دولت تدمر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تا قبل از میلاد، اطلاع چندانی از "تدمر" در دست نیست. وجه تسمیه این شهر به درستی مشخص نیست. گویا این نام برگرفته از لفظ عربی "تمر" به معنای خرماست. این نام در دوره‌های بعدی به دست یونانیان و رومیان به "پالمیرا" (نخل خرما)تغییر یافت[۱].

در برخی منابع آمده است که هسته نخست این شهر در کنار چشمه‌ای پرآب به نام "افقی"، بنا نهاده شد. این اعراب به کمک اعراب بیابان‌گرد، عهده‌دار راهنمایی و هدایت کاروان‌هایی بودند که از بادیة‌الشام عبور می‌کردند و به مبادله کالاهای بازرگانی می‌پرداختند. آنها به تدریج با آرامیان درآمیخته و خط و زبانشان را پذیرفتند[۲].

تدمر در محل تلاقی راه‌های تجاری قرار داشت. این راه‌ها بین‌النهرین را به سوریه و آسیای صغیر در شمال را به نواحی جنوبی آن مرتبط می‌ساختند؛ از این رو این شهر در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد به عنوان منزلگاهی مهم شناخته شد[۳]. در این زمان، توسعه و ثروت تدمر، سبب حمله اقوام بیابان‌گرد به آنجا شد. این تهاجمات، آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر تدمر وارد آورد؛ به گونه‌ای که تا مدت‌ها نامی از این شهر در کتاب‌های تاریخی دیده نمی‌شود؛ اما در سده نخست قبل از میلاد، تدمر، رونق گذشته‌اش را باز یافت[۴]. واقع شدن این مکان، میان ایران و روم نیز بر اهمیت آن می‌افزود. آنها برای حفظ موجودیت خود میان دو دولت، توازن را حفظ کرده، از اصل بی‌طرفی بهره می‌جستند[۵].

تدمر در قرن‌های نخست میلادی، مستعمره دولت روم تدمریان در ظاهر تابع دولت روم بودند؛ اما استقلال داخلی داشتند[۶] و خودشان به دریافت مالیات و عوارض گمرگی می‌پرداختند. البته بخشی از درآمدهای عمومی را به خزانه دولت روم واریز می‌کردند.

حاکم تدمر، مأموریت دفاع از مرزهای شرقی را نیز به عهده داشت[۷]. مابین سال‌های ۱۳۰ تا ۲۷۰ م پررونق‌ترین دوران تدمر رقم خورد؛ زیرا در این زمان، بازرگانی جهانی تدمر در مشرق‌زمین تا چین گسترده بود[۸].

شهرت تدمریان به عنوان مردمی جنگاور، زمانی آغاز شد که "اذینه" (اودیناتوس) در سال ۲۶۵ م توانست شاپور اول را از سوریه بیرون کند. او به علت اقداماتش به لقب‌هایی چون "دوکس اوریتانتیس" (نائب رئیس امپراتور در شرق) مفتخر شد؛ اما چهار سال بعد در سال ۲۶۷ م، اذینه، همراه پسر بزرگش در حمص با حیله رومیان کشته شدند[۹].

بعد از مرگ اذینه، همسرش زنوبیا (زباء) به نیابت از فرزند کوچکش "وهب اللات" اداره امور را به دست گرفت[۱۰]. او با درایت خود، حدود کشورش را گسترش داد، مصر و قسمت اعظم آسیای صغیر را ضمیمه کشورش کرد و در سال ۲۷۰ م اسکندریه- دومین شهر امپراتوری روم - را تصرف کرد[۱۱]. "زنوبیا" برای استقلال کامل تدمر تلاش بسیار کرد و سرانجام در سال ۲۷۳ م از "آورلیانوس"، امپراتور روم، شکست خورد و به اسارت در آمد. بدین ترتیب، عصر طلایی امیرانِ تدمری پایان یافت[۱۲].[۱۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۰.
  2. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۱.
  3. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۱.
  4. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۱.
  5. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۳.
  6. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۴.
  7. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۳.
  8. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۴.
  9. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۵.
  10. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۵.
  11. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۹۵.
  12. دائرة المعارف اسلامی، ج۱۴، ص۷۰۳.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، دولت‌های عرب جاهلی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۵.