پوشاک در سیره پیامبر خاتم
(تغییرمسیر از پوشاک پیامبر)
مقدمه
- بیگمان، نوع لباس نمودی از اندیشههای پنهان هر فرد است و انسانها خواسته و ناخواسته با طرح، رنگ و نوع پوشش خود، نیم رخی از وجودشان را به دیگران مینمایانند و باعث میشوند که آنها با تأمل و کنکاش در چگونگی پوشش آنها به ابعادی نهفته از شخصیت درونی شان پی برده، آنها را بهتر بشناسند؛ زیرا از کوزه همان برون تراود که در اوست. بیان نوع پوشش حضرت رسول (ص)، فتح بابی است برای شناخت هر چه بیشتر ایشان؛ به ویژه که ایشان به فرموده خداوند در قرآن، اسوه حسنه برای جهانیان است[۱].
سادگی لباس
- درباره پوشش رسول خدا (ص) آن چه بیش از همه مهم است، سادگی پوشاک ایشان است. نقل شده است، لباس آن حضرت در سادگی، همانند لباس غلامان و کنیزانش بود[۲]؛ اما در عین سادگی، بسیار تمیز و مرتب بود و ایشان بر این پاکیزگی تأکید میورزید[۳]؛ ایشان هر چه آ برایش فراهم میشد، میپوشید، اعم از اینکه لنگ باشد یا پیراهن؛ جبه باشد یا غیر آن[۴]؛ و بسا که آن حضرت، جز یک روپوش، لباسی دیگر به تن نداشت و ایشان دو سوی این روپوش را میان شانهاش گره میزد و با همان لباس نمره بر جنازهها با مردم نماز میخواند و کارهای روزمرهاش را انجام میداد[۵]. شمله[۶] و نمره[۷] میپوشید و نمره بر اندام آن حضرت بسیار زیباتر مینمود؛ زیرا خطوط سیاه آن با سفیدی ساق و پشت پای حضرت تناسب داشت[۸][۹].
- لباسی که آن بزرگوار به تن میکرد، خشن بود[۱۰] و به پوشیدن آن برای دور ماندن از غرور و خودخواهی توصیه میکرد[۱۱]. پیامبر اکرم (ص)گاه عبای وصله داری به تن میکرد و میفرمود: "من بندهام و لباس بندگان را میپوشم"[۱۲]. گاهی هم لباس پشمی میپوشید[۱۳]. بلندای همه لباسهایش تا نصف ساق، بلکه تا بالای قوزک پا بود[۱۴] و بیشتر از این را روا نمیدانست و از آن نهی میکرد[۱۵]. بلندای آستین لباسش هم تا مچ[۱۶] و به قولی تا انگشتان دستشان بود و بیشتر از آن را منع میفرمود[۱۷]. هیچگاه دو لباس را با هم نمیپوشید[۱۸]؛ عادتش بر این بود که پیراهنش را با شال به کمر میبست وگاه در نماز و غیر نماز، آن را میگشود[۱۹]. قسمت جلو لباسش را آزاد میگذاشت تا بیشتر آویخته باشد و از طرف پشت، آن را بالاتر میکشید[۲۰]. به لباس گشاد علاقه داشت[۲۱] و به پوشیدن لباس گشاد و پرهیز از پوشیدن لباس تنگ سفارش میکرد[۲۲]. راحتترین لباس برای او لباسی بود که به راحتی تا میشد[۲۳][۲۴].
- ایشان بر خلاف معمول مردم آن زمان، شلوار میپوشید و شلوار آن حضرت نیز مانند دیگر لباسهایش از قوزک پایش فراتر نمیرفت[۲۵]. رسول اکرم (ص) مسلمانان را نیز به پوشیدن شلوار سفارش میکرد و میفرمود: "امت من از بیشلواری و عریانی رانها نهی شدهاند"[۲۶]. و به اصحاب و یارانش توصیه میفرمود: "هر که پیراهن بلند پیدا نکند، شلوار بپوشد"[۲۷][۲۸].
