[صلح]] تا [[سال ۴۲ق]] بلخ سر به [[شورش]] برداشت و از [[اطاعت]] [[خلیفه]] سر باز زد. بدین جهت [[معاویه]] در این سال [[عبدالله بن عامر]] کریزی، [[والی بصره]] را به بلخ فرستاد و او توانست پس از [[جنگی]] دشوار، بلخ را تحت [[فرمان]] درآرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۷.</ref>. در همین [[زمان]]، بخش قابل توجهی از [[معبد]] نوبهار ویران شد. به [[درستی]] معلوم نیست که اهالی بلخ در این زمان [[اسلام]] را پذیرفتند یا اینکه تنها به معاهده پیشین خود گردن نهادند. یک دهه بعد نیز [[مسلمانان]] باز مجبور به [[لشکرکشی]] به بلخ شدند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۸۶؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۴.</ref>.


لشکرکشی‌های دائم به بلخ تا [[سال ۸۶ق]] ادامه داشت و [[مردم]] بلخ گاه به گاه سر به شورش برمی‌داشتند و [[معاهدات]] خود را نقض می‌کردند. در این سال، مسلمانان با لشکری انبوه به [[فرماندهی]] [[قتیبة بن مسلم]] به بلخ آمدند و ضمن [[تصرف]] شهر، بسیاری را [[اسیر]] کردند. از جمله اسرای این [[حمله]] [[همسر]] برمک بلخ بود و چنان که منابع گزارش کرده‌اند، نخستین برمک بلخ نیز در این سال اسلام آورد<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۵-۴۲۶؛ کتاب الفتوح، ج۷، ص۱۵۴.</ref>. درباره اینکه این برمک چه کسی بوده، در میان منابع [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی معتقدند این برمک پدر [[خالد]] [[برمکی]] بوده است<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۵.</ref> و برخی دیگر وی را جد خالد برمکی دانسته‌اند<ref>البلدان، ابن‌فقیه، ص۶۱۸.</ref>. گویی [[اسلام آوردن]] این برمک برای اهالی بلخ خوشایند نبوده است که وی را به بازگشت به دین اجدادی خود دلالت کرده‌اند و پس از [[اصرار]] وی بر [[مسلمان]] ماندن او را طرد کرده و پس از مدتی به [[قتل]] رسانده‌اند. پدر خالد برمکی که بر اثر ترس مردم به فرار کرده بود، پس از بازگشت به [[دمشق]] به دربار [[عبد الملک]] رفت. در همین اوقات وی که در [[علم]] طب [[توانایی]] بسیار داشت توانست [[مسلمة بن عبدالملک]] را که به [[بیماری]] [[سختی]] گرفتار بود، مداوا کند<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۶.</ref> و نزد آل‌امیه [[مقام]] بلندی را احراز کند، به گونه‌ای که [[خلیفه]] [[املاک]] بسیاری را به وی داد و از بازگشت او به [[خراسان]] ممانعت کرد<ref>تواریخ آل برمک، ص۱۶.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>
لشکرکشی‌های دائم به بلخ تا [[سال ۸۶ق]] ادامه داشت و [[مردم]] بلخ گاه به گاه سر به شورش برمی‌داشتند و [[معاهدات]] خود را نقض می‌کردند. در این سال، مسلمانان با لشکری انبوه به [[فرماندهی]] [[قتیبة بن مسلم]] به بلخ آمدند و ضمن [[تصرف]] شهر، بسیاری را [[اسیر]] کردند. از جمله اسرای این [[حمله]] [[همسر]] برمک بلخ بود و چنان که منابع گزارش کرده‌اند، نخستین برمک بلخ نیز در این سال اسلام آورد<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۵-۴۲۶؛ کتاب الفتوح، ج۷، ص۱۵۴.</ref>. درباره اینکه این برمک چه کسی بوده، در میان منابع [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی معتقدند این برمک پدر [[خالد]] [[برمکی]] بوده است<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۵.</ref> و برخی دیگر وی را جد خالد برمکی دانسته‌اند<ref>البلدان، ابن‌فقیه، ص۶۱۸.</ref>. گویی [[اسلام آوردن]] این برمک برای اهالی بلخ خوشایند نبوده است که وی را به بازگشت به دین اجدادی خود دلالت کرده‌اند و پس از [[اصرار]] وی بر [[مسلمان]] ماندن او را طرد کرده و پس از مدتی به [[قتل]] رسانده‌اند. پدر خالد برمکی که بر اثر ترس مردم به فرار کرده بود، پس از بازگشت به [[دمشق]] به دربار [[عبد الملک]] رفت. در همین اوقات وی که در [[علم]] طب [[توانایی]] بسیار داشت توانست [[مسلمة بن عبدالملک]] را که به [[بیماری]] [[سختی]] گرفتار بود، مداوا کند<ref>تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲۶.</ref> و نزد آل‌امیه [[مقام]] بلندی را احراز کند، به گونه‌ای که [[خلیفه]] [[املاک]] بسیاری را به وی داد و از بازگشت او به [[خراسان]] ممانعت کرد<ref>تواریخ آل برمک، ص۱۶.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>


== برمکیان و نفوذ در خلافت ==
== برمکیان و نفوذ در خلافت ==
این امر سرآغاز نزدیک شدن آل‌برمک به [[دستگاه خلافت]] شد، هر چند پیش از آن نیز [[نفوذ]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] ایشان و نیز [[ثروت]] بسیارشان موجبات نزدیکی به [[قدرت]] حاکمه را فراهم آورده بود. این نزدیکی با قدرت حاکمه موجب آن شد که [[فرزندان]] [[خاندان]] برمک از همان [[کودکی]] با امور دولتی و دیوانی [[انس]] پیدا کنند و مناسبات قدرت را بشناسند. برای نمونه، خالد برمکی از کودکی با مسلمة بن عبدالملک انس داشت و با او [[رشد]] یافت و از تعلیمات خاصی که مخصوص درباریان بود برخوردار گشت<ref>شذرات من کتب مفقودة، ص۱۲.</ref>. خالد، به عنوان بزرگ برامکه، پس از پدر در انتقال قدرت از [[امویان]] به [[عباسیان]] نقش بسزایی داشت، به گونه‌ای که او را در شمار داعیان [[عباسی]] دانسته‌اند و به وی [[لقب]] “امین [[آل محمد]]{{صل}}” داده‌اند<ref> شذرات من کتب مفقودة، ص۱۲-۱۳.</ref>. او پس از به قدرت رسیدن عباسیان در دستگاه ایشان [[مقامات]] متعددی یافت و در [[زمان]] [[خلافت]] [[سفاح]]، [[منصور]] و [[مهدی]] خدمات بسیاری را به ایشان عرضه کرد.  
این امر سرآغاز نزدیک شدن آل‌برمک به [[دستگاه خلافت]] شد، هر چند پیش از آن نیز [[نفوذ]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] ایشان و نیز [[ثروت]] بسیارشان موجبات نزدیکی به [[قدرت]] حاکمه را فراهم آورده بود. این نزدیکی با قدرت حاکمه موجب آن شد که [[فرزندان]] [[خاندان]] برمک از همان [[کودکی]] با امور دولتی و دیوانی [[انس]] پیدا کنند و مناسبات قدرت را بشناسند. برای نمونه، خالد برمکی از کودکی با مسلمة بن عبدالملک انس داشت و با او [[رشد]] یافت و از تعلیمات خاصی که مخصوص درباریان بود برخوردار گشت<ref>شذرات من کتب مفقودة، ص۱۲.</ref>. خالد، به عنوان بزرگ برامکه، پس از پدر در انتقال قدرت از [[امویان]] به [[عباسیان]] نقش بسزایی داشت، به گونه‌ای که او را در شمار داعیان [[عباسی]] دانسته‌اند و به وی [[لقب]] “امین [[آل محمد]]{{صل}}” داده‌اند<ref> شذرات من کتب مفقودة، ص۱۲-۱۳.</ref>. او پس از به قدرت رسیدن عباسیان در دستگاه ایشان [[مقامات]] متعددی یافت و در [[زمان]] [[خلافت]] [[سفاح]]، [[منصور]] و [[مهدی]] خدمات بسیاری را به ایشان عرضه کرد.  


پس از وی [[یحیی بن خالد برمکی]] خدمات پدر را به مهدی و [[هارون‌الرشید]] ادامه داد. مهدی او را [[مسئول]] [[تربیت]] هارون‌الرشید قرار داد و از وی خواست که [[حق]] او را بر خود بشناسد<ref>وفیات الأعیان، ج۶، ص۲۲۱.</ref>. یحیی مهم‌ترین [[خدمت]] را به هارون‌الرشید کرد، زیرا [[هادی]] قصد آن داشت که فرزندش [[جعفر]] را به جای هارون‌الرشید [[ولی‌عهد]] پس از خود کند، اما او [[با تدبیر]] و [[کاردانی]] خود مانع از این کار شد و توانست هارون‌الرشید را در [[قدرت]] [[حفظ]] کند. او حتی برای این کار به [[زندان]] افتاد و قصد جانش را کردند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>. پس از اینکه هارون‌الرشید به [[خلافت]] رسید، یحیی به [[وزارت]] رسید و تمام ارکان [[حکومت]] را در [[اختیار]] گرفت و جمع کثیری از [[خاندان]] خود را در امور دولتی دخالت داد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۷.</ref>. یحیی دو فرزند خود [[فضل]] و جعفر را در امور دیوانی مجال وسیع داد و از آنجا که هارون‌الرشید [[اعتماد]] کامل به این خاندان داشت، دست ایشان را در همه امور دولتی باز گذاشت. [[هارون]] فضل را [[برادر]] خود می‌نامید و خاتم خویش را که با آن می‌توانست همه امور خلافت را انجام دهد، در اختیار او گذاشت<ref>وفیات الأعیان، ج۴، ص۲۷-۲۸.</ref>. هارون به جعفر نیز علاقه بسیار داشت و وی را بسیار گرامی می‌داشت. او به حدی جعفر را [[دوست]] می‌داشت که [[خواهر]] خود، عباسه، را به [[عقد]] او در آورد. البته با او شرط کرد که تنها در مجلس [[خلیفه]] با هم باشند و بیرون از آن با هم [[بیگانه]] باشند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۷۵.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>
پس از وی [[یحیی بن خالد برمکی]] خدمات پدر را به مهدی و [[هارون‌الرشید]] ادامه داد. مهدی او را [[مسئول]] [[تربیت]] هارون‌الرشید قرار داد و از وی خواست که [[حق]] او را بر خود بشناسد<ref>وفیات الأعیان، ج۶، ص۲۲۱.</ref>. یحیی مهم‌ترین [[خدمت]] را به هارون‌الرشید کرد، زیرا [[هادی]] قصد آن داشت که فرزندش [[جعفر]] را به جای هارون‌الرشید [[ولی‌عهد]] پس از خود کند، اما او [[با تدبیر]] و [[کاردانی]] خود مانع از این کار شد و توانست هارون‌الرشید را در [[قدرت]] [[حفظ]] کند. او حتی برای این کار به [[زندان]] افتاد و قصد جانش را کردند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>. پس از اینکه هارون‌الرشید به [[خلافت]] رسید، یحیی به [[وزارت]] رسید و تمام ارکان [[حکومت]] را در [[اختیار]] گرفت و جمع کثیری از [[خاندان]] خود را در امور دولتی دخالت داد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۷.</ref>. یحیی دو فرزند خود [[فضل]] و جعفر را در امور دیوانی مجال وسیع داد و از آنجا که هارون‌الرشید [[اعتماد]] کامل به این خاندان داشت، دست ایشان را در همه امور دولتی باز گذاشت. [[هارون]] فضل را [[برادر]] خود می‌نامید و خاتم خویش را که با آن می‌توانست همه امور خلافت را انجام دهد، در اختیار او گذاشت<ref>وفیات الأعیان، ج۴، ص۲۷-۲۸.</ref>. هارون به جعفر نیز علاقه بسیار داشت و وی را بسیار گرامی می‌داشت. او به حدی جعفر را [[دوست]] می‌داشت که [[خواهر]] خود، عباسه، را به [[عقد]] او در آورد. البته با او شرط کرد که تنها در مجلس [[خلیفه]] با هم باشند و بیرون از آن با هم [[بیگانه]] باشند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۷۵.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>


== سقوط برمکیان ==
== سقوط برمکیان ==
خط ۳۱: خط ۳۱:
در باب سبب یا اسباب [[خشم]] گرفتن هارون‌الرشید بر برمکیان سخنان مختلفی گفته‌اند. برخی از منابع علت این امر را [[ارتباط]] [[جعفر]] [[برمکی]] و عباسه [[خواهر]] هارون دانسته‌اند. قائلان این دیدگاه بر این باورند که هارون با جعفر و عباسه که به یکدیگر علاقه‌مند بودند، به این شرط اجازه [[ازدواج]] می‌دهد که ایشان هیچ‌گونه ارتباطی با همدیگر نداشته باشند و چون پس از مدتی آنان صاحب فرزندانی شدند، این اتفاق برای هارون بسیار ناخوشایند شد و برای [[پاک]] کردن [[ننگ]] این واقعه به نابودی این [[خاندان]] پرداخت<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۵-۱۰۶؛ الفخری فی الآداب السلطانیة، ص۲۰۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۷۵.</ref>. این داستان درست نمی‌نماید، زیرا بیشتر منابع یادی از [[نکاح]] جعفر و عباسه نکرده‌اند و در شمار [[همسران]] عباسه (که سه تن بوده‌اند) یادی از وی نکرده‌اند<ref>دو قرن سکوت، ص۱۸۹-۱۹۱.</ref>.
در باب سبب یا اسباب [[خشم]] گرفتن هارون‌الرشید بر برمکیان سخنان مختلفی گفته‌اند. برخی از منابع علت این امر را [[ارتباط]] [[جعفر]] [[برمکی]] و عباسه [[خواهر]] هارون دانسته‌اند. قائلان این دیدگاه بر این باورند که هارون با جعفر و عباسه که به یکدیگر علاقه‌مند بودند، به این شرط اجازه [[ازدواج]] می‌دهد که ایشان هیچ‌گونه ارتباطی با همدیگر نداشته باشند و چون پس از مدتی آنان صاحب فرزندانی شدند، این اتفاق برای هارون بسیار ناخوشایند شد و برای [[پاک]] کردن [[ننگ]] این واقعه به نابودی این [[خاندان]] پرداخت<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۵-۱۰۶؛ الفخری فی الآداب السلطانیة، ص۲۰۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۷۵.</ref>. این داستان درست نمی‌نماید، زیرا بیشتر منابع یادی از [[نکاح]] جعفر و عباسه نکرده‌اند و در شمار [[همسران]] عباسه (که سه تن بوده‌اند) یادی از وی نکرده‌اند<ref>دو قرن سکوت، ص۱۸۹-۱۹۱.</ref>.


سبب دیگری که برای نابودی برامکه نقل شده نسبت زندقه و [[احیای دین]] [[زرتشت]] توسط ایشان بوده است. حتی گفته‌اند که برمکیان قصد داشته‌اند هارون را از [[خلافت]] کنار بگذارند و [[عثمان بن نهیک]] را بر جای او بنشانند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۴.</ref>. اصمعیِ شاعر درباره برمکیان گفته بود که هرگاه در محفلی سخن از [[شرک]] به میان می‌آید، چهره برمکیان شکفته می‌شود و روشنی می‌گیرد و اگر سوره‌ای از [[قرآن]] برایشان خوانده شود، ایشان بی‌درنگ سخن از مزدک به میان می‌آورند<ref>المعارف، ابن‌قتیبه، ص۳۸۲.</ref>. این وجه نیز چندان مورد پذیرش نیست چون منابع متعدد گفتارها و رفتارهایی را از [[یحیی]] و فرزندانش گزارش کرده‌اند که بیانگر [[اعتقاد]] [[راسخ]] ایشان به [[اسلام]] است<ref>فضائل بلخ، ص۱۹-۲۰؛ وفیات الأعیان، ج۴، ص۲۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۹۷.</ref>. او حتی به هارون الرشید که خود را خلیفه [[مسلمانان]] و از [[خاندان رسالت]] و مسلمان‌زاده می‌دانست، [[ادب]] [[دینداری]] و [[بندگی]] یاد می‌داد<ref>أدب الکتاب، ص۴۰.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>.
سبب دیگری که برای نابودی برامکه نقل شده نسبت زندقه و [[احیای دین]] [[زرتشت]] توسط ایشان بوده است. حتی گفته‌اند که برمکیان قصد داشته‌اند هارون را از [[خلافت]] کنار بگذارند و [[عثمان بن نهیک]] را بر جای او بنشانند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۴.</ref>. اصمعیِ شاعر درباره برمکیان گفته بود که هرگاه در محفلی سخن از [[شرک]] به میان می‌آید، چهره برمکیان شکفته می‌شود و روشنی می‌گیرد و اگر سوره‌ای از [[قرآن]] برایشان خوانده شود، ایشان بی‌درنگ سخن از مزدک به میان می‌آورند<ref>المعارف، ابن‌قتیبه، ص۳۸۲.</ref>. این وجه نیز چندان مورد پذیرش نیست چون منابع متعدد گفتارها و رفتارهایی را از [[یحیی]] و فرزندانش گزارش کرده‌اند که بیانگر [[اعتقاد]] [[راسخ]] ایشان به [[اسلام]] است<ref>فضائل بلخ، ص۱۹-۲۰؛ وفیات الأعیان، ج۴، ص۲۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۹۷.</ref>. او حتی به هارون الرشید که خود را خلیفه [[مسلمانان]] و از [[خاندان رسالت]] و مسلمان‌زاده می‌دانست، [[ادب]] [[دینداری]] و [[بندگی]] یاد می‌داد<ref>أدب الکتاب، ص۴۰.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۵۴.</ref>.


==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1100514.jpg|22px]] [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']]
# [[پرونده:1100514.jpg|22px]] [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[آل برمک (مقاله)| مقاله «آل برمک»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']]
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش