بنی‌عبدالقیس

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از قبیله قیس)

بنی‌ عبدالقیس از قبایل عدنانی است که دارای متفرعات زیادی است. با افزایش جمعیت از محل اصلی خود یعنی تهامه به سرزمین‌های دیگر مهاجرت کردند. جنگ با ایرانیان، بنی تمیم و نمر بن قاسط از مهمترین جنگ‌های زمان جاهلیت این قبیله است. در زمان جاهلیت بت پرست بودند، سپس نصرانی شده و با ظهور اسلام، مسلمان شدند. آنان همواره یار و حامی پیامبر (ص) و جانشینان آن حضرت بودند و در جنگ‌های زمان امیرالمؤمنین (ع) و عاشورا نقش پررنگی داشتند.

نام و نسب

عبد القیس در شمار قبایل عدنانی و از شاخه‌های قبائل ربیعه است که نسب از مردی به نام عبد القیس بن أفصی بن دعمی بن جدیلة بن أسد بن ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان می‌‌برند[۱]. از مردم این قبیله در تاریخ اسلام و عرب با نسبت «عبدی» و «عبقسی» یاد شده است[۲].

ویژگی‌ها و اوصاف

بنی عبدالقیس أشعر قبائل و خطیب‌ترین آنان بودند[۳] که از مشهورترین این شعرا می‌‌توان از المثقب عائذ بن محصن عبدی[۴]، الممزق شأس بن نهار عبدی[۵] و... و از جمله خطبای معروفشان به زید بن صوحان و برادرانش سیحان بن صوحان و صعصعه بن صوحان[۶]، صحار بن عباس[۷] و مصقلة بن رقبه[۸] که بدین امر، در عرب مثل شده بود[۹] نام برد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه شش خصلت برای این قوم برشمرده شده که اعراب دیگر فاقد آن بودند و آن اینکه: مهمان نوازترین، (جارود و فرزندانش) شجاع‌ترین، (حکیم بن جبله) عابدترین، (هرم بن حیان) بخشنده‌ترین، (عبد الله بن سوار بن همام) خطیب‌ترین (مصقلة بن رقبه) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند[۱۰].

بنی عبدالقیس از قدیم الایام به تشیعشان شناخته می‌‌شدند. مردم این قبیله محل اعتماد اهل بیت (ع) بودند چندان که علی (ع) به هنگام بازگرداندن عایشه به مدینه (پس از واقعه جمل)، عبدالقیس را خطاب قرار داد تا چند تن از بهترین زنان خود را حاضر کنند و آنان نیز چنین کردند و بیست یا چهل تن از ایشان را نزد حضرت حاضر کردند. پس به دستور ایشان، آنان با پوشیدن عمامه و شمشیر، عایشه را تا مدینه همراهی نمودند[۱۱]. امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع)[۱۲] از بنوعبدالقیس به عنوان «بهترین ربیعه» یاد شده است[۱۳].

تاریخ جاهلی

منازل و مساکن در جاهلیت

موطن اصلی عبدالقیس در جاهلیت «تهامه»[۱۴] بود[۱۵]، اما به مرور زمان و در پی افزایش جمعیت، مجبور به ترک دیار خود و هجرت به بحرین[۱۶] و عمان شدند[۱۷]. زمان این مهاجرت را همزمان با ظهور اسلام یا اندکی قبل از آن و به نقلی به احتمال زیاد، مقارن با سال‌های فروپاشی امپراتوری اشکانی و روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانیان گفته‌اند[۱۸]. بنی عبدالقیس، به زعامت عَبدالعُزی بن عنزی[۱۹] بر بحرین سلطه یافتند[۲۰] و با برقراری روابط با قبیله ازد ـ از ساکنین کهن بحرین ـ، آن دیار را میان خود تقسیم کردند[۲۱]. این جابجایی عظیم جمعیتی، هر چند از بُعد سیاسی مورد توجه قرار گرفته اما پیامدهای ادبی، شعری و دینی آن نسبتاً مغفول مانده است. عبدالقیسی‌ها تا هنگامی که در "بادیة العرب" (کانون فصاحت و بلاغت) مقیم بودند، شاعران و سخنوران نام آوری در میان آنان پدید نیامد. اما بعد از مهاجرت به سوی عمان و خلیج فارس، نوعی از تحول و پویایی فرهنگی میان آنان نمایان گردید؛ به‌طوری که در میان عبدالقیسی‌های بحرین، شاعران و خطیبان[۲۲] ظریف گو و چیره دستی پیدا شدند و بر اشتهار این قبیله افزودند[۲۳]. از دیگر پیامدهای مهاجرت بنی عبد القیس به سواحل خلیج فارس، نفوذ مسیحیت در میان آنان است[۲۴].

