هوشیاری: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>این\sمدخل\sاز\sچند\sمنظر\sمتفاوت\،\sبررسی\sمیشود\:<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\...) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
*{{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref>. | *{{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref>. | ||
*{{متن قرآن|إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ}}<ref>«همانا در این (داستان) برای نشانهشناسان نشانههاست» سوره حجر، آیه ۷۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۶۸.</ref>. | *{{متن قرآن|إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ}}<ref>«همانا در این (داستان) برای نشانهشناسان نشانههاست» سوره حجر، آیه ۷۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۶۸.</ref>. | ||
*[[خداوند متعال]]، در همین [[کتاب آسمانی]] حکایاتی آورده، که به [[شرافت]] و رُتبَت والای این [[فضیلت]] اشاره مینماید. حکایت [[مادر]] [[حضرت]] [[موسی]]{{ع}} با دخترش و [[همسر فرعون]]، در همین شمار است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ * وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ}}<ref>«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد * آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بیگمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند * و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمییافتند (که چه میکنند)* و دل مادر موسی خالی شد (چندان که) اگر دلش را استوار نمیداشتیم تا از باورکنندگان باشد به راستی نزدیک بود که آن (راز) را فاش کند * و به خواهر موسی گفت: او را دنبال کن! و از دور چشم بر او داشت و آنان درنمییافتند * و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: میخواهید شما را به خانوادهای رهنمون شوم که او را برای شما نگهدارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۷-۱۲.</ref>. | * [[خداوند متعال]]، در همین [[کتاب آسمانی]] حکایاتی آورده، که به [[شرافت]] و رُتبَت والای این [[فضیلت]] اشاره مینماید. حکایت [[مادر]] [[حضرت]] [[موسی]]{{ع}} با دخترش و [[همسر فرعون]]، در همین شمار است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ * وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ}}<ref>«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد * آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بیگمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند * و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمییافتند (که چه میکنند)* و دل مادر موسی خالی شد (چندان که) اگر دلش را استوار نمیداشتیم تا از باورکنندگان باشد به راستی نزدیک بود که آن (راز) را فاش کند * و به خواهر موسی گفت: او را دنبال کن! و از دور چشم بر او داشت و آنان درنمییافتند * و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: میخواهید شما را به خانوادهای رهنمون شوم که او را برای شما نگهدارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۷-۱۲.</ref>. | ||
*درنگ در این [[آیات]]، نشان از [[تیزهوشی]] این [[زنان]] [[مؤمن]] میدهد؛ چه آنان بدینگونه توانستند [[حضرت موسی]]{{ع}} را در حالی که طفلی بیدفاع بود، از مرگ وارهانند، و [[فرعون]] و [[خاندان]] او را بر [[حفاظت]] از او [[تشویق]] نمایند؛ گویا [[موسی]]{{ع}} خود جزئی از [[خانواده]] آنان بوده است!: {{متن قرآن|فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا}}<ref>«آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد» سوره قصص، آیه ۸.</ref>. آن بانوان [[مؤمن]]، بهواسطه [[تیزهوشی]] و فطانتی که داشتند، به مرتبهای همچون مرتبه [[پیامبران]]{{عم}} دست یافتند، تا آنجا که خداوندْ عمل آنان را "[[وحی]]" خوانده است. پر واضح است که [[وحی]] از مراتبی چند برخوردار بوده، و هریک از آن مراتب فرادست کسی که [[شایستگی]] آن را داشته، میآمده است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ}}<ref>«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۶۹-۱۷۰.