پرش به محتوا

ادهم بن امیة بن عبیده عبدی بصری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
«ادهم» فرزند [[امیة بن عبیده عبدی بصری]] از [[شیعیان]] و [[یاران حضرت اباعبدالله الحسین]]{{ع}} در [[بصره]] بود. موقعی که [[نمایندگان]] [[حضرت]] به نام [[هانی بن هانی سبیعی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] [[نامه]] [[دعوت]] [[امام]]{{ع}} را برای [[مردم بصره]] آوردند و شیعیان بصره از حرکت امام{{ع}} به جانب [[کوفه]] [[آگاه]] شدند از جمله کسانی که [[عزم]] کوفه کرد و خود را به امام رساند ادهم بن امیه بود<ref>ر. ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵ واعیان الشیعة، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.
«ادهم» فرزند [[امیة بن عبیده عبدی بصری]] از [[شیعیان]] و [[یاران حضرت اباعبدالله الحسین]] {{ع}} در [[بصره]] بود. موقعی که [[نمایندگان]] [[حضرت]] به نام [[هانی بن هانی سبیعی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] [[نامه]] [[دعوت]] [[امام]] {{ع}} را برای [[مردم بصره]] آوردند و شیعیان بصره از حرکت امام {{ع}} به جانب [[کوفه]] [[آگاه]] شدند از جمله کسانی که [[عزم]] کوفه کرد و خود را به امام رساند ادهم بن امیه بود<ref>ر. ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵ واعیان الشیعة، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.


برخی از [[مورخان]] گفته‌اند: امیه، [[پدر]] ادهم از شخصیت‌های [[مدینه]] و از [[قبیله]] عبدی منسوب به [[عبدالقیس]] از [[اعراب عدنانی]] بود و [[پیامبر خدا]]{{صل}} را [[درک]] کرد و در زمره [[اصحاب]] آن حضرت درآمد و از آن حضرت [[نقل حدیث]] کرده است، وی پس از پیامبر خدا{{صل}} به بصره آمد و در آنجا سکنی گزید و دارای چند پسر گردید از جمله آنان ادهم بود که از خود به یادگار گذاشت<ref>تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.
برخی از [[مورخان]] گفته‌اند: امیه، [[پدر]] ادهم از شخصیت‌های [[مدینه]] و از [[قبیله]] عبدی منسوب به [[عبدالقیس]] از [[اعراب عدنانی]] بود و [[پیامبر خدا]] {{صل}} را [[درک]] کرد و در زمره [[اصحاب]] آن حضرت درآمد و از آن حضرت [[نقل حدیث]] کرده است، وی پس از پیامبر خدا {{صل}} به بصره آمد و در آنجا سکنی گزید و دارای چند پسر گردید از جمله آنان ادهم بود که از خود به یادگار گذاشت<ref>تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.


