پرش به محتوا

ابومعبد خزاعی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
 
خط ۶: خط ۶:
}}
}}
== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[اکثم بن عبدالعزی بن منقذ خزاعی]]، مشهور به [[ابومعبد]] از جمله [[صحابیان]] و [[راویان حدیث]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷ ص۳۸.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره [[زندگی]] او مطالب چندانی در منابع مطرح نشده است. در بسیاری از منابع، او با نام [[اکثم بن جون]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۰ و ۳۳۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.</ref> یاد شده است، و در برخی از منابع نیز وی با نام [[اکثم‌ بن ابی‌الجون]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابو سعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج۲، ص۳۵۵.</ref> یا [[اکثم بن عبدالعزی]]<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹.</ref> معرفی شده است.
[[اکثم بن عبدالعزی بن منقذ خزاعی]]، مشهور به [[ابومعبد]] از جمله [[صحابیان]] و [[راویان حدیث]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷ ص۳۸.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} است. درباره [[زندگی]] او مطالب چندانی در منابع مطرح نشده است. در بسیاری از منابع، او با نام [[اکثم بن جون]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۰ و ۳۳۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.</ref> یاد شده است، و در برخی از منابع نیز وی با نام [[اکثم‌ بن ابی‌الجون]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابو سعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج۲، ص۳۵۵.</ref> یا [[اکثم بن عبدالعزی]]<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹.</ref> معرفی شده است.


وی عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] ([[رهبر]] [[توابین]]) بوده است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. همسرش، [[ام‌معبد]]، از [[زنان]] [[مهاجر]] و [[مسلمان]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۲۵.</ref>، زنی دلیر و بافضیلت و [[بخشنده]] بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و همراهان وی، هنگام [[هجرت به مدینه]]، در منزلگاه قدید<ref>قدید موضعی نزدیک مکه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.</ref>، مهمان [[ام‌معبد]] شدند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ص۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>. به نظر می‌رسد همین امر زمینه [[اسلام آوردن]] او و شوهرش، [[ابومعبد]] شده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۱.</ref>.
وی عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] ([[رهبر]] [[توابین]]) بوده است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. همسرش، [[ام‌معبد]]، از [[زنان]] [[مهاجر]] و [[مسلمان]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۲۵.</ref>، زنی دلیر و بافضیلت و [[بخشنده]] بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و همراهان وی، هنگام [[هجرت به مدینه]]، در منزلگاه قدید<ref>قدید موضعی نزدیک مکه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.</ref>، مهمان [[ام‌معبد]] شدند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ص۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>. به نظر می‌رسد همین امر زمینه [[اسلام آوردن]] او و شوهرش، [[ابومعبد]] شده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۱.</ref>.


در منابع آمده است: [[پیامبر خدا]]، به قصد [[هجرت به مدینه]]، از [[مکه]] خارج شد. [[ابوبکر]] و غلامش، [[عامر بن فُهَیره]]، و راهنمای آن دو، [[عبدالله بن اریقط لیثی]]، از در [[خیمه]] [[ام‌معبد خُزاعی]] گذر کردند. او زنی بود که جلوی [[خیمه]] می‌نشست و به دیگران [[آب]] و [[غذا]] می‌داد. از او پرسیدند که آیا گوشت و خرما دارد تا از وی بخرند؟ [[ام‌معبد]] به علت [[قحطی]] و [[خشکسالی]] از اینکه نمی‌توانست از ایشان [[پذیرایی]] کند عذرخواهی کرد<ref>طبق نقلی دیگر ام معبد گوسفندی برای پیامبر و همراهانش ذبح کرد. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. در همین زمان، [[چشم]] [[پیامبر]]{{صل}} به گوسفند لاغری افتاد که در کنار [[خیمه]] بود. پستان گوسفند بر اثر [[دعای پیامبر]]{{صل}} پُر شد. [[پیامبر]]{{صل}} ظرفی‌ طلبید؛ آن‌گاه، شیر فراوانی از آن دوشید. همگی از آن شیر خوردند و سیر شدند. سپس ظرف را پر از شیر کرد و نزد [[ام‌معبد]] گذاشت، و به طرف [[مدینه]] حرکت کردند.
در منابع آمده است: [[پیامبر خدا]]، به قصد [[هجرت به مدینه]]، از [[مکه]] خارج شد. [[ابوبکر]] و غلامش، [[عامر بن فُهَیره]]، و راهنمای آن دو، [[عبدالله بن اریقط لیثی]]، از در [[خیمه]] [[ام‌معبد خُزاعی]] گذر کردند. او زنی بود که جلوی [[خیمه]] می‌نشست و به دیگران [[آب]] و [[غذا]] می‌داد. از او پرسیدند که آیا گوشت و خرما دارد تا از وی بخرند؟ [[ام‌معبد]] به علت [[قحطی]] و [[خشکسالی]] از اینکه نمی‌توانست از ایشان [[پذیرایی]] کند عذرخواهی کرد<ref>طبق نقلی دیگر ام معبد گوسفندی برای پیامبر و همراهانش ذبح کرد. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. در همین زمان، [[چشم]] [[پیامبر]] {{صل}} به گوسفند لاغری افتاد که در کنار [[خیمه]] بود. پستان گوسفند بر اثر [[دعای پیامبر]] {{صل}} پُر شد. [[پیامبر]] {{صل}} ظرفی‌ طلبید؛ آن‌گاه، شیر فراوانی از آن دوشید. همگی از آن شیر خوردند و سیر شدند. سپس ظرف را پر از شیر کرد و نزد [[ام‌معبد]] گذاشت، و به طرف [[مدینه]] حرکت کردند.