آداب پوشش پیامبر اسلام (ص)
- ایشان در روزهای جمعه لباسهای نو را میپوشید[۲۹] و همواره عادت ایشان این بود که لباس نو را با حمد خدا بپوشد و پس از پوشیدن چنین میفرمود: "خدا را سپاس که بر من چیزی پوشاند تا پوشش من باشد و میان مردم، آراسته باشم"[۳۰]؛ سپس جامه قبلی را انفاق و بدین کار نیز توصیه میفرمود[۳۱][۳۲].
- ایشان بنابر سنت انبیای الهی، پیراهن را پیش از شلوار میپوشید[۳۳]. آن حضرت همیشه لباسش را از جانب راست میپوشید و از طرف چپ بیرون میآورد[۳۴]. آن حضرت برای روز جمعه و آراستگی در این روز، اهمیت بسیاری قائل بود؛ به گونهای که نقل شده است، ایشان علاوه بر لباسهای روزمره دو جامه نیز داشت که مخصوص روزهای جمعه بود[۳۵][۳۶].
لباس از دیدگاه رسول اکرم (ص)
- لباس از دیدگاه پیامبر خدا (ص) پوشش بود نه مایه فخر و از اینکه لباس، مایه فخر مردم شود، به شدت بیزار بود و از آن نهی میکرد و میفرمود: "هر که لباسی بخرد و در این لباس به دیگران فخر بفروشد، خداوند در قیامت، او را به سبب این عملش با شعلههای سوزان جهنم میپوشاند"[۳۷][۳۸].
- نقل شده است که روزی عمامهای نشاندار به ایشان هدیه شد و ایشان نشان آن را کند و سپس از آن استفاده کرد[۳۹]. همچنین رسول خدا (ص) از کشیده شدن لباس بر زمین نهی میفرمود و آن را از مصادیق کبر و غروری بر میشمرد که خداوند، آن را دوست ندارد[۴۰][۴۱].
- پیامبر اسلام (ص) از اینکه لباس مردان مانند زنان و لباس زنان همانند مردان شود، نهی میفرمود[۴۲]. همچنین ایشان مسلمانان را از پوشیدن لباس شهرت برحذر داشته، میفرمود: «مَنْ لَبِسَ ثَوْبَ شُهْرَةٍ فِي الدُّنْيَا أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ مَذَلَّةٍ فِي الْآخِرَةِ»[۴۳]؛ هر که در دنیا لباس شهرت به تن کند، خداوند در روز قیامت، لباس مذلت بر تن او میپوشاند[۴۴].
جنس لباسها
- خاتم انبیا (ص) به رسم انبیای سلف (ع) کتان میپوشید[۴۵]؛ اما غالب لباسهایش از جنس پنبه بود و جز در مواقع بیماری و ناچاری، لباس پیشمین و مویین نمیپوشید[۴۶][۴۷].
رنگ لباسها
- رنگ بیشتر لباسهای رسول خدا (ص) سفید بود[۴۸] و ایشان این رنگ را از دیگر رنگها بیشتر دوست میداشت[۴۹] و میفرمود: "بهترین لباس هایتان لباس سفید است؛ پس به زندگانتان لباس سفید بپوشانید و مردگانتان را در پارچههای سفید کفن کنید" [۵۰]؛همچنین فرموده است: "لباس سفید بپوشید؛ چرا که لباس سفید، خوش بوترین و پاکترین لباس هاست و مردگانتان را در پارچههای سفید کفن کنید"[۵۱][۵۲].
- رسول اکرم (ص) لباس سبز را نیز دوست میداشت[۵۳]. روایت شده است که آن حضرت، قبایی از سندس داشت که سبزی آن بر حضرت، بسیار جلوه میکرد[۵۴]. همچنین ایشان بردهای سبزی نیز داشت که آنها را گاهی به روی شانه میانداخت[۵۵]. رنگ زرد هم از رنگهای محبوب رسول خدا (ص) برای لباسهایش بود.