در [[تاریخ]] آمده است: شیعیان بصره جهت تبادل نظر و [[بیان احکام]] همواره در [[منزل]] بانوی با [[فضیلت]] [[شیعی]] به نام «[[ماریه بنت سعد|ماریه دختر سعد]]» یا دختر «منقذ» [[اجتماع]] می‌کردند واوضاع شیعیان را نیز بررسی می‌‌نمودند، هنگامی که [[ابن زیاد]] از مکاتبه [[امام حسین]]{{ع}} با شیعیان بصره آگاه شد برادرش [[عثمان بن زیاد]] را به جای خود در بصره [[منصوب]] و به او [[دستور]] داد مراقبت‌های ویژه به کار گیرد و راه‌های خروجی [[شهر]] را جاسوس بگمارد تا از خروج شیعیان برای [[یاری رساندن]] به حضرت جلوگیری به عمل آورد در این موقعیت؛ یکی از بزرگان و شیعیان بصره به نام [[یزید بن ثبیط عبدی]] از [[طایفه عبد القیس]] [[تصمیم]] گرفت به امام حسین{{ع}} بپیوندد، وی که دارای ده پسر بود از آنها خواست تا او را [[همراهی]] کنند اما تنها دو نفر از پسرانش به نام‌های [[عبدالله]] و عبیدالله دعوت [[پدر]] را [[اجابت]] کردند و یزید بن ثبیط در همان [[خانه]] [[ماریه]] به جمع [[شیعیان]] اعلام کرد که قصد خروج از [[بصره]] را دارد تا به کاروان [[حسین]]{{ع}} بپیوندد، اگر چه حاضرین او را از مراقبان و [[جاسوسان]] [[ابن زیاد]] بر [[حذر]] داشتند تا از این [[تصمیم]] منصرف شود اما او زیر بار نرفت و چنین گفت: «همانا به [[خدا]] [[سوگند]] اگر راه‌ها را با سُم اسبان پُر کنند، برای من [[سهل]] و آسان‌تر است از تعقیب مأموران، و من پروایی ندارم!»
در [[تاریخ]] آمده است: شیعیان بصره جهت تبادل نظر و [[بیان احکام]] همواره در [[منزل]] بانوی با [[فضیلت]] [[شیعی]] به نام «[[ماریه بنت سعد|ماریه دختر سعد]]» یا دختر «منقذ» [[اجتماع]] می‌کردند واوضاع شیعیان را نیز بررسی می‌‌نمودند، هنگامی که [[ابن زیاد]] از مکاتبه [[امام حسین]] {{ع}} با شیعیان بصره آگاه شد برادرش [[عثمان بن زیاد]] را به جای خود در بصره [[منصوب]] و به او [[دستور]] داد مراقبت‌های ویژه به کار گیرد و راه‌های خروجی [[شهر]] را جاسوس بگمارد تا از خروج شیعیان برای [[یاری رساندن]] به حضرت جلوگیری به عمل آورد در این موقعیت؛ یکی از بزرگان و شیعیان بصره به نام [[یزید بن ثبیط عبدی]] از [[طایفه عبد القیس]] [[تصمیم]] گرفت به امام حسین {{ع}} بپیوندد، وی که دارای ده پسر بود از آنها خواست تا او را [[همراهی]] کنند اما تنها دو نفر از پسرانش به نام‌های [[عبدالله]] و عبیدالله دعوت [[پدر]] را [[اجابت]] کردند و یزید بن ثبیط در همان [[خانه]] [[ماریه]] به جمع [[شیعیان]] اعلام کرد که قصد خروج از [[بصره]] را دارد تا به کاروان [[حسین]] {{ع}} بپیوندد، اگر چه حاضرین او را از مراقبان و [[جاسوسان]] [[ابن زیاد]] بر [[حذر]] داشتند تا از این [[تصمیم]] منصرف شود اما او زیر بار نرفت و چنین گفت: «همانا به [[خدا]] [[سوگند]] اگر راه‌ها را با سُم اسبان پُر کنند، برای من [[سهل]] و آسان‌تر است از تعقیب مأموران، و من پروایی ندارم!»


و هنگام خروج ابن ثُبیط و فرزندانش، یکی دیگر از شیعیان به نام، «ادهم بن امیه» نیز به همراه ایشان از بصره خارج شد و در نزدیکی [[مکه]] در منزلی به نام [[ابطح]] به کاروان [[حضرت]] رسیدند و به همراه آن [[امام همام]] به [[کربلا]] وارد شدند و همگی این بزرگواران از جمله ادهم در [[روز عاشورا]] در رکاب [[امام]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند<ref>قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵؛ ابصارالعین، ص۱۶۷ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.
و هنگام خروج ابن ثُبیط و فرزندانش، یکی دیگر از شیعیان به نام، «ادهم بن امیه» نیز به همراه ایشان از بصره خارج شد و در نزدیکی [[مکه]] در منزلی به نام [[ابطح]] به کاروان [[حضرت]] رسیدند و به همراه آن [[امام همام]] به [[کربلا]] وارد شدند و همگی این بزرگواران از جمله ادهم در [[روز عاشورا]] در رکاب [[امام]] {{ع}} به [[شهادت]] رسیدند<ref>قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵؛ ابصارالعین، ص۱۶۷ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.</ref>.


