امسنان اسلمیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
'''امسنان اسلمیه''' او پس از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مسلمان]] شد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.</ref>. خود میگوید: "موقعی که خواستم با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا [[زنان]] ناخنها را [[تغییر]] نمیدهند" و ما در [[جمعه]] و [[عید فطر]] و قربان برای [[نماز خواندن]] با [[پیامبر]]{{صل}} به صحرا میرفتیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | '''امسنان اسلمیه''' او پس از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] [[مسلمان]] شد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.</ref>. خود میگوید: "موقعی که خواستم با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا [[زنان]] ناخنها را [[تغییر]] نمیدهند" و ما در [[جمعه]] و [[عید فطر]] و قربان برای [[نماز خواندن]] با [[پیامبر]] {{صل}} به صحرا میرفتیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | ||
==[[ام سنان]] و حضور در [[جنگ خیبر]]== | == [[ام سنان]] و حضور در [[جنگ خیبر]] == | ||
[[روایت]] شده، وقتی [[پیامبر]]{{صل}} خواستند از [[مدینه]] برای [[غزوه خیبر]] حرکت کنند، [[ام سنان]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت و گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا میتوانم همراه شما بیایم و برای [[لشکریان]] آب حاضر کنم، و اگر [[بیماران]] و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمودند: "در [[پناه]] [[لطف خدا]] حرکت کن؛ به [[زنان]] دیگری هم که برخی از [[قوم]] تو هستند و برخی از [[قبایل]] دیگر، اجازه دادهام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه [[اقوام]] خودت باش و اگر میخواهی همراه ما بیا". | [[روایت]] شده، وقتی [[پیامبر]] {{صل}} خواستند از [[مدینه]] برای [[غزوه خیبر]] حرکت کنند، [[ام سنان]] به نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفت و گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا میتوانم همراه شما بیایم و برای [[لشکریان]] آب حاضر کنم، و اگر [[بیماران]] و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمودند: "در [[پناه]] [[لطف خدا]] حرکت کن؛ به [[زنان]] دیگری هم که برخی از [[قوم]] تو هستند و برخی از [[قبایل]] دیگر، اجازه دادهام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه [[اقوام]] خودت باش و اگر میخواهی همراه ما بیا". | ||
[[ام سنان]] گفت: "همراه شما خواهم بود". [[پیامبر]]{{صل}} نیز فرمود: "با [[ام سلمه]] باش"<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref>. | [[ام سنان]] گفت: "همراه شما خواهم بود". [[پیامبر]] {{صل}} نیز فرمود: "با [[ام سلمه]] باش"<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref>. | ||
[[ام سنان]] میگوید: "من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]]{{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه میرفت و شامگاه باز میگشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]]{{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]]{{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم. | [[ام سنان]] میگوید: "من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]] {{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه میرفت و شامگاه باز میگشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]] {{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]] {{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم. | ||
هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]]{{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]]{{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>. | هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]] {{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]] {{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>. | ||
از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]]{{صل}} [[صفیه دختر حیی بن اخطب]] و دختر عموهای او را [[اسیر]] کرد. [[پیامبر]]{{صل}} از میان [[غنایم]] [[جنگی]] [[صفیه]] را [[انتخاب]] کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر [[مسلمان]] شوی تو را [[آزاد]] خواهم کرد. [[صفیه]] [[مسلمان]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را [[آزاد]] کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادیاش قرار داد. | از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]] {{صل}} [[صفیه دختر حیی بن اخطب]] و دختر عموهای او را [[اسیر]] کرد. [[پیامبر]] {{صل}} از میان [[غنایم]] [[جنگی]] [[صفیه]] را [[انتخاب]] کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر [[مسلمان]] شوی تو را [[آزاد]] خواهم کرد. [[صفیه]] [[مسلمان]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را [[آزاد]] کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادیاش قرار داد. | ||
[[ام سنان]] میگوید: "من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلفهای [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | [[ام سنان]] میگوید: "من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]] {{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلفهای [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |