پرش به محتوا

حضور امام علی در غزوات: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام علی| عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام علی| عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)}}


خط ۱۸: خط ۱۷:
اکثر افرادی که در این [[جنگ]] به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] کشته شدند از بزرگان و مبارزان مهم [[قریش]] بودند، به طور مثال، [[نوفل بن خویلد]] از سرسخت‌ترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} به شمار می‌رفت و [[قریش]] همیشه او را در [[کارها]] مقدم می‌داشت. زمانی که خبر حضور او در [[جنگ بدر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید حضرت او را [[نفرین]] کرد و فرمود: "خدایا! [[شر]] نوفل را از من دفع کن". در اواخر [[جنگ]]، [[امام علی]]{{ع}} به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و شنید که آن حضرت درباره نوفل از [[اصحاب]] می‌پرسد. [[علی]]{{ع}} عرضه داشت: "یا [[رسول الله]] من او را کشتم". [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این خبر خوشحال شده، [[تکبیر]] گفتند و سپس فرمودند: "سپاس خدای را که [[نفرین]] مرا درباره نوفل پذیرفت"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۷-۷۶.</ref>.
اکثر افرادی که در این [[جنگ]] به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] کشته شدند از بزرگان و مبارزان مهم [[قریش]] بودند، به طور مثال، [[نوفل بن خویلد]] از سرسخت‌ترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} به شمار می‌رفت و [[قریش]] همیشه او را در [[کارها]] مقدم می‌داشت. زمانی که خبر حضور او در [[جنگ بدر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید حضرت او را [[نفرین]] کرد و فرمود: "خدایا! [[شر]] نوفل را از من دفع کن". در اواخر [[جنگ]]، [[امام علی]]{{ع}} به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و شنید که آن حضرت درباره نوفل از [[اصحاب]] می‌پرسد. [[علی]]{{ع}} عرضه داشت: "یا [[رسول الله]] من او را کشتم". [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این خبر خوشحال شده، [[تکبیر]] گفتند و سپس فرمودند: "سپاس خدای را که [[نفرین]] مرا درباره نوفل پذیرفت"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۷-۷۶.</ref>.


یکی دیگر از این افراد، [[عاص بن سعید]] از دلیران [[جنگی]] [[قریش]] است که بسیاری، از رویارویی با او می‌ترسیدند. او کسی است که [[عمر بن خطاب]] در [[جنگ بدر]] از [[ترس]] شمشیرش، فرار کرد و میدان [[نبرد]] را خالی گذاشت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با او جنگید و او را به [[جهنم]] روانه کرد. [[نقل]] شده، در ایام [[خلافت عمر]]، روزی [[سعید]] پسر [[عاص بن سعید]] به همراه [[عثمان]] به نزد [[خلیفه]] آمد. [[خلیفه]] به سعید گفت: "به من چنان می‌نگری که گویا از من اندوهی در [[دل]] داری و [[خیال]] می‌کنی پدرت [[عاص]] را من کشته‌ام. ولی من او را نکشتم، زیرا در [[جنگ بدر]] وقتی او را دیدم که چون گاوی برای [[کشتار]] تلاش می‌کند و با شاخ خود به دنبال [[دشمن]] می‌دود و همچون قورباغه‌ای که دو طرف دهانش کف کرده باشد، به میدان وارد شد، ترسیدم و از مقابل او گریختم. وقتی فرار کردم، به من گفت: " ای پسر خطاب! چرا می‌گریزی؟ " در همین هنگام، [[علی]] را دیدم که بر او حمله کرد و او را از پای درآورد. "[[امام علی]]{{ع}} که در آن مجلس، حاضر بود و سخن [[عمر]] را می‌شنید، فرمود: "ای [[عمر]]، از این سخن درگذر که [[بت‌پرستی]] هر آنچه بود با خود برده و [[اسلام]] گذشته را بر باد داده است؛ پس چرا [[مردم]] را بر من می‌شورانی؟" [[عمر]] چون چنین دید [[سکوت]] کرد، اما [[سعید]] گفت: "به [[خدا]] قسم، [[دوست]] نداشتم کشنده پدرم غیر از [[علی بن ابی طالب]]، [[پسر عم]] [[رسول خدا]] باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۵.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۷-۱۵۰.</ref>
یکی دیگر از این افراد، [[عاص بن سعید]] از دلیران [[جنگی]] [[قریش]] است که بسیاری، از رویارویی با او می‌ترسیدند. او کسی است که [[عمر بن خطاب]] در [[جنگ بدر]] از [[ترس]] شمشیرش، فرار کرد و میدان [[نبرد]] را خالی گذاشت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با او جنگید و او را به [[جهنم]] روانه کرد. [[نقل]] شده، در ایام [[خلافت عمر]]، روزی [[سعید]] پسر [[عاص بن سعید]] به همراه [[عثمان]] به نزد [[خلیفه]] آمد. [[خلیفه]] به سعید گفت: "به من چنان می‌نگری که گویا از من اندوهی در [[دل]] داری و [[خیال]] می‌کنی پدرت [[عاص]] را من کشته‌ام. ولی من او را نکشتم، زیرا در [[جنگ بدر]] وقتی او را دیدم که چون گاوی برای [[کشتار]] تلاش می‌کند و با شاخ خود به دنبال [[دشمن]] می‌دود و همچون قورباغه‌ای که دو طرف دهانش کف کرده باشد، به میدان وارد شد، ترسیدم و از مقابل او گریختم. وقتی فرار کردم، به من گفت: " ای پسر خطاب! چرا می‌گریزی؟ " در همین هنگام، [[علی]] را دیدم که بر او حمله کرد و او را از پای درآورد. "[[امام علی]]{{ع}} که در آن مجلس، حاضر بود و سخن [[عمر]] را می‌شنید، فرمود: "ای [[عمر]]، از این سخن درگذر که [[بت‌پرستی]] هر آنچه بود با خود برده و [[اسلام]] گذشته را بر باد داده است؛ پس چرا [[مردم]] را بر من می‌شورانی؟" [[عمر]] چون چنین دید [[سکوت]] کرد، اما [[سعید]] گفت: "به [[خدا]] قسم، [[دوست]] نداشتم کشنده پدرم غیر از [[علی بن ابی طالب]]، [[پسر عم]] [[رسول خدا]] باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۷-۱۵۰.</ref>


==[[جنگ احد]]==
==[[جنگ احد]]==
خط ۵۰: خط ۴۹:
[[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این [[پیکار]]، فضای [[امید]] به [[پیروزی]] و [[شادی]] را در [[سپاه اسلام]] پدید آورد و [[ترس]] و [[وحشت]] را بر [[دل]] [[سپاه]] [[کفر]] انداخت به طوری که ناخودآگاه فرار را بر قرار ترجیح دادند به جز [[نوفل بن عبدالله]] که اسبش به داخل [[خندق]] افتاد و [[سپاهیان]] او را سنگ [[باران]] کردند، تا اینکه فریاد زد: "کسی به [[جنگ]] من آید تا با او بجنگم". در این هنگام، [[امام علی]]{{ع}} به داخل [[خندق]] رفت و با ضربه‌ای او را به [[جهنم]] روانه کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۴.</ref>. وقتی خبر کشته شدن [[عمرو بن عبدود]] به عُمره، خواهرش رسید، پرسید: چه کسی جرأت کرد [[برادر]] دلاورم را بکشد؟ گفتند: [[علی بن ابی طالب]]. گفت: بنابراین [[مرگ]] او به [[دست]] همتایی گرامی بوده؛ چشمانم خشک باد اگر بر کشته شدن او بگریم؛ زیرا برادرم، دلاورانی را کشته و با مبارزانی روبرو شده بود. در این میدان هم باید به [[شمشیر]] همتایی گرامی کشته می‌شد. ای [[بنی عامر]]، تاکنون هیچ افتخاری بالاتر از این نشنیده‌ام".
[[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این [[پیکار]]، فضای [[امید]] به [[پیروزی]] و [[شادی]] را در [[سپاه اسلام]] پدید آورد و [[ترس]] و [[وحشت]] را بر [[دل]] [[سپاه]] [[کفر]] انداخت به طوری که ناخودآگاه فرار را بر قرار ترجیح دادند به جز [[نوفل بن عبدالله]] که اسبش به داخل [[خندق]] افتاد و [[سپاهیان]] او را سنگ [[باران]] کردند، تا اینکه فریاد زد: "کسی به [[جنگ]] من آید تا با او بجنگم". در این هنگام، [[امام علی]]{{ع}} به داخل [[خندق]] رفت و با ضربه‌ای او را به [[جهنم]] روانه کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۴.</ref>. وقتی خبر کشته شدن [[عمرو بن عبدود]] به عُمره، خواهرش رسید، پرسید: چه کسی جرأت کرد [[برادر]] دلاورم را بکشد؟ گفتند: [[علی بن ابی طالب]]. گفت: بنابراین [[مرگ]] او به [[دست]] همتایی گرامی بوده؛ چشمانم خشک باد اگر بر کشته شدن او بگریم؛ زیرا برادرم، دلاورانی را کشته و با مبارزانی روبرو شده بود. در این میدان هم باید به [[شمشیر]] همتایی گرامی کشته می‌شد. ای [[بنی عامر]]، تاکنون هیچ افتخاری بالاتر از این نشنیده‌ام".