و بنا به قولی شهادت ادهم در شدت درگیری [[حمله نخست]]<ref>در مقتل مقرم، ص۲۳۷ درباره حمله اول می‌‌نویسد: عمرسعد جلو لشکر امام حسین{{ع}} آمد و تیری رها کرد و گفت: پیش امیر ابن زیاد شهادت دهید که من اول کسی بودم به خیمه‌های حسین تیر انداختم!. بعد از او، سپاهیان عمرسعد به یاران امام{{ع}} تیر پرتاب کردند، و هیچ کس از یاران امام{{ع}} نماند جز این که به او تیری اصابت کرد. امام{{ع}} در این موقع به اصحاب فرمود: {{متن حدیث|قُومُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى اَلْمَوْتِ اَلَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ اَلسِّهَامَ رُسُلُ اَلْقَوْمِ إِلَيْكُمْ}}؛ «ای اصحابم خدا شما را رحمت کند به جانب مرگ که چاره‌ای از آن نیست برخیزید، و این تیرها پیام‌آورنده‌های این قوم است»، و تمام یاران امام{{ع}} یکپارچه به سپاه ابن سعد حمله کردند و قتال نمودند، که در این حمله پنجاه نفر از یاران امام{{ع}} یک جا به شهادت رسیدند. در مناقب ابن شهرآشوب، (ج ۴، ص۱۱۳) ۲۸ نفر نام می‌‌برد و سپس می‌‌نویسد: ده نفر از شهدای حمله اول از موالیان و غلامان امام حسین و امیرالمؤمنین بوده‌اند. در واقع ابن شهر آشوب تعداد شهدای حمله اول را ۳۸ نفر به شمار آورده است، که توضیح آن نیز در مقدمه کتاب آوردیم.</ref> همراه شماری از [[یاران]] [[امام]]{{ع}} اتفاق افتاده است<ref>ابصارالعین، ص۱۶۷؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۲۲.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۳۱۱-۳۱۳.</ref>
و بنا به قولی شهادت ادهم در شدت درگیری [[حمله نخست]]<ref>در مقتل مقرم، ص۲۳۷ درباره حمله اول می‌‌نویسد: عمرسعد جلو لشکر امام حسین {{ع}} آمد و تیری رها کرد و گفت: پیش امیر ابن زیاد شهادت دهید که من اول کسی بودم به خیمه‌های حسین تیر انداختم!. بعد از او، سپاهیان عمرسعد به یاران امام {{ع}} تیر پرتاب کردند، و هیچ کس از یاران امام {{ع}} نماند جز این که به او تیری اصابت کرد. امام {{ع}} در این موقع به اصحاب فرمود: {{متن حدیث|قُومُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى اَلْمَوْتِ اَلَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ اَلسِّهَامَ رُسُلُ اَلْقَوْمِ إِلَيْكُمْ}}؛ «ای اصحابم خدا شما را رحمت کند به جانب مرگ که چاره‌ای از آن نیست برخیزید، و این تیرها پیام‌آورنده‌های این قوم است»، و تمام یاران امام {{ع}} یکپارچه به سپاه ابن سعد حمله کردند و قتال نمودند، که در این حمله پنجاه نفر از یاران امام {{ع}} یک جا به شهادت رسیدند. در مناقب ابن شهرآشوب، (ج ۴، ص۱۱۳) ۲۸ نفر نام می‌‌برد و سپس می‌‌نویسد: ده نفر از شهدای حمله اول از موالیان و غلامان امام حسین و امیرالمؤمنین بوده‌اند. در واقع ابن شهر آشوب تعداد شهدای حمله اول را ۳۸ نفر به شمار آورده است، که توضیح آن نیز در مقدمه کتاب آوردیم.</ref> همراه شماری از [[یاران]] [[امام]] {{ع}} اتفاق افتاده است<ref>ابصارالعین، ص۱۶۷؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۲۲.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۳۱۱-۳۱۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش