ابی بن خلف جمحی قریشی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اُبی بن خلف و برادرش [[امیه بن خلف|امیه]]، از [[اشراف قریش]] در [[جاهلیت]] بودند که در [[دشمنی]] با [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، گوی [[سبقت]] از دیگران میربودند. او از دلیران [[عرب]] بود؛ چنانکه [[عمرو بن عاص]] در مشاجرهای با [[عمارة بن ولید بن مغیره]] میگوید: من از همه بزرگان بهرهای بردهام، از اُبی [[دلیری]] را.<ref>الاغانی، ج۱۸، ص۱۲۹.</ref> آنچه در زندگانی اُبی دیده میشود، سراسر تکبُّر و [[سرکشی]] است. [[امام علی]]{{ع}} در [[احتجاج]] با دانشمندی [[یهودی]]، اُبی را از فرعونهایی میشمارد که پیامبر{{صل}} بهسوی آنان برانگیخته شده است.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۵۱۱.</ref> به روایتی، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان ([[حلفالفضول]]) که [[رسول خدا]] حتی پس از [[اسلام]] بدان [[مباهات]] میکرد،<ref>الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۹.</ref> [[ستم]] اُبی در [[معامله]] با [[قیس بن شیبه]] یا [[لمیس بن سعد]] بود. [[شعر]] لمیس نیز بر آن [[گواه]] است.<ref>الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۸ـ۲۹۹.</ref> همچنین آوردهاند: وقتی امیه یکی از بردگانش را [[شکنجه]] میکرد، اُبی میگفت: عذابش را افزون کن.<ref>اسدالغابه، ج۶، ص۲۴۱.</ref> | اُبی بن خلف و برادرش [[امیه بن خلف|امیه]]، از [[اشراف قریش]] در [[جاهلیت]] بودند که در [[دشمنی]] با [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]]، گوی [[سبقت]] از دیگران میربودند. او از دلیران [[عرب]] بود؛ چنانکه [[عمرو بن عاص]] در مشاجرهای با [[عمارة بن ولید بن مغیره]] میگوید: من از همه بزرگان بهرهای بردهام، از اُبی [[دلیری]] را.<ref>الاغانی، ج۱۸، ص۱۲۹.</ref> آنچه در زندگانی اُبی دیده میشود، سراسر تکبُّر و [[سرکشی]] است. [[امام علی]] {{ع}} در [[احتجاج]] با دانشمندی [[یهودی]]، اُبی را از فرعونهایی میشمارد که پیامبر {{صل}} بهسوی آنان برانگیخته شده است.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۵۱۱.</ref> به روایتی، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان ([[حلفالفضول]]) که [[رسول خدا]] حتی پس از [[اسلام]] بدان [[مباهات]] میکرد،<ref>الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۹.</ref> [[ستم]] اُبی در [[معامله]] با [[قیس بن شیبه]] یا [[لمیس بن سعد]] بود. [[شعر]] لمیس نیز بر آن [[گواه]] است.<ref>الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۸ـ۲۹۹.</ref> همچنین آوردهاند: وقتی امیه یکی از بردگانش را [[شکنجه]] میکرد، اُبی میگفت: عذابش را افزون کن.<ref>اسدالغابه، ج۶، ص۲۴۱.</ref> | ||
[[کینه]] ورزی و دشمنی اُبی با [[رسولخدا]]{{صل}} از ابتدای [[بعثت]] آشکار است. وی و گروهی از سران [[شرک]] به [[دیدار]] [[ابوطالب]] شتافته، خواستار باز ایستادن رسولخدا از [[دعوت به توحید]] شدند.<ref>غررالتبیان، ص۴۴۶; مجمعالبیان، ج۸، ص۷۲۵ـ۷۲۶.</ref> وی همچنین دیگران را از [[گرایش]] به اسلام باز میداشت. آوردهاند که "[[عقبة ابن ابی معیط]]" دوستِ صمیمی اُبی که مراوده اندکی نیز با رسول خدا داشت،<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۱۲; السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۱.</ref> [[حضرت]] را به ضیافتی [[دعوت]] کرد؛ امّا پیامبر [[دست]] به طعام نبُرد تا [[عقبه]] [[شهادتین]] بر [[زبان]] جاری سازد و او نیز چنان کرد. وقتی اُبَی از این روی داد [[آگاه]] شد، بر عقبه سخت [[عتاب]] کرد و عذر نپذیرفت جز آنکه بر چهره پیامبر{{صل}} آب دهان اَفکَنَد.<ref> اسبابالنزول، ص۲۷۹; السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱ و ۲۵۳.</ref> برخی گفتهاند: او به این کار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱.</ref> امّا عدهای بر این باورند که عقبه برای جلب [[رضایت]] اُبی، خواستِ او را برآورد و به سزای [[ارتداد]] خویش، در [[نبرد]] [[بدر]] به [[فرمان پیامبر]] سر از کف بداد.<ref> مجمعالبیان، ج۷، ص۲۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱.</ref> | [[کینه]] ورزی و دشمنی اُبی با [[رسولخدا]] {{صل}} از ابتدای [[بعثت]] آشکار است. وی و گروهی از سران [[شرک]] به [[دیدار]] [[ابوطالب]] شتافته، خواستار باز ایستادن رسولخدا از [[دعوت به توحید]] شدند.<ref>غررالتبیان، ص۴۴۶; مجمعالبیان، ج۸، ص۷۲۵ـ۷۲۶.</ref> وی همچنین دیگران را از [[گرایش]] به اسلام باز میداشت. آوردهاند که "[[عقبة ابن ابی معیط]]" دوستِ صمیمی اُبی که مراوده اندکی نیز با رسول خدا داشت،<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۱۲; السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۱.</ref> [[حضرت]] را به ضیافتی [[دعوت]] کرد؛ امّا پیامبر [[دست]] به طعام نبُرد تا [[عقبه]] [[شهادتین]] بر [[زبان]] جاری سازد و او نیز چنان کرد. وقتی اُبَی از این روی داد [[آگاه]] شد، بر عقبه سخت [[عتاب]] کرد و عذر نپذیرفت جز آنکه بر چهره پیامبر {{صل}} آب دهان اَفکَنَد.<ref> اسبابالنزول، ص۲۷۹; السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱ و ۲۵۳.</ref> برخی گفتهاند: او به این کار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱.</ref> امّا عدهای بر این باورند که عقبه برای جلب [[رضایت]] اُبی، خواستِ او را برآورد و به سزای [[ارتداد]] خویش، در [[نبرد]] [[بدر]] به [[فرمان پیامبر]] سر از کف بداد.<ref> مجمعالبیان، ج۷، ص۲۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص۲۵۱.</ref> | ||
پس از [[نزول آیات]] اوّل [[سوره روم]] که از [[پیروزی]] [[روم]] بر [[ایران]] خبر میداد، اُبی از سرستیز با [[ابوبکر]]، بر عدم تحقّق [[وعده الهی]] شرط بست؛ امّا با تحقّق آن، ابوبکر، صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۴; المیزان، ج۱۶، ص۱۶۳.</ref> [[دشمنی]] اُبی با [[رسولخدا]]{{صل}} بدان پایه بود که او را سرسختترین و [[آزار]] دهندهترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]] دانستهاند؛<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۵۱; البدء والتاریخ، ج۳، ص۱۵۵.</ref> چنانکه هرگاه در [[مکّه]] به [[پیامبر]] میرسید، میگفت: اسبم را [[نیک]] پرورش میدهم تا سوار بر آن تو را بکشم.<ref>المنمق، ص۴۰۸.</ref> وی در [[توطئه]] [[دارالندوه]] شرکت داشت<ref>مناقب، ج۱، ص۲۳۳.</ref> و در پی آن در "[[لیلة المبیت]]" کمر به [[قتل پیامبر]] بست <ref>الطبقات، ج۱، ص۱۷۶.</ref> چون پیامبر مورد [[پذیرش]] [[مردم مدینه]] قرار گرفت، او و [[ابوسفیان]] ضمن نامهای از آنان خواستند تا از [[حمایت]] پیامبر{{صل}} [[دست]] بردارند.<ref>المحبر، ص۲۷۱.</ref>اُبی، [[جان]] و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا نهاد و از جمله اطعامکنندگان [[سپاه]] [[شرک]] در [[غزوه بدر]] بود.<ref> مجمعالبیان، ج۴، ص۸۳۲; المنمق، ص۳۸۹.</ref> او که بر [[کشتن پیامبر]]{{صل}} [[سوگند]] یاد کرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۴۸۳; المعارف، ص۴۷۲.</ref> وقتی در [[جنگ اُحد]]، [[یاران]] رسولخدا را پراکنده دید، فریاد برآورد: ای [[محمد]]! زنده نمانم اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشمگینانه بهسوی پیامبر تاخت و چون برخی [[اصحاب]]، خواستار رویارویی با [[حمله]] او شدند، پیامبر [[فرمان]] داد همه کناری بایستند؛ امّا [[مصعب]] خود را به پیش انداخت و به ضربه ابی، به [[شهادت]] رسید. در این هنگام، [[پیامبر خدا]] عصای نوک تیز [[حارث بن صمه]] را برداشت و بر گردن اُبی فرود آورد. این ضربت [[اعجازگونه]] پیامبر بانگی سخت از او برآورد. یاران اُبی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. اُبی گفت: اگر این ضربت به همه [[اهل]] بازار "ذیالمجاز" وارد آید، [[تحمل]] نتوانند کرد؛ زیرا سخن او [[حق]] است که گفت: من به خواست [[خدا]]، اُبی را خواهم کشت. وی پس از آن در راه [[مکّه]] بر اثر همان ضربت به [[هلاکت]] رسید،<ref> المغازی، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲; السیرة النبویه، ج۳، ص۸۴.