وقتی [[ابومعبد]] به [[خیمه]] برگشت از همسرش درباره آن ظرف پرسید. [[ام‌معبد]] به مبارکی قدوم مهمان خویش اشاره و ماجرا را بیان کرد. [[ابومعبد]] گفت: "به [[خدا]] قسم! این مرد، همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که او را تعقیب می‌کنند". سپس از [[ام‌معبد]] خواست تا [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} را توصیف کند... [[ابومعبد]] گفت: "اگر او را دیده بودم از او می‌خواستم تا مرا به [[همراهی]] خویش مفتخر سازد. اکنون نیز تا بتوانم به هر وسیله‌ای که باشد این کار را خواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.
وقتی [[ابومعبد]] به [[خیمه]] برگشت از همسرش درباره آن ظرف پرسید. [[ام‌معبد]] به مبارکی قدوم مهمان خویش اشاره و ماجرا را بیان کرد. [[ابومعبد]] گفت: "به [[خدا]] قسم! این مرد، همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که او را تعقیب می‌کنند". سپس از [[ام‌معبد]] خواست تا [[شمایل]] [[رسول خدا]] {{صل}} را توصیف کند... [[ابومعبد]] گفت: "اگر او را دیده بودم از او می‌خواستم تا مرا به [[همراهی]] خویش مفتخر سازد. اکنون نیز تا بتوانم به هر وسیله‌ای که باشد این کار را خواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.


به نظر می‌رسد [[ابومعبد]] و همسرش پس از این ماجرا به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرده باشند. در [[نقلی]] آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ابومعبد]] فرمود: "من [[دجال]] را دیدم. او شبیه‌ترین [[مردم]] به [[اکثم بن ابی‌الجون]] بود". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرر می‌زند؟" فرمود: "خیر، چون تو مؤمنی و او [[کافر]]"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۶.</ref>. این [[نقل]] و نیز [[هجرت]] و [[اسلام]] همسرش<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>، [[سخن]] سابق ([[هجرت به مدینه]])، را [[تأیید]] می‌کند.
به نظر می‌رسد [[ابومعبد]] و همسرش پس از این ماجرا به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرده باشند. در [[نقلی]] آمده است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[ابومعبد]] فرمود: "من [[دجال]] را دیدم. او شبیه‌ترین [[مردم]] به [[اکثم بن ابی‌الجون]] بود". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرر می‌زند؟" فرمود: "خیر، چون تو مؤمنی و او [[کافر]]"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۶.</ref>. این [[نقل]] و نیز [[هجرت]] و [[اسلام]] همسرش<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>، [[سخن]] سابق ([[هجرت به مدینه]])، را [[تأیید]] می‌کند.


در [[نقلی]] دیگر، شبیه [[نقل]] پیشین آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "من در [[آتش]] [[عمرو بن لحی]] را دیدم... او اولین کسی بود که [[دین ابراهیم]]{{ع}} را تغییر داد... و [[بت]] [[نصب]] کرد. شبیه‌ترین افراد به او، اکثم بن ابی الجون است". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرری می‌زند؟" [[حضرت]] فرمود: "خیر، تو [[مسلمانی]]، و او [[کافر]] بود"<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۴.</ref>. ابن عبدالبر قائل است که [[حدیث]] اول (شباهت اکثم به [[دجال]]) صحیح نیست<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۹.</ref>.
در [[نقلی]] دیگر، شبیه [[نقل]] پیشین آمده است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: "من در [[آتش]] [[عمرو بن لحی]] را دیدم... او اولین کسی بود که [[دین ابراهیم]] {{ع}} را تغییر داد... و [[بت]] [[نصب]] کرد. شبیه‌ترین افراد به او، اکثم بن ابی الجون است". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرری می‌زند؟" [[حضرت]] فرمود: "خیر، تو [[مسلمانی]]، و او [[کافر]] بود"<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۴.</ref>. ابن عبدالبر قائل است که [[حدیث]] اول (شباهت اکثم به [[دجال]]) صحیح نیست<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۹.</ref>.


[[شیخ طوسی]]، [[ابومعبد]] را از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} خوانده است<ref>شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۶.</ref> منابع، [[ابومعبد]] را یکی از [[راویان]] نیز معرفی کرده‌اند و معتقدند [[روایت]] مشهور مهمان شدن [[رسول خدا]]{{صل}} نزد [[ام‌معبد]] را او [[نقل]] کرده است<ref>شیخ الاسلام رازی، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. از جمله [[فرزندان]] او می‌توان به [[معبد]]، [[نصر]] و دختری به نام خلدیه اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۱۳۰.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>
[[شیخ طوسی]]، [[ابومعبد]] را از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} خوانده است<ref>شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۶.</ref> منابع، [[ابومعبد]] را یکی از [[راویان]] نیز معرفی کرده‌اند و معتقدند [[روایت]] مشهور مهمان شدن [[رسول خدا]] {{صل}} نزد [[ام‌معبد]] را او [[نقل]] کرده است<ref>شیخ الاسلام رازی، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. از جمله [[فرزندان]] او می‌توان به [[معبد]]، [[نصر]] و دختری به نام خلدیه اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۱۳۰.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش