منذر بن جارود عبدی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
منذر بن جارود عبدی
تصویر قدیمی از بصره
نام کاملمنذر بن جارود بن خنیس بن معلی عبدی
جنسیتمرد
از قبیلهبنی‌عبدالقیس
پدرجارود عبدی
پسرعبدالحمید بن منذر
دختربجریه بنت منذر بن جارود عبدی
محل زندگی
درگذشت۶۲ هجری، هند
از اصحابامام علی
حضور در جنگ
فعالیت‌های او

منذر بن جارود در عصر رسول خدا (ص) به دنیا آمد ولی حضرت را درک نکرد. او از اشراف و بزرگان بصره و از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود و در جنگ جمل فرماندهی گروه عبد قیس بصره را به عهده داشت. سپس امیرالمؤمنین (ع) او را به امارت اصطخر (یکی از شهرهای فارس) انتخاب کرد. اما او در اموال بیت المال خیانت کرد و چهارصد هزار درهم (و به قولی سی هزار) از بیت المال اختلاس نمود.

مقدمه

منذر در عصر رسول خدا (ص) به دنیا آمد ولی حضرت را درک نکرد، اما پدرش جارود (نامش: بشر بن خنیس بن معلی) از عالمان نصارا بود در سال نهم با دهم هجری نزد رسول خدا (ص) شرفیاب شد و اسلام آورد و در زمرۀ اصحاب رسول خدا (ص) درآمد. وی در بصره ساکن شد و در زمان خلافت عمر بن خطاب در جنگ فارس و یا در جنگ نهاوند به سال ۲۱ هجری همراه با نعمان بن مقرن به شهادت رسید. برخی گفته‌اند که عثمان بن عاص او را همراه با گروهی به ساحل فارس منطقه‌ای که به عقبه جارود معروف شده فرستاد و در آن عقبه که قبلاً نامش عقبه خاک بود به شهادت رسید و از آن پس، به عقبه جارود معروف گردید[۱].

منذر پس از پدرش از اشراف و بزرگان بصره و از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود و در جنگ جمل فرماندهی گروه عبد قیس بصره را به عهده داشت و حضرت را در این جنگ یاری داد[۲]. و سپس امیرالمؤمنین (ع) او را به امارت اصطخر (یکی از شهرهای فارس) انتخاب کرد. اما او در اموال بیت المال خیانت کرد و چهارصد هزار درهم (و به قولی سی هزار) از بیت المال اختلاس نمود[۳]. وقتی خبر خیانت منذر به حضرت علی (ع) رسید، بلافاصله نامه‌ای به او نوشت و او را به نزد خود در کوفه احضار نمود. نامه حضرت چنین است: اما بعد، نیکی پدرت مرا فریب داد و گمان بردم که تو از روش پدرت پیروی می‌کنی و به راه او می‌روی، ولی اکنون به من خبر رسید که خیانت کرده‌ای و برای هوای نفس خود اطاعت را رها کرده و برای آخرتت توشه‌ای نمی‌گذاری... پس هنگامی که این نامه به تو رسید نزد من بیا، ان شاء الله[۴].

به نقل یعقوبی، منذر پس از دریافت نامه به کوفه آمد اما حضرت علی (ع) بلافاصله او را عزل کرد و چهارصد هزار (سی هزار) درهمی که اختلاس کرده بود را از او مطالبه کرد ولی او انکار کرد و از دادن غرامت خودداری نمود، لذا حضرت او را زندانی کرد، اما صعصعه بن صوحان عبدی وساطت کرد و ضامن شد که دین او را ادا کند تا حضرت او را آزاد نماید، امام (ع) به او فرمود: "چه طور او را ضمانت می‌کنی در حالی که او منکر خیانت است؟ اگر او سوگند خورد او را رها می‌کنم". صعصعه بن صوحان عبدی منذر را قسم داد و او قسم خورد که خیانت نکرده است و حضرت طبق موازین اسلامی، به انکار و سوگند او اکتفا کرد و دستور آزادی او را داد[۵].

اما منذر متأسفانه پس از داستان حکمیت جزو هواخواهان خوارج درآمد و پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) به عبیدالله بن زیاد نزدیک شد و بجریه دخترش را به ازدواج عبیدالله درآورد و با نزدیک شدن به عبیدالله خیانت بزرگی مرتکب شد به اینکه وقتی امام حسین (ع) پس از قیام خود نامه‌هایی برای اشراف و بزرگان کوفه و نامه‌هایی نیز برای سران و بزرگان بصره نوشت و آنها را برای یاری خود فراخواند در میان نامه‌هایی که برای قبایل بصره فرستادند، نامه‌ای برای مالک بن مسمع بکری و نیز نامه‌ای برای منذر بن جارود نوشت و توسط غلام خود سلیمان ابو رزین به بصره فرستاد، همه آنها نامه امام (ع) را مخفی کردند جز منذر بن جارود که او وقتی از محتوای نامۀ امام حسین (ع) آگاه شد از ترس جان خود سلیمان فرستاده امام (ع) را با نامه تحویل ابن زیاد داد و ابن زیاد هم بدون درنگ سلیمان را به قتل رساند و مردم بصره را با سخنرانی بسیار تند تهدید کرد و آنان را از نزدیک شدن به امام حسین برحذر داشت و روز بعد برادر خود عثمان بن زیاد را به جانشینی خود در بصره گمارد و خود برای حفظ کوفه، به سرعت عازم کوفه شد[۶].

بی‌تردید اگر منذر این خیانت را نمی‌کرد و نامه امام حسین (ع) را به ابن زیاد نمی‌رساند، او برای رفتن به کوفه تعجیل نمی‌نمود و قبل از امام حسین (ع) وارد کوفه نمی‌شد با این حال حادثه دلخراش کربلا به وجود نمی‌آمد.

منذر در سال ۶۱ یا ۶۲ هجری از طرف عبیدالله بن زیاد به مرزهای هند اعزام شد و در همان سرزمین با کوله‌باری از گناه از دنیا رفت[۷].[۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۵۵؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴.
  2. الجمل، ص۳۳۱؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴؛ الغدیر، ج۲، ص۷۷.
  3. سفینة البحار، ج۲، ص۵۸۲ و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
  4. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ ...»؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  5. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۴.
  6. ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۹.
  7. شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۷۶.
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۹-۱۳۵۱.