- در برخی از روایات آمده است که رسول خدا (ص) بسیاری از اوقات، تمامی لباسها حتی عمامهاش را با زعفرانی رنگ میکرد[۵۶] و از لباس سیاه کراهت داشت و آن را برای لباسهایش نمیپسندید؛ مگر در سه چیز: عمامه، کفش و عبا[۵۷]. از رنگ سرخ نیز کراهت داشت[۵۸]؛ اما در برخی منابع نقل شده است که ایشان برد سرخی داشت که آن را روزهای جمعه و عیدین میپوشید[۵۹][۶۰].
عرق چین و کلاه
- نقل شده است، رسول خدا (ص) عرق چینهای راه راه سفید مصری به سر میگذاشت[۶۱] و گاهی آن را زیر عمامه و گاهی هم آن را تنها به سر میکرد[۶۲] و گاهی نیز آن را از سر بر میداشت و شالی به سر و پیشانی میبست[۶۳]. ایشان چند نوع کلاه داشت: کلاهی که در سفر از آن استفاده میکرد؛ کلاهی که آن را در اعیاد به سر میگذاشت؛ کلاهی که آن را میپوشید و در جمع اصحابش مینشست[۶۴]؛ کلاهی هم کلاه یمنی به سر میکرد[۶۵]؛ کلاهی هم داشت که در جنگها آن را به سر میگذاشت؛ این کلاه از دو طرف، اضافهای داشت که گوشها را میپوشاند[۶۶]. ابن عباس میگوید: آن حضرت سه کلاه داشت: کلاه سفید مصری، کلاهی از برد حبره و کلاه سفر که گوشهدار بود[۶۷][۶۸].
عمامهها
- رسول خدا (ص) عمامه بر سر میگذاشت و اگر عمامهای نداشت، دستمالی به سر میبست[۶۹]. ایشان در روزهای جمعه و عیدین بیرون نمیآمد؛ مگر با عمامه؛ عمامهای که یک سر پارچهاش را از بین کتفها دور میداد و به شانه میانداخت[۷۰]. بلندای پارچه عمامهاش به اندازهای بود که آن را سه یا پنج دور بر سرش میپیچید[۷۱]. آن حضرت بر خوب بستن عمامه تأکید داشت و آن را تاج عرب مینامید[۷۲][۷۳].
- پیامبر خدا (ص) عمامهای سیاه داشت[۷۴] و در روز فتح مکه نیز با عمامهای سیاه به مکه وارد شد[۷۵]. همچنین ایشان عمامهای از خز سیاه داشت که در سفر و غیر سفر، آن را به سر میگذاشت[۷۶]. عمامه روز جمعه ایشان "سحاب" نام داشت[۷۷] که آن را به امیرالمؤمنین (ع) بخشید [۷۸][۷۹].
کفشها
- پیامبر (ص) همه نوع کفش میپوشید؛ اما بر پوشیدن نعلین خوب تأکید داشت[۸۰] و میفرمود: "هر که نعلین ندارد، کفش بپوشد"[۸۱]. نعلینش ظریف، پاشنهدار و نوک آن هم باریکتر از بدنه نعل بود. قسمت جلوی نعلش بر آمده بود و دو بند داشت[۸۲]. سنت حضرت بر پوشیدن کفش سیاه و نعلین زرد بود[۸۳][۸۴].
- رسول خدا (ص) چهار جفت کفش داشت که از خیبر به ایشان رسیده بود و دو نعلین دباغی شده نیز داشت که موهای آن گرفته شده بود. همچنین کفش ساده سیاهی نیز داشت که هدیه نجاشی به ایشان بود[۸۵]. ایشان بسیاری از اوقات نعلینی از پوست دباغی شده میپوشید[۸۶]. ایشان در پوشیدن کفش و نعلین نیز مانند لباسها ابتدا از پای راست آغاز میکرد و در بیرون آوردنش پای چپ را مقدم میداشت[۸۷][۸۸].
ارثیه
- آن حضرت، روز وفات، لباسی از برد یمنی به تن داشت. از ایشان شلواری عمانی، همراه لباسهای صحاری، جبه یمانی، عبای سفید، شلواری به طول پنج وجب، عبای بهاری راه راه رنگین و کلاهی کوچک به ارث ماند[۸۹][۹۰][۹۱].
منابع
پانویس
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۰.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۳۵.
- ↑ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۲، ص ۳۰۲؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص۵۴۶؛ کلینی. ، الکافی، ج ۶، ص ۴۴۱؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۷ و حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۳۴.
- ↑ فیض ملا محسن کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰ و الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۳۳۱ و محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۱۲۰.
- ↑ المحجة البیضاء، ص ۱۴۲؛ احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۵۷؛ البخاری، صحیح، ج ۱، ص ۹۴ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۶۲.
- ↑ قطیفه کوچک: لباسی کوچکتر از قطیفه.
- ↑ لباسی پشمین و دارای خطوط سیاه و سفید.
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۳۵ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۶۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۱.
- ↑ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۹۴؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۵۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص۵۷.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۱۱۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۵۰؛ اعلام الدین، ص ۲۰۴ و مجموعه ورام، ج ۲،ص۶۶.
- ↑ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۲، ص ۱۹۲.
- ↑ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۳۵۱ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص ۱۹۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۴، ص ۱۹۶، الطبرانی، مسند الشامیین، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۱۳۰؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۵۶ و مکارم الاخلاق، ص ۱۱۰.
- ↑ مجموعه ورام، ج ۲، ص۶۶؛ اعلام الدین، ص ۲۰۳ و امالی طوسی، ص ۵۳۸.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج۶، ص۳۲؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۵، ص ۴۸۲؛ ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۵۴ و امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۳۸۰.
- ↑ المستدرک، ج ۴، ص ۱۹۶؛ عبدالله بن عدی، الکامل. ، ج ۶، ص ۳۰۸، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۵۶ و مستدرک الوسائل. ج ۷، ص ۲۹۴.
- ↑ المناقب، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ المحجة البیضاء، ص ۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۵؛ نویری، نهایة الارب، ج ۱۸، ص ۲۸۸ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۰۳.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۱۳ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۰، ص ۲۱۰.
- ↑ .الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۸۵؛ المصنّف، ج ۱، ص ۳۴۵ و مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۳۲۲.
- ↑ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم السلام، ص ۱۵۹، الجعفریات، ص ۱۷۴ و المستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۳۱۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۱-۲۶۲.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص ۵۰۵؛ مسند الشامیین، ج ۲، ص ۱۳۰ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۲۷۰.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۱۱۷.
- ↑ همان و ص ۱۰۲ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۷۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۲.
- ↑ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۲۶۹؛ امتاع الأسماع، ج ۷، ص ۲۱؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۱۶ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۱۹.
- ↑ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي مَا أُوَارِي بِهِ عَوْرَتِي وَ أَتَجَمَّلُ بِهِ فِي النَّاسِ »؛ الکافی، ج ۵، ص ۴۵۸ - ۴۵۹ و المصنّف، ج ۶، ص ۵۸ و با اندکی اختلاف در: الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۶ -۳۵۷؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۴۴ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۱۷۸.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ و المحجة البیضاء، ص ۱۴۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ الجعفریات، ص ۲۴۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۱؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۱۸۱ و المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۳۳۷.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۶؛ احیاء علوم الدین، ص ۳۳۴ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۷.
- ↑ الدار قطنی، علل، ج ۷، ص ۴۱؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۳، ص ۳۲۵؛ المحجة البیضاء، ص ۱۴۲ و یوسف بن اسماعیل النبهانی، وسائل الوصول، ص ۱۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۳.
- ↑ «مَنْ لَبِسَ ثَوْباً فَاخْتَالَ فِيهِ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ مِنْ شَفِيرِ جَهَنَّمَ »؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۳؛ اعلام الدین، ص ۴۱۳؛ مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۰، ص ۲۲۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۳.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۴۵۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۸۲؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۱۲۴؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۶۴ و المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۶۴
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۳.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۱۸ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۲۵.
- ↑ علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ص ۳۱۵؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۹۲؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۱۹۳ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۴۴۹؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۴ و وسائل الشیعه، ج۵، ص۲۹.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۴۵۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۳ و شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۱۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۴.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۴؛ محجة البیضاء، ص۱۴۰ و احیاء علوم الدین، ص۳۳۲.
- ↑ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۲۵۴ و الترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۴۹.
- ↑ «خَيْرُ ثِيَابِكُمُ الْبَيَاضُ، فَلْيَلْبَسْهُ أَحْيَاكُمْ وَ كَفِّنُوا فِيهِ مَوْتَاكُمْ»؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۴.
- ↑ « الْبَسُوا الثِّيَابَ الْبَيْضِ فانها اطَّهَّرَ وَ أَطْيَبُ وَ كَفِّنُوا فِيهِ مَوْتَاكُمْ»إ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۴۷ و کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۰۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۴.
- ↑ الصفدی، الوافی بالوفیات، ج۱، ص۷۳؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۱۹۱؛ شرف المصطفی، ص۳۲۰؛ المحجة البیضاء، ص ۱۴۰ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۱ - ۳۳۲.
- ↑ المحجة البیضاء، ص ۱۴۰ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ص ۳۵۰؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۳۷؛ المستدرک، ج ۲، ص ۶۰۸ و الشمائل المحمدیه، ص ۵۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص ۳۵۰؛ نهایة الارب،، ج ۱۸،ص ۲۸۴ و امتاع الاسماع، ج ۷، ص ۹.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵۱؛ الخصال، ج۱، ص۱۴۸ و شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۲، ص۳۴۷.
- ↑ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۶۰ و مستدرک الوسیله، ج ۳، ص ۲۵۰.
- ↑ المصنّف، ج ۲، ص ۶۳؛ امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۳۶۸،؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۴۸ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۰۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۵.
- ↑ الکافی، ص ۴۶۶۲؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۵ - ۳۶، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۲۸۴ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۹۴.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۵ - ۳۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۲۸۵؛ نهایة الارب، ج ۱۸، ص۲۸۹ و الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۹۴.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۶؛ المحجة البیضاء، ص ۱۴۳ و عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل، ج ۱، ص ۵۰۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۸۰؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۶۷ و مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۸۰.
- ↑ الکافی، ص ۴۶۲؛ وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۵۹ و شیخ صدوق، الامالی، ص ۷۱.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۶۰، الکافی، ج ۶، ص ۴۶۲؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۹۴؛ کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۲۱ و امالی صدوق، ص ۷۱.
- ↑ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۲۸۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۶ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۰.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۸۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۲۷۱، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۳۵۲ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ سنن النبی، ص۱۲۴.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۱۹؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۸۹، الکافی، ج ۶، ص ۴۶۱؛ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۱، ص ۷۵ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۱۹۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۲۵، الشمائل المحمدیه، ص ۸۲ و عوالی اللآلی، ج ۲، ص ۲۱۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۲۴، دلائل النبوة، ج ۵، ص ۶۷؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۶ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۸۹.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۶ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۰.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۷ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۱۰.
- ↑ المناقب، ج ۳، ص ۱۳۶ و مکارم الاخلاق، ص ۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۶.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۲۲؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۵۸، الکافی، ج ۶، ص ۴۶۲؛ الجعفریات، ص ۱۵۷ و ابو الفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ص ۲۶۳.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۰۲ و وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۷۲.
- ↑ وسائل الوصول، ص ۱۲۹؛ منتهی السؤل، ج ۱، ص ۵۷۳: الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۷۱ و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۰۷.
- ↑ مکارم الاخلاق، ج ۱، ص۱۲۵ و شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، ص ۱۶۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۷.
- ↑ عیون الاثر، ص ۳۸۷.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۳۷؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۶۰؛ صحیح بخاری، ج ۷، ص ۴۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۷۳ و صحیح مسلم، ج ۴، ص ۹.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۲۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۷.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۷۱؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۸۷ و تاریخ اسلام، ج ۱، ص ۵۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۷.