۶۴٬۶۴۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته ==↵↵==' به '==') |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==[[شهادت]] عبد الأعلی بن یزید== | ==[[شهادت]] عبد الأعلی بن یزید== | ||
[[عون بن ابی جحیفه]] نقل کرده است که: وقتی [[عبیدالله بن زیاد]]، [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]] را کشت، [[عبدالأعلی بن یزید کلبی]] را - که [[کثیر بن شهاب]]، او را در محله [[قبیله]] بنی فتیان، دستگیر کرده بود -، خواست و او را آوردند. به وی گفت: جریانت را بگو. عبد الأعلی گفت: [[خدا]]، کارهای تو را [[اصلاح]] نماید! من بیرون رفتم که ببینم [[مردم]]، چه میکنند که کثیر بن شهاب، مرا دستگیر کرد. [[ابن زیاد]] به وی گفت: [[سوگند]] یاد کن که جز برای آنچه گفتی، بیرون نرفتی. او از سوگند خوردن، [[امتناع]] کرد. عبیدالله گفت: او را به [[قبرستان]] [[سبیع]] ببرید و در آنجا گردنش را بزنید. او را بردند و گردنش را زدند<ref>{{متن حدیث|إنَّ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ لَمّا قَتَلَ مُسْلِمَ بنَ عَقيلٍ وَ هَانِئَ بنَ عُروَةَ، دَعَا بِعَبدِ الأَعلَى الكَلِبيِّ الَّذي كَانَ أخَذَهُ كَثِيرُ بنُ شِهَابٍ فِي بَني فِتْيَانَ، فَأَتى بِهِ، فَقالَ لَهُ: أخْبِرنِي بِأَمْرِكَ. فَقالَ: أصْلَحَكَ اللّهُ، خَرَجْتُ لِأَنظُرَ ما يَصْنَعُ النّاسُ، فَأَخَذْنِي كَثِيرُ بنُ شِهَابٍ، فَقَالَ لَهُ: فَعَلَيْكَ وَعَلَيْكَ مِنَ الأَيمَانِ المُغَلَّظَةِ إنْ كَانَ أخْرَجَكَ إلّا مَا زَعَمْتَ، فَأَبى أنْ يَحْلِفَ، فَقَالَ عُبَيدُ اللّهِ: اِنْطَلِقُوا بِهذا إلى جَبّانَةِ [السَّبِيعِ، فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ بِهَا. قَالَ: فَانْطُلِقَ بِهِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۳۵۸.</ref> | [[عون بن ابی جحیفه]] نقل کرده است که: وقتی [[عبیدالله بن زیاد]]، [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]] را کشت، [[عبدالأعلی بن یزید کلبی]] را - که [[کثیر بن شهاب]]، او را در محله [[قبیله]] بنی فتیان، دستگیر کرده بود -، خواست و او را آوردند. به وی گفت: جریانت را بگو. عبد الأعلی گفت: [[خدا]]، کارهای تو را [[اصلاح]] نماید! من بیرون رفتم که ببینم [[مردم]]، چه میکنند که کثیر بن شهاب، مرا دستگیر کرد. [[ابن زیاد]] به وی گفت: [[سوگند]] یاد کن که جز برای آنچه گفتی، بیرون نرفتی. او از سوگند خوردن، [[امتناع]] کرد. عبیدالله گفت: او را به [[قبرستان]] [[سبیع]] ببرید و در آنجا گردنش را بزنید. او را بردند و گردنش را زدند<ref>{{متن حدیث|إنَّ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ لَمّا قَتَلَ مُسْلِمَ بنَ عَقيلٍ وَ هَانِئَ بنَ عُروَةَ، دَعَا بِعَبدِ الأَعلَى الكَلِبيِّ الَّذي كَانَ أخَذَهُ كَثِيرُ بنُ شِهَابٍ فِي بَني فِتْيَانَ، فَأَتى بِهِ، فَقالَ لَهُ: أخْبِرنِي بِأَمْرِكَ. فَقالَ: أصْلَحَكَ اللّهُ، خَرَجْتُ لِأَنظُرَ ما يَصْنَعُ النّاسُ، فَأَخَذْنِي كَثِيرُ بنُ شِهَابٍ، فَقَالَ لَهُ: فَعَلَيْكَ وَعَلَيْكَ مِنَ الأَيمَانِ المُغَلَّظَةِ إنْ كَانَ أخْرَجَكَ إلّا مَا زَعَمْتَ، فَأَبى أنْ يَحْلِفَ، فَقَالَ عُبَيدُ اللّهِ: اِنْطَلِقُوا بِهذا إلى جَبّانَةِ [السَّبِيعِ، فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ بِهَا. قَالَ: فَانْطُلِقَ بِهِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۳۵۸.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |