ابونجیح قیسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

نام او در سند حدیثی که ربیعة بن لقیط از یک راوی مجهول از ابونجیح القیسی از رسول خدا (ص) به نقل کرده، آمده است. بر پایه این حدیث، حضرت تعدادی از قبایل یمنی شامل «سَکون کنده»، «سَکاسَک»، «خولان العالیه» و «أُملُوک رَدمان» را ستودند و آنان را بهترین قبایل نامیدند[۱].

در شناسایی راوی این حدیث در بین صحابه‌نگاران اختلاف شده است: ابن منده (نویسنده اسماء الصحابه)[۲] و ابونعیم[۳] به دلیل مرسل بودن سند حدیث، اصلا وجود صحابی‌ای با عنوان ابونجیح القیسی را ثابت شده نمی‌دانند، اما از آنجا که این حدیث در منابع دیگر[۴] با سند متصل و نه مرسل از عمرو بن عبته نقل شده، همان طور که حاکم نیشابوری[۵] و ابن عبدالبر[۶] تصریح کرده‌اند، منظور از ابونجیح القیسی در این حدیث، عمرو بن عبد است و سخن ابن منده و ابونعیم قابل قبول نیست.

تنها نکته باقی مانده این است که عمرو بن عبسه، از قبیله بنو سلیم است و نسبت قبیلگی او بنا بر قاعده، سلمی است؛ پس چگونه در این حدیث از او با عنوان قیسی یاد شده است؟ ابن اثیر[۷] در پاسخ گوید: "چون قبیله بنو سلیم، خود زیر شاخه قبیله قیس عیلان است[۸]، اطلاق قیسی به او صحیح است". به نظر می‌رسد چون متن حدیث در مقام بیان فضیلتی برای گروهی از قبایل یمنی است که جزو قبائل قحطانی هستند، راوی حدیث برای تأکید بر درستی حدیث (با توجه به سابقه رقابت میان قبایل عدنانی و قحطانی)، تصریح می‌کند حدیث را از یک راوی منسوب به قبیله قیس عیلان نقل می‌کنم که از قبایل مشهور عدنانی است[۹].[۱۰]

منابع

پانویس

  1. ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۶۶؛ متقی هندی، ج۱۲، ص۹۰ به نقل از بغوی؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۸۲ به نقل از بغوی با عنوان تصحیف شده ابویحیی.
  2. ر. ک: ابن حجر، ج۷، ص۳۴۵.
  3. ابونعیم، ج۶، ص۳۰۳۹.
  4. احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۸۷؛ طبرانی، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن عساکر، ج۴۶، ص۲۴۹.
  5. ر. ک: ابن حجر، ج۷، ص۳۳۸ و ۳۴۴.
  6. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۲۹. و به پیروی از او ابن اثیر، ج۶، ۳۰۶ و ذهبی، ج۲، ص۲۰۸. البته آنان چون فقط سند حدیث را آورده و متن آن را نیاورده‌اند، به اشتباه موضوع آن را درباره ازدواج دانسته‌اند.
  7. ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۶.
  8. ر. ک: ابن حزم، ص۲۶۱.
  9. ابن حزم، ص۱۰. برای آگاهی از زندگانی عمرو بن عبه.
  10. قلیچ، رسول، مقاله «ابونجیح قیسی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۵۴۳.