[[پیامبر]]{{صل}} درباره این کار [[علی]]{{ع}} فرمود: "پاداش شمشیری که [[علی]] در روز [[خندق]] بر [[عمرو بن عبدود]] زد، از [[پاداش]] عمل امتم تا [[روز قیامت]]، [[برتر]] است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۲؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۴-۱۵۸.</ref>
[[پیامبر]]{{صل}} درباره این کار [[علی]]{{ع}} فرمود: "پاداش شمشیری که [[علی]] در روز [[خندق]] بر [[عمرو بن عبدود]] زد، از [[پاداش]] عمل امتم تا [[روز قیامت]]، [[برتر]] است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۲؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۴-۱۵۸.</ref>


==[[جنگ خیبر]]==
==[[جنگ خیبر]]==
خط ۵۹: خط ۵۸:
زمانی که [[امام علی]]{{ع}} در مقابل در قلعه قرار گرفت عده‌ای از مبارزان [[یهود]] از قلعه بیرون آمدند تا با ایشان بجنگند. ابتدا [[حارث]] که [[برادر]] [[مرحب خیبری]] بود نعره کشان جلو آمد، به گونه‌ای که کسانی که پشت سر [[امام علی]]{{ع}} بودند بی‌اختیار عقب رفتند، اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} چون کوهی در مقابل او ایستاد و لحظه‌ای از درگیری نگذشت که وی را نقش بر [[زمین]] کرد و او در دم [[جان]] داد. [[مرحب خیبری]]، بزرگترین پهلوان [[یهود]]، با دیدن این صحنه ناراحت شد و در حالی که [[غرق]] در [[سلاح]] بود برای [[مبارزه]] با [[امام]]{{ع}} از قلعه بیرون آمد. وی هنگام [[خروج]] در حالی که کلاه خود محکمی از سنگ بر سر گذاشته بود و [[زره]] به تن داشت، به رسم مبارزان [[عرب]] [[رجز]] خواند. [[امام علی]]{{ع}} نیز در مقابل او چنین رجزی خواند و [[قدرت]] و [[عظمت]] خود را به رخ او کشید.
زمانی که [[امام علی]]{{ع}} در مقابل در قلعه قرار گرفت عده‌ای از مبارزان [[یهود]] از قلعه بیرون آمدند تا با ایشان بجنگند. ابتدا [[حارث]] که [[برادر]] [[مرحب خیبری]] بود نعره کشان جلو آمد، به گونه‌ای که کسانی که پشت سر [[امام علی]]{{ع}} بودند بی‌اختیار عقب رفتند، اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} چون کوهی در مقابل او ایستاد و لحظه‌ای از درگیری نگذشت که وی را نقش بر [[زمین]] کرد و او در دم [[جان]] داد. [[مرحب خیبری]]، بزرگترین پهلوان [[یهود]]، با دیدن این صحنه ناراحت شد و در حالی که [[غرق]] در [[سلاح]] بود برای [[مبارزه]] با [[امام]]{{ع}} از قلعه بیرون آمد. وی هنگام [[خروج]] در حالی که کلاه خود محکمی از سنگ بر سر گذاشته بود و [[زره]] به تن داشت، به رسم مبارزان [[عرب]] [[رجز]] خواند. [[امام علی]]{{ع}} نیز در مقابل او چنین رجزی خواند و [[قدرت]] و [[عظمت]] خود را به رخ او کشید.


پس از رجزخوانی‌ها، [[جنگ]] تن به تن آغاز شد و پس از مدتی زد و خورد ناگهان [[شمشیر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه خود او را [[شکست]] و او را دو نیم کرد و مرحب نقش بر [[زمین]] شد و [[جان]] سپرد. سپس عده‌ای به داخل قلعه فرار کرده و عده‌ای دیگر با [[دلاوری]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خاک]] مذلت افتادند. [[علی]]{{ع}} خود را به پشت در [[خیبر]] رساند و در را از جا کند و به عنوان پلی روی خندقی که کنده بودند قرار داد تا بقیه [[سپاهیان]] از روی آن عبور کنند. هنگام بازگشت از [[فتح خیبر]] [[امیرالمؤمنین]] آن در را که همچون پل [[خندق]] بوده برداشت و مقداری دورتر پرتاب کرد. [[نقل]] شده است که این در را بیست نفر باهم باز می‌کردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰.</ref>
پس از رجزخوانی‌ها، [[جنگ]] تن به تن آغاز شد و پس از مدتی زد و خورد ناگهان [[شمشیر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه خود او را [[شکست]] و او را دو نیم کرد و مرحب نقش بر [[زمین]] شد و [[جان]] سپرد. سپس عده‌ای به داخل قلعه فرار کرده و عده‌ای دیگر با [[دلاوری]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خاک]] مذلت افتادند. [[علی]]{{ع}} خود را به پشت در [[خیبر]] رساند و در را از جا کند و به عنوان پلی روی خندقی که کنده بودند قرار داد تا بقیه [[سپاهیان]] از روی آن عبور کنند. هنگام بازگشت از [[فتح خیبر]] [[امیرالمؤمنین]] آن در را که همچون پل [[خندق]] بوده برداشت و مقداری دورتر پرتاب کرد. [[نقل]] شده است که این در را بیست نفر باهم باز می‌کردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰.</ref>


==[[غزوه حنین]]==
==[[غزوه حنین]]==
خط ۶۸: خط ۶۷:
پس از آنکه [[علی]]{{ع}} [[ابو جرول]] را کشت، قومش پراکنده و [[مسلمانان]] همه باهم بر آنها حمله‌ور شدند که [[علی]]{{ع}} در پیشاپیش آنها حرکت می‌کرد و به [[تنهایی]] [[چهل]] نفر را کشت<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۳۱.</ref>. به دنبال کشته [[ابو جرول]] و [[چهل]] نفر از [[مشرکان]] به [[دست]] [[علی]]{{ع}}، [[نظم]] و آرایش و [[اتحاد]] [[مشرکان]] متلاشی و همین مسئله باعث [[شکست]] آنها و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] شد <ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۴.</ref>.
پس از آنکه [[علی]]{{ع}} [[ابو جرول]] را کشت، قومش پراکنده و [[مسلمانان]] همه باهم بر آنها حمله‌ور شدند که [[علی]]{{ع}} در پیشاپیش آنها حرکت می‌کرد و به [[تنهایی]] [[چهل]] نفر را کشت<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۳۱.</ref>. به دنبال کشته [[ابو جرول]] و [[چهل]] نفر از [[مشرکان]] به [[دست]] [[علی]]{{ع}}، [[نظم]] و آرایش و [[اتحاد]] [[مشرکان]] متلاشی و همین مسئله باعث [[شکست]] آنها و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] شد <ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۴.</ref>.