عبدالقیس بن افصی را سومین خاندان از قبیله ربیعه دانسته‌اند که به ریاست دست یافت. مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را نسل اندر نسل برای خود حفظ کردند و سپس آن را به تیره نمر بن قاسط بن هنب بن افصی واگذاردند[۲۵]. جنگ‌های این قبیله در دوران جاهلیت در سه دسته قابل بررسی است:

جنگ با ایرانیان

در اوایل قرن چهارم میلادی قبایل بحرینی ـ از جمله بنو عبدالقیس ـ با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی ـ پادشاه ایران ـ با عبور از خلیج فارس، شهرها و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و اموال زیادی را به یغما بردند. با بزرگ شدن شاپور ـ ملقب به ذی الاکتاف ـ، شاهنشاه ساسانی ایران، در سال ۳۲۶ میلادی تصمیم به قلع و قمع و سرکوب قبایل یاغی گرفت. پس به ناگاه بر آنان حمله برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به اسارت گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از مردمان قبایل بکر بن وائل، بنی تمیم و عبدالقیس را به هلاکت رساند و به نقلی مشهور، کتف‌های یاغیان را به هم دوخت[۲۶] و از این رو در تاریخ به «ذو الاکتاف» شهره شد[۲۷]. شاپور دوم با بنای شهر شاپور در بحرین، جهت دفع طغیان احتمالی، قبایل بنی حنظله را در بیابان‌های اهواز و بصره اسکان داد و بنی عبدالقیس را در کرمان و به روایت دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این قبایل را آواره و بیچاره ساخت[۲۸].

جنگ با نمر بن قاسط

سبب این جنگ داخلی را، راضی نبودن عبدالقیس به حکم بنی نمر بن قاسط گفته‌اند. در پی این نارضایتی، بنو عبدالقیس بر عامر الضحیان ـ رییس قبیله ربیعه ـ حمله بردند و او را به هلاکت آوردند. پس آن گاه با ایشان از در سازش در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان صلح کردند. اما نمر بن قاسط با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار اسیر عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد انتقام برآمدند و این آغازی شد بر جنگ خونین بین این دو طایفه[۲۹].

جنگ با بنی تمیم

تعرض عبدالقیس به باغات بنی منقر بن تمیم در «عینین» که روستایی در بحرین با درختان خرمای بسیار بود، موجب شد تا بنی منقر جهت دفع این تجاوز از همپیمان خود ـ بنی مجاشع ـ کمک بطلبد. تخاصمات دو طرف جنگی را بین آنان رقم زد که در تاریخ با نام «یوم عینین» شناخته می‌‌شود[۳۰].

ادیان جاهلی

مردم قبیله عبدالقیس مانند بسیاری از اعراب جاهلی، بت می‌‌پرستیدند. بت معروف آنان «ذو اللبا» نام داشت که در مشعر نگهداری می‌‌شد و بنوعامر مسئولیت حفظ و نگهداری آن را بر عهده داشتند[۳۱]، اما جمعی از آنان نیز به جهت قرار داشتن بحرین بر سر راه هیات‌های تجاری و تبلیغی مسیحیان رومی و حبشی، تحت تاثیر آنان به آیین نصرانی در آمدند[۳۲]. همچنین، فرمانبرداری بی‌چون و چرای این منطقه از حکومت ایران و وجود ارتباط وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به آیین زرتشتی گرایش یافته باشند[۳۳].

دوران عصر نبوی

در باب چگونگی پذیرش اسلام و وفود آنان نزد نبی خاتم (ص) روایات مختلفی وجود دارد که این امر می‌‌تواند حاکی از اسلام‌پذیری بنی‌ عبدالقیس، به گونه‌های مختلف و در طی مراحل متعدد باشد. بر اساس نقل برخی از این روایات، سبب اسلامشان این بود که مردی از ایشان در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا (ص) اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و سوره علق، همراه با نامه‌ای از پیامبر (ص) به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا (ص) را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند[۳۴].

شاید سفر این دانش آموختۀ قرآنی، را بتوان اوّلین حضور اسلام در بحرین نامید. در روایتی دیگر هم آمده که در سال دهم هجرت، جارود بن عمرو پیشوای مسیحی عبدالقیس با جماعتی از قوم خود نزد رسول خدا (ص) آمدند. حضرت، اسلام را بر ایشان عرضه داشت و جارود را بر پذیرش آن ترغیب نمود. جارود با این سخن که «من دینی دیگر دارم و نمی‌توانم آن را رها کنم»، از پذیرش آن شانه خالی کرد. اما پیامبر (ص) دین اسلام را از دین ترسایی بهتر دانست. جارود هم با اخذ ضمانت از آن حضرت که دین اسلام بالاتر و بهتر از آیین مسیحیت است، به اسلام گروید[۳۵] و در پی او همراهان او هم اسلام آوردند. پس به نزد قوم خود بازگشتند و آنان را به اسلام دعوت کردند و جمله به آیین اسلام در آمدند[۳۶].

در برخی دیگر از گزارشات هم در باب چگونگی پذیرش اسلام و وفد آنان به مدینه چنین آمده که: در سال ۸ هجری، رسول خدا (ص) علاء بن حضرمی را همراه با نامه‌ای به سوی منذر بن ساوی عبدی که از سوی پادشاه ایران حکمران بحرین بود، فرستاد و مرزبانان و امیران بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی[۳۷] ـ حاکم شهر اسبذ و امیر اعراب بحرین ـ[۳۸] و اسپیدویه ـ مرزبان هَجَر ـ[۳۹] اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و ایرانیان بحرین نیز مسلمان شدند[۴۰]، اما هنوز جمعیت چشمگیری دل در گرو یهودیت، مسیحیت و زرتشتی گری داشتند[۴۱]. منذر بن ساوی طی نامه‌ای از پیامبر (ص) در این باب چاره جویی خواست و پیامبر (ص) او را به بردباری فرا خواند و فرمان به گرفتن جزیه داد[۴۲]. با دریافت نامه رسول خدا (ص)، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت نمایندگی خود را خدمت نبی مکرم اسلام (ص) فرستادند[۴۳]. هیأت نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ روز در خانه "رملة بنت حارث" اسکان یافتند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد[۴۴]. این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر (ص) به سوی قوم بازگشتند[۴۵].

دوران خلافت ابوبکر و عمر

جریان موسوم به ارتداد قبایل

پس از رحلت پیامبر (ص) و درگذشت منذر بن ساوی، جزیرة العرب و بحرین را آشوب فرا گرفت. برخی قبایل از اسلام رو بر گرداندند و با افراشتن علم طغیان بر ضد حکومت مدینه صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با ارشاد و راهنمایی جارود بن معلی، در اسلام ثابت قدم ماندند. جارود با زیرکی و دانائی، شبهه را از قومش زدود و در جواب آن دسته از قوم که به او گفتند: «اگر محمد پیغمبر بود هرگز نمی‌مرد» وفات پیامبران متعدد خداوند را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من گواهی می‌‌دهم که لا اله الا الله و محمد رسول الله». بدین ترتیب، عبدالقیسی‌ها با تصدیق سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان پایدار ماندند[۴۶]. اما قبایل بنی بکر بن وائل که از قدیم با این قوم در اختلاف و کشمکش بودند، با سخن از برتری خود بر آل عبدالقیس در نزد شاه ایران، تأیید او را برای پادشاهی منذر بن نعمان بر بحرین به دست آوردند[۴۷].

دوران فتوحات اسلامی

با برقراری آرامش در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، علاء حضرمی در رقابت با سعد بن ابی وقاص به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس لشکر کشید و در این لشکرکشی توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی اصطخر پیشروی کند و با تسخیر شهر توج آنجا را سرای هجرت خویش قرار دهد[۴۸]. هیربد ـ سردار ایرانیان ـ، ارتباط علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به خلیفه دوم رسید و او با اعزام لشکر علاء و سپاهیانش را از مهلکه نجات داد[۴۹]. این لشکرکشی تلفات زیادی برای مسلمانان داشت. عثمان بن ابی العاص ثقفی بار دیگر با لشکریانی به سوی جزایر و بنادر ایالت فارس تاخت[۵۰] و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در جزیره «بنی کاوان»[۵۱] و کشتن او، روحیه پایداری اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی تضعیف کرد[۵۲]. با وخامت اوضاع، شهرک، ـ مرزبان ایالت فارس، ـ با لشکر سی هزار نفری از اساوره در برابر سپاه سه هزار نفری عثمان بن ابی العاص در «ریشهر» [۵۳] صف آرائی کردند[۵۴]. این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با قتل شهرک[۵۵] شیرازه سپاه ایران از هم گُسست و راه برای پیشروی مسلمانان به سوی سرزمین‌های داخلی ایران ـ از جانب خلیج فارس ـ باز شد[۵۶].

عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای جبهه غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و قادسیه نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی ایرانیان بر عهده داشتند[۵۷].

سکونت در شهرهای اسلامی

گسترش فتوحات در نواحی و شهرهای گوناگون سبب شد تا تیره‌های عبدالقیس در نواحی مختلف پراکنده شوند و با اجرای سیاست اسکان قبایل عرب در شهرهای مفتوحه، شهرهای توج و موصل سکونت‌گاه تیره‌های مختلف عبدالقیس به‌ویژه اللبُوه گشت[۵۸]. علاوه بر آن دغدغه‌های تازه سرداران و بزرگان خلافت اسلامی مدینه در اسکان سپاهیان عرب و تأمین علوفه چارپایان و سایر نیازهای آنها، موجب شد تا سعد بن ابی وقاص، به امر خلیفه دوم، سنگ بنای اولیه شهر کوفه را در این ناحیه گذاشت[۵۹]. با تأسیس کوفه و سپس بصره، اعراب از جمله عبدالقیس از سرتاسر شبه جزیره عربستان، به این دو شهر هجرت کردند.

خراسان نیز از دیگر مناطق محل اجتماع و مهاجرت بنو عبدالقیس به شمار رفته است[۶۰]. هم اکنون تعداد قابل توجهی از این قبیله در شهرهایی از خوزستان ساکن هستند که نام خانوادگی آنها «عبودی» است. در عراق نیز در بخش‌های مختلف زندگی می‌کنند و در در آنجا نیز به همین نام خانوادگی مشهورند[۶۱].

دوران خلافت عثمان

بنی عبدالقیس تا زمان خلافت عثمان بن عفان بیشتر سرگرم کشورگشائی و تسخیر شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی خلافت اسلامی مدینه نداشتند. وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر فسادهای گسترده سیاسی و مالی، ایجاد شکاف‌های عظیم طبقاتی و تسلط روز افزون بنی امیه بر ارکان اجرائی و تصمیم‌گیری خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس همزمان با اعتراض عناصر هم قبیله کوفی خود نظیر زید بن صوحان، تلاش زیادی برای دفع مفاسد و برگرداندن اوضاع جامعه به عصر نبوی (ص) از خود نشان داده و تبلیغات زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو مالک اشتر، عبدالله بن امم، زیاد بن نصر به سوی مدینه رهسپار شدند[۶۲]. خلیفه سوم، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا رهبران معترض عبدالقیس را به شام نزد معاویه تبعید کنند[۶۳]. این سرشناسان دنیای اسلام، شجاعانه، بر سیاست‌ها و عملکردهای عثمان و کارگزاران او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب خشم معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و عمرو بن زراره عدسی را زندانی کنند. معاویه از بیم بالا گرفتن فتنه و نارضایتی آنان را آزاد کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های اشتباه عثمان و عدم توجه به اصلاح امور، حَکِیم بن جَبَله عبدی با دویست و پنچاه مرد از بصره، مالک اشتر با صد مرد از کوفه، سودان بن حمران مرادی با چهار صد مرد از مصر در مدینه گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید خلع یا کشته شود[۶۴].

دوران خلافت امام علی (ع)

با قتل خلیفه سوم، حکیم بن جبله عبدی[۶۵] صعصعه و زید بن صوحان، اویس قرنی به همراه سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله بن وال، حارث همدانی و رشید هجری در مدینه با امام علی (ع) بیعت کردند[۶۶]. دیری نگذشت که طلحه و زبیر همراه با عایشه و جمعی دیگر بیعت شکستند و رو سوی بصره آوردند. ناکثین قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران قبایل بصره ـ از جمله بزرگان عبدالقیس و ربیعه ـ پرداختند. اما او از پذیرش دعوت آنان امتناع کرد[۶۷]. عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به زید بن صوحان[۶۸] و صعصعة بن صوحان، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند اما ایشان از اجابت خواسته عایشه سرباز زده و به سپاه امیرالمؤمنین (ع) پیوستند[۶۹]. عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصاری ـ والی بصره ـ، او را به اطاعت از خود فرا خواندند. عثمان، احنف بن قیس و حکیم بن جبله عبدی را به مشورت فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند[۷۰]. عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری حق امیرالمؤمنین (ع) از بیعت شکنی طلحه زبیر گفت و موضوع را به شور گذاشت. با اقبال عمومی مردم بصره، عثمان بن حنیف آماده پیکار با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به بصره و قصدشان جهت تصرف دارالإماره، عثمان بن حنیف انصاری، به همراه قبایل وفادار به حضرت علی (ع) و در رأس شان حکیم بن جبله و قومش عبدالقیس به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند[۷۱]. با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، جنگ متوقف شد و دو طرف صلح کردند[۷۲].

حکیم بن جبله عبدی ـ از بزرگان عبدالقبیس در بصره ـ با دریافت خبر نیرنگ بیعت شکنان، میان قوم خود ندا سر داد و آنان را به نبرد با این قوم ضالین ظالمین فرا خواند. در این جنگ که عایشه را سوار بر جمل کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان سپاه عایشه، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب شهادت او را فراهم آورد[۷۳]. بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را مثله کردند و بصره را به طور کامل در اختیار گرفتند[۷۴].

خبر شهادت حکیم بن جبله در ذی قار به امیرالمؤمنین(ع) رسید. امام علی(ع) با شنیدن خبر شهادت مردان عبدالقیس بر مرگ آنان بسیار افسوس خوردند و سپس بر فراز جهاز چهارپایان ایستادند و مردم را از عمل طلحه و زبیر در ورود به بصره و ضرب و شتم شدید عامل حضرت در آن شهر و شهادت عبد صالح حکیم بن جبله و جمعی از مسلمین صالح خبر داده آنان را از کشتار نگهبانان بیت المال مسلمین و نیز جمعی دیگر از مسلمانان آگاه کرد. حضرت برای ممانعت از آغاز جنگی گسترده و فراگیر، عبدالله بن عباس و زید بن صوحان عبدی را به عنوان سفیر نزد عایشه فرستاد[۷۵]، اما این سفارت نتیجه‌ای در بر نداشت. از این رو، امام علی (ع) برای دفع فتنه، سپاهیان خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر به ربیعه و عبدالقیس رسید پس همه قوم عبدالقیس ـ به جز یک نفر ـ به سرپرستی "عمرو بن جَرموز عبدی" بیرون رفته، در منزل خُرَیبَه، به سپاه امام (ع) پیوستند[۷۶].

پس چهار هزار[۷۷] و به نقلی دو هزار تن[۷۸] از عبدی‌ها فراهم آمدند و امام (ع) به سوی جملیان حرکت کردند. علی (ع) پس از حرکت از ذی قار، بار دیگر، صعصعه بن صوحان عبدی را با نامه‌ای نزد ناکثین فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان بیم داد و آنها را به اطاعت دعوت کرد. صعصعه نزد طلحه و زبیر و عایشه رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه عظیم جنگ جمل را پدید آوردند[۷۹].

با شروع نبرد جمل، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف اهل جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «پیروان شتر»، خود نیز بیشترین شهدای جنگ جمل را در قیاس با قبایل دیگر در حمایت از علی (ع) تقدیم کردند[۸۰].

نبرد صفین

گرچه فتنه جمل فرونشانده شد، اما مانع عمده در راه اعمال حاکمیت کامل امام علی (ع) بر تمامی قلمرو اسلامی همچنان وجود داشت. تنها سرزمین شام بود که از در مخالفت درآمد[۸۱]. این تقابل، نبرد صفین را در پی آورد[۸۲].

در روز پنجم نبرد صفین و نیز روز نهم ـ که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود ـ، قبایل ربیعه و از جمله عبدالقیس به فرماندهی عبدالله بن عباس بارها در برابر حملات شدید سپاه حمیریان شام به فرماندهی ذوالکلاع حمیری و عبیدالله بن عمر ایستادگی کردند[۸۳].[۸۴] و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار عبدی به قتل رسید[۸۵].

بی‌تردید، با جانبازی و فداکاری چنین قبایلی بود که مالک اشتر تا نزدیکی‌های خیمه‌سرای معاویه و سران شام پیش رفت که اگر توطئه افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار سپاه شام یکسره می‌‌شد اما نیرنگ عمروعاص کارساز گردید و شکافی عظیم در سپاه عراق پدیدار شد و ماجرای حکمیت که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست[۸۶].

نبرد با خوارج

مردان عبدالقیس در جنگ نهروان نیز در کنار امیرالمؤمنین (ع) قرار گرفتند. در یکی از برهه‌های این جنگ، حضرت علی (ع)، صعصعة بن صوحان را به سوی خوارج که در حروراء جمع شده بودند فرستاد تا از اهداف و خواسته‌های این قوم باخبر گردد[۸۷]. همچنین در دیدار دیگری که بین صعصعه و عبیدالله بن عباس با خوارج صورت گرفت سخنان دلسوزانه و متقن صعصعه، پانصد تن از خارجیان را متقاعد به بازگشت و پیوستن به سپاه علی (ع) نمود[۸۸].[۸۹]

فتنه ابن حضرمی

از دیگر وقایع معروف ایام حکومت امام علی (ع) که بنوعبدالقیس در آن نقش پُررنگی ایفا نمودند، فتنه ابن حضرمی است. آغازگر این فتنه، صُحار بن عباس از بزرگان قبیله عبدالقیس بود که با علی (ع) مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن حضرت طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او نامه‌ای به معاویه نوشت و او را تشویق کرد تا در بصره دست به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد[۹۰]. معاویه در این طرح براندازی بر تمایل تمیمی‌ها به شورش، امید بسته بود و قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر قبایل شهر را به نفع معاویه جلب کند[۹۱]، اما این ماجرا با هوشمندی جاریة بن قدامه، نمایندۀ امام علی (ع) و پایمردی برخی از بزرگان شهر نظیر عمرو بن مرحوم عبدی و مثنی بن مخربه عبدی ناکام ماند[۹۲].

کارگزاری در حکومت علوی (ع)

مردم عبدالقیس علاوه بر میادین جنگی در عرصه‌های کارگزاری نظام حکومت علوی (ع) نیز مشارکت داشتند. چندان که برخی منابع از والی‌گری منذر بن جارود عبدی بر اصطخر به هنگام حکومت علی (ع) خبر داده‌اند[۹۳].

دوران حکومت بنی‌امیه

قیام عاشورا

جریان واقعه قیام امام حسین (ع) عرصه‌ای برای نقش آفرینی قوم بنی عبدالقیس در هر دو جبهه حق و باطل بود[۹۴]. در عرصه میدانی کربلا نیز، شاهد حضور مردانی از این قوم هستیم که پس از اطلاع از قیام سید و سالار شهیدان (ع)، به انحاء مختلف خود را به سپاه حضرت رسانده بودند. ادهم بن امیه عبدی[۹۵]، سالم غلام عامر بن مسلم عبدی،[۹۶] سیف بن مالک عبدی[۹۷]، عامر بن مسلم عبدی بصری[۹۸]، یزید بن ثبیط(ثبیت- نبیت) عبدی[۹۹] و پسرانش عبدالله[۱۰۰] و عبیدالله[۱۰۱] نام هفت شهید از مردم عبدالقیس در حادثه عاشورا است که منابع نام ایشان را در خود به ثبت رسانده‌اند[۱۰۲]. در کنار این گروه، عده‌ای هم از این قوم در تقابل با اباعبدالله الحسین (ع) در جمع سپاه کوفیان حاضر شدند و با سید و سالار شهیدان (ع) جنگیدند[۱۰۳].

قیام توابین

در قیام توابین نیز عبدالقیس حضوری در خور توجه داشتند. حضور در قیام مختار نیز از دیگر جلوه‌های حضور عبدالقیس در عرصه‌های اجتماعی و جنبش‌های سیاسی ـ نظامی سده نخست هجری است. در مقابل این گروه از عبقسی‌ها، جماعتی دیگر از ایشان به حمایت از زبیریان برخاستند. آنان در جنگ‌های مهلب بن ابی صفره ـ عامل ابن زبیر ـ در سال‌های ۶۵، ۶۶ و ۷۷ هجری همراه وی بودند و میسره سپاه وی را تشکیل می‌‌دادند[۱۰۴]. عبدالقیس همچنین، علاوه بر حضور در این قیام‌ها، با شرکت در جنبش‌های سیاسی ـ نظامی اعم از شیعی و غیر شیعی نظیر: خیزش بردگان زنگی، شورش‌های خوارج، امرای جنابی بحرین، در سرزمین‌های پیرامونی خلیج فارس، قدرت خود را به رخ قبایل جریان‌های فکری ـ سیاسی مخالف کشیدند[۱۰۵].

اعلام و رجال بنی عبدالقیس

از رجال و مشاهیر بسیار عبدالقیس در جاهلیت و اسلام علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون زید بن صوحان[۱۰۶] و برادرانش سیحان بن صوحان[۱۰۷] و صعصعه[۱۰۸]، حُکیم بن جبله عبدی[۱۰۹] و ... که همگی در زمره اصحاب پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) قرار داشتند، می‌توان به نام شعرای بنامی چون المثقب عائذ بن محصن عبدی[۱۱۰] الممزق شأس بن نهار عبدی[۱۱۱] و ... و از خطبای معروفی نظیر زید بن صوحان و برادرانش سیحان و صعصعه[۱۱۲] اشاره کرد.

نتیجه گیری

مهاجرت آل عبدالقیس از تهامه به سوی عمان و بحرین و برقراری روابط سیاسی ـ نظامی، مذهبی ـ تجاری با ایرانیان ساکن در این سرزمین‌ها و فراسوی خلیج فارس، سرآغاز فصل جدیدی از دگرگونی‌های سیاسی، نظامی، نژادی، دینی در منطقه خلیج فارس گردید که با یک روند تاریخی به تولد یک نوع فرهنگ ایرانی ـ عربی منجر شد. بنوعبدالقیس متأثر از زبان و ادب ایرانی، بسیاری از واژگان ایرانیان را پذیرفت و در ارتباط با این قوم، ذائقه و قریحه شاعری‌شان تقویت شد و شاعران پُر آوازه‌ای همچون مثقب العبدی، ممزق العبدی به جامعه ادبی شبه جزیره عربی تقدیم کردند. در بُعد دینی، بسیاری از باورهای دینی ایرانیان (زرتشتیگری و مانویت) در اندیشه عرب بحرین و عمان، جای پایی مناسب برای خویش یافت و حریفی قوی پنچه برای دیانت عیسوی در سواحل خلیج فارس گشت. بنی عبدالقیس با طیب خاطری که در گرویدن به اسلام داشتند و نیز نقش بسیار مهمی که در سرکوب مرتدان ایفا کردند، دارای وجهه مثبتی در نزد مسلمانان شدند و به دلیل آشنائی با موقعیت طبیعی - انسانی ایالت‌های جنوبی امپراتوری ایران، طلایه‌دار فتوحات اسلامی در سرزمین‌های ایرانی خلیج فارس گردیدند. این قبیله، از دوران پیامبر (ص) با اهل بیت (ع) ایشان، رابطه حسنه برقرار کرد و در فردای بعد از رحلت آن حضرت، به‌ویژه در عصر حکومت امام علی (ع)، در بسیاری از جنگ‌ها جانفشانی نمود. اگر چه بعد از شهادت امام (ع)، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که قدرت سیاسی از دست امامان شیعه خارج شد و حضور مؤثر سیاسی - شیعی اینان کم رنگ گردید اما با این وجود، در بسیاری از جنبش‌های شیعی همانند واقعه کربلا، قیام‌های توابین و مختار ثقفی حضوری فعال داشتند. این سخنان به این معنی نیست که تمام اهالی این قبایل دارای گرایش‌های شیعی بوده‌اند بلکه گروه‌هایی از اینان نیز در جبهه‌های متخاصم، رو در روی برادران عبدالقیسی خود در نبردهای: صفین، عاشورا، نبردهای ابن زبیر با مختار و قیام‌های نافرجام خوارج شمشیر کشیدند و خون برادران خویش را بر زمین ریختند. با این وجود، گرایش اغلب بنی عبدالقیس به تشیع، سبب شد که شیعیان در سواحل شرقی عربستان ریشه بدوانند و حتی سواحل شمالی خلیج فارس را با مکتب تشیع آشنا کنند. منشأ عربی تشیع در این منطقه به حدی واضح است که کسی نمی‌تواند ادعا کند که رشد و گسترش شیعه در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس دارای ریشه غیر عربی است[۱۱۳].

منابع

پانویس

  1. کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۲، ص۷۲۶.
  2. ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۷؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۲.
  3. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.
  4. زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.
  5. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.
  6. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.
  7. ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.
  8. ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۳۲.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۷.
  10. شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.
  11. شیخ مفید، الکافئة فی رد توبة الخاطئه، ص۱۳. نیز ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۲
  12. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸.
  13. شیخ مفید، الخصال، ص۲۸۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.
  14. «تهامه، سرزمینی است در جزیره العرب که حدود غربی آن به دریای سرخ و در جنوب به صنعاء محدود می‌‌شود و دامنه آن تا حوالی مکه و نجران امتداد می‌‌یابد». (اصطخری، المسالک و الممالک، ص۲۵)
  15. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۴۷.
  16. بحرین پیش از اسلام و تا حدود قرن هفتم هجری، نام عامی بود برای سرزمین‌های ساحل جنوبی خلیج فارس، بین بصره و عُمان«بحرین» اطلاق می‌‌شده است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷؛ فراهیدی، کتاب العین، ج ۳، ص۲۲۰.)
  17. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  18. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۸۰؛ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۴۲۵.
  19. دینوری، اخبار الطوال، ص۴۱.
  20. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  21. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳۱.
  22. صعصعه، زید و سیحان پسران صوحان بن حجر بن حارث از خطبا و سخنوران برجسته عبدالقبس بودند. ابن قتیبه صعصعه را خطیب‌ترین مردم به شمار آورده (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲-۶۲۴) صعصعه در زمان کودکی و در عصر رسول الله)ص(در حالی که ایشان را ندیده بود اسلام آورد. پسران صوحان همگی از شیعیان و صحابه امام علی به شمار می‌‌آیند. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۱۷)
  23. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۰؛ فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۳۴۸).
  24. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۱-۱۳۳.
  25. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.
  26. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.
  27. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.
  28. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.
  29. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.
  30. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۴۷؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۶.
  31. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.
  32. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  34. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۷-۱۸.
  35. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵.
  36. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، ج۲، ص۱۰۲۵-۱۰۲۶.
  37. منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ) اسب (منسوب است و مشهور به اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگر این روایت صحت داشته باشد در کنار یکتاپرستی) مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)
  38. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.
  39. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.
  40. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.
  41. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  42. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.
  44. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر (ص) نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.
  45. بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.
  46. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.
  47. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.
  48. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.
  49. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.
  50. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.
  51. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).
  52. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵
  53. ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).
  54. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.
  55. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.
  56. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.
  57. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.
  58. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۲۴، ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳
  59. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۹-۱۴۰.
  60. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷؛ دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  61. دانشنامه ایرانیکا ʿABD-AL-QAYS.
  62. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.
  63. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.
  64. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.
  65. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.
  66. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.
  67. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵
  68. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.
  69. قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.
  70. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.
  71. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.
  72. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.
  73. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.
  74. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.
  75. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.
  76. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.
  77. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.
  78. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.
  79. شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.
  80. منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع)، ص۲۵۵.
  81. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۴.
  82. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۷۳.
  83. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.
  84. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.
  85. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.
  86. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.
  87. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۲۱.
  88. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۴
  89. دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  90. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.
  91. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.
  92. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.
  93. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۶.
  94. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۳۷.
  95. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  96. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص۱۹۱.
  97. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  98. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  99. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، صص۱۹۰-۱۹۲.
  100. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱
  101. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.
  102. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم (ع)، دانشنامه امام حسین (ع)، مدخل یاران امام حسین (ع).
  103. ر. ک: دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم (ع)، دانشنامه امام حسین (ع)، مدخل قاتلان امام حسین (ع).
  104. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.
  105. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵-۱۴۶.
  106. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۴۳؛ رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶۵.
  107. شیخ طوسی، رجال، ص۶۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۳۸۳.
  108. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۷۸.
  109. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۱.
  110. ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.
  111. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.
  112. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.
  113. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۶-۱۴۷؛ برای مطالعه بیشتر در باره نقش عبدالقیس در تشیع و آثار تمدنی ایشان ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه (ع)، ص۶۳-۶۸.