</ref> و بدین طریق به [[نفرین]] [[پیامبر]]، گرفتار سختترین [[عذاب الهی]] شد.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۶۸۸.</ref> از [[رسولخدا]]{{صل}} [[نقل]] است که سختترین عذابها در [[قیامت]]، از آنِ کسیاست که [[پیامبری]] را کشته باشد یا پیامبری او را بکشد<ref>الحیوان، ج۴، ص۱۶۱.</ref><ref>[[تقی صادقی|صادقی، تقی]]، [[ابی بن خلف (مقاله)|مقاله «ابی بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | پس از [[نزول آیات]] اوّل [[سوره روم]] که از [[پیروزی]] [[روم]] بر [[ایران]] خبر میداد، اُبی از سرستیز با [[ابوبکر]]، بر عدم تحقّق [[وعده الهی]] شرط بست؛ امّا با تحقّق آن، ابوبکر، صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۴; المیزان، ج۱۶، ص۱۶۳.</ref> [[دشمنی]] اُبی با [[رسولخدا]] {{صل}} بدان پایه بود که او را سرسختترین و [[آزار]] دهندهترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]] دانستهاند؛<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۵۱; البدء والتاریخ، ج۳، ص۱۵۵.</ref> چنانکه هرگاه در [[مکّه]] به [[پیامبر]] میرسید، میگفت: اسبم را [[نیک]] پرورش میدهم تا سوار بر آن تو را بکشم.<ref>المنمق، ص۴۰۸.</ref> وی در [[توطئه]] [[دارالندوه]] شرکت داشت<ref>مناقب، ج۱، ص۲۳۳.</ref> و در پی آن در "[[لیلة المبیت]]" کمر به [[قتل پیامبر]] بست <ref>الطبقات، ج۱، ص۱۷۶.</ref> چون پیامبر مورد [[پذیرش]] [[مردم مدینه]] قرار گرفت، او و [[ابوسفیان]] ضمن نامهای از آنان خواستند تا از [[حمایت]] پیامبر {{صل}} [[دست]] بردارند.<ref>المحبر، ص۲۷۱.</ref>اُبی، [[جان]] و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا نهاد و از جمله اطعامکنندگان [[سپاه]] [[شرک]] در [[غزوه بدر]] بود.<ref> مجمعالبیان، ج۴، ص۸۳۲; المنمق، ص۳۸۹.</ref> او که بر [[کشتن پیامبر]] {{صل}} [[سوگند]] یاد کرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۴۸۳; المعارف، ص۴۷۲.</ref> وقتی در [[جنگ اُحد]]، [[یاران]] رسولخدا را پراکنده دید، فریاد برآورد: ای [[محمد]]! زنده نمانم اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشمگینانه بهسوی پیامبر تاخت و چون برخی [[اصحاب]]، خواستار رویارویی با [[حمله]] او شدند، پیامبر [[فرمان]] داد همه کناری بایستند؛ امّا [[مصعب]] خود را به پیش انداخت و به ضربه ابی، به [[شهادت]] رسید. در این هنگام، [[پیامبر خدا]] عصای نوک تیز [[حارث بن صمه]] را برداشت و بر گردن اُبی فرود آورد. این ضربت [[اعجازگونه]] پیامبر بانگی سخت از او برآورد. یاران اُبی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. اُبی گفت: اگر این ضربت به همه [[اهل]] بازار "ذیالمجاز" وارد آید، [[تحمل]] نتوانند کرد؛ زیرا سخن او [[حق]] است که گفت: من به خواست [[خدا]]، اُبی را خواهم کشت. وی پس از آن در راه [[مکّه]] بر اثر همان ضربت به [[هلاکت]] رسید،<ref> المغازی، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲; السیرة النبویه، ج۳، ص۸۴.</ref> و بدین طریق به [[نفرین]] [[پیامبر]]، گرفتار سختترین [[عذاب الهی]] شد.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۶۸۸.</ref> از [[رسولخدا]] {{صل}} [[نقل]] است که سختترین عذابها در [[قیامت]]، از آنِ کسیاست که [[پیامبری]] را کشته باشد یا پیامبری او را بکشد<ref>الحیوان، ج۴، ص۱۶۱.</ref><ref>[[تقی صادقی|صادقی، تقی]]، [[ابی بن خلف (مقاله)|مقاله «ابی بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | ||
== ابی بن خلف در [[شأن نزول]] == | == ابی بن خلف در [[شأن نزول]] == |