</ref>. | *درنگ در این [[آیات]]، نشان از [[تیزهوشی]] این [[زنان]] [[مؤمن]] میدهد؛ چه آنان بدینگونه توانستند [[حضرت موسی]]{{ع}} را در حالی که طفلی بیدفاع بود، از مرگ وارهانند، و [[فرعون]] و [[خاندان]] او را بر [[حفاظت]] از او [[تشویق]] نمایند؛ گویا [[موسی]]{{ع}} خود جزئی از [[خانواده]] آنان بوده است!: {{متن قرآن|فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا}}<ref>«آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد» سوره قصص، آیه ۸.</ref>. آن بانوان [[مؤمن]]، بهواسطه [[تیزهوشی]] و فطانتی که داشتند، به مرتبهای همچون مرتبه [[پیامبران]]{{عم}} دست یافتند، تا آنجا که خداوندْ عمل آنان را "[[وحی]]" خوانده است. پر واضح است که [[وحی]] از مراتبی چند برخوردار بوده، و هریک از آن مراتب فرادست کسی که [[شایستگی]] آن را داشته، میآمده است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ}}<ref>«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۶۹-۱۷۰.</ref>. | ||
*داستان [[حبیب نجّار]] نیز در همین شمار است. حبیب در [[روایات]] ما به نام [[مؤمن]] [[آل یس]] و [[صاحب]] [[یس]] مشهور شده است؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره او میفرمایند: "صدّیقان سه نفرند: حبیب نجّار، [[مؤمن]] آلیس، همان که گفت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید» سوره یس، آیه ۲۰.</ref>، و حزقیل [[مؤمن آل فرعون]]، همان که گفت: {{متن قرآن|أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ}}<ref>«آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>، و [[امام علی|علیّ بن ابی طالب]]، و او [[افضل]] آنان است" <ref>{{متن حدیث|الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يس- الَّذِي قَالَ: يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وَ حِزْقِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِي قَالَ: أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ}}؛بحار الأنوار، ج۸۹، ص۲۹۶.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۰.</ref>. | *داستان [[حبیب نجّار]] نیز در همین شمار است. حبیب در [[روایات]] ما به نام [[مؤمن]] [[آل یس]] و [[صاحب]] [[یس]] مشهور شده است؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره او میفرمایند: "صدّیقان سه نفرند: حبیب نجّار، [[مؤمن]] آلیس، همان که گفت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید» سوره یس، آیه ۲۰.</ref>، و حزقیل [[مؤمن آل فرعون]]، همان که گفت: {{متن قرآن|أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ}}<ref>«آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>، و [[امام علی|علیّ بن ابی طالب]]، و او [[افضل]] آنان است" <ref>{{متن حدیث|الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يس- الَّذِي قَالَ: يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وَ حِزْقِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِي قَالَ: أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ}}؛بحار الأنوار، ج۸۹، ص۲۹۶.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۰.</ref>. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
*از این [[آیات]]، بهخوبی ظاهر میشود که سوّمین [[پیامبری]] که برای تقویت دو [[پیامبر]] پیشین به آن [[شهر]] [[مبعوث]] شد، با [[ذکاوت]] و هوشیاری فراوانی، به [[ارشاد]] [[مردمان]] پرداخت؛ تا آنجا که گروه بسیاری از [[مردمان]] به او [[ایمان]] آوردند. این مسأله باعث شد تا [[اختلاف]] و مشاجرات فراوانی در میان آنان پدید آید؛ تا آنجا که به ناگزیر آن دو [[پیامبر]] دیگر را نیز از زندان آزاد نمودند. آن [[پیامبر]] عظیمالشَّأن هرچند سرانجام خود به دست [[مردم]] کشته شد، امّا توانست [[ایمان]] را در قلبهای بسیاری از آنان پابرجا نماید؛ و این تنها بهوسیله هوشیاری و زیرکی ایشان عملی شد. | *از این [[آیات]]، بهخوبی ظاهر میشود که سوّمین [[پیامبری]] که برای تقویت دو [[پیامبر]] پیشین به آن [[شهر]] [[مبعوث]] شد، با [[ذکاوت]] و هوشیاری فراوانی، به [[ارشاد]] [[مردمان]] پرداخت؛ تا آنجا که گروه بسیاری از [[مردمان]] به او [[ایمان]] آوردند. این مسأله باعث شد تا [[اختلاف]] و مشاجرات فراوانی در میان آنان پدید آید؛ تا آنجا که به ناگزیر آن دو [[پیامبر]] دیگر را نیز از زندان آزاد نمودند. آن [[پیامبر]] عظیمالشَّأن هرچند سرانجام خود به دست [[مردم]] کشته شد، امّا توانست [[ایمان]] را در قلبهای بسیاری از آنان پابرجا نماید؛ و این تنها بهوسیله هوشیاری و زیرکی ایشان عملی شد. | ||
*بسیار [[شایسته]] است که این حکایت، سرمشقی برای ما باشد، تا هر قدمی از قدمهای خویش را با هوشیاری - و نه چشمان بسته و نا [[آگاهی]] - به پیش برداریم<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۱.</ref>. | *بسیار [[شایسته]] است که این حکایت، سرمشقی برای ما باشد، تا هر قدمی از قدمهای خویش را با هوشیاری - و نه چشمان بسته و نا [[آگاهی]] - به پیش برداریم<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۱.</ref>. | ||
*[[قرآن کریم]]، همیشه سخنی را در میان سخنی دیگر و بخشی از آن را از پی بخشی دیگر میآورد، و بر همین اساس میفرماید: {{متن قرآن|قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ}}<ref>«گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) میدانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامیداشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۶-۲۷.</ref>، بر اساس این [[آیه شریفه]]، آن [[پیامبر الهی]] هرچند سرانجام به دست [[قوم]] خویش کشته شد، امّا بعد از ورود به [[بهشت]]، سر آن داشت که [[خداوند]] او را به [[مردمان]] نشان دهد، تا بدین وسیله [[ایمان]] آنان راسختر گردد. بدین ترتیب او نه تنها از [[گناه]] آنان گذشت، که در پی [[هدایت]] آنان و حتّی [[هدایت]] [[قاتل]] خویشتن بود!. | * [[قرآن کریم]]، همیشه سخنی را در میان سخنی دیگر و بخشی از آن را از پی بخشی دیگر میآورد، و بر همین اساس میفرماید: {{متن قرآن|قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ}}<ref>«گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) میدانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامیداشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۶-۲۷.</ref>، بر اساس این [[آیه شریفه]]، آن [[پیامبر الهی]] هرچند سرانجام به دست [[قوم]] خویش کشته شد، امّا بعد از ورود به [[بهشت]]، سر آن داشت که [[خداوند]] او را به [[مردمان]] نشان دهد، تا بدین وسیله [[ایمان]] آنان راسختر گردد. بدین ترتیب او نه تنها از [[گناه]] آنان گذشت، که در پی [[هدایت]] آنان و حتّی [[هدایت]] [[قاتل]] خویشتن بود!. | ||
*حکایت [[مؤمن آل فرعون]] نیز در همین رابطه از درسهای بسیاری برخوردار است. این حکایت را، [[خداوند]] در طیّ چندین [[آیه]] بیان فرموده است؛ و به خاطر اهمیّت شگفتش، تمامی این [[سوره]] به [[سوره]] [[مؤمن]] نامبردار گردیده است: {{متن قرآن|وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ... * وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ... * وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ * أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ * يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ... * فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ * فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ}}<ref>«و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد ... * و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند * ... فرعون گفت: جز چیزی را که خود (صلاح) میبینم به شما نشان نمیدهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمیشوم! * و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! من بر شما از (حال و روزی) مانند روز (نابودی) دستهها (ی کفر) بیم دارم * مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد ... * و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راهها دست یابم * راههای آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو میپندارم، و بدینگونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چارهبینی فرعون جز زیانکاری نداشت * و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم * ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهرهای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است ... * پس به زودی آنچه به شما میگویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا میگذارم که خداوند بیگمان به (حال) بندگان خویش بیناست * آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگهایی که میورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۲۶-۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۲.</ref>. | *حکایت [[مؤمن آل فرعون]] نیز در همین رابطه از درسهای بسیاری برخوردار است. این حکایت را، [[خداوند]] در طیّ چندین [[آیه]] بیان فرموده است؛ و به خاطر اهمیّت شگفتش، تمامی این [[سوره]] به [[سوره]] [[مؤمن]] نامبردار گردیده است: {{متن قرآن|وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ... * وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ... * وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ * أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ * يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ... * فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ * فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ}}<ref>«و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد ... * و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند * ... فرعون گفت: جز چیزی را که خود (صلاح) میبینم به شما نشان نمیدهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمیشوم! * و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! من بر شما از (حال و روزی) مانند روز (نابودی) دستهها (ی کفر) بیم دارم * مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد ... * و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راهها دست یابم * راههای آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو میپندارم، و بدینگونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چارهبینی فرعون جز زیانکاری نداشت * و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم * ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهرهای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است ... * پس به زودی آنچه به شما میگویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا میگذارم که خداوند بیگمان به (حال) بندگان خویش بیناست * آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگهایی که میورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۲۶-۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۲.</ref>. | ||
*میبینیم که این [[مؤمن]] بزرگوار بهواسطه زیرکی و درایتش، [[آشکار]] و [[نهان]] به [[تبلیغ]] پرداخت؛ تا آنجا که [[حضرت موسی]]{{ع}} را از کشته شدن باز رهانید، و بر [[اراده]] [[فرعون]] در این زمینه غالب آمد. او نخست به خوشسخنی، و آنگاه با جدّیّت به میدان [[فرعون]] رفت، و بدون آنکه خود در خطر قرار گیرد، به مقصود خویش نائل آمد.هوشیاری و زیرکی او در این صحنه، که دربار [[فرعون]] را از آنچه خوش نمیداشت بازکرد، نمونهای زیبا از نمونههای زیرکی مؤمنانه است. نظیر این حکایت در [[قرآن کریم]] بسیار آمده است. ما با توجّه به اهتمام بسیار این [[کتاب آسمانی]] به این داستانهای سه گانه، تنها به یادکرد از همان سه پرداختیم؛ و مطالعه دیگر [[آیات]] مربوط به این مطلب را به عهده خواننده ارجمند مینهیم<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۳.</ref>. | *میبینیم که این [[مؤمن]] بزرگوار بهواسطه زیرکی و درایتش، [[آشکار]] و [[نهان]] به [[تبلیغ]] پرداخت؛ تا آنجا که [[حضرت موسی]]{{ع}} را از کشته شدن باز رهانید، و بر [[اراده]] [[فرعون]] در این زمینه غالب آمد. او نخست به خوشسخنی، و آنگاه با جدّیّت به میدان [[فرعون]] رفت، و بدون آنکه خود در خطر قرار گیرد، به مقصود خویش نائل آمد.هوشیاری و زیرکی او در این صحنه، که دربار [[فرعون]] را از آنچه خوش نمیداشت بازکرد، نمونهای زیبا از نمونههای زیرکی مؤمنانه است. نظیر این حکایت در [[قرآن کریم]] بسیار آمده است. ما با توجّه به اهتمام بسیار این [[کتاب آسمانی]] به این داستانهای سه گانه، تنها به یادکرد از همان سه پرداختیم؛ و مطالعه دیگر [[آیات]] مربوط به این مطلب را به عهده خواننده ارجمند مینهیم<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۳.</ref>. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
==نکاتی [[قرآنی]] درباره هوشیاری== | ==نکاتی [[قرآنی]] درباره هوشیاری== | ||
#هوشیار [[زیرک]] اگر بر خدای [[توکّل]] و بر او اتّکاء نماید، میتواند به مقصود خود نائل شود؛ چه [[خداوند]] در این حال او را از امور پوشیده [[آگاه]] میسازد، تا در مسیر خویش به [[خطا]] دچار نگردد. | #هوشیار [[زیرک]] اگر بر خدای [[توکّل]] و بر او اتّکاء نماید، میتواند به مقصود خود نائل شود؛ چه [[خداوند]] در این حال او را از امور پوشیده [[آگاه]] میسازد، تا در مسیر خویش به [[خطا]] دچار نگردد. | ||
#[[انسان]] هوشیار میتواند عواطف و احساسات خود را [[مدیریت]] نماید، تا همچون برخی از [[مردم]] از آنچه هیچ بهرهای از وجود ندارد، متأثّر نشده به [[ترس]] و یا [[خشم]] گرفتار نشود. کسانی که از چنین [[مدیریتی]] برخوردار نیستند، ناخودآگاه دچار احساساتی نادرست شده از غول و یا مردگان به [[وحشت]] در میآیند!؛ همانگونه که از امور غیرواقعی نیز به [[خشم]] در میآیند. پر واضح است که مدیریّت احساسات و عواطف از دشواری خاصّ خود برخوردار است، بهگونهای که میتوان آن را از [[جهاد]] با [[نفس]] نیز دشوارتر برشمرد. از همین رو است که [[خداوند متعال]] به هنگام یادکرد از [[صفات پیامبر]] اکرم{{صل}}، این [[فضیلت]] را نیز یاد، و از آن بهگونهای معجزهگون سخن میگوید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى}}<ref>«سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست» سوره نجم، آیه ۱-۲.</ref> | # [[انسان]] هوشیار میتواند عواطف و احساسات خود را [[مدیریت]] نماید، تا همچون برخی از [[مردم]] از آنچه هیچ بهرهای از وجود ندارد، متأثّر نشده به [[ترس]] و یا [[خشم]] گرفتار نشود. کسانی که از چنین [[مدیریتی]] برخوردار نیستند، ناخودآگاه دچار احساساتی نادرست شده از غول و یا مردگان به [[وحشت]] در میآیند!؛ همانگونه که از امور غیرواقعی نیز به [[خشم]] در میآیند. پر واضح است که مدیریّت احساسات و عواطف از دشواری خاصّ خود برخوردار است، بهگونهای که میتوان آن را از [[جهاد]] با [[نفس]] نیز دشوارتر برشمرد. از همین رو است که [[خداوند متعال]] به هنگام یادکرد از [[صفات پیامبر]] اکرم{{صل}}، این [[فضیلت]] را نیز یاد، و از آن بهگونهای معجزهگون سخن میگوید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى}}<ref>«سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست» سوره نجم، آیه ۱-۲.</ref> | ||
*میبینیم که [[خداوند متعال]] [[گمراه]] نبودن آن [[حضرت]] در میان [[قوم]] [[گمراه]]، و [[منحرف]] نشدن ایشان بهسوی [[باطل]] را، معجزهای از [[معجزات]] ایشان دانسته است. | *میبینیم که [[خداوند متعال]] [[گمراه]] نبودن آن [[حضرت]] در میان [[قوم]] [[گمراه]]، و [[منحرف]] نشدن ایشان بهسوی [[باطل]] را، معجزهای از [[معجزات]] ایشان دانسته است. | ||
*آری! هوشیاری بینظیر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در شمار [[معجزات الهی]] است؛ چه اگر لیوانی از [[پاکترین]] آبهای عالم در ظرفی بزرگ از آبهای آلوده ریخته شود، امّا آن [[آب]] [[پاک]] بهوسیله [[آب]] آلوده آلودگی نیابد و از آن رنگ نپذیرد، بدون تردید [[خرق عادت]] شمرده شده، چون وجهی [[الهی]] یابد [[معجزه]] دانسته میشود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۴.</ref>. | *آری! هوشیاری بینظیر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در شمار [[معجزات الهی]] است؛ چه اگر لیوانی از [[پاکترین]] آبهای عالم در ظرفی بزرگ از آبهای آلوده ریخته شود، امّا آن [[آب]] [[پاک]] بهوسیله [[آب]] آلوده آلودگی نیابد و از آن رنگ نپذیرد، بدون تردید [[خرق عادت]] شمرده شده، چون وجهی [[الهی]] یابد [[معجزه]] دانسته میشود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۴.</ref>. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
*از سوی دیگر، [[آدمی]] هرگز نمیتواند در [[آخرت]] به [[حضرت حق]] راه یابد، جز آنکه در همین [[دنیا]] به سوی او راه یافته باشد؛ چرا که [[دنیا]] کشتگاه [[آخرت]] است، و هرکس در همین [[دنیا]] کِشتی بهشتی نشانده باشد، در آن [[دنیا]] [[بهشت]] را درو خواهد کرد؛ و هرکس [[آتش]] کاشته باشد، جهنّم را حاصل خواهد بُرد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۷.</ref>. | *از سوی دیگر، [[آدمی]] هرگز نمیتواند در [[آخرت]] به [[حضرت حق]] راه یابد، جز آنکه در همین [[دنیا]] به سوی او راه یافته باشد؛ چرا که [[دنیا]] کشتگاه [[آخرت]] است، و هرکس در همین [[دنیا]] کِشتی بهشتی نشانده باشد، در آن [[دنیا]] [[بهشت]] را درو خواهد کرد؛ و هرکس [[آتش]] کاشته باشد، جهنّم را حاصل خواهد بُرد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۷.</ref>. | ||
*بر اساس آنچه گذشت، میتوان گفت که هرکس سَر آن دارد که از هوشیاری و زیرکی [[اجتماعی]] برخوردار شود، باید در مرتبه نخست در عوامل فریبندهای همچون [[دنیا]] و مراتب آن به [[تفکر]] نشیند؛ زان پس به [[آزمایش]] [[نیک]] و بد این [[جهان]] بپردازد، چه [[آدمی]] به ناگزیر در اشتباهاتی فرو خواهد افتاد، امّا بدون تردید میتواند خود را از فروافتادن دوباره در همان [[اشتباهات]] نگاه دارد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این زمینه میفرمایند: "[[مؤمن]] هیچگاه از یک نقب، دو مرتبه گزیده نمیشود"<ref>{{متن حدیث|الْمُؤْمِنُ لَا يُلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ}}؛ اصول کافی، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. | *بر اساس آنچه گذشت، میتوان گفت که هرکس سَر آن دارد که از هوشیاری و زیرکی [[اجتماعی]] برخوردار شود، باید در مرتبه نخست در عوامل فریبندهای همچون [[دنیا]] و مراتب آن به [[تفکر]] نشیند؛ زان پس به [[آزمایش]] [[نیک]] و بد این [[جهان]] بپردازد، چه [[آدمی]] به ناگزیر در اشتباهاتی فرو خواهد افتاد، امّا بدون تردید میتواند خود را از فروافتادن دوباره در همان [[اشتباهات]] نگاه دارد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این زمینه میفرمایند: "[[مؤمن]] هیچگاه از یک نقب، دو مرتبه گزیده نمیشود"<ref>{{متن حدیث|الْمُؤْمِنُ لَا يُلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ}}؛ اصول کافی، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. | ||
*[[مؤمن]] با [[مراقبت]] [[علمی]] و عملی به زیرکی دست مییابد، همانگونه که تنها راه رسیدن به مراتب والای عملی نیز، همین [[مراقبت]] خواهد بود. | * [[مؤمن]] با [[مراقبت]] [[علمی]] و عملی به زیرکی دست مییابد، همانگونه که تنها راه رسیدن به مراتب والای عملی نیز، همین [[مراقبت]] خواهد بود. | ||
*اضافه میکنیم که همه [[فضائل]] ذاتی، به [[فضائل]] اکتسابی نیز [[نیازمند]] هستند؛ چه اگر بخش اکتسابی [[فضائل]] مورد تأکید [[آدمی]] قرار نگیرد، آن بخش دیگر نیز یا به فعلیّت نخواهد رسید، و یا اندک اندک از دست [[انسان]] [[بدر]] خواهد شد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۸.</ref>. | *اضافه میکنیم که همه [[فضائل]] ذاتی، به [[فضائل]] اکتسابی نیز [[نیازمند]] هستند؛ چه اگر بخش اکتسابی [[فضائل]] مورد تأکید [[آدمی]] قرار نگیرد، آن بخش دیگر نیز یا به فعلیّت نخواهد رسید، و یا اندک اندک از دست [[انسان]] [[بدر]] خواهد شد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۳، ص ۱۷۸.</ref>. | ||