برهان فرجه در کلام اسلامی
مقدمه
«برهان فرجه» بنا بر آنچه در اصول کافی آمده است، اینگونه تقریر میشود: اگر فرض کنیم دو واجبالوجود هست، لازم است فرجه، یعنی امتیازی میان آنها باشد؛ زیرا تکثر و دو تا بودن، فرع بر این است که هر کدام از آنها و لااقل یکی از آنها دارای چیزی باشد که دیگری ندارد؛ زیرا اگر هر چه یکی دارد، دیگری هم داشته باشد و بالعکس، فرض تعدد مصداق نمییابد. پس در میان دو ذات واجب، امر سومی لازم است که مابهالامتیاز آن دو باشد. آن امر سوم نیز به نوبه خود واجب است؛ زیرا اگر «ممکن» باشد، باید وجودش از ناحیه دیگری باشد. پس لازم میآید هر یک از واجبالوجودها در مرتبه ذات خود، از دیگری متمایز نباشد و با او یکی باشد و در مرتبه بعد، کثرت و تعدد پیدا شده باشد.
پس، آن امر سوم نیز واجبالوجود است. بر این اساس، وجود دو واجب مستلزم وجود سه واجب است و چون هر سه واجباند و میان هر واجبالوجود با واجبالوجود دیگر فرجه و وجه امتیازی ضرورت دارد؛ واجب سوم باید از هر دو واجب دیگر ممتاز باشد. پس، باید دو مابهالامتیاز دیگر در کار باشد، تا این واجب را از دو واجب دیگر متمایز کند. بنابراین وجود سه واجب مستلزم پنج واجب است و چون علی الفرض، این دو واجب نیز باید از سه واجب قبلی ممتاز باشند، مستلزم این است که لااقل سه مابهالامتیاز دیگر، یعنی سه واجب دیگر در کار باشد و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب مستلزم سیزده واجب است و سیزده واجب مستلزم بیست و یک واجب و بیست و یک واجب مستلزم سی و چهار واجب است و همینطور الی غیر النهایه. پس وجود دو واجب مستلزم بینهایت واجبهاست، یعنی مستلزم این است که یک واجب از بینهایت واجبها ترکیب یافته باشد.
گذشته از اینکه ترکب با وجوب ناسازگار است؛ این نوع خاص ترکب، یعنی ترکب از اجزائی که هر جزء مستلزم جزء دیگر علاوه بر اجزاء مفروضه اولی باشد، محال است.
برگشت برهان فرجه به برهان ترکیب است، با این تفاوت که در برهان فرجه این خصوصیت رعایت شده که اگر مابهالامتیازی در ذات واجب باشد، آن هم واجب خواهد بود، نه ممکن و از طرفی وحدت واقعی از دو واجب محال است. بین دو واجب همواره امکان بالقیاس وجود دارد. پس، دو واجب، سه واجب (حداقل) خواهد بود و سه واجب پنج واجب تا جایی که نهایتی برای آن قابل تصور نیست[۱].[۲]
در تقریر دیگری از این برهان گفته شده است: اصل این برهان ناظر به روایتی از امام صادق(ع) بوده و از آنجا به علم کلام وارد شده است[۳].
مفاد برهان این است که اگر کسی وجود دو خدا را ادعا کند، از سه صورت خارج نیست یا این دو خدا عین هم هستند و یا با هم کاملاً تمایز دارند و یا اینکه از جهتی شبیه به هم و از جهتی دیگر متمایز از هم هستند. صورت اول محال است زیرا اگر این دو خدا عین هم باشند، فرض دوئیت بین آنها معنا ندارد. صورت دوم هم محال است زیرا بدون شک این دو خدا در بعضی از امور ـ مانند بعضی از صفات کمالی ـ با هم اشتراک دارند. صورت سوم همان است که در روایت به آن اشاره شده به اینکه اگر دو خدا وجود داشته باشد، خود این دو خدا، نیازمند وجه تمایزی (فرجهای) هستند که خارج از این دو باشد، و در صورتی که وجود سومی هم فرض شود، خود این وجود سوم نیازمند وجه تمایزی با وجود اول و دوم است و این به معنای فرض گرفتن دو وجود دیگر است و این سیر به صورت پیوسته ادامه پیدا کرده و تسلسل رخ میدهد. بنابراین خداوند یکی بیش نیست[۴].
گفته شده که لازمه تام بودن این برهان آن است که هرگز دو چیز در خارج محقق نشود؛ زیرا هرگاه دو چیز در خارج تحقق پیدا کند، نیازمند فرجهای هستند و خود آن فرجه هم مستلزم فرجههای دیگری بوده و به این صورت تسلسل رخ میدهد. در پاسخ از این اشکال گفته شده که قِدَم ذاتی که همان وجوب ذاتی است، حقیقتی ثابت و هویتی متحقق است؛ بنابراین با توجه به اینکه این حقیقت وجوب وجود، دارای فعلیت تامه است، انضمام جهت امتیاز وجودی به آن از قبیل انضمام یک امر متحصل به امر متحصل دیگر است، به خلاف انضمام فصل به جنس و انضمام عوارض به نوع که از قبیل انضمام امر متحصل به امر مبهم است. بنابراین، امکان دوئیت در مخلوقات وجود دارد، اما در واجب الوجود، دوئیت ممکن نیست[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ مطهری، مقالات فلسفی، ج۲، ص۲۷۸؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۵۶؛ صدرالمتألهین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۳، ص۳۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۷۰ ـ ۷۱.
- ↑ نراقی، محمد مهدی، اللمعات العرشیة، ص۲۵۸؛ قمی، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ج۳، ص۴۰۲؛ حق الیقین، شبر، ص۳۶؛ استرآبادی، محمد جعفر، البراهین القاطعة، البراهین القاطعه، ج۲، ص۳۳۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۸۱.
- ↑ زنوزی، عبدالله، لمعات الهیة، ص۱۹۳.
- ↑ موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص۶۷.