در حالی [[پیروزی]] از [[آسمان]] نازل شد که [[هوازن]] صدای ضربات شمشیرها را در هوا می‌شنیدند. به دنبال آن، [[شکست]] خورده، به هر طرف فرار کردند. [[خداوند]] در این باره این [[آیه]] را نازل فرمود: {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. [[لشکر]] [[اسلام]] در این [[نبرد]] مبارزان [[حنین]] را تا [[طائف]] تعقیب کرد و قلعه محکمی را که [[مالک بن عوف]] و [[قبایل]] دیگر در آن [[پناه]] گرفته بودند، به محاصره خود درآورد. در مدتی که آنها در محاصره بودند، [[پیامبر]]{{صل}} [[امام علی]]{{ع}} را [[مأمور]] ساخت که همه بت‌های موجود در اطراف [[طائف]] را شکسته و آثار [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] را نابود کند<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در بین [[راه]] به افرادی از [[قبیله خثعم]] برخورد. از میان آنها مردی به نام شهاب بیرون آمد و مبارز ‌طلبید اما کسی برای [[جنگ]] با او جلو نرفت. [[امام علی]]{{ع}} خواست تا با او بجنگد؛ [[ابوالعاص بن ربیع]]، داماد [[رسول خدا]]{{صل}} که در میان همراهان [[امام]] بود، پیش آمد و گفت: "یا [[علی]]! دیگران این کار را خواهند کرد شما نجنگید" حضرت فرمود: "من به [[جنگ]] او می‌روم، ولی اگر کشته شدم تو [[فرمانده لشکر]] باش". سپس مقابل آن مرد قرار گرفت. [[علی]]{{ع}} به او حمله کرد و آن مرد را کشت و به [[سفر]] خود ادامه داد. و پس از [[شکستن بت‌ها]] و انجام [[مأموریت]]، به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشت در حالی که هنوز محاصره [[طائف]] ادامه داشت. همین که [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را دید [[تکبیر]] گفت و [[دست]] او را گرفته و به کناری برد و با وی [[خلوت]] کرد و به [[گفتگو]] پرداخت. کسی نمی‌دانست آنها درباره چه صحبت میکنند و چون صحبت‌شان طولانی شد، [[عمر بن خطاب]] پیش آمد و به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: "آیا با وی به طور خصوصی سخن می‌گویی؟ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! من با او خصوصی سخن نگفتم بلکه [[خداوند]] بود که با او خصوصی سخن می‌گفت"<ref>سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۳۰۳؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۳۳۱.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>
در حالی [[پیروزی]] از [[آسمان]] نازل شد که [[هوازن]] صدای ضربات شمشیرها را در هوا می‌شنیدند. به دنبال آن، [[شکست]] خورده، به هر طرف فرار کردند. [[خداوند]] در این باره این [[آیه]] را نازل فرمود: {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. [[لشکر]] [[اسلام]] در این [[نبرد]] مبارزان [[حنین]] را تا [[طائف]] تعقیب کرد و قلعه محکمی را که [[مالک بن عوف]] و [[قبایل]] دیگر در آن [[پناه]] گرفته بودند، به محاصره خود درآورد. در مدتی که آنها در محاصره بودند، [[پیامبر]]{{صل}} [[امام علی]]{{ع}} را [[مأمور]] ساخت که همه بت‌های موجود در اطراف [[طائف]] را شکسته و آثار [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] را نابود کند<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در بین [[راه]] به افرادی از [[قبیله خثعم]] برخورد. از میان آنها مردی به نام شهاب بیرون آمد و مبارز ‌طلبید اما کسی برای [[جنگ]] با او جلو نرفت. [[امام علی]]{{ع}} خواست تا با او بجنگد؛ [[ابوالعاص بن ربیع]]، داماد [[رسول خدا]]{{صل}} که در میان همراهان [[امام]] بود، پیش آمد و گفت: "یا [[علی]]! دیگران این کار را خواهند کرد شما نجنگید" حضرت فرمود: "من به [[جنگ]] او می‌روم، ولی اگر کشته شدم تو [[فرمانده لشکر]] باش". سپس مقابل آن مرد قرار گرفت. [[علی]]{{ع}} به او حمله کرد و آن مرد را کشت و به [[سفر]] خود ادامه داد. و پس از [[شکستن بت‌ها]] و انجام [[مأموریت]]، به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشت در حالی که هنوز محاصره [[طائف]] ادامه داشت. همین که [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را دید [[تکبیر]] گفت و [[دست]] او را گرفته و به کناری برد و با وی [[خلوت]] کرد و به [[گفتگو]] پرداخت. کسی نمی‌دانست آنها درباره چه صحبت میکنند و چون صحبت‌شان طولانی شد، [[عمر بن خطاب]] پیش آمد و به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: "آیا با وی به طور خصوصی سخن می‌گویی؟ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! من با او خصوصی سخن نگفتم بلکه [[خداوند]] بود که با او خصوصی سخن می‌گفت"<ref>سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۳۰۳؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۳۳۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۷۸: خط ۷۷:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:امام علی]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش